روز یکشنبه مورخ ۲۴ تیر ماه ۱۴۰۳ مصادف با روز هشتم ماه محرم، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بعد از نماز ظهر و عصر در «مسجد امام(ره) بازار تهران» با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- وقفی که مُتولّی حَکیم داشته باشد، به درستی تَدبیر خواهد شد
- نکاتی در ارتباط با ویژگیهای مرحوم «مُحدّث قُمی» (رحمت الله علیه)
- سه توصیه حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به مرحوم سیّد رشتی (رحمت الله علیه)
- چیزهایی که ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین)بر زبان ما گذاشتهاند
- امتیازاتی که امام حسین (علیه السلام) به حضرت علی اکبر (علیه السلام) دادند
- روضه و توسّل به حضرت علی اکبر (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
وقفی که مُتولّی حَکیم داشته باشد، به درستی تَدبیر خواهد شد
«خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّى مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ[۲]»؛ امروز روز آیینهی تمامنَمای وجود اَقدس اوّلین صادر در عالَم خلقت، اوّلین نور مُتجلّیشده از ذات رُبوبی، خاتم اَنبیاء حضرت محمّد مُصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) است. ما در قرآن کریم آیاتی داریم که خداوند متعال به کسانی که ایمان دارند و عمل صالح انجام میدهند، خداوند تشویقشان کرده است، وَعدههایی داده است. آیهای هم داریم که خداوند متعال نسبت به افرادی که ذاتشان و گوهرشان صالح است، نسبت به اینها اعلان کرده است که من مُتولّی اینها هستم. اینها همیشه مُتولّی دارند. مانند مالی که همیشه کسی بالای سر آن است، این اَموال موقوفی یکوقت رَهاست و هرکسی میآید سوء استفاده از موقوفات میکند که یکی از خطرناکترین مسائل برای بعضیها، بعضی از کَسبه در نُقاط مُختلف مملکت تَصرُّف در مال وَقف و عَدم رعایت اَهدافی است که واقف آورده است. این بَرکت را میبَرد، ایمان را میخورد؛ خیلی بد است. ولی مالالوقفی که مُتولّی بالای سر آن است، مُتولّی اَمین و هُوشیار این را تَحت تَدبیر حَکیمانه قرار میدهد و هیچجای آن تَلف نمیشود.
نکاتی در ارتباط با ویژگیهای مرحوم «مُحدّث قُمی» (رحمت الله علیه)
ما چند زیارت جامعه داریم؛ یک زیارت جامعهی صَغیره داریم که در این اَواخر مَفاتیحالجنان است، آن را بخوانید. این مَفاتیحالجنان را هر شیعه باید یک دور تمام دعاهایش را بخواند. ما با بعضی از طلبههایمان قرار گذاشتیم که اینها همهی دعاهای مَفاتیح را بخوانند. مرحوم «مُحدّث قُمی[۳]» (اعلی الله مقامه الشریف) انصافاً جُزء افرادی بوده است که خداوند به او نظر کرده بود. خودساخته بود، مُخلص بود، وجودش با بَرکت بود. مَفاتیحالجنان ایشان گُل کرد. یکی از عِلل آن این بود که به ایشان پیشنهاد کردند که کتاب دعا بنویسد. گفت: بزرگان و مَشایخ ما کتاب دعا نوشتهاند، نیازی نیست که من کتاب دعا بنویسم. مُدّتی گذشت و خداوند در دل او انداخت که من یک کتاب دعا بنویسم و به حضرت زهرا (سلام الله علیها) هدیه کنم که هرکسی از این کتاب دعا بخواند و ثواب میبَرد، هدیهی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بشود. این مُعاملهی با بیبی حضرت زهرا (سلام الله علیها)خیلی برای او توفیق بود. برای خودش نمینویسد، خودش هم تَوقُّه ثَواب ندارد. میخواهد در صَندوق حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) ریخته بشود و دَربست برای حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است. یکی این جَهت بود. دوّم اخلاص حضرت مُحدّث قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) بود. در همهی اُمورش مُخلص بود. ایشان به مشهد مُقدّس رفتند و مُدّتی در آنجا اُتراق کردند، اقامت کردند. این کتاب «فَوائد الرضویّه[۴]» که حالات برخی از عُلمای دین است، این کتاب را نوشتهاند و به ترتیب الفبا نوشتهاند. وقتی به اسم عبّاس میرسد که نام خودش است، آنجا مینویسد: من خودم را جُزء عُلمای دین نمیدانم که در مورد خودم هم مثلاً بیوگرافی بنویسم، فَضائلش را بنویسم؛ ولی کتابهایی که نوشته شده است، اَسامی اینها را مینویسم. خیلی تَواضع عجیبی است. در همان مُدّتی که ایشان در مشهد بودند، پیشنهاد میکنند که ایشان در مسجد گوهرشاد امام جماعت بشود. ایشان قبول میکند. یک مُدّتی نماز میخواند، یکمرتبه نماز ظُهر را که خواند، کفشهایش را برمیدارد و از مسجد خارج میشود و دیگر هم برای امامت نمیآید. به ایشان عَرض میکنند: چه شد که شما یکمرتبه نماز جماعت را تَرک کردید؟ گفته بود: در رُکوع نماز که بودم، صدای «یا الله، یا الله» را شنیدم؛ دیدهاید که بعضی از مَأمومین دیر میرسند و میخواهند رُکوع را دَرک کنند، صدای یا الله میگویند که امام جماعت مُعطّل کند تا آنها هم به نماز جماعت مُتّصل بشوند. میگوید وقتی یا الله گفته شد، دیدم که دارد از فاصله یا الله گفته میشود. فَهمیدم جمعیّت زیادی است و چندین صَف به ما اِقتدا کردهاند. دیدم بدم نمیآید که این جَمعیّت زیاد به من اِقتدا کنند، نگران نَفس اَمّارهام شدم. مثل اینکه خوشم میآید؛ نه اینکه خدا خوشش میآید، بلکه من خوشم میآید. لذا اعتماد به نَفس خودم نکردم. ترسیدم که غیرِ خدا دَخیل باشد. این بود که احتیاط کردم و دیگر نیامدم نماز بخوانم. این اخلاص در مِحراب ایشان است. اخلاص در مِنبر ایشان هم در همان مسجد گوهرشاد ایشان مَشغول وَضع بوده است و خیلی هم نَفس گیرایی داشته است. مَراجع تقلید قُم از ایشان دعوت میکردند و میآمد و موعظه میکرد و اخلاق میگفت و بزرگان حوزهی علمیّه پای سخن ایشان گریه میکردند، تَحت تأثیر قرار میگرفتند. خداوند متعال حضرت «آیت الله سیستانی» را حفظ کند، مَقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) را از ما نگیرد؛ خدا میداند که اینها سرمایههای شیعه هستند. بنده مَحضر آیت الله سیستانی (حفظه الله) در نَجف اَشرف رفتم، ایشان فرمودند: من سخنرانیهای شما را از تلویزیون گوش میکنم و تَحت تأثیر قرار میگیرم. حالا که آمدهاید، مقداری برای ما موعظه کنید. گریهام گرفت؛ مَرجعی در آن سطح، با آن قِداست، با آن زُهد به منِ طلبهی پَرشکستهی جاماندهی میگوید: من را نَصیحت کُن. اینها زندگیشان درس است. حقیقت دارند، هیچ تَظاهُر و تَزویری ندارند، هیچ اَدا و اَطواری هم برای خودشان ندارند. مرحوم آقای شیخ عبّاس (اعلی الله مقامه الشریف) در مسجد گوهرشاد بالای مِنبر