«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

خداوند متعال انسان‌های باسخاوت و شجاع را بسیار دوست دارد

«لاَ تَزَالُ أُمَّتِی بِخَیْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْوَى فَإِذَا لَمْ یَفْعَلُوا ذَلِکَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ اَلْبَرَکَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاَ فِی اَلسَّمَاءِ[۲]»؛ مسأله‌ی «امر به معروف و نهی از منکر» از ارکان دین است، از ضروریات اسلام است، در همه‌ی مذاهب بدون استثناء وجود دارد و جزءِ مصرّحاتِ آیات کریمه است. امر به معروف و نهی از منکر احساس مسئولیّت نسبت به خانواده است، نسبت به اقوام است، نسبت به محله و جامعه است. امر به معروف و نهی از منکر مظهریّت برای رحمتِ رحیمیّه‌ی حضرت حقّ است و مجلا بودن اسم هادیِ خداوند علیّ عزیز است. امر به معروف و نهی از منکر عُرضه است، جرأت داشتن است، تخلّق به اخلاقِ اسلامی در ابعاد مختلف است. جُبن نقص است، ترس برای انسان ناشایست است؛ ولی خداوند متعال دو صفت را محبوب خودش قرار داده است. «خَصْلَتَیْنِ یُحِبُّهُمَا اَللَّهُ[۳]»؛ خداوند منّان دو خصلت را دوست می‌دارد؛ یکی سخاوت و گذشتن از مال است، خداوند دوست می‌دارد. «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[۴]»؛ اگر می‌خواهید خداوند متعال درب خیر و مقامات معنوی را بر روی شما باز نماید، اهل سخاوت باشید. «اَلسَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اَللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ اَلنَّاسِ قَرِیبٌ مِنَ اَلْجَنَّهِ[۵]»؛ انسانی که دست و دل باز است به خداوند متعال نزدیک است، به بهشت هم نزدیک است و به مردم نیز نزدیک است و فاصله‌ای با مردم ندارد. اما در ادامه فرموده است: «اَلْبَخِیلُ بَعِیدٌ مِنَ اَللَّهِ[۶]»؛ انسانی که دستش بسته است و بدون خیر است، از خداوند متعال دور می‌باشد. «قَرِیبٌ مِنَ اَلنَّارِ[۷]»؛ از بهشت هم دور است و به آن خواهد رسید و «بَعِیدٌ مِنَ اَلنَّاسِ[۸]»؛ با مردم هم بیگانه است. مردم از انسان بخیل فاصله می‌گیرند و از او خوش‌شان نمی‌آید. موضوع دوّم شجاعت است که خداوند متعال آن را دوست می‌دارد. خداوند انسان شجاع را دوست دارد. انسان ترسو صفت رذیله دارد و انسان شجاع برخوردار از فضیلت است. امر به معروف و نهی از منکر کار انسان‌های شجاع است. انسانی که برای رضای خداوند حرف می‌زند و از غیر خداوند نمی‌ترسد، اِتّصاف به صفت شجاعت دارد.

باز بودن درب‌های خیر پروردگار متعال بر روی امّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

