حضرت آیت الله صدیقی روز سه شنبه مورخ ۰۸ خرداد ۱۳۹۷ مصادف با سیزدهمین روز ماه مبارک رمضان بعد از نماز ظهر و عصر در «آستان مقدس امامزاده صالح تهران» به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»
«وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا»[۲]
مقدمه
میلادِ مسعودِ کریم اهل بیت علیهم السلام امام حسن مجتبی علیه السلام را به این امامزادهی لازم التعظیم، فرزند حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، که امام حسن علیه السلام جدّ این بزرگوار است، تبریک عرض میکنم.
میدانید از امام باقر علیه السلام به بعد امامهای ما هم پسرِ امام حسن علیه السلام و هم فرزندِ امام حسین علیه السلام هستند.
شما در زیارتنامهی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها میخوانید: « اَلسَّلامُ عَلَیْکّ یابِنْتَ الْحَسَن وَ الْحُسَیْن» هم دخترِ امام حسن علیه السلام هستی، و هم دخترِ امام حسین علیه السلام.
علّتِ آن این است که مادرِ امام باقر علیه السلام دخترِ امام حسن مجتبی علیه السلام است، حضرت سجاد علیه السلام دامادِ امام حسن مجتبی علیه السلام بود، لذا از آنجا به بعد امامانِ ما همگی به دو نور متّصل هستند، هم حسنی هستند و هم حسینی.
سلام خدا بر این بزرگوار (حضرت صالح بن موسی الکاظم علیه السلام) که جدّ بزرگوارشان امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام است.
ضمناً به شما بینندگان و شنوندگان نیز میلاد مسعودِ امام حسن مجتبی علیه السلام را تبریک عرض میکنم.
بی تکبّر بودن
آیاتِ شریفهای که این چند روز در محضر شما قرائت شد و انشاء الله دُرّهایی از این دریا ذخیره کردیم، خدای متعال وصفِ عبادِ رحمان، بندگانِ رکورددار، بندگانِ صاحب مدال، بندگانِ ممتاز، بندگانِ سرافراز و همیشه مقبول را فرموده است. کسی که میخواهد بندهی ممتاز باشد، سرِ سفرهی رحمانیّتِ پروردگارِ متعال، جذبِ رحمت بشود، آینهی رحمت الهی شود و خدای متعال او را بپسندد، اولین ویژگی این است که در مسیرِ حرکت، بی تکبّر راه میرود، راه رفتنِ او دیگران را از راه بیرون نمیکند.
بعضیها وقتی درحالِ عبور از مسیری هستند، میگویند همه کنار بروند که من رد شود، بعضیها بد رانندگی میکنند، بعضیها خطرناک رانندگی میکنند، بعضیها بوقهای بدی میزنند، بعضیها ترانههای کذایی با صدای بلند پخش میکنند، اینها همگی درحالِ خودنمایی هستند، هم آن شخصی که بوق بوق میزند، هم آن شخصی که ترانه با صدای بلند پخش میکند، هم آن کسی که بد رانندگی میکند و میخواهد بگوید که من کسی هستم، اینها بندهی رحمان نیستند، بعضی از اینها بندهی شیطان هستند، بعضیهای آنها هم اگر بندگی دارند در آن سطحِ ممتاز نیستند.
حرکتِ انسان در میسر، باید کمکی برای دیگران که در مسیر هستند باشد، نه اینکه راه را برای آنها ببندد، نه اینکه برای آنها تصادف ایجاد کند، بعضیها شاید تصادف هم ایجاد نکنند، منتها ممکن است که اعصابِ شخصِ مقابل ضعیف باشد، وقتی یک بوقِ تند میزنی، بدنِ شخصِ مقابل میلرزد، خوب در حالِ ظلم به یک مریض هستی، چرا این کار را میکنی؟ یا ترانهی بلند برای همسایهآزاری، برای راهروآزاری، اینها نشانهی این است که اینها انسانهای راحتی نیستند.
وقتی شخصی خودش راحت نباشد، میخواهد برای دیگران هم دردسر ایجاد کند، میخواهد ناراحتی ایجاد کند.
در خانه هم همینطور است، اگر پدر آرامش و آسایش داشته باشد، وقتی میآید سایهی رحمت است، اصلاً فرزندان انتظار میکشند که پدر بیاید، خانم منتظر است که همسر بیاید، وقتی میآید همه نفس میکشند، اما آن شخصی که اعصابِ او ناراحت است، او ناراحتیِ خود را در خود هضم نمیکند و کظم غیظ ندارد، او سرایت میدهد، عصبی میشود، بداخلاقی میکند، کم حوصلگی بهخرج میدهد، اخم میکند، طرف میخواهد صحبت کند، میبینی که این شخص ظرفیت نشان نمیدهد، و طرفِ مقابل را ضایع میکند، او آمده است با ذوق و شوق یک حرفی بزند و این شخص بیحوصلگی نشان میدهد، همهی اینها معلولِ نابسامانیهای درونی است، یا تکبّر است یا عقدهها و جراحتهای درونی است، و این جراحتها و دردها دیگران را هم تحت تأثیر قرار میدهد.
