روز شنبه مورخ ۱۶ تیر ماه ۱۴۰۱، مراسم شام شهادت امام محمّد باقر (علیه السلام) بعد از نماز مغرب و عشاء در آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» و حضور عموم مردم و زائران این آستان مقدس برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مُقدّمه
- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در تمام اَبعاد وجودی در قُلّه هستند
- امام محمّد باقر (علیه السلام) اَشبهُالنّاس به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
- ابلاغِ سلام ویژهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام)
- مَطرحشدن نام حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) توسط پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
- اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) تَبیینکنندهی قرآن کریم هستند
- بابِ فَهم قرآن کریم ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است
- قرآن و عِترت (سلام الله علیهم اجمعین) دو جُزءِ جُداییناپَذیر هستند
- حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) شکافندهی حَقایق قرآن کریم هستند
- شاگردان و عُلمای بسیاری که امام باقر (علیه السلام) تربیت کردهاند
- سفارش امام باقر (علیه السلام) به جناب «جابر بن یزید جُعفی»
- روضه و توسّل به حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُقدّمه
شهادت سُفرهگُستر علوم الهیه و معارف دینی و احیا کنندهی نیمهی مهمّ دین که سُنّت و حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) است، شکافندهی علوم، توسعهدهندهی علوم، انفجار علم از سخنان و مطالبشان و شاگردانشان، حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) را به کَریمهی اهلبیت (سلام الله علیها)، شَفیعهی هر دو سَرا حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها)، به امام زمانمان (ارواحنا فداه)، به حوزههای علمیه و به شما در ماتم نشستگان تسلیت عرض میکنم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در تمام اَبعاد وجودی در قُلّه هستند
در ارتباط با حضرت امام باقر (علیه السلام) چند نکته را با استعانت از میزبانمان که سُفرهی کَرمشان بر دلها گُسترده است، تقدیم میدارم. یک نکته این است که وجود مُقدّس خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابعاد وجودی و کمالات انسانی در قُلّه است. او اوّلُ ما خَلَق است، او اوّلین نور است، او عقل کُلّ است؛ لذا هم سیرت و سَجایای آن بزرگوار در حدّی است که خداوندی که همهی دنیا را متاع قَلیل مُعرّفی کرد، در مورد نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در سورهی قلم فرمود: «وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۲]»؛ خَلق و خُلق از نظر لُغت قَریبُالمَخرج هستند؛ ولی خُلق سیرت است، سَجیّه است، مَلکات است. وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هم خَلقشان به گونهای است که خداوند متعال زیباتر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیافریده است. هر جَمیلی جَمال را از پیامبر ما گرفته است؛ به گونهای که برحسب نَقل از وجود مبارک ایشان سؤال کردند: جَمال شما در مُقایسهی با جَمال حضرت یوسف (علیه السلام) چگونه است؟ فرمودند: «اخی یوسف اجمل منی و انا املح منه[۳]»؛ من از برادرم یوسف (علیه السلام) نَمکینتر هستم.
«حُسنت به اتفاقِ مَلاحت جهان گرفت ***** آری به اتفاق، جهان میتوان گرفت[۴]»
وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم جَمال و وِجاهتشان دل هر ناظری را آب میکرد و هم خُلقشان و سیرتشان در حَدّی است که هزاران یوسف باید طَواف او را انجام بدهند. و او از همهی فرشتگان، از همهی کَروبیان و از همهی پیامبران در تمام جهات اَفضل است. یکی از آن جلوههای پُر جاذبه جَمال اوست و دیگر نَحوهی سخنگفتنِ اوست. «أنَا أَفْصَحُ مَنْ نَطَق َبالضَّادِ[۵]»؛ زیباترین سخن بر زبان وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جاری میشد. هم حرفهای زیبا و هم گُفتار زیبا را داشتند.
امام محمّد باقر (علیه السلام) اَشبهُالنّاس به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
و چند نفر زیرِ این آسمان طبق مدالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها داده است، اینها آیینهی تَمامنَمای وجود نازنین حضرت خَتمی مَرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند که حضرت خَتمی مَرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) آیینهی تَمامنَمای ذاتِ رُبوبی است. یکی از آنهایی که شباهت تامّ به وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در ظاهر و باطن، در سَریره و عَلانیه دارد، اوّلین نفر حضرت فاطمهی طاهره صدیقهی شهیده (سلام الله علیها) است که «مَشیّتُها مَشیّتُ رَسول الله (صَلَّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)» و وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگویند: هیبت فاطمه (سلام الله علیها) شبیه هیبت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. وقتی سخن میگفت و «خُطبهی فَدکیه» را ایراد میکرد، همهی آنهایی که مُستمع بودند، خُطبههای نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برایشان تَداعی میکرد. دوّمین شخصیّتی که هم ظاهراً و هم باطناً شبیه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و مَعصوم آن را به زبان آورده است، فرزند اَرشد حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) جناب علی اکبر (علیه السلام) است که امام حسین (علیه السلام) موقع بَدرقه نگاهی به قَد و بالای پسرشان کردند و اشک ایشان بر روی صورت زیبایشان جریان پیدا کرد، دستانشان را بالا و یا زیر مَحاسنشان گرفتند و فرمودند: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً[۶]». از شخصیتهای دیگری که هم سیمایش، هم اخلاقش، هم علمش، هم گُفتارش شبیهترین به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به تَعبیر دقیق مرآت تمامنَمای کَمال و جَمال و علم و قدرت و کَرامت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) است، صاحب امروزی که گذشت، صاحب حوزههای علمیه وجود مبارک حضرت اباجعفر امام محمّد باقر (علیه السلام) است. از شخصیّتهای دیگری که در آسمان عصمت درخشیدهاند و مرآتبودنِ او مَنصوص است، صاحب این بَساط، صاحب عَصر، صاحب زمان، صاحبالدّار، صاحبخانهی ما، صاحب حوزههای ما، صاحب انقلاب ما، صاحب پَرچو ولایتفقیهِ ما حضرت حُجّت بن الحسن المهدی (روحی و اَرواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) است.
ابلاغِ سلام ویژهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام)
دوّمین نکتهای که در مورد حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) است، این نکتهی اوّل «کَفی بِهِ» از نظر فَضیلت تامّ و تمام در تمام اَبعادِ وجودی است. نکتهی دوّم این است که وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور بودند: «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۷]»؛ نمیفرماید: «ما یَتلو»، بلکه فرموده است: «مَا یَنْطِقُ»؛ تمام نُطقهای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و سخنان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دیکتهشدهی از طرف پروردگار متعال است و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شَطر کلمهای از جانب خودش سخن نگفته است. آن که همهی گُفتارش وَحی الهی است، دیکتهی ذاتِ رُبوبی است، یک سفیری را اختصاص داد که سلامِ خاصّ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به این شخصیّت ابلاغ بکند. این هم عظمت است، جَلال است و عُلُوّ مقامی است که کمنظیر است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک شخصیّت وَزین که جُزء مَحارم اَسرار است. کسی است که حضرت زهرا (سلام الله علیها) او را مَحرم دید و لوح بهشتی را که جَبرئیل (علیه السلام) از بهشت آورده بود و اسامی اوصیای پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن لوح با خُصوصیّاتی ثبت بود، حضرت زهرا (سلام الله علیها) آن لوح را با همان ویژگیِ بهشتیاش به «جابر بن عبدالله انصاری[۸]» ارائه کرد. و این شخصیّت مُمتاز از صَحابی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مقام و صفای باطنش مأموریت ویژه پیدا کرد که سلام حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) اِبلاغ کند.
مَطرحشدن نام حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) توسط پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
سوّمین خُصوصیّت از ویژگیهای خاصّ امام محمّد باقر (علیه الصلاه و السلام) این است که هم اسمشان و هم لقبشان را پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مَطرح فرمودند و به اَمانت به جابر بن عبدالله انصاری سِپُردند تا مردمِ عالَم بدانند که نامگذاری حضرت امام باقر (علیه السلام) از پنجاه سال قبل از ناحیهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام شده است و ایشان همنامِ خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که «ألّذی سُمِّیَ فِی السَّمَاءِ بِأحمَدَ و فِی الأرَضِینَ بِأبِی القاسِمِ مُصطَفَی مُحَمَّد (صَلَّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)»؛ او مَحمودِ عَلیالاطلاق است. وجود نازنین پیامبر ما سُتودهی عَلیالاطلاق است و اسم آنها عینِ مُسمّا است. اسم مُنفکِ در مُسمّا است، مَظهر حقیقتِ نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) است و همان حقیقتی که در وجود نازنین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، در این وجودِ نازنین هست که آن اسم مَظهر همان حقیقت است.
اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) تَبیینکنندهی قرآن کریم هستند
نکتهی دیگر «یَبْقُرُ اَلْعِلْمَ بَقْراً[۹]» است. این خُصوصیّت را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با دو لب مبارکشان در فَضای عالَم طرح فرمودند تا بماند و صدای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) طَنین داشته باشد و گوشِ جانهای پاک بشنود که تمام اَسراری که انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) به آن اَسرار اختصاص داشتند و نشد و استعدادی پیدا نکردند تا آن سِرّ را فاش کنند و نکات رَمزی را بیان کنند، این وجود نازنین کسانی را خداوند متعال روزیاش میکند که او میتواند اَسرار را بشکافد، چیزهایی که باز نشده است را باز کند. «یَبْقُرُ اَلْعِلْمَ بَقْراً»؛ هم در یک حدیثی دارد که مَعنایش این است: «یُوَسِعُ العِلمَ»، علم را گُسترش میدهد. وجود نازنین امام محمّد باقر (علیه السلام) فُرصتی برایشان پیش آورد. علوم قرآن بدون حدیث قابل فَهم نیست. قرآن کریم آیاتی را که در مَعارف توحیدی دارد، در مسائل اخلاقی دارد و در اَحکام شَرعی دارد، خودِ قرآن کریم فرموده است: «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ[۱۰]»؛ پیامبر! تو مُبیِّن هستی. مَعلوم میشود که قرآن کریم احتیاج به مُبیِّن دارد. «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ[۱۱]»؛ کتاب معلّم میخواهد. قرآن بدونِ معلّم در اَبعاد مُختلفش با این جامعیّتی که دارد، ناسخ دارد، مَنسوخ دارد، عامّ دارد، خاصّ دارد، مُبهم دارد، مُبیِّن دارد و این اِطلاق و تَقعید و اِجمال و تَبیین و ناسخ و مَنسوخ کار عُموم نیست. این معلّم میخواهد. مُعلّمی میخواهد که آن آموزگار خود علم قرآن کریم را در وجود او قرار داده باشد. لذا ما هم از خودِ قرآن کریم آیه داریم که فَهم قرآن کریم با آن حقیقت و اَسرارش برای عُموم نیست، برای «ابوحَنیفه[۱۲]» نیست، برای «مالک[۱۳]» نیست، برای «احمد حَنبل[۱۴]» نیست، برای روشنفکرهای مُدّعیِ دینشناسی نیست. خداوند متعال در سورهی مبارکهی واقعه فرمود: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۱۵]»؛ این قرآن یک ظاهر دارد، یک بُعد مُلکی دارد، یک بُعد کَلامی و سخنی دارد که موجی از یک زبانی به گوشی میرسد، کتابتی است که اَشخاص به صورت خُطوط سواد میبینند یا سبز میبینند؛ ولی وَراء این موضوع کتابت یک حَقایق دیگری است که قرآن کریم تَصریح فرموده است: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ»؛ این قرآن، قرآنِ کریم است. به مَعانی مختلف قرآن کریم است. قرآن موجودِ جامد نیست؛ قرآن حَیّ لایَموت است، قرآن زنده است، قرآن کَلامالله است، قرآن پیامِ حقّ است، قرآن نور است، قرآن شافعِ مُشفّع است، قرآن ماهِل مُصدّق است، قرآن فائق است، قرآن قائد است که همهی این کلماتی که بر زبان جاری شد، از روایات اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) و از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. قرآن کریم یک حقیقتِ فراگیر است. روز قیامت در صُفوف انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، در صُفوف اولیاء، در صُفوف شهدا، در صُفوف عبادتکنندگان، اَصفیاء و زُهّاد حُضور پیدا میکند، از همه سان میبیند. هر گروهی از اهل نجات میگویند این از ما بوده است و ما این را میشناسیم. در پایان مَعلوم میشود آن نوری که بر انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و اوصیاء، بر اولیاء، بر اَصفیاء، بر بندگان خاصّ خدا اِشراف دارد و در قیامت همه در سایهی او هستند، آن قرآن کریم است. «عَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ اَلشِّفَاءُ[۱۶]»؛ قرآن شفاعت میکند، قرآن شکایت میکند، قرآن سوق میدهد. «مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إلَى النَّار[۱۷]»؛ کسی که قرآن را پُشت سر خودش قرار بدهد و اعتنا به اَحکام قرآن کریم و معارف قرآن کریم نکند، خودش جلو بیفتد، قرآن را یَدک بکشد، روشنفکری دربیاورد، آیات را مُطابق هَوی و هَوسش به صورت مادّی تَطبیق کند، تَأویل کند و به ادّعای خودش تَفضیل نماید، «سَاقَهُ إلَى النَّار»، این قرآن سوق میدهد، او را هُل میدهد و به جهنّم میاندازد. اما «مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّهِ[۱۸]»؛ اگر کسی قرآن را جلوی خودش قرار داد و پُشت قرآن کریم حرکت کرد، قرآن امامت کرده است، قرآن قائدِ اوست، رهبرِ اوست و او را به بهشت رَهنمون میشود. بنابراین قرآن کریم حَیّ است، حَیِّ لایَموت است.
بابِ فَهم قرآن کریم ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است
قرآن کریم قَرینِ امامت است. «عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ[۱۹]»؛ هر وقت قرآن میخوانید، این ماهِ ذیالحجّه ماهِ ولایت است، ماهِ غَدیر است، ماه انتصاب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عِمارت مؤمنین است، ماهِ بیعت با حضرت علی (علیه السلام) و امامت است. بدانید که هر وقت قرآن میخوانید، قرآنخواندنِ ما وقتی حقیقت دارد که قرآن را در کنار حضرت علی (علیه السلام) ببینیم. هرجا قرآن بود، باید در آنجا بوی حضرت علی (علیه السلام) را استشمام کنید، باید نورِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ببینید و دامان حضرت علی (علیه السلام) را بگیرید. «أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها[۲۰]»؛ آن علمی که بر قَلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، قرآن کریم بود؛ اما بابِ فهم قرآن حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه الصلاه و السلام) است که این حدیث را شیعه و سُنّی همه نَقل کردهاند که فرموده است: «أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها». این قرآن از حضرت علی (علیه السلام) جُدا نمیشود و این قرآن از عِترت جُدا نمیشود. امروز قرآن ناطقی که کنار قرآن صامت حافظ قرآن است، مُعلّم قرآن است و خَزینهی اَسرار قرآن کریم است، وجود نازنین صاحب ما حضرت حُجّت بن الحسن المهدی (روحی و اَرواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) است.
قرآن و عِترت (سلام الله علیهم اجمعین) دو جُزءِ جُداییناپَذیر هستند
وقتی در مَحضر قرآن کریم هستیم، در مَحضر حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستیم، در مَحضر حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) هستیم، در مَحضر امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) و در مَحضر حضرت فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) هستیم. همانگونه که آنها مرگ ندارند و حَیات عِندَ رَبّی دارند، قرآن کریم هم مرگ ندارد. قرآن حَیات دارد، قرآن علم دارد، قرآن اِحاطه دارد، قرآن تَصرّف دارد، قرآن جاذبه دارد، قرآن دافعه دارد؛ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا[۲۱]». این «حدیث ثقلین» قَطعیالصُّدور است. تَواتُر آن مُسلّم است. فرموده است: «لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ[۲۲]»؛ هرگز این قرآن از عِترت جُدا نمیشود. هرجا آن را جُدا کردند، بدانید که آن قرآن نیست. همانی است که بالای نیزهی «مُعاویه» و لشکر مُعاویه رفت و قرآن ناطق و حقیقت قرآن را خانهنشین کرد، از صحنهی زندگی مردم دور کرد، مردم را از نور زندگی و از سعادت زندگی مَحروم کرد. قرآنی قرآن است که در کنار عِترت باشد. عِترتی عِترت است که خودِ قرآن باشد، عینیّتِ قرآن باشد، بیان قرآن باشد، مُعلّم قرآن باشد. لذا این قرآن اَسرارآمیز است، مَکنون است. «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»؛ کسانی به این کتابِ مَسطور و این کتاب مَکنون راه دارند، وجودشان با او مُماس است، جُدایی ندارد، مُماس با ظاهر و باطن قرآن کریم است، عِترت است.
حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) شکافندهی حَقایق قرآن کریم هستند
ولی در میان عِترت آن کسی که مأمور و مأذون است که این کتاب مَکنون و این کتاب مَسطور را در مقام ظُهور بیاورد و اَسرار آن را برای مردم بازگو کند، وجود نازنین حضرت امام محمّد باقر (علیه الصلاه و السلام) است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نام او نامِ من است، شَمایل او نیز شَمایلِ من است و او «یَبْقُرُ اَلْعِلْمَ» است. علم واقعی همان علمِ وَحی است، علمِ قرآن کریم است که «تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ[۲۳]» است، همهی علوم در دست کارشناس مَعصوم از قرآن کریم قابل کَشف است، قابل استخراج و استنباط است و امام محمّد باقر (علیه السلام) در میان ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) در این جهت کوکَب دُرّی درخشان است که این درخشش ایشان را وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما اطّلاع داده است. امام محمّد باقر (علیه السلام) مأموریت داشتند که علم را توسعه بدهند، انفجار علم باشد، انفجار نورِ قرآن کریم باشد و حوزهی علمیه را امام محمّد باقر (علیه السلام) آغاز کردند و امام جعفر صادق (علیه السلام) تَکمیل فرمودند. ۳۸۰ شاگرد تربیت کردهاند، ۳۸۰ عالِم تربیت کردهاند، مُفسرّ تربیت کرده است، مُتکلّم تربیت کرده است که در میان اینها یکی «محمّد بن مُسلم[۲۴]» است که میگوید: ۳۰ هزار حدیث از وجود نازنین امام محمّد باقر (علیه السلام) آموختم و از امام جعفر صادق (علیه السلام) حدود ۱۶ هزار حدیث آموخته است و در صندوق سینهاش ثَبت کرده است.