حدیثی را که در ابتدا به محضر شما هدیه کردیم، حدیث نبوی است. پیامبر خدا حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همیشه درب‌های خیر بر روی امّت من باز است. «لاَ تَزَالُ» یعنی همیشه و همواره خیر به روی امّت من باز است مادامی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و بر بِرّ و تقوا تعاون دارند و از کارهای خوب حمایت می‌نمایند. در مورد تقوا و خدا ترسی، در جامعه فرهنگ‌سازی می‌کنند و وقتی امر به معروف و نهی از منکر و تعاون به کار خیر و تقوا را انجام ندادند و آن را ترک کردند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث شریف از روی دلسوزی می‌فرمایند که این وضعیّت نکبت‌بار است و به ضرر شما تمام خواهد شد. «نُزِعَتْ مِنْهُمُ اَلْبَرَکَاتُ»؛ خداوند برکت را از زندگی شما، از عُمر شما و از کارهای شما برمی‌دارد و آن را نَزع می‌کند و برکت از شما کَنده می‌شود و هرچه می‌دوید، به مقصد نخواهید رسید. مهمّ‌تر از مسأله‌ی بی‌برکتی در زندگی، بی‌برکتی در کسب و کار، بی‌برکتی در بازار و بی‌برکتی در تولید، این است که فرموده است: «سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛ خداوند متعال بعضی از شما را بر بعضی دیگر مسلّط می‌نماید و دیگر مسأله‌ی برادری نیست و مسأله‌ی تسلّط است و همه می‌خواهند یکدیگر را بدرند، همه می‌خواهند گرگ دیگری بشوند و دیگران را طعمه‌ی خودشان قرار بدهند. «سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ»، وقتی نظارت عمومی و احساس مسئولیّت همگانی و این روحیه در جامعه وجود نداشته باشد، باعث می‌شود که هرکسی گردن کُلفت است، دیگران را به هر بهانه‌ای زیر سُلطه‌ی خودش قرار بدهد. وقتی که سلطه و زورگویی بر یکدیگر حاکم بشود، «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاَ فِی اَلسَّمَاءِ»، خداوند هم کمک نمی‌کند. این‌ها یکدیگر را می‌خورند و دنیا به صورت دنیای آکِل و مأکول خواهد شد.

مرحله‌ی اوّل «امر به معروف و نهی از منکر» طبق آیات قرآن کریم

امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد؛ اوّلین مرتبه‌ی آن، مرتبه‌ی قلبی است، مرتبه‌ی دوّم مرتبه‌ی لسانی است و مرتبه‌ی سوّم آن مرتبه‌ی عملی است. کسی که گناه را می‌بیند، واجب است که در دلش از این موضوع ناراحت بشود که گناهی و مخالفت خدایی واقع شده است و اگر مؤمنی که خداوند را دوست دارد، ببیند کسی در برابر فرمان خداوند متعال گردن کُلفتی می‌کند، باید از این شخص منزجر باشد و از او ناراحت باشد. ناراحتی قلبی درجه‌ی اوّل است، لازمه‌ی ایمان است، لازمه‌ی غیرت است. لازمه‌ی دوستی خداوند و دشمنی با دشمنان خداوند این است که انسان نسبت به گناه در دلش کینه داشته باشد، بغض داشته باشد و از این‌که گناهی واقع شده است، ناراحت باشد. مرحله‌ی دوّم، مرحله‌ی زبانی است ولی باید مرحله‌ی قلبی ظهور و بروز داشته باشد. کاسبی که در محل کسب خود یک زن مکشّفه‌ای وارد بشود، کوچک‌ترین کار این است که چشمش را پایین بیندازد و یک اخمی داشته باشد و یا صورتش را برگرداند. اگر کسی غیبت کند، اگر کسی به دیگری بدی کند، نمی‌توانی در آن موضوع دخالت داشته باشی ولی می‌توانی اخم کنی و این حالت در وجود تو پیش بیاید که تو از این غیبت، از این بدگویی، از این شایعه‌پراکنی، از این بَزَکِ حرامِ زن‌ها در نزد خودت خوشت نیامده است و باید این موضوع در چهره‌ی تو خوانده بشود. فرمودند: «أَنْ نَلْقَى أَهْلَ اَلْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّهٍ[۹]»؛ خداوند بر ما واجب فرموده است که باید با اهل معصیت و با گناه، با اخم برخورد کنیم. «مَنْ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِ مُبْتَدِعٍ فَقَدْ أَعَانَ عَلَى هَدْمِ دِینِهِ[۱۰]»؛ کسی که به صورت یک انسان منحرف لبخند می‌زند، در واقع او را به این انحراف و گناهش تشویق می‌نماید و این کمک به هَدمِ دینش می‌نماید. در حال مُنهدم کردن و نابود کردن دین خودش است.

