روز شنبه مورخ ۲۱ مرداد ماه ۱۴۰۲، مراسم شام شهادت امام سجاد (علیه السلام) بعد از نماز مغرب و عشاء در آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» و حضور عموم مردم و زائران این آستان مقدس برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
همهی ما باید مُبلّغ دین خودمان باشیم
به میزبانمان کریمهی اهلبیت (سلام الله علیها) و به شما ماتم گرفتگان و در مجلس عزا نشستگان تسلیت عرض میکنم. خداوند متعال انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را مُبلّغ توحید قرار داده است. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مأمور بودند در مورد آشنایی مردم با خداوند متعال، شناخت خداوند متعال، شناخت اوصاف خداوند متعال، شناخت عالَم آخرت، شناخت راه رسیدن به خداوند متعال و بهشت خداوند، هُشدار به آسیبهایی که بَشر را در دنیا و آخرت گرفتار نکبت میکنند، اینها مُبلّغ بودند و تَبلیغ بر انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) وظیفه بود و همهی کارهایشان تَبلیغ بود. خداوند متعال در سورهی مبارکهی یوسف به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد که اینگونه بگوید: «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی[۲]»؛ حبیب من! به مردم بگو راه من این است. زندگی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت اِلیالله است. نه تنها منبر و حدیث ایشان، بلکه خواب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم دعوت به خداست، جنگ او دعوت به خداست، صُلح او دعوت به خداست. زندگیِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آدرس خداست. «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۳]»؛ زندگی او اُلگو است و تمام زندگیاش برای خدا و در مسیر حقّ است و هرکسی میخواهد به خدا نزدیک بشود، باید خودش را به پیامبرمان تَطبیق بدهد. در میان تَبلیغاتی که در اُصول اعتقادی، در اخلاق و در احکام اجرایی که فقه عُهدهدارِ آن است، ما مراجع تقلید داریم و مردم تقلید میکنند، مهمترین اصلی که پیامبر ما مأمور به تَبلیغ آن بود، تَبلیغ ولایت بود. «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ[۴]»؛ رَسماً خداوند متعال پیامبرش را به عنوان مُبلّغ ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یعنی استمرار هدایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، رهبری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حکومت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که از غَدیر شروع میشود و تا امام زمان (ارواحنا فداه) ادامه دارد. «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مُبلّغ بود، ائمهی ما (سلام الله علیهم اجمعین) همگی مُبلّغ بودند. پیامبر ما در روز غدیر آحاد مسلمانها را در تمام اَمصار و اَعصار مأمور به تَبلیغ کرد. فرمود: «فَلْیبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ[۵]»؛ تمام حاضرین به غایبین تَبلیغ کنند و تمام پدران هم به فرزندان خودشان تَبلیغ کنند. لذا تَبلیغ یک رسالت الهی است، واجبِ آسمانی است و هرکسی از تَبلیغ دین خودش، از اعتقادات، اخلاقیات و شرعیات بیتفاوت باشد، در روز قیامت مؤاخذ میشود. قرآن کریم هم همه را گفته است که در حال وَرشکستگی هستند، مگر کسی که ۴ صفت داشته باشد: « وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ[۶]»؛ یک: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا[۷]»؛ دو: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۸]»؛ کارمان صالح باشد، کار فاسد انجام ندهیم. اگر کارمان صالح نبود، وَرشکستهی عُمر هستیم و موقع مرگمان میبینیم که ما بهشت را کَسب نکردهایم، بدبخت شدهایم، جا ماندهایم. اوّل ایمان است، دوّم عمل صالح است؛ سوّم تبلیغ است: «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ[۹]»؛ هر مؤمنی وظیفه دارد که هم کار خودش صالح باشد، هم دیگران را به کار حقّ تَبلیغ کند. «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»؛ اگر تَبلیغ کردیم، گاهی هم افراد به ما بد میگویند که بگویند؛ «وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۱۰]»؛ باید مقاومت کرد. مُبلّغ باید مقاومت کند، باید صابر باشد.
