روز یکشنبه مورخ ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۸، هشتمین روز از مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در «آستان مقدس امامزادگان جعفر و حمیده خاتون علیهما السلام» محله ی باغ فیض تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
اَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْدِیِّ الَّذی وَعَدَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ الاُمَمَ اَنْ یَجْمَعَ بِهِ الْکَلِمَ، وَیَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ، وَیَمْلاَ بِهِ الاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً، وَیُمَکِّنَ لَهُ وَیُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤْمِنینَ
سیّدنا، مَولانا، یابن الحسن یا بقیّه الله و یا صاحب الزّمان، الغوث و الأمان، أَجِرْنَا وَ أَضَفْنَا، نَحنُ المُضطَرّون، نَحنُ المُنتَظِرونَ لِقدومِک، نَحنُ المُلتَمِسون، نَحنُ المُشتاقون.. أنظُر إلَینا…
جهت تعجیل در ظهور حضرت، تسلّی قلبِ نازنینِ ایشان، سلامتیِ وجود مبارکِ ایشان، رضایتِ خاطرِ ایشان صلوات ختم بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
تقدیم به ارواح پاک شهدا، خاصّه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، شهدای کربلا و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام، شهدای تاریخ تشیّع، شهدای این سرزمین، سرافرازان مدافع حرم صلوات ختم بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
جهت آمرزشِ گناهانمان، صغیره و کبیره، پنهان و آشکار، از یاد رفته و به یاد مانده، خصوصاً مظالمی که از مردم به گردنِ ماست و جهتِ استجابت دعاها، اخلاصِ در عبادت و عزاداری صلوات ختم بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
دنیا بقاء ندارد، دنیا فانی است، هم انسانها آمدهاند که بروند.
این سوره مبارکه «الرحمن» جلوهی قرآن کریم است، بر حسبِ روایات عروسِ قرآن کریم است، این سوره خیلی دلربایی دارد، خدای متعال نعمتهای خود را در این سوره به بندگانِ خود تذکّر میدهد که شما غرقِ در نعمتهای الهی هستید.
توجّه به نعمتها
توجّه به نعمت انسان را اهلِ شکر میکند، انسان را اهلِ رضا میکند، عدّهای فقط کمبودها را میبینند، فقط مصیبتها را میبینند، و چقدر خدای متعال به آنها لطف دارد و نعمت داده است، منتها از دیدنِ نعمت کور هستند، لذا دائماً از زندگی گلهمند هستند.
مکتبِ تربیتیِ اهل بیت علیهم السلام به ما دستور میدهد که در امورِ دنیوی چشمِ شما به بالاترها نباشد که چه کسی چه دارد و چه کسی به کجا رفته است و چه کسی چقدر درآمد دارد، این موضوع انسان را حسود پرورش میدهد، انسان را ناراضی پرورش میدهد، انسان را اهلِ نِق زدن پرورش میدهد، انسان را عقدهای پرورش میدهد و نهایتاً انسان را به کارهای حرام میکشاند، اما وقتی به پایینتر از خودت نگاه کردی میفهمی که اگر خدای متعال این نعمتی را که از او گرفته است از شما هم میگرفت چه میکردید.
سعدی دارد که کسی از نداشتنِ کفش مینالید و به در و دیوار بد میگفت، از منزل بیرون آمد و دید کسی پا ندارد، گفت: خدایا! اگر کفش ندارم به من پا دادهای، باید قدرِ این را بدانم و شکر کنم.
اما در معنویّت، در کسبِ آخرت، همه باید به بالاتر نگاه کنند، کسانی که با دستِ پُر به آخرت میروند، عمل دارند، ذخیره دارند، بهشت کسب کردهاند، برای قبرِ خودشان چراغ فرستادهاند، رفقای خوب فرستادهاند.
رفیقِ قبر
وجود مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به «قیس» فرمودند که برای برزخِ خودت، برای آخرتِ خودت، برای قبرِ خودت یک رفیقی را انتخاب کن که وقتی تو مردی او زنده باشد و به دادِ تو برسد، و رفیقِ انسان عملِ انسان است، مالِ انسان با انسان به قبر نمیرود، مال میماند، اولادِ انسان هم ما را تا نزدیکِ گور میبرند و ما را در گور میکنند و برمیگردند، این رفقای این عالَمی… فرزندانِ ما، همسرانِ ما، ما را تنها میگذارند و برمیگردند، ارتباطِ ما با همه قطع میشود.
