روز یکشنبه مورخ ۰۶ شهریورماه ۱۴۰۱ و همزمان با شب اول ماه صفر، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بعد از نماز مغرب و عشاء در «هیأت خیابان قائن» تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- مقدّمه
- انسان باید فقط دل خود را به خداوند بسپارد
- انسان باید به وصیّت پدرانهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گوش فرا بدهد
- نااُمیدی و یأس همیشه از جانب شیطان است
- درخواست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اُمّت اسلامی برای حصول علم
- مؤمن باید نسبت به علم خود عامل باشد
- مؤمن باید در زندگی هجرت داشته باشد و پیشرفت نماید
- مؤمن باید جهاد مالی و غیر مالی داشته باشد
- رحمت الهی بر جماعت بیشتر نازل میشود
- مؤمنین نباید طلبکار یکدیگر باشند و باید هوای یکدیگر را داشته باشند
- روضهی ورود اهلبیت امام حسین (علیه السلام) به شهر کوفه و شام
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دِینِنا[۲]»؛ ایّام محنت و مصیبت گروه تبلیغی کربلا و کاروان روشنگر و کاروان استمرار انقلاب امام حسین (علیه السلام)، حضرت امام سجاد (علیه السلام)، عمّهجانشان حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و همهی بانوان، کودکان و دختران را تسلیت عرض میکنم که همگی فرشتگانی در لباس انسان بودند و بلندگوهای حضرت امام حسین (علیه السلام) و امانتداران خونهای پاک بودند. عینیّت قرآن کریم و اسلام بودند و در تبلیغشان سرافراز، پیروز در جنگ نرم و در استقامت الگو و اُسوه بودند.
انسان باید فقط دل خود را به خداوند بسپارد
بنده در این محفل نورانی چند جملهای را از آموزههای این بزرگواران به خدمت شما برادران و احیاناً خواهران تقدیم میدارم. مسألهی اوّل این است که اگر کسی اهل ولایت باشد که ولایت به معنای پذیرفتن سرپرستی خداوند متعال است، به معنای پذیرفتن حاکمیّت خداوند است؛ خداوند بَشر را برای خودش آفریده است و از او خواسته است که با غیر از من ارتباط عبودیّت برقرار نکند. یک خدا داری، یک دل داری، یک وجود داری و باید دل خود را به آن یک خدا بدهی و حاکمیّت یک خدا را بپذیری. هنگامی که حضرت یوسف (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) زندانی شدند، زندان را برای خودشان تهدید تلقّی نکردند، بلکه زندان را برای خودشان به عنوان فُرصت تلّقی کردند. از این فُرصت برای تبلیغ توحید و تعلیم معارف الهی استفاده کردند که یکی از درسهایی که حضرت یوسف (علیه السلام) در زندان به زندانیان مُشرک و کافر یاد دادهاند، این بود که قرآن کریم میفرماید: «أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ[۳]»؛ اگر وجود شما در خدمت یک نفر باشد خوب است یا اینکه شرکت سَهامی تشکیل بشود و هر گوشه از دل شما را یک نفر تصاحب نماید یک در هر گوشهای از ذهن شما یک نفر نشسته باشد؛ اجازه ندهند تا فکر شما در یکجا متمرکز بشود و حَواسپَرتی پیدا کنید و فکر پَریشان پیدا کنید؛ دل شما در هزارجا گرفتار باشد؛ کدام یک از اینها بهتر است؟ اینکه انسان یک دل داشته باشد و دل او در یکجا متمرکز باشد، بتواند فکرش را به یک مطلب بدهد و وقتی کاری انجام میدهد، تمام حَواسش به آن کار باشد و یا اینگونه نباشد و هیچگاه آرام و قَرار نداشته باشد که به دلیل پَراکندگی فکر و پَریشانی حَواس و اضطرابی است که در دلش به جاهای مختلف مرتبط شده است. در گوشهای از دل نگران فرزندان خویش است و در گوشهی دیگری از دل خود نگران فَراز و فرود اقتصادش است و گوشهی دیگری از دل او نیز خوف از رَقیبش است و گوشهی دیگری نیز میترسد که بَلا و حادثهای رُخ بدهد و تمام وجودش پَراکنده است و هیچ جمعیّتی ندارد.
انسان باید به وصیّت پدرانهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گوش فرا بدهد
در روایتی از وجود مقدّس خاتم انبیاء حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمودند: «أُوصِی أُمَّتِی بِخَمْسٍ[۴]»؛ من از اُمّتم پنج چیز میخواهم؛ وصیّت پدرمان است، زیرا فرمودهاند: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ[۵]»؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من و علی پدر اُمّت هستیم. گاهی که برای بنده توفیق حاصل شده است و به حرم مطهّر اَبُالائمه، مولیالموحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُشرّف شدهام، حالتم حال فرزند نسبت به پدر خویش است و عرض میکنم: مولا جان! من به خانهی پدرم آمدهام و احتیاج به سرپرستی پدری چون شما دارم؛ هوای من را داشته باشید که فریب نخورم و در این ایّام اواخر عُمر دینم را غارت نکنند. فرزندی که پدر ندارد، در خیابان و کوچه خیلیها متعرّض به او میشوند، ولی فرزندی که سایهی پدر بالای سر اوست، کسی جرأت نمیکند که به او حرفی بزند، زیرا میدانند که او پدر دارد و حَواسش به فرزند خود هست. گاهی از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) درخواست کردهایم و گاهی قسم دادهایم که حَواس ایشان به ما باشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان این شناسنامه را برای یکایک ما صادر فرمودهاند: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ». خداوند متعال مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) را با اولیای خود محشور بدارد. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: علاوه بر اینکه اُمّت یک پدر دارد که در مرحلهی اوّل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و در مرحلهی دوّم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند، یک مادر هم دارد و ایشان فرمودند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادر شیعه هستند. ضمن اینکه دلایلی هم وجود دارد که بیبی عالَم از مادر نسبت به ما مادری بیشتری دارند و هیچکسی در عالَم نسبت به شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، مهربانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ندارد. عاطفهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) به وُسعت رحمتِ رئوفیّهی پروردگار متعال است، حضرت زهرا (سلام الله علیها) مظهر رأفت خداوند متعال هستند. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: نمیدانم که چرا بعضیها نسبت به این مادر فرزند ناخَلَف هستند و به گونهای رفتار میکنند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) ناراضی میشود. «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ»؛ حال اگر انسان پدر مقبول و با عظمتی داشته باشد و او وصیّتی انجام بدهد و اگر فرزند، فرزند نَجیبی باشد، وصیّت پدر خود را زیر پای نمیگذارد و آن را در پُشت سر قرار نمیدهد و خیلی همّت به خرج میدهد که هرچه پدرش خواسته است را انجام بدهد؛ الحمدلله همهی شما نشان دادید که مُتدیّن هستید. مردم ایران دین دارند، ولایت دارند، قرآن دارند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) را دارند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مقدّسات را دارند و با شهدای خود ارتباط قلبی دارند، بعضی از افراد که تحت تأثیر تبلیغات عربستان سعودی و شبکه بیبیسی و دشمنان قَسمخوردهی دین و اسلام و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) و شهدا و نظام قرار میگیرند و میگویند که گرانی شده است و مردم از دین روی گرداندهاند. واقعاً اینها در اشتباه هستند، واقعاً گوش اینها به حرفهای شیطان دوخته میشود و واقعاً ضرر میکنند. اوّلین ضرر این است که خودشان در مملکت اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) احساس حقارت و خِفّت میکنند و دوّمین ضرر هم این است که نسبت به مُقدّسات بَدبین میشوند و عاقبت به شَرّ میشوند و مشمول نفرین امام زمان (ارواحنا فداه) قرار میگیرند. هر چیزی که موجب یأس باشد، از جانب شیطان است و هر چیزی که مایهی اُمید باشد، از جانب خداوند متعال است.