اهمیّت تبلیغ در قرآن و احادیث
روز گذشته بنده در شهر کرمانشاه بودم. یعنی روز پنجشنبه میهمان آن شهر بودم. یک خانوادهی شهیدی که به یک کَشف حجاب کرده، اَمر به معروف کرده بود، تَبلیغ کرده بود و آنها با رذالت دو خانواده شناسایی کرده بودند و به خانهی شهید آمده بودند و به خانهاش حمله بُرده بودند و جسارت کرده بودند و کتک زده بودند. به فضل الهی «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ[۱۱]»، خداوند بیتفاوت نیست. غیرتِ خدا منشأ غیرت بندگان خداست. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: پدرم ابراهیم (علیه السلام) غَیور بود و غیرتمند بیش از پدرم ابراهیم (علیه السلام) است و غیرتِ خداوند بیشتر از من است. لذا نگران نباشید اگر کسی به دین خدا جسارت میکند. امروز کَشف حجاب، کَشف حجاب نیست و مُقابلهی با دینِ خداست. اینها قُشون آمریکا هستند. نمیدانند، عدّهای نمیدانند و عدّهای هم پول میگیرند و عَمداً به خیابانها میآیند که بگویند ما این هستیم، ما قبول نداریم؛ آیهی قرآن را قبول ندارند. ولی «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»؛ خداوند در کَمین است و حسابشان را هم خواهد رسید. اما بر ما هم واجب است که تَبلیغ کنیم. تَبلیغ اینقَدر مهمّ است، تخلُّق به اخلاقِ خداست، تخلُّق به اخلاق رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است، تخلُّق به اخلاق ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است. لذا فرمود: «لَأن یَهدی اللّه ُعلى یَدَیکَ رجُلاً خَیرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَت علَیهِ الشَّمسُ و غَرَبَت، و لَکَ وَلاؤهُ[۱۲]»؛ اگر همهی زمین را به شما بدهند و بگویند که شما رهبر همهی زمین هستید؛ این حکومت را در یک کَفه بگذارید و یک آدمِ بیدین را با دین کنید، یک انسانِ بینماز را با نماز کنید، یک آدمِ کَشف حجاب کرده را باحجاب کنید؛ ارزش هدایت این یک نفر بیشتر از حکومت بر همهی زمین است. تَبلیغ اینقَدر مهمّ است. و نتیجهی بیتفاوتی این است که تمام بیتفاوتها با کسانی که گناه میکنند، در روز قیامت شریک هستند. این کسی که میتوانست جلوی گناه را بگیرد و نگرفته است، در روز قیامت با او در یک جهنّم میسوزند. «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ … أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ[۱۳]»؛ ناقهی حضرت صالح (علیه السلام) را یک نفر پِی کرد؛ ولی عذاب همه را نابود کرد. قرآن کریم هم میفرماید: «فَعَقَرُوهَا[۱۴]»؛ نمیفرماید یک نفر پِی کرد؛ بلکه میگوید یک نفر پِی کرد و دیگران تماشا کردند. در روایت داریم که در بنیاسرائیل چند کودک پَرهای یک مُرغی را میکَندند و عدّهای هم نشسته بودند و تماشا میکردند. خداوند متعال عذاب نازل کرد و همهی آنها را نابود کرد.
اهمیّت مسأله تبلیغ در جامعه
ولی وقتی بنده به دیدن این خانوادهی شهید رفتم، چهقَدر بزرگوار، چهقَدر در تَبلیغشان بابصیرت بودند که خداوند متعال در این آیهی کریمه به پیامبرش فرمود: بگو که کار من تَبلیغ است. «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»؛ من و کسانی که تابع من هستند، همیشه مردم را به خدا دعوت میکنند. اما «عَلَى بَصِیرَهٍ» است، بابصیرت است. این همسر شهید که ۳ دختر و یک پسر داشت و پسر ایشان در شهر تهران حضور داشت و در آنجا نبود، اما دختران او حاضر بودند. ایشان گفت: حاج آقا من نگران هستم اینهایی که به ما حمله کردند و به اینجا آمدند، چرا اَمر به معروف و نَهی از منکر اینها را جَذب نمیکند که خودشان بیایند و جُزئی از ما بشوند؟ چرا اینها دوست را میزنند؟ چرا خودشان را میزنند؟ اینقَدر از این موضوع ناراحت بود که از کُتکخوردن خودش این مقدار ناراحت نبود. از جهالت او ناراحت بود که چرا ما تَبلیغ نکردیم و اینها مُبتلا به این جهالت شدند و امروز خانوادهی شهید یا کسی از حجاب دفاع میکند را کُتک میزنند؟ میگفت: این قُصور مُبلّغین است. اگر درست تَبلیغ شده بود، اینها امروز به خون شهید اهانت نمیکردند، به حَریم خانوادهی شهید اهانت نمیکردند. لذا مسألهی تَبلیغ اینقَدر مهمّ است.
