روز جمعه مورخ ۰۲ مهرماه ۱۴۰۱ و همزمان با شب بیست و هشتم ماه صفر، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بعد از نماز مغرب و عشاء در «مسجد جامع شهرک غرب» تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- مقامهایی که در قرآن کریم بالاتر از بهشت مُعرّفی شدهاند
- شهید از یک فُرصت استثنائی استفاده کرده است
- مقام «عِندَ رَبّی» که شهید در آن قرار گرفته است
- زائر، میهمان یا پَناهنده شدن به حضرت علیبنموسیالرضا (علیه السلام)
- امام رضا (علیه السلام) الگوی صبر برای شیعیان هستند
- صبر، انسان را به مقام عِندیّت نائل میکند
- مقام «تسلیم» بالاتر از مقام «صبر» است
- بالاترین مقام، رضای حقتعالی است
- روضه و توسّل به حضرت ثامنالحُجج علیبنموسیالرضا (علیه السلام)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقامهایی که در قرآن کریم بالاتر از بهشت مُعرّفی شدهاند
«فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا[۲]»؛ طیّ چند شبی که افتخار داشتیم تا در محضر حبیبمان حضرت «آیت الله هاشمی» و شما بزرگواران و گرامیان با آیات قرآن کریم مأنوس بودیم و در این چند شب از ابتدا بر سر سُفرهی قرآن کریم بودیم. امشب نیز انشاءالله تعالی ادامهی بحث شب گذشته است. ما برای رسیدن به سعادت ابد که حدّاقل آن بهشت است؛ بهشت کمال نهایی نیست. خداوند متعال بهشت را «نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ[۳]» تعبیر میکند. «نُزُل» پیشپذیرایی است. عربها دِسر قبل از غذا را «نُزُل» میگویند. وقتی میهمان تازه میرسد، یک شربت و یا میوهای برای او میآورند و خوشامد میگویند تا وقت نهار و یا پذیرایی اصلی برسد. قرآن کریم در مورد بهشت میگوید که آن پیشپذیرایی است. بالاتر از چه چیزی است، ما نمیدانیم. «مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ[۴]»؛ چه خسارتی! انسانی که مرگ او قطعی است، اطمینان نداشته باشد که یک خانهای برای خودش تدارک دیده است و وقتی از اینجا میرود، در گودال نمیافتد و وارد قصر و خانهی خود میشود. بهشت سُفرهی خداوند متعال است، بهشت ضیافت الهی است، بهشت پذیرایی اَکرمالاَکرمین است. خیلی مهم است. ولی بالاتر از بهشت، تعبیراتی که در قرآن کریم آمده است، یکی این است که فرموده است: «وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ[۵]»؛ بالاتر از بهشت رضوان خداوند است که این رضوان خدا بالاتر و بزرگتر از بهشت است.
عنوان دیگری که قرآن کریم برای بالاتر از بهشت دارد، مقام عِندَ ربّی است که این مقان در قرآن کریم برای دو گروه اختصاص یافته است؛ یکی شهدا هستند: «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ[۶]»؛ خداوند متعال هم اَدب گفتاری به بندگان خود تعلیم فرموده است که وقتی در مورد شهید میخواهید حرف بزنید، متوجّه باشید که چه چیزی میگویید. یک موقع نگویید که فُلانی مُرد، در جبهه مُرد، در درگیری با آشوبگران مُرد؛ خیر اینها نمُردهاند. «لَا تَقُولُوا[۷]»؛ اَدب گفتار است. مواظب دهانتان، حرفتان و زبانتان باشید. شما که مُتدیّن هستید، حرفی که در شأن شهید نیست، به حَریم شهید راه ندهید و حَریمها را حفظ نمایید. «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ[۸]»؛ این در سورهی مبارکهی بقره است که فرموده است: به کسانی که در راه خداوند کُشته شدهاند، مُرده نگویید. این نَهی خداوند است، خداوند متعال راضی نیست، خداوند قَدغَن کرده است که ما در مورد شهید بگوییم مُرده است.
شهید از یک فُرصت استثنائی استفاده کرده است
خداوند متعال استاد ما مرحوم «آیت الله احمدی میانجی[۹]» (رضوان الله تعالی علیه) را با اولیائش محشور بدارد. دو پسر ایشان در جبهه شهید شدند. عُلمای شما با عُلمای ادیان دیگر تفاوت دارند. عُلمای شما همراه با شما هستند. عُلمای شما به جبهه رفتند و خیلی از مُعمّمین که ما حدود ۵ هزار نفر عالِم مُعمّم در دفاع مقدّس شهید داریم که نسبت به همهی طبقات اَقشار مردم سَهم بیشتری را به خودشان اختصاص دادهاند. شهدای محراب هم که واقعاً نور بودند. حضرت «آیت الله دستغیب[۱۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) چه نوری بودند. اهل معنا بودند، سالک الیالله بودند. حضرت «آیت الله مدنی[۱۱]» (رضوان الله تعالی علیه) و دیگران. مرحوم آیت الله احمدی میانجی (رضوان الله تعالی علیه) دو فرزندشان شهید شده بودند. خودشان هم به جبهه میرفتند. دوستان نقل کردند که یک شب مرحوم آیت الله احمدی میانجی (رضوان الله تعالی علیه) برای حاضرین در جبهه در یکی از پایگاههای آنجا صحبت میکردند و گفتند: دعا کنید که این رضای ما شهید نشود. همه تعجّب کردند از اینکه ایشان باید همه را تشویق به شهادت کنند نه اینکه بگویند پسر من شهید نشود. شخصی با تعجّب از ایشان سؤال کرد: آقا شما دیگر چرا اینگونه هستید؟ ایشان پاسخ دادند: بنده که آرزو دارم که هم خودم و هم فرزندانم شهید بشوند؛ ولی میخواهم نکتهای را بگویم. از این میترسم که او شهید بشود و بعد اقوام و دوستان بگویند: حیف شد. شهید که حیف نمیشود. شهید از یک فُرصت استثنائی استفاده کرده است و به جایی رسیده است که از این فُرصتهای برای کسی پیش نمیآید. لذا خداوند متعال میفرماید: در مورد شهدا مواظب حرف خود باشید. «لَا تَقُولُوا»؛ نگویید که مُرده است.
