روز شنبه مورخ ۱۸ آذر ماه ۱۴۰۲، سخنرانی سوّمین شب از مراسم ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در «هیات ثارالله مسجد الهادی» با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضور می گردد.
- سه توصیه امام زمان (ارواحنا فداه) به سیّد رشتی (رضوان الله تعالی علیه)
- اهمیّت نماز شب برای ظُلمت عالَم برزخ
- اهمیّت زیارت عاشورا برای اهل مُراقبه
- زیارت جامعهی کبیره اِکسیری برای طهارت انسان است
- اگر دل انسان عَرشی بشود، نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) در دل او میاُفتد
- عظمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در جریان مُباهله
- خَزائن لَعنت و خَزائن غَضب خداوند متعال در اختیار اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) است
- حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) جَعل لَعنت الهی را در اختیار دارد
- روضه و توسّل به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
سه توصیه امام زمان (ارواحنا فداه) به سیّد رشتی (رضوان الله تعالی علیه)
موضوع شخصیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و شخص حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) از شئون شناخت خداوند متعال است. پروردگار متعال برای خودش آیینههایی را منظور فرموده است تا دلهای آماده با رَفع حجاب از باطنشان این آیینهها در قلبشان نَصب بشود و دائماً دلِ خدابین داشته باشند. زیارت «جامعهی کبیره» را قَدر بدانید. دیشب در مورد «حدیث کساء» چند جملهای از بزرگان نَقل کردیم؛ عالِم ربّانی و امام جماعت خوبتان فرمودند که امشب حدیث کساء را بخوانید. الحمدلله مُشخّص میشود که همینگونه نمینشینید. اگر سُراغ گَنجی را به شما بدهند، آن را سرمایهی آخرتتان میکنید و انشاءالله در دنیا هم برای شما نورانیّت و گُشایش در پیش خواهد بود. این زیارت جامعهی کبیره هم از نظر متن جُزء مُتون عَرشی است که به تَعبیر حضرت امام که رضوان خداوند بر ایشان باد، فرموده بودند: «در دهان غیر مَعصوم میچاد که بتواند چنین زیارتنامهای را تدوین نماید». مَعلوم میشود که این عبارت نشان میدهد که برای امام است. قُربان امام هادی (علیه السلام) بروم که چه سُفرهای برای شیعه پَهن کردهاند. وجود مُقدّس حضرت امام عصر (ارواحنا فداه) برای نجات از درماندگی در راه، برای «سیّد رشتی[۲]» (رضوان الله تعالی علیه) یک نُسخهای سهظلعی پیچیده بودند. در مفاتیح الجنان هم بخوانید، در دسترس شما هست. فرمودند: نافله بخوان. سیّد رشتی (رضوان الله تعالی علیه) در آن زمانهایی که راهها نااَمن بود و ماشین نبود و چراغ نبود، در مسیرها چهقَدر تَلفات وجود داشت، دَرندهها بودند، قُطّاع الطّریق بودند، انواع خطرها بَشر را تَهدید میکرد؛ لذا در آن زمان این جمله مشهور بود که حالا روایت است یا درایت است که میگویند: «إِنَّ اَلسَّفَرَ قِطْعَهٌ مِنَ اَلْعَذَابِ[۳]»؛ سفر قطعهای از جهنّم است. سفر خیلی مشکلات داشت. حالا اگر کسی در یک بیابانی که بَلد نبود جا میماند، این وحشت او را از پای درمیآورد. سیّد رشتی (رضوان الله تعالی علیه) دَرمانده شد و به امام زمان (ارواحنا فداه) مُتوسّل شد. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف آوردند و فرمودند: نافله بخوان. شب بود و وقت سَحر بود؛ او نماز شب خود را خواند. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) فرمودند: زیارت عاشورا بخوان. زیارت عاشورا را هم خواند. سپس فرمودند: جامعه بخوان. او زیارت جامعهی کبیره را هم خواند. بعد حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) او را به قافله رساندند؛ ولی حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) هریک از اینها را سه بار تکرار کردند. نافله، نافله، نافله؛ عاشورا، عاشورا، عاشورا؛ جامعه، جامعه، جامعه.
اهمیّت نماز شب برای ظُلمت عالَم برزخ
در اهمیّت نافلهی شب یا همان نماز شب که ۱۱ رکعت است، بعضی از ائمهی اطهار فرمودهاند: از ما نیست کسی که نماز شبش تَرک بشود. در یک حدیثی از وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال شد: «اِنّى قَدْ حُرِمْتُ الصَّلاهَ بِاللَّیْلِ[۴]»؛ ما چگونه هستیم که یک گَنج بینظیری مانند نماز شب را از دست میدهیم؟ حضرت فرمودند: «قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ[۵]»؛ گناهان پای شما را کُند کرده است و نمیگذارد که بلند شوید. آثاری که برای نماز شب هست، مرحوم آیت الحقّ «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) در این کتاب «لقاءالله[۷]» یک حدیثی آوردهاند که ۳۰ اثر برای نماز شب از امام جعفر صادق (علیه السلام) نَقل کرده است. نماز شب نورانیّت میآورد، نماز شب محبوبیّت میآورد، نماز شب وُسعت رِزق میآورد، نماز شب غُفران گناهان را میآورد، نماز شب برای عالَم برزخ چراغ است. «صَلاَهُ اَللَّیْلِ سِرَاجٌ لِصَاحِبِهَا فِی ظُلْمَهِ اَلْقَبْرِ[۸]»؛ انسانی که میمیرد، این چشم از کار میاُفتد؛ لذا نور را نمیبیند. در عالَم برزخ هم نور آفتاب و نور این چراغهای برق با چشم حسّی دیده میشود. وقتی انسان این چشم را از دست میدهد، در عالَم برزخ اگر شما در قَبر نورافکن هم بیندازید، جسم بیجان است و چشم و گوش کار نمیکنند. انسان در عالَم دیگری است و در قَبر نیست. اگر کسی میخواهد در آنجا نور داشته باشد، باید نماز شب بخواند. «صَلاَهُ اَللَّیْلِ سِرَاجٌ لِصَاحِبِهَا فِی ظُلْمَهِ اَلْقَبْرِ». مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) به بنده فرمودند: اگر خسته بودی و دیدی که اگر بستر را پَهن کنی، ممکن است که برای نماز شب بیدار نشوی، در بستر نرو؛ نشسته بخواب که بتوانی نماز شب را دَرک کنی. خیلی مهمّ میدانستند. در حالات حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) نَقل میشود که آن پیشکار ایشان میگوید: برای حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) صبحانه بُردم و دیدم که با صدای بلند گریه میکنند. گریهای که مادر داغدیده میکند، دیدم که ایشان هم به همان صورت گریه میکنند. وحشت کردم و پیش حاج احمد آقا دویدم و عرض کردم: حاج احمد آقا! نمیدانم چه خاکی بر سرمان آمده است، حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) اینگونه گریه میکنند. ایشان گفتند: حتماً نماز شب از دست ایشان رفته است. برای حاج آقا مصطفی گریه نکرد، ولی برای نماز شبشان که قضا شده بود، به آن صورت گریه میکردند. لذا امام زمان (ارواحنا فداه) دوست دارند که نماز شب بخوانیم. حالا عادت هم ندارید، الآن شبها طولانی است. اگر نصفشب بیدار هستید، نماز شب را بخوانید و بعد بخوابید. و یا اگر ارادهی قَوی دارید، مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میگفتند که نماز شب انسان را بیخواب نمیکند؛ وقت خوابتان را عوض کنید. مقداری زوتر بخوابید تا از آن طرف زودتر برای نماز شب برخیزید.
اهمیّت زیارت عاشورا برای اهل مُراقبه
زیارت عاشورا هم همهی کسانی که در خطّ سِیر و سُلوک بودند و میخواستند برای قُرب به خداوند متعال آماده بشوند، به زیارت عاشورا چشم دوخته بودند. میدانید که ما دو زیارتنامه داریم که برای خودِ خداوند متعال است. خداوند متعال برای دو امام ما خودش زیارتنامه را فرموده است. ما زیارتنامه برای ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) از امامانمان فراوان داریم. برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) حدود ۸۰ زیارتنامه هست؛ ولی همهی آنها از ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، برای وجود نازنین حضرت ثامنالحُجج (علیه السلام) و برای هر امامی چند زیارتنامه داریم؛ ولی خودِ امامان (سلام الله علیهم اجمعین) فرمودهاند. اما برای دو امام ذاتِ مُقدّس حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) زیارتنامه را تَدوین کرده است. یکی برای امام حسین (علیه السلام) است که زیارت عاشوراست، حدیث قُدسی و کَلامالله است. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) از پدرشان نَقل میکنند، ایشان از حضرت امام حسین (علیه السلام)، ایشان از حضرت علی (علیه السلام)، ایشان از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جناب جبرئیل (علیه السلام) و جناب جبرئیل (علیه السلام) از خودِ خداوند متعال نَقل میکند و سَند زیارت عاشورا به خداوند متعال میرسد. دیگری هم زیارت آلیاسین است که برای آقاجانمان حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است. این دو زیارتنامه خیلی ویژه هستند. هم زیارت عاشورا و هم زیارت آلیاسین اینگونه هستند. مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: «حاج آقا مُنیر اصفهانی[۹]» (رضوان الله تعالی علیه) که چند برادر بودند و همگی جُزء عُلمای دَرجهی یک و انقلابی بودند، فقیه بودند و اهلالله بودند. یکی از آنها حاج آقا مُنیر (رضوان الله تعالی علیه) است. وقتی مرحوم «میرزای شیرازی[۱۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) فتوای تَحریم تنباکو که در واقع اوّلین فَقیهی بودند که در مسائل سیاسی اِعمال ولایت کردند و به دستور امام زمان (ارواحنا فداه) هم این کار را کردند. این عبارت برای ایشان بوده است: «الیوم استعمال توتون و تنباکو بِأی نَحوٍ کان در حکم محاربه با امام زمان (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) است[۱۱]». هم شفاهاً از حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) شنیده بود و هم به صورت مَکتوب حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) مَرقوم فرموده بودهاند. ایشان این حُکم حکومتی که دادهاند، در اعلان موجودیّت و نَقش زُعمای شیعه به عنوان نایب امام زمان (ارواحنا فداه) یک نقطهی عطفی در تاریخ شیعه است. مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند که مرحوم حاج آقا مُنیر اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) از نظر فقهی توجیه نشد. بین خودش و خدایش یک جُزوهای نوشت و گفت که به سامرا میروم و این جُزوه را به زَعیم بزرگ عالَم تشیّع میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) میدهم؛ شاید بتوانم او را مُنصرف کنم. به سامرا رفت و هنوز خدمت مرحوم میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) نرسیده بود، با «مُلّا فتحعلی سلطانآبادی[۱۲]» (رحمت الله علیه) که از اوتاد و اولیای الهی است، روبرو شد. باز این نکته را از آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بین پَرانتز داشته باشید. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) از «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) صاحب تفسیر «المیزان» نَقل کردند و گفتند: آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) گفت: مرحوم «آقای نائینی[۱۳]» (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: من در میان اهل مُراقبه کسی را به پای این ۳ نفر سُراغ ندارم؛ یکی سیّد اهل مُراقبه مرحوم «سیّد بن طاووس» (اعلی الله مقامه الشریف) است که خیلی رَفیعِ مَقام است. سیّد بن طاووس (اعلی الله مقامه الشریف) درون زندگی امام زمان (ارواحنا فداه) بوده است و از اوضاع ایشان خبر داشته است. دوّمین نفر مرحوم «سیّد بحرالعلوم[۱۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) است. در مورد علّامه سیّد بحرالعلوم (اعلی الله مقامه الشریف) میگویند که امام زمان (ارواحنا فداه) بیش از ۷۰ بار ایشان را در آغوش گرفته بود. سوّمین نفر را مرحوم نائینی (رحمت الله علیه) گفته بود که مُلّا فتحعلی سلطانآبادی (رضوان الله تعالی علیه) است. مرحوم میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) زَعیم و مَرجع تَراز اوّل جهان تشیّع نسبت به مُلّا فتحعلی سلطانآبادی (رضوان الله تعالی علیه) به مَعنای واقعی کلمه مُرید بوده است. همینگونه که مردم کوچه و بازار و بعضی از جوانها نسبت به بعضی از عُلمایی که کرامت دارند و از آنها اوضاع مُعجزهآسا دیدهاند، چگونه دل میدهند و مُرید میشوند؟ مرحوم میرزای شیرازی با آن زِعامتشان نسبت به مُلّا فتحعلی سلطانآبادی (رضوان الله تعالی علیه) اینگونه بود و وقتی مُلّا فتحعلی سلطانآبادی (رضوان الله تعالی علیه) میآمد، دستپاچه میشد. به استقبال ایشان میرفت و دست ایشان را میبوسید. هفتهای یک روز هم در اختیار مُلّا فتحعلی سلطانآبادی (رضوان الله تعالی علیه) بوده است. روزهای چهارشنبهی ایشان برای اِستکمال خودشان در خدمت مُلّا فتحعلی سلطانآبادی (رضوان الله تعالی علیه) بوده است. حاج آقا مُنیر (رحمت الله علیه) میگوید که من در مسیر با مُلّا فتحعلی سلطانآبادی (رضوان الله تعالی علیه) روبرو شدم. ایشان بدون هیچ مُقدّمهای به بنده فرمودند: شما اشتباه میکنید. فتوای میرزا مَبنا دارد، مُستند دارد و این نوشتهی شما هم مشکل دارد و درست نیست. میگفت: من به کسی چیزی نگفته بودم. دیدم او عجب رِندی است! گفتم: حالا که معلوم است شما اهل باطن و اهل سِرّ هستید، به ما هم یک نُسخهای بدهید که ما هم درست بشویم و راه بیفتیم. میگفت که مرحوم مُلّا فتحعلی سلطانآبادی (رضوان الله تعالی علیه) احترام کردند و فرمودند: شما علّامه هستید، شما با کتاب و سنّت آشنا هستید، شما قدرت استنباط و اجتهاد دارید؛ من چه دارم که به شما بدهم؟ عطش من بیشتر شد و اصرار کردم که یک چیزی هم به ما بدهید. میگفت: مُلّا فتحعلی سلطانآبادی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: این سه چیز را مُلازم باش: اوّل زیارت عاشوراست. زیارت عاشورا را تَرک نکن. دوّم نَماز لیله الدّفن را هرشب بخوان. وقتی انسان از دنیا میرود، سختترین شرایط او شب اوّل قبر است. خیلی سخت است، خدا به دادمان برسد. از همهکَس جُدا شده است و نمیداند که آینده چه خبر است. تمام گناهانش و تمام غفلتهایش در آنجا گُل میکند و انسان میفَهمد که چه میتوانسته بشود و چه چیزی را از دست داده است. خیلی شب سختی است. لذا نماز لیله الدّفن هم مهمّ است. سوّم نماز اوّل ماه است. نماز اوّل ماه که رکعت اوّل ۳۰ مرتبهی سورهی توحید و رکعت دوّم ۳۰ مرتبهی سورهی قَدر دارد. بعد از نماز هم چند آیه است که در مفاتیحالجنان آمده است. اُمیدوارم انشاءالله در این چند شبی که به برکت «حاج آقای ابراهیمی» توفیق داریم تا در جمع شما چهرههای نورانی باشیم که الحمدالله چه مجلس باصفایی هم دارید و بعد از صحبت ما هم چه شوری دارید و چهقَدر خوب هستید. خوشا به حالتان! انشاءالله یک چیزهایی عَملی هم داشته باشید و گاهی بعد از مَرگمان هم یادمان کنید. اگر این جوانها اینها را داشته باشند، خیلی خوب است. اجمالاً زیارت عاشورا خیلی مهمّ است و باید قَدر آن را دانست.
زیارت جامعهی کبیره اِکسیری برای طهارت انسان است
در زیارت جامعهی کبیره که مرحوم «شیخ انصاری[۱۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) گاهی از نجف خارج میشده است، مقابل دَرب یک خانهای زیارت جامعه را میخوانده است و دَرب باز میشده و ایشان داخل خانه میرفتند. یک کسی حسّاس شده بود و ایشان را تَعقیب کرده بود. از شیخ درخواست کرده بود که بگویید کجا میروید و این چه سِرّی است؟ شیخ دیده بود که لو رفته است. گفته بود: من هروقت مأذون به شَرفیابی به محضر امام زمان (ارواحنا فداه) میشوم، زیارت جامعه کلیدی است که این دَرب بسته بر روی من باز میشود و خدمت امام زمان (ارواحنا فداه) میرسم. زیارت جامعه خیلی مُحتوای عجیبی دارد. از دو جهت جامعه است؛ یکی از این جهت که همهی زیارتنامهها «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ» است. وقتی شما به امام حسین (علیه السلام) سلام میکنید، میگویید: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ»؛ به امام رضا (علیه السلام) عرضه میدارید: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ[۱۶]» ، «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ[۱۷]»؛ همینطور به هر امامی که به زیارت او رفتهاید، گفتهاید: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ». در زیارت جامعه «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ» نمیگویید و میگویید: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ[۱۸]»؛ این اِکسیری است که شما را به مجموع امامان (سلام الله علیهم اجمعین) وصل میکند. انسان با هر زیارتنامه به یک امام وصل میشود؛ اما زیارت جامعه ما را با همهی امامانمان وصل می کند. قَدر بدانید. وجه دیگر جامعه بودنِ آن هم این است که ویژگیهای امامان (سلام الله علیهم اجمعین) را به صورت یکجا آورده است؛ «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری[۱۹]». یک جمله از زیارت جامعهی کبیره این است که میخوانیم: «خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّى مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا[۲۰]»؛ انسان پَر در میآورد، پَرواز میکند. خداوند متعال با یک زیارت هم خَلق ما را پاکیزه میکند، این وجود آلودهی ما با زیارت این بزرگواران و با عرض ارادت به اینها خِلقت پاک میشود. خَلق ما طیب پیدا میکند، عطرآگین میشود، بوی امام میدهد، بوی معصوم میدهد. وقتی پاک میشویم بوی آنها را میدهیم. «طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا[۲۱]»؛ هم خِلقت و طینتمان پاک میشود و هم طهارت پیدا میکنیم و پروردگار متعال ما را هم از رَذائل و هم از گناهان پاک میکند و هم «تَزْکِیَهً لَنا» کلاس تَزکیهای که انسان میخواهد تَزکیهی نَفس کند، هیچ اِکسیری مانند اتّصال به امامان (سلام الله علیهم اجمعین) انسان را پاک نمیکند، انسان را تَزکیه نمیکند. اگر به دنبال تَزکیه باشیم، باید به اینها وصل بشویم.
اگر دل انسان عَرشی بشود، نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) در دل او میاُفتد
حالا که متوجّه شدیم خداوند متعال اینها را نور خَلق کرده است؛ در کجا بودند؟ «فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ»؛ نازل مَنزلهی عَرش الهی قُلوب ماست. «قَلْبَ اَلْمُؤْمِنِ عَرْشُ اَلرَّحْمَنِ[۲۲]»؛ قلب مؤمن عَرش خداست. حال اگر خداوند متعال این چِلچراغ را در دل ما قرار بدهد، آنگاه ما یک نور دیگری پیدا میکنیم. نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) چِلچراغ الهی است که عَرش را روشن کرده است. اگر دل ما عَرشی بشود، نور فاطمه (سلام الله علیها) در دل ما میاُفتاد. شناخت حضرت زهرا (سلام الله علیها) با ذهن، با کلمات و با مَفهوم مُمکن نیست. با طهارت وجود مُمکن است؛ «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۲۳]»؛ «رو مجرد شو مجرد را ببین[۲۴]». بنابراین حضرت زهرا (سلام الله علیها) چِلچراغ عَرش خداست، بالاتر از اُفق دید انسانهای مَعمولی است. همانگونه که شناخت خداوند متعال را خودِ حقتعالی فرموده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ[۲۵]»؛ راه شناخت خداوند متعال پاکیزگی زندگی است. اگر انسان درست زندگی کند، امین باشد، صادق باشد، حَلالخور باشد، حَلالبین باشد، حَلالگو باشد، پاکدامن باشد، پاکدست باشد، درآمد پاک و هزینهی پاک داشته باشد، خداوند متعال معرفت خودش را در وجود او قرار میدهد؛ «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ». شناخت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) و انقلابیماندن برای ناپاکها نیست. همهی اینهایی که ریزش کردهاند را یقین بدانید که مشکل اخلاقی داشتند، یا مشکل حَرامخوری داشتند، یا مشکل مسئولیتهای نامَشروع داشتند. وقتی از آنها گرفته شد، ریزش کردند. ثَبات قَدم ما به ثَبات بندگی ماست. اگر گناه نکنیم خداوند متعال ما را در مسیر خودش حفظ مینماید. ولی گناه انسان را از چشم خداوند متعال میاندازد. حالا در ارتباط با حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) اگر ما خواستیم در مرتبهی خودمان به مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها) پِی ببَریم، اوّلین راهِ معرفه الفاطمه (سلام الله علیها) همان راهِ معرفه الله است. یعنی چه؟ یعنی عبودیّت خداوند متعال است، یعنی تَرک گناه است. اگر ما تَرک گناه کنیم، سِنخیّت پیدا میکنیم و خداوند متعال بیبی را در دلمان به ما نشان میدهد. بنده خودم حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در عالَم رؤیا دیدهام، در بستر هم دیدهام. فدای ایشان بشوم که از من رو نگرفته بودند. فَهمیدم که ما جُزء مَحرمهای حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستیم. انسان میتواند ببیند.
عظمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در جریان مُباهله
دوّم قرآن کریم است. این کتاب وجود ماست. ابتدا باید کتاب دل را از نُقوش انحرافی پاک کرد. وقتی آیینهی دل صاف شد، نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) در دل ما میتابد. دوّم باید از خودِ خداوند متعال معرفت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را سُراغ بگیریم و خداوند متعال حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را به ما مُعرّفی کند که در حدّ خودمان میتوانیم بشناسیم. یکی از آن آیاتی که در قرآن کریم در مُعرّفی حضرت زهرا (سلام الله علیها) شایان توجّه است، «آیهی مُباهله» است. نصارای نَجران در «عامُ الوُفود» که سال نُهم هجرت عامُ الوُفود است. گروههای مختلف از مناطق مختلف جُغرافیایی که آوازهی اسلام بلند شده بود، یا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) احضارشان میکرد و یا خودشان میآمدند و با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیعت میکردند و ایمان میآوردند و یا مُناظره میکردند. یکی از گروههایی که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اینها را خواستند، نصارای نَجران بودند. این نصارای نَجران جُزء گروههای وافد بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و در میان همهی گروهها خیلی زَرق و بَرق داشتند. با طلا و نُقره و مَرکبهای کَذائی با یک جَلالی آمده بودند تا مسلمانها و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تحتالشُعاع قرار بدهند و بگویند که ما این هستیم. آمدند و گفتند: مگر میشود کسی بدون پدر متولّد بشود؟ پدر حضرت عیسی (علیه السلام) چه کسی بوده است؟ آیه نازل شد: «إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ[۲۶]»؛ چون حضرت عیسی (علیه السلام) پدر ندارد، برای شما مُعمّا شده است؟ مهمتر از او خودِ حضرت آدم (علیه السلام) است که نه پدر دارد و نه مادر دارد. حضرت آدم (علیه السلام) نه پدر داشت و نه مادر داشت. «خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ[۲۷]»؛ بدون اینکه پدر و مادری داشته باشد، فرشتگان خاک را با دست خداوند متعال، به اذن خداوند متعال و با اَمر خداوند متعال صورتگَری کردند و بعد میفرماید: «ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۲۸]»؛ عَطسه کرد و بلند شد و آدم شد. همهی ما وقتی میخواهیم آدم بشویم، باید یک دَمی از جانب خداوند متعال بیاید. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۲۹]». مرحوم «حاجی نوری» (رحمت الله علیه) یک کتابی در مورد جناب «سلمان» نوشته است و نام آن را «نَفَسُ الرَّحمان» گذاشته است. دَم خداوند متعال است، دَم او گرم که چه سلمانی بود. اگر برای ما هم یک دَمی بیاید، وجود ما هم گرم میشود و راه میاُفتیم. انسان مِن روحِ خداوند متعال است. از روح خودش در همهی انسانها دَمیده است. اگر انسان بندگی کند، روحالله میشود، دَم خداوند متعال میشود و آنگاه میتواند دلهای مُرده را زنده کند. مانند آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میشود، مانند آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) میشود، مانند مرحوم «آقای شیخ محمّد بهاری[۳۰]» (رضوان الله تعالی علیه) میشود، مانند آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) میشود. اینها روحالله بودند. اینها مُرده زنده میکردند، واقعاً مُرده زنده میکردند. اینها قدرت داشتند، دَم خداوند متعال بودند. چه دَمی بودند. وقتی آیه به این روشنی قضیّه را برای اینها باز کرد، «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ[۳۱]»؛ وقتی اینها زیر بار نرفتند، با تبیین الهی، با آیهی نازلهای که قضیّه را تبیین کرد که زیر بار نرفتند، خداوند متعال به پیامبرش دستور داد که اینها منطقی نیستند و اگر زیر بار نرفتند باید با اقتدار مَعنوی اینها را نابود کنی. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت شد که اینها را دعوت کند. شما پسرانتان را فراخوان کنید، بانوانتان را فراخوان کنید، خودهایتان و جانهایتان را بیاورید؛ ما هم پسرانمان را میآوریم. ما پسر داریم، ما حسن و حسین (سلام الله علیهما) داریم، ما پسر میآوریم. ما فاطمه (سلام الله علیها) را داریم. شما خیال میکنید که فاطمه (سلام الله علیها) یک زن است؟ نه همینگونه که حضرت ابراهیم (علیه السلام) یک فرد نبود، «کَانَ أُمَّهً[۳۲]»، فاطمه (سلام الله علیها) هم یک نفر نیست. نساء است و همهی زنها در وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) خُلاصه شدهاند. نساء یک نفر نیست؛ «نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ».
خَزائن لَعنت و خَزائن غَضب خداوند متعال در اختیار اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) است
«وَ أَنْفُسَنَا»؛ قُربان علی (علیه السلام) بروم؛ «وَ أَنْفُسَنَا». این از اَبناء و نساء برتر است. اینجا دیگر خداوند متعال دادِ سِتَم را در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داده است. «وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ»؛ یکی اینکه در میان همهی خوبان خداوند متعال این ۵ نفر را برای مُباهله انتخاب کرد. مقام جناب سلمان «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ[۳۳]» است. جناب «ابوذر» «مَا أَظَلَّتِ اَلْخَضْرَاءُ[۳۴]» و کسی که «أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ[۳۵]» باشد. جایگاه جناب «مقداد» را میتوان گفت که در یکجایی بالاتر از جناب سلمان است. سلمان در جریان مظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در مقابل چشمش میزدند، سلمان در آنجا نبود. ولی یک آرزویی در دلش آمد که قدرت بازوی حضرت علی (علیه السلام) میتواند همهی اینها را از بین ببَرد؛ ای کاش حضرت علی (علیه السلام) یک کاری میکرد. تحمّل نداشت که ببیند. ولی مقداد تکان نخورد. در برابر مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تسلیمِ مَحض بود و میدانست که کار حضرت علی (علیه السلام) کار خداست. این دَربست ذوب در اَحدیّت است و هرکاری که میکند، به دستور خداست. جناب مقداد با این درجه، جناب سلمان با این مرتبه و جناب ابوذر با این نورانیّت، اما جایشان در اینجا نبود. زنان بهشتی مانند مادرمان جناب «اُمّ سلمه» که سلام خداوند متعال بر ایشان باد. خداوند متعال به اُمّ سلمه وعدهی بهشت داده بود. اما در مُباهله هیچیک از اینها راه ندارند. مانند آیهی تَطهیر است. اینها خیلی خوببودند، ولی جایشان در آنجا نبود. یک مَصافی که خداوند متعال دو جبهه را برای اینها باز کرد؛ یک جبهه با همهی جبههها فرق دارد. در جنگ زنها مُعاف هستند، کودکان مُعاف هستند؛ ولی خداوند متعال در این جنگ حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به جبهه آورد. دو کودک بودند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امام حسین (علیه السلام) را در آغوش گرفته بود و دست امام حسن مجتبی (علیه السلام) هم در دست ایشان بود. اینها بچّه بودند، ولی به جنگ آمده بودند. به عنوان حجّت بالغهی خداوند متعال برای اِبطال باطل آمده بودند. یک جنگی که در عالَم سابقه ندارد و خداوند متعال یک خانوادهی مُمتاز در میان اوّلین و آخرین که هم به ما درس میدهد و اگر بخواهید پیرو اینها باشید، باید پسر داشته باشید، همسر داشته باشید، خانواده باشید و به صورت خانوادگی در راه اسلام بیایید. همگی به میدان بیایید. اگر شما خانواده نداشته باشید، به صورت تکی که نمیتوانید جنگ کنید. باید اَبناء داشته باشید، نساء داشته باشید، داماد داشته باشید و این کارها را بکنید. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اینها را آورد تا یک درس ضمنی هم به ما بدهد که خانواده خیلی مهمّ است. هم زن در آن هست، هم کودک در آن هست و هم جنگ است. این هم جنگی بود که شبیه غَدیر بود. اینها را به بیابان بُرد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) به میدان آمده است. اگر «حاج قاسم سلیمانی» مردِ میدان است، به این دلیل است که مادر او فاطمه (سلام الله علیها) است. مادر همهی شهدا حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. دیشب هم عرض کردیم که مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. بنده وقتی به نجف میروم، در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه میداریم: به خانهی پدرم آمدهام؛ توقّع دارم که نَوازش پدرانهی شما را ببینم؛ به خانهی پدرم آمدهام. حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادرمان است. گاهی گوشهی چادر ایشان را بگیرید و بگویید: به نَوازش مادری نیاز دارم، دستم را بگیر که من نیُفتم. خداوند منّان این چهار نور را زیر پَرچم نبوّت قرار داد و به صحنه آورد. نکات زیادی دارد، اما بنده فقط این نکته را میگویم و روضه میخوانم. نکته این است که حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) در این آیهای که مربوط به عظمت این چهار نفر است که در عالَم بیسابقه است، یک مجموعهای که همه در اُوج نورانیّت هستند؛ مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) یک توضیحی دارند که اگر اقتضاء پیش آمد، برای شما میگویم. خداوند منّان اینها را در اُوج خانوادهی مُمتاز که از اوّلین تا آخرین هیچ خانوادهای مانند این خانواده نیستند. اینگونه مُعرّفی کرده است. اما نفرمود که ما لَعن میکنیم؛ بلکه فرمود: «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ»؛ شما فراخوان کنید، پسرانتان را بیاورید، بانوانتان را بیاورید، جانهایتان را بیاورید، با همهی عزیزانتان بیایید؛ ما هم میآییم. میآییم چه کنیم؟ میآییم جَعل لَعنت کنیم. این غیر از خودِ لَعنت است. جَعل لَعنت یعنی خداوند متعال خَزائن خودش را در اختیار حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار داده است، پدرشان، همسرشان، حسن و حسین ایشان خَزائن لَعنت و خَزائن غَضب خداوند متعال هستند. ما در اختیار اینها قرار دادیم. هرکسی مَعلون است، با مُهر حضرت زهرا (سلام الله علیها) دلش قُفل میشود و مَلعون میشود. این دل را فاطمه (سلام الله علیها) قُفل میکند و هرکسی دَرب بهشت بر روی او باز است، فاطمه (سلام الله علیها) کلید دارد و باز میکند و دیگران را با خودش میبَرد.
حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) جَعل لَعنت الهی را در اختیار دارد
حالا چرا در لَعنت گفته است و در رَحمت نگفته است؟ این شبیهی آیهی سورهی شریفهی «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ[۳۶]» است. «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ[۳۷]»؛ اگر به مرحلهی علم الیقین رسیدید، شما به مقام شُهود میرسید. جَحیم را میبینید. مرحوم «آقای حسن زاده» که رضوان خداوند بر او باد، مُژده دادهاند و گفتهاند که سورهی واقعه را میخواندم، جهنّم را دیدم. «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»؛ چرا «لَتَرَوُنَّ الجَنه» نگفته است؟ چرا گفته است که جهنّم را میبینید و نفرموده است که بهشت را میبینید؟ مگر دیدن جهنّم خوب است که انسان جهنّم را ببیند؟ نکته این است که جهنّم بیتُ الظُلمه است. جهنّم نور دارد. آتش جهنّم از دل زبانه میکِشد؛ «تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ[۳۸]»؛ آتش جهنّم از بیرون اِحاطه میکند. «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ[۳۹]»؛ پوست را میسوزاند و دوباره پوست میروید. هم از درون میسوزاند و هم از بیرون میسوزاند. یک چنین جهنّمی است. جهنّم آتش است، اما در عین حال عاقل است. وقتی جهنّمی را میاندازند، عصبانی میشود و داد میکِشد. جهنّمی غِیظ میکند. به جهنّمی غِیظ میکند. متوجّه است که او دشمن خداست. برخوردش خیلی عجیب است. اما با همهی این شُعلههایی که در جهنّم وجود دارد، حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) یک جمله دارند که میفرمایند: «وَ مِنْ نَارٍ نُورُهَا ظُلْمَهٌ[۴۰]»؛ خدایا! از یک آتشی به تو پَناه میبَرم که این آتش نور و روشنایی ندارد؛ ظُلمات فوقَ ظُلمات. اگر کسی ظُلمت را دید، مَعلوم میشود که نور او خیلی قوی است. «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»؛ همینگونه که دیدن جهنّم نشان میدهد که دیدن بهشت به طریق اُولی است؛ زیرا آنجا همهاش نور است. اما اگر کسی اینجا را ببیند، آنجا را به طریق اُولی میبیند. اما در اینجا هم مسألهی لَعنت را مَطرح فرموده است. جَعل لَعنت میکنند، نه اینکه لَعنت کنند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) ولایت تَکوینی دارد. هرکسی کَج برود و چَموش باشد، فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) دَرب رحمت الهی را بر روی او میبَندد. او را جَعل لَعنت میکند، او را مَعلون میکند. خودش او مَعلون میکند، نه اینکه او را لَعنت کند. پس حضرت زهرا (سلام الله علیها) جُزء اَسماء الهی است. اسمالله هستند. اَسماء الهی همهی عالَم را تَدبیر میکنند. مُدبّرات اَمر هستند.