بنابراین باید در ابتدا دل را معالجه کرد، اگر این دل معالجه شد… این دل سلطان بدن است، وقتی راحت باشد، بدن راحت است، وقتی ناراحت باشد، بدن هم ناراحت است.
کمااینکه سرپرستِ خانواده سلطان خانواده است، او ستون است، او تکیهگاه است، اگر ستون محکم باشد، هر کسی ناراحت بود میآید تکیه میدهد و نفس میکشد، اما اگر ستون، ستونِ محکمی نباشد، وقتی به آن تکیه بدهی میافتد. این ستون باید محکم باشد، محورِ خانواده، مدیرِ یک مجموعه، مدیرِ یک دبستان، رئیسِ یک اداره، اگر متانت داشتند، اگر آرامش داشتند، اگر اخلاق داشتند، اگر حُسنِ معاشرت داشتند، خوشا بحالِ زیرمجموعهی آنها، اما اگر انسانهای عقدهای بودند، مثلاً اصلاً رئیس شده است که ضعیف را پایمال کند و رئیس نشده است که خدمت کند، این دنبالِ یک فرصتی بود که در آنجا عقدههای گذشتهاش را بر سرِ ضعفا خالی کند…
«عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ»[۳] خودمان را درست کنیم، باطنمان را درست کنیم، «مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ»[۴] کسی که باطنِ خود را درست کند، خدای متعال قول داده است که ظاهرِ او را درست کند، ظاهرسازی نکنید، باطن را درست کنید، در خلوتها با خدای متعال بندگی داشته باشیم، حساب و کتابمان با خدای متعال درست باشد. اگر اینطور بود، چون خودمان احساسِ آرامش میکنیم، توکّل داریم، تکیه به لطفِ خدای متعال داریم، امیدوار به رحمت خدای متعال هستیم، اهلِ توبه هستیم، اهلِ دعا هستیم، اهلِ صدقه هستیم، اهلِ احسان هستیم، آن زمان ما برای دیگران هم مزاحمت ایجاد نمیکنیم، نه برای همسایهی مان، نه برای خانوادهی مان، نه برای کسانی که در مسیر راه میروند، ما برای آنها کمترین مشکل و مزاحمت ایجاد نمیکنیم، این میشود: «یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا »[۵]
تواضع
دیگر، «تواضع در مسیر»، هرچه محبوبِ انسان عظمتِ بیشتری داشته باشد، انسان در حرکتِ به سویِ او همیشه حالتِ نرمشِ باطنی دارد، محبّت او را آب کرده است، لذا یک طوری است…
امام مجتبی علیه السلام که امروز بر سرِ سفرهی کریم اهل بیت علیهم السلام هستیم، در مسیرِ حج از مدینه تا مکه، هشتاد فرسخ (چهارصد کیلومتر) راه است، وجودِ مبارکِ امام حسن مجتبی علیه السلام این چهارصد کیلومتر راه را سوار نمیشدند، امام مجتبی علیه السلام ندار نبودند، بخیل هم نبودند…
بعضیها دارند و از داراییِ خودشان استفاده نمیکنند، آنها برای ورثه نگه داشتهاند، اینها برای این و آن نگه داشتهاند، تا خودش هست نه زیارتی میرود، نه اطعامی میکند، نه به فقیری لباسی میدهد، نه جهیزیهای به کسی میدهد، نه مسجدی میسازد، نه مدرسهای میسازد، «لا یُرجی خَیرُه»[۶] دیوانه است، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم سه نشانه برای دیوانه فرمودند که یکی از آنها این بود که دیوانه انسانِ بیخیری است، این انسان بیخیر است، نه برای دیگران خیر دارد، نه برای خود! یعنی یک انسانِ بخیلی است، این شخص هیچ استفادهای از نعمتها نمیکند. روایت دارد: «إِذَا أَنْعَمَ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَهً أَحَبَّ أَنْ یَرَى عَلَیْهِ أَثَرَهَا»[۷] خدای متعال دوست دارد که اثرِ نعمت را در شما ببیند، وقتی خدای متعال مالِ حلال به شما داده است، چرا لباسِ درست نمیپوشید؟ چرا مرکبِ درست ندارید؟ چرا خانهی مناسب ندارید؟ چرا به همسر و فرزندتان سخت میگیرید؟ تو که داری چرا فرزندت را شرمنده میکنی؟ چرا همسرت را در این مجالس سرافکنده میکنی؟ وقتی خدای متعال نعمت داده است، باید از آن نعمت استفاده کرد.