نااُمیدی و یأس همیشه از جانب شیطان است
خداوند متعال در قرآن کریم و در سورهی مبارکهی یوسف فرموده است: «اذْهَبُوا[۶]»؛ جناب یعقوب (علیه السلام) ۴۰ سال از یوسف خود هیچ خبری نداشت و هیچ اثری از حضرت یوسف (علیه السلام) نبود. بعد از ۴۰ سال که یک چلّه گذشته بود، حضرت یعقوب (علیه السلام) رو به فرزندان خود کرد و فرمود: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ[۷]»؛ ای فرزندان من! ننشینید زیرا رُکود علامت یأس است. انسانهای افسرده و مأیوس دستشان به سوی هیچکاری نمیرود. خداوند را به عصمت بیبی حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسم میدهم، به ولای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قَسم میدهم، به خَمسهی طیّبه و خامس آلعبا قَسم میدهم که همهی بیماران، خصوصاً بانوان بیماری که گرفتار افسردگی هستند و در گوشهای افتادهاند و زندگیشان خاموش است و مانند مُرده میمانند، زیرا انسان افسرده زنده نیست؛ انسانی که دلش بمیرد، خودش مُرده است و خاصیّت حیات ندارد؛ خداوند را به این مقدّسات قَسم میدهم که به همهی آنها شفا عنایت بفرماید. در این آیهی کریمه حضرت یعقوب (علیه السلام) به فرزندانشان فرمودند: ننشینید؛ «اذْهَبُوا»؛ انسان خانهنشین نااُمید میشود و زانوی غَم را در آغوش میگیرد. باید روح اُمید در شما زنده باشد. بلند شوید و راه بیفتید و به دنبال یوسفتان به جُستجو بپردازید و از عنایت خداوند متعال مأیوس نشوید. دلیل آن چیست؟ این است که یأس از کافرین است. انسانی که مؤمن است، مأیوس نمیشود. انسانی که اهل یقین است، مأیوس نمیشود. انسانی که خدا را دارد و دست خداوند بالاتر از همهی دستهاست که فرموده است: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۸]»، پس این شخص هیچگاه نمیتواند نااُمید باشد، زیرا خداوند همه کاره است و قدرت خداوند هم حَدّ ندارد و قدرت بینهایت دارد. انسان وقتی خدا را دارد، باید به دنبال کار برود. بیکاری و رُکود علامت یأس و نااُمیدی است و نااُمیدی برای کافر است و انسان مؤمن نااُمید نیست. اینهایی که میخواهند در ما ایجاد یأس نمایند، شیاطی هستند، کُفّار هستند، دشمن هستند، نفوذی هستندو ما باید به یکدیگر اُمید بدهیم و نشاط را تزریق نماییم و تلقین کار و تلاش و توسّل و توکّل و اتّحاد و همدلی و تعاون و هوای یکدیگر را داشتن را انجام بدهیم. اگر اینگونه بودیم، «یَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَه[۹]»؛ دست خداوند با اجتماعات همراه است. رشتهی انسانهای پَراکنده از خداوند بُریده شده است.
درخواست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اُمّت اسلامی برای حصول علم
لذا این روایتی که از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکنم، چون وصیّت پدرمان است، باید آن را جدّی بگیریم و انشاءالله دربهای رحمت بر روی ما باز بشود. اوّلین مورد را فرمودند: «بِالسَّمْعِ[۱۰]»؛ «ز گهواره تا گور دانش بجوی»؛ «اُطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ[۱۱]»؛ انسان از وقتی که به دنیا میآید این عالَم برای او مانند مدرسه است و هر روز باید درس جدیدی فرا بگیرد تا زمانی که پیر میشود و میخواهد به خانهی قبر هم برود و تا لحظات آخر باید به دنبال یادگیری و دانش باشد. اسلام دین علم است، دین آگاهی است. اسلام جَهل را به عنوان دشمن انسان میداند. «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا[۱۲]»؛ انسان با چیزی که نمیداند، دشمنی میکند. انسانی که آگاه است، میتواند دشمن را رام نماید و یا بر او غَلبه کند، ولی انسانی که ناآگاه است، فریب میخورد. امروز جمعی از عشایر نزد ما آمده بودند و نگرانیشان این بود که میگفتند صدام (لعنت الله علیه) شیعه را نابود کرد و اجازه نداد تا اینها درس بخوانند. لذا در منطقهی جنوب کشور عراق که سَکَنهی شیعیان عراق است، هم فقر دارند و هم جَهل دارند. هم ناآگاه هستند و هم فقیر هستند؛ لذا از هر سویی آسیبپذیرند. گروهی که جَهالت دارد و آگاهی ندارد با شایعهپَراکنی او را از مسیر خود دور میکنند. انسان ناآگاه، انسان نابَلد و انسان غیر عالِم تسلیم شایعات میشود و بدبخت میشود. دوست را به عنوان دشمن میشمارد و دشمن را به عنوان دوست میپندارد. سپس علیه خودش اقدام مینماید و یکمرتبه چشمش را باز میکند و متوجّه میشود که با ندای «الله اکبر» حضرت امام حسین (علیه السلام) را کشته است. ۹۹ درصد این کسانی که حضرت امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رساندند، در اثر نادانی و ناآگاهی بود و ۱ درصد از آنها بر اثر حرامزادگی، قدرتطلبی و پولپَرستی بود. مردم گمان میکردند که در حال عبادت هستند. این اوج مظلومیّت حضرت امام حسین (علیه السلام) است که حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) میفرماید: «کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ[۱۳]»؛ اینهایی که به امام حسین (علیه السلام) سنگ میزدند، چوب میزدند و تیر میزدند، قربه الیالله میزدند و گمان میکردند که در حال انجام کار درستی هستند. از روی ناآگاهی دور هم جمع شدند و پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را تکهتکه کردند و جشن گرفتند. این موضوع به دلیل ناآگاهی آنها بود. لذا حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از ما درخواست مینماید که به دنبال آگاهی برویم. در حدیث دیگری فرمودهاند: «کُنْ عَالِماً[۱۴]»؛ عالِم باش. «أَوْ مُتَعَلِّماً[۱۵]»؛ اگر عالِم نیستی، استاد نیستی، مُتعلّم نیستی، دانشآموز و مُحصّل و دانشجو باش. «أَوْ مُحِبّاً[۱۶]»؛ اگر دست تو به یک عالِم و آگاه و بَلدچی نمیرسد، لااقل دل خود را از اینها نکن. هوای دل و کِششهای تو به سوی اینها باشد که این محبّت عالِم و محبّت آگاه و محبّت صالح خودش بیمهگر خواهد بود و شما را نگاه میدارد. «وَ لاَ تَکُنِ اَلْخَامِسَ[۱۷]»؛ اینگونه نباشد که نه عالِم باشی و نه به دنبال علم باشی و نه مُحبّ عالِم باشی، زیرا در این صورت سرگردان خواهی شد و گرفتار ندانستن میشوی؛ زیرا راه را بَلد نیستی و دزدها به سُراغ تو میآیند و تو را به راه اشتباه میبرند و دارایی تو را به غارت میبرند. پس اوّلین فرمایش نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در این وصیّتشان این بود که فرمودند: «بِالسَّمْعِ»؛ یعنی گوش خودش را باز کن و تا زمانی که زنده هستی، باید فراگیری داشته باشی و باید به دنبال واقعیّت و حقیقت بروی. با خیال و وَهم و شایعات نمیتوان زندگی کرد و زندگی انسان باید بر اساس علم باشد. خداوند در قرآن کریم سورهی اسراء فرموده است: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ[۱۸]»؛ چیزی را که نمیدانی و نسبت به آن علم نداری و در مورد آن یقین نداری، به سُراغ آن نرو؛ زیرا به دنبال آن میروی و با خطر مُواجه میشوی.