مرحله‌ی دوّم «امر به معروف و نهی از منکر» طبق آیات قرآن کریم

مرحله‌ی دوّم، مرحله‌ی زبانی است. اما در مرحله‌ی زبانی، باید آمر به معروف و ناهی از منکر جهاتی را رعایت نماید. اوّلین قدم این است که نخواهد خودش را بی‌گناه جلوه بدهد و به طرف مقابل به عنوان کسی که زورش به آن می‌رسد تذکر بدهد و هدفش خودنمایی باشد. این‌کار نتیجه‌ی عکس به همراه خواهد داشت. اگر آمر به معروف و ناهی از منکر کسی را در حال انجام گناه می‌بیند، باید او را به عنوان مریض خودش تصوّر نماید و از روی دلسوزی و برای نجات او، با زبانی که مؤثر است با او صحبت نماید. قرآن کریم برای تبلیغ سه مرحله را پیشنهاد فرموده است؛ می‌فرماید: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ[۱۱]»؛ در مرحله‌ی اوّل، زبانِ منطق است. باید طرف مقابل توجیه بشود که این کار بدی است که در حال ارتکاب آن است. اگر بدی آن کار را قبول ندارد، توجیه شما تأثیری ندارد. لذا توجیه فرهنگی، اقامه‌ی بُرهان و دلیل باعث می‌شود که طرف مقابل به صورت ریشه‌ای از گناه فاصله بگیرد. اما اگر بدی آن کار را متوجّه نباشد، کسی برایش نگفته باشد و تبلیغ نکرده باشد و دلیل و منطقی برای آن اقامه نشده باشد. لذا ملاحظه می‌فرمایید که وقتی جوانی به خدمت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مراجعه کرد و عرض کرد: یابن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)! من جوان هستم در فشار غریزه قرار دارم، پولی هم برای ازدواج کردن ندارم، آمده‌ام تا از شما اجازه بگیرم تا در حدّ فشار غریزی از حرام استفاده نمایم؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) طبیب است و با او به صورت طبیبانه برخورد کرد. حضرت فرمودند: مشکلی نیست، فقط یک شرایطی را به تو می‌گویم که اگر آن‌ها را رعایت کنی، آزاد هستی که کار حرام و کار خلاف انجام بدهی و لذّت خودت را ببری؛ ولی باید این چند شرط را رعایت نمایی. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به صورت بسیار زیبا دل این جوان را در دست گرفت، هم او را تَرد نکرد و هم او را در بُن‌بست قرار نداد و فرمودند: اوّلین شرط این است که هرگاه قصد کردی خلاف و کار زشتی انجام بدهی، یک جایی را پیدا کن که خداوند تو را در آن‌جا نبیند. اگر چنین جایی پیدا کردی، من به تو اجازه می‌دهم که به هر اندازه‌ای که می‌توانی لذّت حرام ببری، اما در مقابل چشم خداوند این کار را نکن و جایی گناه را انجام بده که خداوند متعال تو را نبیند. شرط دوّم این است که هرگاه خواستی کار خلافی انجام بدهی، از مملکت خداوند بیرون برو؛ خارج از مرز مملکت خداوند، به هر اندازه‌ای که دوست داری کار گناه را انجام بده. ولی اگر در مُلکِ خداوند و در مملکت خداوند باشی و در مملکت خداوند مخالفت صاحب مملکت را بکنی، روا نیست. شرط سوّم این است که روزی خداوند را نخوری؛ از سُفره‌ی خداوند فاصله بگیر و رزق خداوند را نخور، آن موقع هرکاری که دوست دارید، می‌توانید انجام بدهید. برو و به هر اندازه‌ای که تمایل داری گناهت را انجام بده. شرط چهارم این است که وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) می‌آید تا جانِ تو را بگیرد، در مقابل او ایستادگی کن و جانت را به او نده، آن موقع آزاد هستی تا هرکاری را که دلت می‌خواهد انجام بدهی. وقتی این جوان مُلاطفت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و این بیان گرم و گیرای ایشان را ملاحظه کرد که اگر انسان در مقابل چشم خداوند گناه کند، چقدر بدبخت است؛ این‌که انسان نمک بخورد و نمکدان بشکند چقدر ناپسند است، بر سر سُفره‌‌ی خداوند نشسته است و روزی خداوند را می‌خورد و در عین حال گناه او را نیز انجام می‌دهد. چقدر ناجوانمردی است. انسانی که وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) می‌آید، در قبضه‌ی قدرت حضرت عزرائیل (علیه السلام) جای تکان خوردن ندارد، بعضی‌ها که به هنگام مرگ چشم‌شان باز است، حضرت عزرائیل (علیه السلام) اجازه نمی‌دهد تا چشمش را ببندد و با چشم باز جانش را می‌ستاند و آن کسی که چشمش بسته است، حضرت عزرائیل (علیه السلام) اجازه‌ی باز کردن چشمش را نمی‌دهد و با چشم بسته جان او را می‌گیرد. تو که به این اندازه عاجز هستی و قهر و غلبه‌ی حضرت ملک الموت این‌گونه بر تو روشن است، با چه جرأتی می‌خواهی گناه کسی را انجام بدهی که چنین مأموری دارد و هرگاه بخواهد آن را به سراغ تو بفرستد، نمی‌توانی از جایت تکان بخوری. پروردگار متعال فرموده است: «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ[۱۲]»؛ عرض کرد: یابن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)! پس چه کنم؟ بر حسب نقل وجود نازنین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یک تصرّفی کردند. چون او بیچاره بود و بر امام خود پناه آورده بود و راه دیگری نداشت. اگر واقعاً انسان بیچاره باشد و راه‌ها برایش مسدود باشد و دامن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و حضرت ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را بگیرد، یقین بدانید که یا از او رفع مشکل می‌کنند و یا مشکل او را به صورت ریشه‌ای حل می‌نمایند. «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند[۱۳]».