داستانی زیبا از امام حسن مجتبی علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام در شرایطِ عادی، چون خلافتِ او غصب شده بود، حضرت مسئولیّتی نداشتند، کسی که مسئول باشد باید خیلی کمتر از ضعفا از امکاناتِ زندگی استفاده کند، اما کسی که مسئولیتی ندارد و امکاناتی هم دارد، در حدّی که به رُخِ دیگران نکشد باید خوب و در آسایش زندگی کند، لذا امام حسن مجتبی علیه السلام لباسهای مرتّبی میپوشیدند، مرکبِ راهواری سوار میشدند…
بر مرکبِ خوب سوار شده بودند، لباسِ خوبی هم به تن داشتند و داشتند از مسیری میرفتند، یک بَدیَهودی هم از فرط بیچارگی کنارِ راهی که امام عبور میکردند گدایی میکرد، تا امام حسن مجتبی علیه السلام را با این وضعِ خوب، با این اسبِ خوب، با این لباسِ خوب، با این وقارِ خوب دید، عقدهاش ترکید و گفت: آقا تو که خودت را پسرِ پیغمبر میدانی، شما میگویید «الدُّنیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ الْکافِرِ»[۸] دنیا برای مؤمن زندان است و برای کافر بهشت است، حالا شما بگویید، من را که شما کافر میدانید فقیر و مفلوک و بدبخت هستم، شما که مؤمن هستید این لباس و مرکب و امکانات را دارید، حالا برای تو بهشت است یا برای من؟
وجودِ مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: خدای متعال در بهشت برای مؤمن نعمتهایی قرار داده است، که دنیا نسبت به بهشت زندان هم محسوب نمیشود.
اینجا محیطِ زود گذر است، تمامِ نوشهای دنیا در کنارِ نیشهاست، شما اصلا نوشِ بی نیش در دنیا سراغ ندارید، «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ»[۹]
اما بهشت، بهشت نعمتهایی دارد که «لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ»[۱۰] نه چشمی دیده است، نه گوشی شنیده است، نه به دلِ کسی خطور کرده است، ان شاء الله قسمت شود برویم و ببینیم، شنیدن کی بود مانند دیدن…
خدایا با امید آمدهایم، روزه داریم، نکند که ما از بهشت محروم شویم، نکند که ما عاقبت به شر شویم، کسی که به بهشت برود، در مقایسهی با دنیا، دنیا از زندان هم زندانتر است، بهشت کجا و این دنیا کجا؟!
اما بیچاره کافر، هر اندازه هم که در این دنیا بلا به سرِ کافر بیاید، نسبت به آتشِ جهنّم، باز اینجا برای او بهشت است، این است که امام حسن مجتبی علیه السلام این مسئله را برای ما هم تشریح فرمودند.
بنابراین امام حسن مجتبی علیه السلام مرتّب زندگی میکردند، پناهِ گروهی بودند، امام حسین علیه السلام هم پناهِ گروهِ دیگری بودند، هردو تقسیم روش کرده بودند که همهی مردم در مراجعهی شان به مقصدشان برسند.
اما وقتی امام حسن مجتبی علیه السلام به مکه میرفتند، پابرهنه میرفتند، پاهای مبارکشان آبله کرد، گفتند آقاجان! پاهای شما آبله کرده است، الان دیگر سوار شوید، فرمودند: نه! من میخواهم در این مسیر، پیاده بروم.
این یعنی «یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا »[۱۱] او در حالِ رفتن به سوی معبود است، او در حالِ حرکت به مقصدِ خدای متعال است، میخواهد هرچه بیشتر در راهِ خدای متعال رنج ببرد…
در بلا هم میچشم لذّات او ماتِ اویَم، ماتِ اویَم، ماتِ او
بعد فرمودند که در این منزلِ جدیدی که در پیش داریم، مرد سیاه چهرهای میآید، او روغنی دارد که برای درمان آبلهی پای من مفید است، وقتی به آنجا رسیدیم، بروید از او روغن بگیرید که من خودم را معالجه کنم.
وقتی به آنجا رسیدند، به آن مردِ سیاه رجوع کردند و گفتند روغن میخواهیم، آن مردِ سیاه پرسید: برای چه کسی میخواهید؟ گفتند: برای امام حسن مجتبی علیه السلام، آن مردِ سیاه گفت: پدر و مادرم به قربانِ او، من هم از او پول نمیگیرم، هم اینکه خودم عاشقِ او هستم و میخواهم امام حسن مجتبی علیه السلام را ببینم، عجب سعادتی بدست آوردهام…
نزدِ امام حسن مجتبی علیه السلام آمد، عَرضه داشت که عیالِ من باردار است، دردِ زایمان دارد، من از شما میخواهم که دعا کنید خدای متعال فرزند من را پسر قرار دهد و او شیعه و محبّ پرورش پیدا کند.