مؤمن باید نسبت به علم خود عامل باشد
موضوع دوّمی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند، «اَلطَّاعَهِ[۱۹]» است. حال اگر چیزی فرا گرفتی، باید اهل عمل باشی. انسان آدرس را میگیرد تا راه برود و به مقصد برسد. اگر بَلد بودی و به آن عمل نکردی، چه نتیجهای خواهد داشت؟ عالِم بیعمل، درختِ بیثَمر است؛ عالِم بیعمل، زنبور بیعَسل است و هیچ خاصیّتی ندارد. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) که رضوان خداوند بر ایشان باد؛ نمیدانم که شما در شهر قُم جوانان، طلبهها و غیر طلبهها را دیده بودید و آیا در نماز مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) شرکت کرده بودید یا خیر؟ آیا در زمانی که مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) ایّام تابستان در شهر مشهد مقدّس تشریف داشتند، آیا مُشرّف شدهاید و دیدهاید که مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) در گوشهای مینشستند و چه تعدادی از جوانان در اطراف ایشان پَروانهوار مینشستند و مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) مشغول کار خودشان بودند و اینها مشغول به مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بودند. ایشان دلها را برده بودند. چشمها به صورت نورانی مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) خیره میشد. خیلیها خدمت مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میرسیدند و از ایشان میپرسیدند: شنیدهایم که انسان بدون استاد نمیتواند به نتیجه برسد، شما کسی را به ما معرّفی کنید تا به سُراغ ایشان برویم و ما را دستگیری و هدایت نماید. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: به دنبال استاد نروید، بلکه به دنبال راه بروید. همین چیزهایی را که بَلد هستید، به آنها عمل نمایید. استاد شما علم شماست، استاد شما دانش شماست. سپس مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) این حدیث را برای همه میخواندند که انشاءالله در ذهن شما هم نقش ببندد. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اَللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ[۲۰]»؛ هر کسی به آنچه که میداند عمل نماید، واقعاً در این مجلس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یک نفر وجود دارد که نداند غیبت کردن حرام است؟! نداند که حرف زدن پُشت سر دیگران حرام است؟! میگوید: خودم دیدهام؛ بله خودت دیدهای، ولی خداوند متعال اجازه نداده است تا آن را بیان کنی. آبروی انسان برای خداوند مهمّ است. اگر آبروی کسی را بریزید، خداوند متعال قَسم خورده است که آبروی خودتان را میریزد. این از مواردی است که در همین دنیا وِزر و وَبال آن را مشاهده میکنید. غیبت کردن به معنای معترّض به آبروی دیگران شدن است. اگر اینگونه نبوده است، انسان نسبتی را به دیگران میدهد که این تُهمت است، دروغ است، هتک حُرمت مؤمن است و ایجاد بَدبینی نسبت به یک مؤمن است که هر یک از این عناوین یکی از گناهان کبیره است؛ و اگر این موضوع واقعیّت دارد که یک شخص را در همهجا بیآبرو میکنید، خداوند متعال اعتبارتان را خواهد گرفت. خداوند دیر یا زود اعتبار اجتماعیتان را از شما سَلب خواهد کرد و شما را بیآبرو میکند. این غیبت کردن موضوعی است که همه میدانند حَرام است و حُرمت آن نیز بالاتر از زِنا کردن است. هیچ انسان غیرتمندی به فکر زِنا نمیافتد، ولی این غیبت که شدیدتر از آن است، در مجالس به صورت فراوان انجام میشود. دروغ حَرام است، ناسازگاری حَرام است، مِراء حَرام است، دست به یقه شدن و با یکدیگر جدال کردن جزء مُحرّمات است و همه میدانیم که حَرام است؛ ولی در عین حال این کارها را انجام میدهیم. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) اصرار داشتند که به آنچه میدانید، عمل کنید. به دنبال چه میگردید؟ استاد میخواهد برای شما چه کاری انجام بدهد؟ استاد شما را مجبور نمیکند. شما چیزهایی از رساله یاد گرفتهاید، از دین خود یاد گرفتهاید و جزء ضروریّات است. نماز جزء ضروریّات است. آیا نمیدانید که باید نماز را در اوّل وقت بخوانید که همهی کارهای خود را بر نماز مُقدّم میدارید؟ این حدیث نبوی است و مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) مُدام آن را تکرار میکردند و به همه میگفتند که میفرماید: «مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ»؛ هر کسی به آنچه که میداند، عمل نماید، خداوند چه چیزی به او میدهد؟ چه مُزدی برای او در نظر میگیرد؟ خداوند چه گَنجی به او عنایت میکند؟ خداوند به او نور میدهد، خداوند به او تشخیص میدهد، خداوند به او بصیرت میدهد. «وَرَّثَهُ اَللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»؛ خداوند متعال او را وارث علمی قرار میدهد که این علم در کتاب و زبان استاد قرار ندارد، بلکه این علم الهام الهی است. یک نقطهی نورانی در دل شما ایجاد میشود و شیطان دیگر نمیتواند شما را به سوی جهنّم ببرد. در سنگر ایمان مینشینی، «وَرَّثَهُ اَللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»، و علم موهبتی نصیبت تو میشود. علم موهبتی نور است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: «لَیْسَ اَلْعِلْمُ بِکَثْرَهِ اَلتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ[۲۱]»؛ علم به فراگرفتن نیست، بلکه علم یک نوری است که آن را به اهل عمل میدهند. اگر به علم خود عمل کردی، خداوند آن نور را به شما عنایت میفرماید؛ «وَرَّثَهُ اَللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ».