مقام «عِندَ رَبّی» که شهید در آن قرار گرفته است
در سورهی مبارکهی آل عمران، فرموده است: نه تنها نگویید، بلکه فکر آن را نکنید. «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛ در خیالتان هم نگذرد کسی که در راه خدا به قتل رسیده است، او مُرده است. او زنده است و آدرس هم نزد خداوند متعال است. حال خداوند کجا هست؟ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۱۲]» ؛ «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ[۱۳]» ؛ «مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لَا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ[۱۴]»؛ این آیاتی است که خداوند متعال آدرس خودش را میدهد. خداوند متعال اوّل است، خداوند متعال آخر است، خداوند متعال ظاهر است، خداوند متعال باطن است. خداوند همراه شما هست. هرجایی که هستید، خداوند با شما هست و هیچ دَرگوشی صحبتکردن در یک محفل خصوصی سه نفره که گمان میکنند هیچکسی وجود ندارد و برای خودشان سِرّ میگویند، چهارمین نفر در این جمع خداوند متعال است. اگر چهار نفر با همدیگر خلوت کردهاند و نمیخواهند کسی بداند که اینها چه میگویند، پنجمین نفر در این جمع خداوند متعال است. خداوند همهجا هست، خداوند همیشه هست. خداوند بالاتر از زمان و بالاتر از مکان است. اگر خودِ خداوند که مُحیط است و لایتناهی است، «داخِلٌ فِی الْاَشْیاءِ لا بِالْمُمازَجَهِ[۱۵]»، خداوند به دادمان برسد. ما هم تیم حفاظتی ملائکه را همیشه با خودمان داریم، ولی حَواسمان به آنها نیست. بیاحترامی میکنیم و گاهی کارهایی را انجام میدهیم که پیش بَشر گُناهکار انجام نمیدهیم؛ ولی پیش مَلَک معصوم خودمان در مورد هر حرفی، هر کاری، هر نگاهی و هر غذایی میبینید که بیاحتیاطی میکنیم و آن غذا را میخوریم. اما این ملائکه کِرام هستند، بزرگوار هستند، سر و صدا راه نمیاندازند، آبروی ما را نمیبرند. داد نمیزنند که او را بگیرید، بلکه اینها کَریمانه ثبت و ضبط میکنند و در حال تکمیلکردن پَروندهی ما هستند که اوّلین بازخوانی پَرونده موقع مرگ است. نَکیر و مُنکر میآیند و سپس در روز قیامت دادگاه نهایی میماند. اینها کار خودشان را انجام میدهند، ولی به صورت کَریمانه میکنند. علاوه بر اینکه ما این ملائکه را داریم، خداوند متعال خودش همراه ماست. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[۱۶]»؛ خداوند از رَگ گردن و شاهرَگ شما به شما نزدیکتر است. حال اینکه فرموده است شهید نزد خداوند است، به چه معنایی است؟ یعنی شهید هم از قفس زمان آزاد شده است و هم از قفس مکان آزاد شده است. در همهی مکانها شهید حضور دارد، در همهی زمانها هم شهید حضور دارد.
حال با این مقدّمه دلهای پاک شما که به اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) عشق و علاقه دارید و وابسته هستید، هرکسی در هرجای عالَم گرفتار میشود، به بابالحوائجمان حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) پَناه میبرد. مگر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) در کربلا حضور دارند؟ حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) در همهجا هستند. در گذشته بودهاند، در حال حاضر هستند و تا آخر هم هستند. امامت جلوهی خداوند است، ولایت تجلّی حقتعالی است، شهادت جلوهی پروردگار است. لذا در هرجایی خداوند هست، شهید هم هست. هرجایی خداوند هست، امام هم هست. هرجایی خداوند هست، نبی با نبوّت خود در آنجا حضور دارد و این شهید به مقامی رسیده است که این مقام بالاتر از بهشت است. خداوند از این مقام، به مقام «عِندَ رَبّی» یاد کرده است. مقام عِندیّت است.
زائر، میهمان یا پَناهنده شدن به حضرت علیبنموسیالرضا (علیه السلام)
اگر کسی بخواهد انشاءالله وقتی وفات میکند، چشمش روشن باشد به خانهی خوب، به همسایهی خوب و به نعمتهایی که در این عالَم نصیب او نمیشود و مخصوص آن عالم است، باید چه کاری کند؟ باید مراتبی را طیّ نماید. مرتبهی اوّل «صبر» است. انشاءالله روزی ما بشود و اَجل مُهلت بدهد تا یکبار دیگر گُنبد حضرت امام رضا (علیه السلام) را ببینیم. یکبار دیگر زیر قُبّهی ولینعمتمان حضرت علیبنموسیالرضا (علیه السلام) عرض سلام کنیم. این زیارتنامهی مشهوری که از حضرت امام رضا (علیه السلام) در کتاب «مفاتیح الجنان» میخوانید، ابتدا روبهروی حضرت امام رضا (علیه السلام) قرار میگیرید و با شهادتین شروع میکنید: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ[۱۷]»؛ سپس به بالای سر میروید و در آنجا مینشینید و زیارتنامهی بسیار عجیبی است که میگوییم: «أَتَیْتُکَ زَائِرا وَافِدا عَائِذا مِمَّا جَنَیْتُ عَلَى نَفْسِی[۱۸]»؛ یا علیبنموسیالرضا (علیه السلام)! به عنوان زائر آمدهام. حال اگر من را به عنوان زائر قبول نمیکنی، من به عنوان میهمان آمدهام. در میهمان که لیاقت شرط نیست. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است: «أَکْرِمِ اَلضَّیْفَ وَ لَوْ کَانَ کَافِراً[۱۹]»؛ اگر کافری هم به خانهی شما آمد، شما کَریمانه برخورد کنید واز آن پذیرایی کنید. یا امام رضا (علیه السلام)! اوّلاً از خدا میخواهم که نام من را در لیست زائرین خود بنویسید. چون کسی که زائر امام رضا (علیه السلام) بشود، «غَفَرَ اَللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ[۲۰]»؛ خداوند متعال گناهان کُهنه و تازهی او را میبخشد. پاک و پاکیزه میشود. کسی که زائر امام رضا (علیه السلام) باشد، خداوند او را از همهی جرائمش مَعفُو قرار میدهد. اِکسیر وجود امام رضا (علیه السلام) انسان را مُتحوّل مینماید، خاکی را اَفلاکی میکند، فَرشی را عَرشی میکند، موجود نَجس را پاک میکند. همانگونه که اگر سگ در نمکزار بیفتد، متحوّل بشود و تبدیل به نمک بشود، دیگر نجسالعین نیست. میشود آن نمک را درون غذا ریخت و از آن استفاده کرد. مانند من اگر به امام رضا (علیه السلام) وصل بشوم، عوض خواهم شد. دیگر ظُلمتی در وجودم باقی نمیماند. آیینهی نور امام رضا (علیه السلام) میشوم. یا امام رضا (علیه السلام)! در مرحلهی اوّل آرزو دارم که زائر شما باشم. نکتهی دوّم این است که اگر لیاقت زائربودن را ندارم، میخواهم میهمانی من را بپذیریدو از من به عنوان میهمان خودتان پذیرایی بفرمایید. اگر اینگونه نبود و به عنوان میهمان هم وارد نشدم، زیرا باید دل برود؛ رفتنِ بدن که به تنهایی اثری ندارد.
