«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

بیان مسأله‌ی شرعی پیرامون جُنُب شدن روزه‌دار در ماه مبارک رمضان

اگر کسی در شب ماه مبارک رمضان جُنُب شود، بر او واجب است تا قبل از اذان صبح غُسل جنابت را به جای بیاورد. یا اگر بانویی از عادت ماهیانه پاک شده باشد، بر او واجب است تا قبل از اذان صبح غُسل را انجام بدهد. اگر عمداً این غُسل را انجام ندهد، روزه‌ی او باطل است. اگر کسی خواب باشد و در خواب مُحتلم بشود و تا اذان صبح هم از خواب بیدار نشد، روزه‌ی او اشکالی پیدا نمی‌کند. اگر در طول روز هم بخوابد و در خواب احتلام برای او پیش بیاید، وقتی بیدار بشود روزه‌اش باطل نیست و واجب فوری هم نیست که فوراً برود و غُسل کند؛ ولی وقتی موقع نماز می‌رسد، برای نماز واجب است تا غُسل نماید.

صلوات هدیه بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

نکاتی در مورد «اُویس قَرنی»

یک دعایی است که وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به «اُویس قَرنی[۲]» تعلیم فرمودند. اُویس قَرنی از اُعجوبه‌های جبهه‌ی بندگی خداوند متعال است و وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و قبل از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اُویس قَرنی محبّت خاصّی داشتند. اُویس قَرنی موفّق نشد تا در ظاهر جَمال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیارت نماید. مادری داشت و در خدمت مادر بود و خودش نیز شُترچران بود. از مادرش اجازه خواست تا به زیارت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در شهر مدینه مُشرّف بشود. مادر به او اجازه داد، مشروط به این‌که زود برود و بازگردد و مُعطّل نشود. تا شهر مدینه آمد. عاشق، شیدا، با قلبی سرشار از ایمان و علاقه‌ی به خداوند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شهر مدینه شد و سُراغ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفت. گفتند که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به خارج مدینه تشریف برده‌اند. چون با مادرش قرار گذاشته بود تا زود بازگردد، دل خودش را ندید و دین خودش را دید. گفت که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اطاعت از مادر را بر ما واجب فرموده است و من علیرغم عشق و شوق و شیدایی، پا بر روی دل خود می‌گذارم و به دین خود عمل می‌کنم و مادرم را چشم به راه نمی‌گذارم و به شهر خود بازگشت. پس از رفتن اُویس قَرنی، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و فرمودند: «إِنِّی لاشمُّ رُوحَ الرَّحْمَانِ مِنْ طَرَفِ الْیَمَنِ إِشَارَه إِلَیه[۳]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من بوی بهشت را از جانب یمن می‌شنوم. چقدر مُشتاق هستم که اُویس را ببینم. بوی اُویس در آن‌جا مانده بود که بوی بهشت می‌داد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم این را به زبان آوردند. کسانی که اهل دین و دیانت هستند، دین قُماش بهشت است. انسان متدیّن جانش مُعطّر است. گناه بوی جهنّم می‌دهد؛ لذا ملائکه از گناه و گناه‌کار متنفّر هستند. بوی عَفِن دروغ یا غیبت ملائکه را آزار می‌دهد. در روایت هم داریم که فرموده‌اند: «تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ[۴]»؛ با استغفار جان خودتان را مُعطّر کنید؛ «لاَ تَفْضَحْکُمْ رَوَائِحُ اَلذُّنُوبِ[۵]»؛ تا بوی بد مَعصیت شما را رُسوا نکند. هر گناهی که ما می‌کنیم، یک بوی عَفِن، بوی زَننده در برزخ ما و در باطن ما به وجود می‌آید و فرشتگانی که با گناه سنخیّت ندارند، اذیّت می‌شوند و هنگامی که استغفار می‌کنیم، خداوند متعال گناه ما را می‌بخشد و عطر بهشتی با این استغفار در وجود ما پَدید می‌آید.

