روز یکشنبه مورخ ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۲، مصادق با شب بیست و هفتم ماه محرم، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بعد از نماز مغرب و عشاء در «حسینیه کوثر» شهرک قائم(عج) تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- مقدّمه
- خداوند انسان را برای امتحان کردن آفریده است
- کسی که در امتحانات الهی موفّق باشد، مدال رضایت کسب میکند
- اگر انسان بخواهد به قُلّهی قرب الهی نائل بشود، باید سختیهای زیادی را تحمّل نماید
- پرورگار متعال دنیا را رَحِم عالَم آخرت قرار داده است
- خدمت به خَلق خدا از زیارت امام حسین (علیه السلام) هم ثواب بیشتری دارد
- تبلیغ بالاترین عبادت و بندگی حقتعالی است
- روضه و توسّل به حضرت امام سجّاد (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ[۲]»؛ دورهی اسارت کاروان تبلیغی حضرت امام حسین (علیه السلام) را به محضر شریف صاحب ماتم حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) و به شما صاحبدلان، خوبان، برادران و خواهران تسلیت عرض میکنم.
خداوند انسان را برای امتحان کردن آفریده است
با استعانت از ذات رُبوبی و استمداد از ذَوات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) چند نکته به محضر شما پای منبر بزرگشدهها و رونقِ بازار دین و انقلاب تقدیم میدارم. اوّلین مطلب این است که ما خودمان به این عالَم نیامدهایم و ما را آوردهاند. با ما مشورت هم نکردند که میخواهید به دنیا بروید یا نروید. آن کسی که ما را آورده است، در رفتن نیز با ما مشورت نمیکند. آورده است که ما را ببرد.
«من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم ***** آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم[۳]»
ولی فکر انسانِ عاقل اقتضاء میکند که فکر کند آن کسی که او را به اینجا آورده است، به چه دلیلی آورده است؟ اگر ما آمده بودیم، از ما میپُرسیدند که برای چه آمدهاید؟ از بنده بپرسند که چرا به منبر رفتی؟ میگویم که من را دعوت کردند و افتخارم این است که بنده مُروّج اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) بودهام و عُمرم را به تبلیغ گذراندهام و اکنون نیز برای تبلیغ در اینجا نشستهام و انشاءالله با عنایت صاحب مجلس به توسّل خَتم خواهیم کرد و انشاءالله با کشتی امام حسین (علیه السلام) وصل میشویم و برای نجات خودمان دلگرم میشویم. اما وقتی کسی را آوردهاند، از او بپُرسند که چرا آمدهای؟ میگوید: من را آوردهاند و من نیامدهام که دلیل آن را بگویم. خودِ خداوند متعال که ما را آورده است، دلیل آن را فرموده است. خیلیها توجّه ندارند؛ از این جهت عُقدهای و گِلهمَند میشوند و تمام زندگیشان را به نِقزدن میگذرانند و احساس تلخی مینمایند؛ در حالیکه اگر توجّه داشته باشند که چرا خداوند متعال آنها را آورده است، مشکلات را مانند عسل شیرین میدانند. میدانند که این مشکلات چه نتایجی در بَر دارد. نکتهی اوّل این است که خداوند متعال ما را برای امتحان آورده است. امتحان سختی دارد. «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ[۴]»؛ شما دیدهاید که فرزند برای امتحان شادی کند؟ شب امتحان خوابش نمیبَرد. گاهی مدّتها درس خوانده است، ولی با دلهُره به کلاس امتحان میرود و خاطرش جمع نیست که آیا قبول میشود یا خیر؟ نمرهی قبولی کسب میکند یا خیر؟ خداوند متعال رسماً اعلان فرموده است که من مرگ و حیات شما را بخاطر امتحان آفریدهام.
کسی که در امتحانات الهی موفّق باشد، مدال رضایت کسب میکند
خدایا! مگر نمیدانی که من طاقت امتحان را ندارم؟ منِ ضعیف را آوردهای که امتحان کنی و خودت هم من را میشناسی. خداوند متعال باز در اینجا لُطف خودش را به ما رسانده است. میگوید: اگر امتحان نباشد، کسی مدال کسب نمیکند، کسی افتخار نمیآفریند، کسی رکورد نمیزند. این امتحان است که باعث میشود تا یک مسابقهای در پیش گرفته شود و افرادی مدال بیاورند و افتخار کشور بشوند. یک نفر، دو نفر و یا بیش از ده نفر نیست؛ ولی ارزش دارد که در تاریخ در پَهنهی بین الملل چند نفر مدال کسب کردهاند و یک ملّتی را شاد کردهاند و یک ملّتی را سرافراز کردهاند. مردم موفقیّت چند نفر را برای خودشان کافی میدانند. حالا شاید افراد کمی مدال کسب کرده باشند، ولی با همین ارضا میشوند و میگویند که خداوند متعال را شاکر هستیم که در میان این همه کشورهای دنیا، فرزندان ما مدال کسب کردند. خداوند متعال میفرماید: من دوست دارم کسانی که سنگرنشین هستند، کسانی که اهل مقاومت هستند، کسانی که خداوند را در نظر میگیرند و بخاطر او سختیها را تحمّل مینمایند را در دنیا و آخرت صاحب مدال نمایم. اگر عاشورا نبود، چرا امام حسین (علیه السلام) در میان تمام پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) و اوصیای آنها در تارُک افتخارات بَشریّت میدرخشد؟ «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ[۵]»؛ خداوند متعال در دل مؤمنین نسبت به امام حسین (علیه السلام) یک شُعلهای را روشن کرده است، یک حرارتی است که «لَا تَبْرُدُ أَبَداً[۶]»؛ هیچ تُندباد و هیچ طوفانی این دل آتشگرفتهی برای سوز حضرت امام حسین (علیه السلام) را خاموش نمیکند، خُنک نمیکند. همیشه این گرمای خودش را دارد. اگر این مقاومت نبود، در میان بانوان عالَم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) جُزء مدالداران هستند و بعد از مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها)، هیچکسی به اندازهی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) شُهرت ندارد، محبوبیّت ندارد. مسیحیها در مورد ایشان کتاب نوشتهاند، سُنّیها در مورد ایشان کتاب نوشتهاند. یک نویسندهی بانو در کشور مصر به نام بانو «بنت الشاطی[۷]» یک کتابی در مورد حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) نوشته است و نام آن را «بَطَلَهُ کَربَلاء» گذاشته است که به زبان فارسی هم ترجمه شده است که «زینب قهرمان کربلا» نام دارد. اگر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در این امتحانات کوتاه میآمدند، پس از قرنهای مُتمادی پَرچم قهرمانی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در اهتزاز باقی میماند؟ معلوم بود که باقی نمیماند. این امتحان بود که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را به آنجا رساند. این امتحان بود که عنوان همسر فرعون در قرآن کریم آمده است و خداوند متعال همسر فرعون را به عنوان اُلگوی اردوگاه مُوحّدین مُعرّفی فرموده است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ[۸]»؛ دو بانو در جبههی ایمان تابلو شدند، عَلم شدند، عَلمدار شدند و دو بانو هم در جبههی کُفر تابلو شدند و آنها هم در جبههی کُفر عَلمدارِ زشتیها شدند. خیلی عجیب است! این دو بانویی که اُلگوی خوبان عالَم و مَثَل اعلای خوبیهای شدند، یکی «آسیه» (سلام الله علیها) همسر فرعون است و دیگری «مریم» (سلام الله علیها) مادر حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) است. آن دو بانویی هم که فقط برای بانوان نیست؛ بلکه حضرت آسیه (سلام الله علیها) برای همهی کسانی که در کلاس امتحان الهی حضور دارند، مَثَل هستند، اُلگو هستند، تابلو هستند و نزد خداوند متعال خیلی نُمرهی بالایی دارند، خیلی دَرجه دارند. یک بانو مَثَل شده است. اگر امتحان نبود، حضرت آسیه (سلام الله علیها) در متن آخرین کتاب آسمانی جایگاه پیدا میکردند؟ امروز یاد ایشان در این مجلس بود؟ ابدا اینگونه نبود و این به برکت امتحان است؛ «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[۹]».