حرکت تَبلیغی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و اُسرای کربلا در نهضت عاشورا
حرکت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) حرکت تَبلیغی بود، تا عصر عاشورا تَبلیغ با خون بود، تَبلیغ با نماز شب در شب عاشورا بود که ۳۰ نفر را هدایت کردند. تَبلیغ زبانی بود که بالاخره «حُرّ» را به این طرف آوردند. اگر تَبلیغ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا هیچ خاصیّتی جُز نجات حُرّ نبود، ارزش آن را داشت؛ «خَیرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَت علَیهِ الشَّمسُ و غَرَبَت، و لَکَ وَلاؤهُ». اما چرا ۸۴ زن و فرزند را همراه با خود آورد؟ آن هم با وُجوب الهی آوردند. وقتی «محمّد حَنفیه[۱۵]» در شهر مدینه عرضه داشت: آقا جان! به عراق نروید که شما را میکُشند، فرمود: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر من واجب کرده است. من در مَنام جَدّم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم که فرمودند: «یا حسین أخرج، فإن الله قد شاء أن یراک قتیلاً[۱۶]»؛ مأمور هستم؛ بر من واجب است که بروم و کُشته بشوم. گفت: آقا جان! حالا که میدانید میروید و کُشته میشوید، چرا زینب (سلام الله علیها) را با خود میبَرید؟ چرا رباب (سلام الله علیها) را با خود میبَرید؟ فرمود: جَدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إن الله قد شاء أن یراهن سبایا[۱۷]»؛ فرمود: من مأمور هستم تا اینها را با خود ببَرم. چرا؟ زیرا اگر خون شهید تَبلیغ نشود، پایمال میشود. این شهدا که خون دادند، باید تَبلیغ بشوند. باید هدفشان، آرمانشان، مَقصدشان و وصیّتنامهشان به صورت مُرتّب بازگو بشود و اگر این گروه تَبلیغی نبودند، اگر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) نبود، حضرت فاطمهی صُغری (سلام الله علیها) در بازار کوفه خُطبه خوانده است؛ دختر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) چه خُطبهای خوانده است! حضرت اُمّ کُلثوم (سلام الله علیها) خُطبه خوانده است، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خُطبه خوانده است، امام زینالعابدین (علیه السلام) در جایجایِ این ۴۰ منزل حرکت تَبلیغی داشته است. این فرزندان کوچک هم با عملشان تَبلیغ کردند. وقتی در شهر کوفه بچّههای بیسرپرستِ پدر از دستدادهی آوارهی بیابانِ خیمهسوختهی کُتکخوردهی تشنهی گُرسنه وقتی زنان و مردم کوفه به تماشا آمده بودند و نگاه به چهرههای دَرهم شکسته کردند، دلشان سوخت و وقتی دیدند در اینها آثار ضَعف و گُرسنگی هست و اصلاً نایی ندارند، رفتند و نان و خرما آوردند که به این بچّهها بدهند. و این بچّهها اینها را پَس زدند. تَبلیغ یعنی این؛ «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ[۱۸]»؛ چه گفتند؟ گفتند: این صدقهها را به ما ندهید. عَمَّتی تَقُول: «یَا أَهْلَ الْکُوفَه إِنَّ الصَّدَقَه عَلَیْنَا حَرَام[۱۹]»؛ این تَبلیغ عملی بود. به قَدری این حرف اثر گذاشت که زنهایی که به تماشا آمده بودند و جشن گرفته بودند، گفتند: شما که اینقَدر شریف هستید، اینقَدر مناعت طَبع دارید، گُرسنه هستید ولی غذا را قبول نمیکنید و میگویید: ما حَرامخور نیستیم، ما گُرسنگی را تحمّل میکنیم، ولی صدقهی حَرام را نمیخوریم، مگر شما چه کسانی هستید؟ تربیتشدهی کجا هستید؟ گفتند: ما اَسیر آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم. زنان کوفه بیچاره شدند. دَویدند و رفتند و هرچه مَعجر و چادر بود از خانههایشان برای اینها آوردند.
حضرت امام سجاد (علیه السلام) رهبر گروههای تَبلیغی تا روز قیامت هستند
همچنین حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) تا روز قیامت رهبر گروه تَبلیغی بودند. یکی از راههای تَبلیغ حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) رَواج مجالس گریهی بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود. این گریهی مجالس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) چند قَرن اسلامِ ناب را نگاه داشته است تا انقلاب به پا کرده است. این انقلابِ ما مَعلول گریههای بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است که حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) اصرار داشتند و این ۴۰ سال را گریه کردند. به هر بهانهای به یادِ امام حسین (علیه السلام) گریه میکردند. اما در میان شهدا، حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) برای دو شهید گریهی ویژه کردهاند. یکی وقتی از «مِنهال[۲۰]» پرسیدند: کجا بودی؟ پاسه داد: من کوفه بودم. پرسیدند: از کوفه چه خبر؟ پاسخ داد: مُختار قیام کرده است و چند نَفر از قَتله را دستگیر کرده است. حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) فرمودند: از «حَرمله» چه خبری داری؟ سُراغ حرمله را گرفتند و فرمودند: از حَرمله چه خبری داری؟ گریه میکردند. یکی هم فرزند عمویش حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) را نزد ایشان آوردند. یک نگاهی کرد و گریهشان گرفت. فرمودند: «رَحِمَ الله عَمِّیَ العَبَّاس»؛ بر عمویش عبّاس (علیه السلام) گریه کرد. یکی هم دعا بود که این صحیفهی سجادیه است. مورد دیگر هم تربیت بود. این بَردهها را میخریدند، روی اینها کار میکردند و هرکدام از اینها ولیّ خدا میشدند، مُبلّغ دین بودند. و احادیث و رسالهی حُقوق حضرت امام سجاد (علیه السلام) بود.