وجود مبارک مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «أَسْلَمُوهُ فِیهِ إلَی عَمَلِهِ»[۲]، عمل به استقبالِ انسان میآید و میّت را تحویلِ عملِ او میدهند.
این است که ما هر قدر احسان کنیم، گره باز کنیم و دستِ افتاده را بگیریم نباید تصوّر کنیم که کارِ زیاد انجام دادهایم، یک مرتبه یک خدمت و یک احسانی میکنیم و برای مرتبهی دوم برای ما سخت میشود و تصوّر میکنیم که باید دیگران انجام بدهند، اینها نادانی است، اینها غفلت است.
زندگیِ ما اینجا نیست، اینجا جا نگذارید، زندگی جای دیگری است.
ابدیّتِ خود را آباد کنید
خدای متعال در این کریمه فرمود: «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ ۖ وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»[۳]، آنچه خدای متعال به تو داده است، در همهی داراییِ خودت به دنبالِ آخرت باش، این وسیله است تا شما با این داراییِ خودت ابدیّتِ خودت را آباد کن؛ اینجا سخت باشد، تلخ باشد یا آسان باشد و شیرین باشد مانندِ یک خواب است که تمام میشود، انسان چشم باز میکند و میبیند که عمرِ او رفته است، اما آنجا اینطور نیست، آنجا دیگر برگشت ندارد، میلیونها سال نیست، اصلاً پایان ندارد، به آنجایی میروید که همیشه آنجا هستید.
این عقل اقتضاء میکند که بشر امرِ فانی را فدای باقی کند، آخرت را به دنیا نفروشد، بهشت را به جهنّم نفروشد، «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا * وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَأَبْقَىٰ»[۴].
در روایت دارد که «ألنّاسُ فِی الدُّنیا بِالأموالِ، وَ فِی الآخِرَهِ بِالأعمَالِ»[۵]، انسان در دنیا با مال به حساب میآید ولی در آخرت به اعمال به حساب میآید.
از این رو باید در کسبِ آخرت تمامِ زندگی را صرف کرد و هر چه صرفِ آخرت نکردیم از دستِ ما رفته است، «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»[۶]، آنچه در اینجا عیش و نوش و کار و تلاش و خورد و خوراک و تفریحات و سفرهاست همه تمام میشوند و مانندِ یک خواب است، اما هر مقدار به خدای متعال دادی برای تو میماند.
در امورِ آخرتی بالاتر از خودمان را ببینیم
این است که حضرت سجّاد علیه السلام وقتی که مورد رقّتِ بانوانِ حرم و زیرمجموعههایی که در پناهِ حضرت سجّاد علیه السلام بودند به حضرت دلسوزی کردند، به جابر متوسّل شدند و گفتند که شما به حضرت زین العابدین علیه السلام بگویید که ما جز شما کسی را نداریم، شما اینطور عبادت میکنید و بیخوابی میکشید و جانِ شما در خطر است و با خودتان مدارا نمیکند، وقتی جابر این دلسوزی و خون جگرِ بانوانِ حرم و بازماندگان شهدا را به حضرت سجّاد علیه السلام رساند حضرت فرمودند من چه زمانی میتوانم مانندِ جدّم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام عبادت کنم؟
این همه عبادت را زیاد نمیبینند، خودشان را با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مقایسه میکنند و میفرمایند که من چه زمانی میتوانم مانندِ ایشان عبادت کنم؟
قسمتی از اثرِ نعماتِ ائمه علیهم السلام در زیارت جامعه کبیره
لذا یادِ ائمّه علیهم السلام یادِ سابقین است، یادِ برندگان است، این زیارتنامهها ما را تشویق میکند که ما خودمان را به این بزرگواران برسانیم، «بَذَلْتُمْ أَنْفُسَکُمْ فِی مَرْضَاتِهِ وَ صَبَرْتُمْ عَلَى مَا أَصَابَکُمْ فِی جَنْبِهِ [حُبِّهِ] وَ أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکَاهَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَ بَیَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ»[۷]، شما ای موالیِ من، ساداتِ من، ائمهی من، عرشیان، سفرای الهی، شما جانِ خودتان را در راهِ رضای خدای متعال بذل کردید، یعنی