شاگردان و عُلمای بسیاری که امام باقر (علیه السلام) تربیت کردهاند
و جناب «جابر بن یزید جُعفی[۲۵]» صاحب سِرّ امام جعفر صادق (علیه السلام) است که برای حفظ دینش جُنون را به جان خرید که مردم بگویند دیوانه است، ولی بتواند دین و جانش را حفظ نماید. و این حدیثی را که وجود نازنین امام محمّد باقر (علیه السلام) به جابر بن یزید جُعفی اِلقاء فرمودند که در «تُحف العُقول» بیان کرده است و در «بحار الانوار» هم آورده است، از غُرر احادیث ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است که به جابر سفارشاتی میکند که یکی این است که میفرماید: ۵ چیز را غَنیمت بشُمار؛ جوری زندگی کُن که اگر حاضر بودی، شناخته نشوی و اگر غایب بودی، کسی سُراغ تو را نگیرد و اگر حرفی زدی، کسی از تو قبول نکند و اگر خواستگاری کردی، کسی دخترش را به تو ندهد. چرا به جابر بن یزید جُعفی این را میگویند؟ مگر نه این است که «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ[۲۶]»، خداوند معتال ابتدا کتاب را مُعرّفی میکند، درس را مُعرّفی میکند و سپس شاگردش را که انسان است. ما اوّل این کتاب را آماده کردیم، بعد شاگرد مدرسهی قرآن را مُعرّفی میکند و بعد میگوید: «عَلَّمَهُ الْبَیَانَ»؛ مگر نه این است که حضرت آدم (علیه السلام) توجیه خلافت الهیاش که امتیاز بر همهی مَلائکه دارد، «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ[۲۷]» است. هم عالِم بود، هم قدرت اِنباء داشت. عالِم باید تَبلیغ کند. «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ[۲۸]»؛ که وجود نازنین حضرت باقرالعلوم (سلام الله علیه و روحی فداه) فرمودند: وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شدند که ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در آن فَضا مَطرح کند؛ ولی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نگران بودند. نگرانِ توطئه بودند و این توطئه مِنهای تَصرّف الهی قَطعی بود. اینها قبل از آنکه این مرحله عملی بشود، هم قَسم بودند که حضرت علی (علیه السلام) بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صاحب پَرچم نشود. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانستند که در باطنها چه نَقشههایی هست، نگران بودند. و این آیه آمد و خداوند متعال پیامبرش را تَشجیع کرد. «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»؛ وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم تَبلیغ فرمودند، علاوه بر اینکه آیهی کریمهی «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ[۲۹]»، هرکسی که ایمان به آخرت دارد، هرکسی که اُمید به خدا دارد، اعتقاد به خدا دارد، باید از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تأسی کند و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ولایت حضرت علی (علیه السلام) را تَبلیغ کردند. بنابراین بر همگانی که اعتقاد به خدا و آخرت دارند، وظیفه دارند که ولایت و امامت حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را تَبلیغ کنند. اما چرا امام باقر (علیه السلام) به جابر ین یزید جُعفی سفارش میکند که گُمنام بماند، ناشناخته بماند، نفوذ اجتماعی نداشته باشد؟ اینجاست که ظرافت تربیت ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که اِفشا و اضائهی اَمر خودشان را جُزء گناهان کَبیره مُعرّفی کردند، جناب جابر فرد عادی نبود؛ او صاحب سِرّ بود. او سِرّ امامت و عمارت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) را خوب یافته بود. او با دیگران فرق داشت. اگر دشمن او را با آن کیفیّت میشناخت، سر به تَن او باقی نمیگذاشت و چه بَسا اَسرار لو میرفت. لذا اشخاص فرق میکنند.
سفارش امام باقر (علیه السلام) به جناب «جابر بن یزید جُعفی»
کسانی هستند که در حکومت جایگاه خاصّی دارند. این «شهید طهرانی مُقدّم» مَخفی زندگی کرد که امروز بحمدالله این موشکها جُزء نعمتهایی برای جبههی حقّ است و آتشی برای صهیونیستها و دشمنان است و جرأت حملهی به ایران را گرفته است، آدمهای عادی میتوانند همهچیز را در همهجا بگویند؛ ولی یک آدمهایی هستند که اینها جُزء اَفراد رازدار هستند و باید رَمز نظام و سِرّ نظام را لو ندهند. جناب جابر از این قَبیل افراد بود. ولی این نُسخهای که وجود مُقدّس امام محمّد باقر (علیه السلام) برای جابر پیچیده است، نُسخهی کامل و تماشایی است. بنده یکی دو جمله از این نُسخه را به خدمت شما تقدیم میدارم و انشاءالله به اِذن حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) که همیشه از ایشان کَرَم دیدهایم. میهماننَوازی و کَرامت حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) شبیه میهماننَوازی مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. ما هم هر وقت میهمان ایشان بودهایم، پذیرایی دیدهایم. شما هم که بحمدالله عُلما و مُجاورین و تربیتشدگان دامان این بیبی هستید، این اِکرام ضیف را دارید و انشاءالله میخواهیم برای شما مُصیبت بخوانیم. حضرت باقرالعلوم به جابر بن یزید حدود ۳-۲ صفحه سفارش فرمودند که واقعاً خیلی سازنده است. ایجاد تحوّل در وجود آدمی میکند. فرمود: «لَا عِلْمَ کَطَلَبِ السَّلَامَهِ[۳۰]»؛ در قرآن کریم دارد که میفرماید: «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ[۳۱]»؛ هم در مورد اعمال جَوارحی فرمود: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[۳۲]»؛ و هم در مورد اعتقادات فرمود: «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ». اینکه حالا مُدّتی توفیق داشتیم که به وظایف شرعیمان در بُعد عبادت، در بُعد رَزمندگی، در بُعد کمک به فُقرا، در بُعد اَدای وظیفهی سیاسی عمل کردیم؛ اما اینکه من اینجور هستم، شما را مَغرور نکند. آخر کارتان را ببینید که آیا مؤمن از دنیا میروید یا خیر؟ لذا نمیفرماید: «مَن عَمِلَ حَسَنَهً»، بلکه میفرماید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ»؛ اگر کسی حَسنهی خودش را در قیامت بیاورد، با خودش به خانهی قَبر ببَرد، در اینجا شیطان آن را غارت نکند، آتش غیبت، آتش تُهمت و آتش آبروریزی مؤمنین این اَعمال را حَبط نکند، مُقابلهی با نظام، مُقابلهی با ولایت، حَسنات آدم را از بین میبَرد و او را بیخاصیّت میکند. کسی که با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُشاقّه کند، اَعمالش حَبط میشود. لذا باید اَعمالمان را به امام زمانمان (ارواحنا فداه) بسپاریم. بگوییم: یک نمازی خواندهام، اما شیطان نمیگذارد که من این را نگاه دارم؛ به مَحضر شما میدهم تا برای من حفاظت کنید. در بُعد اعتقادات هم همینگونه است. فرمود: «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»؛ اینکه علم کَلام خواندیم، بُرهان فلسفی اقامه کردیم، خدا را اثبات کردیم، صفات خدا را با بُرهان باور کردیم، آخرت را باور کردیم، امروز ملاک نیست؛ موقع مرگ آن سَکَرات موت باعث میشود که علوم ذهنیه همگی از ذهن میرود. آدم خالی از این عالَم میرود. لذا هُنر این است که اگر قلب انسان از نظر اعتقادات به نجاست شِرک آلوده نبود که فرمود: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ[۳۳]»، شِرک پَلیدی است و توحید مُطهّر است. شِرک مرگ است و تَردید بیماری است و قلبی که مُردَد است یا اِنکار میکند، یا مریض است و یا مُرده است و کسی در روز قیامت اهل نجات است که قَلب سَلیم را با خودش به آنجا ببَرد. لذا وجود مُقدّس حضرت امام باقر (علیه السلام) دستور بهداشت و درمان به حوزههای علمیه میدهند. شما که علوم اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) را توفیق دارید و امام زمان (ارواحنا فداه) طَلبیده است که در دانشگاه امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) جُزء اَفسران حضرت نوشته شدهاید، ببینید که سالمسازی جَوارحی و جَوانحی دارید یا خیر؟ «لَا عِلْمَ کَطَلَبِ السَّلَامَهِ»؛ هیچ علمی مانند طلب سلامت نیست. این اسلام دستوراتِ بهداشتی دارد و برای کسانی که بیماری اخلاقی پیدا میکنند، دستورات مُعالجهای دارد و حوزهای علمیه نَقش بهداشت و درمان را دارند. «لَا عِلْمَ کَطَلَبِ السَّلَامَهِ وَ لَا سَلَامَهَ کَسَلَامَهِ الْقَلْبِ[۳۴]»؛ در میان مراتب سلامت هم سلامتِ قلب که همان سلامتِ اعتقاد است، سلامتِ باور است، سلامتِ محبّت به خدا و اولیاء خدا و ولایت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد ایشان است، باید عالِم دینی هم خودش در این جهت سالم باشد و سلامتِ رَعیّت امام زمان (ارواحنا فداه) را که فُقهای ما مُکفّلین ایتام آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و امام زمان (ارواحنا فداه) رَعیّت خودش را به عُلما سِپُرده است و آنها باید نگاهبان اعتقاد و اخلاق و شَرف و کَرامت انسانی باشند. و این پَرچم ولایتفقیه که بین خود و خدا همان پَرچم غَدیری است که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن روز به دست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داد؛ ولی سَقیفه این پَرچم را خواباند و دیگر این ماجرا ممکن نشد. اما امروز غدیر احیاء شده است و شروع شده است که انشاءالله صاحب اصلی آن بیاید و این پَرچم را تحویل بگیرد. بنده از همهی برادران و خواهران خودم که به آنها اعتقاد دارم، «تَبعاً لِلإمامِین»، اینها هم خدا را مؤمن بودند، هم به مردمشان ایمان و اعتقاد داشتند. این چند روزی که مشکلات هست، مشکلات گرانی هست، والله قَسم این روزها میگذرد، والله قَسم فَراز و نَشیبها مانند یک خواب میماند. وجود مُقدّس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: «الدُّنیا حُلوَها وَ مُرَّها حُلمٌ[۳۵]»؛ شیرینی و تَلخی دنیا بیش از یک خواب نیست. نکند بخاطر چند روز گرانی ما در برابر خون شهدا، در برابر امامت و ولایت بایستیم و همصدای با دشمنان دین که میخواهند ما را مأیوس کنند، همراه بشویم. خداوند به ما گفته است که یأس از گناهانی است که مخصوص کُفّار است. «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ[۳۶]»؛ و فرمود: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا[۳۷]»؛ اعتقادمان و اعتمادمان به خداوند مُحکم بشود، دامان امام زمانمان (ارواحنا فداه) را بگیریم، ثَبات قَدم در دفاع از دین و انقلاب در کنار خون شهیدانمان داشته باشیم، وعدههای خداوند حقّ است. «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ[۳۸]»؛ هرکسی خدا را یاری کند، خدا یارِ اوست.