بوده است و موعظه میکرده است. یکمرتبه چشمشان به مرحوم آقای «شیخ عبّاس تُربتی[۵]» (رحمت الله علیه) میخورد، آیت الله آقای شیخ عبّاس تُربتی (رحمت الله علیه) پدر مرحوم «راشد[۶]» (رحمت الله علیه) بودند. هم عالِم بودند، هم از اُوتاد بودند که هنگام وفاتشان حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) مُدام میآمدند و ایشان تَواضُع میکردند و بلند میشدند. یک نوری در بِستر ایشان دیده میشد. دیده بود که آقای شیخ عبّاس تُربتی (رحمت الله علیه) دارد میآید، گفته بود: ایّهاالنّاس! بنشینید؛ من هم پایین میآیم. آخوند مُلّا عبّاس تُربتی (رحمت الله علیه) دارند میآیند؛ ایشان به بالای مِنبر میآیند و همهی ما از ایشان استفاده میکنیم. ما این توفیق را نداریم که یکی را بهتر از خودمان دیدیم، پایین بیاییم و بنشینیم و بگویم که او صحبت کند؛ ولی آقای شیخ عبّاس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) این کار را کرده است. هم در مِحرابش و هم در مِنبرش نشان داده که برای غیرِ خدا نیست. این عَملهی خداست و برای غیرِ خدا هم حسابی باز نکرده است. مَفاتیح را به نیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) مینویسد و بعد که میآورد تَحویل چاپخانه بدهد که آن را چاپ کنند، میگوید: دوست دارم این را زود از چاپ خارج کنید و به دست مردم برسد تا این دعاها را استفاده کنند. فردا میرود و آن را میگیرد. مُدیر چاپ خیلی تَعجُّب میکند؛ شما توصیه میکردید که زود چاپ بشود، چرا آمدید و گرفتید؟ میبَرد و بعد از مُدّتی دوباره میآورد. آن مسئول چاپ میگوید: چه شد که شما با آن عَجله آمدید و گرفتید؟ گفته بود: دیدم من دارم چیزی را به مردم تَحویل میدهم که خودم عَمل نکردم. نمیخواهم عالِم بیعَمل باشم؛ هرچه را به مردم میگوییم، باید قبل از آن خودمان عَمل کنیم که وجود نازنین اُسوهی عالَم، حقیقت عالَم امکان حضرت محمّد مُصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «ما امرتکم بشیء الا و قد سبقتکم بالعمل به[۷]»؛ دستوری به شما دادم که قبل از آن خودم عَمل کردم. یکوقتی مَحضر مرحوم آیت الله آقای «شیخ علی پَهلوانی» (رضوان الله تعالی علیه) رفتیم که بعد اسمشان را عَوض کردند و «سعادت پَرور» شد. یک برادری هم داشتند آقای «شیخ حسن پَهلوانی» (رحمت الله علیه) که سلمان زمان بودند. در همین قسمتهای پایینتر از خیابان ۱۷ شهریور منزل داشت و ما هم گاهی میرفتیم و از مَواعظ ایشان استفاده میکردیم. این دو برادر خیلی پاکیزه بودند. اوّلین موعظهای که آقای شیخ علی سعادت پَرور (رضوان الله تعالی علیه) به من کردند، این آیه از سورهی مبارکهی صَف را خواندند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ[۸]»؛ حرفی را که عمل نمیکنید، نگویید. اگر گفتید، عامل باشید. آقای شیخ عبّاس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) مَفاتیح را تَحویل گرفتند تا تمام آنچه که در این مَفاتیح نوشته است را عَمل کرد و بعد آورد و برای چاپ تَحویل داد. ما چنین حقیقتی را باید بدانیم. اینها عمل صالح است. اما عدّهای که بالاتر عمل دارند، ذاتشان خوب است، ذاتشان صالح است. خداوند متعال فرمود: «قُلْ»؛ پیامبر من بگو: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ[۹]»؛ ولیّ من خداست. کُدام خدا؟ آن خدایی که «یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ[۱۰]» است. صالحین را او مُتولّی است.
سه توصیه حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به مرحوم سیّد رشتی (رحمت الله علیه)
حالا زیارت جامعه که یک زیارت جامعهی صَغیره داریم، یک زیارت جامعهی کَبیره داریم که زیارت جامعهی کَبیره را امام زمان (ارواحنا فداه) دوست دارند که ما بخوانیم. ایشان برای نجات «سیّد رَشتی[۱۱]» (رضوان الله تعالی علیه) که در راه مانده بود و نااَمن بود، به حضرت حُجّت (اروحنا فداه) توسّل کرد و آقایی کردند و حاضر شدند. فرمودند: سه چیز را بخوان تا نجات پیدا کُنی؛ یکی نماز شب بود؛ فرمودند: نافله بخوان. در دل شب آمدند و فرمودند: نافله بخوان. نماز شبش را خواند. فرمودند: عاشورا بخوان. امام زمان (ارواحنا فداه) زیارت عاشورا را دوست دارند. عاشورا بخوان؛ عاشورا را هم خواند. بعد فرمودند: جامعه بخوان. او هم میگوید که نه زیارت عاشورا را حفظ بودم و نه زیارت جامعه را؛ ولی وقتی حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) دستور دادند، دیدم که حفظ هستم و خواندم، اِمتثال کردم. فرمودند: نافله، نافله، نافله، عاشورا، عاشورا، عاشورا، جامعه، جامعه، جامعه.
چیزهایی که ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین)بر زبان ما گذاشتهاند
یک زیارت جامعهی دیگری هست به نام «زیارت جامعهی ائمه المؤمنین» که زیارت دوره است. بعد از زیارت جامعهی ائمه المؤمنین هم یک دعایی هست که دعای «عالیه المَضامین» است. شما هرچه میخواهید در این دعا هست. امام (علیه السلام) به زبان ما گذاشتهاند و فرمودهاند که اینها را از خدا بخواهید که بعضیها را اگر نمیگفتند که از خداوند چه بخواهیم، ما مَعمولاً چیزهای خوبی نمیخواهیم. «وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ[۱۲]»؛ مَعمولاً چیزهایی میخواهیم که به نَفعمان نیست. ولی در این دعای زیارت جامعهی ائمه المؤمنین و بعد از آن دعای عالیه المَضامین هم چیزهایی که باید در دنیا بخواهیم و اُمور دنیا را گفته است که چه چیزهایی را بخواهیم و هم اُمور آخرت را فرموده است. یک جملهی زیارت جامعهی ائمه المؤمنین این است: «وَ لَکُمُ الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّى اللّهُ رِیاضَتَها بِالْخَوْفِ وَ الرَّجاءِ[۱۳]»؛ خداوند به شما یک دلی داده است که شما این دل را به او دادهاید. دل هرچه هست در اختیار دلآفرین گذاشتهاید؛ دیگر دلتان در اختیار خودتان نیست. «وَ لَکُمُ»؛ برای شماست «الْقُلُوبُ» دلهایی که «تَوَلَّى اللّهُ رِیاضَتَها بِالْخَوْفِ وَ الرَّجاءِ»؛ خداوند مُتولّی این دلهاست. دل در کُجاها باید بتَرسد، در آنجا میترَسد و در کُجاها باید اُمید داشته باشد که آنجا رَجاء و اُمید دارد. هم آن کسی که به دلتان اُمید اِلقاء میکند خودش هست و هم آنجایی که به دلتان تَرس اِلقاء میکند، انسان با این دو بالِ خوف و رَجاء میتواند پرواز کند. این نشان میدهد که ذات اینها صالح است؛ چون «هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ».