روضه و توسّل به حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام)
«یا اَبَا الْحَسَنِ، یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، یَا زَیْنَ الْعابِدِینَ، یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَ مَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ[۲۱]».
بیبی جان! سرتان سلامت. بیبیجان! دو جا بر امام زینالعابدین (علیه السلام) خیلی سخت گذشت. یکی وقتی از کنار بدن پارهپارهی پدرش عُبور میکرد، بیبی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) سرگرم بچّهها بودند. یک مرتبه چشمشان اُفتاد و دیدند که حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) در حال جاندادن هستند. هَراسان خودشان را رساندند. «مالِی أَراکَ تَجُودُ بِنَفسِکَ یا بَقِیَّهَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إخْوَتی[۲۲]»؛ ای پَناه ما! غیر از تو کسی را نداریم، مَحرمی نداریم. ما این برنامهها را میدانستیم. خودمان قبول کردیم. نُسخهای بود که خداوند متعال برای ما پیچیده بود و ما خودمان هم قبول کردیم. چرا به این حال اُفتادی؟ فرمود: اینکه پدرم را کُشتند، از اینکه ما را اَسیر کردند، بد است؛ اما اینها ما را مسلمان نمیدانند. کُشتههای خودشان را دَفن کردند، ولی کُشتههای ما را عُریان و بیکَفن گذاشتهاند. نکتهی دوّم این است که وقتی از ایشان پرسیدند: آقا! در کجا به شما خیلی سخت گذشت؟ نفرمود: عصر عاشورا اسب بیصاحب آمد و بچّهها به چه حالی اُفتادند؛ نفرمودند: وقتی خیمهها را آتش زدند و این بچّهها آوارهی بیابان شدند. فرمود: «اَلشّام، اَلشّام، اَلشّام». وقتی کوفیان فهمیدند اینها آل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، رفتند و چادر آوردند؛ اما شامیها وقتی فهمیدند اینها آل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، سنگبارانشان کردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به مَصائب اُمّالمصائب حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به صبر و استقامت حضرت امام سجاد (علیه السلام) قَسمت میدهیم لباس ظُهور بر قامت آقای ما امام زمانمان (ارواحنا فداه) بپوشان.
خدایا! چشم ما را به جمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) و قلوب ما را به نور معرفت و محبّت ایشان روشن بفرما.
خدایا! نَسل جوان ما را از فتنهی آخرالزّمان حفظ بفرما.
خدایا! جوانهای گرفتار ما را نجات بده.
خدایا! نگرانی ما را در مورد دختران و زنان این مملکت برطرف بفرما.
خدایا! بانیان کَشف حجاب را اِفشا، رُسوا و شیشهی عُمرشان را بشکَن.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم سایهی پُر برکت پَرچمدار انقلاب، مَظهر غیرت عَلوی، رهبر عزیز ما را مُستدام بدار.
خدایا! مردم شریف ما را که با همهی سختیهای مَعیشتی همچنان از خون شهیدان دفاع میکنند و زیر پَرچم ولایت استقامت میکنند، به امام سجّاد (علیه السلام) قَسمت میدهیم این مردم ما را دشمنشاد مگردان.
خدایا! گِرههای زندگیشان را باز بگردان.
خدایا! همهی مُلتمسین دعا، حاضرین و حَوائج مربوطه برآورده بفرما.
خدایا! امام عظیمالشأن ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان عزیز ما، مَشایخ و حقّدارانِ ما را بر سر سُفرهی امام حسین (علیه السلام) مُتنعّم بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۸٫
«قُلْ هَٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی ۖ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ».
[۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا».
[۴] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».
[۵] مناقب على بن ابى طالب ح ۱۵۵٫ الفصول المهمه ۴۰ فصل اول. المناقب الثلاثه ۱۸ – ۱۹ باب اول؛ فرازی از خطبه غدیر.