در اواخرِ همین آیاتِ سورهی مبارکهی فرقان که جواهراتِ این آیات را در این چند روز ذخیرهی آخرت خودمان میکنیم می فرماید: یکی از دعاهایی که عبادِ رحمان میکنند، برای فرزندانشان است، آنها به فکرِ عاقبت به خیریِ فرزندانشان هستند، تنها به فکرِ مدرک و مهندس و دکتر و تاجر بودن و کارمند بودن و… نیستند، چون در اینصورت هم او رسالتِ پدری را بجای نیاورده است، هم مادرِ او رسالتِ مادری را بجای نیاورده است، باید از خدای متعال برای فرزندتان بهشت بگیرید، باید اماننامه بگیرید که فرزندتان گرفتارِ آتشِ جهنّم نشود، اگر هنر داری، فرزندت را در خطّ بهشت قرار بده، درهای بهشت را در این ماهِ مبارک رمضان به روی فرزندت باز کن، وگرنه بچّه برود رئیس شود و رشوهخوار شود و مردمآزار شود و برای رأی آوردنِ خودش هزاران کارِ خلاف انجام دهد، وعدهی دروغ دهد، اینکه فرزندِ عاقبت به خیر و باقیات الصالحاتِ شما نمیشود.
این زرنگیِ این مردِ بیابانیِ سیاه چهره بود، هم به امام حسن مجتبی علیه السلام عشقِ خود را نشان داد، هم به فکرِ آیندهی فرزندِ خود هست، گفت: آقا میخواهم فرزندم هم سالم باشد و هم شیعهی شما باشد، امام مجتبی علیه السلام هم به او بشارت دادند و فرمودند که همسر تو وضعِحمل کرده و فرزندِ تو پسر است و به تو بشارت میدهم که این فرزند جزوِ شیعیانِ ماست، دلِ او با ماست و او از خطِّ ولایت بیرون نخواهد رفت.
برخورد با انسانهای شرور
«الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا»[۱۲]
انسان در برخورد با اشخاصِ شرور، با انسانهای ناراحت، با انسانهای عقدهای، با انسانهایِ هنجارشکن، میگویند که «سلام» بگویید، اما منظوری دارد، ممکن است سلام گفتن هم مؤثر باشد، ولی عمدهی منظور این است که: برادرِ عزیزِ من، او که ناراحت است، اولویت اول برای شما حفظِ دینِ خود است، دوم حفظِ آرامشِ توست، سوم حفظِ آبروی توست.
کسی که با تو بدخُلقی کرد، تو چه بدخُلقی کنی، که هم دینِ تو ضربه نخورد و سالم بماند، هم آرامشِ فکریِ تو از بین نرود و ناراحتیِ فکری پیدا نکنی، مشکلِ سکته پیدا نکنی، فشار به قلبِ تو نیاید، این آرامش برای تو مهمتر از این است که به او جواب بدهی، تو ابتدا سلامتیِ روح و جسم و دینِ خودت را در نظر بگیر، بعد تنظیم کن و ببین که با او چه برخوردی کنی که هم خودت سالم میمانی و مشکلِ بیشتری پیدا نمیکنی، هم آسیبِ او بیش از این خواهد شد.
در این رابطه انسان باید طرفِ مقابلِ خود را بشناسد، باید فضایِ آن زمینه را صحیح تشخیص دهد… بعضی موقیّتها هست که انسان باید رد شود، یک سلام بگوید و رد شود، «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا»[۱۳] «وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا»[۱۴] این با کرامت و وقار نایست که تو یکی بگویی و او نیز دهتا بگوید که با یکدیگر درگیر شوید و مردم هم جمع شوند و به هردوی شما بخندند و آبرو و حیثیت و آخرتتان بر باد برود. با انسانِ گرفتار، با انسانِ ناراحت، با انسانِ شرور دهان به دهان نشوید، رد شوید، آن شخص را به راهِ خودش واگذار کنید.
اما جای دیگری میبینید اینطور نیست، سلامتی در این است که او مشکل دارد، او بیچاره است، کسی به دادِ او نرسیده است، فریادِ او زمینه دارد، ببینید مشکلِ او کجاست؟ او را ساکت کنید، او را راحت کنید، شاید بدهکار است و طلبکارها به دنبالِ او هستند، شاید فرزندِ معتادی دارد و اساسِ خانهی او را فروخته است و این بدبخت مانده است و نمیداند چکار کند، گاهی سلام گفتن به این است که شما به دادِ او برسید، دردِ او را دوا کنید، ببینید چه مشکلی دارد.