اگر انسان بخواهد به قُلّهی قرب الهی نائل بشود، باید سختیهای زیادی را تحمّل نماید
ما هم باید حَواسمان جمع باشد. امتحان را جدی بگیریم. اخلاق خانوادگی ما امتحان است. همسایهداری ما امتحان است. حضور ما در محلّ کسب و کارمان، انصافمان، رعایت حال ضُعفایمان، حفاظت از چشممان، نگاهداری از زبانمان، صداقت در ارائهی جنس امتحان است. نباید تقلّب کنیم و جنس بد را خوب جلوه بدهیم. اگر چیزی را ارزان خریدیم، نگوییم که آن را به قیمت گران خریدهایم. اگر ما این امتحانات را به خوبی بدهیم، خدای آسیه (سلام الله علیها) خدای ما هم هست. در زمان ما این اُلگوهایی که در جبههها حضور پیدا کردند و تاریخ را با خون خودشان بازنویسی کردند، این مملکت را به اقتدار رساندن، به استقلال و عزّت رساندن، شیعهی فراموش شدهی در عالَم را در اوج عظمت به برکت این خونها در مَرعا و مَنظر تاریخ قرار دادن، اینها بخاطر این بود که خوب امتحان دادند. زبان ما در امتحان نُمره بیاورد، چشم ما نُمره بیاورد، گوش ما نُمره بیاورد. امتحان را از یاد نبریم. این اوّلین نکته است. اگر امتحان است، توقّع این را نداشته باشیم که به ما خوش بگذرد. این توقّع نابجایی است. از یک سو خداوند متعال فرموده است که من مرگ و حیات را برای مرگ شما قرار دادم و همهی شما در حال امتحان شدن هستید و اصلاً از ابتدای زندگی تا انتهای آن امتحان الهی است. از سوی دیگر فرموده است: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ[۱۰]»؛ یعنی مقصد بلند است. کسی که قصد دارد کوهنوردی کند، هرچه کوه بلندتر باشد، سختیهای کوهنورد مشکلتر است و تحمّل بیشتری لازم دارد. ما میخواهیم به خداوند برسیم. میتوان گفت بدون هیچ رَنج و زحمتی میتوان به خدا رسید؟ نمیشود به او رسید. شما برای گرفتن مدال فَتح قُلّهی اورست یا قُلّهی دماوند باید این مقدار رَنج را تحمّل کنید، کمبود هوا را تحمّل کنید، پیشبینیهای لازم را داشته باشید، شیبهای سختِ خطرناک را طیّ کنید تا به قُلّه برسید. حال اگر کسی بخواهد به قُلّهی قُرب خداوند متعال برسد، «إِنَّکَ کَادِحٌ»، تو با سختی به سوی خداوند متعال حرکت مینمایی. آیهی دیگری را هم برای شما بخوانم که خیلی گِله و شکایت نکنید. به والله قسم که مسئولین در حال کار کردن هستند. به والله قسم که بیخیال نیستند. به والله قسم که مسئولین ردهی بالای کشور امین مردم هستند، دلسوز مردم هستند. خداوند متعال فرموده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ[۱۱]»؛ کَبَد به معنای سختی است. خدایی که آفریده است، خودش میگوید که من اینجا را محلّ سختیها قرار دادم. اگر توقّع داشته باشید اینجا برای شما بهشت باشد، عشرتکَده باشد، آخور باشد، رفاهزَده بشوید، این خیالِ خام است. اگر به آمریکا بروید، به اروپا بروید و یا به هرجای دیگری بروید، در سختی زندگی خواهید کرد. اینجا محلّ تحمّل سختیهای بَشر است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ».
پرورگار متعال دنیا را رَحِم عالَم آخرت قرار داده است
نکتهی دوّم این است که پروردگار عالَم فرموده است: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ[۱۲]»؛ شما به اینجا نیامدهاید که لذّت ببرید، بلکه آمدهاید بندگی کنید. آمدهاید تا بنده باشید و نیامدهاید تا آزاد باشید. شما خودتان، خودتان را درست نکردید و دستساز من هستید، مِلک من هستید، نَقش من هستید، اثر من هستید. من با قَلم صُنع خودم نَقش تو و صورت تو را در رَحِم مادرت صورتگری کردم. من تو را مدّتی در آنجا قرار دادم که این دوره را بگذرانی و وقتی همهی اعضاء و جوارح تو کامل شد، با فشار تو را بیرون میآورم. اینجا هم نسبت به عالَم آخرت رَحِم است. اینجا رَحِم عالَم برزخ است. همان تاریکی و همان فشاری که در رَحِم مادر داشتیم، وقتی کامل شدیم و خداوند متعال اجازه نداد تا دیگر در آنجا بمانیم و ما را بیرون کرد، اینجا نسبت به عالَم برزخ و عالَم قبر رَحِم است. رَحِم یعنی جای تنگ و تاریک؛ اما خداوند متعال خواسته است تا ما خودمان را در اینجا کامل کنیم و از این عالَم کور نرویم. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا[۱۳]»؛ اگر کسی از دین خداوند متعال اعراض نماید، پُشت به دین کند، بیدینی کند، بیدینیِ فکری و عقیدتی، بیدینیِ اخلاقی که حرص و تکبّر و حسَد و کینهتوزی و بدبینی و بدخواهی جُزء اخلاقیّات است که خوراک جهنّمیهاست. بیدینیِ در عمل، غیبتکردن، آبروی دیگران را بُردن، به شایعات تَن دادن، اینها مشکلات ایجاد مینماید. خداوند متعال اینجا را رَحِم عالَم آخرت قرار داده است و به ما هم خبر داده است که شما را به اینجا آوردهام. همانگونه که اگر چشم و گوش و زبان شما در رَحِم مادرتان درست نشده بود و ناقص به اینجا میآمدید، دیگر درست نمیشدید؛ کسی که کورِ مادرزادی است، دیگر بینایی برایش ممکن نیست.باید چشم را از آنجا آورد. اگر چسم باطن انسان در اینجا باز نشود، خداوند متعال میفرماید: «نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى[۱۴]»؛ اینجا چشم دلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیبیند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نمیبیند، خدابین نیست. وقتی میمیرید، کور مُردهاید. به اینجا آمدهایم تا چشم خدابین باز کنیم، چشم نبوّتبین، چشم ولایتبین چشم آخرتبین پیدا کنیم. اینجا رَحِم است. نکتهی اوّل «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ» و نکتهی دوّم «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» است. بندگی خداوند متعال ما را کامل میکند و به ما چشمی میدهد که جَمال خداوند را ببینیم، جَمال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببینیم، جَمال حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ببینیم، جَمال حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) و حضرت علی اکبر (علیه السلام) را ببینیم. باید این را از اینجا با خود ببریم و این در اثر بندگی است.