«به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند ***** که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟[۲۱]»
حال اگر ملائکه اجازه ندادند تا به عنوان میهمان هم دل من با شما وصل بشود و بر سر سُفرهی نورِ شما، کَرامت شما، عظمت شما و جَلال شما قرار بگیرم، یک نکتهای وجود دارد و آن پَناهندگی است. من به عنوان پَناهجو به شما پَناه آوردهام. در مورد پَناهجو هیچ شرطی وجود ندارد. چون قرآن کریم فرموده است: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ[۲۲]»؛ ای پیامبر من! اگر مُشرک به تو پَناه آورد، او را رَد نکن و به مُشرک هم پَناه بده. یا امام رضا (علیه السلام)! بد یا خوب هستم، به شما پَناه آوردهام. من از خودم گُریختهام و دیدم که آغوش رحمت تو برای همه باز است. به همین جهت به پَناه آمدهام.
«ما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمدهایم ***** از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم[۲۳]»
این زیارت بالای سر امام رضا (علیه السلام) بسیار خوشمضمون است و دل انسان را آب میکند.
امام رضا (علیه السلام) الگوی صبر برای شیعیان هستند
سپس به پایین پا بازمیگردید. در آنجا چه میگویید؟ اینگونه عرض میکنید: «صَلَّى اللّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ، صَلَّى اللّهُ عَلَى رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ[۲۴]»؛ سلام بر تو ای اباالحسن (علیه السلام)! سلام بر جسم طاهر شما! سلام بر روح بزرگ شما! «صَلَّى اللّهُ عَلَى رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ». این کلاس است. آمدهایم تا الگو بگیریم. کدام صفت از صفات امام رضا (علیه السلام) را در آنجا مطرح میکند؟ عرضه میداریم: «صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ[۲۵]»؛ شما صبر کردید و در سنگر صبر زندگی کردید. عنوان «صابر» در مورد حضرت امام رضا (علیه السلام) که عالِم آل پیامبر (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، امامِ صابر هستند و شیعیان باید صبر را از حضرت امام رضا (علیه السلام) یاد بگیرند. در ذیلِ این زیارت پایینِ پا یک جملهای است که عرضه میداریم: «قَتَلَ اللّهُ مَنْ قَتَلَکَ»؛ خداوند بکُشد آن کسانی که شما را کُشتند. اما شما را فقط با سَمّ نکُشتند، «بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ»؛ شما را با زبان کُشتند. علیه حضرت امام رضا (علیه السلام) جَوّسازی کردند و تُهمت زدند. نسبت به انتصاب حضرت امام جواد (علیه السلام) به امام رضا (علیه السلام)، قوم و خویشهای خودشان چه نامردیهایی که انجام ندادند! این همه جَفا از خودیها و شِماتت در آن مدّتی که حضرت امام رضا (علیه السلام) صاحب پسر نبودند، هم «واقفیه» امامت حضرت امام رضا (علیه السلام) را اِنکار کردند و گفتند که حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) اصلاً شهید نشده است و امام غایب است و بعداً حضور پیدا میکند و زیر بار امامت امام رضا (علیه السلام) نرفتند و اِنکار کردند و امانتهای حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) را هم غارت کردند و برای حضرت امام رضا (علیه السلام) چه زخم زبانهایی زدند. عدّهای میگفتند: تو پسر نداری و کسی که عَقب ندارد، نمیتواند امام باشد. انواع زَخمزبانها را به حضرت امام رضا (علیه السلام) زدند، انواع جَوّسازیها و شایعات علیه حضرت علیبنموسیالرضا (علیه السلام) به وجود آوردند. حضرت امام رضا (علیه السلام) هم مقاومت کردند، عقبنشینی نکردند و سُفرهی هدایتشان را جمع نکردند. ضُعفای جامعه را در زیر پَر خودشان گرفتند و از اینها انسانهای شایسته ساختند. حضرت امام رضا (علیه السلام) با وجود اینکه ولیعهد بودند، با وجود اینکه قصر برایشان آماده بود، ولی مُقیّد بودند که هنگام غذاخوردن همهی غُلامها بیایند و دور ایشان بر سر یک سُفره بنشینند. حضرت امام رضا (علیه السلام) دست در سُفرهی ببرند که میراخور، بیطار و همهی این خدمتگزاران و رُفتگرها باید بیایند و با امامشان همسُفره بشوند. حضرت امام رضا (علیه السلام) هم فقرا و هم ضُعفاء را مورد نَوازش قرار میدادند و برای این جهت چه اندازه زَخمزبان به ایشان میزدند که ایشان دیگر چه کسی هستند، شأن خودشان را حفظ نمیکنند. حضرت امام رضا (علیه السلام) به حمّام خصوصی قصر نمیرفتند و میگفتند که همهی مردم حمّام ندارند؛ در حمّام عمومی حضور پیدا میکردند. یکوقتی در حمّام عمومی وارد شدند و یک سرباز و جُندی در حمّام بود و گفت: آقا بر روی سر من آب بریزید. حضرت امام رضا (علیه السلام) با جام آب را از خَزینه برداشتند و بر روی سر آن ریختند. سپس کیسهی خود را به حضرت امام رضا (علیه السلام) دادند و گفتند: من را کیسه بکشید. وجود مبارک حضرت امام رضا (علیه السلام) در نهایت کِرامت اخلاقی کیسه را گرفتند و مشغول کیسهکردن او بودند، ناگهان کسی متوجّه شد که ایشان امامِ بر حقّ هستند، ایشان صاحب ولایت مُطلقهی کُلیّهی الهیّه هستند، ایشان وارث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) هستند که این سرباز را کیسه میکنند. آمد و به آن شخص گفت: آیا میدانی چه کاری میکنی؟ این کسی که تو را کیسه میکند، علیبنموسیالرضا (علیه السلام) است، ایشان پسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) هستند، ایشان امام هستند. خیلی دستپاچه شد و شروع به عُذرخواهی کرد. حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمودند: این موضوع برای من اَجر دارد، اجازه بده تا کارم را به پایان برسانم. اینگونه خاکیبودن، با مردمبودن و خدمتگزار ضعفاءبودن برای دستگاه سلطنت، دستگاه خلافت مأمونی و عبّاسی و برای اَشرافی که در آنجا بودند، قابل تحمّل نبود. لذا به صورت مُدام علیه حضرت امام رضا (علیه السلام) پَروندهسازی میکردند. مُدام برای ایشان نزد مأمون سِعایت میکردند و مأمونِ خَبیث را علیه حضرت امام رضا (علیه السلام) میشوراندند. لذا نهایتاً مأمون عباسی مدّتی حضرت امام رضا (علیه السلام) را در زندان نگاه داشت. خداوند پدر او را لعنت کند، خودش را هم لعنت کند که پدرش پدرِ حضرت امام رضا (علیه السلام) را شهید کرد و سالها حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) را در زندان نگاه داشت و خودش هم با وجود اینکه حضرت امام رضا (علیه السلام) را به عنوان ولیعهد آورده است و به نام حضرت امام رضا (علیه السلام) سکّه ضرب کرده است، مجلس برپا کرده است، جشن گرفته است، شعراء آمدهاند و برای حضرت امام رضا (علیه السلام) حماسهسرایی کردند و چه اشعار لطیفی گفتند؛ اما علیرغم این موضوع تحمّل نکرد. وجود مبارک حضرت امام رضا (علیه السلام) را مدّتی در زندان نگاه داشت.