درس و داستانی از کرامتِ امام حسن مجتبی علیه السلام
کسی در مسجدِ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد، عثمان مقابل مسجد نشسته بود، به خلیفه سوم گفت: من گرفتار هستم، به دادِ من برس. خلیفه سوم گفت: چه مشکلی داری؟ او گفت: فقیر هستم، بدهکار هستم، به من برس، خلیفه سوم گفت: من پنج درهم دارم، گفت: جنابِ خلیفه پنج درهم که دردِ مرا دوا نمیکند، من با پنج درهم چکار کنم؟ لااقل خودت کمک نکردی، به جایی مرا حواله بده که آنجا بروم شاید دردِ من دوا شد، کسی را به من معرفی کن که دردشناس باشد، بداند من چه میکِشم.
عثمان نگاهی کرد و دید امام حسن مجتبی علیه السلام به همراه برادر بزرگوارشان امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر، سه کریم از کِرامِ بنیهاشم گوشهی مسجد نشستهاند، خلیفهی سوم گفت: اگر میخواهی دردِ تو دوا شود، به آنجا برو.
ای امامانِ کریمِ ما… حتی آنهایی هم که با شما خوب نبودند نمیتوانستند فضیلتِ شما را انکار کنند، حتّی اگر آنها هم میخواستند به کسی پناهی دهند، آن را به شما معرّفی میکردند.
آن مستمند میگوید: رفتم به هر سه بزرگوار سلام کردم و جواب سلامِ مرا دادند، گفتم: یابن رسول الله به دادم برس، به من کمک کن…
گفتهاند که درخواست و سوال در شأنِ مؤمن نیست، مؤمن مَنیع التَّبع است، مؤمن عزیز است، مؤمن آبروی خود را برای مقداری پول نمیبَرَد، در سه مورد اگر کارد به استخوان رسید میتوانید پیش دیگران بروید و آبرویتان را خرج کنید، اینها درسِ عزّت است، مکتبِ تشیّع مکتبِ سرافرازی است، مکتبیِ آقایی است، مکتبِ سربلندی است، برای هر چیزی پیش این و آن منّت نکشید، این منّت کشیدن و دست نیاز دراز کردن انسان را سرافکنده میکند….
آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است، احتیاج است، احتیاج
خودتان را محتاج نشان ندهید، با سیلی صورتِ خودتان را سرخ کنید، زمانِ قدیم سرخیِ صورت علامتِ سلامتی بود، هرکسی خیلی قوی و سالم بود، گونههایِ او گُل میانداخت و سرخ میشد، بعضیها ضعیف و ناتوان بودند، غذای کافی نمیخوردند، اما برای اینکه بگویند من هم دارا هستم به خود سیلی میزد که صورتش سرخ شود، آبروی خود را با سیلی حفظ میکرد، لذا مَثَلِ معروف شده است که با سیلی صورتِ خود را سرخ میکند، یعنی خیلی بزرگ مَنِش است، خیلی آقاطبع است، با اینکه وضعِ خوبی ندارد، طوری زندگی نمیکند که مردم او را کوچک بشمارند، مردم او را تحقیر کنند.
چون بعضی انسانها هم خیلی بد هستند، افتاده را لگد میزنند، تا ببینند پشتِ کسی خالی است و در زندگی پشتوانه ندارد، میآیند و تَنِه میزنند، افتاده را لگد میزنند، اگر کمی ضعیف است او را ضعیفتر میکنند، خونِ او را میمَکند، از او رِبا میگیرند، او را بدبخت میکنند.
مؤمن باید طوری زندگی کند که این انسانهای بدذات و خبیث بهانهای برای تحقیرِ مؤمن داشته باشند، شَرَفِ مؤمن از کعبه بالاتر است.
لذا امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: چرا دست به سوال باز میکنی؟ سوال در ترازِ ارزش و عزّتِ یک مؤمن نیست.
در سه مورد جایز است که انسان پیشِ دیگران برود و اظهارِ نیاز کند:
اول: کسی که بدهیِ او زیاد شده است و آبروی او درخطر است، هیچ راهی ندارد جز اینکه به یک کریم مراجعه کند و دردِ خود را با او درمیان بگذارد، «مَن شَکی إلی مُؤمن فَقَد شَکا إلی الله» اگر گرفتاریاش را نزدِ یک مؤمن برد، نه یک انسانِ فاسقِ رباخوارِ بیرحمِ خبیث، باید به یک انسانِ کریم، یک انسانِ اصیل رجوع کرد و گفت: فلانی، چِکهای من در حالِ برگشت خوردن است، ممکن است بیایند و من را دستگیر کنند، من خانواده دارم، حاضر نباش که من رنگِ زندان را ببینم…. این اشکالی ندارد، اگر قرضِ زیادی داری و احتمال میدهی که این آقا کریم است، اصیل است، یک دوایی برایِ دردِ تو پیدا میکند، اینجا جایز است.