خدمت به خَلق خدا از زیارت امام حسین (علیه السلام) هم ثواب بیشتری دارد
حال در بندگی دست بالای دست بسیار است. شما هر عملی که انجام بدهید و عمل خیر باشد، عمل بهتر از آن نیز وجود دارد. چرا ما زیارتنامهها را میخوانیم؟ چرا ما زیارت جامعهی کبیره را میخوانیم؟ چرا ما زیارت عاشورا را میخوانیم؟ زیرا آن قُلّه از یادمان نرود. خداوند متعال گَنجهای عبادت را برای تأمین سرمایهی آخرت در اینجا برای ما در دسترس قرار داده است. برادرها و خواهرها! نماز اوّل وقت انسان را عاقبت به خیر مینماید. استادِ مرحوم «آیت الله العظمی بهجت» (رضوان الله تعالی علیه)، مرحوم آیت الحقّ آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) که مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) از ایشان نقل میکردند که استادمان میگفتند نماز اوّل وقت را بخوانید و اگر درست نشدید، من را لَعن کنید. نماز اوّل وقت خیلی مهمّ است. مرحوم «حاجی نوری[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیه) استادِ مرحوم «محدّث قُمی[۱۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) میگویند که من در دریای روایات غوّاص بودم، شنا کردم. «بحارالانوار» به معنای «بَحر» است که همان دریاست. بحارالانوار یک دریا نیست؛ مرحوم «مُلّا محمّد باقر مجلسی[۱۷]» (رحمت الله علیه) دریاها از کلمات ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) را جمع کرده است و نام آن را بحارالانوار گذاشته است. مرحوم محدّث قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) هم یک کشتی برای آن درست کرده است و نام آن را «سفینه البحار[۱۸]» گذاشته است. هرکسی نمیتواند ۱۱۰ جلد کتاب بحارالانوار را ببیند، ولی میتواند سفینه البحار را ملاحظه نماید. ایشان عُصارهی بحارالانوار را جمع کرده است و نام آن را سفینه البحار گذاشته است. در این دریای روایات که مرحوم حاجی نوری (رضوان الله تعالی علیه) که خودشان مجلسیِ چهارم نامیده میشوند و اهل این کار بودهاند، میگویند که من در مُستحبّات عملی مطابق زیارت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) پیدا نکردم. بالاترین عمل در مُستحبّات، زیارت امام حسین (علیه السلام) است. اما همین مرحوم حاجی نوری (رضوان الله تعالی علیه) میگوید که ثوابِ بازکردن گِرهی مردم از زیارت امام حسین (علیه السلام) بالاتر است. انشاءالله امشب این سه چیز را در خاطر داشته باشیم. یکی نماز اوّل وقت است، یکی زیارت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است و دیگری هم خدمت به دلسوختگان امام حسین (علیه السلام) است، خدمت به شیعیان امیرالمؤمنین حضرت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) است.
تبلیغ بالاترین عبادت و بندگی حقتعالی است
اما قرآن کریم چه میگوید؟ بنده آیهای که در ابتدای عرائض خود به محضر شما تقدیم کردم، صَریح قولِ خداوند متعال است. «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ»؛ خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید هرچه در عالَم آفریدم، زیباست. هرچه واجب کردهام، هم تشریع من زیباست و هم تکوین من زیباست؛ ولی در میان این موج زیباییهایی که هم در تشریع و هم در تکوین میبینید، هیچچیزی زیباتر از تبلیغ نیست. «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ»؛ دعوت به خداوند متعال، دعوت به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، دعوت به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد ایشان، دعوت به امام زمان (اروحنا فداه)، دعوت به دیدن زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) و پیداکردن اُلگویی مانند بیبی حضرت خدیجهی کبری (سلام الله علیها)، دعوت به تبلیغ اُلگوها، پَرچمداران جبههی بندگی که حضرات ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و تربیتشدگان حضرات ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، قرآن کریم میگوید که چیزی بالاتر از تبلیغ نیست. «وَ مَنْ»؛ منظور چه کسی است؟ «وَ مَنْ»؛ منظور مَنِ ماسوله است و به معنای «چه کسی» است. چه کسی «أَحْسَنُ قَوْلًا»؟ عمل و گفتارش زیباتر از کسی است که دلهای غُبارگرفته، دلهای ظُلمتگرفته، زندگیهای نکبت فِسق و فُجور پیدا کرده را نجات بدهند و با خداوند متعال و اولیای الهی وصل کنند؟ آن تبلیغ است. ببینید که دشمن چگونه با تبلیغ فرزندان ما را در مقابل ما قرار داده است! بنده روز پنجشنبه در شهر کرمانشاه بودم و برای سخنرانی در سالگرد یک عالِم شهید به آنجا دعوت بودم. به مناسبت اینکه به آن شهر رفته بودیم، از دو خانوادهی شهید هم دیدن کردیم. شهید «مهدی نوروزی» که بنده خیلی ایشان را دوست داشتم. به طرز عجیبی غیرتی و امام حسینی بود و گریهکُن عجیبی بود. او شهید مدافع حرم بود. ما به منزل ایشان رفتیم که مادر ایشان یک پیرزن قَد خَمیدهای بود. از خانه آمد و تا مدّتی به دنبال ما میآمد و قرآن بر روی سر ما گرفت. بنده خیلی خجالت کشیدم، ما به اینها بدهکار هستیم، ولی اینها چه میبینند؟ او شهید داده است، اما من باید اینگونه مورد احترام باشم! یکی هم منزل شهید «علیخانی» بود که شاید در شبکهها دیده باشید. همسر و دختر شهید علیخانی به یک زن مُکشّفه با زبان خوش گفتند که حجاب واجب است. آنها هم دو خانواده به صورت خانوادگی شرارت کردند و به منزل شهید آمدند و به عُنف وارد خانه شهید شدند و عینک همسر شهید را شکستهاند و ایشان را کتک زدهاند و به دختران ایشان اهانت کردند. امام جمعهی عَقلانی و غَیور شهر کرمانشاه بلافاصله بیانیه داده است و به مردم اعلان کرده است و هزاران نفر دَرب منزل شهید اجتماع کردند و اعلان حمایت کردند و آن اراذل هم دستگیر شدند. ما برای تسکین اینها به آنجا رفتیم، ولی در آنجا ایشان ما را تبلیغ میکردند. میگفتند من از اینکه کتک خوردم و از اینکه خانهی شهید مورد هُجوم قرار گرفته است، خیلی ناراحت هستم؛ ولی چیزی که بدتر از آن است و دل من میسوزد، این است که چرا ما تبلیغ نکردهایم و کار آنها به اینجا رسیده است؟! چرا آموزش و پروش ما خواب بوده است؟ چرا دانشگاههای ما خواب بوده اند؟ چرا تریبونهای ما فقط در هیئتها و مساجد کار کرده است؟ چرا آقایان مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منزل به منزل نرفتهاند و اینها را تبلیغ نکردهاند؟ بهقَدری فکرِ ایشان فکرِ بلندی بود که بنده خجالت کشیدم. دیدم که ایشان چهقَدر بلندنظر هستند و ناراحت آنها هستند و ناراحت خودشان نیستند. این صفتِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که فرمود: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[۱۹]»؛ یک پیامبری سُراغ شما را گرفته است. شما مریضها که سُراغ طبیبتان را نگرفتهاید، این طبیبِ مهربان سُراغ شما را گرفته است و به دنبال شما آمده است. اما خصوصیّات او این است که همسر شهید دقیقاً اینگونه بود: «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ»؛ او از اینکه شما به جهنّم بروید، ناراحت است. «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا[۲۰]»؛ بنابراین بیایید نسبت به جامعه دلسوز باشیم، نسبت به این گُمراهشدهها و فریبخوردهها دلسوز باشیم و تبلیغ کنیم. قرآن کریم میگوید که در میان عبادات بهتر از تبلیغ وجود ندارد؛ «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا».