صبر، انسان را به مقام عِندیّت نائل میکند
این مقام صبر، مقامی است که هرکسی در زندگی اهل صبر باشد، خداوند متعال صبر را به عنوان پُشتوانهی زندگی، به عنوان پَناه زندگی مُعرّفی کرده است و فرموده است: «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ[۲۶]»؛ هم از نماز کمک بگیرید؛ وقتی در زندگی کم آوردید، پَرخاش نکنید و جوش نیاورید. به جای اینکه جوش بیاورید، برخیزید و دو رکعت نماز به جای بیاورید. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: تعجّب میکنم از مؤمنی که وقتی گرفتار میشود، چرا وضو نمیگیرد و به مسجد برود و دو رکعت نماز به جای بیاورد و از خداوند طلب کند که مشکلش را برطرف نماید؟! یکی مسألهی نماز است که برای انسان آرامش است، برای انسان پَناه است، برای انسان حامی است و دوّم مسألهی صبر است. یکی از مصادیق بارز صبر «روزه» است که مصداق بارز صبر در کنار صلاه روزه است، ولی اختصاصی به روزه ندارد. خداوند متعال اعلان میکند: اگر گناه پیش آمد و صبر کردید، مصیبت پیش آمد و صبر کردید، برای طاعت خداوند باید از مال بگذرید و خُمس و زکاتتان را بپردازید، اگر به موقافات بدهکار هستید آن را اَدا کنید، اگر حقّالنّاس بر گردن شماست از مال خود بکنید و حقّالنّاس را به عنوان وِزر و وَبال به عالَم آخرت منتقل نکنید. صبر در طاعت، صبر در برابر معصیت و صبر در مُصیبت باعث میشود که خداوند متعال مَعیّت نُصرت، مَعیّت محبّت، مَعیّت هدایت و مَعیّت عنایت خودش را با شما داشته باشد که فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»؛ مطمئن باشید که خداوند صابر را تنها نمیگذارد. اگر شما خودتان را از گناه دور کردید و زیر بار نرفتید و حَرامخور و حَرامبین نبودید و دستتان را ناپاک نکردید، خداوند همراه شماست. خوشا به حال کسی که خداوند با اوست.
«همه گویند طاهر کس نداره ***** خدا یار مو چه حاجت کس[۲۷]»
انسانی که خدا را دارد، به چه کسی احتیاج دارد؟ «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»؛ این مقام صبر از لوازم نجات انسان از مَنجلاب نَفس اَمّاره و از گودالهای جهنّم و ارتقاء به دَرجات بهشت و بالاتر از بهشت که مقام عِندیّت یا مقام رضوان خداوند متعال است.
مقام «تسلیم» بالاتر از مقام «صبر» است
مرحلهی دوّم، مرحلهی تسلیم است. تسلیم بالاتر از صبر است. صبر یعنی اینکه انسان با وجود اینکه خوش ندارد، قرآن کریم فرموده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ[۲۸]»؛ جنگ بر شما نوشته شده است، جزء ضروریّات زندگی است. اگر شما قدرت دفاعی نداشته باشید و جوانتان را در برابر دشمن به میدان نفرستید، این گُرگها شما را میخورند. باید در برابر زور، زور نشان بدهید؛ والّا گردنکُلفتها اجازه نمیدهند تا شما آرامش داشته باشید. حال اگر قدرت نیروی انتظامی و نیروهای امنیّتی نبود، اگر این قدرت مردم که جوشیدند و جُنود الهی بودند و قُشون خداوند بودند و در تمام شهرها به صحنه آمدند. صحنههایی که بنده در تلویزیون میدیدم، هم احساس مُباهات میکردم که الحمدلله ما با این مردم زندگی میکنیم و هم واقعاً دلم نسبت به این بدبختها میسوخت. در میان این مردم که دریای جوشان قدرت هستند، عوض اینکه قطره باشند و خودشان را به دریا وصل کنند و قدرت دریا را پیدا کنند، خودشان را جُدا کردهاند و حُباب شدهاند و بادِ آنها هم خالی خواهد شد و هیچِ هیچ میشوند. این چه کاری بود که اینها کردند؟! لذا بودن با مردم جزء فضیلتهای بزرگ است. قرآن کریم میفرماید: خداوند متعال جهاد و جنگ را نوشته است، «وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ»، کسی از جنگ خوشش نمیآید و همه گُریزان هستند. ولی میفرماید: «وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»؛ خیلی چیزها را دوست ندارید، امّا چارهای ندارید و مصلحت شما در این است. اگر دفاع نداشته باشید، جهاد نداشته باشید، قدرت دفاعی و موشک نداشته باشید، «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ[۲۹]»، باید قدرتمند باشید تا در برابر قدرتهای زورگو خودتان و ناموستان را نگاه دارید. جنگ خوشایند نیست، ولی صبر جُبران میکند. چارهای ندارید و باید ان را بپذیرید. تسلیم بالاتر از صبر است. شما بگویید، دست من بالاست. در مورد تسلیم در این آیهی کریمهای که شب گذشته و امشب به محضر شما قرائت کردیم، «فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»، هم تسلیم باطنی داشته باشد و هم تسلیم عملی داشته باشد و اجرا کند. هرچه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) حُکم فرموده است را اجرا کند. در باطن هم حَرَجی بر خودش نبیند. این هم یک مقام است.