دعای ویژه‌ای که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به «اُویس قَرنی» تعلیم فرمودند

اُویس قَرنی هم اهل جهاد بوده است و هم اهل عبادت بوده است. در پَرستش، در خلوت با خداوند، در مناجات، سر سلسله‌ی عُرفا به شمار می‌آید. عُرفا با فرقه‌های مختلفی که دارند، اُویس را جزء اَقطاب خودشان می‌دانند و قُطب عُرفا به حساب می‌آید. آن آمادگی و لطافت و علاقه‌ای که اُویس قَرنی به مناجات داشت، اقتضاء کرد که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دعای کمیل را به اُویس قَرنی آموزش دادند. وقتی اُویس قَرنی دعای کمیل را آموخت، سر بر سجده می‌گذاشت و از اوّل تا آخر دعای کمیل را در سَجده‌اش می‌خواند. در یک سَجده یک دعای کمیل قرائت می‌کرد. در کنار هدیه‌ای که وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به اُویس قَرنی عطا فرمودند، دعاهای دیگری هم از وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جوشیده است و عطش اُویس قَرنی از این جوشش بَهره گرفته است و این دعاها را خودش عمل کرده است و بعد هم برای شیعیان به یادگار گذاشته است که یکی از این دعاها، این دعایی است که بنده در خدمت شما می‌خوانم که این‌گونه است: «یَا سَلَامُ‏ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ الطَّاهِرُ الْمُطَهَّرُ الْقَاهِرُ الْقَادِرُ الْمُقْتَدِرُ یَا مَنْ یُنَادَى مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ بِأَلْسِنَهٍ شَتَّى وَ لُغَاتٍ مُخْتَلِفَهٍ وَ حَوَائِجَ أُخْرَى یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ أَنْتَ الَّذِی لَا تُغَیِّرُکَ الْأَزْمِنَهُ وَ لَا تُحِیطُ بِکَ الْأَمْکِنَهُ وَ لَا تَأْخُذُکَ نَوْمٌ وَ لَا سِنَهٌ یَسِّرْ لِی مِنْ أَمْرِی مَا أَخَافُ عُسْرَهُ وَ فَرِّجْ لِی مِنْ أَمْرِی مَا أَخَافُ کَرْبَهُ وَ سَهِّلْ لِی مِنْ أَمْرِی مَا أَخَافُ حُزْنَهُ سُبْحَانَکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ‏ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی إِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً[۶]»؛ بنده قصد داشتم تا هم با این دعا دل‌های بَهانه‌گیر شما در آستانه‌ی لَیالی قَدر نور بگیرد و هم چند نکته به تناسبی که این دعا با لَیالی قَدر و قرآن کریم و حقایق معرفتی دارد، ان‌شاءالله توشه‌ی جان‌مان بشود. در این دعای نازنینی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به یک انسان عادی تعلیم نفرموده‌اند؛ بلکه به یک انسان رَه‌یافته، به یک انسان دل‌شده، به یک انسانی که توانسته است حجاب‌های تعلّقات دنیا را از جلوی دیدِ جانش کنار بزند و نور بر آیینه‌ی قلبش می‌تابد و در فضای جانش مُنعکس می‌شود و او خود بوی بهشت و نور بهشت را همراه دارد. در دعاها، حَمد الهی و ثَنای پروردگار و توصیف حق‌تعالی، زمینه‌ی استجابت را فراهم می‌نماید. وقتی از خداوند متعال چیزی طلب می‌کنید، بدون مقدّمه نخواهید. بلکه ابتدائاً خداوند را با اوصاف جمالیّه و جَلالیّه توصیف نمایید. کما این‌که در غالب دعاهای مأثور از ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) ابتدا توحید است، توصیف حق‌تعالی است و سپس اظهار فقر و درخواست از بارگاه حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. این ۳-۲ جمله که می‌خوانیم: «أَنْتَ الَّذِی لَا تُغَیِّرُکَ الْأَزْمِنَهُ»؛ خدایا! تو کسی هستی که زمان‌ها تو را پیر نمی‌کند، تغییر نمی‌دهد. تو اِنفعال نداری، زمان را تو اداره می‌کنی، تو خالق زمان هستی، زمان در تو اثر ندارد. «وَ لَا تُحِیطُ بِکَ الْأَمْکِنَهُ»؛ این‌گونه نیست که خداوند در کعبه مَحصور باشد و یا در مسجد دیوارهای مسجد حائل باشد و خداوند متعال در جای دیگر نباشد؛ نه این‌گونه نیست. هیچ مکانی بر تو احاطه ندارد. تو لایتناهی هستی و همه‌ی مکان‌ها مُحاط تو هستند.‌ تو بر همه‌ی اَمکِنه احاطه داری. «وَ لَا تَأْخُذُکَ نَوْمٌ وَ لَا سِنَهٌ»؛ از عوارضی که ما داریم، یکی مسأله‌ی خواب است و دوّم هم مسأله‌ی چُرت‌زدن است که انسان در شب‌قَدر می‌خواهد شب‌زنده‌داری نماید. «یک شبی بیدار شو دولت بگیر[۷]». آن‌چه را که در شب‌قَدر می‌دهند، در شب‌های دیگر نمی‌دهند. دلش می‌خواهد بیدار باشد و از فیوضات خاصّ آن شب بهره بگیرد.