امتیازاتی که امام حسین (علیه السلام) به حضرت علی اکبر (علیه السلام) دادند
حالا امروز که روز حضرت علی اکبر (علیه السلام) است، امام حسین (علیه السلام) که امامِ زمان حضرت علی اکبر (علیه السلام) است، این مدال را به حضرت علی اکبر (علیه السلام) داد که تو «اَشْبَهُ النّاسِ[۱۴]» هستی. به چه کسی؟ به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). در چه جهت «اَشْبَهُ النّاسِ» هستی؟ هم در خَلق، هم در خُلق و هم در کَلام. وقتی حرف میزنی، حرفهای تو مانند حرفهای جَدّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. تُن صدا، مُحتوای سخن، هم مانند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خوب حرف میزنی و هم مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حرفهایت خوب است. بعضیها حرفِ خوب میزنند، ولی خوب حرف نمیزنند. ناطق خوبی نیستند، سُخنور خوبی نیستند. رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی شیرینسُخن بود، خیلی زیبا حرف میزد. دل آدم را آب میکرد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دلها نُفوذ میکرد. هم همهی حرفهایش برای خدا بود، برای خودش نبود؛ «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۱۵]»؛ لذا حضرت علی اکبر (علیه السلام) هر حرفی که میزد اِلهام بود، حرف خودش نبود. مانند جَدّش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) او طوطیِ خدا بود، او بلندگوی خدا بود. هرچه میگفت، خدا میگفت؛ او هم حرف خدا را مُنعکس میکرد. و هم از نظر خَلق مُتفاوت بود. شما این طینت را جِدّی بگیرید. شیطان شش هزار سال در میان مَلائکه بود و خَطیب مَلائکه شد. در اَثر عبادت زیاد امتیاز گرفت و خَطیب مَلائکه شد؛ ولی بعد از شش هزار سال هرچه کرده بود، با یک لحظه تَکبُّر همه را آتش زد. کارش خوب بود، ولی ذاتش خراب بود، ذاتش شیشهخُرده داشت. عُمده این است که آدم طینتش خوب باشد. خیلیها خشکه مُقدّس هستند، مُدّتی به مسجد میآیند، زیارت عاشورا میخواند، کارهای خوبی میکند و بعد هم یکمرتبه مُنافق درمیآید. زیرِ همهی اینها میزند و به یک کشور دیگری میرود و بعد هم میگوید که من اشتباه کردم، این کارهای گذشتهام را قبول ندارم. اگر خداوند با عَدل خود رفتار کُند، مُشت او را باز میکند. اینقَدر تَسبیح آب نکِشیم. خداوند آبرو را هم میبَرد. کسی که با خدا بازی کند، خداوند تَحمُّل نمیکند. با خدا صادق باشیم. با خودمان هم بازی نکنیم، کُلاه سر خودمان نگذاریم. حقیقت داشته باشیم و بیخودی تَظاهُر نکنیم. بین خود و خدا، ما که حدّاقل ۴۰ سال است که در تهران مِنبری هستیم، شهرهای دیگر، روستاها و به همهجا میرویم و روضهخوان امام حسین (علیه السلام) هستیم و ادّعایی هم نداریم. خدا میداند که بنده به خودم هیچ اطمینانی ندارم. همهی اُمیدم به حضرت اباالفضل (علیه السلام) است. میگویم: حالا ما را به شما شناختهاند، آبروداری کنید. این آخر عُمری ما را هم خوب کنید. هیچ اعتقادی ندارم که من اِستحقاق نجات دارم، اِستحقاق ندارم؛ ولی دستگاه دستگاهی است که هرکسی به این دستگاه وابسته شد، او را نگاه میدارند. لذا من هم خیلی اُمید دارم که ما را رَها نکنند. خواب هم دیدهام. خواب دیدم که مُردهام و دارند ما را میبَرند، غُسل دادهاند و کَفن کردهاند؛ وقتی در تابوت گذاشتند که به طرف قَبر ببَرند، وحشت کردم. میخواهند ببَرند و بگویند: چه آوردی؟ من هم که چیزی ندارم. فکر کردم اگر از من پُرسیدند بگویم چه آوردهام؟ هیچچیزی یادم نیامد، حتی یک رکعت نماز هم یادم نیامد؛ یک کار خیری کرده باشم، هیچچیزی یادم نیامد. زَهرهام داشت آب میشد. منِ بَدبخت، منِ بیچاره دارم به خانهی اَبد میروم، هیچچیزی هم ندارم. تا این حالت وَحشت به من روی آورد، خداوند به دلم انداخت که وقتی پُرسیدند، بگو من نوکر امام حسین (علیه السلام) هستم. ای ارباب خوبم! نوکر بَد داری.
«گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم ***** خواجه مَگر بندهی سیاه ندارد[۱۶]»
تا این در ذهنم آمد، نِدا آمد: او را برگردانید. من را برگرداندند. فَهمیدم جُز ارتباط با امام حسین (علیه السلام) عَمل ما نُمره ندارد. الحمدالله فاسق نبودیم، مُتمرّد نبودیم، خائن نبودیم؛ ولی عَملمان نُمره ندارد. حالا ما که طلبهی پَر شکستهی بیچاره و دَربهدَر هستیم؛ امام (رضوان الله تعالی علیه) گفتند: من به دو رکعت نماز خودم هم اطمینان ندارم. او عارف بود، او فَقیه بود، او مَرجع بود، او مُجاهد بود، او جان به کَف بود؛ ولی گفت: من به دو رکعت نماز اطمینان ندارم. ولی ارتباط با امام حسین (علیه السلام)، شیطان شش هزار سال عَمل کرده بود. کارش خوب بود. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ[۱۷]»؛ گاهی آدم ذات خوبی دارد، ولی «وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ[۱۸]»؛ عمل درستی ندارد. خداوند خودش را دوست دارد، ولی عَملش را دوست ندارد. بالاخره او را یک تَنبیهی میکند. اما از آن طرف «وَ یُحِبُّ الْعَمَلَ وَ یُبْغِضُ بَدَنَهُ[۱۹]»؛ شیطان کارهای خوب کرده بود، ولی ذاتش شیشهخُرده داشت. امام حسین (علیه السلام) در هر سه بُعد به حضرت علی اکبر (علیه السلام) امتیاز داده است. یک: از نظر خَلق «اَشْبَهُ النّاسِ» است. یعنی طینتش، یعنی جِبلّتش، یعنی خَمیرهاش خَمیرهی پیامبر خداست. این عبارت را اوّل عَرایضم از زیارت جامعه خواندم: «خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً»؛ خدا شما را نور خَلق کرده است. وقتی هم به عالَم ظُلمت آمدید، مَحجوب نشدید. نور آمدید و نور هم رفتید. وجودِ حضرت علی اکبر (علیه السلام) وجودِ نوری است؛ برخلاف شیطان که وجودش وجودِ ناری بود، طینتش خراب بود، ذاتش خراب بود. لذا خداوند هم در این امتحان مُشت او را باز کرد. آدم با خدا بازی نمیکند. با دستگاه خدا، با مسجد خدا، با دینِ خدا نمیشود بازی کرد. خداوند بَدجور میزند. خدا نکند که آدم بازیگر باشد. خَلق حضرت علی اکبر (علیه السلام) خَلق نوری است، آن هم در چه حَدّی است؟ در حَدّ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. خُلق ایشان چگونه است؟ «إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۲۰]»؛ خُلق خیلی مهمّ است، مَلکات اَخلاقی خیلی مهمّ است، سَجایا خیلی مهمّ است. آدم کار خوب میکند، ولی هیچ اطمینانی نیست که باشد؛ زیرا عَرَض است، هنوز مَلکه نشده است. «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا[۲۱]»؛ مُدام مسیرش را تغییر میدهد. یک روز خوب است و یک روز بد است. تا ذات درست نشود، تَضمینی نیست که عَمل دَوام پیدا بکند. امام حسین (علیه السلام) در مورد حضرت علی اکبر (علیه السلام) گفتند که خُلق ایشان هم خُلق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. یعنی تمام مَلکات و صفاتش، صفات الهی است. تمام اَسماء خداوند در وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تَجلّی پیدا کرده است؛ حضرت علی اکبر (علیه السلام) تَجلّی اعظمِ خدا بود. یکی هم «مَنْطِقاً[۲۲]» بود. مردم کوفه چه دلهای قَساوتگرفتهای داشتند که صحبتهای حضرت علی اکبر (علیه السلام) هم دل اینها را تغییر نداد؛ والّا سُخنوری بود که اگر استعدادی در مُخاطبش بود، باید تغییر میکرد، باید مُتحوّل میشود. طینت و خِلقت حضرت علی اکبر (علیه السلام) هم خیلی وسیع بود. همانند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دریای نور بود. لذا امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) داشتند که اگر حضرت علی اکبر (علیه السلام) شهید نشده بود، امامِ بعد از امام حسین (علیه السلام) حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود؛ چون پسر بزرگ بود.
روضه و توسّل به حضرت علی اکبر (علیه السلام)
چند جملهای روضه بخوانیم که برای مَدّاح عزیزمان هم خیلی وقت کم نیاید. از مرحوم «آقای کشمیری[۲۳]» (رضوان الله تعالی علیه) سؤال کردند: ـ امام حسین (علیه السلام) سیّد مَظلومان عالَم است، خیلی مَظلوم بود، همهجور مَظلوم بود. یکی از مَظلومیّتهایش داغهای سنگینی بود که بر دل ایشان وارد شد ـ سختترین داغ در روز عاشورا برای امام حسین (علیه السلام) کدام بود؟ گفتند: سنگینترین داغ برای امام حسین (علیه السلام) داغ حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود. چند دلیل دارد؛ یک دلیل این است که حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) هیچوقت در میان نامَحرمان نیامد. اصلاً تا روز عاشورا کسی قَد و بالای حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) را ندیده بود. میگوید: من ۴ سال همسایهی دیوار به دیوار حضرت علی (علیه السلام) در کوفه بودم، یک بار نشد قَد و بالای حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) را ببینم. پَردهنشین بود. اما اوّلین بار که جلوی نامَحرمها میدوید، وقتی بود که خبر شهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام) به ایشان رسید. راوی میگوید: دیدم یک خانم بلند بالا هَراسان از خیمه بیرون آمد. در عَربها رَسم است که زنِ داغدیده دستهایش را بر روی سرش میگذارد؛ اما مردی که داغدیده است، دستش را زیرِ چانه میگذارد. امام حسین (علیه السلام) دستانش را زیر مَحاسنش گرفت. گفت: خدایا! شاهد باش. اما حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) از خیمه آمد، دو دستش را بر روی سرش گذاشته بود، فریاد میزد و میگفت: «وا ثَمَرَهَ فُؤاداهُ[۲۴]»؛ وای میوهی دلم، وای پسر برادرم! وای علی اکبرم! مَعلوم میشود که خیلی بیطاقت شد، مُنفجر میشد،.جلوی نامَحرمها میدَود و فریاد میزند. دلیل دوّم این است که داغ حضرت علی اکبر (علیه السلام) توان را از امام حسین (علیه السلام) گرفت. وقتی حضرت علی اکبر (علیه السلام) سلام وِداع را داد، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به کمک حضرت زینب (سلام الله علیها) سوار شد، به ایشان کمک کردند؛ ولی وقتی کنار جنازه آمد، دیگر پاها طاقت نداشت که پیاده بشود؛ سَقَطَ مِنْ الْفَرَسِ»؛ از روی مَرکب بیاختیار با صورت بر روی زمین اُفتاد. نشانهی سوّم این است که امام حسین (علیه السلام) نتوانست بلند بشود و با پا راه بیاید و خودش را کنار جنازه برساند؛ روی زانوها حرکت میکرد. امام حسین (علیه السلام) آمد، خَم شد. فریاد میزد: «وَلَدی!»؛ هفتبار از پَردهی دل داد زد: «وَلَدی علی! وَلَدی! وَلَدی!»؛ پسرم! دید جواب نمیآید، دید نَفَس نمیآید؛ خَم شد؛ «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ[۲۵]»؛ صورتش را بر روی صورت خونین حضرت علی اکبر (علیه السلام) گذاشت. دست بُرد، خون صورت را پاک میکرد و به صورت خودش میمالید، به مَحاسنش میمالید؛ ولی دلیلی را که مرحوم آیت الله کشمیری (رضوان الله تعالی علیه) گفتند، این بود: گفتند که هیچجا امام حسین (علیه السلام) آرزوی مرگ نکردند؛ ولی در کنار جنازهی حضرت علی اکبر (علیه السلام) گفتند: «على الدنیا بعدک العفا[۲۶]»؛ دیگر زندگی را نمیخواهم. امام حسین (علیه السلام) آرزوی مرگ کردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به شدّت داغِ امام حسین (علیه السلام) در عَزای حضرت علی اکبر (علیه السلام) امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! رهبرمان را نگاه دار.
خدایا! کشورمان را حفظ کُن.
خدایا! این مردم ما را دشمنشاد نکُن.