روضه و توسّل به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
«السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ[۴۱]»؛ بیبیِ من! مادر کُتکخوردهی من! ای ننه جان! چه بر سر تو آمده است مادر؟! بیبیِ عالَم در نالههای خود میگفتند: «یا اَبَتاه! رُفِعَتْ قُوَّتِی[۴۲]»؛ بابا! کَم آوردم. بابا! تمام نیرویم را از دست دادهام. «وَ خَانَنِی جِلْدِی[۴۳]»؛ دیگر صبرم تمام شده است، دیگر طاقتم طاق شده است. «وَ شَمِتَ بِی عَدُوِّی[۴۴]»؛ مَعلوم میشود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) را زَخم زبان میزدند. من از پا اُفتادهام! من پیرزن شدهام؛ اما رهایم نمیکنند. من را مورد شِماتت قرار میدهند. به حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) عرض کردند: آقا! کجا به شما خیلی سخت گذشت؟ فرمودند: «الشّام، الشّام، الشّام…»؛ کوفیهای بدبخت فَریب خورده بودند. وقتی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خُطبه خواندند، وقتی قافلهی اُسرا وارد شدند، کوفیها نگاه میکردند و میدیدند که این بچّهها رنگپَریده هستند. دیگر توانی ندارند. متوجّه میشدند که به اینها غذا نرسیده است و این بچّهها گُرسنه هستند. رفتند و از خانههایشان نان و خُرما آوردند. وقتی نان و خُرما را به اینها میدادند، بچّههای گُرسنه پَس میزدند. میگفتند: مردم کوفه! به ما صدقه ندهید. عمّهی ما به ما فَتوا داده است: «إنَّ الصَّدَقَهَ عَلَینا حَرام[۴۵]»؛ صدقه بر ما حَرام است. گفتند شما از کدام اَسیران هستید؟ گفتند: ما دختران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم. زنان کوفه با چه نالهای و گریهای میرفتند و از خانههایشان برای اینها چادر میآوردند، قَطیفه میآوردند. اما در شام وقتی متوجّه شدند اینها دختران علی (علیه السلام) هستند، شِماتت میکردند؛ حتّی زنهای پیر خَم میشدند و سنگ برمیداشتند و اینها را سنگباران میکردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به جهاد حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به اشکهای بیبیمان قَسمت میدهیم آقایمان را برسان.
خدایا! دل ما را مُشتاق کُن.
خدایا! ما را جُزء چشم به راهها بنوی(سلام الله علیها)
الها! سایهی نایب ایشان، مُقتدایمان و رهبرمان را مُستدام بدار.
خدایا! مشکلات کشور حضرت زهرا (سلام الله علیها) را برطرف بفرما.
خدایا! دولت و نظام ما را یاری بفرما.
خدایا! به حقّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) ملّت و دولت و نظام ما را دشمنشاد نکن.
خدایا! دلها را به هم مهربان کُن.
خدایا! بدگوییها و ناشُکریها و شایعهپَراکنیها را به حمایت و همدلی تبدیل کُن.
خدایا! به جوانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) نَسل جوان ما را به سامان دُنیوی و اُخروی برسان.
خدایا! حَوائج همهی ما را برآورده بفرما.
خدایا! مریضها و منظورین را شِفای عاجل کرامت بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سید کاظم رشتی (رشت ۱۲۰۵-کربلا ۱۲۵۹ق) فرزند سید قاسم رشتی حائری از علمای معرف شیخیه است. وی در رشت به دنیا آمد. برخی تولد وی را ۱۲۱۲ گفتهاند که با توجه به جایگاهش در زمان احسائی نادرست به نظر میرسد. جد سید کاظم، سید احمد از علمای مدینه بود که در پی شیوع طاعون به رشت مهاجر کرده بود. سید کاظم در زادگاه خود، رشت، درس را آغاز کرد. برای تکمیل درسها قصد سفر داشت که با مخالفت خانواده مواجه شد. در پی رؤیایی، نزد احمد احسائی به یزد رفت و در درس وی حضور یافت. تاریخ این سفر به روشنی معلوم نیست اما در حوالی سال ۱۲۲۹ است. سید کاظم رشتی در سفرهای احسایی، ملازم وی بود. اگرچه همراهی او با شیخ در سفر تهران، تردیدآمیز است. شیخ احمد پس از آنکه ملا محمدتقی برغانی در قزوین او را تکفیر کرد، به عتبات عالیات رفت و در این سفر، سید کاظم را به اقامت در کربلا امر کرد. سید کاظم در این دوره به رشت سفر کرد و رساله السلوک را در ۱۲۳۸ در آنجا نوشت. پس از درگذشت شیخ احمد احسایی، سید کاظم نایب و جانشین وی شد و نزد شیخیه مرجعیت بلامنازع یافت. اقامت سید کاظم در کربلا، نقطه عطفی در تاریخ شکلگیری مکتب شیخیه و اشاعه تعالیم آن در عراق و ایران به شمار میرود. در این زمان به دنبال تکفیر شیخ احمد، به تدریج برخی از علمای شیعه در مقابل رواج پارهای از اندیشههای وی، که آن را غلو و انحراف تلقی میکردند، واکنش نشان دادند. گویا در همین زمان به درخواست شیخ علی کاشف الغطاء، سید کاظم اعتقاداتش را مکتوب ساخت و میان مردم پخش کرد و در ایام عرفه و سپس در نوبتهای معینی بالای منبر میرفت و عقاید خود و استادش را به فارسی و عربی بازگو میکرد. به گفته رشتی در مجلسی با حضور سید مهدی طباطبایی فرزند سید علی صاحب ریاض و عالمانی چون شریف العلماء مازندرانی و ملامحمد استرآبادی، طباطبایی از سید کاظم درباره عباراتی از کتاب شیخ که کفرآمیز مینمود، توضیح خواست. سید کاظم در پاسخ گفت اگرچه این عبارات، به حسب فهم عوام، کفر است، آنها را تأویلی است که مراد شیخ همان تأویل بوده است. آنان از سید کاظم خواستند که کفرآمیز بودن این عبارات را مکتوب و تأیید کند و او چنین کرد. بدین سان، سید مهدی حکم به تکفیر شیخ و پیروان او داد، ولی رشتی باز به دفاع از احسایی و شکایت از مخالفت پرداخت. وی دو فرزند به نامهای سید احمد و سید حسن داشت. هر دو از پیروان پدر بودند و سید حسن از بزرگان شیخیه شناخته میشود. به خاندان وی کشفی نیز میگویند و علتش را این میدانند که سید کاظم کاشف اسرار کلمات و گفتار شیخ احمد احسائی بود.
سید کاظم رشتی در شب سه شنبه یازدهم ذیالحجه ۱۲۵۹ق در کربلا درگذشت و در رواق شرقی حرم امام حسین علیهالسلام دفن شد. سید کاظم رشتی بر مبانی اعتقادات شیخیه چیزی نیفزود، بلکه به عنوان شارح و مفسر، از اقوال شیخ احمد احسایی دفاع میکرد و در بسط تعالیم او جزئیات تازهای به میان آورد. وی بیش از احسایی، مفاهیم عرفانی و باطنی را در توضیح عوالم و اطوار وجود به کار گفت و آنها را با بحث از مقامات انبیا و امامان درآمیخت. نمونهای از پرداختن او به جزئیات دور از ذهن و تعبیرها و نامهای غریب، در وصف او از شهر علم مشهود است. در باب معاد که از آراء پرمناقشه احسایی بود، کوشید تا رأی خاص او را در پرتو اعتقاد به جسمانی بودن معاد، تأویل و تفسیر کند. رشتی به پیروی از عقیده خاص استادش، جایگاهی از سببیت و قیومیت را به پیامبر نسبت میدهد. و اهل بیت علیهم السلام را وارثان شئون آن حضرت در اکوان و اعیان و همه قوای ظاهر و باطن در مراتب مختلف تکوین به شمار میآورد. از دیدگاه او، در انتقال این ولایت تفاوتی میان تشریع و تکوین نیست، همچنانکه صاحب این مقام از ید مبسوطی در تخصیص نعمتها و تقدیر امور خلایق برخوردار است. اعتقاد به ضرورت حضور ناطقی در هر عصر که نخستین بار شیخ احمد احسایی به آن اشارههایی کرده بود، در آثار سید کاظم رشتی صراحت بیشتری مییابد. وی مراتبی از برگزیدگان خداوند را، با تعابیری مناسب اندیشه تصوف، برمیشمارد که طبقهای از ایشان در دوران غیبت امام، حامل علوم و اسرار او و نیز واسطه فیض میان او و سایر مردماند. در شرح القصیده او، بر اساس روایتی درباره ظهور سرآمدی در رأس هر سده، شیخ احسایی با تأویل اسم احمد، به تلویح، صاحب ریاست سده سیزدهم و مبین احکام ظاهری و باطنی معرفی شده است. تأکید بر حضور نایب خاص در عصر غیبت امام عصر، واکنش برخی علما را برانگیخت و او را به نوعی انحراف از اصول تشیع متهم کردند.
[۳] عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، جلد ۱، صفحه ۱۰۲.
«وَ فِی حَدِیثِ أَبِی هُرَیْرَهَ أَنَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِنَّ اَلسَّفَرَ قِطْعَهٌ مِنَ اَلْعَذَابِ یَمْنَعُ أَحَدَکُمْ طَعَامَهُ أَوْ شَرَابَهُ فَإِذَا قَضَى أَحَدُکُمْ نَهْمَتَهُ مِنْ وَجْهِهِ فَلْیُعَجِّلْ إِلَى أَهْلِهِ».
[۴] بحارالأنوار، ج ۸۷، ص ۱۴۶٫
«جاءَ رَجُلٌ اِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلام فَقالَ: یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ اِنّى قَدْ حُرِمْتُ الصَّلاهَ بِاللَّیْلِ، فَقالَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ: اَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ».
[۵] همان.