بالاترین مقام، رضای حقتعالی است
مقام بالاتر از تسلیم، مقام رضاست.
«در بلا هم میچشم لذات او ***** مات اویم مات اویم مات او[۳۰]»
«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی[۳۱]». وجود مبارک حضرت امام رضا (علیه السلام) همانگونه که آموزگار صبر هستند، آموزگار تسلیم هستند، آموزگار رضا هم حضرت علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیّه و الثّناء) هستند. هرکسی به دنبال مقام رضاست که بالاترین مقام اولیای الهی است که هیچ وقت از هیچ حادثهای در زندگی ناراحت نشود، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) اینگونه بودند، «ما رَایْنا الّا جَمیلًا[۳۲]»، یک بانوی اسیر با وجود آن همه داغ گفت که همهی آن زیباست، «ما رَایْنا الّا جَمیلًا». اینها در هیچجایی گِله نکردند. اینها در هیچجایی نارضایتی از خودشان اعلان نکردند.
روضه و توسّل به حضرت ثامنالحُجج علیبنموسیالرضا (علیه السلام)
«السَّلامُ عَلَیکَ یَا اَباالحَسَن عَلَیهِ اَلسَّلام»
«السَّلَامُ عَلَى غَوْثِ اللَّهْفَانِ وَ مَنْ صَارَتْ بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ[۳۳]»؛ خوشا به حال کسانی که در مشهد مقدّس حضور دارند. امروز قبل از ظهر بنده در اخبار میشنیدم، تا ساعت ۱۰ صبح میگفتند که تا کنون بیش از ۴ میلیون زائر وارد شهر مشهد مقدّس شدهاند و حرم مطهّر حضرت امام رضا (علیه السلام) و رواقها از جمعیّت موج میزنند. یَا اَباالحَسَن یَا عَلی بنِ مُوسَی الرِّضا عَلَیهِ اَلسَّلام! دل ما زائر قبر شماست.
«گر چه دوریم به یاد تو قدح میگیریم ***** بُعد منزل نبود در سفر روحانی[۳۴]»
حضرت امام رضا (علیه السلام) شباهتهایی با مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) دارند. توسّل به حضرت امام رضا (علیه السلام) مُجرّب است و جواب میدهد. همین جملهای که به عنوان سلام عرض کردم، «السَّلَامُ عَلَى غَوْثِ اللَّهْفَانِ»؛ مَلهوف کسی است که دستش از همهجا بُریده شده است، بیچاره شده است، سرگردان شده است. اگر چنین کسی به حضرت امام رضا (علیه السلام) پَناه ببرد، حضرت امام رضا (علیه السلام) او را بدون پاسخ برنمیگرداند. اینکه اسم مبارک ایشان «رضا» است، به این دلیل است که هیچکسی را ناراضی برنمیگرداند. خیلی آقا هستند. «السَّلَامُ عَلَى غَوْثِ اللَّهْفَانِ وَ مَنْ صَارَتْ بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ». وقتی مأمورین مأمون به مدینه آمدند و خواستند حضرت امام رضا (علیه السلام) را از مدینه احضار کنند و به مَرو بیاورند، وجود مبارک علیبنموسیالرضا (علیه السلام) فرمودند: بگویید خواهران من بیایند، بگویید مَحارم من بیایند. همهی بانوان بنیهاشم در مسجد امام رضا (علیه السلام) اجتماع کردند. حضرت امام رضا (علیه السلام) جُلوس فرمودند و گفتند: دور من حلقه بزنید و بلند بلند بر من گریه کنید. امان از دل فاطمه معصومه (سلام الله علیها)! مانند حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) نسبت به امام حسین (علیه السلام) بود. خیلی خواهر مهربانی بود. عرضه داشتند: یا اباالحسن! شما مسافر هستید. گریهکردن به دنبال مسافر مطلوب نیست. فرمودند: مسافر هستم، ولی دیگر از این سفر باز نمیگردم. من را به قُربانگاهم میبرند. گویا در این جهت به مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) تأسّی کردهاند. بیبی ما، دختر پیامبر ما، مادر ما در این روزهای آخر که دیگر نَحیف شده بودند و دیگر نمیتوانستند از جایشان تکان بخورند، بدن آب شده بود. به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه داشت: یا علی! خلوت کن، درخواستی دارم. وقتی خلوت شد، بیبی که در بستر بودند، خواستند از جای خود بلند شوند، ولی توان آن را نداشتند. یک بانوی ۱۸ ساله توان بلندشدن را نداشت. مولای ما دست مبارکشان را زیر سر بیبی قرار دادند و آرامآرام سر ایشان را بالا آوردند. بیبی سرشان را بر روی سینهی اوّل مظلوم قرار دادند و به پَهنای صورت اشک میریختند. عرضه داشت: یا علی! خلوت کردم تا از تو خواهشی داشته باشم. «اِبکِنی»؛ علی جان! به من گریه کن. «و ابکی للیتامی[۳۵]»؛ فرزندان کوچک من در حال از دست دادن مادر خود هستند. به حال اینها گریه کن. «و لا تنسی قتیل العدا بطف العراق[۳۶]»؛ خواستم خلوت بشود تا بگویم برای حُسینم گریه کن. در جای دیگری هم حضرت امام رضا (علیه السلام) به مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) تأسی کردند. «اباصلت» میگوید: به من فرمودند: من را به قصر احضار کرده است و در حال رفتن هستم. رصد کن وقتی دیدی از قصر بیرون آمدم، اگر دیدی عَبا بر روی سر خود کشیده بودم، بدان که دیگر کارم تمام است. اباصلت میگوید: من با نگرانی چشم به راه بودم. ناگهان دیدم حضرت امام رضا (علیه السلام) ار قصر بیرون آمدند، ولی حالِ عادی ندارند. بیقرار هستند، مینشینند و بلند میشوند، به خودشان میپیچند. عَبا را بر روی سرشان کشیدهاند. فرموده بود: اگر دیدی حالم بهم خورده است، دَرب اتاق را باز کن و کسی را راه نده، میخواهم تنها جان بدهم. میگوید: حضرت امام رضا (علیه السلام) وارد اتاق شدند، ولی دل من آرام نمیگرفت. آمدم و دَرب اتاق را باز کردم. دیدم که یک نوجوان مانند قُرص ماه سر حضرت امام رضا (علیه السلام) را به دامان گرفته است. فهمیدم که آقازادهی ایشان حضرت جوادالائمه (علیه السلام) هستند. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۷]»؛ در اینجا پسر با بالین پدر آمد، اما در کربلا اینگونه نبود و تنها کسی که آمد حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بود. از بالای تَلّ زینبیه نگاه میکرد. دید: «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِکَ[۳۸]».