مؤمن باید در زندگی هجرت داشته باشد و پیشرفت نماید
مورد سوّمی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند، این است که فرمودند: «اَلْهِجْرَهِ[۲۲]»؛ سوّمین چیزی که پدر ما حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیامبرمان، صاحب شفاعت کُبری ما، صاحب وسیلهمان، نگین انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و اَشرف خلایق از ما میخواهند، این است که فرمودند: «اَلْهِجْرَهِ»؛ دو روز از زندگی شما یکسان نباشد. نه در اقتصاد پَسرفت داشته باشید و اگر امروز دستتان به دهانتان میرسد و میتوانید گِره کار دو نفر را هم باز کنید، ولی بیتوجّهی کردهاید، بیاحتیاطی کردهاید و امکانات را از دست دادهاید؛ حال مُدام بنشین و دعا کن، ولی دعای تو مُستجاب نخواهد شد. زیرا خودت آن را از دست دادهای. اگر به طور صحیح زندگی کرده بودی و مشورت کرده بودی و عُقلایی کار میکردی، اینگونه به خاک سیاه نمینشستی. لذا مسألهی هجرت هم در مسائل مالی و هم در مسائل علمی و از همهی اینها مهمتر در مسائل بندگی است. مثلاً اگر امروز نماز اوّل وقت میخواندی و فردا هنگام غروب نماز خود را بخوانید، این پَسرفت است. شما هجرت نداشتهاید، کارتان بهتر نشده است، به خداوند نزدیکتر نشدهاید، برکت جدیدی برای زندگی خود کسب نکردهای؛ هجرت جزء واجبات سالک الیالله است. باید دو ساعت انسان مانند یکدیگر نباشد، دو نماز انسان مانند یکدیگر نباشد، دو سال روزهی او مانند یکدیگر نباشد، در تلاوت قرآن نباید دَرجا بزند؛ بلکه باید سِیر نوری باشد و مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) باز این تعبیر زیبا را به کار میبردند و میفرمودند: «مِن حَرَمٍ إلی حَرَم»؛ هرگز از حَریم خداوند و از حَرم خداوند خارج نشوید و طیّ منازل را انجام بدهید. مرحوم «خواجه عبدالله انصاری[۲۳]» (رحمت الله علیه) که عارف است، کتابی نوشته است و نام آن را «منازل السّائرین[۲۴]» گذاشته است. سالک الیالله باید طیّ منازل را انجام بدهد. این منازل اُفقی نیستند، بلکه این منازل اسماءالله هستند. هر روز باید در حَرم یکی از اسماء الهی حضور داشته باشید و سپس به اسم بالاتر ترقّی نمایید تا به قُرب ذات الهی نائل بشوید. هجرت به معنای تحوّل است، هجرت به معنای انقلاب است، هجرت به معنای دگرگونی است، هجرت به معنای رسیدن به کمال است، هجرت به معنای برطرف کردن عیبهاست، هجرت به معنای الهی کردن دل است، هجرت به معنای تبدیل دل از گِل به دل است که اگر دل بشود، «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ[۲۵]»؛ دل بارگاه خداوند متعال است؛ «فَلاَ تُسْکِنْ حَرَمَ اَللَّهِ غَیْرَ اَللَّهِ[۲۶]»؛ اگر کسی بدون اجازه به خانهی شما وارد بشود، یک تروریست وارد بشود و یا یک حَرامی وارد آن بشود، غیرت شما اجازهی ورود به او را نمیدهد و او را دَفع میکنید و دشمن را از خانهی خود بیرون میکنید. آنگاه دشمنان خداوند را که گناهان همگی دشمنان خداوند هستند را در خانهی خداوند که دل خود است، راه میدهید؟ «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ فَلاَ تُسْکِنْ حَرَمَ اَللَّهِ غَیْرَ اَللَّهِ»؛ قلب حَرم و خانهی خداوند است، پس این خانهی خدا را نَجس نکنید. نَجس کردن مسجد حَرام است و اگر نَجس باشد، پاک کردن آن واجب فوری است. اگر وارد مسجد بشوید و قصد داشته باشید تا نماز جماعت بخوانید و دیدید که در گوشهای از مسجد خونی شده است، آن چیزی که از نماز جماعت بر شما واجبتر است، این است که باید اوّل این خون را پاک کنید و آن را بشویید و سپس برای اَدای نماز اقدام کنید. خانهی دل مُقدّستر از خانهی بیرونی است؛ نباید خانهی دل را نَجس کرد، نباید با محبّت اَجانب آن را نَجس کرد، نباید آن را با محبّت حَرام نَجس کرد. این نیاز به هجرت دارد که باید دائماً بازسازی کرد. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: چالههای خود را پُر کنید، والّا میمیرید و مشاهده میکنید که چه گودالهایی برای خودتان حَفر کردهاید و از چاله درون چاه میافتید. میخواهید بیرون بیایید و تلاش میکنید، ولی نمیتوانید. پس تا زمانی که زنده هستید، چالههای آخرت خود را پُر کنید؛ والّا در آنجا نمیتوانید از چالههای خود بیرون بیایید. این مسألهی هجرت است.
مؤمن باید جهاد مالی و غیر مالی داشته باشد
چهارمین موردی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند، این است که فرمودند: «اَلْجِهَادِ[۲۷]»؛ یعنی تمام وجودت و آنچه که در توان داری و در طاقت توست، در راه خداوند صرف کن. «جَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ[۲۸]»؛ هم با مال خود جهاد کنید و هم با جان خود جهاد کنید. عُمر و مال خود را به غیر خداوند ندهید، زیرا در روز قیامت حسرت آن را میخورید. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ[۲۹]»؛ اکنون بنده در اینجا نشستهام و در محضر شما هستم، مجلس حضرت امام حسین (علیه السلام) است و صاحب مجلس دارد و اعتقاد دارم که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به مجالس پسرشان حضرت امام حسین (علیه السلام) عنایت خاصّی دارند، اشکهای شما را تحویل میگیرند و به امانت نگاه میدارند. آقای ما حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) صاحب مجلس هستند. ما در محضر این بزرگان و در محضر شما بندگان خوب خداوند سخن میگوییم، ولی بین خود و خداوند، بنده نگران هستم که در روز قیامت به بنده بگویند به خاطر خودنمایی این حرفها را زدهای. هر کاری که میکنیم، یک بَذری است که آن را میکاریم و پس از مرگ باید ببینیم که چه چیزی کاشته بودیم و چه چیزی نصیب ما میشود. هر کاری برای خداوند نباشد، هر حرفی برای خداوند نباشد، هر نگاهی برای خداوند نباشد، هر تولیدی برای خداوند نباشد، هر هزینهای برای خداوند نباشد، از دست ما رفته است. «یوم التغابن» و «یوم الحسره» داریم و در آن روز خون گریه میکنیم که چرا دارایی خود را به اینجا نیاوردهایم و همه را در آنجا جای گذاشتهام و دستخالی به این دنیا آمدهام. این هم موضوع چهارم بود.
رحمت الهی بر جماعت بیشتر نازل میشود
پنجمین موردی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند، «اَلْجَمَاعَهِ[۳۰]» است. با هم باشید. صلهی رحم مهم است و قطع رحم موجب لعنت خداوند متعال است و خداوند با کسی شوخی ندارد که او را لعنت نماید. صلهی رحم، همسایهداری و حقوق مؤمنین بسیار مهم هستند. برادرداری که در مورد آن فرموده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ[۳۱]»؛ این آیهی قرآن کریم است و همهی ما با یکدیگر برادر هستیم. چرا نسبت به برادران خود اینقدر جَفا میکنیم؟ چرا بیاعتنایی میکنیم؟ چرا بَدبین میشویم؟ چرا پُشت سر برادر خود حرف میزنیم؟ چرا وقتی گرفتار است و به ما مراجعه مینماید، به او اعتنا نمیکنیم؟ آیا از خدا نمیترسیم که با برادران خود اینگونه رفتار میکنیم؟ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»؛ لذا این نفوذیها قصد دارند تا این جماعت را به تَفرقه بکشانند و نمیخواهند که ما با یکدیگر باشیم. چون اقتدار در اتّحاد است، عزّت در اتّحاد است، معنویّت در اتّحاد است. حضرت امام فرمودند که اگر حاجتی داشتید، ۴۰ نفر جمع بشوید و ۴۰ دست به سوی بارگاه الهی باز بشود و با هم دعا کنید تا دعاهای شما مُستجاب بشود. از مرحوم «آیت الله العظمی میلانی[۳۲]» (رضوان الله تعالی علیه) پرسیده بودند: شما که مُجاور حضرت رضا (علیه السلام) هستید و واقعاً مرحوم آقای میلانی (رضوان الله تعالی علیه) کبوتر حرم بودند از مراجع صاحب سِرّ بودند و چشم برزخی ایشان باز بود و از شاگردان مرحوم آیت الحقّ «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) بودند و مرحوم آقای میلانی (رضوان الله تعالی علیه) دارای کمالاتی بودند. وقتی به حرم حضرت امام رضا (علیه السلام) مُشرّف میشدند، در گوشهای میایستادند و اشک میریختند و این آیهی کریمه را تلاوت میکردند: «یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ[۳۳]»؛ که مرحوم «سید بن طاووس» (رحمت الله علیه) به فرزند خود میگوید: پسرم! سیّد محمّد! هرگاه دل تو هوای امام زمان (ارواحنا فداه) را کرد، به تعبیر امروزی دو کُد به تو نشان میدهم که میتوانی با این دو کُد به حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) مُتّصل بشوی. یکی این آیهی کریمهی سورهی مبارکهی یوسف را خطاب به امام زمان (ارواحنا فداه) تلاوت کن: «یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنَا»؛ مرحوم آقای میلانی (رضوان الله تعالی علیه) با اشک این آیهی کریمه را به امام رضا (علیه السلام) عرضه میداشت. ای عزیز مصر وجود! ای امام رضا (علیه السلام)! من و عائلهام گرفتار و پریشان شدهایم و نزد شما آمدهایم، ولی دست خالی آمدهایم و چیزی نداشتم تا برای معامله با شما بیاورم. میهمان کَرَم شما شدهام. «جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ»؛ من برای شما چیزی نیاوردهام، ولی شما برای من چیزی کم نگذارید، زیرا شما کم ندارید. بار من را ببندید و من را دست خالی بازنگردانید؛ «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ». از مرحوم آیت الله میلانی (رضوان الله تعالی علیه) پرسیدند: شما چه زمانی دوست دارید در حَرم حضور داشته باشید؟ ایشان پاسخ دادند: در شلوغترین زمان دوست دارم در حَرم باشم، زیرا هر اندازهای جمعیّت زیاد باشد، ریزش رحمت پروردگار متعال بیشتر است. هر چه میخواهید در جماعت است و هر نکبتی که میخواهید، در جُداییهاست.