«…مَعاشِرَ النّاسِ، «آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوها فَنَرُدَّها عَلی أدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ. بِاللّهِ ما عَنی بِهذِهِ الاْآیهِ إلاّ قَوْما مِنْ أَصْحابی أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَ أَنْسابِهِمْ، وَ قَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ. فَلْیعْمَـلْ کُلُّ امْرِئٍ عَلی ما یجِدُ لِعَلِی فی قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ. مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَسْلُوکٌ فِی، ثُمَّ فی عَلِی بْنِ أَبیطالِبٍ، ثُمَّ فِی النَّسْلِ مِنْهُ إلَی الْقائِمِ الْمَهْدِی الَّذی یأْخُذُ بِحَقِّ اللّهِ وَ بِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنا، لاِءَنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّهً عَلَی الْمُقَصِّرینَ وَ الْمُعانِدینَ وَ الْمُخالِفینَ وَ الْخائِنینَ وَ الاْآثِمینَ وَ الظّالِمینَ وَ الْغاصِبینَ مِنْ جَمیعِ الْعالَمینَ. مَعاشِرَ النّاسِ، أُنْذِرُکُمْ أَنّی رَسُولُ اللّهِ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِی الرُّسُلُ، أَفَإنْ مِتُّ أَوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ؟ وَ مَنْ ینْقَلِبْ عَلی عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللّهَ شَیئا وَ سَیجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ الصّابِرینَ. أَلا وَ إنَّ عَلِیا هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَ الشُّکْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ. مَعاشِرَ النّاسِ، لا تَمُنُّوا عَلَی بِإسْلامِکُمْ، بَلْ لا تَمُنُّوا عَلَی اللّهِ فَیحْبِطَ عَمَلَکُمْ وَ یسْخَطَ عَلَیکُمْ وَ یبْتَلِیکُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٍ، إنَّ رَبَّکُمْ لَبِالْمِرْصادِ. مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ سَیکُونُ مِنْ بَعْدی أَئِمَّهٌ یدْعُونَ إلَی النّارِ وَ یوْمَ الْقِیامَهِ لا ینْصَرُونَ. مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ اللّهَ وَ أَنَا بَریئانِ مِنْهُمْ. مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُمْ وَ أَنْصارَهُمْ وَ أَتْباعَهُمْ وَ أَشْیاعَهُمْ فِی الدَّرْکِ الاْءَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ. ألا اءنَّهُـمْ أَصْحـابُ الصَّحیفَـهِ، فَلْینْظُـرْ أَحَـدُکُمْ فـی صَحیفَتِـهِ!! قال: فذهب علی الناس ـ إلاّ شرذمه منهم ـ أمر الصحیفه. مَعاشِرَ النّاسِ، إنّی أَدَعُها إمامَهً وَ وِراثَهً فی عَقِبی إلی یوْمِ الْقِیامَهِ، وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرْتُ بِتَبْلیغِهِ حُجَّهً عَلی کُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبٍ، وَ عَلی کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یشْهَدْ، وُلِدَ أَوْ لَمْ یولَدْ، فَلْیبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ إلی یوْمِ الْقِیامَهِ. وَ سَیجْعَلُونَ الاْءمامَهَ بَعْدی مُلْکاً وَ اغْتِصاباً، ألا لَعَنَ اللّهُ الْغاصِبینَ الْمُغْتَصِبینَ، وَ عِنْدَها سَیفْرُغُ لَکُمْ أَیهَا الثَّقَلانِ مَنْ یفْرُغُ، وَ یرْسَلُ عَلَیکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ. مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یکُنْ لِیذَرَکُمْ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیهِ حَتّی یمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیبِ، وَ ما کانَ اللّهُ لِیطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیبِ. مَعاشِرَ النّاسِ، اءنَّهُ ما مِنْ قَرْیهٍ اءلاّ وَ اللّهُ مُهْلِکُها بِتَکْذیبِها قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَهِ، وَ مُمَلِّکُهَا الاْءمامَ الْمَهْدِی وَ اللّهُ مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ. مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَکُمْ أَکْثَرُ الاْءَوَّلینَ، وَ اللّهُ لَقَدْ أَهْلَکَ الاْءَوَّلینَ، وَ هُوَ مُهْلِکُ الاْآخِرینَ. قالَ اللّهُ تَعالی: أَلَمْ نُهْلِکِ الاْءَوَّلینَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الاْآخِرینَ، کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمینَ، وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ اللّهَ قَدْ أَمَرَنی وَ نَهانی، وَ قَدْ أَمَرْتُ عَلِیا وَ نَهَیتُهُ بِأَمْرِهِ. فَعِلْمُ الاْءَمْرِ وَ النَّهْی لَدَیهِ، فَاسْمَعُوا لاِءَمْرِهِ تَسْلِمُوا وَ أَطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ انْتَهُوا لِنَهْیهِ تَرْشُدُوا، وَ صیرُوا إلی مُرادِهِ وَ لا تَتَفَرَّقْ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبیلِهِ…».