دوم: اگر در یک تصادفی، در یگ درگیریای به کسی آسیب زدی و بدهکارِ دیه شدی و یا گرفتارِ قتلِ خطایی شدی و مثلاً در یک تصادف کسی از بین رفت، و شما دیه بدهکار شدی و نمیتوانی یک مرتبه دویست میلیون تومان خونبها بدهی، اگر اینطور گیر کردی درِ شخصِ کَریمی را بزن تا نیازِ تو را برطرف کند.
سوم: اگر اینقدر فقیر بودی که دیگر زمینگیر شدی، دیگر هیچ توانِ فعالیّت نداشتی.
جز در این سه مورد جایز نیست، روا نیست که مؤمن آبرویش را در گروی این و آن بگذارد، آن هم مردمِ زمانه، که هرکسی را فقیر میبینند به او بی اعتنایی میکنند و او را تحویل نمیگیرند، حتّی جوابِ سلامِ او را هم نمیدهند و به دادِ او نمیرسند.
پارتیبازی برای چه کسانی است؟ چه کسانی در این جامعه در حالِ پایمال شدن هستند؟
آقا امام حسن مجتبی علیه السلام ابتدا درس دادند، خواستند ابتدا عزّتِ او را حفظ کند، او هم ممنون شد، گفت: پسرِ پیغمبر من گرفتارِ یکی از این سه مورد هستم، دردِ خود را برای حضرت گفت، عثمان پنج درهم به او داده بود، اما امام حسن مجتبی علیه السلام پنجاه دینار[۱۵] به او دادند، امام حسین علیه السلام میتوانستند پنجاه دینار به او بدهند، اما هیچ وقت بر امامِ خود پیشی نمیگیرند…
اینها خیلی مهم است، اگر پدری امکاناتی دارد و میخواهد در کارِ خیری شرکت کند، پسرِ او نباید بالاتر از پدر انجام دهد.
امام حسین علیه السلام میتوانستند مانندِ امام حسن علیه السلام پنجاه دینار بدهند، ولی امام حسین علیه السلام چهل و نه دینار به او دادند، عبدالله بن جعفر هم در سخاوت شهره بود، پسرِ جعفرِ طیّار است، خیلی دست و دلباز بود، هیچ کسی از درِ خانهی او ناامید نمیرفت، او دید امام حسین علیه السلام چهل و نه دینار دادند، او نیز چهل و هشت دینار داد.
ببینید، هم رعایتِ ادب را کردند، هم یک انسانِ ورشکستهی زمینگیر را سرمایهدار کردند.
وقتی برگشت، خلیفه سوم خواست ببیند که چه نتیجهای گرفته است، از او پرسید که امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام چه چیزی به تو دادند؟ گفت: آنها به من هم درس عزّت دادند که پیشِ امثالِ تو نیایم و دستم را دراز کنم، همی اینکه یکی پنجاه دینار، دیگری چهل و نه دینار، و دیگری چهل و هشت دینار به من دادند.
عثمان گفت: «مَن لکَ مِثلُ هؤلاء الفِتیَه؟» چه کسی برای تو مانندِ این جوانمردها میتوانست دست و دلبازی کند؟ اینها پناهِ مردم هستند، اینها هیچ کسی را از درِ خانهی شان دستِ خالی برنمیگردانند.
لذا امام حسن مجتبی علیه السلام کریم اهل بیت علیهم السلام است، مشیِ او در زندگی…. هم خودِ او در زندگی راحت زندگی میکند، هم برای دیگران کلیدِ راحتی دارند و قفلِ مشکلات را باز میکنند، و برای آنها تسهیلات بوجود میآورند، برایِ دیگران آرامشِ دل بوجود میآورند.
امام حسن مجتبی علیه السلام در راه رفتنِ خود در راهِ محبوب، نه تنها تکبّر ندارند، بلکه مانندِ پابرهنههای بیابانی، پابرهنه به سویِ خانهی دوست حرکت میکنند.
شب زندهداری
«وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»[۱۶]
شبِ جمعه در پیش دارید و سحرها بلند میشوید، خیلی به این آیه دقّت بفرمایید، ببینید ابتدا «عبادِ رحمان» را مطرح کرده است، اینها در بندگی ممتاز هستند، بندگانِ مدالدار و رکورددارِ جامعه هستند، اینها در مشیِ خودشان بیتکبّر و بیتبختُر و بیاشکال هستند، اینها زمینهسازِ خانواده و محیط و دلها هستند، مع ذلک یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً شبها خوابشان نمیبَرَد.