مؤمنین نباید طلبکار یکدیگر باشند و باید هوای یکدیگر را داشته باشند
وحدت نور خداوند است، اتّحاد لطف خداوند است و تفرقه عذاب پروردگار متعال است. بَدبینی نسبت به یکدیگر جزء چوبهای خداوند است که به یک جمعیّتی میزند که کُفران نعمت کردهاند و حال خداوند میخواهد آنها را عذاب نماید. این آیهی قرآن کریم است که میفرماید: «وَ کَانُوا شِیَعًا[۳۴]»؛ هرگاه دیدید که همه به یکدیگر دشنام میدهیم؛ شخصی دیروز نزد ما آمده بود و بسیار از گذشتههای خود یاد میکرد و میگفت: همگی دزد هستند؛ بنده نیز گفتم: تا وقتی کسی دزد نباشد، همه را دزد نمیداند. «کافر همه را به کیش خود پندارد». خداوند میداند که در این جامعهی ما اولیاءالله فراوان هستند؛ بندگان صالح خداوند فراوان هستند؛ کسانی که خودشان را وقف مردم کردهاند، بسیار هستند؛ گمان میکنید که این همه دشمن و توطئه که مدّت ۴۳ سال است این مملکت یک قدم رُکود نداشته است و در همه حال رو به اوج بوده است. این همه قدرت و عزّت و نفوذ منطقهای و امنیّت به همین آسانی به دست آمده است؟! اینها برکت خون شهدای شماست. شهدا زنده هستند و هنوز هم حاج قاسم سلیمانیها که عاشق شهادت باشند، فراوان هستند. اگر همین حالا برای دفاع از حَرم فراخوان بزنند، فکر میکنید که نیرو کم میآوریم؟ آیا گمان میکنید که همهی اینها دزد هستند؟! این مردمی که شهید دادهاند، دزد هستند؟! این مسئولینی که شب و روز ندارند و برای خداوند میدوند، دزد هستند؟! این چه تُهمتی است؟ این چه جَفایی است که نسبت به خودمان رَوا میداریم؟ اینها علامت غَضب الهی است. هرگاه از یکدیگر تعریف کردیم، از یکدیگر حمایت کردیم، یکدیگر را کمک کردیم، همه را طلبکار خودمان دیدیم و بدهکار خود ندیدیم، زیرا رسالهی حقوق حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) به ما میآموزد که ما به زمین و زمان بدهکار هستیم. مطالبهگری خوب است، ولی طلبکاری بد است. اینکه انسان خیال کند که باید طلبکار مسئول باشد، طلبکار شهید باشد، طلبکار عالِم باشد، طلبکار حزباللهی باشد، طلبکار عزادار امام حسین (علیه السلام) باشد و این بیحجابها و بدحجابها به همه فشار بیاورند، به گونهای که شاید اینها طلبی دارند و این اندازه هم پُر رو شدهاند. به این دلیل است که همه برای ما محترم هستند، عزیز هستند، برادر هستند، بندگان خوب خداوند هستند و شرافت آنها نزد خداوند از کعبه بیشتر است. «اَلْجَمَاعَهِ»؛ پنجمین چیزی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستهاند، با هم بودن است. این آخرین جملهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که میخواهند ما با یکدیگر باشیم. یکی از مواردی که برای ما جماعت به همراه میآورد، نام مبارک حضرت امام حسین (علیه السلام) است. اگر این مجلس در اینجا برقرار نبود، شما در کجا تشریف داشتید؟ ولی چه پَرچم و پَرچمداری، چه دلبر و دلداری، چه شمعی است. «این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست».
روضهی ورود اهلبیت امام حسین (علیه السلام) به شهر کوفه و شام
امشب اوّلین شب از ماه صفر است. فردا روز آمدن اُسرا به پُشت دروازههای شام است. از حضرت امام سجاد (علیه السلام) پرسیدند: یابن رسول الله! در کجا به شما خیلی سخت گذشت؟ همه جا به اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) سخت گذشت. دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) کجا، عروس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) کجا، دختران امام حسین (علیه السلام) کجا و مجلس شراب کجا؟ اینها را بدون حجاب در کوی و بَرزن گرداندن کجا؟ دست بسته به یکدیگر پیوند خورده کجا؟ سه ساله کجا و تازیانه و سیلی کجا؟ اما حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «الشّام»؛ هیچجایی مانند شام به ما سخت نگذشت. در کوفه به تماشا آمده بودند، ولی زنان کوفه نگاهی به این فرزندان رنگپَریده کردند، دیدند که اینها نایی ندارند. متوجّه شدند که اینها گُرسنه هستند. دلشان سوخت و رفتند و از منازل خود نان و خُرما آوردند، ولی این بچّههای کتکخورده، این بچّههای داغدیده، این بچّههای نجات یافته از آتشسوزی، این بچّههایی که در بیابانها دَربهدَر بودهاند، با وجود ضعف و گُرسنگیشان این صدقات را پَس زدند و گفتند: بیحیاها! به ما صدقه ندهید؛ «یَا أَهْلَ الْکُوفَه إِنَّ الصَّدَقَه عَلَیْنَا حَرَام[۳۵]»؛ ما عمّه داریم، عمّهی ما به ما گفته است که این صدقات بر ما حَرام است. گفتند: مگر شما اسیران کجایید که صدقه نمیگیرید و این اندازه عزّت دارید؟ پاسخ دادند: ما اسیران آل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم. فریاد زنان کوفه بلند شد. یک خانم رفت و فوراً از منزل لباسهای بلند و روسری و چادر برای اینها آورد، اما در شام اینگونه نبود. وقتی که فهمیدند اینها دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، دختران حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند، حتّی پیرزنها اینها را سنگباران کردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عظمت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، به اخلاص آلالله (سلام الله علیهم اجمعین)، به اسارت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و به تحمّل مصائب ایشان قَسمت میدهیم امام زمان ما (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! کشور ما را از همهی فتنهها دور نگاه دار.
خدایا! خیر و برکتت را بر آحاد مردم ما و بر معیشت مردم ما نازل بفرما.
خدایا! جوانهای کشور ما را به ساحل نجات و سامان برسان.