[۶] سوره مبارکه عصر، آیه ۱ و ۲٫
[۷] سوره مبارکه عصر، آیه ۳٫
[۸] همان.
[۹] همان.
[۱۰] همان.
[۱۱] سوره مبارکه فجر، آیه ۱۴٫
[۱۲] الکافی : ۵ / ۲۸ / ۴٫
«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ لعلیٍّ علیه السلام لَمّا بَعَثَهُ إلَى الیَمَنِ ـ : یا علیُّ ، لا تُقاتِلَنَّ أحَدا حتّى تَدعُوَهُ ، و ایمُ اللّه ِ لَأن یَهدی اللّه ُ على یَدَیکَ رجُلاً خَیرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَت علَیهِ الشَّمسُ و غَرَبَت ، و لَکَ وَلاؤهُ یا علیُّ».
[۱۳] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱٫ / طبری، تاریخ الامم و الملوک ۱۳۸۷ ق، ج ۵، ص ۴۰۳.
«أَیُّهَا النّاسُ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ». ألا وَ إِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَهَ الشَّیْطانِ، وَ تَرَکُوا طاعَهَ الرَّحْمنِ، وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَیءِ، وَ أَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ، وَ حَرَّمُوا حَلالَ اللّهِ، وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ. قَدْ أَتَتْنی کُتُبُکُمْ، وَ قَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلُکُمْ بِبَیْعَتِکُمْ أَنَّکُمْ لا تُسَلِّمُونی وَ لا تَخْذُلُونی، فَاِنْ تَمَمْتُمْ عَلى بَیْعَتِکُمْ تُصیبُوا رُشْدَکم، فَأَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِىٍّ، وَابْنُ فاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله)، نَفْسی مَعَ أَنْفُسِکُمْ، وَ أَهْلی مَعَ أَهْلیکُمْ، فَلَکُمْ فِىَّ أُسْوَهٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَکُمْ، وَخَلَّعْتُمْ بَیْعَتی مِنْ أَعْناقِکُمْ فَلَعَمْری ما هِىَ لَکُمْ بِنُکْر، لَقَدْ فَعَلْتُمُوها بِأَبی وَ أَخی وَابْنِ عَمِّی مُسْلِم! وَالْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِکُمْ، فَحَظُّکُمْ أَخْطَأْتُمْ، وَ نَصیبُکُمْ ضَیَّعْتُمْ (فَمَنْ نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ) وَ سَیُغْنِى اللّهُ عَنْکُمْ، وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ».
[۱۴] سوره مبارکه شمس، آیه ۱۴٫
«فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا».
[۱۵] محمد بن حَنَفیه (۱۶-۸۱ق)، فرزند حضرت علی (علیه السلام) و خوله حنفیه (دختر جعفر بن قیس) و از طبقه اول تابعین است. گاه از او با نام «محمد بن علی» یاد میشود و او را «محمدِ اکبر» هم گفتهاند. او در جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان حضور داشته و گاه پرچمدار سپاه علی (علیه السلام) بود. در واقعه کربلا در مدینه ماند. پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) بنابر نقلی ابتدا ادعای امامت کرد اما پس از گواهی حجرالاسود به امامت امام سجاد (علیه السلام) از این ادعا دست کشید و به امامت پسر برادرش معتقد شد. پس از تسلط مختار بر کوفه، نامهای به مختار نوشت و مختار گروهی را به مکه فرستاد و او را از دست عبدالله بن زبیر نجات داد. کیسانیه، او را امام خود میدانند. او اولین کسی است که مهدی موعود دانسته شده است. مشی سیاسی او در زندگی، بسیار مسالمتآمیز بوده است. پسر او، ابوهاشم عبدالله بن محمد فرد مشهوری در تاریخ علویان است.