ماجرای جوانی که هوس زنا کرده بود و به محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید

شخص دیگری که جوانی بود، به محضر نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و عرض کرد: یا رسول الله! جوان هستم. امکان ازدواج برای من فراهم نیست و غریزه فشار زیادی بر من می‌آورد.‌ آمده‌ام تا از شما اجازه بگیرم در حدّی که غریزه‌ام را ارضاء نمایم، آزاد باشم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت پدرانه و طبیبانه و مهربانانه از این جوان سؤال کردند که ای جوان تو دارای خواهر هستی؟ عرض کرد: بله. سؤال کردند: خاله داری؟ عرض کرد: بله. سؤال کردند: مادر داری؟ عرض کرد: بله. سؤال کردند: عمّه داری؟ عرض کرد: بله. فرمودند: اگر جوانی بخواهد بر اثر فشار غریزه با خواهر تو کار حرام انجام بدهد، وجدان تو اجازه‌ی چنین کاری را می‌دهد؟ پاسخ داد: خیر. حضرت فرمودند: اگر با مادرت، با خواهرت، با عمّه‌ات، با خاله‌ات این کار را بکنند، اجازه می‌دهی؟ این جوان هم غیرت‌مند بود و پاسخ داد: هرگز حاضر به چنین کاری نمی‌شوم. مگر می‌شود که من زنده باشم و کسی به ناموس من طَمع داشته باشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: تو کار حاضر نیستی تا وقتی زنده هستی کسی به ناموس تو تعرّضی داشته باشد، به سراغ هرکسی که بروی یا خواهر کسی است، یا خاله‌ی کسی است و در کل ناموس یک شخص دیگری است. آن‌چه برای خودت نمی‌پسندی، برای دیگران هم نپسند. عرض کرد: یا رسول الله! من در بُن‌بست هستم، جوان هستم و فشار غریزه بسیار زیاد است، چه کاری باید انجام بدهم؟  رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: جلو بیا. جلو آمد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست مبارک‌شان را از بالای پیشانی تا روی شکم این جوان کشیدند. این جوان می‌گوید که بعد از آن که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست مبارک‌شان را بر بدن من کشیدند، تا آخر عُمر هوس زِنا برای من پیش نیامد.