خدایا! به برکت امام حسین (علیه السلام) الساعه همهی ما را ببخش و بیامرز.
خدایا! همهی دلها را از همهی کینهها پاک بگردان.
خدایا! دشمنان ما را ذَلیل و خوار بگردان.
خدایا! آمریکا، اسرائیل، وهّابیت، بدخواهان، نفوذیها و مُعاندین را بر ما مُسلّط نفرما.
خدایا! حوائج این جمع، حوائج مُلتمسین و متوقّعین را برآورده بفرما.
خدایا! سایهی پُر برکت رهبر خوبمان را مُستدام بدار.
از زیارت همهی شما عزیزان خوشحال هستیم. الحمدالله بیماری کرونا رو به کاهش است و انشاءالله دیگر بازنگردد. حضور حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای جَلالی عزیزمان را در این محفل نورانی که از یاران علّامه «آیت الله مصباح یزدی» (اعلی الله مقامه الشریف) بودند و جزء چهرههای نورانی، انقلابی، جهادی و علمی هستند را گرامی میداریم و زیارت ایشان توفیقی برای ما بود. برای قبولی زیارتهای شما و اینکه مقدّمهای بر افاضهی مدّاح عزیزمان باشد، صلوات مرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
[۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۳۹٫
«یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».
[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۰، صفحه ۲۹۴.
«نَوَادِرُ اَلرَّاوَنْدِیِّ ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أُوصِی أُمَّتِی بِخَمْسٍ بِالسَّمْعِ وَ اَلطَّاعَهِ وَ اَلْهِجْرَهِ وَ اَلْجِهَادِ وَ اَلْجَمَاعَهِ وَ مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ إِلْحَاحِ اَلْجَاهِلِیَّهِ فَلَهُ حَثْوَهٌ مِنْ حَثَى جَهَنَّمَ».
[۵] البرهان فی تفسیر القرآن، جلد ۲، صفحه ۷۷.
«وَ عَنْهُ، قَالَ: وَ رُوِیَ عَنِ اَلنَّبِیِّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ». قُلْتُ: وَ رَوَى ذَلِکَ صَاحِبُ (اَلْفَائِقِ)».
[۶] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۷٫
«یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ».
[۷] همان.
[۸] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۹] نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷؛ از سخنان آن حضرت امیرالمؤمنین ع. به خوارج است.
«فَإِنْ أَبَیْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّی أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّهَ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ ( صلى الله علیه وآله ) بِضَلَالِی وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِی وَ تُکَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِی سُیُوفُکُمْ عَلَى عَوَاتِقِکُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ یُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) رَجَمَ الزَّانِیَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَیْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِیرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِیَ غَیْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَیْهِمَا مِنَ الْفَیْءِ وَ نَکَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِیهِمْ وَ لَمْ یَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ یُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَیْنِ أَهْلِهِ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّیْطَانُ مَرَامِیَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِیهَهُ وَ سَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ وَ خَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَهِ وَ إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَهَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هَذِهِ فَإِنَّمَا حُکِّمَ الْحَکَمَانِ لِیُحْیِیَا مَا أَحْیَا الْقُرْآنُ وَ یُمِیتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ وَ إِحْیَاؤُهُ الِاجْتِمَاعُ عَلَیْهِ وَ إِمَاتَتُهُ الِافْتِرَاقُ عَنْهُ فَإِنْ جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَیْهِمُ اتَّبَعْنَاهُمْ وَ إِنْ جَرَّهُمْ إِلَیْنَا اتَّبَعُونَا فَلَمْ آتِ لَا أَبَا لَکُمْ بُجْراً وَ لَا خَتَلْتُکُمْ عَنْ أَمْرِکُمْ وَ لَا لَبَّسْتُهُ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ عَلَى اخْتِیَارِ رَجُلَیْنِ أَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَلَّا یَتَعَدَّیَا الْقُرْآنَ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَکَا الْحَقَّ وَ هُمَا یُبْصِرَانِهِ وَ کَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَیَا عَلَیْهِ وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَیْهِمَا فِی الْحُکُومَهِ بِالْعَدْلِ وَ الصَّمْدِ لِلْحَقِّ سُوءَ رَأْیِهِمَا وَ جَوْرَ حُکْمِهِمَا».
[۱۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۰، صفحه ۲۹۴.
[۱۱] آداب المتعلّمین : ص ۱۱۱.
[۱۲] نهج البلاغه، حکمت ۱۷۲٫
[۱۳] امالی شیخ صدوق، ص ۴۶۲.
«قَالَ علی بن الحسین (ع) لَا یَوْمَ کَیَوْمِ الْحُسَیْنِ (ع) ازْدَلَفَ عَلَیْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ یُذَکِّرُهُمْ فَلَا یَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْیاً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً».
[۱۴] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۶۶.
«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: کُنْ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ مُسْتَمِعاً أَوْ مُحِبّاً لَهُمْ وَ لاَ تَکُنِ اَلْخَامِسَ فَتَهْلِکَ فَإِنَّ أَهْلَ اَلْعِلْمِ سَادَهٌ وَ مُصَاحَبَتَهُمْ زِیَادَهٌ وَ مُصَافَحَتَهُمْ زِیَادَهٌ».
[۱۵] همان.
[۱۶] همان.
[۱۷] همان.
[۱۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۶٫
«وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا».
[۱۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۰، صفحه ۲۹۴.
[۲۰] الفصول المختاره من العیون و المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۰۷.
[۲۱] منیه المرید فی أدب المفید و المستفید، جلد ۱، صفحه ۱۴۸.
«وَ فِی حَدِیثِ عُنْوَانِ اَلْبَصْرِیِّ اَلطَّوِیلِ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : لَیْسَ اَلْعِلْمُ بِکَثْرَهِ اَلتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اَللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِذَا أَرَدْتَ اَلْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ اَلْعُبُودِیَّهِ وَ اُطْلُبِ اَلْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اِسْتَفْهِمِ اَللَّهَ یُفَهِّمْکَ».
[۲۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۰، صفحه ۲۹۴.
[۲۳] خواجه عبدالله انصاری (۳۹۶-۴۸۱ ق)، محدث و عارف قرن پنجم هجری و از نوادگان ابو ایوب انصاری است. خواجه عبداالله نه تنها محدث و مفسر و عارفی وارسته بود، بلکه خطیبی بلیغ، واعظی توانا و شاعری بزرگ نیز بود. «مناجات نامه» از آثار عرفانی و ادبی معروف اوست. ابواسماعیل عبدالله بن ابی منصور محمد متولد دوم شعبان سال ۳۹۶ هجری قمری در کهندژ هرات می باشد، او از نوادگان ابو ایوب انصاری، صحابی بزرگ رسول الله (صلی الله علیه وآله) است که رسول خدا هنگام هجرت از مکه به مدینه مدتی در خانهاش سکنی گزید. این عارف نامدار، معروف به پیر هرات، پیر انصار، خواجه عبدالله انصاری، انصاری هروی و شیخ الاسلام می باشد که این لقب آخر را ظاهراً نخستین بار “مقتدى عباسى” در سال ۴۷۴ قمری به او داد و از آن پس این لقب براى پیر هرات رسمیت یافته است.