خدایا! خیر و بَرکت را نازل کُن.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…أَنْتُمُ الصِّراطُ الْأَقْوَمُ، وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ، وَ شُفَعاءُ دارِ الْبَقاءِ، وَ الرَّحْمَهُ الْمَوْصُولَهُ، وَ الْآیَهُ الْمَخْزُونَهُ، وَ الْأَمانَهُ الْمَحْفُوظَهُ، وَ الْبابُ الْمُبْتَلَىٰ بِهِ النَّاسُ، مَنْ أَتَاکُمْ نَجَا، وَ مَنْ لَمْ یَأْتِکُمْ هَلَکَ، إِلَى اللّٰهِ تَدْعُونَ، وَ عَلَیْهِ تَدُلُّونَ، وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ، وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ، وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ، وَ إِلَىٰ سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ، وَ بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ، سَعَدَ مَنْ والاکُمْ، وَ هَلَکَ مَنْ عاداکُمْ، وَ خابَ مَنْ جَحَدَکُمْ، وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ، وَ فازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ، و أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَیْکُمْ، وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ، وَ هُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ، مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّهُ مَأْواهُ، وَ مَنْ خالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْواهُ، وَ مَنْ جَحَدَکُمْ کافِرٌ، وَ مَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَیْکُمْ فِی أَسْفَلِ دَرَکٍ مِنَ الْجَحِیمِ؛ أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضىٰ، وَ جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا، وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا، فَکُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکُمْ، وَ مَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنا إِیَّاکُمْ؛ فَبَلَغَ اللّٰهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ، وَ أَعْلَىٰ مَنازِلِ المُقَرَّبِینَ، وَ أَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلِینَ، حَیْثُ لَایَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لَا یَفُوقُهُ فائِقٌ، وَ لَا یَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طامِعٌ، حَتَّىٰ لَایَبْقَىٰ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، وَ لَا صِدِّیقٌ، وَ لَا شَهِیدٌ، وَ لَا عالِمٌ، وَ لَا جاهِلٌ، وَ لَا دَنِیٌّ، وَ لَا فاضِلٌ، وَ لَا مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ لَا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ لَا جَبَّارٌ عَنِیدٌ، وَ لَا شَیْطانٌ مَرِیدٌ، وَ لَا خَلْقٌ فِیما بَیْنَ ذٰلِکَ شَهِیدٌ؛ إِلّا عَرَّفَهُمْ جَلالَهَ أَمْرِکُمْ، وَ عِظَمَ خَطَرِکُمْ، وَ کِبَرَ شَأْنِکُمْ، وَ تَمامَ نُورِکُمْ، وَ صِدْقَ مَقاعِدِکُمْ، وَ ثَباتَ مَقامِکُمْ، وَ شَرَفَ مَحَلِّکُمْ وَ مَنْزِلَتِکُمْ عِنْدَهُ، وَ کرامَتَکُمْ عَلَیْهِ، وَ خاصَّتَکُمْ لَدَیْهِ، وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِکُمْ مِنْهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مالِی وَ أُسْرَتِی…».
[۳] عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتابهای پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی بهشمار میرود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. شیخ عباس قمی درباره وی میگوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد. شیخ عباس در بازگشت از نجف به قم ازدواج کرد. وی دختر سید زکریا قزوینی از علمای قم را به همسری برگزید؛ اما این وصلت پس از چندی به جدایی انجامید. محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت داشت، با دختر آیتالله سید احمد طباطبایی (۱۲۷۰-۱۳۳۴ق) ازدواج کرد. محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذیالحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. بنا بر نقل سید محسن امین سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد. محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیعالثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت. وی در مقدمه کتاب الفوائد الرضویه مینویسد: به جهت شدت ابتلا و گرفتاری و کثرت هموم و غموم که بر این داعی روی داد و شرح آن طولانی است به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و پناه غربا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام). شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از جمله آثار مشهور شیخ عباس قمی است که مورد اقبال بسیاری از شیعیان قرار گرفت.
[۴] اَلْفَوائدُ الرّضَویّه فی اَحْوالِ عُلَماء الْمَذْهَبِ الْجَعْفَریّه کتابی به زبان فارسی ـ عربی در مورد سرگذشت علمای شیعه امامیه، تألیف شیخ عباس قمی. محدث قمی در این کتاب دو جلدی که در سال ۱۳۳۳ق در مشهد به اتمام رسانده، نام ۱۲۰۱تن از علمای مشهور شیعه را آورده است. این اثر، نخستین بار در ۱۳۶۷ق به چاپ رسید و پس از آن دارای چاپهای متعدد گردید. محدث قمی مینویسد که از ابتدا قصد داشته تا کتابی رجالی درباره زندگینامه عالمان و فقیهان بنویسد، تا اینکه کتاب تحفه الأحباب فی نوادر آثار الأصحاب را که در معرفی بخشی از صحابه پیامبر، اصحاب ائمه (علیهم السلام) و عالمان زمان غیبت صغری بود نگاشت و پس از آن برخی مسائل مانع شد تا تکمیل کند. او تأکید میکند که در این مسیر مأیوس نشده و در سال ۱۳۳۳ق در مشهد به انجام این کار موفق شدم. او درباره نام کتاب هم مینویسد که چون در جوار حرم امام رضا (علیه السلام) و به برکت آن امام به این توفیق دست یافته، شایسته است که نام آن را «برکات الحضره الرضویه فی تواریخ مروّجی الشریعه النبویه» و یا «الفوائد الرضویه فی احوال علماء المذهب الجعفریه» انتخاب کند. شیخ عباس قمی، این کتاب را بهترتیب حروف الفبا نگاشته و در آن ۱۲۰۱ نفر از عالمان شیعه در قرنهای مختلف را نام میبرد. حجم معرفیها یکدست نیست و از یک سطر تا چند صفحه را در بر دارد. او بعضاً در لابلای معرفی اشخاص، به خاطرات خویش که مرتبط با موضوع باشد هم اشاره میکند. کتاب به زبان فارسی و عربی است؛ یعنی یک یا چند پاراگراف فارسی است و به دنبال آن یک یا چند پاراگراف به زبان عربی است. نویسنده از منابع مختلفی مانند امل الآمل اثر شیخ حر عاملی، خاتمه مستدرک نوشته میرزا حسین نوری، تکمله الامل الآمل تألیف سید حسن صدر، سلافه العصر اثر سید علیخان مدنی و روضات الجنات تألیف سید محمدباقر خوانساری بهره برده است. او وقتی به ترتیب حروف الفبا به نام خود رسیدمینویسد: «همانا چون این کتاب شریف، در بیان احوال علماست، شایسته ندیدم که ترجمه خود را – که احقر و پستتر از آنم که در عِداد ایشان باشم – در آن درج کنم.لهذا (از این رو)، از ذکر حال خود صرف نظر کرده، اکتفا میکنم به ذکر مؤلفات خود».