محمد از پدرش علی (علیه السلام)، عُمَر بن خَطّاب، ابوهریره، عثمان، عمار یاسر و معاویه روایت کرده است. فرزندان او عبد اللّه، حسن، ابراهیم و عون و نیز سالم بن ابی جعد، منذر ثوری، امام باقر (علیه السلام)، عبدالله بن محمد عقیل، عمرو بن دینار، محمد بن قیس، عبدالاعلی بن عامر از او نقل حدیث کردهاند. محمد در مدینه حلقه درس برپا کرد و دو پسرش، عبدالله ملقب به ابو هاشم و حسن ملقب به ابومحمد در آن شرکت داشتند. بعدها ابوهاشم از عالمان اندیشه معتزلی و ابومحمد نیز از پایهگذاران اندیشه ارجاء شد. در رجال کشی از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده: چهار محمد مانع نافرمانی خدا میشوند؛ محمد بن جعفر طیار، محمد بن ابی بکر، محمد بن حنفیه و محمد بن ابی حذیفه. مامقانی از این حدیث، نتیجه گرفته محمد دارای عدالت و پاکی بوده است. برخی نیز این که امام حسین (علیه السلام) وصیت نامه اش را هنگام خروج از مدینه به او تحویل داده و او را جاسوس خویش در مد ینه قرار داده، وثاقت وی را استفاده کرده اند. شیخ طوسی از کشی از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است: «در بیماری محمد بن حنفیه من در کنارش بودم و چشم او را بستم و غسلش دادم و کفنش کردم و نماز بر او خواندم و او را به خاک سپردم.» البته در گزارشی از منابع غیر شیعی آمده که ابان بن عثمان (پسر خلیفه سوم) بر وی نماز خواند. در اینکه محل دفن محمد بن حنفیه در کجا واقع شده، اختلاف است؛ سید محسن امین به سه مکان اشاره میکند، ایلِه، طائف و مدینه در قبرستان بقیع ولی به نظر میرسد وی در مدینه وفات یافته است. امامزادههایی در ایران؛ جزیره خارک و منطقه رودبار به محمد حنفیه نسبت داده شده که با در نظر گرفتن محل وفات او، صحت این انتسابها بعید به نظر میرسد.
[۱۶] الملهوف على قتلى الطّفوف، السید بن طاووس، جلد ۱، صفحات ۱۲۷ الی ۱۳۰٫
«و رویت بالإسناد عن محمد بن داود القمی، بالاسناد عن أبی عبدالله قال: جاء محمد بن الحنفیه إلى الحسین فی اللیله التی أراد الحسین الخروج فی صبیحتها عن مکه. فقال له: یا أخی ، إن أهل الکوفه من قد عرفت غدرهم بأبیک و أخیک ، و قد خفت أن یکون حالک کحال من مضى، فإن رأیت أن تقیم فإنک أعز من بالحرم و أمنعه. فقال: «یا أخی قد خفت أن یغتالنی یزید بن معاویه بالحرم، فأکون الذی یستباح به حرمه هذا البیت». فقال له ابن الحنفیه: فان خفت ذلک فصر إلى الیمن أو بعض نواحی البر، فإنک أمنع الناس به، و لا یقدر علیک أحد. فقال: «أنظر فیما قلت». فلما کان السحر ارتحل الحسین، فبلغ ذلک ابن الحنفیه، فأتاه، فأخذ زمام ناقته و قد رکبها فقال: یاأخی ألم تعدنی النظر فیما سألتک؟ فقال: «بلى». قال: فما حداک على الخروج عاجلاً؟ فقال: «أتانی رسول الله بعد ما فارقتک، فقال: یا حسین، أخرج، فإن الله قد شاء أن یراک قتیلاً». فقال محمد بن الحنفیه: إنا لله و إنا إلیه راجعون، فما معنى حملک هؤلاء النساء معک و أنت تخرج على مثل هذا الحال؟ قال: فقال له: «قد قال لی: إن الله قد شاء أن یراهن سبایا»، و سلم علیه و مضى. ثم سار الحسین حتى مر بالتنعیم، فلقی هناک عیراً تحمل هدیه قد بعث بها بحیر بن ریسان الحمیری عامل الیمن إلى یزید بن معاویه فأخذ الهدیه، لأن حکم أمور المسلمین إلیه. ثم قال لأصحاب الجمال : «من أحب أن ینطلق معنا إلى العراق و فیناه کراه و أحسنا صحبته، و من أحب أن یفارقنا أعطیناه کراه بقدر ما قطع من الطریق». فمضى معه قوم و امتنع آخرون».
[۱۷] همان.
[۱۸] الکافی، جلد ۲، صفحه ۷۸.
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحَجَّالِ عَنِ اَلْعَلاَءِ عَنِ اِبْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ اَلْوَرَعَ وَ اَلاِجْتِهَادَ وَ اَلصَّلاَهَ وَ اَلْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَهٌ».
[۱۹] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ١١۴؛ ریاضالابرار، ج ۱، ص ۲۴۲؛ نفسالمهموم، ص ۳۶۵.