روضه و توسّل به حضرت امام سجّاد (علیه السلام)
صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ (عَلَیهِ اَلسَّلام)
چرا حضرت امام حسین (علیه السلام) حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را با خودشان آوردند؟ چرا امام زینالعابدین (علیه السلام) در سنگر بیماری از کنار چشمهی گُوارای شهادت تشنه عبور کردند و باقی ماندند؟ بخاطر تبلیغ این کار را کردند. اگر این شهیدان تبلیغ نشوند، خونهای آنها پایمال میشود، بیدینها شما را تسخیر میکنند. وقتی شهید دادید، باید در کنار خون شهید بایستید و از آن دفاع کنید، باید این خون را تبلیغ کنید، باید مجالس شهدا را پُر رونق کنید، باید گَنج کربلا را سرمایهی زندگی قرار بدهید و گَنج کربلاهای ایران که همگی بر سر سُفرهی حضرت امام حسین (علیه السلام) هستند و هنوز هم شهید میدهند. بنده به منزل شهید «آرمان علیوردی» رفته بودم و مدّتی قبل پدر ایشان را دیدم. متوجّه شدم که ایشان یکپارچه نور هستند. میگفت: فُلانی! من در این مملکت کسی نبودم، ولی به برکت شهادت پسر طلبهام در این مدّت کوتاه و پس از شهادت پسرم هزار بار در شهرهای مختلف ایران سخنرانی کردم. پدر شهید را به عنوان یک مُبلّغ بر روی دست از اینجا به آنجا میبرند که تبلیغ کند. شهادت اینگونه است. خون تبلیغ است. ولی کسانی که وارث این خون هستند، باید این خون را به صورت صحیح مهندسی کنند تا غیرتها به جوش بیاید، تا بیدینها خجالت بکشند، تا فاسقها و فاجرها در کنار این خون جرأت نداشته باشند که هر غلطی را میتوانند، انجام بدهند. به این منظور بود که حضرت امام سجاد (علیه السلام) در این سفر پُر خطر با آن بدن نَحیف، خداوند متعال ایشان را در روز عاشورا دچار مریضی کردند تا دشمن به ایشان کاری نداشته باشد؛ ولی در همان یک روز بهقَدری لاغر شده بودند که وقتی ایشان را بر شُتر بیجهاز سوار کردند، گمان میکردند که این یک مُشت استخوان بر روی شُتر نمیماند؛ لذا پاهای مبارک ایشان را از زیر شُتر بسته بودند. در دو جا به حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) خیلی سخت گذشت. یکی وقتی بود که اُسرا را آوردند و از کنار قتلگاه عبور دادند. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) حَواسشان به کودکان بود، به دختران حضرت امام حسین (علیه السلام) توجّه داشتند، به حضرت رقیّه (سلام الله علیها) حسّاس بودند، به حضرت فاطمهی صغری (سلام الله علیها) توجّه داشتند که اینها تَلَف نشوند. اما یک مرتبه نگاه کردند و متوجّه شدند که گویا حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) در حال جاندادن هستند. سراسیمه خودشان را رساندند. «مالِی أَراکَ تَجُودُ بِنَفسِکَ یا بَقِیَّهَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إخْوَتی[۲۱]»؛ ای تنها مَحرم زینب! ای پَناه بیپَناهان! جُز تو که دیگر کسی نمانده است. این چه حالی است که میبینم جان در حال جُداشدن از بدن توست؟ مگر ما خودمان این نُسخه را قبول نکرده بودیم؟ مگر اینها را نمیدانستیم؟ حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: عمّه جان! اینکه پدرم شهید شده است و ما اسیر شدهایم برایم روشن بود؛ اما چیزی که دلم را آب کرده است، جراحتهایم را سنگین کرده است، این است که گویا اینها ما را مسلمان نمیدانند. کُشتههای خودشان را کَفن کردند و دَفن کردند؛ ولی بدن نازنین پدرم امام حسین (علیه السلام) بیغُسل و بیکَفن بر روی زمین مانده است.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به نَفَس حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام)، به صبر و نماز شب حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به تحمّل گروه اسیرانی که برای تبلیغ خون حضرت امام حسین (علیه السلام) و رساندن پیام به ما آن سختیها را تحمّل کردند، قَسمت میدهیم لباس ظهور بر قامت صاحب ما حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بپوشان.
خدایا! چشم ما را به جَمال حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) و دلهای ما را به نور معرفت و محبّت ایشان روشن بفرما.
خدایا! به حقّ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و اُسرای کربلا این مملکت امام حسین (علیه السلام) را از همهی ظُلمتها، انحرافات، تبلیغات دشمن، از فقر و از بیفرهنگی، انحراف در دانشگاهها و احیاناً اساتید مُنحرف یا آموزگارانی که دلی با جای دیگری دارند و فرزندان ما که امانت هستند و از اینها آسیب میبینند، از همهی آسیبها نجات عنایت بفرما.