مرحله‌ی سوّم «امر به معروف و نهی از منکر» طبق آیات قرآن کریم

«ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ»؛ قرآن کریم دستور می‌دهد که وقتی می‌خواهید کسی را دعوت به خیر کنید، دعوت به راه خدا و دعوت به خداوند کنید، مرحله‌ی اوّل حکمت است، دلیل و بُرهان است، منطق است. مرحله‌ی دوّم نصیحت است. بعضی‌ها دارای زبان خوشی هستند و در به عنوان مثال می‌گویند که «با زبان ما را از سوراخش بیرون می‌کشد». باید در دل‌ها اثر بگذاریم. موعظه‌ی حَسنه اثر می‌گذارد. مرحله‌ی سوّم هم جِدال اَحسَن است. گاهی طرف مقابل چیزهایی را قبول دارد و باید از همان مواردی که خودش قبول دارد، استفاده کنید و او را قانع کنید که کار بد را انجام ندهد. بنابراین امر به معروف و نهی از منکر طبابت است، دلسوزی است، رفعِ فساد است، نجات گناه‌کار از جهنّم است و سالم‌سازی جامعه است. هرکسی باید مخاطب‌شناس باشد و به صورت روانشناسانه و جامعه‌‌شناسانه روحیه‌ی طرف مقابل خودش را شناسایی کند و نحوه‌ی برخورد با او را به دست بیاورد که هرکسی با یک شیوه‌ای متقاعد می‌شود و از آن روش استفاده نماید و بین خود و خدا سعی کند که هر روز یک گناهی را کاهش داده باشد و یک کار خیری را توسعه داده باشد که در این رابطه فرموده است: «لَأَنْ یَهْدِیَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ اَلشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلاَؤُهُ[۱۴]»؛ علی جان! به سوی یمن می‌روی؛ اگر خداوند یک فرد را با تبلیغ تو هدایت کرد، هدایت یک فرد برای تو ارزشی بیش‌تر از همه‌ی کُره‌ی زمین است که آفتاب بر روی آن بتابد. اگر حکومت کُره‌ی زمین را در یک سو قرار بدهند و بانماز شدن یک بی‌نماز، ترک حرام‌خوری از یک رِباخوار و یا نجات یک هَرزه از هَرزگی را در سوی دیگر قرار بدهند، حکومت در عالَم آخرت به درد تو نخواهد خورد، ولی این‌ها در عالَم آخرت به درد تو خواهد خورد. نجات یک فرد از انحراف عقیدتی، از انحراف اخلاقی و از گناه عملی احیاء است. گویا او را از مرگ نجات داده‌ای. «مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا[۱۵]». تصمیم بگیریم که به تأسی از حضرت امام حسین (علیه الصلاه و السلام) نسبت به خوبی‌ها حسّاس باشیم و خوبی‌ها را تشویق نماییم و از آن حمایت کنیم و خوبی‌ها را منتشر نماییم. خداوند متعال امر به معروف را مقدّم بر نهی از منکر بیان فرموده است. شاید علّت آن این باشد که اگر معروف‌ها رواج پیدا کند، مُنکر به خودی خود رختِ خودش را می‌بندد. در این محیطی که ما در آن‌جا ساکن هستیم، روحانی یکی از مساجد گفت که از وقتی کشف حجاب شروع شده است، ما هرجا احساس کردیم که زمینه وجود دارد، تعدادی از خانم‌ها را به صورت دسته‌جمعی با چادر به آن‌جا می‌فرستیم و حضور این‌ها در آن‌جا کافی است و نیازی به گفتن هم ندارد و به خودی خود افراد بی‌حجاب وضعیت خود را اصلاح می‌نمایند. «آبادی میخانه ز ویرانی ماست». اگر ما آباد باشیم، معروف‌ها را رواج بدهیم، ازدواج را رواج بدهیم، شرایط فرستادن دخترها به خانه‌ی بخت را زود فراهم نماییم، این‌گونه به دنبال این نمی‌گردند که بیایند و بخواهند خودشان را نشان بدهند. گاهی این رها بودن برای این است که صاحب ندارند، خانه و زندگی ندارد و خانمان ندارد؛ لذا هرکاری را که دلش می‌خواهد انجام می‌دهد و جامعه را آلوده می‌کند و قلب امام زمان (ارواحنا فداه) را می‌شکند و همه‌ی شهداء را ناراضی می‌کند و نفرین شهداء شامل حال این‌ها خواهد شد. حال این گناهی است که تکرار می‌شود و دشمن در حال پُمپاژ کردن آن است و به همین دلیل در حال مطرح کردن آن هستیم؛ والّا غیبت کردن خیلی بدتر از بی‌حجابی است. غیبت از زِنا شدیدتر است. «اَلْغِیبَهُ أَشَدُّ مِنَ اَلزِّنَا[۱۶]»؛ تهمت و بردن آبروی کسی مانند کشتن اوست. «عِرض المُؤمِنِ کَحُرمَهِ دمِهِ[۱۷]»؛ این‌ها مُنکرات بسیار شدید است و آثار آن نیز در عالَم برزخ و در قیامت دامن‌گیر انسان می‌شود و برای جامعه هم ناامنی به همراه می‌آورد و اعتمادها را کاهش می‌دهد و مردم را از یکدیگر دور می‌کند و نظام عواطف برادری را در جامعه از بین می‌برد.