«صَارَ أَهْلُ الْکُوفَهِ یُنَاوِلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِینَ عَلَى الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ قَالَتْ: یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ إِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا حَرَامٌ وَ صَارَتْ تَأْخُذُ ذَلِکَ مِنَ أَیْدِی الْأَطْفَالِ وَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تَرْمِی بِهِ إِلَى الْأَرْض».
[۲۰] مِنْهال بن عَمرو اَسدی راوی از امام سجاد (علیه السلام) که گزارشی از وضعیت اسیران کربلا در خرابه شام نقل کرده و از اینرو در برخی از روضههای عاشورا از وی نیز یاد میشود. منهال با یک واسطه از امام علی (علیه السلام) روایت نقل کرده و حدیث منزلت و فضایل دیگری از امام علی (علیه السلام) روایت کرده است. برخی از رجالیان اهل سنت او را توثیق کردهاند. منهال بن عمرو غلام بنیعمرو بن اسد بن خزیمه کوفی بوده است. در منابع از وی با نسبت اسدی یاد شده است. به همین دلیل او را از قبیله بنیاسد دانستهاند که در کوفه زندگی میکرده است. شیخ طوسی منهال را اصحاب امام سجاد (علیه السلام) شمرده است. برخی او را از اصحاب امام حسین (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) نیز به شمار آوردهاند. از زمان تولد و وفات و دیگر جزئیات زندگی او اطلاعاتی گزارش نشده است.
منهال در شام با امام سجاد (علیه السلام) دیدار کرده است. او گزارش کرده که امام سجاد (علیه السلام) را در بازار شام در وضعیتی دیده که از ساق پای او خون میچکیده است. امام سجاد در پاسخ منهال که احوال او را پرسیده بود، اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به بنیاسرائیل تشبیه کرد که آل فرعون مردان آنان را میکشتند و زنانشان را به خدمت میگرفتند. او همچنین گزارشی از وضعیت خرابه شام در شام نقل کرده که بر اساس آن خرابه سایبان نداشته و آفتاب به داخل آن میتابیده است. به همین جهت در برخی از روضههای عاشورا که به جای دادن اسیران کربلا در خرابه شام اشاره میگردد، از وی نیز یاد میشود. او همچنین نقل کرده هنگامی که سر امام حسین (علیه السلام) بر نیزه بود کسی آیه مربوط به اصحاب کهف را میخواند صدایی از سر بریده شنیده شد که «کشتن من و گرداندن سرم، شگفتتر از داستان اصحاب کهف است». منهال در سفری که از حج باز میگشت در مدینه با امام سجاد (علیه السلام) دیدار کرد. امام سجاد وضعیت عاملان واقعه کربلا را از او جویا شد. او خبر زنده بودن حرمله بن کاهل را به امام سجاد (علیه السلام) رساند و نفرین امام سجاد (علیه السلام) در حق حرمله که «خدایا حرارت آتش و آهن را به حرمله بچشان» را نقل کرده است. منهال پس از کشته شدن حرمله، جریان دیدار خود با امام سجاد (علیه السلام) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را به مختار ثقفی نیز رسانده است.
منهال بیواسطه از امام سجاد (علیه السلام) و با واسطه از امام علی (علیه السلام) حدیث نقل کرده است. او از طریق عبدالله بن حارث نوفل حدیث منزلت و از طریق عباد بن عبدالله حدیثی از حضرت علی(علیه السلام) نقل کرده که بر اساس آن فقط امام علی (علیه السلام) صدیق اکبر است. همچنین روایتی با واسطه عباد بن عبدالله از حضرت علی (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت شأن نزول تمام آیات قرآن را میدانسته است. روایتی از امام باقر (علیه السلام) به نقل از او در امالی آمده است. او همچنین از زر بن جبیش، سعید بن جبیر، عبدالرحمان بن ابیلیلی و قیس بن سکن روایت نقل کرده است. منصور، اعمش، میسره بن حبیب، عبد ربه بن سعید، ابوخالد دالانی، قاسم بن ولید همدانی، حجاج بن ارطاه، ابن ابیلیلی، صبی بن اشعث سلولی و ابیمریم انصاری از او روایت نقل کردهاند. در منابع اهل سنت نیز روایاتی از وی نقل شده است. برخی از رجالیان اهل سنت او را ثقه دانسته و به یحیی بن معین نیز نسبت دادهاند که او را ثقه میدانسته است.
[۲۱] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای توسل.
[۲۲] گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، (زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، امام على بن ابى طالب علیه السلام، قم، ۱۳۸۸ ه. ش، ص ۵۴۶٫
پاسخ دهید