بارالها! پروردگارا! همهی عالِمان ما، صالحان کشور ما که الحمدالله مردم صالحی داریم و در میان عُلما و صُلحا سُکاندار کشتی انقلاب، عَلمدار امام زمان (ارواحنا فداه) و نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، رهبر بزرگوارمان را تا ظهور مُستدام بفرما.
خدایا! این دولت پُر تلاشِ عاشقِ خدمت را دشمنشاد نگردان.
خدایا! به دست این خدمتگزاران گِرههای مردم را باز بفرما.
خدایا! جوانهای ما را در اَمر ازدواج، در اَمر اشتغال، در اَمر دیانت، در اَمر نگاهداشتن حُرمت پدر و مادر و اُمیدبودن برای خانوادهها به ساحل نجات برسان.
الها! بیماران عموماً، بیماران مورد نظر خصوصاً از بیماری نااُمیدی، از بیماری جسمی، از افسردگی روحی و از حَواسپَرتی نجات عنایت بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۳٫
[۳] مولانا.
[۴] سوره مبارکه ملک، آیه ۲٫
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ».
[۵] محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۰، ص ۳۱۸، قم، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
«…وَ قَالَ إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ ع بِأَبِی قَتِیلُ کلِّ عَبْرَهٍ قِیلَ وَ مَا قَتِیلُ کلِّ عَبْرَهٍ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَا یذْکرُهُ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکی…».
[۶] همان.
[۷] بنت الشّاطی، عایشه عبدالرّحمان، بانوی مؤلّف و محقّق مصری در ادبیات عرب و علوم قرآنی میباشد. در ۱۳۳۱/۱۹۱۳ در دمیاط مصر متولد شد و در همانجا رشد یافت. او نزد پدرش که از تربیت یافتگان الازهر بود ادبیات عربی و قرآن آموخت. با وجودِ مخالفت پدر، تحصیلات غیر دینی خود را در مدارس مصر گذراند و در جوانی در مجله النهضه آغاز به نشر شعر و مقاله کرد و مدتی بعد منتقد ادبی روزنامه الاهرام شد. در ۱۳۱۵ش/۱۹۳۶ به دانشکده ادبیاتِ دانشگاه فؤاد اول (دانشگاه قاهره کنونی) وارد شد. در ۱۳۲۹ ش/۱۹۵۰ دکتری خود را با گذراندن پایان نامهای درباره ابوالعلاء معرّی (متوفی ۴۴۹) از همان دانشگاه دریافت کرد. بنت الشّاطی برای تحصیلات غیر دینی هویت خود از پدرش پنهان کرد و نام مستعارِ بنت الشّاطی (دختر ساحل) را برگزید. بنت الشّاطی سال ۱۳۲۹ ش/۱۹۵۱، مدرّس زبان و ادبیات عرب در دانشگاه عین شمس قاهره شد. پس از بازنشستگی در اواخر دهه چهل شمسی/پایان دهه شصت میلادی، استاد مطالعاتِ عالیِ قرآنی در دانشگاه قرویین در شهر فاس مراکش گردید و این مقام را تا زمان مرگ در آذر ۱۳۷۷/دسامبر ۱۹۹۸ حفظ کرد. پیشینهها و علایق ادبی بنت الشّاطی سبب شد که وی در دوران تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره علاقهمند و تا حدّی شیفته درسهای امین خولی (متوفی ۱۳۴۵ش/۱۹۶۶) شود و در مطالعات قرآنی بعدی خود روش و مکتب ادبی را در تفسیر برگزیند که بنیانگذار آن امین خولی بود. بنت الشّاطی در ۱۳۲۴ ش/۱۹۴۵ با امین خولی ازدواج کرد و همواره از او متأثر ماند، به گونه ای که غالبِ تألیفات خود را به وی اهدا کرد.
پیروی از روش امین خولی، بنت الشّاطی را یکی از چهار یا پنج قرآن پژوهِ مبرِّز در مکتب ادبی در تفسیر گردانده است، اما او با دیگر شاگردان امین خولی چون شُکری محمد عَیّاد و محمد احمد خَلَف اللّه که همین روش را در مباحث مختلف تفسیر قرآن به کار گرفته اند تفاوتهایی دارد. بنت الشّاطی در نوشتههای تفسیری خود محتوای هر آیه را به گونه موضوعی و با دقت در همه آیات مشابه آن و نیز با توجه به سبکهای ادبی، در قرآن بررسی میکند، ترتیب نزول آیات مشابه را در نظر میگیرد، به جستجوی قرائن و شواهدِ همراهِ آیات میپردازد، به تأویلهای خلاف ظاهر و اسرائیلیّات توجه نمیکند، اکتشافات علمی و اقوالِ نحویان، بلاغیان و مفسّران را بر الفاظ و آیات قرآن تحمیل نمیکند و میکوشد که معنای اصلی هر واژه را با نظرداشتِ دیگر کاربردهای قرآنی بیابد و تنها یک معنا، و نه وجوه و احتمالات متعدّد، در تفسیر آیات عرضه کند وی با تکیه بر این روش، چند سوره از جزء آخر قرآن را در التفسیر البیانی للقرآن الکریم، که در دو مجلد در سالهای ۱۳۴۱ـ۱۳۴۷ ش/ ۱۹۶۲ـ ۱۹۶۸ به چاپ رسیده است، تفسیر میکند، اما در برخی از دیگر کتابهایش از این روش کمتر بهره میگیرد. بنت الشّاطی از معدود زنان مسلمان مصری عصر خویش است که در سطوح دانشگاهی شهرت و مقبولیت نسبی یافت. وی در محافل علمی و کنفرانسهای جهانی بسیاری شرکت جست، استاد میهمان چند دانشگاه در کشورهای عربی بود و آثارش بارها در مصر و دیگر کشورهای عربی مورد تقدیر قرار گرفت.
با رواج گرایشهای فمینیستی در میان زنان تحصیل کرده جهان عرب، بنت الشّاطی کتاب و مقالاتی در این باره تألیف کرد. او در کتاب المفهوم الاسلامی لتحریر المرأه تساوی زن و مرد به مفهوم جدید آن را نمیپذیرد، اما بر اینکه زن و مرد یکدیگر را کامل کرده و برای تحقق بخشیدن به کمال وجودی خود به همدیگر نیاز دارند، تأکید میکند. به اعتقاد وی، هر چند مطابق آیات قرآن، مردان بر زنان حق سرپرستی دارند، اما هیچ یک از این دو، مسئول اعمال دیگری نیست و تفاوت نسل جدید زنان با گذشتگان در این است که زنان امروز از حقوق خدادادی خود باخبرند و میدانند که باید این حقوق را بگیرند و بطلبند، نه آنکه با لطائف الحیل آنها را به عنوان هدیه از چنگ مردان به درآورند. بخشی از شهرت بنت الشّاطی در جهان اسلام و بویژه در ایران به سبب نوشتههای او درباره زندگی پیامبر اسلام و زنان خاندان اوست. این نوشتهها، گرچه بر استنادهای تاریخی مبتنی است، پردازش هنری و داستانی بسیار دارد و همین موضوع، آنها را از غالبِ دیگر تألیفات سیرهنویسی معاصر چون آثار طه حسین و محمد حسین هیکل متمایز میکند.