روزها شیرِ میدانِ خدمت هستند، شبها رُبّانِ اشکبارِ بارگاهِ پروردگارِ متعال هستند، «وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً» کسانی که شبها بیتوته میکنند، در چه حالی؟ دنبالِ عیش و عشرت هستند؟ دنبالِ بدمستیها هستند؟ دنبالِ بدبختیها و توطئهها هستند؟ آیا در حالِ تماشای ماهوارهها هستند؟ آیا ذهنها در حالِ بدبخت کردنِ ذهنِ آنها و گرفتنِ آرامشِ آنهاست؟ آیا در حالِ ارتباط با بیگانهها هستند؟ نه… اینها دنبالِ شبکههای شیطانی نمیروند، اینها اهلِ خلوتِ با دوست هستند…
خواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار است ما شبی صبح نکردیم به بیداری دل
عشقِ خدای متعال شبها خواب را بر چشم اینها حرام میکند، در دلِ شب بیدار میشوند «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا»[۱۷] اینها بستر را خالی میکنند، برای مناجات با قاضی الحاجات که گاهی طمع دارند و گاهی خوف دارند، هم مجذوب هستند و هم مرعوب هستند، کَرَم میبینند و میگویند مرا قبول میکند، آنها هم خودشان را میبینند و میگویند رویی نداریم، در یک همچنین حالی هم طمع به کَرَمِ او دارند و هم گناهِ خودشان در نظرشان بزرگ شده است و نگرانِ این هستند که آیا من را هم قبول میکند؟ یعنی من را هم میبخشد؟ یعنی آنقدر عفوِ او زیاد است که بر پروندهی من هم قلمِ عفو بکشد؟
آنها بیتوته میکنند، اما دور از انظار هستند، در خلوتِ شب هستند، خودشان را به کسی نشان نمیدهند، این «لِرَبِّهِم» «ل» برای اختصاص است، خودش هست و معبودِ خودش، کسی خبر ندارد چه عالَمی دارد، چه اشکی دارد، چه سوزی دارد…
سُجَّداً وَ قِیاماً اینها گاهی حالِ سجود دارند، گاهی هم حالِ رکوع دارند، خدای متعال سجده را قبل از قیام قرار داده است، با اینکه وقتی انسان نماز میخواند ابتدا بلند میشود، قیام بعد از رکوع بر سجود است، اما خدای متعال ابتدا سجده را فرموده است و بعد قیام را فرموده است، یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً چرا ابتدا سجده را فرموده است؟ برای اینکه نزدیکترین حالتِ انسان به خدای متعال حالتِ سجده است.
سجدههای طولانی در این ماه مبارک رمضان… یکی از نوزده دستورالعمل مراقباتیِ ماه مبارک رمضان که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند این بود که گناهانتان پشت شما را خم کرده است، بارِ گناهتان سنگین است، با طولِ سجده بارِ خود را سبُک کنید… در دلِ شب بلند شوید، نماز شب که میخوانید، وقتی به سجده میروید، ذکر سجده را (سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ) سه مرتبه تکرار کنید، پنج مرتبه تکرار کنید، هفت مرتبه تکرار کنید، نه مرتبه بگویید، یازده مرتبه بگویید، سیزده مرتبه بگویید، …. هرچه میتوانید بگویید، هرچه میتوانید سجده را طولانی کنید.
گاهی هم نه! اصلاً در حالِ سجده اشک بریزید و بگویید خدا «عُبِیدُکَ بِبابِک» این بندهی بیچارهی از چشم افتاده سر به آستانِ تو گذاشته است….