[۵] عباس تربتی معروف به ملا عباس تربتی و حاج آخوند (۱۲۵۰-۱۳۲۲ش) روحانی، واعظ و عارف قرن سیزدهم و چهاردهم. ملا عباس در تربت حیدریه و حوزه علمیه مشهد فقه، اصول و فلسفه آموخت؛ اما شهرتش بیشتر به این بود که اهل کشف و کرامت است. وی گاه ابیاتی از شاهنامه را با گریه میخوانده است. مردم برای دادخواهی و شکایت از خوانین به او رجوع میکردند. حسینعلی راشد فرزند اوست. کنگرهٔ بزرگداشت وی در سال ۱۳۸۶ شمسی در تربت حیدریه برگزار شد. ملاعباس در شش سالگی در زادگاه خود به مکتب رفت و سپس دروس مقدمات، فقه، اصول و فلسفه را در حوزه علمیه حاج شیخ یوسفعلی در تربت حیدریه نزد اساتیدی همچون ملا عبدالحمید فرا گرفت و بعد به حوزه علمیه مشهد رفت. وی در مشهد برای گذران زندگی روزها به کارگری و شبها به درس مشغول شد. استاد برجسته او علیاکبر مجتهد تربتی (نماینده آخوند خراسانی)، آیتالله آقا حسین قمی و آقا بزرگ شهیدی بود. ملا عباس پس از مدتی اقامت در مشهد، به درخواست پدر به زادگاهش برگشت. وی پس از بازگشت، ازدواج کرد و ضمن تبلیغ دین، مشغول به کشاورزی شد. ملا عباس با دختر ملا علی اکبر (روحانی روستای مزگرد) ازدواج کرد که ثمره آن دو پسر و دو دختر شد. حسینعلی راشد یکی از پسران وی است که کتاب «فضیلتهای فراموششده» را در شرح حال پدرش نوشته است. ملا عباس پس از ازدواج با موافقت پدرش، پنجشنبه و جمعه ها به تربت حیدریه نزد استادش رفت تا دروس دینی را بیاموزد. وی در سال ۱۲۸۹ش٬ پس از فوت پدر و به توصیه شیخ علیاکبر تربتی مشهور به مجتهد تربتی به شهر تربت حیدریه بازگشت. ملا عباس پس از بازگشت در حوزه علمیه تربت حیدریه و حوزه علمیه مشهد، پس از نماز صبح و منبر، معمولا سه یا چهار درس در مسجد یا حوزه علمیه تدریس میکرد. ملا عباس در مشهد و در صحن آزادی (زاویه شمال غربی) در حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شده است.
[۶] حسینعلی راشد (۱۲۸۴-۱۳۵۹ش)، روحانی شیعه ، نویسنده و سخنران مذهبی . شهرت او به خاطر سالها سخنرانی در رادیو ایران است. این سخنرانیها هر هفته شب جمعه و نیز در مناسبتهای مذهبی انجام میشد. او از معدود روحانیانی بود که در سالهای ۱۳۲۰ش تا پیروزی انقلاب اسلامی صدایش از رادیو ایران پخش میشد. راشد در دانشگاه تهران و مدرسه سپهسالار تدریس میکرد، فعالیتهای سیاسی نیز داشت و به علت سخنرانی علیه کشف حجاب به زندان رفت. مهمترین رویکرد سیاسی وی، حمایت از نهضت ملی شدن نفت بوده است. او پیشنهاد تصدی وزارت معارف را نپذیرفت و از نمایندگی مجلس شورای ملی نیز استعفا کرد. او فرزند ملا عباس تربتی است و کتاب فضیلتهای فراموش شده را در شرح حال پدرش نوشت. دو فیلسوف شرق و غرب و مقالات راشد از جمله آثار مکتوب اوست. مجموعه سخنرانیهای راشد نیز در چند مجموعه به چاپ رسیده است. او در ۷ آبان ۱۳۵۹ش، در ۷۵ سالگی بر اثر سکتۀ مغزی درگذشت و در بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد.
[۷] حماسه حسینی ۲، مرتضی مطهری، الجزء ۱، صفحه ۱۰۷٫
«ما امرتکم بشیء الا و قد سبقتکم بالعمل به ، و لا نهیتکم عن شیء الا و قد سبقتکم بالنهی عنه».
[۸] سوره مبارکه صف، آیه ۲٫
[۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۹۶٫
«إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ ۖ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ».
[۱۰] همان.
[۱۱] سید کاظم رشتی (رشت ۱۲۰۵-کربلا ۱۲۵۹ق) فرزند سید قاسم رشتی حائری از علمای معرف شیخیه است. وی در رشت به دنیا آمد. برخی تولد وی را ۱۲۱۲ گفتهاند که با توجه به جایگاهش در زمان احسائی نادرست به نظر میرسد. جد سید کاظم، سید احمد از علمای مدینه بود که در پی شیوع طاعون به رشت مهاجر کرده بود. سید کاظم در زادگاه خود، رشت، درس را آغاز کرد. برای تکمیل درسها قصد سفر داشت که با مخالفت خانواده مواجه شد. در پی رؤیایی، نزد احمد احسائی به یزد رفت و در درس وی حضور یافت. تاریخ این سفر به روشنی معلوم نیست اما در حوالی سال ۱۲۲۹ است. سید کاظم رشتی در سفرهای احسایی، ملازم وی بود. اگرچه همراهی او با شیخ در سفر تهران، تردیدآمیز است. شیخ احمد پس از آنکه ملا محمدتقی برغانی در قزوین او را تکفیر کرد، به عتبات عالیات رفت و در این سفر، سید کاظم را به اقامت در کربلا امر کرد. سید کاظم در این دوره به رشت سفر کرد و رساله السلوک را در ۱۲۳۸ در آنجا نوشت. پس از درگذشت شیخ احمد احسایی، سید کاظم نایب و جانشین وی شد و نزد شیخیه مرجعیت بلامنازع یافت. اقامت سید کاظم در کربلا، نقطه عطفی در تاریخ شکلگیری مکتب شیخیه و اشاعه تعالیم آن در عراق و ایران به شمار میرود. در این زمان به دنبال تکفیر شیخ احمد، به تدریج برخی از علمای شیعه در مقابل رواج پارهای از اندیشههای وی، که آن را غلو و انحراف تلقی میکردند، واکنش نشان دادند. گویا در همین زمان به درخواست شیخ علی کاشف الغطاء، سید کاظم اعتقاداتش را مکتوب ساخت و میان مردم پخش کرد و در ایام عرفه و سپس در نوبتهای معینی بالای منبر میرفت و عقاید خود و استادش را به فارسی و عربی بازگو میکرد. به گفته رشتی در مجلسی با حضور سید مهدی طباطبایی فرزند سید علی صاحب ریاض و عالمانی چون شریف العلماء مازندرانی و ملامحمد استرآبادی، طباطبایی از سید کاظم درباره عباراتی از کتاب شیخ که کفرآمیز مینمود، توضیح خواست. سید کاظم در پاسخ گفت اگرچه این عبارات، به حسب فهم عوام، کفر است، آنها را تأویلی است که مراد شیخ همان تأویل بوده است. آنان از سید کاظم خواستند که کفرآمیز بودن این عبارات را مکتوب و تأیید کند و او چنین کرد. بدین سان، سید مهدی حکم به تکفیر شیخ و پیروان او داد، ولی رشتی باز به دفاع از احسایی و شکایت از مخالفت پرداخت. وی دو فرزند به نامهای سید احمد و سید حسن داشت. هر دو از پیروان پدر بودند و سید حسن از بزرگان شیخیه شناخته میشود. به خاندان وی کشفی نیز میگویند و علتش را این میدانند که سید کاظم کاشف اسرار کلمات و گفتار شیخ احمد احسائی بود.