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۵٫
[۳] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۲٫
[۴] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۷۱۰.
«وَ رَوَى اَلشَّیْخُ أَبُو عَلِیٍّ اَلْفَضْلُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلطَّبْرِسِیُّ فِی اَلتَّفْسِیرِ اَلصَّغِیرِ : عِنْدَ قَوْلِهِ فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِیَ لَهُمْ قَالَ: فِی اَلْحَدِیثِ: یَقُولُ اَللَّهُ تَعَالَى: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِیَ اَلصَّالِحِینَ مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ، بَلْهَ مَا اِطَّلَعْتُکُمْ عَلَیْهِ، اِقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ … اَلْآیَهَ».
[۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۲٫
«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».
[۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹٫
[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۴٫
«وَ لَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَٰکِنْ لَا تَشْعُرُونَ».
[۸] همان.
[۹] میرزا علی احمدی میانجی (۱۳۰۵ش-۱۳۷۹ش) فقیه شیعی، مدرس اخلاق حوزه علمیه قم و شاگرد علامه طباطبایی. احمدی میانجی در حوزههای علمیه ایران تحصیل کرد و به اجتهاد رسید. وی ضمن تدریس فقه و اصول، آثاری در تفسیر، فقه و مباحث حدیثی نوشته است. کتابهای مکاتیب الرسول، مکاتیب الائمه و «مالکیت خصوصی در اسلام» از جمله آثار اوست. او در آثار فقهی خود به موضوعات روز جامعه توجه داشته است. میانجی به نظریه ولایت فقیه اعتقاد داشت و به احکام حکومتی پایبند بود. او فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز داشت؛ از انقلاب اسلامی ایران حمایت میکرد و چندین دوره نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان رهبری بود. وی درجامعه مدرسین عضویت داشت و در شهرهای میانه و قم مدارس و مراکزی تأسیس کرد. میانجی در بعد اخلاقی از علامه طباطبایی متأثر بود و در مدارس علمیه قم برای طلاب درس اخلاق میگفت. میانجی در ۲۱ شهریور ۱۳۷۹ش برابر با ۱۲ جمادیالثانی ۱۴۲۱ق درگذشت و آیت الله عبدالله جوادی آملی از مراجع تقلید شیعه بر پیکر او نماز خواند و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد.
میانجی مقدمات عربی را نزد پدرش خواند و با خواندن کتابهایی مانند گلستان سعدی نزد پدر و یکی دیگر از بستگانش که به او ملا میگفتند به زبان فارسی تسلط یافت. پدرش در سال ۱۳۱۸ش در ۱۲ سالگی، او را به شهر میانه نزد آقا میرزا ابومحمد حجتی فرستاد. دوران تحصیل او در میانه با جنگ جهانی دوم همزمان بود. او کتابهایی در نحو، حاشیه در منطق، معالم در اصول، مطول در معانی و بیان و بخشهای عمده شرح لمعه و قوانین الاصول را نزد آقا میرزا ابومحمد حجتی[یادداشت ۱] فراگرفت سپس بخشی از شرح لمعه را نزد شیخ لطفعلی زنوزی و میرزا مهدی جدیدی آموخت. او در سال ۱۳۲۳ش به تبریز رفت، چهار ماه در تبریز در مدرسه حسن پاشا و مدتی هم مدرسه حاج علی اصغر ساکن شد و از میرزا رضی زنوزی بهره برد و به سفارش و نامه شیخ لطفعلی زنوزی با علامه طباطبایی در تبریز آشنا شد.
در اوایل ذی القعده سال ۱۳۶۳ق وارد قم و در مدرسه دارالشفاء ساکن شد و در درس لمعه شیخ موسی عباسی حاضر شد. او دروس سطح را نزد سید حسین قاضی، شیخ موسی زنجانی، آیت الله مرعشی و میرزا احمد کافی الملک فرا گرفت. به گفته خودش استعداد فلسفی نداشت و بنا به نظر علامه طباطبایی فلسفه نخوانده است. در درس خارج نزد محقق داماد، گلپایگانی و بروجردی شاگردی کرد و مدت کوتاهی نیز در درس آیت الله حجت حاضر شد. میانجی نخستین شاگرد علامه طباطبایی در قم بود و نزد او کفایه خواند. او در بُعد اخلاقی تحت تأثیر شخصیت علامه قرار گرفت. و از ایشان نکات اخلاقی نقل میکرد. احمدی میانجی از آیت الله بروجردی، آیت الله گلپایگانی، امام خمینی، آیت الله میلانی و سید عبدالهادی شیرازی اجازه اجتهاد داشت. او از سوی آیت الله بروجردی اجازه داشت تا وجوهات را در اختیار طلاب نیازمند قرار دهد. احمد میانجی، با سید ابوالفضل میرمحمدی زرندی مباحثه تفسیری را آغاز کردند که بعدها با پیوستن افرادی مانند سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، سید اسماعیل موسوی زنجانی، سید مهدی روحانی، آیت الله مشکینی، سید یعقوب موسوی زنجانی، احمد آذری قمی و احمد پایانی، به جلسات هفتگی تفسیر تبدیل شد. اعضای جلسه هر کدام به تفاسیر مختلف مراجعه میکردند و پیرامون آیات مباحثی را مطرح مینمودند. این جلسه در پنجشنبه و جمعهها برگزار میشد و نزدیک به نیمقرن ادامه داشت. از احمدی میانجی، یادداشتهایی از این جلسات به جای مانده است.
میانجی در جلسه فقهی که از زمان آیت الله بروجردی در منزل آیت الله موسی شبیری زنجانی تشکیل میشد، شرکت میکرد. احمدی ضمن تحصیل، به طلاب پایینتر از خود درس میداد. او در حوزه علمیه قم جزو اساتید شناخته شده در سطوح عالی به شمار میرفت. او به فقه و به ویژه به کتاب مکاسب شیخ انصاری علاقه داشت و هر سال آن را برای عدهای تدریس میکرد. میانجی در آموزش طلاب، با علی قدوسی در مدرسه حقانی همکاری داشت. میانجی در مدارس مختلف قم مانند مدرسه شهیدین، مدرسه معصومیه و مدرسه کرمانیها برای طلاب در سطحهای گوناگون درس اخلاق میگفت.