[۸] سوره مبارکه تحریم، آیه ۱۱٫
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ».
[۹] سوره مبارکه ملک، آیه ۲٫
[۱۰] سوره مبارکه انشقاق، آیه ۶٫
[۱۱] سوره مبارکه بلد، آیه ۴٫
[۱۲] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶٫
[۱۳] سوره مبارکه طه، آیه ۱۲۴٫
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى».
[۱۴] همان.
[۱۵] شیخ میرزا حسین بن محمد تقی بن علی محمد نوری طبرسی (۱۲۵۴-۱۳۲۰ق) معروف به محدث نوری و حاجی نوری از محدثان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. شهرت محدث نوری بیشتر به سبب تالیف کتاب مستدرک الوسائل و بهویژه کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب است. او در کتاب اخیر کوشیده تا با استفاده از پارهای روایات ثابت کند که قرآن کریم گرچه عیناً کلام الهی است و چیزی بر آن افزوده نشده و تغییر نکرده اما آیاتی از آن پیش از جمعآوری به دلایلی حذف شده(تحریف به نقصان) و آنچه حذف شده، نزد اهل خود محفوظ است. انتشار این کتاب، باعث دردسرهایی برای محدث نوری شد و اعتراض عالمان شیعه و سنی را برانگیخت و آثار بسیاری در رد این نظریه نوشتند. نوری به سال ۱۲۷۳ق در ۱۹ سالگی عازم نجف شد. چهار سال در آن شهر ماند و پس از آن به ایران بازگشت. یک سال بیشتر نتوانست در ایران بماند و در سال ۱۲۷۸ق دوباره به عراق بازگشت و به درس عبدالحسین تهرانی مشهور به شیخ العراقین درکربلا راه یافت و بعد از آن به دنبال استاد به کاظمین سفر کرد و دو سال در آن شهر ماند. در سال ۱۲۸۴ق به قصد زیارت امام رضا (علیه السلام) به ایران بازگشت و عازم مشهد شد. دو سال بعد در سال ۱۲۸۶ق به عراق بازگشت و پس از آن، برای دومین بار به زیارت خانه خدا رفت و بعد از بازگشت به عراق، پای درس میرزای شیرازی حاضر شد. چون میرزای شیرازی در سال ۱۲۹۱ق به سامرا مهاجرت کرد، محدث نوری نیز در سال بعد همراه دیگر استادش فتح علی سلطان آبادی و شوهر خواهرش فضلالله نوری به سامرا رفت. در سال ۱۳۱۴ق. به نجف اشرف بازگشت و تا آخر عمر در آن شهر باقی ماند. نوری در شب چهارشنبه ۲۷ جمادیالثانی در سال ۱۳۲۰ق در نجف درگذشت و در صحن حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خاک سپرده شد. مراتب علمی و تقوای او را عالمان دینی و شاگردانش بسیار ستودهاند. در زمان شیخ انصاری سنت زیارت امام حسین (علیه السلام) با پای پیاده رواج داشت و بسیاری از بزرگان و علما با پای پیاده به زیارت کربلا میرفتند؛ اما مدتی بعد این این سنت به فراموشی سپرده شده بود و محدث نوری این سنت را دوباره زنده کرد.
[۱۶] عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتابهای پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی بهشمار میرود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. شیخ عباس قمی درباره وی میگوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد. شیخ عباس در بازگشت از نجف به قم ازدواج کرد. وی دختر سید زکریا قزوینی از علمای قم را به همسری برگزید؛ اما این وصلت پس از چندی به جدایی انجامید. محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت داشت، با دختر آیتالله سید احمد طباطبایی (۱۲۷۰-۱۳۳۴ق) ازدواج کرد.
محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذیالحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. بنا بر نقل سید محسن امین سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد. محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیعالثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت. وی در مقدمه کتاب الفوائد الرضویه مینویسد: به جهت شدت ابتلا و گرفتاری و کثرت هموم و غموم که بر این داعی روی داد و شرح آن طولانی است به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و پناه غربا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام). شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند.
داستانهای فراوانی در وصف منش، رفتار و اخلاق وی بیان شده است. آقا بزرگ تهرانی از دوستان و ارادتمندان شیخ عباس، وی را مثال بارز انسان کامل و مصداق فردی عالم فاضل و زیبنده صفات عالیه مانند حسن خلق و تواضع معرفی میکند. وی همچنین میگوید: شیخ عباس از غرور و شهرتطلبی دوری میجست و زندگی زاهدانهای داشت و من در مدتی که با او بودم انس گرفتم و جانم با جان او درآمیخت. به گزارش علی دوانی، شیخ عباس قمی با تهیدستی و نبود امکانات به نگارش آثار متعدد ادامه میداد. دوانی همچنین از آقا بزرگ نقل کرده که هیچ چیزی او را از تألیف و تحقیق باز نداشت و او خود نیز در نامهای به آیتالله فیض قمی به مشکلات پیش رویش اشاره کرده است. محدث قمی علاقه وافری به نوشتن داشت و در مدت عمر خویش، بیش از ۶۰ تألیف به زبانهای عربی و فارسی یادگار گذاشت. آقابزرگ تهرانی کتابهای محدث قمی را مجموعهای ارزشمند و متنوع از علوم گوناگون معرفی میکند که نشان از گسترش اطلاعات و کوشش او در بحث و تدقیق او در علم و دانش دارد. به گفته آقابزرگ، وی از کتابخانه محدث نوری ـ که بیشتر آنانها خطی بود ـ فراوان استفاده کرد و آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از جمله آثار مشهور شیخ عباس قمی است که مورد اقبال بسیاری از شیعیان قرار گرفت.
[۱۷] محمدباقر بن محمدتقی مجلسی (۱۰۳۷ – ۱۱۱۰ق) معروف بهعلامه مجلسی یا مجلسی دوم، از محدثان و فقیهان مشهور شیعه در قرن یازدهم هجری بود. علامه مجلسی از میان شاخههای علوم اسلامی بیش از همه به حدیثنگاری علاقه داشت و به اخباریان نزدیک بود. مشهورترین کتاب او، مجموعه پرحجم حدیثی به نام بحارالانوار است که نقش بارزی در احیای جایگاه حدیث در منظومه معرفت دینی داشت. او با تربیت شاگردان و آثار پرتعداد خود که بسیاری از آنها را به زبان فارسی و برای استفاده عموم مردم نگاشت، بر فرهنگ شیعی و روشهای علمی علمای پس از خود تأثیر گذاشت. وی به دلیل همکاری با حکومت صفویان و نقش بارز سیاسی و اجتماعیاش در آن دوران از شهرت زیادی برخوردار است. وی منتقد صوفیه بود و با تصوف خانقاهی مخالفت میورزید. مجلسی در دوران سلطنت شاه سلیمان صفوی به مقام «شیخ الاسلام» رسید و در دوران سلطان حسین صفوی صاحب نفوذ بود.