سید کاظم رشتی در شب سه شنبه یازدهم ذیالحجه ۱۲۵۹ق در کربلا درگذشت و در رواق شرقی حرم امام حسین علیهالسلام دفن شد. سید کاظم رشتی بر مبانی اعتقادات شیخیه چیزی نیفزود، بلکه به عنوان شارح و مفسر، از اقوال شیخ احمد احسایی دفاع میکرد و در بسط تعالیم او جزئیات تازهای به میان آورد. وی بیش از احسایی، مفاهیم عرفانی و باطنی را در توضیح عوالم و اطوار وجود به کار گفت و آنها را با بحث از مقامات انبیا و امامان درآمیخت. نمونهای از پرداختن او به جزئیات دور از ذهن و تعبیرها و نامهای غریب، در وصف او از شهر علم مشهود است. در باب معاد که از آراء پرمناقشه احسایی بود، کوشید تا رأی خاص او را در پرتو اعتقاد به جسمانی بودن معاد، تأویل و تفسیر کند. رشتی به پیروی از عقیده خاص استادش، جایگاهی از سببیت و قیومیت را به پیامبر نسبت میدهد. و اهل بیت علیهم السلام را وارثان شئون آن حضرت در اکوان و اعیان و همه قوای ظاهر و باطن در مراتب مختلف تکوین به شمار میآورد. از دیدگاه او، در انتقال این ولایت تفاوتی میان تشریع و تکوین نیست، همچنانکه صاحب این مقام از ید مبسوطی در تخصیص نعمتها و تقدیر امور خلایق برخوردار است. اعتقاد به ضرورت حضور ناطقی در هر عصر که نخستین بار شیخ احمد احسایی به آن اشارههایی کرده بود، در آثار سید کاظم رشتی صراحت بیشتری مییابد. وی مراتبی از برگزیدگان خداوند را، با تعابیری مناسب اندیشه تصوف، برمیشمارد که طبقهای از ایشان در دوران غیبت امام، حامل علوم و اسرار او و نیز واسطه فیض میان او و سایر مردماند. در شرح القصیده او، بر اساس روایتی درباره ظهور سرآمدی در رأس هر سده، شیخ احسایی با تأویل اسم احمد، به تلویح، صاحب ریاست سده سیزدهم و مبین احکام ظاهری و باطنی معرفی شده است. تأکید بر حضور نایب خاص در عصر غیبت امام عصر، واکنش برخی علما را برانگیخت و او را به نوعی انحراف از اصول تشیع متهم کردند.
[۱۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶٫
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
[۱۳] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت جامعه برای زیارت همه ائمه (علیهم السلام).
«السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَئِمَّهَ الْمُؤْمِنِینَ، وَ سادَهَ الْمُتَّقِینَ، وَ کُبَراءَ الصِّدِّیقِینَ، وَ أُمَراءَ الصَّالِحِینَ، وَ قادَهَ الْمُحْسِنِینَ، وَ أَعْلامَ الْمُهْتَدِینَ، وَ أَنْوارَ الْعارِفِینَ، وَ وَرَثَهَ الْأَنْبِیاءِ، وَ صَفْوَهَ الْأَوْصِیاءِ، وَ شُمُوسَ الْأَتْقِیاءِ، وَ بُدُورَ الْخُلَفاءِ، وَ عِبادَ الرَّحْمَانِ، وَ شُرَکاءَ الْقُرْآنِ، وَ مَنْهَجَ الْإِیمانِ، وَ مَعادِنَ الْحَقائِقِ، وَ شُفَعاءَ الْخَلائِقِ، وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ. أَشْهَدُ أَنَّکُمْ أَبْوابُ اللّٰهِ، وَ مَفاتِیحُ رَحْمَتِهِ، وَ مَقالِیدُ مَغْفِرَتِهِ، وَ سَحائِبُ رِضْوانِهِ، وَ مَصابِیحُ جِنانِهِ، وَ حَمَلَهُ فُرْقانِهِ، وَ خَزَنَهُ عِلْمِهِ، وَ حَفَظَهُ سِرِّهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْیِهِ، وَ عِنْدَکُمْ أَماناتُ النُّبُوَّهِ، وَ وَدائِعُ الرِّسالَهِ، أَنْتُمْ أُمَناءُ اللّٰهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ، وَ عِبادُهُ وَ أَصْفِیاؤُهُ، وَ أَنْصارُ تَوْحِیدِهِ، وَ أَرْکانُ تَمْجِیدِهِ، وَ دُعاتُهُ إِلىٰ کُتُبِهِ، وَ حَرَسَهُ خَلائِقِهِ، وَ حَفَظَهُ وَدَائِعِهِ، لَایَسْبِقُکُمْ ثَناءُ الْمَلائِکَهِ فِی الْإِخْلاصِ وَ الْخُشُوعِ وَ لَا یُضادُّکُمْ ذُو ابْتِهالٍ وَ خُضُوعٍ؛ أَنَّىٰ وَ لَکُمُ الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّى اللّٰهُ رِیاضَتَها بِالْخَوْفِ وَ الرَّجاءِ، وَ جَعَلَها أَوْعِیَهً لِلشُّکْرِ وَ الثَّناءِ، وَ آمَنَها مِنْ عَوارِضِ الْغَفْلَهِ، وَ صَفَّاها مِنْ سُوءِ الْفَتْرَهِ بَلْ یَتَقَرَّبُ أَهْلُ السَّماءِ بِحُبِّکُمْ، وَ بِالْبَراءَهِ مِنْ أَعْدائِکُمْ، وَ تَوَاتُرِ الْبُکاءِ عَلَىٰ مُصابِکُمْ، وَ الاسْتِغْفارِ لِشِیعَتِکُمْ وَ مُحِبِّیکُمْ، فَأَنَا أُشْهِدُ اللّٰهَ خالِقِی، وَ أُشْهِدُ مَلائِکَتَهُ وَ أَنْبِیاءَهُ، وَ أُشْهِدُکُمْ یَا مَوالِیَّ أَنِّی مُؤْمِنٌ بِوِلایَتِکُمْ، مُعْتَقِدٌ لِإِمامَتِکُمْ، مُقِرٌّ بِخِلافَتِکُمْ، عارِفٌ بِمَنْزِلَتِکُمْ، مُوقِنٌ بِعِصْمَتِکُمْ، خاضِعٌ لِوِلایَتِکُمْ؛ مُتَقَرِّبٌ إِلَى اللّٰهِ بِحُبِّکُمْ، وَ بِالْبَراءَهِ مِنْ أَعْدائِکُمْ، عالِمٌ بِأَنَّ اللّٰهَ قَدْ طَهَّرَکُمْ مِنَ الْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْها وَ مَا بَطَنَ وَ مِنْ کُلِّ رِیبَهٍ وَ نَجاسَهٍ وَ دَنِیَّهٍ وَ رَجاسَهٍ، وَ مَنَحَکُمْ رایَهَ الْحَقِّ الَّتِی مَنْ تَقَدَّمَها ضَلَّ وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْها زَلَّ، وَ فَرَضَ طاعَتَکُمْ عَلَىٰ کُلِّ أَسْوَدَ وَ أَبْیَضَ…».
[۱۴] لهوف، سید بن طاوس، ص ۱۱۳٫
«فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَهٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَهً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّهَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ».