احمدی میانجی، مسائل اسلامی را از دیدگاه حکومتی ارزیابی میکرد. او اعتقاد داشت که فقه اسلامی و شیعی میتواند جوامع بشری را به خوبی اداره کند. وی به احکام حکومتی که زیر نظر ولایت ولی فقیه اداره شود، اعتقاد داشت، از اینرو، مقررات و قوانین معمولی را هم لازمالاجراء میدانست؛ به طوری که میگفت: اگر کسی در نیمه شب مقررات راهنمایی و رانندگی را رعایت نکرد و پلیس هم حضور نداشت، واجب است خود، جریمه خلافش را به صندوق حکومت واریز کند. احمدی میانجی اخذ وجوه شرعی و مصرف آن را، ابتدائاً یکی از شئون اساسی ولی فقیه میدانست. به همین سبب با اینکه مجتهد بود، اما در این باب از آیتالله خامنهای اجازه میگرفت. آیت اللّه خامنهای، در حکمی وی را بههمراه سید مهدی روحانی، محمد ابراهیم جناتی، سید محمود هاشمی شاهرودی و… جهت بررسی موضوعات جدید و پاسخگویی به مسائل روز جهان اسلام منصوب کردند.
[۱۰] سید عبدالحسین دستغیب در ۱۰ محرم ۱۳۳۲ق(۱۸ آذر ۱۲۹۲ش) در خانوادهای روحانی در شیراز به دنیا آمد. خاندان دستغیب از سادات حسینی هستند که آنها را سادات حسنی حسینی نیز گفتهاند. پدرش محمدتقی و پدربزرگش سید هدایت الله از عالمان و مجتهدان استان فارس بودند. دستغیب تحصیلات مقدماتی را نزد پدر آموخت. او پس از درگذشت پدرش سرپرستی مادر، سه خواهر و دو برادر کوچکتر را بر عهده گرفت و در مدرسه خان شیراز نزد کسانی چون ملا احمد دارابی و علیاکبر ارسنجانی به تحصیل ادامه داد.
دستغیب در بیستسالگی اقامه نماز جماعت مسجد باقرخان، در محله بازار مرغ شیراز را بر عهده گرفت. در دوره حکومت رضا شاه (۱۳۰۴-۱۳۲۰ش) برای حفظ لباس روحانیتش به ناچار در امتحان طلاب علوم دینیه –که اداره معارف برگزار کرده بود- شرکت نمود و با قبولی در امتحان، لباسش را حفظ کرد. چندی بعد به بهانه سخنان تحریکآمیز و مخالفتهایش به زندان افتاد و میان ترک وطن یا کنار نهادن لباس روحانیت مخیر شد. در نتیجه، در سال ۱۳۱۴ش به نجف رفت و در آن شهر نزد استادانی چون محمدکاظم شیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی به ادامه تحصیل در مراتب عالی پرداخت و پس از سقوط حکومت رضاشاه به توصیه استادش محمدکاظم شیرازی، به شیراز بازگشت. دستغیب پس از این در کنار برگزاری مجالس وعظ و سخنرانی، تدریس و تألیف، به امور عامالمنفعهای چون تأسیس و بازسازی مساجد و مدارس از جمله مسجد جامع عتیق شیراز و مدرسه علمیه حکیم پرداخت. دستغیب که خطیب مسجد جامع عتیق بود، طی چند دهه فعالیتش در پیش از انقلاب اسلامی، از اوضاع اجتماعی ایران و رواج مظاهر غیردینی در کشور انتقاد میکرد. او پس از آغاز برنامه انقلاب سفید در اوایل دهه ۱۳۴۰ش، به پیروی از علما و مراجع تقلید به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی اعتراض کرد. اعتراض به حکومت پهلوی در به رسمیت شناختن اسرائیل نیز یکی دیگر از مخالفتهای او بود.
مواضع انقلابی دستغیب موجب گردید که چند بار دستگیر و زندانی شود. ساواک در ۱۳۵۲ش دستغیب را به سبب ایراد سخنرانیهای تند ممنوعالمنبر کرد. مخالفت وی با یازدهمین و آخرین برگزاری مراسم جشن هنر شیراز در سال ۱۳۵۶ش و واکنش تند او به مقاله توهینآمیز روزنامه اطلاعات در ۱۹ دی ۱۳۵۶، نمونهای از مواضع وی است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ۱۳۵۷ش امام خمینی به درخواست اهالی شیراز، دستغیب را به سِمت امامت جمعه آن شهر منصوب کرد. افزون بر آن وی نماینده امام در استان فارس و نیز نماینده مردم فارس در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. موضع اصلی دستغیب پس از انقلاب اسلامی مبتنی بر تبعیت امام خمینی و همراهی با ولایت فقیه بود. دستغیب در موضع سخنران نماز جمعه در تبیین مبانی انقلاب اسلامی و نیز دفاع از جایگاه روحانیت و حکومت اسلامی تأثیرگذار بود. او در نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به افشاگری و مخالفت با گروههای مخالف جمهوری اسلامی به ویژه مجاهدین خلق پرداخت و در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ به هنگام رفتن به نماز جمعه در حمله انتحاری یکی از اعضای همین گروه به شهادت رسید. امام خمینی در بیانیهای به مناسبت شهادت دستغیب، وی را معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی نامید.
[۱۱] سید اسدالله مدنی در سال ۱۲۹۲ش، در آذر شهر از توابع تبریز به دنیا آمد در چهار سالگی مادر و در ۱۶ سالگی پدر را که آقا میر علی نام داشت از دست داد. علوم مقدماتی دینی را نزد میرزا محمد حسن منطقی و میرزا محسن میرغفاری از علمای آذرشهر آموخته و برای ادامه تحصیلات عازم حوزه علمیه قم شد. او در پاسخ به اعتراض دوستانش که به او گفتند: اکنون وقت این سفر نیست چرا که رضاخان فعالیت علمای اسلام را محدود ساخته و اجازه تبلیغ نمیدهد، میگفت: «حداقل برای خودم که ملا و واعظ میشوم.» مدنی در دروس آیتالله حجت کوهکمری و آیتالله سید محمدتقی خوانساری نیز حاضر شد. در سال ۱۳۶۳ق برای ادامه تحصیل، به نجف مهاجرت کرد و در دروس سید محسن حکیم و سید عبدالهادی شیرازی و سپس امام خمینی که در آن زمان در نجف حضور داشت، حاضر شد. مدنی در درس آیتالله سید ابوالقاسم خویی نیز شرکت کرده و از او اجازه اجتهاد دریافت کرد. مدنی در حوزه نجف در کنار تحصیل تدریس میکرد. کفایه، رسایل، مکاسب و درایه از جمله دروس و کتاب هایی بود که وی تدریس کرد. به گفته حسین راستی کاشانی، شاگردان زیادی در درس اسدالله مدنی حاضر میشدند. اسدالله مدنی میگوید: «وقتی در نجف بودم عدهای از من خواستند رساله (توضیح المسائل) بنویسم که مخالفت کردم، برای اینکه مراجعی چون حضرت امام خمینی وجود داشت که باید همه از ایشان تقلید میکردیم». سید اسدالله مدنی در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ش پس از اتمام مراسم نماز جمعه با ترور سازمان مجاهدین خلق، به شهادت رسید و در ۲۱ شهریور پیکر او در تبریز و قم، تشییع و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بهخاک سپرده شد. امام خمینی در پیامی وی را شخصیتی دانست که عمری را در تهذیب نفس و خدمت به اسلام و تربیت مسلمانان و مجاهده در راه حق علیه باطل گذراند و جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمیاندیشید.