حتّی با خدای متعال معامله نکردید، هر چه داشتید به خدای متعال دادید، بیتوقّع به خدای متعال دادید، «بَذَلْتُمْ أَنْفُسَکُمْ فِی مَرْضَاتِهِ وَ صَبَرْتُمْ عَلَى مَا أَصَابَکُمْ فِی جَنْبِهِ»، در راهِ خدای متعال خیلی اذیّت شدید و به شما ظلم شد و انواعِ ناگواریها را بر شما تحمیل کردند، شما را غارت کردند، همهی شما را به قتل رساندند، اما جزع نکردید، در سنگرِ مقاومت بودید، عقبنشینی نکردید، «صَبَرْتُمْ عَلَى مَا أَصَابَکُمْ فِی جَنْبِهِ»، این بذلِ جان، این بذلِ دارایی و این صبر در برابرِ دشمن، صبر در برابرِ سختیها نتیجه داد، «حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ»، شما دعوتِ خدای متعال را که «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ»[۸] لبّیک گفتید، شما دعوتِ جهانی را به جهانیان ابلاغ کردید، شما مردم را به سوی خدای متعال فراخواندید، «وَ بَیَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ»، هم آوازهی دین را به سمعِ همهی بندگانِ خدای متعال رساندید و هم فرائضِ الهی و واجبات را تبیین کردید، واجبات برای ما توشهی آخرت است، غذای روح است، همانطور که اگر ما چند روز خوراکی استفاده نکنیم بدنِ ما ضعیف میشود و مقاومتِ آن در برابرِ بیماری و میکروبها کم میشود و با مختصر سرماخوردگی میافتیم و به این سادگی خوب نمیشویم، کسانی در نمازشان، در اداء خمس و زکاتشان، این واجبات را انجام نمیدهند دل و جان و نفس زکیّهی آنها ضعف پیدا میکند، در برابرِ گناه کمطاقت میشوند، شیطان با مختصر وسوسهای اینها را از راه بیرون میکند و اینها را غارت میکند و عُرضهی نگهداریِ دینِ خودشان را نخواهند داشت.
ائمهی ما علیهم السلام این فرائض را تبیین کردند تا روحِ ما خودمان را بیمه کنیم و در برابرِ وسوسهها، در برابرِ اغوای شیاطینِ انسی و جنّی در سنگرِ نماز و واجباتِ دیگرِ سالم بماند تا نیازی به عذابِ برزخی نباشد که این غدّههای سرطانیِ رذائلِ اخلاقی و گناهانِ جوارحیِ ما را با آتش بسوزانند تا چه زمانی برسد که به بهشت برسیم، «وَ بَیَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ».
گریهی بامعرفت
حضرت حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در فرازهایی از خطبهها و کلمات و دیدارها و پاسخگوییهایشان به نزدیکان و دلسوزان فلسفهی قیامشان و حکمتِ بذلِ جان و خون و جوانانشان را بیان فرمودند.
در یک بخشی از پدرشان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل میکنند، علمای زمانشان را مذمّت میکنند که چرا شما ساکت نشستهاید، در پایان عللِ قیامِ خودشان را به گوشِ ما رساندهاند تا ما در این ایّام چشمِ خودمان را باز کنیم و حسینی زندگی کنیم، گریه کردن خیلی خوب است، گریهی بر حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نشانهی عاطفه است، نشانهی محبّت است، نشانهی گرایش به اهل بیت علیهم السلام است، نشانهی غیرت است، نشانهی نفرت از ظالم است، این گریهها کمک به مظلوم است، این گریهها تعظیمِ شعائر است، این گریهها ذخیرهی قبر و آخرت است، قیمتِ این گریهها بر حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام والله از طلا و جواهرات بالاتر است، هیچ گنجی مانندِ اشک بر حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نیست، اما این اشک وقتی ارزش دارد که بامعرفت باشد، زیارت وقتی ارزش دارد که با شناخت باشد، هر کارِ خیر و عبادتی بدونِ معرفت و آگاهی بُردی ندارد، یک احساسی است که احساسِ خوبی هم هست، اما یک طوفانی است که بعد هم خاموش میشود، یک موجی است که بعد آرام میشود، اما اگر معرفت بود ریشه دارد، میوه میدهد، «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»[۹].