[۱۵] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫
[۱۶] غروی اصفهانی، دیوان کمپانی، غزلیات، شماره ۷۷٫
[۱۷] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۵۴٫
«و من خطبه له (علیه السلام) یذکر فیها فضائل أهل البیت: وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِیبِ بِهِ یُبْصِرُ أَمَدَهُ وَ یَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ. دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَى، فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِیَ. قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ. نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَهُ وَ الْأَبْوَابُ وَ لَا تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً. فِیهِمْ کَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ کُنُوزُ الرَّحْمَنِ إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ یُسْبَقُوا. فَلْیَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْیُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْیَکُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَهِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَیْهَا یَنْقَلِبُ. فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ یَکُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ یَعْلَمَ أَعَمَلُهُ عَلَیْهِ أَمْ لَهُ؟ فَإِنْ کَانَ لَهُ مَضَى فِیهِ وَ إِنْ کَانَ عَلَیْهِ وَقَفَ عَنْهُ. فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ طَرِیقٍ، فَلَا یَزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ، وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ کَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ؛ فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ أَسَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ. وَ اعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِناً عَلَى مِثَالِهِ، فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ. وَ قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ (صلی الله علیه وآله) إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ وَ یُحِبُّ الْعَمَلَ وَ یُبْغِضُ بَدَنَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ عَمَلٍ نَبَاتاً وَ کُلُّ نَبَاتٍ لَا غِنَى بِهِ عَنِ الْمَاءِ وَ الْمِیَاهُ مُخْتَلِفَهٌ، فَمَا طَابَ سَقْیُهُ طَابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ، وَ مَا خَبُثَ سَقْیُهُ خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ».
[۱۸] همان.
[۱۹] همان.
[۲۰] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫
[۲۱] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۲٫
«وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۲۲] لهوف، سید بن طاوس، ص ۱۱۳٫
[۲۳] سیدعبدالکریم رضوی کشمیری (۱۳۰۳-۱۳۷۸ش) از عارفان شیعه و از شاگردان سید علی آقا قاضی طباطبایی و سید هاشم حداد است. «شرح کفایه الاصول» از آثار او است. وی در سال ۱۳۷۸ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) مدفون شد. سید عبدالکریم رضوی کشمیری، در سال ۱۳۴۳ق در نجف اشرف متولد شد. پدرش سید محمدعلی کشمیری و مادرش دختر سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروه الوثقی) بود. پدرش با عبدالکریم حائری یزدی دوست بود و بهسبب علاقه به او نام فرزندش را عبدالکریم گذاشت. کشمیری پدرش را عالم فاضلی توصیف میکند که آداب و اخلاق شرعی را رعایت میکرد و به خواندن برخی ادعیه اهمیت میداد و فرزندش را هم به این امور سفارش میکرد. پدربزرگش سید محمدحسن کشمیری است. او در هفت سالگی همراه پدرش از کشمیر به کربلا رفته، به تحصیل علوم دینی پرداخت و به اجتهاد رسید. او در تربیت شیخ عبدالکریم حائری یزدی، علی زاهد قمی و سید هادی رضوی کشمیری نقش مهمی داشت و خود، از عارفان صاحب کرامت بشمار میرفت. عبدالکریم کشمیری درباره اجدادش گفته که اصالتاً قمی و از سادات رضوی هستند و ریشه سیادت آنها به حضرت موسی مبرقع فرزند بلافصل امام جواد (علیه السلام) که در قم مدفون است، میرسد، اما اجداد وی به هند رفته و بعدها بخشی از آنها برای تحصیل به عراق مهاجرت کردهاند. عبدالکریم کشمیری در چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۷۸ش (۲۰ ذیالحجه ۱۴۱۹ق) در ۷۴ سالگی درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکر او نماز خواند و طبق وصیتش در قسمت بالاسر در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)، جنب قبر علامه طباطبائی به خاک سپرده شد.
سید عبدالکریم کشمیری با تشویق پدر، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و دروس ادبیات، معانی بیان، منطق، فقه واصول را فرا گرفت و به تدریس آنها پرداخت. وی درسهای لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه الاصول و اسفار و درس خارج فقه و اصول را نزد اساتید حوزه علمیه نجف آموخت. کشمیری از آیت الله خویی اجازه اجتهاد گرفت. او در کنار دروس متعارف حوزه، به آموختن علوم جفر، علم اعداد، علم حروف و اسماءالله مشغول شد. سید عبدالکریم کشمیری با تشویق پدر، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و دروس ادبیات، معانی بیان، منطق، فقه واصول را فرا گرفت و به تدریس آنها پرداخت. وی درسهای لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه الاصول و اسفار و درس خارج فقه و اصول را نزد اساتید حوزه علمیه نجف آموخت. کشمیری از آیت الله خویی اجازه اجتهاد گرفت. او در کنار دروس متعارف حوزه، به آموختن علوم جفر، علم اعداد، علم حروف و اسماءالله مشغول شد. سید عبدالکریم کشمیری خود آثارش را شمرده و میگوید در موقع خروج از عراق، نیروهای بعثی آثارش را گرفته و از بین بردهاند و اکثر کتابهای نام برده در دسترس نیست. این کتابها عبارتند از: «شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی؛ مجموعه اشعار عربی؛ مجموعه درسهای اخلاق عارف خداجوی، شیخ مرتضی طالقانی؛ جزوهای در مورد اذکار و اوراد عرفانی؛ رساله در مبحث قطع؛ رساله در طلب و اراده؛ تقریرات درس اصول آیت الله خویی».
[۲۴] تاریخ الطبری ۳: ۳۳۱٫ / الارشاد: ۲۳۹٫ / ذریعه النجاه: ۱۲۸٫ / مقتل الحسین لابی مخنف: ۱۲۹ من قوله (قتل الله) مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی ۲: ۳۱٫ / بحار الانوار ۴۵: ۴۳٫ / العوالم ۱۷: ۲۸۵ / وقعه الطف: ۲۸۱٫ / البدایه والنهایه ۸: ۲۰۱٫ / مثیر الاحزان: ۶۹٫ / اللهوف: اعیان الشیعه ۱: ۶۰۷ و فى الاربعه الاخیره الى قوله (بعدک العفا). / الدمعه الساکبه ۴: ۳۳۱٫ / ینابیع الموده: ۴۱۵٫ / ناسخ التواریخ ۲: ۳۵۵٫
(قتل الله قوما قتلوک ما أجرأهم على الرحمان و على رسوله، و على انتهاک حرمه الرسول، على الدنیا بعدک العفا.) قال حمید بن مسلم: فکأنی أنظر إلى امرأه خرجت مسرعه کأنها الشمس الطالعه تنادی بالویل و الثبور، و تقول: یا حبیباه یا ثمره فؤاداه، یا نور عیناه! فسألت عنها فقیل: هی زینب بنت علی علیه السلام و جاءت و انکبت علیه، فجاء الحسین فأخذ بیدها فردها إلى الفسطاط، و أقبل علیه السلام بفتیانه و قال: (احملوا أخاکم)، فحملوه من مصرعه، فجاوا به حتى وضعوه عند الفسطاط الذی کانوا یقاتلون أمامه. و قال أبو مخنف: ثم انه علیه السلام وضع ولده فی حجره و جعل یمسح الدم عن ثنایاه، و جعل یلثمه ویقول: یا ولدى أما انت فقد استرحت من هم الدنیا و غمها و شدائدها و صرت الى روح و ریحان و قد بقى أبوک و ما اسرع اللحوق بک). و قال القندوزى إنه علیه السلام قال: (لعن الله قوما قتلوک یا ولدی، ما اشد جرأتهم على الله، و على انتهاک حرم رسول الله صلى الله علیه و آله)، و أهملت عیناه بالدموع، و صرخن النساء فسکتهن الامام و قال لهن: (اسکتن فإن البکاء امامکن). و فی روایه ثالثه: انه علیه السلام حین رأى ولده الشهید قال: (یا ثمره فؤاداه، و یا قره عیناه).
[۲۵] همان.
[۲۶] همان.
پاسخ دهید