«همه گویند طاهر کس نداره ***** خدا یار مو چه حاجت کس[۳۹]».
روضه و توسّل به حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام)
«یَا أَبا جَعْفَرٍ، یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ، أَیُّهَا الْباقِرُ، یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَ مَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ[۴۰]».
حضرت امام باقر (علیه السلام) خیلی مظلوم بودند. اینکه به امام صادق (علیه السلام) وصیّت میکنند و مالی را ۸۰۰ درهم مُعیّن میکنند و میفرمایند: برای من ۱۰ سال بعد از شهادتم نُدبه کنید. نمیگوید عزاداری کنید، بلکه میفرماید: به من گریه کنید، به من نُدبه کنید. تمام مَصائبی که بر آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) در صحنهی کربلا وارد شد، حضرت امام باقر (علیه السلام) یکی از اعضای اسیران است که هم شهادت جَدّش امام حسین (علیه السلام) را به چشم دیده است، بدنهای قطعهقطعه و بیکَفن را مشاهده کرده است، آتشسوزی خیمهها را دیده است و خودش در میان آتشها بوده است. لذا مُصیبت حضرت امام باقر (علیه السلام) اِحیای عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است. نام حضرت امام باقر (علیه السلام)، شخصِ حضرت امام باقر (علیه السلام)، وجودِ نازنین حضرت امام باقر (علیه السلام) چهقَدر در جلوی چشمشان عمّهجانشان تازیانه خورده است. چهقَدر بچّهها مورد اذیّت قرار گرفتند و وجود نازنین ایشان همهی اینها را نظاره کرده است. در مجلس «یزید» وقتی یزید از حاضرین نظرخواهی کرد که به نظر شما با بازماندگانِ کُشتگان کربلا چه کنیم؟ این نانَجیبها و حَرامزادهها گفتند: همه را قَتلعام کنید. حضرت امام باقر (علیه السلام) در آنجا حرف زده است، با وجود اینکه بیش از ۴ سال از سنّ ایشان نگذشته بود، در آنجا فرمود: علّت اینکه همه نظر به نابودی آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) میدهند، این است که همهی اینها حَرامزاده هستند. «لم یقتل الانبیاء و لا اولاد الانبیاء الاّ اولاد البغایا[۴۱]»؛ در آنجا شناسنامهی اینها را نشان دادند، ریشههای فساد را نشان دادند که بیبَند و باری و بیعفّتی کار را به امامکُشی و آدمکُشی میکشاند. لذا یاد حضرت امام باقر (علیه السلام)، یاد مَظلومیت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است. فرمود: من را در ۴ کَفن، کَفن کُن. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: حال شما که وَخیم نیست، چطور وصیّت میکنید؟ حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمود: پدرم امام سجاد آمد و به من گفت: «عَجِّل»؛ به من آب و شربتی داد، من را آمادهی رفتن کرد، من رفتنی هستم. در اینجا یک پدری یک آبی به پسری داد و یک آبی هم در کربلا وقتی حضرت علی اکبر (علیه السلام) از پدر بزرگوارش وِداع کرد، یک وقت از وسط میدان صدا بلند شد: «اَبَتاه!»؛ بابا! من هم رفتم، خداحافظ. ناراحت نباش ـ این زبان حال است ـ اگر آمدم و از تو آب خواستم، لبهای تو خُشکیدهتر از لبهای من بود، حالا دیگر غُصّه نخور که جَدّم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای من آب آورده است و من را سیراب میکند. وجود مُقدّس حضرت امام باقر (علیه السلام) را تَشییع کردند و چه تَشییع با عظمتی بود. اما «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۴۲]»؛ دلها بسوزد که الآن در بقیع یک زائر هم ندارد، یک چراغی روشن نیست. اینجا باید شما به جای مدینه هم به حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) تسلیت بگویید. برای امام باقر (علیه السلام) نُدبه کنید و «وا اِماما» بگویید.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به وجاهت حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! مشکلات این مملکت حضرت امام باقر (علیه السلام) را برطرف بفرما.
خدایا! مَعیشت مردم را با سُهولت و بَرکت قَرین بگردان.
خدایا! نَسل جوان ما، ناموس ما، زنان و دختران این کشور را از دست پَلیدِ این کَشف حجابیها و این بیعفّتخواهان نجات عنایت بفرما.
خدایا! بر غیرت مردم ما بیفزا.
خدایا! زنان باعفّت ما را در پَناه عزّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) با عزّت و سربلندی مَصون و مَحفوظ بدار.
خدایا! سایهی پُر برکت رهبر نورانی و مَرجع عالیقدر ما را با صحّت، با عزّت، با کرامت و با کفایت تا ظهور حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) و در کنار ایشان مُستدام بدار.
خدایا! حوزههای علمیه و مُجاوران بِقاع مُتبرکه، مردم شریف و عزیز قُم، زائران حضرت کَریمهی اهلبیت (سلام الله علیها) را به آنچه که اَخیار و خوبان را نائل کردی، نائل بفرما.
خدایا! همهی مریضها و مریضهای مورد نظر را شِفا کَرَم فرما.
خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا و گذشتگانمان را سر سُفرهی امام باقر (علیه السلام) مَشمول رحمت واسعهی خودت قرار بده.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫
[۳] سفینه البحار، ج ۲، ص۵۴۶. / مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۱۸٫
[۴] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۸۷.
[۵] تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۳۲٫
قالَ زکَریّا الأنصَاریّ فی شَرح الجزَریّه عندَ قَولِه (والضّاد مِن حَافَتِه إذ وَلِیَا الأضرَاسَ) أی والضّادُ تَخرُج مِن طَرَف اللّسَان مُستَطِیلَهً إلى مَا یَلی الأضرَاس مِن أیْسَر أو مِن أیمن أو مِنهُما. قیلَ کانَ عمرُ رضیَ الله عنه یُخرِجُها مِنهُما وبالجملَهِ هیَ أصعَبُ الحرُوف وأشَدُّها على اللّسان ولهذا قال صلى الله علیه وسلم (أنَا أَفْصَحُ مَنْ نَطَق َبالضَّادِ بَیْدَ أنِّیْ مِنْ قُرَیْش) أی غَیرَ أنی مِن قُرَیش، رواه الفخر الرازی فی تفسیره وقال ابن الجزری فی کتاب النشر فی القراءات العشر هذا الحدیث لا أصل له ولا یصح. قال الحافظ الکبیر العبدری حَدِیثُ (أنَا أَفْصَحُ مَنْ نَطَق َبالضَّادِ بَیْدَ أنِّیْ مِنْ قُرَیْش) لَیْسَ صَحِیحًا.
[۶] لهوف، سید بن طاوس، ص ۱۱۳٫
«فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَهٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَهً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّهَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ».