[۱۲] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۱۳] سوره مبارکه حدید، آیه ۴٫
«هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».
[۱۴] سوره مبارکه مجادله، آیه ۷٫
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۖ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَىٰ ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لَا أَدْنَىٰ مِنْ ذَٰلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۱۵] نهج البلاغه، خطبه ی ۱۸۴٫
[۱۶] سوره مبارکه ق، آیه ۱۶٫
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».
[۱۷] مفاتیح الجنان، کیفیت زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا (علیه السلام).
«…اللّٰهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی، وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِکَ فَلَا تُخَیِّبْنِی وَ لَا تَرُدَّنِی بِغَیْرِ قَضاءِ حاجَتِی، وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِی عَلَىٰ قَبْرِ ابْنِ أَخِی رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا مَوْلایَ أَتَیْتُکَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمَّا جَنَیْتُ عَلَىٰ نَفْسِی، وَ احْتَطَبْتُ عَلَىٰ ظَهْرِی فَکُنْ لِی شافِعاً إِلَى اللّٰهِ یَوْمَ فَقْرِی وَ فاقَتِی، فَلَکَ عِنْدَ اللّٰهِ مَقامٌ مَحْمُودٌ، وَ أَنْتَ عِنْدَهُ وَجِیهٌ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوِلایَتِهِمْ، أَتَوَلَّىٰ آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ، وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَهُمْ . اللّٰهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ، وَاتَّهَمُوا نَبِیَّکَ، وَ جَحَدُوا بِآیاتِکَ، وَ سَخِرُوا بِإِمامِکَ، وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَىٰ أَکْتافِ آلِ مُحَمَّدٍ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَهِ عَلَیْهِمْ وَ الْبَراءَهِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ یَا رَحْمٰنُ…».
[۱۸] همان.
[۱۹] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۸۴.
«وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَنْ ضَرَبَ أَبَوَیْهِ فَهُوَ وَلَدُ اَلزِّنَاءِ وَ مَنْ آذَى جَارَهُ فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ أَبْغَضَ عِتْرَتِی فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مُنَافِقٌ خَاسِرٌ یَا عَلِیُّ أَکْرِمِ اَلْجَارَ وَ لَوْ کَانَ کَافِراً وَ أَکْرِمِ اَلضَّیْفَ وَ لَوْ کَانَ کَافِراً وَ أَطِعِ اَلْوَالِدَیْنِ وَ لَوْ کَانَا کَافِرَیْنِ وَ لاَ تَرُدَّ اَلسَّائِلَ وَ إِنْ کَانَ کَافِراً».
[۲۰] کامل الزیارات، جلد ۱، صفحه ۱۳۸.
[۲۱] عراقی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۲۹۵.
[۲۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۶٫
«وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّىٰ یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْلَمُونَ».
[۲۳] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۶۶.
[۲۴] مفاتیح الجنان، کیفیت زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا (علیه السلام).
«…صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ، صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ…».
[۲۵] همان.
[۲۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۳٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ».
[۲۷] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۷۱.
[۲۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶٫
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
[۲۹] سوره مبارکه انفال، آیه ۶۰٫
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ ۚ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ».
[۳۰] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۶۴.
[۳۱] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷ الی ۳۰٫
[۳۲] صحیفه امام، جلد ۲۰، ص ۲۰۴٫
[۳۳] مفاتیح الجنان، زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام) معروف به زیارت جوادیه.
« متنی که گردآوری و ترجمه شده، زیارت مولایمان علیِّ بن موسَی الرِّضا آلافُ التَّحیَّهِ وَ الثَّناء می باشد. این زیارت از طریق فرزند بزرگوارشان امام محمّد جواد علیه السّلام برای آن حضرت روایت شده،لذا معروف به جوادیّه می باشد. این زیارت از متون صحیح السّند می باشد و عبارات استفاده شده و معانی معارفی عمیق زیارت دلالت بر آن دارد که این زیارت از لسان معصوم علیه السّلام بیان شده است. همچنن مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار جلد ۹۹ صفحه ۵۲ می نویسد: در نسخه ای قدیمی که تاریخ تألیف آن سال ۷۴۶ هجری قمری ذکر شده و از تألیفات علمای پیشین بوده است، زیارتی را برای حضرت رضا (علیه السلام) یافتم و آن را همان گونه که یافته ام نقل می کنم. در آن مرقوم داشته اند: زیارت مولا و سَروَر ما حضرت رضا (علیه السلام) در هر زمانی شایسته و نیکو است و بهترن زمان آن، ماه رجب است. این زیارت از فرزندش امام جواد (علیه السلام) برای آن حضرت بیان شده است».
[۳۴] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۷۲.
[۳۵] بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۷۸،۱۷۴.
«ابکنی ان بکیت یا خیر هاد ***** واسبل الدمع فهو یوم الفراق
یا قرین البتول اوصیک بالنسل ***** فقد اصبحا حلیفا اشتیاق
ابکنی و ابکی للیتامی و لا تنسی ***** قتیل العدا بطف العراق
فارقوا اصبحوا یتامی حیاری ***** احلفوالله فهو یوم الفراق».
[۳۶] همان.
[۳۷] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ اَلسَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ اَلسَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۳۸] بحارالأنوار، مجلسی، ج ۹۸، ص ۳۲۲، باب ۲۴- کیفیه زیارته صلوات الله علیه یوم عاشوراء، ص۲۹۰.
«وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِکَ وَ مُولِغٌ سَیْفَهُ عَلَى نَحْرِکَ قَابِضٌ عَلَى شَیْبَتِکَ بِیَدِهِ ذَابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ».
پاسخ دهید