محمدباقر مجلسی در علوم مختلف اسلامی مانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ، رجال و درایه تخصص داشت. او نویسندهای پرکار بود و به نگارش آثاری در این زمینهها پرداخت. شیخ حرّ عاملی، نسبت به او چنین گفته است که تمام همت خود را مصروف آموختن دانش حدیث و فقه و بلکه همه شاخه های معارف کرده است و تمام نیروی عمیق فکری و اندیشه وقّادش را در به دست آوردن همه کمالات به کار گرفته است. فیض کاشانی نیز در اجازهنامه به علامه آورده است که او جامع علوم عقلی و نقلی است. بیش از هر چیز به نگارش مجموعههای حدیثی اهتمام داشت و از میان کتابهای او بحارالانوار که مجموعه بزرگی از احادیث امامان شیعه است، بیش از همه شهرت دارد. عملکرد علامه مجلسی در تألیف مجموعههای حدیث شیعه همچون عملی در تقویت مذهب تشیع ارزیابی شده و از او همچون احیا کنند مذهب تشیع یاد شده است. محمد باقر مجلسی، شاگردان بسیار و مجالس درس متعددی داشته است. برخی منابع، شاگردان او در مجالس درسش را بالغ بر هزار تن ذکر کردهاند. محمدباقر مجلسی پس از فراگرفتن علوم مقدماتی از محضر علمای اصفهان بهره برد. او بیش از همه نزد پدرش محمد تقی مجلسی(۱۰۰۳–۱۰۷۰ق) آموزش دیده است و از آنجا که پدرش از شاگردان شیخ بهایی بود، میتوان از تأثیر اندیشههای شیخ بهایی بر علامه مجلسی به واسطه پدرش محمد تقی مجلسی سخن راند. مؤلف ریاض العلماء که از شاگردان و همکاران وی در تدوین بحارالانوار بوده است مینویسد که وی دانشهای عقلی را نزد آقا حسین خوانساری و دانش های نقلی را نزد پدرش فرا گرفت.
محمد باقر مجلسی، شاگردان بسیار و مجالس درس متعددی داشته است. برخی منابع، شاگردان او در مجالس درسش را بالغ بر هزار تن ذکر کردهاند. از بین شاگردان علامه برخی از مشاهیر علمای شیعه تربیت شدند که از آن جمله میتوان به میرزا عبدالله افندی اصفهانی (م۱۱۳۰ق)، سید نعمت الله جزایری (م۱۱۱۲ق)، شیخ عبدالله بحرانی (م۱۱۲۷ق)، محمد بن علی اردبیلی (م۱۱۰۱ق)، میر محمدصالح خاتون آبادی(م۱۱۲۶ق) و میر محمدحسین خاتون آبادی (نوه دختریاش م۱۱۵۱ق)، سید ابوالقاسم خوانساری (م۱۱۵۷ق) یاد کرد. محمد باقر مجلسی از بسیاری از علمای دوران خود حدیث شنیده و از آنان اجازه روایت داشت که از مهمترین این افراد باید به ملا صالح مازندرانی (م۱۰۸۱)، ملا محسن فیض کاشانی (م۱۰۹۱) و شیخ حر عاملی (م. ۱۱۰۴) اشاره کرد. منابع، ۱۸ تن از استادان وی را نامبردهاند. شیخ حرّ عاملی، صاحب کتاب وسائل الشیعه، در اجازهنامه نقل روایت به علامه مجلسی نوشته است که او تمام همت خود را مصروف آموختن دانش حدیث و فقه و بلکه همه شاخه های معارف کرده و تمام نیروی عمیق فکری و اندیشه وقّادش را در به دست آوردن همه کمالات به کار گرفته است. فیض کاشانی نیز در اجازهنامه به علامه آورده است که او جامع علوم عقلی و نقلی است.
[۱۸] سَفینَهُ البِحار و مَدینَهُ الحِکَمِ و الآثار مَعَ تَطبیقِ النُّصوصِ الواردَه فیها عَلی بِحارِالأنوار معروف به سفینه البحار، یکی از جوامع حدیثی شیعه نوشته شیخ عباس قمی. مؤلف، با هدف ارائه فهرستی موضوعی و مرتب شده بر اساس الفبا، احادیث کتاب بحار الانوار مجلسی را در بیش از ۱۷۰۰ موضوع، دستهبندی کرده است. چنانکه محدث قمی در مقدمه کتاب آورده، بسیاری از مطالب بحارالانوار در جای مناسب خود ذکر نشده، به همین دلیل به تالیف این مجموعه پرداخت تا پژوهشگران را در رسیدن به مقصود یاری کند. نخستین واژه در سفینه البحار (اَبّ) است به معنای چراگاه و سبزهزار. قمی در ادامه افزوده است برخی از اصحاب معنای این کلمه را نمیدانستند. آخرین روایت کتاب از امام هادی (علیه السلام) در پاسخ به سؤال صقربن ابی دلف درباره روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: ( «لا تعادوا الأیّام فتعادیکم» با روزها دشمنی مکنید که روزها با شما دشمنی خواهند کرد) امام هادی(ع) در توضیح سخن پیامبر خدا(ص) فرمود روزها ما هستیم تا آسمانها و زمین برپاست. آن گاه امام در ادامه سخنش فرمود: شنبه پیامبرخداست و یکشنبه کنایه از امیرالمؤمنین است و دوشنبه حسن و حسین و سهشنبنه علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد است. چهارشنبه امام کاظم و امام رضا وامام جواد و امام هادی است. پنج شنبه پسرم حسن بن علی(امام حسن عسکری) است و جمعه پسر پسرم است که جمعیت پیرو حق بر گردش اجتماع میکنند و او زمین را پس از آن که از ظلم پر شده است از عدالت پر میکند. امام هادی (علیه السلام) در پایان فرمود این معنای حدیث پیامبر است که فرمود با روزها در دنیا دشمنی نکنید که با شما در آخرت دشمنی میکنند. قمی پس از نقل آخرین روایت گفته که کتابش را با نام های مبارک و شریف پیامبر و امامان به پایان برده است و تاریخ تمام شدن کتابش را ۱۷ ربیع الاول روز میلاد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام صادق (علیه السلام) سال۱۳۴۴هجری قمری ثبت کرده است.
[۱۹] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸٫
«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ».
[۲۰] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫
[۲۱] الإرشاد، ج ۲، ص ۱۱۷؛ بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۵۸-۱۷۹، باب ۳۹؛ لهوف، ص ۱۹۰؛ کامل الزیارات، ص ۲۶۰-۲۶۱، باب ۸۸؛ ناسخ التواریخ، ص ۳۰۳؛ نفس المهموم، ص ۲۱۰ و مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۰۸.
زید ابن ارقم میگوید: من از دو لب مبارک ابی عبدالله (علیه السلام) صدای قرآن شنیدم که تلاوت فرمود: «أَم حَسِبتَ أنَّ أصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیم کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا».