[۷] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫
[۸] «جابر بن عبدالله انصارى»، صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از او تعداد زیادی حدیث در کتب شیعه و سنی نقل شده است. جابر به خاطر روایات خاصی که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شهادت آن حضرت، از صحابیان معروف در بین شیعیان و دارای جایگاه خاصی است. جدّ جابر بن عبدالله، عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزْرَج می رسید. پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبه دوم با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. وی در غزوه بدر حضور داشت و در غزوه احد به شهادت رسید. کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است. از عبدالرحمان، محمد، محمود، عبداللّه و عقیل، به عنوان فرزندان جابر یاد شده است. از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقیه و بخارا گزارشهایی در دست است. در ایران نیز عده ای از نسل او هستند که مشهورترین ایشان شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی بزرگ شیعه در دوران معاصر بود. اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوس و خزرج با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بود. باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش، احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است. پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود. عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود. غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربه جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوه احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت. در سال سوم هجرت و پیش از غزوه ذاتُ الرَقاع، جابر با بیوه ای به نام سُهَیْمه، دختر مسعود بن اوس، ازدواج کرد تا بتواند پس از شهادت پدرش، از نُه خواهر خود بهتر سرپرستی کند. در این هنگام جابر با مشکلات مالی دست به گریبان بود و دیونی از پدر خود برعهده داشت. چندی بعد در راه بازگشت از غزوه ذات الرقاع (سال چهارم هجرت) پیامبر اکرم جویای حال جابر شد و آبرومندانه مشکل مالی او را برطرف و برای وی استغفار کرد.
با مرور تاریخ مغازی رسول خدا، معلوم می شود که جابر سهم چشمگیر و برجسته ای در آنها نداشته است. وی جوان مؤمنی بود که همراه دیگر مجاهدان در برخی غزوه ها به همراه پیامبر می جنگید و بعدها گزارشگر برخی از غزوه ها شد. شمار غزوه هایی که جابر در آنها حضور داشت به اختلاف ذکر شده است. به گزارش خود او، از ۲۷ غزوه پیامبر در ۱۹ غزوه شرکت داشته است. جابر در برخی از سریّه ها نیز حضور داشته و در باره آنها گزارش داده است. پس از رحلت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله، جابر اعتبار خود را حفظ کرد، اما برخلاف شماری از اصحاب، به مشارکت در فعالیتهای سیاسی و نظامی آن روزگار علاقهمند نبود و بیشتر در همان مدینه ثبات داشت؛ تنها می دانیم که به روزگار عمر وی از سوی خلیفه به عنوان «عریف» و نمایندۀ قبیلهای از انصار که بدان تعلق داشت، برگزیده شد. شخصیت جابر در منابع رجالی شیعه محترم و تأیید شده است. وی از اصحاب ائمه علیهم السلام (از امام علی تا امام باقر)، دانسته شده است هرچند که جابر در زمان امامت امام سجاد از دنیا رفت و امام باقر هنگام مرگ جابر، در دوره کودکی یا نوجوانی به سر می برد. در برخی منابع رجالی آمده است که جابر، به دلیل شهرت روایات در مدحش، نیازی به توثیق ندارد. جابر و امام علی علیه السلام: بر اساس آنچه در منابع امامی شهرت دارد، جابر در کنار سلمان و ابوذر، در شمار ۶ یا ۷ تن از صحابه است که در جریان سقیفه، نسبت به امام علی علیه السلام و شناختن حق امامت و جانشینی پیامبر صلی اللّه علیه وآله برای آن حضرت، به وی وفادار ماندند. جابر در شمار نخستین بیعتکنندگان با امام علی (علیه السلام) به خلافت بود و در جنگ صفین در رکاب آن حضرت به جنگ با معاویه برخاست. کَشّی از رجال شناسان شیعه، جابر را از اعضای گروهی دانسته است که فدایی حضرت علی و همواره گوش به فرمان آن حضرت بودند که به «شُرطه الخمیس» شهرت داشتند.
جابر و امام سجاد علیه السلام: در آغاز امامت امام سجاد علیه السلام یاران وی انگشت شمار بودند و جابر نیز از اندک یاران آن امام بود و به سبب سالخوردگی از تعقیب حجاج بن یوسف در امان مانده بود. جابر و امام باقر علیه السلام: ماجرای ملاقات جابر بن عبداللّه با امام باقر علیه السلام در منابع گزارش شده است. جابر از پیامبر اکرم شنیده بود که تو چندان عمر می کنی که فرزندی از ذریه من و همنام من را ملاقات می کنی، او شکافنده علم (یَبْقَرُ العلم بَقْراً) است، پس سلام مرا به او برسان. جابر پیوسته در پی یافتن این فرزند بود تا جایی که در مسجد مدینه صدا می کرد: «یا باقَرالعلم»! سرانجام روزی محمد بن علی را یافت و سخن پیامبر را یادآور شد، کودک را بوسید و سلام پیامبر را به او رساند. جابر انصاری از آن گروه صحابه است که احادیث فراوانی از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله نقل کرده است؛ از این رو، او را حافظ سنّت نبوی و مُکْثِر در حدیث خوانده اند. در منابع روایی و سیره و تاریخ، به روایات جابر استناد بسیار شده و روایات وی مورد توجه مذاهب اسلامی بوده است. جابر چندان جویای یافتن معارف دینی بود که برای شنیدن بی واسطه حدیث پیامبر از یکی از صحابه، به شام سفر کرد. این شوق، جابر را در پایان عمر بر آن داشت که چندی مجاور خانه خدا شود تا احادیثی بشنود. جابر انصاری در مسجد نبوی حلقه درس داشت و حدیث املا می کرد و شماری از تابعین از وی علم می آموختند و حدیث او را می نوشتند. نام جابر انصاری در نقل احادیث مشهور شیعی آمده است، از جمله در نقل حدیث غدیر، حدیث ثقلین، حدیث مدینه العلم، حدیث منزلت، حدیث ردّ شمس و حدیث سدّالابواب. وی همچنین راوی احادیثی بوده که در آن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله امامان پس از خود را نام برده و نیز ویژگیهای حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف را شناسانده است. «حدیث لوح» از جمله احادیث مشهور است که جابر آن را روایت کرده و نامهای دوازده امام جانشین پیامبر در آن آمده است.
از جابر افراد فراوانی نیز حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن بن محمدبن حنفیه، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شَراحیل شعبی و حسن بصری بودند. از امامان شیعه، امام باقر علیه السلام، و نیز امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابر بن عبداللّه نقل کرده اند. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب رأی بوده و فتوا می داده و از این رو، ذهبی او را «مفتی مدینه» و مجتهد و فقیه خوانده است. بر اساس طبقه بندی ابن سعد در الطبقات الکبری، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته، اما باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است، موجه به نظر می رسد. روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانه شیعه آمده، اندک است. شیخ طوسی در کتاب «الخلاف»، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است. در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است. آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است. جابر بن عبدالله انصاری در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانه خدا در مکه زیست. در آن مدت، بزرگانی از تابعین، مانند عطاء بن ابی رَباح و عمرو بن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت. مِزّی روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹ قمری، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ قمری و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.
[۹] المناقب، جلد ۴، صفحه ۱۹۶٫
«وَ قَدْ أَخْبَرَنِی جَدِّی شَهْرَآشُوبُ وَ اَلْمُنْتَهَى بْنُ کَیَابَکِیٍّ اَلْحُسَیْنِیُّ بِطُرُقٍ کَثِیرَهٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ اَلْمُسَیَّبِ وَ سُلَیْمَانَ اَلْأَعْمَشِ وَ أَبَانَ بْنِ تَغْلِبَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَهَ بْنِ أَعْیَنَ وَ أَبِی خَالِدٍ اَلْکَابُلِیِّ : أَنَّ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیَّ کَانَ یَقْعُدُ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یُنَادِی یَا بَاقِرُ یَا بَاقِرَ اَلْعِلْمِ فَکَانَ أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ یَقُولُونَ جَابِرٌ یَهْجُرُ وَ کَانَ یَقُولُ وَ اَللَّهِ مَا أَهْجُرُ وَ لَکِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ إِنَّکَ سَتُدْرِکُ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِیَ اِسْمُهُ اِسْمِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی یَبْقُرُ اَلْعِلْمَ بَقْراً فَذَاکَ اَلَّذِی دَعَانِی إِلَى مَا أَقُولُ قَالَ فَلَقِیَ یَوْماً کِتَاباً فِیهِ اَلْبَاقِرُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ یَا غُلاَمُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ شَمَائِلُ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اَلَّذِی نَفْسُ جَابِرٍ بِیَدِهِ یَا غُلاَمُ مَا اِسْمُکَ قَالَ اِسْمِی مُحَمَّدٌ قَالَ اِبْنُ مَنْ قَالَ اِبْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ فَدَتْکَ نَفْسِی فَإِذاً أَنْتَ اَلْبَاقِرُ قَالَ نَعَمْ فَأَبْلِغْنِی مَا حَمَلَکَ رَسُولُ اَللَّهِ فَأَقْبَلَ إِلَیْهِ یُقَبِّلُ رَأْسَهُ وَ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَبُوکَ رَسُولُ اَللَّهِ یُقْرِئُکَ اَلسَّلاَمَ قَالَ یَا جَابِرُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ مَا قَامَتِ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ وَ عَلَیْکَ اَلسَّلاَمُ یَا جَابِرُ بِمَا بَلَّغْتَ اَلسَّلاَمَ قَالَ فَرَجَعَ اَلْبَاقِرُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلَى أَبِیهِ وَ هُوَ ذَعِرٌ فَأَخْبَرَهُ بِالْخَبَرِ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ قَدْ فَعَلَهَا جَابِرٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ یَا بُنَیَّ اِلْزَمْ بَیْتَکَ فَکَانَ جَابِرٌ یَأْتِیهِ طَرَفَیِ اَلنَّهَارِ وَ أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ یَلُومُونَهُ فَکَانَ اَلْبَاقِرُ یَأْتِیهِ عَلَى وَجْهِ اَلْکَرَامَهِ لِصُحْبَتِهِ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَجَلَسَ یُحَدِّثُهُمْ عَنْ أَبِیهِ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ فَلَمْ یَقْبَلُوهُ فَحَدَّثَهُمْ عَنْ جَابِرٍ فَصَدَّقُوهُ وَ کَانَ جَابِرٌ وَ اَللَّهِ یَأْتِیهِ وَ یَتَعَلَّمُ مِنْهُ».