روضه و توسل به حضرت عبدالله بن الحسن (علیه السلام)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ الحُسَین

هم امام حسین (علیه السلام) بسیار مظلوم است و هم بچّه‌های امام حسن (علیه السلام) بسیار مظلوم هستند. روز عاشورا چند دست قطع شده است. یکی دست جوان نصرانیِ تازه مسلمان شده است که نجات یافته‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است و در دفاع از حضرت امام حسین (علیه السلام) دستش قطع شده است. مورد دیگر دست‌های بابرکت قمر مُنیر بنی‌هاشم (علیه السلام) بود. وقتی صدای مبارک‌شان بلند شد: «یا اخا ادرک اخاک[۱۸]»؛ نمی‌دانم امام حسین (علیه السلام) با چه حالی به سرعت خودش را به کنار شریعه‌ی فُرات رساند، ولی می‌گویند که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از ذوالناح پیاده شد و چیزی را برداشته است و می‌بوسد. گمان کردند که ورق قرآن است، اما جلو رفتند و دیدند که دست قلم‌شده‌ی علمدارش است که بر آن بوسه می‌زند. سومین و آخرین دستی که قطع شد، دست فرزند یازده ساله‌ی حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. نتوانست فراق عمو را تحمّل کند. عمو در گودال قتلگاه افتاده بود و دشمن از طرف به سوی او هَجمه می‌برد. این جوان برای یاری عمویش از خیمه بیرون آمد. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) از عهده‌ی آن برنیامد. عرضه داشت: عمّتی؛ عمّه جانم! «والله لَا أُفَارِقُ عَمِّی![۱۹]»؛ من زندگی بدون عمو را می‌خواهم چه کنم؟ والله نمی‌توانم از عمو جُدا باشم. خودش را به عمو رساند. وقتی رسید دید که نامرد شمشیر را بلند کرده است. عمویش با این همه جراحات در خون خودش افتاده است. می‌خواهد شمشیر دیگری بزند و کار عمو را تمام کند. او بچّه است؛ نه سپر دارد، نه شمشیر دارد و نه قدرت دفاعی دارد. دست کوچکش را به عنوان سپر جلوی شمشیر دشمن گرفت. دست مبارکش از بدن جُدا شد. وقتی یک کودک، یک نوجوان و یا یک جوانی آسیب می‌بیند، اگر پدر داشته باشد او را صدا می‌زند. اگر عموی غیرت‌مند داشته باشد، عمویش را صدا می‌زند. ولی این جوان پدرش را از دست داده است و عمویش نیز در خون خودش افتاده است. لذا دیدند فریادی کشید و صدا زد: یا اُمّاه! ای مادر! به دادم بر(سلام الله علیها) بعضی می‌گویند در آن حال حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را دید و ایشان را صدا زد. اما در قبال این همه دست، یک انگشت و انگشتر نیز قطع شد و آن هم دست حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود که ساربان آن را برید.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عظمت امام حسین (علیه السلام) امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! مملکت ما را از مشکلات نجات بده.

خدایا! گناه و خیانت و فساد را از این مملکت ریشه‌کَن بفرما.

الها! خیر و برکتت را بر زندگی مردم‌مان نازل بفرما.

خدایا! سایه‌ی رهبرمان را مُستدام بدار.

الها! امام (رضوان الله تعالی علیه) و گذشتگان‌مان را مهمان حضرت امام حسین (علیه السلام) قرار بده.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫

[۲] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد ۱۶، صفحه ۱۲۳.

[۳] معدن الجواهر و ریاضه الخواطر، جلد ۱، صفحه ۲۶.

[۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲٫

«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ».

[۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۰، صفحه ۳۰۸.

«کِتَابُ اَلْإِمَامَهِ وَ اَلتَّبْصِرَهِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلسَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اَللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ اَلنَّاسِ قَرِیبٌ مِنَ اَلْجَنَّهِ وَ اَلْبَخِیلُ بَعِیدٌ مِنَ اَللَّهِ بَعِیدٌ مِنَ اَلنَّاسِ قَرِیبٌ مِنَ اَلنَّارِ».

[۶] همان.

[۷] همان.

[۸] همان.

[۹] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد ۱۶، صفحه ۱۴۳.

«مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ : أَمَرَنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنْ نَلْقَى أَهْلَ اَلْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّهٍ.

وَ رَوَاهُ اَلشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَدْنَى اَلْإِنْکَارِ أَنْ تَلْقَى أَهْلَ اَلْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّهٍ».

[۱۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۷، صفحه ۲۱۶.

«قب، [المناقب] ، لابن شهرآشوب : دَخَلَ عَمْرُو بْنُ عُبَیْدٍ عَلَى اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَرَأَ إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ  وَ قَالَ أُحِبُّ أَنْ أَعْرِفَ اَلْکَبَائِرَ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ فَقَالَ نَعَمْ یَا عَمْرُو ثُمَّ فَصَّلَهُ بِأَنَّ اَلْکَبَائِرَ اَلشِّرْکُ بِاللَّهِ – إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ  وَ اَلْیَأْسُ وَ لاٰ تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ  وَ عُقُوقُ اَلْوَالِدَیْنِ لِأَنَّ اَلْعَاقَّ جَبَّارٌ شَقِیٌّ وَ بَرًّا بِوٰالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبّٰاراً شَقِیًّا  وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ – وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً  وَ قَذْفُ اَلْمُحْصَنَاتِ وَ أَکْلُ مَالِ اَلْیَتِیمِ – إِنَّ اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیَتٰامىٰ ظُلْماً  وَ اَلْفِرَارُ مِنَ اَلزَّحْفِ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ  وَ أَکْلُ اَلرِّبَا اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ اَلرِّبٰا  وَ اَلسِّحْرُ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اِشْتَرٰاهُ  وَ اَلزِّنَا وَ لاٰ یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ أَثٰاماً  وَ اَلْیَمِینُ اَلْغَمُوسُ إِنَّ اَلَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اَللّٰهِ وَ أَیْمٰانِهِمْ ثَمَناً  وَ اَلْغُلُولُ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمٰا غَلَّ  وَ مَنْعُ اَلزَّکَاهِ یَوْمَ یُحْمىٰ عَلَیْهٰا فِی نٰارِ جَهَنَّمَ  وَ شَهَادَهُ اَلزُّورِ وَ کِتْمَانُ اَلشَّهَادَهِ وَ مَنْ یَکْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ  وَ شُرْبُ اَلْخَمْرِ لِقَوْلِهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ شَارِبُ اَلْخَمْرِ کَعَابِدِ وَثَنٍ وَ تَرْکُ اَلصَّلاَهِ لِقَوْلِهِ مَنْ تَرَکَ اَلصَّلاَهَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّهِ اَللَّهِ وَ ذِمَّهِ رَسُولِهِ وَ نَقْضُ اَلْعَهْدِ وَ قَطِیعَهُ اَلرَّحِمِ – اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اَللّٰهِ  وَ قَوْلُ اَلزُّورِ – وَ اِجْتَنِبُوا قَوْلَ اَلزُّورِ  وَ اَلْجُرْأَهُ عَلَى اَللَّهِ – أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اَللّٰهِ  وَ کُفْرَانُ اَلنِّعْمَهِ – وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِی لَشَدِیدٌ  وَ بَخْسُ اَلْکَیْلِ وَ اَلْوَزْنِ وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ  وَ اَللِّوَاطُ – اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ اَلْإِثْمِ  وَ اَلْبِدْعَهُ قَوْلُهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَنْ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِ مُبْتَدِعٍ فَقَدْ أَعَانَ عَلَى هَدْمِ دِینِهِ قَالَ فَخَرَجَ عَمْرٌو وَ لَهُ صُرَاخٌ مِنْ بُکَائِهِ وَ هُوَ یَقُولُ هَلَکَ مَنْ سَلَبَ تُرَاثَکُمْ وَ نَازَعَکُمْ فِی اَلْفَضْلِ وَ اَلْعِلْمِ».