[۶] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیتالله خامنهای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
[۷] رساله لِقاءُالله تألیف میرزا جواد ملکی تبریزی (متوفای ۱۳۴۳ق) با موضوع دیدار الهی بهمعنای عرفانی آن و اثبات نظریه وحدت وجود بر مبنای عارفان است. بخش نخست این کتاب به زبان فارسی و بخش پایانی آن به زبان عربی است. اولینبار این اثر توسط میرزا خلیل کمرهای با نام سیروسلوک منتشر شده بود. صادق حسنزاده نیز با ترجمه بخش عربی آن و با ضمیمه کردن رساله لقاءاللّه از امام خمینی و ملامحسن فیض کاشانی و نامه عرفانی میرزا جواد به کمپانی و یک قصیده از حسن حسنزاده آملی، آن را در یک جلد با نام رساله لقاءالله منتشر کرد. رساله لقاءالله کتابی عرفانی و اخلاقی از میرزا جوادآقا ملکی تبریزی است که با طرحی ساده و روشن مراتب سیر و سلوک را بیان کرده است. مولف در این کتاب با استناد به آیات قرآن کریم، به دنبال اثبات، لقا و دیدار الهی به معنای عرفانی آن است که مورد توجه اهل سلوک واقع شده است. امامخمینی(ره) در کتاب شرح چهلحدیث، رساله لقاءالله مرحوم ملکی تبریزی را به عنوان منبع کامل برای مطالعه بیشتر در مورد چگونگی و کیفیت دیدار الهی معرفی میکند. علامه تهرانی این کتاب را از نفیسترین کتب تدوینشده در عرفان و سلوک برشمرده است. علّامه حسنزاده آملی، مطالعه رساله لقاءاللّه را سودمند معرفی میکند که خود نیز از آن کتاب بهرههای فراونی برده است.
[۸] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۹۰.
«وَ رُوِیَ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: صَلاَهُ اَللَّیْلِ سِرَاجٌ لِصَاحِبِهَا فِی ظُلْمَهِ اَلْقَبْرِ وَ قَوْلُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ یَطْرُدُ اَلشَّیْطَانَ عَنْ قَائِلِهَا».
[۹] بروجردی اصفهانی، حاج آقا منیرالدین از علمای مجاهد ایران در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری است. آقا منیرالدین در ۲۱ رجب ۱۲۶۹ ق در بروجرد به دنیا آمد. مقدمات علوم را در همان شهر فراگرفت، سپس برای تکمیل تحصیلات به اصفهان مهاجرت کرد و در درس حاج شیخ محمدباقر مسجد شاهی حاضر شد و مدتی نز از محضر درس میرزای شیرازی در سامرا استفاده برد و سپس به اصفهان بازگشت و با عزت و احترام و نفوذ، بین عموم مردم زیست. او در مسجد ایلچی اقامه جماعت مینمود و در منزل تدریس میکرد. در ۱۳۰۸ ق و پس از انعقاد قرارداد تنباکو و توتون میان دولت ایران و کمپانی انگلیسی رژی، کارکنان انگلیسی کمپانی به ایران آمدند و برای جمع آوری محصولات با تولیدکنندگان و فروشندگان با توهین و بی احترامی رفتار کردند. حاج آقا منیرالدین و میرزا علی محمد اژهای به اشاره آقا نجفی اصفهانی برای نخستین بار فتوای تحریم استعمال توتون و تنباکو را صادر کردند اما از طرف امام جمعه اصفهان به تخت فولاد تبعید و نفی بلد شدند. آن دو سپس به دستور آقا نجفی به سامرا رفتند و میرزای شیرازی را در جریان اوضاع ایران و ابعاد خطرناک قرارداد گذاردند. آقا منیرالدین در روز دوشنبه ۱۷ ربیع الثانی ۱۳۴۲ ق درگذشت و در تکیه ملک دفن شد.
[۱۰] سید محمدحسن حسینی (۱۲۳۰-۱۳۱۲ق) (۱۱۹۴ـ۱۲۷۳ش) مشهور به میرزای شیرازی، میرزای بزرگ و میرزای مجدِّد، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم بود که فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد. میرزای شیرازی پس از درگذشت شیخ مرتضی انصاری در سال ۱۲۴۳ش، به مرجعیت رسید و تا پایان عمر به مدت سی سال مرجع واحد شیعیان بود. او شاگرد خاص و مورد علاقه شیخ انصاری بود. شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، آخوند خراسانی، شیخ فضل الله نوری، میرزای نائینی و محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم از شاگردان وی بودند. میرزا رسالههای فقهی و اصولی متعددی تألیف کرد و بر کتابهایی فقهی و اصولی بهویژه تعلیقههای شیخ انصاری برای مقلدانش، حاشیه زده است. همچنین فتاوای گردآوری شده او و نیز تقرایرت درسهای فقه و اصولش نیز چاپ شده است. میرزای شیرازی مؤسس حوزه علمیه و مکتب سامرا شناخته میشود. گفته شده او با هدف تقریب میان شیعه و سنی به سامرا مهاجرت کرد و در این شهر اقامت گزید. ساخت مدرسه، حسینیه، پل، بازار و حمام از خدمات عمومی و عامالمنفعه وی در سامرا بود. او در ۸۲ سالگی در سامرا درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) در نجف دفن شد. درباره او آثاری به زبان عربی و فارسی نوشته شده است. از جمله هدیه الرازی الی الامام المجدد الشیرازی اثر آقابزرگ تهرانی و حیاه الامام المجدد الشیرازی اثر محمدعلی اُردوبادی در شرح حال میرزا و شاگردانش نوشته شده است.
[۱۱] مجله حوزه، یاد نامه میرزای شیرزای، مرداد وشهریور ۱۳۷۱، شماره ۵۰ و۵۱.
[۱۲] ملا فتح علی سلطان آبادی، شیخ عالم جلیل، و مفسر بی بدیل، عالم ربانی و ابوذر ثانی، مجمع تقوی و ورع وایقان و مخزن اخبار و تفسیر آیات قرآن، صاحب کرامات باهره حشره الله مع العتره الطاهره، شیخ شیخ محدث ما نورالله مرقده است و جلالت شان، رفعت مقامش زیاده از آن است که ذکر شود. (۱۲۴۰ – ۱۳۱۸هـ. ق.) آخوند مولی فتحعلی فرزند حسن سلطان آبادی در سال ۱۲۴۰هـ. ق. در سلطان آباد اراک به دنیا آمد. دروس مقدماتی را در ایران فراگرفت و برای تکمیل دانش به نجف مهاجرت کرد. نخست به محضر صاحب جواهر شتافت و بعد از وفات وی از حضور شیخ مرتضی انصاری و حاج ملاعلی رازی استفاده کرد. در ادامه با میرزای شیرازی آشنا شد و اندوختههای علمی اش را کامل کرد. هنگامی که میرزای شیرازی در سال ۱۲۸۸هـ. ق همراه با عدهای از شاگردان ممتازش از نجف اشرف به سامراء هجرت کرد ازجمله شاگردان همراه وی میتوان سید اسماعیل حسینی شیرازی، سید اسماعیل صدر موسوی، سید محمد حسینی فشارکی، سید کاظم طباطبائی یزدی، سید حسن صدر موسوی عاملی، سید عبدالمجید حسینی گروسی، سید ابراهیم دامغانی، میرزا محمدتقی شیرازی، ملامحمد کاظم خراسانی، آقارضا همدانی، میرزا حسین نوری ، شهید شیخ فضل الله نوری، ملافتحعلی سلطان آبادی، میرزا حسین نائینی و… را نام برد. میرزای شیرازی دو درس میگفت و یارانش همراه او بودند. ملافتحعلی در سامرا اقامت گزید و خیلی مورد توجه استاد قرار گرفت تا جایی که به نیابت از وی اقامه جماعت میکرد و بارها استادش به او اقتداء مینمود. بعداز رحلت میرزای شیرازی، ملافتحعلی به کربلا آمد و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد. سید محمد سلطان آبادی: از علمای عارف و اساتید عرفان و اخلاق بود. خاطرهای که در اواخر این نوشتار خواهد آمد، شاهدی بر جلالت و عظمت اوست. آخوند از این استاد اخلاق و عرفان همواره ستایش میکرد و از اندوختههای ارزشمندی که نزد آن اسوه فضیلت فراگرفته بود، سخن میگفت.
آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی بعد از عمری تلاش در راه احیای معارف قرآن و اهل بیت علیهمالسّلام و پرورش و هدایت دهها تن از شیفتگان فرهنگ اهل بیت علیهمالسّلام در چهارم ربیع الاول سال ۱۳۱۸ چشم از این جهان فروبست. محدث قمی مینویسد: «چند سال قبل از وفات شیخ مرحوم (میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسائل) آن جناب در کربلای معلا به رحمت ایزدی پیوست. جنازه شریفش را به نجف اشرف حمل کردند و در روز ورود من در خدمت استادم محدث نوری به استقبال آن پیکر شریف رفتیم و جنازه آن بزرگوار را با شکوه و جلال تمام تشییع کرده و در حجرهای در زاویه غربی صحن مقدس امیرمؤمنان علیهالسّلام متصل به باب سلطانی بخاک سپردند.» «استادم محدث نوری صبحها قبل از طلوع آفتاب به کنار مقبره ایشان آمده و برایش قرآن تلاوت میکرد.» آقا میرزا محمدعلی معین الشریعه نقل میکند: «در شبی که خبر وفات عالم جلیل و زاهد مرحوم حاج ملافتحعلی به اصفهان رسید، من تعداد زیادی صلوات بر محمد و آل او فرستادم و ثوابش را به روح آن مرحوم هدیه کردم. در عالم خواب مشاهده نمودم که به همراه ثقه الاسلام به زیارت قبر او رفتهایم. آقای آخوند فرمود: آنچه خواندی ثوابش به من رسید. بعدا اجازه برگشتن خواستیم به من اجازه داد و به مرحوم ثقه الاسلام فرمود: تو اینجا بایست و نرو! تعبیر این خواب نیز یکی دو ماه بعد ظاهر شد به این ترتیب که میرزا محمدعلی ثقه الاسلام اصفهانی بعداز یکی دو ماه از دنیا رفت و در همان حجره آخوند ملافتحعلی مدفون گردید.»
[۱۳] محمدحسین غروی نایینی(۱۲۷۶-۱۳۵۵ق/۱۲۳۹-۱۳۱۵ش)، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم و از طرفداران نهضت مشروطه. نائینی دانشآموخته حوزههای علمیه اصفهان، سامرا و نجف بود و نزد جهانگیرخان قشقایی، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی شاگردی کرد. وی پس از محمدتقی شیرازی، به همراه سید ابوالحسن اصفهانی عهدهدار مرجعیت شیعه شد. شهرت علمی نایینی بیشتر به خاطر اصول فقه است. او از شارحان مکتب شیخ انصاری است و سید ابوالقاسم خویی شاگردش بود. همراهی با میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، همکاری با آخوند خراسانی در نهضت مشروطه، و اعلام جهاد علیه انگلیس در عراق از فعالیتهای سیاسی میرزای نایینی است. او کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطه و نفی استبداد نوشت.