یکی از زوایایِ علّتِ قیامِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام
حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام به خدای متعال خطاب کردند: «اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ»[۱۰]، خدایا! خودِ تو نیّتِ مرا میدانی که من در این حرکت و قیامِ خود به دنبالِ قدرت نبودم، تشنهی مقام نبودم، من با کسی رقابت نکردم که به مقام برسم، به لحاظِ مالی هم کم نداشتهام که بخاطرِ پُر کردنِ خلأ مالیِ خود بروم و در بیفتم و جنگ کنم.
این جنبهی سلبیِ تخلیه است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام بالاتر از آن است که به مقامِ دنیا، به موقعیّت و مدیریت و حکومت و شهرت و قدرت فکر کنند، امام حسین علیه السلام بنده هستند و خدای متعال را دارند، کسی که خدای متعال را دارد همه چیز را دارد و به غیر از خدای متعال نیازی ندارد.
وجود مبارک حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام مالامالِ نورِ خدای متعال است، خودِ ایشان گنجینهی اسماء الهی هستند، لذا به دنبالِ قدرت نیستند اما حکومتِ برای خدای متعال نه برای حاکمِ الهی موقعیّت است، این وسیلهی نجاتِ بندگانِ خدای متعال است، اگر انسان قدرت نداشته باشد امر به معروفِ او را نمیخوانند، حرفِ او را قبول نمیکنند، او را تحقیر میکنند، این است که تشکیل حکومت برای اجرای دستوراتِ خدای متعال از اوجبِ واجبات است و حفظِ حکومتی که زیرِ پرچمِ توحید است از اوجبِ واجبات است، از نماز واجبتر است، از روزه واجبتر است، «لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلاَیَهِ»[۱۱]، هیچ عبادتی به پای ولایت نمیرسد.
لذا روز عاشورا «سَعد» خود را فدا کرد تا حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نماز بخوانند، وقتِ نماز بود و خودِ او هم باید نماز میخواند، ولی حفظِ امام زمانِ او از نمازِ او واجبتر بود، او سینه سپر کرد، تیرها را به جان خرید تا مولای او حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام ظهرِ عاشورا در آن کشاکشِ جنگ و تیراندازیها نماز بخواند.
حفظِ امام، حفظِ ولایت، حفظِ قرآن از نماز و روزه و از همه چیز واجبتر است.
حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام از نظرِ مالی کم نداشتند، نیازی به بیشتر نداشتند، وقتی عمر سعد لعنت الله علیه بدبخت… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: ای عمر! با من جنگ نکن، خودت را کنار بکش؛ عَرضه داشت: اگر من بخواهم با شما نجنگم خانهام را ویران میکنند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: من به تو خانه میدهم، عرض کرد: مزارع و باغاتِ مرا به آتش میکشند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: من چیزهای بهتری در حجاز به تو میدهم.
یعنی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام آنقدر داشتند که حتّی یک آدمِ پولپرستِ مالپرست که در حالِ بهانه کردنِ مالِ خود هست… حضرت فرمودند: من دارایی دارم، من تو را تأمین میکنم و برای تو کم نمیگذارم.
عمر سعد ملعون گفت: من و بچّههای مرا میکشند، حضرت اینجا دیگر روی خود را برگرداندند و فرمودند: تو این کار را میکنی ولی هیچ چیزی از گندمِ ری بدست نخواهی آورد، عمر سعد ملعون به مسخره گرفت و گفت: جو را بدست خواهم آورد؛ البته جو هم بدست نیاورد!
حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: نه به دنبالِ قدرت هستم و نه به دنبالِ ثروت، چون حضرت احتیاجی نداشتند.
بلکه من میبینم که جامعهی اسلامی در حالِ ریشهکَن شدن توسّطِ پنج مرضِ مهلک است: اولین این است که شعائرِ دینی کمرنگ شده است، مردم شعارهای خارجی و اشرافیّت میدهند، کسی تابلوی نماز برپا نمیکند، کسی عَلَمِ زکات برپا نمیکند، به اینها افتخار نمیکنند و افتخارِ آنها به چیزهای دیگر است.
این تابلوهای دین را برداشتهاند و شعائرِ دین را کمرنگ کردهاند، من آمدهام تا با خونِ خودم تابلوی دین را زنده کنم تا مردم در مسیرِ خودشان این تابلوها را ببینند و به سوی خدای متعال بروند، «وَ لکِنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ».