[۱۰] سوره مبارکه نحل، آیه ۴۴٫
«بِالْبَیِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ ۗ وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».
[۱۱] سوره مبارکه جمعه، آیه ۲٫
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ».
[۱۲] ابوحنیفه (۸۰-۱۵۰ق/۶۹۹-۷۶۷م)، فقیه و متکلم کوفه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت. نام او نعمان بن ثابت و کنیهاش ابوحنیفه است. حنفیان او را امام اعظم و سراج الائمه لقب دادهاند. نعمان بن ثابت بن زُوطیٰ بن ماه مشهور به ابوحنیفه از فقهای چهارگانه اهل سنت است. گفته شده پدربزرگ او زوطیٰ به عنوان برده از کابل به کوفه آورده شد و یکی از افراد طایفه بنی تیم الله بن ثعلبه از قبیله ربیعه او را آزاد کرد. از این رو خاندان ابوحنیفه با این طایفه نسبت ولاء داشت. در برخی آمده است که ثابت پدر ابوحنیفه، غلام آزادشده مردی از خاندان بنی قَفَل از طایفه مزبور بوده است. به روایت عثمان بن سعید دارمی از ابن اسباط، پدر ابوحنیفه تا مدتی پس از ولادت وی نصرانی بوده است. ابوحنیفه نزد بسیاری از فقها و علما دانش آموخت. استاد ویژه او حماد بن ابیسلیمان بود. وی مدت ۱۸سال در درسش شرکت میکرد و تا پیش از مرگ حماد، شاگرد وی بود. عامر شعبی، ابواسحاق سبیعی، عاصم بن ابیالنجود، قیس بن مسلم، سماک بن حرب، علقمه بن مرثد، عطیه بن سعد عوفی و حکم بن عتیه از دیگر استادان وی بودهاند. همچنین نام برخی از رجال بصره همچون قتاده بن دعامه و مالک بن دینار در فهرست استادان وی نیز دیده میشود.
[۱۳] مالک بن اَنس (۹۳-۱۷۹ق) معروف به امام مالک از فقهای چهارگانه اهلسنت که فقه مالکی به او منسوب است. مالک اساتید مختلفی از جمله امام صادق (علیه السلام) داشت. او روایاتی درباره فضایل امام علی (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) نقل کرده و امام صادق (علیه السلام) را در علم، تقوا و ورع بینظیر دانسته است. مالک برجستهترین نماینده فقه حدیثگرای مدینه بود و تأکید بسیار بر سنت داشت. او در اعتقادات نیز پیرو حدیث و ظواهر آن بود و ظاهرِ مفاهیمی مانند اِستوای بر عرش و رؤیت خدا در قیامت را میپذیرفت. با این حال به برخی روایات، اشکال میگرفت و علاوه بر بحث سند به محتوا نیز دقت داشت. او سگ و خوک را پاک میدانست و رِضاع کبیر را که از عایشه نقل شده بود، رد میکرد. این نوع رویکردها سبب شد برخی او را از اصحاب رأی به حساب بیاورند. مالک در قیام نفس زکیه شرکت نکرد اما با اجباری اعلام کردن بیعت با منصور خلیفه عباسی، در پیوستن مردم به نفس زکیه نقش داشت و به همین خاطر پس از شکست قیام، ۷۰ ضربه شلاق خورد.
[۱۴] احمَد بن حَنبَل (۱۶۴- ۲۴۱ق) از فقهای چهارگانه اهل سنت و از محدثان آنان بود که فقهاش بیش از مذاهب دیگر، به ظاهر احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اقوال صحابه گرایش داشته است. شافعی (از فقهای چهارگانه اهل سنت) و هشیم بن بشیر از استادان او بودهاند. او از ناقلان حدیث غدیر و دیگر احادیث فضیلت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. احمد بن حنبل ۳۰ هزار حدیث در فضیلت امام علی (علیه السلام) حفظ بود و او را در این زمینه بیهمتا میدانست. احمد در تربیع خلفا (خلیفه چهارم دانستن علی (علیه السلام)) و شکلدهی مذهب تسنن در مقابل مذهب عثمانی نقش بسزائی داشته است. مهمترین حادثه زندگی ابن حنبل که سبب شهرتش نیز شد، واقعه محنت بود که با پافشاری بر مخلوق نبودن قرآن، سختیهای فراوانی را متحمل شد هرچند که در دوره متوکل عباسی مورد توجه حکومت قرار گرفت و به عنوان رهبر جریان مقابله با محنت شناخته شد. کتابهای فراوانی به او منسوب است؛ مسند احمد، فضائل الصحابه و فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) از جمله آنها است. وهابیت به پیروی از سلفیه، احمد بن حنبل را به عنوان پیشوای خود برگزیدهاند. احمد حنبل در سن ۷۷ سالگ و در سال ۲۴۱ق و به نقلی در سال ۲۴۲ق در بغداد از دنیا رفت و تشییع جنازه باشکوهی برای او برگزار شد درباره تشییع جنازه او گفته شده که تا آن زمان به جز در تشییع شماری از انبیای بنی اسرائیل، چنین تشییعی برگزار نشده است و تعداد مردان شرکتکننده در تشییع او را حدود ۸۰۰ هزار نفر و زنان را در حدود ۶۰ هزار تن برآورد نمودهاند و گفته شده در تشییع او ۲۰ هزار نفر از یهودیان، مسیحیان و مجوسیان به اسلام گرویدهاند. عدهای از محققان، تعصبات مذهبی را در نقل اینگونه روایتها تأثیرگذار میدانند. برخی منابع متن وصیتنامه او را به طور کامل نقل کردهاند. قبر او در بغداد مورد توجه مسلمانان بوده است و عدهای از علمای قرن هفتم از شهرت و اجتماع زائران پیرامون آرامگاه او سخن گفتهاند؛ هرچند عدهای معتقدند که امروز قبر او مشخص نیست؛ چرا که در طغیان رودخانه دجله از میان رفته است. احمد از سن ۱۵ و یا ۱۶ سالگی به کسب علم پرداخت و برای شنیدن و جمعآوری روایات، مسافرتهای زیادی به شهرهای کوفه، بصره، مکه، مدینه، یمن، شام، جزیره، ایران، مغرب و دیگر مناطق دوردست انجام داد و مورد احترام محدثان آن مناطق قرار میگرفت.
[۱۵] سوره مبارکه واقعه، آیات ۷۷ الی ۷۹٫
[۱۶] التفسیر المنسوب إلى الإمام العسکری علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۱۴.
«وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: عَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ اَلشِّفَاءُ اَلنَّافِعُ، وَ اَلدَّوَاءُ اَلْمُبَارَکُ [وَ] عِصْمَهٌ لِمَنْ تَمَسَّکَ بِهِ، وَ نَجَاهٌ لِمَنْ [اِتَّبَعَهُ] تَبِعَهُ، لاَ یَعْوَجُّ فَیُقَوَّمَ، وَ لاَ یَزِیغُ فَیُشَعَّبَ وَ لاَ تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ، وَ لاَ یَخْلُقُ عَلَى کَثْرَهِ اَلرَّدِّ. [وَ] اُتْلُوهُ فَإِنَّ اَللَّهَ یَأْجُرُکُمْ عَلَى تِلاَوَتِهِ بِکُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَنَاتٍ، أَمَا إِنِّی لاَ أَقُولُ: « الم» » عَشْرٌ، وَ لَکِنْ أَقُولُ «اَلْأَلِفُ» عَشْرٌ، وَ «اَللاَّمُ» عَشْرٌ، وَ «اَلْمِیمُ» عَشْرٌ. ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أَ تَدْرُونَ مَنِ اَلْمُتَمَسِّکُ اَلَّذِی (بِتَمَسُّکِهِ یَنَالُ) هَذَا اَلشَّرَفَ اَلْعَظِیمَ هُوَ اَلَّذِی أَخَذَ اَلْقُرْآنَ وَ تَأْوِیلَهُ عَنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ ، أَوْ عَنْ وَسَائِطِنَا اَلسُّفَرَاءِ عَنَّا إِلَى شِیعَتِنَا ، لاَ عَنْ آرَاءِ اَلْمُجَادِلِینَ وَ قِیَاسِ اَلْقَائِسِینَ. فَأَمَّا مَنْ قَالَ فِی اَلْقُرْآنِ بِرَأْیِهِ، فَإِنِ اِتَّفَقَ لَهُ مُصَادَفَهُ صَوَابٍ، فَقَدْ جَهِلَ فِی أَخْذِهِ عَنْ غَیْرِ أَهْلِهِ، وَ کَانَ کَمَنْ سَلَکَ طَرِیقاً مَسْبَعاً مِنْ غَیْرِ حُفَّاظٍ یَحْفَظُونَهُ فَإِنِ اِتَّفَقَتْ لَهُ اَلسَّلاَمَهُ، فَهُوَ لاَ یَعْدَمُ مِنَ اَلْعُقَلاَءِ وَ اَلْفُضَلاَءِ اَلذَّمَّ [وَ اَلْعَذْلَ] وَ اَلتَّوْبِیخَ وَ إِنِ اِتَّفَقَ لَهُ اِفْتِرَاسُ اَلسَّبُعِ [لَهُ] فَقَدْ جَمَعَ إِلَى هَلاَکِهِ سُقُوطَهُ عِنْدَ اَلْخَیِّرِینَ اَلْفَاضِلِینَ وَ عِنْدَ اَلْعَوَامِّ اَلْجَاهِلِینَ. وَ إِنْ أَخْطَأَ اَلْقَائِلُ فِی اَلْقُرْآنِ بِرَأْیِهِ فَقَدْ تَبَوَّأَ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ ، وَ کَانَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ مَنْ رَکِبَ بَحْراً هَائِجاً بِلاَ مَلاَّحٍ، وَ لاَ سَفِینَهٍ صَحِیحَهٍ، لاَ یَسْمَعُ بِهَلاَکِهِ أَحَدٌ إِلاَّ قَالَ: هُوَ أَهْلٌ لِمَا لَحِقَهُ، وَ مُسْتَحِقٌّ لِمَا أَصَابَهُ».