محمدحسین تحصیل را از کودکی، در زادگاهش آغاز کرد و پس از فراگیری مقدمات، در هفده سالگی راهی اصفهان شد. پدرش با هدف تعلیم و تربیت وی، او را به شیخ محمدباقر اصفهانی سپرد. نائینی، هم در حوزه درس اصفهانی حاضر میشد و هم در خانه او و تحت سرپرستیاش زندگی میکرد. افزون بر آن، وی در اصفهان نزد میرزا ابوالمعالی کلباسی، میرزا محمدحسن هزارجریبی و جهانگیرخان قشقایی، در رشتههای مختلف علمی مانند فقه، اصول، کلام و حکمت، تحصیلاتش را دنبال کرد. همچنین با ادبیات فارسی و عربی و ریاضی نیز آشنا شد. میرزای نائینی در سال ۱۳۰۳ راهی عراق شد و به حوزه سامرا رفت. او در درس میرزا محمدحسن شیرازی، رهبر نهضت تنباکو حاضر میشد، در اواخر عمر میرزای شیرازی، کاتب و محرر او نیز بود و در امور سیاسی و اجتماعی نیز طرف مشورت استاد قرار میگرفت. پس از وفات میرزای شیرازی، در سال ۱۳۱۲ق، مدتی نزد سید محمد فشارکی شاگردی کرد؛ اما با پراکندگی حوزه سامرا، او مدتی در کربلا اقامت کرد سپس در سال ۱۳۱۴ راهی نجف شد و در درس آخوند خراسانی، حاضر و از خواص و اصحاب مجلس استفتای او گشت. محمدحسین نایینی ۲۶ جمادیالاول ۱۳۵۵ق در ۸۲ سالگی در نجف درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) دفن شد.
[۱۴] سید محمدمهدی طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومهای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، میگوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع میدهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن میکند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامیگیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند میباشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی میباشند.
سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کردهاند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهرهها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانشهای اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال میورزید. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.
[۱۵] مرتضی بن محمدامین در ۱۸ ذیالحجه، عید غدیر، سال ۱۲۱۴ هجری قمری در دزفول به دنیا آمد. والدینش به مناسبت روز تولد، او را مرتضی نامیدند. نسب او به جابر بن عبدالله انصاری از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میرسد. پدر او، محمد امین (متوفی ۱۲۴۸ق) از علمای پرهیزکار و از زمره مبلغان دین بوده است. مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است. وی زنی پرهیزگار و متعبد بود و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرده و در اواخر عمر که نابینا شده بود، شیخ مقدمات تهجد وی را فراهم میکرد و حتی گاهی آب وضویش را گرم میکرد. او قبل از تولد شیخ شبی امام صادق (علیه السلام) را درعالم رؤیا میبیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را به فرزندی صالح و بلند مرتبه تعبیر کردند. از او نقل شده که همواره تلاش میکرده تا در هنگام شیر دادن به فرزندش با وضو باشد. او به سال ۱۲۷۹ ق. در نجف اشرف از دنیا رفت. شیخ انصاری در ۱۸ جمادیالثانی ۱۲۸۱ق در نجف درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) دفن شد.
شیح انصاری از دوران کودکی قرآن و معارف اسلامی را فراگرفت. پس از فراگیری قرآن و ادبیات عرب به خواندن فقه و اصول نزد پسر عمویش شیخ حسین انصاری پرداخت و در این دو رشته، در جوانی به درجه اجتهاد رسید. در بیست سالگی به همراه پدر به عتبات عالیات در عراق مسافرت کرده، مورد توجّه علاّمه مجاهد قرار گرفت و به تقاضای این عالم بزرگ در کربلا ماند. شیخ از این پس به مدّت چهار سال در درس علاّمه مجاهد و شریف العلما شرکت جست. سپس شیخ انصاری در اثر حمله والی بغداد به کربلا به ایران مراجعت کرد. امّا پس از یک سال دوباره به کربلا بازگشت و قریب به دو سال دیگر در محضر شریف العلما شاگردی کرد. سپس به نجف رفته و به مدت یک سال از درس شیخ موسی کاشف الغطا استفاده کرد و بعد از این به ایران مراجعت کرد. وی این بار به مدّت سه یا چهار سال نزد عالم بزرگ ملا احمد نراقی در کاشان شاگردی کرد. شیخ در همین دوره به اصفهان رفته و با حجت الاسلام شفتی دیدار نمود. شیخ انصاری سرانجام دوباره در سال ۱۲۴۹ وارد نجف شد و نزد علی کاشف الغطا چند سالی شاگردی کرد و به این ترتیب به مقامات بسیار بلند علمی دست یافت.
[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارتنامه امام رضا (علیه السلام).
[۱۷] همان.
[۱۸] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعهی کبیره.
[۱۹] شهریار، گزیده غزلیات، غزل شماره ۱۳۸.
[۲۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعهی کبیره.
«…أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضىٰ، وَ جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا، وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا، فَکُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکُمْ، وَ مَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنا إِیَّاکُمْ؛ فَبَلَغَ اللّٰهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ، وَ أَعْلَىٰ مَنازِلِ المُقَرَّبِینَ، وَ أَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلِینَ، حَیْثُ لَایَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لَا یَفُوقُهُ فائِقٌ، وَ لَا یَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طامِعٌ، حَتَّىٰ لَایَبْقَىٰ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، وَ لَا صِدِّیقٌ، وَ لَا شَهِیدٌ، وَ لَا عالِمٌ، وَ لَا جاهِلٌ، وَ لَا دَنِیٌّ، وَ لَا فاضِلٌ، وَ لَا مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ لَا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ لَا جَبَّارٌ عَنِیدٌ، وَ لَا شَیْطانٌ مَرِیدٌ، وَ لَا خَلْقٌ فِیما بَیْنَ ذٰلِکَ شَهِیدٌ؛ إِلّا عَرَّفَهُمْ جَلالَهَ أَمْرِکُمْ، وَ عِظَمَ خَطَرِکُمْ، وَ کِبَرَ شَأْنِکُمْ، وَ تَمامَ نُورِکُمْ، وَ صِدْقَ مَقاعِدِکُمْ، وَ ثَباتَ مَقامِکُمْ، وَ شَرَفَ مَحَلِّکُمْ وَ مَنْزِلَتِکُمْ عِنْدَهُ، وَ کرامَتَکُمْ عَلَیْهِ، وَ خاصَّتَکُمْ لَدَیْهِ، وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِکُمْ مِنْهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مالِی وَ أُسْرَتِی…».
[۲۱] همان.
[۲۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۵، صفحه ۳۹.
[۲۳] سوره مبارکه واقعه، آیه ۷۹٫
[۲۴] ملا احمد نراقی، معراج السعاده، باب اول، فصل دوم.
[۲۵] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹٫
[۲۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۵۹٫
« مَثَلَ عِیسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ».
[۲۷] همان.
[۲۸] همان.
[۲۹] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».
[۳۰] محمد بهاری (۱۲۶۵ـ۱۳۲۵ق)، عالم و عارف شیعه قرن سیزدهم و چهاردهم هجری و از شاگردان ملاحسینقلی همدانی است. تنها اثر باقیمانده از او تذکره المتقین است که در بیان آداب سیر و سلوک، نوشته شده است. بهاری فرزند میرزا محمد بهاری در ۱۲۶۵ق، در بهار همدان به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود به انجام رساند و برای تکمیل آن به بروجرد و نجف رفت و به درجه اجتهاد رسید. او به علت بیماری و برای تغییر آب و هوا، نجف را ترک کرد و به ایران رفت. وی مدتی در مشهد به سر برد و سرانجام در (۹ رمضان ۱۳۲۵ق) در زادگاهش درگذشت. مزارش در بهار همدان همواره زیارتگاه بوده و ساختمانی بر آن بنا شده است.
شیخ محمد، از جوانی اهل تهجد و ریاضات شرعی بود. در نجف به محضر ملاحسینقلی شوندی همدانی، از شاگردان حکیم سبزواری، راه یافت و تا هنگام وفات وی در ۱۳۱۱ق در زمره ارادتمندان خاص و همراهان وی بود. پس از درگذشت ملاحسینقلی، چندی در نجف ماند و بسیاری از علما و طلاب و تجار و عامه مردم از ایرانی، عرب و هندی، در طی مراحل سلوک از شاگردان وی بودند. سید علی قاضی طباطبایی از شاگردان معروف اوست. شهرت بهاری بیشتر به جهت نَفَس گیرا و جاذبه حضورش بود و کراماتی هم به وی نسبت دادهاند. تنها اثر باقیمانده از بهاری، مجموعه نوشتههایی است مشتمل بر رسالهای در آداب سلوک: دو فصل در «صفات علمای حقه» و «اصناف مغرورین»، گفتاری تحت عنوان «دستورالعمل» و شانزده مکتوب که برای دوستان و مریدانش نوشته و یکی از مریدان وی به نام شیخ اسماعیل تائب تبریزی آنها را فراهم آورده و تذکره المتقین نامیده است. این اثر بارها به چاپ رسیده است.
[۳۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫
[۳۲] سوره مبرارکه نحل، آیه ۱۲۰٫
«إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ».
[۳۳] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۱، صفحه ۳۸۹.
[۳۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۱، صفحه ۱۸۵.
«وَ عَنْ أَبِی ذَرٍّ ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ]: مَا أَظَلَّتِ اَلْخَضْرَاءُ وَ لاَ أَقَلَّتِ اَلْغَبْرَاءُ مِنْ ذِی لَهْجَهٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ ، شَبِیهِ عِیسَى اِبْنِ مَرْیَمَ . فَقَالَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ کَالْحَاسِدِ -: یَا رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) ! أَ فَنَعْرِفُ ذَلِکَ لَهُ؟. قَالَ: نَعَمْ، فَاعْرِفُوهُ. قال: أَخْرَجَهُ اَلتِّرْمِذِیُّ ، وَ قَالَ: قَدْ رَوَى بَعْضُهُمْ هَذَا اَلْحَدِیثَ فَقَالَ : أَبُو ذَرٍّ یَمْشِی فِی اَلْأَرْضِ بِزُهْدِ عِیسَى اِبْنِ مَرْیَمَ».
[۳۵] همان.
[۳۶] سوره مبارکه تکاثر، آیه ۱٫
[۳۷] سوره مبارکه تکاثر، آیات ۵ و ۶٫
[۳۸] سوره مبارکه همزه، آیه ۷٫
[۳۹] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۶٫
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا».