حادثهی جان سوز اسارت اهلبیت (علیهم السلام) و درکتابهایی مثل ارشاد مفید، بحارالأنوار علامه مجلسی، لهوف سید ابن طاووس و کاملالزیارات و ناسخ التواریخ به این گونه چنین نوشتهاند: عمرسعد روز یازدهم فرمان داد اهلبیت علیهم السلام را بر شترهای بی حجاز یا شترانی که محملهای شکستهای بر آنان بود، سوار کردند و امام زین العابدین (علیه السلام) را بر شتری عریان نشاندند و پای حضرت امام سجاد (علیه السلام) را زیر شتر بستند و غل جامعه بر گردن حضرت امام سجاد (علیه السلام) گذاشتند، به طوری که حضرت امام سجاد (علیه السلام) میفرمود: گویی ما اسیران دیلم و خزر بودیم که این گونه با ما معامله کردند.
ابنقولویه از حضرت سجاد (علیه السلام) نقل میکند: روز درکربلا درهای غم و محنت و مصائب به روی ما باز شد. من پدرم را کشته در خاک و خون آغشته دیدم. برادران و پسر عموها و فرزندان پدرم را شهید و مقتول مشاهده کردم. و زنان و خواهرانم را مانند اسیران ترک و روم ملاحظه کردم. این مصائب و حوادث چنان بر من سخت و دشوار و سنگین آمد که سینهی من در فشار قرار گرفت، نزدیک بود جان از بدن من بیرون برود. عمه ام وقتی مرا به این حال دید گفت: «مالی أراک تَجودُ بِنَفسِکَ یا بَقیّهَ جَدّی وَ أبی وَ إخوَتی» تو را چرا می بینم که با جان خودت بازی می کنی ای یادگار جدّ و پدر و برادرانم؟ به عمه گفتم: «وَ کَیفَ لا أجزَعُ وَ أهلع» چگونه جزع نکنم؟ «وَ قَد أری سَیِّدی وَ إخوَتی وَ عُمومَتی وَ وُلدَ عَمّی وَ أهلی مُضرِجینَ بِدِمائِهِم، مُرَمَّلینَ بِالعِراءِ مُسلِّبینَ» چرا جزع نکنم؟ میبینم آقای من، برادران من، عموهای من، فرزندان عموهای من و اهل من به خونشان غلتیدند، روی زمین افتادهاند، بدنشان در بیابان سوزان قرار دارد، کسی به آنان رحم نمی کند، و به این بدن ها نزدیک نمیشود. عمه مرا دلداری داد و از آباد شدن آیندهی کربلا خبر داد.
سپس اهل بیت (علیهم السلام ) را با وضعی رقّت بار از کنار شهدا به سوی کوفه بردند. و با آن حال پریشان از میان ازدحام جمیعت، سر کوچه و بازار قرار دادند و سرهای بریده را بالای نیزه در معرض تماشا گذاشتند و زن و مرد به تماشای آن سرهای بریده و اسیران آمدند. لهوف سید صفحهی صد و نود نوشته: زنی از اهل کوفه از بالای بام فریاد زد: «مِن أیِّ الاُساری أنتُنَّ» شما از چه اسیرانی هستید؟ اهل بیت (علیهم السلام) جواب دادند: «نَحنُ اُساری آلِ مُحَمَّدٍ» ما اسیران آل محمد هستیم. از بام به زمین آمد، مقنعه و پارچه به آنان داد تا صورت های ملکوتی و الهی خود و دختران و اطفال را بپوشانند. علامهی مجلسی در جلد چهل و پنج بحار صفحهی صد و چهار می نویسند: مسلم گچکار میگوید: من در و دیوار دارالإماره را گچ میکردم که شنیدم از اطراف کوفه صدای ناله و فریاد میآید. به کارگری که پیش من بود گفتم چه خبر است که مردم کوفه فریاد میزنند؟ گفت: الان سرهای خارجی را که بر یزید خروج کرده میآورند. گفتم: خارجی کیست؟ گفت حسین ابن علی. از دارالإماره بیرون آمدم، لطمه به صورت زدم، به طوری که ترسیدم چشمم کور شود، دستم را از گچ شستم و داخل شهر آمدم، مردم را منتظر دیدن اسیران دیدم.
ناگهان دیدم چهل محمل شکسته و نیمه کاره را بر چهل شتر حمل می کنند که در آن ها حرم و زنان و اولاد فاطمه (سلام الله علیها) بودند. ناگهان علی ابن حسین (علیه السلام) را دیدم بر شتری برهنه که از رگهای گردنش خون جاری بود. اهل کوفه خرما و نان و گردو به بچه ها میدادند، ولی امّکلثوم فریاد می زد: «یا أهلَ الکوفَه، إنَّ الصَّدَقَهَ عَلَینا حَرام» ای اهل کوفه صدقه بر ما حرام است. آن ها را از دست کودکان میگرفت، به زمین میریخت. مردم با دیدن آن منظرهها گریه میکردند. زید ابن ارقم میگوید: من از دو لب مبارک ابی عبدالله (علیه السلام) صدای قرآن شنیدم که تلاوت فرمود: «أَم حَسِبتَ أنَّ أصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیم کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا» گفتم: داستان تو عجیبتر از اصحاب کهف است.
مسلم گچکار میگوید: امّ کلثوم وقتی صدای گریهی مرد و زن را شنید، سر از محمل بیرون آورد و گفت: ای اهل کوفه ساکت، مردان شما مردان ما را میکشند، زنانتان بر ما گریه میکنند، داور بین ما و شما روز قیامت خداست. که ناگهان سرهای بریدهی بر بالای نیزه را آوردند و پیشاپیش همهی آنها سر ابیعبدالله (علیه السلام) بود، سری چون زهره و ماه نورانی، شبیهترین مردم به پیامبر، با محاسنی خون آلود که نیزه دار آن را به راست و چپ حرکت میداد. زینب متوجه سر بریدهی برادر بالای نیزه شد.
«فَنَطِحَت جَبینُها بِمُقَدَّمِ المَحمل حَتّی رَأینَا الدَّم یَخرُجُ مِن تَحتِ قِناعِها وَ اُومِأت إلَیهِ بِحِرقَهٍ» سر به چوبهی محمل زد، دیدم که خون از پیشانی زینب کبری (سلام الله علیها) روی زمین ریخت، با دلی سوزان به سر بریده اشاره کرد و با چشم گریان فریاد زد: «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ فَأَبَدا غُروبا» ای ماهی که چون بدر کامل شد ناگهان خسوف او را ربود و غروب کرد. «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا» پارهی دلم گمان نمیکردم سرنوشت ما این باشد، ولی مقدر و مکتوب چنین بود. «یا أخی فاطِم الصَّغیرَهَ کَلِّمهافَقَد کادَ قَلبُها أن یَذوبا» برادرم، با دختر کوچکت فاطمه سخن بگو، نزدیک است دلش از غصه و ناراحتی و فراق تو آب شود.
پاسخ دهید