روزِ پنجشنبه است، در آستانهی شبِ جمعه هستیم، خدا… عدهای بیچاره به بارگاهِ تو آمدهاند، شبِ قدر را در پیش داریم و رویی نداریم، آمدهایم که یک نگاهی به ما کنید تا برای شبِ قدر آماده بشویم…
توبه کنیم
یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً ان شاء الله امروز دو رکعت نمازِ توبه در همین امامزاده بخوانید، همهی گناهانی که در طولِ عمرتان به یاد میآورید، نگاهی کن و بگو اُف بر تو، ببین چه کردهای، بیچاره…
نکند فراموش کنی که چه بدبختیهایی برای خودت ساختهای، ابتدا یک نگاهی به پروندهات کن، اگر دیدی اوضاعِ تو خوب نیست، بعد یک نگاهی به کَرَمِ خدای متعال کن، بگو چقدر بزرگ است، بگو تو هم کریم هستی، با همهی این بدیها میهمانِ تو هستم، من را استثناء نکردهای، من هم با بقیهی میهمانها همراه شدهام و به خانهات آمدهام، به شهرِ تو آمده ام، ماه مبارک رمضان شهرِ توست، واردِ شهرِ تو شدهام، به من مهلت دادهای، به من عمر دادهای، همراه با این میهمانهایت به شهرِ تو وارد شدهام، میهمانِ تو هستم…
آن وقت با این حال از یک طرف کَرَم میبینی، از یک طرف هم زشتی و سرافکندگی…
وقتی سلامِ نماز را دادی، هفتاد مرتبه بگو «استغفرالله رَبّی وَ أتُوبُ إلَیه» من که بیخدا نیستم، من که بیکَس نیستم، بد هستم، شکست خورده هستم، ورشکسته هستم، آلوده هستم، دلم بیمار است، ولی تو رَب هستی…
ببین چه میگوییم، «استغفرالله» استغفار میکنم الله، کدام الله؟ «رَبّی» رَبِّ خودم است، چون خودِ او گفته است، «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ»[۱۸] ببینید، اینجا خودِ خدای متعال گفته است، با اینکه خطابِ او به گنهکار است، برای اولیاء الله نیست، برای مقرّبین نیست، برای انبیاء نیست، به ما گنهکارها خطاب کرده است، فرموده است: قُلْ یَا عِبَادِیَ تو بندهی من هستی، چرا نزدِ خودِ من نمیآیی؟
او ما را صدا زده است، ای بندهی گنهکارِ من… حالا من هم که میخواهم استغفار کنم میگویم «استغفرالله رَبّی» استغفار میکنم رَبِّ خودم را، بد هستم که بد هستم، ولی من خدا دارم، من رَب دارم، خودِ او از من نوازش میکند، به دارالشفای عفوِ او آمدهام…
وقتی هفتاد مرتبه استغفار کردی، سرِ خود را به سجده بگذار، تا میتوانی گریه کن، اگر نتوانستی گریه کنی، تَباکی کن، زاری کن، بگو الهی العفو…
روزِ کَرَمِ کریمِ اهل بیت علیهم السلام است، ان شاء الله ببینیم همین امروز خدای متعال تمامِ گناهانمان را بخشیده است، و از اینجا که میرویم، انگار تازه از مادر متولّد شدهایم…
ای امامزادهی بزرگوار! دستِ شما هم باز است، ما را شفاعت کنید.
دعا
خدایا! به حقّ کریم اهل بیت علیهم السلام امام حسن مجتبی علیه السلام، گناهانِ همهی ما را ببخش و بیامرز.
خدایا! پدرها و مادرها و مشایخ و ذویالحقوق ما را ببخش و بیامرز.
خدایا! حاجاتِ این جمع، حوائجِ ملتمسینِ ما، گرفتاران را حاجتروا بفرما.
خدایا! جوانانِ ما را به سامان برسان.
خدایا! نگرانیها را از این کشور رفع بفرما.
خدایا! رهبر عزیزمان را محافظت بفرما.
خدایا! مردمِ خوبمان را از این وضعیّتِ نابسامانِ اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی، نجات بده.
خدایا! امام و شهدا را از ما راضی و خشنود بفرما.
[۱] سوره مبارکه ی طه آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره ی مبارکه ی فرقان آیات ۶۳ تا ۶۵
[۳] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۰۵
[۴] امالی شیخ صدوق، صفحه ۳۵
[۵] سوره ی مبارکه ی فرقان آیه ۶۳
[۶] الخصال، صفحه ۳۳۲، حدیث ۳۱
[۷] امالى شیخ طوسى صفحه ۲۷۵ ، حدیث ۵۲۶ – وسایل الشیعه جلد ۵ ، صفحه ۷ ، حدیث ۵۷۴۶
[۸] بحارالانوار، جلد ۶۵، صفحه ۱۵۹
[۹] خطبه ۲۶۶ نهج البلاغه
[۱۰] الجامع الصغیر، جلد۲ صفحه ۲۳۷
[۱۱] سوره ی مبارکه ی فرقان آیه ۶۳
[۱۲] سوره ی مبارکه ی فرقان آیات ۶۳ تا ۶۵
[۱۳] سوره مبارکه فرقان آیه ۷۲
[۱۴] سوره مبارکه فرقان آیه ۶۳
[۱۵] درهم و دینار از جمله ارزهای رایج زمان پیامبر و ائمه علیهم السلام بوده است که در امور شرعی و حقوقی نیز به کار می رفته و امروزه هم در برخی از این امور استفاده می شود. دینار، سکه ای از جنس طلا و درهم از نقره بوده. دینار شرعی تقریباً ۲۴/۴ گرم و بنابر نظر برخی دیگر، تقریباً ۴۶/۴ گرم است، و هر درهم نیز برابر با نیم مثقال نقره است.
[۱۶] سوره مبارکه فرقان، آیه ۶۴
[۱۷] سوره مبارکه سجده، آیه ۱۶
[۱۸] سوره مبارکه زمر، آیه ۵۳
پاسخ دهید