[۴۰] صحیفه سجادیه، بخشی از دعای ۳۲٫
«…اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنْ نَارٍ تَغَلَّظْتَ بِهَا عَلَی مَنْ عَصَاک، وَ تَوَعَّدْتَ بِهَا مَنْ صَدَفَ عَنْ رِضَاک، وَ مِنْ نَارٍ نُورُهَا ظُلْمَهٌ، وَ هَینُهَا أَلِیمٌ، وَ بَعِیدُهَا قَرِیبٌ، وَ مِنْ نَارٍ یأْکلُ بَعْضَهَا بَعْضٌ، وَ یصُولُ بَعْضُهَا عَلَی بَعْضٍ، وَ مِنْ نَارٍ تَذَرُ الْعِظَامَ رَمِیماً، وَ تَسقِی أَهْلَهَا حَمِیماً، وَ مِنْ نَارٍ لَا تُبْقِی عَلَی مَنْ تَضَرَّعَ إِلَیهَا، وَ لَا تَرْحَمُ مَنِ اسْتَعْطَفَهَا، وَ لَا تَقْدِرُ عَلَی التَّخْفِیفِ عَمَّنْ خَشَعَ لَهَا وَ اسْتَسْلَمَ إِلَیهَا تَلْقَی سُکانَهَا بِأَحَرِّ مَا لَدَیهَا مِنْ أَلِیمِ النَّکالِ وَ شَدِیدِ الْوَبَالِ. وَ أَعُوذُ بِک مِنْ عَقَارِبِهَا الْفَاغِرَهِ أَفْوَاهُهَا، وَ حَیاتِهَا الصَّالِقَهِ بِأَنْیابِهَا، وَ شَرَابِهَا الَّذِی یقَطِّعُ أَمْعَاءَ وَ أَفْئِدَهَ سُکانِهَا، وَ ینْزِعُ قُلُوبَهُمْ، وَ أَسْتَهْدِیک لِمَا بَاعَدَ مِنْهَا، وَ أَخَّرَ عَنْهَا. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْنِی مِنْهَا بِفَضْلِ رَحْمَتِک، وَ أَقِلْنِی عَثَرَاتِی بِحُسْنِ إِقَالَتِک، وَ لَا تَخْذُلْنِی یا خَیرَ الْمُجِیرِینَ، اللَّهُمَّ إِنَّک تَقِی الْکرِیهَهَ، وَ تُعْطِی الْحَسَنَهَ، وَ تَفْعَلُ مَا تُرِیدُ، وَ أَنْتَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، إِذَا ذُکرَ الْأَبْرَارُ، وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، مَا اخْتَلَفَ اللَّیلُ وَ النَّهَارُ، صَلَاهً لَا ینْقَطِعُ مَدَدُهَا، وَ لَا یحْصَی عَدَدُهَا، صَلَاهً تَشْحَنُ الْهَوَاءَ، وَ تَمْلَأُ الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ. صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ حَتَّی یرْضَی، وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بَعْدَ الرِّضَا، صَلَاهً لَا حَدَّ لَهَا وَ لَا مُنْتَهَی، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ…».
[۴۱] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها).
«…السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیاءِ اللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَتِهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَهَ نِساءِ الْعالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَهَ وَلِیِّ اللّٰهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّهُ الْمَرْضِیَّهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفاضِلَهُ الزَّکِیَّهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِیَّهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّهُ النَّقِیَّهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَهُ الْعَلِیمَهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَهُ الْمَغْصُوبَهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَهُ الْمَقْهُورَهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْکِ وَ عَلَىٰ رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ…».
[۴۲] البحار ۴۳: ۱۷۴ ح ۱۵٫. / ای لابسین رداء الفخر.
«قال المجلسیّ: رَوَى وَرَقَهُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیُّ قَالَ: خَرَجْتُ حَاجّاً إِلَى بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ رَاجِیاً لِثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، فَبَیْنَمَا أَنَا أَطُوفُ وَ إِذَا أَنَا بِجَارِیَهٍ سَمْرَاءَ، وَ مَلِیحَهِ الْوَجْهِ عَذَبَهِ الْکَلَامِ، وَ هِیَ تُنَادِی بِفَصَاحَهِ مَنْطِقِهَا، وَ هِیَ تَقُولُ: اللَّهُمَّ رَبَّ الْکَعْبَهِ الْحَرَامِ، وَ الْحَفَظَهِ الْکِرَامِ، وَ زَمْزَمَ وَ الْمَقَامِ، وَ الْمَشَاعِرِ الْعِظَامِ وَ رَبَّ مُحَمَّدٍ خَیْرِ الْأَنَامِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الْبَرَرَهِ الْکِرَامِ [أَسْأَلُکَ] أَنْ تَحْشُرَنِی مَعَ سَادَاتِیَ الطَّاهِرِینَ، وَ أَبْنَائِهِمُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ الْمَیَامِینِ. أَلَا فَاشْهَدُوا یَا جَمَاعَهَ الْحُجَّاجِ وَ الْمُعْتَمِرِینَ أَنَّ مَوَالِیَّ خِیَرَهُ الْأَخْیَارِ، وَ صَفْوَهُ الْأَبْرَارِ، وَ الَّذِینَ عَلَا قَدْرُهُمْ عَلَى الْأَقْدَارِ، وَ ارْتَفَعَ ذِکْرُهُمْ فِی سَائِرِ الْأَمْصَارِ الْمُرْتَدِینَ بِالْفَخَارِ. قَالَ وَرَقَهُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: فَقُلْتُ: یَا جَارِیَهُ إِنِّی لَأَظُنُّکِ مِنْ مَوَالِی أَهْلِ الْبَیْتِ (عَلَیهمُ السَّلام) فَقَالَتْ: أَجَلْ، قُلْتُ لَهَا: وَ مَنْ أَنْتِ مِنْ مَوَالِیهِمْ؟ قَالَتْ: أَنَا فِضَّهُ أَمَهُ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ ابْنَهِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا. فَقُلْتُ لَهَا: مَرْحَباً بِکِ وَ أَهْلًا وَ سَهْلًا، فَلَقَدْ کُنْتُ مُشْتَاقاً إِلَى کَلَامِکِ وَ مَنْطِقِکِ فَأُرِیدُ مِنْکِ السَّاعَهَ أَنْ تُجِیبِینِی مِنْ مَسْأَلَهٍ أَسْأَلُکِ فَإِذَا أَنْتِ فَرَغْتِ مِنَ الطَّوَافِ قِفِی لِی عِنْدَ سُوقِ الطَّعَامِ حَتَّى آتِیَکِ وَ أَنْتِ مُثَابَهٌ مَأْجُورَهٌ، فَافْتَرَقْنَا. فَلَمَّا فَرَغْتُ مِنَ الطَّوَافِ وَ أَرَدْتُ الرُّجُوعَ إِلَى مَنْزِلِی جَعَلْتُ طَرِیقِی عَلَى سُوقِ الطَّعَامِ وَ إِذَا أَنَا بِهَا جَالِسَهً فِی مَعْزَلٍ عَنِ النَّاسِ، فَأَقْبَلْتُ عَلَیْهَا وَ اعْتَزَلْتُ بِهَا وَ أَهْدَیْتُ إِلَیْهَا هَدِیَّهً وَ لَمْ أَعْتَقِدْ أَنَّهَا صَدَقَهٌ، ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: یَا فِضَّهُ أَخْبِرِینِی عَنْ مَوْلَاتِکِ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ (سَلامُ الله عَلَیها) وَ مَا الَّذِی رَأَیْتِ مِنْهَا عِنْدَ وَفَاتِهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم). قَالَ وَرَقَهُ: فَلَمَّا سَمِعَتْ کَلَامِی تَغَرْغَرَتْ عَیْنَاهَا بِالدُّمُوعِ ثُمَّ انْتَحَبَتْ نَادِبَهً وَ قَالَتْ: یَا وَرَقَهَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ هَیَّجْتَ عَلَیَّ حُزْناً سَاکِناً، وَ أَشْجَاناً فِی فُؤَادِی کَانَت کَامِنَهً، فَاسْمَعِ الْآنَ مَا شَاهَدْتُ مِنْهَا (سَلامُ الله عَلَیها). اعْلَمْ أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهُ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) افْتَجَعَ لَهُ الصَّغِیرُ وَ الْکَبِیرُ، وَ کَثُرَ عَلَیْهِ الْبُکَاءُ، وَ قَلَّ الْعَزَاءُ، وَ عَظُمَ رُزْؤُهُ عَلَى الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَحْبَابِ وَ الْغُرَبَاءِ وَ الْأَنْسَابِ، وَ لَمْ تَلْقَ إِلَّا کُلَّ بَاکٍ وَ بَاکِیَهٍ، وَ نَادِبٍ وَ نَادِبَهٍ. وَ لَمْ یَکُنْ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ الْأَصْحَابِ، وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَحْبَابِ، أَشَدَّ حُزْناً وَ أَعْظَمَ بُکَاءً وَ انْتِحَاباً مِنْ مَوْلَاتِی فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ (سَلامُ الله عَلَیها) وَ کَانَ حُزْنُهَا یَتَجَدَّدُ وَ یَزِیدُ، وَ بُکَاؤُهَا یَشْتَدُّ. فَجَلَسْتُ سَبْعَهَ أَیَّامٍ لَا یَهْدَأُ لَهَا أَنِینٌ، وَ لَا یَسْکُنُ مِنْهَا الْحَنِینُ، کُلُّ یَوْمٍ جَاءَ کَانَ بُکَاؤُهَا أَکْثَرَ مِنَ الْیَوْمِ الْأَوَّلِ، فَلَمَّا فِی الْیَوْمِ الثَّامِنِ أَبْدَتْ مَا کَتَمَتْ مِنَ الْحُزْنِ، فَلَمْ تُطِقْ صَبْراً إِذْ خَرَجَتْ وَ صَرَخَتْ، فَکَأَنَّهَا مِنْ فَمِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَنْطِقُ؛ فَتَبَادَرَتِ النِّسْوَانُ، وَ خَرَجَتِ الْوَلَائِدُ وَ الْوِلْدَانُ، وَ ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ جَاءَ النَّاسُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ، وَ أُطْفِئَتِ الْمَصَابِیحُ لِکَیْلَا تَتَبَیَّنَ صَفَحَاتُ النِّسَاءِ وَ خُیِّلَ إِلَى النِّسْوَانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) قَدْ قَامَ مِنْ قَبْرِهِ، وَ صَارَتِ النَّاسُ فِی دَهْشَهٍ وَ حَیْرَهٍ لِمَا قَدْ رَهِقَهُمْ، وَ هِیَ (سَلامُ الله عَلَیها) تُنَادِی وَ تَنْدُبُ أَبَاهُ: وَا أَبَتَاهْ، وَا صَفِیَّاهْ، وَا مُحَمَّدَاهْ! وَا أَبَا الْقَاسِمَاهْ، وَا رَبِیعَ الْأَرَامِلِ وَ الْیَتَامَى، مَنْ لِلْقِبْلَهِ وَ الْمُصَلَّى، وَ مَنْ لِابْنَتِکَ الْوَالِهَهِ الثَّکْلَى. ثُمَّ أَقْبَلَتْ تَعْثُرُ فِی أَذْیَالِهَا، وَ هِیَ لَا تُبْصِرُ شَیْئاً مِنْ عَبْرَتِهَا وَ مِنْ تَوَاتُرِ دَمْعَتِهَا حَتَّى دَنَتْ مِنْ قَبْرِ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَى الْحُجْرَهِ وَقَعَ طَرْفُهَا عَلَى الْمِأْذَنَهِ فَقَصُرَتْ خُطَاهَا، وَ دَامَ نَحِیبُهَا وَ بُکَاهَا، إِلَى أَنْ أُغْمِیَ عَلَیْهَا، فَتَبَادَرَتِ النِّسْوَانُ إِلَیْهَا فَنَضَحْنَ الْمَاءَ عَلَیْهَا وَ عَلَى صَدْرِهَا وَ جَبِینِهَا حَتَّى أَفَاقَتْ، فَلَمَّا أَفَاقَتْ مِنْ غَشْیَتِهَا قَامَتْ وَ هِیَ تَقُولُ: رُفِعَتْ قُوَّتِی، وَ خَانَنِی جِلْدِی، وَ شَمِتَ بِی عَدُوِّی، وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی، یَا أَبَتَاهْ بَقِیتُ وَالِهَهً وَحِیدَهً، وَ حَیْرَانَهً فَرِیدَهً، فَقَدِ انْخَمَدَ صَوْتِی، وَ انْقَطَعَ ظَهْرِی، وَ تَنَغَّصَ عَیْشِی، وَ تَکَدَّرَ دَهْرِی، فَمَا أَجِدُ یَا أَبَتَاهْ بَعْدَکَ أَنِیساً لِوَحْشَتِی، وَ لَا رَادّاً لِدَمْعَتِی وَ لَا مُعِیناً لِضَعْفِی، فَقَدْ فَنِیَ بَعْدَکَ مُحْکَمُ التَّنْزِیلِ، وَ مَهْبِطُ جَبْرَئِیلَ، وَ مَحَلُّ مِیکَائِیل انْقَلَبَتْ بَعْدَکَ یَا أَبَتَاهْ الْأَسْبَابُ، وَ تَغَلَّقَتْ دُونِیَ الْأَبْوَابُ، فَأَنَا لِلدُّنْیَا بَعْدَکَ قَالِیَهٌ وَ عَلَیْکَ مَا تَرَدَّدَتْ أَنْفَاسِی بَاکِیَهٌ، لَا یَنْفَدُ شَوْقِی إِلَیْکَ، وَ لَا حُزْنِی عَلَیْکَ.