[۱۷] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۵۹۸. / وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۱۷۱. / بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۴، ص ۱۳۴٫
«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ فِی دَارِ هُدْنَهٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ السَّیْرُ بِکُمْ سَرِیعٌ وَ قَدْ رَأَیْتُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ یُبْلِیَانِ کُلَّ جَدِیدٍ وَ یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ وَ یَأْتِیَانِ بِکُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ- قَالَ فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دَارُ الْهُدْنَهِ قَالَ دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعٍ فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّهِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِیلُ یَدُلُّ عَلَى خَیْرِ سَبِیلٍ وَ هُوَ کِتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ وَ بَیَانٌ وَ تَحْصِیلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابِیحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِکْمَهِ وَ دَلِیلٌ عَلَى الْمَعْرِفَهِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَهَ فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْیُبْلِغِ الصِّفَهَ نَظَرَهُ یَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ یَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ حَیَاهُ قَلْبِ الْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَیْکُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّهِ التَّرَبُّصِ».
[۱۸] همان.
[۱۹] المعجم الأوسط : ج ۵ ص ۱۳۵ ح ۴۸۸۰ ، المعجم الصغیر : ج ۱ ص ۲۵۵ ، الصواعق المحرقه : ص ۱۲۴ ; الطرائف : ص ۱۰۳ ح ۱۵۲ ،کشف الغمّه : ج ۱ ص ۱۴۸، المناقب للخوارزمی : ص ۱۷۷ ح ۲۱۴، المستدرک على الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۴ ح ۴۶۲۸ ; الجمل : ص ۴۱۷ ، الأمالی للطوسی : ص ۴۶۰ ح ۱۰۲۸ و ص۵۰۶ ح ۱۱۰۸٫
[۲۰] المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۸ ح ۴۶۳۹، المناقب لابن المغازلی: ص ۸۰ ح ۱۲۰ کلاهما عن جابر بن عبد اللّه و ص ۸۱ ح ۱۲۱، المعجم الکبیر: ج ۱۱ ص ۵۵ ح ۱۱۰۶۱، تاریخ بغداد: ج ۴ ص ۳۴۸ ح ۲۱۸۶ و ج ۱۱ ص ۴۹، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۹ ح ۸۹۷۷ و ص ۳۸۱ ح ۸۹۸۱، اُسد الغابه: ج ۴ ص ۹۵ ح ۳۷۸۹، المناقب للخوارزمی: ص ۸۳ ح ۶۹ والثمانیه الأخیره عن ابن عبّاس، الاستیعاب: ج ۳ ص ۲۰۵ الرقم ۱۸۷۵؛ صحیفه الإمام الرضا علیه السلام: ص ۱۲۳ ح ۸۲ عن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۹۶ ح ۳۷ عن أبان عن الإمام الصادق علیه السلام عن عمّار بن یاسر، شرح الأخبار: ج ۱ ص ۸۹ ح ۲ عن ابن عبّاس، المناقب لابن شهر آشوب: ج ۲ ص ۳۴. / المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۷ ح ۴۶۳۷ و ح ۴۶۳۸، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۹ ح ۸۹۷۸ کلّها عن ابن عبّاس و ص ۳۸۳ ح ۸۹۸۵ وفیه «الدار» بدل «المدینه»، تاریخ بغداد: ج ۲ ص ۳۷۷ ح ۸۸۷ وفیه «البیت» بدل «المدینه»، الفردوس: ج ۱ ص ۴۴ ح ۱۰۶ والثلاثه الأخیره عن جابر، کنز العمّال: ج ۱۳ ص ۱۴۸ ح ۳۶۴۶۳؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱ ص ۲۳۳ ح ۱ عن الریّان بن الصلت، تحف العقول: ص ۴۳۰ کلاهما عن الإمام الرضا علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، الفصول المختاره: ص ۲۲۰، الصراط المستقیم: ج ۲ ص ۱۹، عوالی اللآلی: ج ۴ ص ۱۲۳ ح ۲۰۵. / تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۸ ح ۸۹۷۶، البدایه والنهایه: ج ۷ ص ۳۵۹ کلاهما عن الصنابحی عن الإمام علیّ علیه السلام. / تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۸۰ ح ۸۹۷۹، تذکره الحفّاظ: ج ۴ ص ۱۲۳۱ ح ۱۰۴۷، فرائد السمطین: ج ۱ ص ۹۸ ح ۶۷ کلّها عن ابن عبّاس. / المناقب لابن المغازلی: ص ۸۵ ح ۱۲۶؛ الأمالی للطوسی: ص ۵۷۸ ح ۱۱۹۴، العمده: ص ۲۹۴ ح ۴۸۶ کلّها عن محمّدبن عبداللّه اللاحقی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، الصراط المستقیم: ج ۲ ص ۲۰، نهج الإیمان: ص ۳۴۲. / الخصال: ص ۵۷۴ ح ۱ عن مکحول عن الإمام علیّ علیه السلام، المجازات النبویّه: ص ۲۰۷ ح ۱۶۶، مائه منقبه: ص ۶۴ ح ۱۸ عن ابن عبّاس وفیه «تؤتی» بدل «تدخل»، کفایه الأثر: ص ۱۸۴ عن اُمّ سلمه وفیه «وما تؤتی» بدل «لن تدخل»؛ المناقب لابن المغازلی: ص ۸۲ ح ۱۲۲ عن جریر عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله وفیه «لا تؤتی البیوت إلّا من أبوابها» بدل «لن تدخل…». / التوحید: ص ۳۰۷ ح ۱، الاختصاص: ص ۲۳۸، الأمالی للصدوق: ص ۴۲۵ ح ۵۶۰ کلّها عن الأصبغ بن نباته عن الإمام الحسن علیه السلام و ص ۶۵۵ ح ۸۹۱ عن الحسن بن راشد عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، تفسیر فرات: ص ۲۶۵ ح ۳۶۰ عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله وفیهما «تؤتی» بدل «تدخل». / الإرشاد: ج ۱ ص ۳۳ عن أبی سعید الخدری، بحار الأنوار: ج ۴۰ ص ۲۰۳ ح ۷.
[۲۱] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۲٫
[۲۲] شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۲۳۳٫
«ِإِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کیفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا».
[۲۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۸۹٫
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَهً وَ بُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِینَ».
[۲۴] محمد بن مُسلِم ثَقَفی کوفی (درگذشت ۱۵۰ق) از اصحاب اجماع که حدود ۴۶،۰۰۰ حدیث از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است. بر اساس روایتی امام صادق (علیه السلام) وی را از احیاگران مکتب امام باقر (علیه السلام) به شمار آورده است. شیخ طوسی از او در شمار اصحاب امام کاظم (علیه السلام) نیز یاد کرده است. محمد بن مسلم کتابی با عنوان «الأربعمائهُ مسأله فی أبواب الحلال و الحرام» تألیف کرده است. محمد بن مسلم بن رباح (ریاح) ثقفی، در کوفه متولد شد و به همین دلیل او را «کوفی» میگویند. از موالی وهم پیمانان قبیله ثقیف و کنیهاش ابوجعفر است. در منابع رجال القاب زیادی به او نسبت داده شده است؛ اوقص، اَعور، حدّاج، قصیر، طحّان، سمّان، طائفی و ثقفی از این جملهاند. محمد بن مسلم چهار سال در مدینه نزد امام باقر (علیه السلام) به کسب دانش و حدیث مشغول بود. بنابر نقلی، امام صادق (علیه السلام)، او را امین امام باقر (علیه السلام) در احکام دین و نیز محافظ دین الهی و زنده نگاهدارنده مکتب تشیع معرفی میکند. امام ششم (علیه السلام) در زمان حیات خود برخی را که به ایشان دسترسی نداشتند به محمد بن مسلم ارجاع میداد. و در باره جایگاه علمی او فرموده است: «ما کان أحَدٌ مِنَ الشیعَهِ اَفْقهُ مِنْ محمد بن مسلم؛ هیچیک از شیعه، فقیهتر از محمد بن مسلم نیست».