خداوند به عبدالله هوش و حافظه ای خارق العاده عطا کرده بود و شاید بدلیل همین هوش سرشار و شگفت بود که او را خیلی زود یعنی در سن چهار سالگی به مکتب فرستاند، اﺑﻮﻣﻨﺼﻮر ﭘﺪر خواجه عبدالله در ﺗرﺑﻴﺖ و ﺁﻣﻮزش ﻓﺮزﻧﺪ بسیار کوشید. استعداد و حافظه عبدالله از همان زمان توجه استادانش را به خود جلب می کرد. روش او در کسب علم و دانش چنین بود که بامداد برای قرآن خواندن نزد مُقری می رفت و پس از آن به درس خواندن مشغول می شد، مشق روی ورق می نوشت و از حفظ می کرد، هنگامی که از این کارها فراغت می یافت چاشتگاه بود و زمان رفتن نزد ادیب و نوشتن و حفظ کردن. او ساعات روز و شب را برای انجام درسهای مختلف تقسیم کرده بود. در نه سالگی بدان درجه از فهم و دانش رسیده بود که می توانست از محضر استادانی چون قاضی ابومنصور ازدی و جارودی استفاده نموده، املای حدیث کند و در چهارده سالگی بدان پایه رسید که بر منبر بر آمد و مجلس گفت. در همین سن او بیش از هفتاد هزار و به روایتی صد هزار بیت شعر از شعرای عرب از حفظ داشت.
از جمله استادانش یحیی بن عمار شیبانی را نام بردهاند که از شیراز به هرات آمده و به تعلیم و تدریس مشغول بود. وی در تفسیر، حدیث، شعر و ادب بسیار توانا بود و خواجه از محضر او استفادۀ بسیار کرد. خواجه عبدالله انصاری در سال ۴۱۷ قمری در سن ۲۱ سالگی برای تکمیل تحصیلات به نیشابور رفت. سپس به طوس و بسطام سفر کرد و به شنیدن و ضبط و ثبت احادیث همت گماشت و در این راه تلاش بسیاری نمود چنانچه خود گفته است: “سیصد هزار حدیث و هزار هزار سند حفظ کرده ام.” وی در این راه رنجهایی را بر خویش هموار کرد که کمتر کسی کرده بود و یک نمونه از آن پیمودن راه میان نیشابور و دزبار بحالت رکوع در زیر باران بود تا جزوه های حدیث را که بر شکم خود گرفته بود خیس نشود. خواجه در سال ۴۲۳ قمری عازم سفر حج شد و بر سر راه مکه در بغداد توقف کرد تا مجلس درس ابومحمد خلال بغدادی را درک کند. در بازگشت از سفر حج به زیارت شیخ ابوالحسن خرقانی رفت که این دیدار در وی تاثیر گذاشت و ذوق عرفانی او را بارورتر کرد.
داستان دیدار خواجه عبدالله با ابوالحسن خرقانی از آغاز با نوعی جذبه و شوق همراه بوده است. خواجه عبدالله انصاری در سال ۴۲۴ قمری برای بار دوم به عزم سفر حج از هرات خارج شد. در بازگشت از ری به سوی خراسان به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی رسید. خرقانی چنانکه از گفتار خواجه عبدالله انصاری در طبقات و منابع دیگر بر می آید، شخصی عامی بود که “الحمد” را “الهمد” می خواند. ولی خواجه عبدالله می گوید من از وی پنج سؤال کردم؛ سه به زبان و دو به دل، همه را جواب گفت و در تمام این احوال دستهای مرا در میان دو دست خویش گرفته بود. خواجه پیران فراوان دیده بود و سخنان فراوان شنیده بود، ولی در یک ساعت که با خرقانی بود، همه سخنان که شنیده بود و همه پیران که دیده بود، را رها کرد. چنانچه گفته است: “مشایخ من در حدیث و علم شرع بسیارند، اما پیر من در این کار یعنی در تصوف و حقیقت، شیخ ابوالحسن خرقانی است.” و باز گفته است: “اگر من خرقانی را ندیدمی، حقیقت ندانستمی و همواره این با آن در می آمیختمی، یعنی نفس با حقیقت.” و البته خرقانی نیز به خواجه عبدالله توجه خاصی داشت چنانچه مریدان خرقانی گفته اند: “سی سال است که تا با وی صحبت می داریم، هرگز ندیده ایم که کسی را چنان تعظیم کند که تو را و چنان نیکو داشت که تو را.”
خواجه عبدالله انصاری همچنین از دیگر مشایخ صوفیه عصر خود مانند شیخ ابوسعید ابوالخیر نیز درک فیض کرده است. خواجه عبدالله در اواخر عمر که دورۀ اوج شهرت او محسوب می شد، با خواجه نظام الملک و پادشاهان ادب پرور سلجوقی (الب ارسلان و ملکشاه) هم عصر بود. هشت سال آخر عمر خواجه عبدالله انصاری یعنی از سال ۴۷۳ هجری به بعد، در کوری و نابینایی گذشت، ولی نه کوری و نه پیری هیچکدام او را از تفسیر و تذکیر و مخالفت با مخالفان باز نداشت. خواجه عبدالله سرانجام روز جمعه ۲۲ ذی الحجه سال ۴۸۱ قمری در سن ۸۵ سالگی درگذشت و در گازرگاه (۱۰ کیلومتری هرات) به خاک سپرده شد.
[۲۴] نام کامل کتاب، منازل السائرین الی الحق ؛ تالیف شیخ عارف خواجه عبدالله انصاری و به زبان عربی است. منازل السائرین شرح منازلی است که سالک در طی طریق به سوی حق تعالی میپیماید. آقا بزرگ تهرانی (قده) در الذریعه میفرماید: «منازل السائرین، تالیف شیخ عارف خواجه عبدالله انصاری است که در گازرگاه هرات مدفون است».کتاب منازل السائرین از مهمترین و گران سنگترین آثاری است که در اخلاق عملی تالیف شده است، به همین خاطر از متون درسی حوزههای عرفان و تصوف اسلامی میباشد، و با تحقیق در آثار منتشره در این زمینه در مییابیم که کمتر کسی به خود جرات نقد و مخالفت با آن را داده است و همگان با دیده قبول به آن نگریستهاند. چنانکه محقق شهیر محمد بن حمزه معروف به ابن فناری در کتاب «مصباح الانس» خلاصهای محققانه از منازل السائرین را مورد تحقیق قرار داده است. همچنین عارف نامدار شیعی سید حیدر آملی در کتاب ارزشمند «جامع الاسرار و منبع الانوار»، تمام متن آخرین منزل منازل السائرین را یعنی باب توحید ، به همراه شرح آن از عبد الرزاق کاشانی و عفیف الدین تلمسانی ، نقل به عبارت کرده است. موضوع کتاب «منازل السائرین» بیان مقامات و منازل سیر و سلوک در تصوف است، فلذا سه مطلب مهم به عنوان موضوع کتاب مطرح است، که عبارتند از: تصوف، سیر و سلوک و منازل.
[۲۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۲۵.
[۲۶] همان.
[۲۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۰، صفحه ۲۹۴.
[۲۸] سوره مبارکه نور، آیه ۴۱٫
«انْفِرُوا خِفَافًا وَ ثِقَالًا وَ جَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
[۲۹] سوره مبارکه حشر، آیه ۱۸٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ۖ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ».
[۳۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۰، صفحه ۲۹۴.
[۳۱] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۰٫
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ».