دوم: اینکه جامعه فاسد شده است، من میخواهم جامعه را صالح کنم، «وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ».
سوم: «وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکامِکَ»؛ جوانها دیگر نماز نمیخوانند، زنها دیگر حجاب را جدّی نمیگیرند، قبحِ بیحجابی در حالِ از بین رفتن است و بیعفّتی در حالِ رایج شدن است، ازدواجِ سفید یعنی بیناموسی و بیشرفی… در مملکتِ اسلامی دختر و پسر با یکدیگر اتاق بگیرند و نامِ آن را «ازدواج سفید» بگذارند، بدونِ عقدِ شرعی با یکدیگر در اوجِ نجاستِ زندگی اینطور خودشان را بیشرف کنند و بیعفّتی بکنند.
میبینم که هم فرائضِ دین عمل نمیشود، هم سنّتهای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که «النِّکَاحُ سُنَّتِی»[۱۲]… ازدواجها در حالِ تعطیل شدن است، دخترها در خانه میمانند و پسرها دیگر برای ازدواج خیلی احساسِ خاصّی ندارند، چون جامعه آزاد شده است…
میخواهم سنّتهای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیاده بشود، احکامِ دین تعطیل شده است و میخواهم احکامِ شرع در زندگیِ مسلمانها جاری بشود.
نکتهی دیگر این بود که «وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ»، مظلوم حامی ندارد، هر کسی ضعیف است و به او ظلم میشود هیچ کسی از او حمایت نمیکند، هر کسی گردنکلفت است، هر کسی پارتی دارد، هر کسی پول دارد همه جا در به روی او باز است، اما هر کسی که هیچ کسی را ندارد و هیچ چیزی ندارد هیچ دری به روی او باز نیست، من میخواهم این امنیّتی که از ضعفای جامعه گرفته شده است… هر کسی میتواند به اینها طعنه بزند و هیچ کسی هم از اینها دفاع نمیکند، میخواهم مظلوم امان داشته باشد.
و آخرین هم «حدودِ الهی»؛ باید دستِ دزد را قطع کرد، باید زنای محسنه را سنگسار کرد، باید شرابخوار را شلّاق زد، کسی که زنانِ پاکدامن را متّهم میکند یا مردانِ پاکیزه را به بیعفّتی متّهم میکند و افتراء میزند، اینها حدود و کیفرهای استانداردی است که خودِ خدای متعال معیّن کرده است و اینها بازدارنده است، اگر اینها جاری بشود دیگر کسی از این غلطها نمیکند، ولی چون تعطیل شده است اینطور فضا بهم ریخته و سیلِ فساد آمده است و در حالِ بردنِ همه است.
روضهی حضرت علی اکبر علیه السلام
امروز سفرهی حضرت علی اکبر علیه السلام أشبه النّاس به رسول الله صلی الله علیه و آله گسترده است، چه علی اکبری! حضرت علی اکبر علیه السلام عصمت دارند، ولایت دارند، ظرفیّتِ امامت دارند، اگر ایشان شهید نشده بودند امامِ بعد از حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام بودند، خدای متعال همهی کمالات را در این جوان قرار داده بود، هر چه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از کمال و جمال داشت در وجودِ حضرت علی اکبر علیه السلام منعکس بود، لذا دل از همه برده بود، دلِ پدر را هم آب کرده بود، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام خیلی به جدّ بزرگوارشان علاقه داشتند، هر زمانی که دلِ ایشان یادِ جدّشان را میکرد، هر زمانی که دل تنگی نسبت به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام پیش میآمد میفرمودند که بگویید علی اکبرِ من بیاید، خودِ ایشان میفرمایند: هر زمانی که مشتاق میشدم جمالِ جدّم را ببینم حضرت علی اکبر علیه السلام را تماشا میکردم…
حال همچنین جوانی آمد و اذنِ میدان گرفت، در بنیهاشم اولین قربانی حضرت علی اکبر علیه السلام بود، ایشان برای اذن گرفتن آمدند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دو نفر را اصلاً معطّل نکردهاند، یکی جناب حرّ علیه السلام بود، حرّ آمد و توبه کرد، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند که توبهی تو قبول است، پایین بیا، عرض کرد: آقا جان! نمیخواهم پایین بیایم، اجازه بدهید بروم… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دیدند که حرّ در حالِ خجالت کشیدن است، حرّ نگران است که این دخترها از حرم بیرون بیایند، یا حضرت زینب سلام الله علیها از حرم بیرون بیایند و حرّ از خجالت آب بشود… این بود که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام بلافاصله اذن دادند… یکی هم حضرت علی اکبر علیه السلام بود…