بر اساس گزارشهای تاریخی، برخی از بزرگان اهلسنت مانند ابوحنیفه برای حل مسایل علمی به او رجوع میکردند. برقی او را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) میداند که اهلسنت نیز از او روایت کردهاند. شیخ مفید محمد بن مسلم را از سرسلسله فقهایی میداند که شیعه، حلال و حرام و دیگر احکام را از آنان گرفته است. شیخ طوسی وی را یکبار در اصحاب امام باقر (علیه السلام) و یکبار در اصحاب امام صادق (علیه السلام) و بار دیگر در اصحاب امام کاظم (علیه السلام) برمیشمارد. بنا بر گزارشهای تاریخی، محمد بن مسلم در سال ۱۵۰ قمری درگذشته است و دو سال از امامت امام کاظم (علیه السلام) را درک کرده است. رجالیان شیعه، محمد بن مسلم را از اصحاب اجماع برشمردهاند. نجاشی او را از موثقترین افراد و فقیهی پرهیزگار معرفی میکند. شیخ مفید محمد بن مسلم را از فقهایی میداند که هیچکس ایرادی به شخصیت وی ندارد. محمد بن مسلم بهطور مستقیم از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است؛ او حدود ۳۰،۰۰۰ حدیث از امام باقر (علیه السلام) و حدود ۱۶،۰۰۰ حدیث از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است. او همچنین از برخی راویان مانند ابو حمزه ثمالی، حمران بن اعین، زراره بن اعین و محمد بن مسعود طائی روایت نقل کرده است. محمد بن مسلم کتابی با عنوان «الأربعمائه مسأله فی أبواب الحلال و الحرام» تالیف کرده است که در آن به بررسی ۴۰۰ مساله در باب احکام شرع پرداخته است.
[۲۵] جابر بن یزید بن حارث جُعْفی از تابعان و مشاهیر فقها، محدثان و مفسران شیعه و از اصحاب برجسته امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) است. جابر بنا بر گزارش منابع، دارای مقام و منزلت والایی بوده و دارای کتابهایی است. وی در جایگاه راوی احادیث از جانب شیعیان و اهل سنت مورد مدح و طعن قرار گرفته است. وفات او را سال ۱۲۸ قمری گفتهاند. در میان عالمان رجالی شیعه و سنی، جابر به علت اعتقادات مذهبی هم مدح و هم ذم شده است. نجاشی در وثاقت او شک کرده و او را مختلط میداند. شیخ مفید، او را از عالمانی میداند که ذم و طعنی درباره وی نیست. طوسی از ثقه بودن وی سخنی به میان نیاورده است ابن غضائری جابر را ثقه دانسته، ولی همه کسانی را که جابر از آنها روایت کرده، ضعیف شمرده است. ابن داوود حلی او را در زمره مجروحین حدیثی ذکر کرده است.
حر عاملی، حسین نوری و سید ابوالقاسم خویی او را توثیق کرده و در صدد توجیه اقوال عالمان پیش از خود بر آمدهاند. خویی علاوه بر توثیق جابر، او را دارای جلالت و منزلتی عظیم دانسته که محرم اسرار و مورد لطف و عنایت امامین صادقین (علیه السلام) بوده است. یعقوبی، وی را در زمره فقهای دوران امویان و عباسیان ذکر میکند. ابن شهر آشوب، وی را از خواص اصحاب امام صادق (علیه السلام) و باب امام باقر (علیه السلام) میشمرد. در میان شرححالنویسان سنی، برخی جابر را توثیق کردهاند. ولی بیشتر آنها به علت اعتقادات مذهبی نظیر رجعت، غلو و اینکه از اصحاب عبدالله بن سبا بوده، او را ضعیف شمردهاند. ابن سعد درباره جایگاه اجتماعی و فقهی وی مینویسد: هر گاه قاضی خالد بن عبدالله قَسری در کوفه قضاوت میکرد، جابر در کنار او مینشست. ترمذی درباره دانش حدیثی وی میگوید: اگر جابر نبود، کوفه از حدیث خالی میشد. ابن ابی حاتم رازی روایتی را نقل میکند که سفیان ثوری گفته است باتقواتر از جابر در حدیث ندیدم. ابن حجر عسقلانی گفته جابر گاهی احادیث نادر و منحصر بهفرد روایت میکرد و از این رو بزرگان اهل سنت روایت کردن از او را بر خود لازم میدیدند.
[۲۶] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۱ الی ۴٫
[۲۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۳٫
«قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ».
[۲۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».
[۲۹] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا».
[۳۰] تحف العقول : ۲۸۶؛ بخشی از سفارشهای امام باقر (علیه السلام) به جابر بن یزید جُعفی.
«وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا عِلْمَ کَطَلَبِ السَّلَامَهِ، وَ لَا سَلَامَهَ کَسَلَامَهِ الْقَلْبِ، وَ لَا عَقَلَ کَمُخَالَفَهِ الْهَوَى، وَ لَا خَوْفَ کَخَوْفٍ حَاجِزٍ، وَ لَا رَجَاءَ کَرَجَاءٍ مُعِینٍ. وَ لَا فَقْرَ کَفَقْرِ الْقَلْبِ، وَ لَا غِنَى کَغِنَى النَّفْسِ، وَ لَا قُوَّهَ کَغَلَبَهِ الْهَوَى، وَ لَا نُورَ کَنُورِ الْیَقِینِ، وَ لَا یَقِینَ کَاسْتِصْغَارِکَ الدُّنْیَا. وَ لَا مَعْرِفَهَ کَمَعْرِفَتِکَ بِنَفْسِکَ، وَ لَا نِعْمَهَ کَالْعَافِیَهِ، وَ لَا عَافِیَهَ کَمُسَاعَدَهِ التَّوْفِیقِ، وَ لَا شَرَفَ کَبُعْدِ الْهِمَّهِ، وَ لَا زُهْدَ کَقَصْرِ الْأَمَلِ، وَ لَا حِرْصَ کَالْمُنَافَسَهِ فِی الدَّرَجَاتِ، وَ لَا عَدْلَ کَالْإِنْصَافِ، وَ لَا تَعَدِّیَ کَالْجَوْرِ، وَ لَا جَوْرَ کَمُوَافَقَهِ الْهَوَى، وَ لَا طَاعَهَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ، وَ لَا خَوْفَ کَالْحُزْنِ، وَ لَا مُصِیبَهَ کَعَدَمِ الْعَقْلِ، وَ لَا عَدَمَ عَقْلٍ کَقِلَّهِ الْیَقِینِ، وَ لَا قِلَّهَ یَقِینٍ کَفَقْدِ الْخَوْفِ، وَ لَا فَقْدَ خَوْفٍ کَقِلَّهِ الْحُزْنِ عَلَى فَقْدِ الْخَوْفِ، وَ لَا مُصِیبَهَ کَاسْتِهَانَتِکَ بِالذَّنْبِ وَ رِضَاکَ بِالْحَالَهِ الَّتِی أَنْتَ عَلَیْهَا وَ لَا فَضِیلَهَ کَالْجِهَادِ، وَ لَا جِهَادَ کَمُجَاهَدَهِ الْهَوَى، وَ لَا قُوَّهَ کَرَدِّ الْغَضَبِ، وَ لَا مَعْصِیَهَ کَحُبِّ الْبَقَاءِ، وَ لَا ذُلَّ کَذُلِّ الطَّمَعِ. وَ إِیَّاکَ وَ التَّفْرِیطَ عِنْدَ إِمْکَانِ الْفُرْصَهِ فَإِنَّهُ مَیْدَانٌ یَجْرِی لِأَهْلِهِ بِالْخُسْرَان».
[۳۱] سوره مبارکه شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹٫
[۳۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۶۰٫
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ».
[۳۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۲۸٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَٰذَا ۚ وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ».
[۳۴] تحف العقول : ۲۸۶؛
[۳۵] موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ۳۹۸٫
«إن الدنیا حُلْوها و مُرُّها حُلُمٌ و الانتباه فی الاخره و الفائز مَنْ فاز فیها و الشَقِیُّ مَنْ شَقی فیها».
[۳۶] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۷٫
[۳۷] سوره مبارکه شرح، آیات ۵ و ۶٫
[۳۸] سوره مبارکه حج، آیه ۴۰٫
«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ».
[۳۹] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۷۱٫
[۴۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف توسل.
[۴۱] هر دو حدیث سفینه، ج ۱، ص ۵۶۰٫
«ان قاتل الحسین بن علی بغیّ، و انّه لم یقتل الانبیاء و لا اولاد الانبیاء الاّ اولاد البغایا».
[۴۲] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
پاسخ دهید