ثُمَّ نَادَتْ: یَا أَبَتَاهْ وَا لُبَّاهْ، ثُمَّ قَالَتْ:
إِنَّ حُزْنِی عَلَیْکَ حُزْنٌ جَدِیدٌ وَ فُؤَادِی وَ اللَّهِ صَبٌّ عَنِیدٌ
کُلَّ یَوْمٍ یَزِیدُ فِیهِ شُجُونِی وَ اکْتِیَابِی عَلَیْکَ لَیْسَ یَبِیدُ
جَلَّ خَطْبِی فَبَانَ عَنِّی عَزَائِی فَبُکَائِی کُلَّ وَقْتٍ جَدِیدٌ
إِنَّ قَلْباً عَلَیْکَ یَأْلَفُ صَبْراً أَوْ عَزَاءً فَإِنَّهُ لَجَلِیدٌ
ثُمَّ نَادَتْ: یَا أَبَتَاهْ انْقَطَعَتْ بِکَ الدُّنْیَا بِأَنْوَارِهَا، وَ زَوَتْ زَهْرَتُهَا وَ کَانَتْ بِبَهْجَتِکَ زَاهِرَهً، فَقَدِ اسْوَدَّ نَهَارُهَا، فَصَارَ یَحْکِی حَنَادِسَهَا رَطْبَهَا وَ یَابِسَهَا، یَا أَبَتَاهْ لَا زِلْتُ آسِفَهً عَلَیْکَ إِلَى التَّلَاقِ، یَا أَبَتَاهْ زَالَ غُمْضِی مُنْذُ حَقَّ الْفِرَاقُ، یَا أَبَتَاهْ مَنْ لِلْأَرَامِلِ وَ الْمَسَاکِینِ، وَ مَنْ لِلْأُمَّهِ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ، یَا أَبَتَاهْ أَمْسَیْنَا بَعْدَکَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ یَا أَبَتَاهْ أَصْبَحَتِ النَّاسُ عَنَّا مُعْرِضِینَ وَ لَقَدْ کُنَّا بِکَ مُعَظِّمِینَ فِی النَّاسِ غَیْرَ مُسْتَضْعَفِینَ فَأَیُّ دَمْعَهٍ لِفِرَاقِکَ لَا تَنْهَمِلُ وَ أَیُّ حُزْنٍ بَعْدَکَ عَلَیْکَ لَا یَتَّصِلُ، وَ أَیُّ جَفْنٍ بَعْدَکَ بِالنَّوْمِ یَکْتَحِلُ، وَ أَنْتَ رَبِیعُ الدِّینِ، وَ نُورُ النَّبِیِّینَ، فَکَیْفَ لِلْجِبَالِ لَا تَمُورُ، وَ لِلْبِحَارِ بَعْدَکَ لَا تَغُورُ، وَ الْأَرْضُ کَیْفَ لَمْ تَتَزَلْزَلْ. رُمِیتُ یَا أَبَتَاهْ بِالْخَطْبِ الْجَلِیلِ، وَ لَمْ تَکُنِ الرَّزِیَّهُ بِالْقَلِیلِ، وَ طُرِقْتُ یَا أَبَتَاهْ بِالْمُصَابِ الْعَظِیمِ، وَ بِالْفَادِحِ الْمُهُولِ. بَکَتْکَ یَا أَبَتَاهْ الْأَمْلَاکُ وَ وَقَفَتِ الْأَفْلَاکُ فَمِنْبَرُکَ بَعْدَکَ مُسْتَوْحَشٌ، وَ مِحْرَابُکَ خَالٍ مِنْ مُنَاجَاتِکَ، وَ قَبْرُکَ فَرِحٌ بِمُوَارَاتِکَ، وَ الْجَنَّهُ مُشْتَاقَهٌ إِلَیْکَ وَ إِلَى دُعَائِکَ وَ صَلَاتِکَ. یَا أَبَتَاهْ مَا أَعْظَمَ ظُلْمَهَ مَجَالِسِکَ، فَوَا أَسَفَاهْ عَلَیْکَ إِلَى أَنْ أَقْدِمَ عَاجِلًا عَلَیْکَ وَ أُثْکِلَ أَبُو الْحَسَنِ الْمُؤْتَمَنُ أَبُو وَلَدَیْکَ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، وَ أَخُوکَ وَ وَلِیُّکَ وَ حَبِیبُکَ وَ مَنْ رَبَّیْتَهُ صَغِیراً، وَ وَاخَیْتَهُ کَبِیراً، وَ أَحْلَى أَحْبَابِکَ وَ أَصْحَابِکَ إِلَیْکَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ سَابِقاً وَ مُهَاجِراً وَ نَاصِراً، وَ الثُّکْلُ شَامِلُنَا، وَ الْبُکَاءُ قَاتِلُنَا، وَ الْأَسَى لَازِمُنَا.
ثُمَّ زَفَرَتْ زَفْرَهً وَ أَنَّتْ أَنَّهً کَادَتْ رُوحُهَا أَنْ تَخْرُجَ ثُمَّ قَالَتْ:
قَلَّ صَبْرِی وَ بَانَ عَنِّی عَزَائِی بَعْدَ فَقْدِی لِخَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ
عَیْنُ یَا عَیْنُ اسْکُبِی الدَّمْعَ سَحّاً وَیْکِ لَا تَبْخَلِی بِفَیْضِ الدِّمَاءِ
یَا رَسُولَ الْإِلَهِ یَا خَیْرَهَ اللَّهِ وَ کَهْفَ الْأَیْتَامِ وَ الضُّعَفَاءِ
قَدْ بَکَتْکَ الْجِبَالُ وَ الْوَحْشُ جَمْعاً وَ الطَّیْرُ وَ الْأَرْضُ بَعْدُ بَکَى السَّمَاءُ
وَ بَکَاکَ الْحَجُونُ وَ الرُّکْنُ وَ الْمَشْعَرُ یَا سَیِّدِی مَعَ الْبَطْحَاءِ
وَ بَکَاکَ الْمِحْرَابُ وَ الدَّرْسُ لِلْقُرْآنِ فِی الصُّبْحِ مُعْلِناً وَ الْمَسَاءِ
وَ بَکَاکَ الْإِسْلَامُ إِذْ صَارَ فِی النَّاسِ غَرِیباً مِنْ سَائِرِ الْغُرَبَاءِ
لَوْ تَرَى الْمِنْبَرَ الَّذِی کُنْتَ تَعْلُوهُ عَلَاهُ الظَّلَامُ بَعْدَ الضِّیَاءِ
یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاهُ یَا مَوْلَائِی
قَالَتْ ثُمَّ رَجَعَتْ إِلَى مَنْزِلِهَا وَ أَخَذَتْ بِالْبُکَاءِ وَ الْعَوِیلِ لَیْلَهَا وَ نَهَارَهَا، وَ هِیَ لَا تَرْقَأُ دَمْعَتُهَا، وَ لَا تَهْدَأُ زَفْرَتُهَا. وَ اجْتَمَعَ شُیُوخُ أَهْلِ الْمَدِینَهِ وَ أَقْبَلُوا إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلام) فَقَالُوا لَهُ: یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ فَاطِمَهَ (سَلامُ الله عَلَیها) تَبْکِی اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَلَا أَحَدٌ مِنَّا یَتَهَنَّأُ بِالنَّوْمِ فِی اللَّیْلِ عَلَى فُرُشِنَا، وَ لَا بِالنَّهَارِ لَنَا قَرَارٌ عَلَى أَشْغَالِنَا وَ طَلَبِ مَعَایِشِنَا، وَ إِنَّا نُخْبِرُکَ أَنْ تَسْأَلَهَا إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ لَیْلًا أَوْ نَهَاراً، فَقَالَ (سَلامُ الله عَلَیها): حُبّاً وَ کَرَامَهً. فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَهَ (سَلامُ الله عَلَیها) وَ هِیَ لَا تُفِیقُ مِنَ الْبُکَاءِ وَ لَا یَنْفَعُ فِیهَا الْعَزَاءُ فَلَمَّا رَأَتْهُ سَکَنَتْ هُنَیْئَهً لَهُ، فَقَالَ لَهَا: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) إِنَّ شُیُوخَ الْمَدِینَهِ یَسْأَلُونِّی أَنْ أَسْأَلَکِ إِمَّا أَنْ تَبْکِینَ أَبَاکِ لَیْلًا وَ إِمَّا نَهَاراً. فَقَالَتْ: یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَقَلَّ مَکْثِی بَیْنَهُمْ وَ مَا أَقْرَبَ مَغِیبِی مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِهِمْ فَوَ اللَّهِ لَا أَسْکُتُ لَیْلًا وَ لَا نَهَاراً أَوْ أَلْحَقَ بِأَبِی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فَقَالَ لَهَا عَلِیٌّ (عَلَیهِ السَّلام): افْعَلِی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ مَا بَدَا لَکِ. ثُمَّ إِنَّهُ بَنَى لَهَا بَیْتاً فِی الْبَقِیعِ نَازِحاً عَنِ الْمَدِینَهِ یُسَمَّى بَیْتَ الْأَحْزَانِ، وَ کَانَتْ إِذَا أَصْبَحَتْ قَدَّمَتِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ (عَلَیهِمَا السَّلام) أَمَامَهَا، وَ خَرَجَتْ إِلَى الْبَقِیعِ بَاکِیَه فَلَا تَزَالُ بَیْنَ الْقُبُورِ بَاکِیَهً، فَإِذَا جَاءَ اللَّیْلُ أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلام) إِلَیْهَا وَ سَاقَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِلَى مَنْزِلِهَا وَ لَمْ تَزَلْ عَلَى ذَلِکَ إِلَى أَنْ مَضَى لَهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِیهَا سَبْعَهٌ وَ عِشْرُونَ یَوْماً وَ اعْتَلَّتِ الْعِلَّهَ الَّتِی تُوُفِّیَتْ فِیهَا…».
[۴۳] همان.
[۴۴] همان.
[۴۵] الإرشاد، ج ۲، ص ۱۱۷؛ بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۵۸-۱۷۹، باب ۳۹؛ لهوف، ص ۱۹۰؛ کامل الزیارات، ص ۲۶۰-۲۶۱، باب ۸۸؛ ناسخ التواریخ، ص ۳۰۳.
پاسخ دهید