تا حضرت علی اکبر علیه السلام اذن خواستند حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام با دستِ خودشان ایشان را کفن کردند، به بیرونِ خیمه آمدند، زمانِ بدرقه کردنِ حضرت علی اکبر علیه السلام همینکه کمی از حرم فاصله گرفتند اشک چشمِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام جاری شد، دست خویش را به زیرِ محاسنِ مبارکشان بردند و سفرهی دل برای خدای متعال باز کردند، «اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلی هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ اِلَیْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ»… خدایا! شاهد باش که چه جوانی در حالِ رفتن به قربانگاه است…
دلِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام طاقت نیاورد و فرمودند: مَهلاً مَهلا… پسرم! آهسته برو تا پدرِ تو یک مرتبهی دیگر تو را ببیند…
حضرت علی اکبر علیه السلام رفتند، همه ناامید بودند، عمّهها میگفتند که دیگر برنمیگردد، اما ناگهان دیدند که صدای حضرت علی اکبر علیه السلام در جلوی خیمهها بلند شد، همه خوشحال شدند، اما صحنه صحنهی جانسوزی شد، حضرت علی اکبر علیه السلام عَرضه داشتند: «یا اَبَهِ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنى وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ اَجْهَدَنى فَهَلْ اِلی شَرْبَهٍ مِنْ ماءٍ سَبیلٌ اَتَقَوّی بِها عَلَی الْأَعْداءِ؟»، پدر! به دادِ من برس، تشنگی فشار آورده است و دیگر نمیتوانم از شما دفاع کنم… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام جوان را به آغوش گرفتند و دهانِ مبارکِ خودشان را باز کردند و حضرت علی اکبر علیه السلام زبان در دهانِ پدر گذاشتند، دیدند حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام تشنهتر هستند…
این دفعه دیگر مثلِ بازِ شکاری برگشتند و وقتی که عمودِ آهنین بر سرِ ایشان زدند فریاد زد: بابا! آمدم به شما عرض کردم که عطش دارم و تو را ناراحت کردم، پدر جان! جدّم به استقبالِ من آمده است و برای من از کوثر قدحِ آب آورده است… اینطور خواست آن ناراحتیِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را جبران کند…
اما برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام خیلی گران تمام شد، حضرت سوار شدند… میگویند حضرت نمیتوانستند سوار شوند، حضرت زینب سلام الله علیها حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را کمک کردند، زانوها طاقت نداشتند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام به کمکِ حضرت زینب سلام الله علیها سوار شدند، وقتی کنارِ پیکرِ جوانِ خود رسیدند دیگر زانوها اجازه نمیداد و نیرو نداشت… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام از روی اسب افتادند… نتوانستند بلند شوند و راه بروند، روی زانوها حرکت کردند، هفت مرتبه از پردهی دل فریاد میزدند: وَلَدی علی…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹
[۳] سوره مبارکه قصص، آیه ۷۷ (وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ ۖ وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا ۖ وَأَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ ۖ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ)
[۴] سوره مبارکه اعلی، آیات ۱۶ و ۱۷
[۵] اعلام الدین، صفحه ۱۱۵
[۶] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۶ (مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)
[۷] زیارت جامعه کبیره
[۸] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ)
[۹] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۵ (تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ)
[۱۰] تحف العقول، صفحه ۱۷۰ (اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکامِکَ)
[۱۱] کافی، جلد ۲، صفحه ۱۸ (حَدَّثَنِی اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ اَلزِّیَادِیِّ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْوَشَّاءِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: بُنِیَ اَلْإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى اَلصَّلاَهِ وَ اَلزَّکَاهِ وَ اَلصَّوْمِ وَ اَلْحَجِّ وَ اَلْوَلاَیَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلاَیَهِ .)
[۱۲] جامع الاخبار، صفحه ۱۰۱ (النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی)
پاسخ دهید