[۳۲] سید محمدهادی حسینی میلانی(۱۳۱۳-۱۳۹۵ق)، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم قمری. آیتالله میلانی بیشتر عمر خود را در عراق گذارند و در آنجا از درس علمایی چون شیخ الشریعه اصفهانی، آقا ضیا عراقی و میرزا محمد حسین نائینی بهره برد. وی از سال ۱۳۳۲ش در مشهد ساکن شد. سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران مدتی نزد وی شاگردی کرد. از میلانی آثاری از جمله محاضرات فی الفقه الامامیه و قادتنا کیف نعرفهم بر جای مانده است. آیت الله میلانی در عرصههای سیاسی و اجتماعی نیز فعال بود. او از انقلاب اسلامی ایران، رهبری آن و نهضت مردم عراق حمایت میکرد. وی در تأسیس مدارس علمیه از جمله مدرسه حقانی نقش داشت. با حضوری وی در مشهد، حوزه علمیه این شهر رونق گرفت. سید محمد هادی میلانی، در ۷ محرم ۱۳۱۳ق در نجف زاده شد. نسبش به علی بن حسین (علیه السلام) میرسد. پدرش سید جعفر حسینی از شاگردان محمدحسن مامقانی به شمار میرفت. سید محمدهادی در کودکی پدرش را از دست داد. مادرش، دختر محمدحسن مامقانی و همسرش، دختر عبدالله مامقانی (دایی سید محمد هادی) صاحب تنقیح المقال بود. میلانی تحصیلاتش را در نجف آغاز کرد، و در همانجا به تدرس مشغول شد. او بارها به ایران سفر کرد و در ۱۳۳۲ش که جهت زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) به مشهد رفت، به درخواست مردم و برخی از علمای آن روز خراسان، در آنجا ماندگار شد و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. وی در ۲۹ رجب ۱۳۹۵ق برابر با ۱۷ مرداد ۱۳۵۴ش در ۸۲ سالگی در مشهد درگذشت و در حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد. میلانی، سه پسر و یک دختر داشت. پسران وی سید نورالدین، سید عباس و سید محمد علی هستند. مهاجرت میلانی به مشهد و استقرار وی در این شهر به مدت بیش از دو دهه، بر حوزه علمیه این شهر تاثیر گذاشت. در ۱۳۳۲ش علمای مشهد در جهت تقویت این حوزه و جلوگیری از مهاجرت طلاب و استادان به شهرهای قم و نجف، با امضای طوماری از سیدمحمدهادی میلانی، (که در آن زمان در کربلا به سر میبرد) درخواست کردند به مشهد مهاجرت کند و به تدریس در حوزه این شهر بپردازد.
میلانی در ۱۳۳۳ شمسی به مشهد وارد شد و در مدت ۲۲ سال، مدیریت حوزه علمیه مشهد را برعهده گرفت. محور درس خارج اصول میلانی، مبانی استادانش، محمدحسین غروی اصفهانی و میرزای نائینی بود. او پس از درگذشت آیت الله بروجردی از مراجع تقلید شد و مدارسی به سبک جدید تاسیس کرد: مدرسه حقانی؛ میلانی از همان ابتدا از این مدرسه حمایت مالی و معنوی کرد که تا ۱۳۵۷ش ادامه داشت. مدرسه امام صادق (علیه السلام)؛ این مدرسه در کنار مسجد شاه مشهد و نزدیک مدرسه سلیمان خان تأسیس شد. مدرسه دیگری نیز در مشهد تأسیس کرد که دارای ۵۰۰ محصل بود. بعدها این مدرسه خراب شد و جزء فلکه آستانه گردید.
مدرسهای نیز برای دروس مقدماتی و متوسطه تاسیس کرد که مختص آموزش خط، انشا، املا و اندکی ریاضیات و صرف و نحو و منطق بود و آموزش در آن شش سال طول میکشید. در ادامه آن شاگردان به مدرسه متون عالی میرفتند. در این مدرسه طلاب تحت تعلیم و نظارت استادان به آموختن متون عالی فقه و اصول و کلام میپرداختند و در کنار این دروس، دروس جنبی تفسیر، حدیث، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و تاریخ ادیان گنجانده شده بود. این دوره هم پنج سال طول میکشید. براساس سخن حسین وحید خراسانی ، ارتقا ورشد و شکوه مناسب حوزه علمیه خراسان مورد توجه مرحوم میلانی بوده وسختی های فراوانی را در این راه متحمل شده، وی جلالِ بارگاه علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در قُبّه ی طلا نمی دیده، بلکه در حوزه علمیه ای مشاهده می کرده که با چنین مقامی مناسب باشد. طلاب، این مرحله را در چهارده دوره آموزشی میگذراندند و پارهای از دروس اصلی خود یعنی زبان عربی و فقه و اصول را نیز براساس کتابهای تازه تألیفی که خواندن آنها قبلا در حوزه مشهد مرسوم نبود، مثل کتابهای عربی آسان و اصول الفقه مظفر، فرا میگرفتند. اولین مدرسه که خاص این مرحله بود تحت عنوان مدرسه آیت الله میلانی در ۱۳۴۵ش تأسیس شد. طلاب پس از گذراندن دورههای آموزشی برای مراحل بالاتر تحصیل مخیّر بودند که به طور تخصصی به فقه و اصول بپردازند یا به تحصیل در دیگر علوم اسلامی و نیز زبان خارجی، که تخصص در آنها برای یک مبلّغ اسلامی ضرورت دارد، مشغول شوند. برای این مرحله دو مدرسه در نظر گرفته شده بود. در برنامه درسی این مدارس موادی گنجانده شده بود که پیش از آن دستکم در حوزه مشهد سابقه نداشت. به نظر میرسد مدارس تأسیس شده زیر نظر آیت الله میلانی اولین مدارس حوزوی مشهد بودند که در آنها به طور رسمی امتحان برگزار گردید، هرچند این کار در سنّت حوزوی چندان شناخته شده نبود.
میلانی همچنین به امر تبلیغ دینی اهمیت زیادی میداد، ازاین رو شمار فراوانی از روحانیان به همین منظور تحت اشراف وی ساماندهی و در اوقات مشخصی به نقاط مختلف ایران اعزام میشدند و بدون تبلیغات ظاهری در جهت تقویت بنیه دینی مردم شهرها و روستاها و آگاه کردن آنان از تبلیغات ضد دینی و ضد اسلامی فعالیت میکردند. از دیگر اقدامات آیت اللّه میلانی پشتیبانی از مؤسسات و تشکلهای دینی غیر حوزوی مروّج معارف اسلامی، همچون کانون نشر حقایق اسلامی، بود. این کانون را محمدتقی شریعتی با همکاری تنی چند از روحانیان مشهد تأسیس کرد. کانون نشر حقایق اسلامی در ترویج تفکر نواندیشانه اسلامی و به ویژه پاسخگویی به شبهات جریانهای ضددینی در بین جوانان و تحصیل کردههای دانشگاهی مشهد، در دهههای ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ش، سهم عمده داشت. میلانی فعالیت سیاسی خود را از دوران جوانی در عراق آغاز کرد. وی در جریان جنگ مردم مسلمان عراق علیه حضور انگلیس در این کشور که به رهبری مراجع دینی صورت گرفت، همراه میرزا مهدی فرزند آخوند خراسانی، شیخ جواد جواهری پسر صاحب جواهر، سید علی داماد و… شرکت جست. ورود میلانی به مشهد پس از نهضت ملی نفت بود. میلانی با گردانندگان پیشین این نهضت در مشهد رابطه نزدیک داشت و در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش از پیشگامان نهضت روحانیت بود..
[۳۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۸٫
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ».
[۳۴] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۵۹٫
«إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کَانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ ۚ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ».
[۳۵] بحارالانوار، ج۴۵، ص١١۴؛ ریاضالابرار، ج۱، ص۲۴۲؛ نفسالمهموم، ص۳۶۵.
«صَارَ أَهْلُ الْکُوفَهِ یُنَاوِلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِینَ عَلَى الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ قَالَتْ: یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ إِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا حَرَامٌ وَ صَارَتْ تَأْخُذُ ذَلِکَ مِنَ أَیْدِی الْأَطْفَالِ وَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تَرْمِی بِهِ إِلَى الْأَرْض».
پاسخ دهید