[۱۱] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲۵٫

«ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ ۖ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ ۖ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ».

[۱۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۳۴٫

«وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً ۖ وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ».

[۱۳] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۹۶.

[۱۴] الکافی، جلد ۵، صفحه ۳۶.

«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ اَلْمَلِکِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : لَمَّا وَجَّهَنِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَى اَلْیَمَنِ قَالَ یَا عَلِیُّ لاَ تُقَاتِلْ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ إِلَى اَلْإِسْلاَمِ وَ اَیْمُ اَللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ اَلشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلاَؤُهُ».

[۱۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۳۲٫

«مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ».

[۱۶] علل الشرایع، جلد ۲، صفحه ۵۵۷.

«أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى اَلْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلرَّازِیُّ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ مُحَمَّدٍ یَرْفَعُهُ إِلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْغِیبَهُ أَشَدُّ مِنَ اَلزِّنَا فَقِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ لِمَ ذَاکَ قَالَ صَاحِبُ اَلزِّنَا یَتُوبُ فَیَتُوبُ اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ صَاحِبُ اَلْغِیبَهِ یَتُوبُ فَلاَ یَتُوبُ اَللَّهُ عَلَیْهِ حَتَّى یَکُونَ صَاحِبُهُ اَلَّذِی اِغْتَابَهُ یُحِلُّهُ».

[۱۷] لئالی الاخبار، ج ۵، ص ٢٢۶.

«اِنَّ حُرمَهَ عِرض المُؤمِنِ کَحُرمَهِ دمِهِ و مالِهِ».

[۱۸] بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۴۱.

«أقول و فی بعض تألیفات أصحابنا أن العباس لما رأى وحدته ع أتى أخاه و قال یا أخی هل من رخصه فبکى الحسین ع بکاء شدیدا ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاهِ وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ. فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ینفعهم فرجع إلى أخیه فأخبره فسمع الأطفال ینادون العطش العطش فرکب فرسه و أخذ رمحه و القربه و قصد نحو الفرات فأحاط به أربعه آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات و رموه بالنبال فکشفهم و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا حتى دخل الماء. فلما أراد أن یشرب غرفه من الماء ذکر عطش الحسین و أهل بیته فرمى الماء و ملأ القربه و حملها على کتفه الأیمن و توجه نحو الخیمه فقطعوا علیه‏ الطریق و أحاطوا به من کل جانب فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على یده الیمنى فقطعها فحمل القربه على کتفه الأیسر فضربه نوفل فقطع یده الیسرى من الزند فحمل القربه بأسنانه فجاءه سهم فأصاب القربه و أریق ماؤها ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره فانقلب عن فرسه و صاح إلى أخیه الحسین أدرکنی فلما أتاه رآه صریعا فبکى و حمله إلى الخیمه. ثم قالوا و لما قتل العباس قال الحسین ع الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی».

[۱۹] مثیر الأحزان ابن نما حلی: ص ٧٣، روضه الواعظین ابن فتّال نیشابوری: ص ٢٠٨.

«وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ …. .فَقَالَ ع بِسْمِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ إِلَهِی تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.ثُمَّ ضَعُفَ مِنْ کَثْرَهِ انْبِعَاثِ الدَّمِ …… فَلَبِثُوا قَلِیلًا ثُمَّ کَرُّوا عَلَیْهِ.فَخَرَجَ إِلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ ع فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ ع لِتَحْبِسَهُ فَامْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ إِلَى الْحُسَیْنِ‏ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَهِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا بِیَدِهِ فَبَقِیَتْ عَلَى الْجِلْدِ مُعَلَّقَهً فَنَادَى یَا عَمَّاهُ فَأَخَذَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ فَذَبَحَهُ. فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع اللَّهُمَّ إِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِینٍ فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً وَ لَا تَرْضَ عَنْهُمْ أَبَداً».