گناهان انسان مانع ارتباطِ عمیقِ او با خداوند متعال می‌شود

حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) در دعای شریف «ابوحمزه ثمالی» به خداوند متعال عرضه می‌دارد: «اللّهُمَّ إِنِّى کُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلاهِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ ناجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَىَّ نُعاساً إِذا أَنَا صَلَّیْتُ، وَ سَلَبْتَنِى مُناجاتَکَ إِذا أَنَا ناجَیْتُ، مالِى کُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلُحَتْ سَرِیرَتِى، وَ قَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِى عَرَضَتْ لِى بَلِیَّهٌ أَزالَتْ قَدَمِى[۸]»؛ (بنده به زبان خودم می‌گویم) خدایا! چه مشکلی در من وجود دارد که هرگاه اراده می‌کنم که آماده بشوم تا به حضورت برسم و مناجات و خلوتی داشته باشم تا بَلیّه‌ای عارض بشود و از این‌که من یک حال خوشی با تو داشته باشم و یک دعای باحالی داشته باشم، مانع می‌شود. خداوند متعال مرحوم «حاج آقا مجتبی تهرانی» (اعلی الله مقامه الشریف) را با اولیائش محشور بدارد. در یک سفری به مکّه‌ی مُکرّمه در خدمت این بزرگوار بودیم. ایشان فرمودند: در شهر مدینه دردِ کَمر اَمان را از من می‌گرفت. به حرم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم و عرضه داشتم: یا رسول الله! کَمر درد برای من مهم نیست؛ ولی این درد بر من عارض شده است تا حَواس من به این باشد که شِفای دردِ کَمر خود را از شما طلب نمایم، ولی من برای این موضوع نیامده‌ام و برای چیزهای بالاتری به این‌جا آمده‌ام. لذا می‌فرمودند: به خودم نَهیب زدم که درد بی‌درد و کَمر بی‌کَمر؛ تو به خدمت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده‌ای و نباید به دردِ کَمر خود توجّه داشته باشی. گاهی انسان دوست دارد تا یک حال خوشی، یک دل شکسته‌ای و یک اشک غَریضی به پیشگاه دوست عرضه بدارد؛ ولی یک‌مرتبه ناراحتی پیش می‌آید، یک سر دردی پیش می‌آید، یک عارضه‌ای واقع می‌شود، یک عصبانیّتی نسبت به فرزند و یا همسر حال انسان را به هم می‌ریزد. دلیل آن هم این است که انسان یک کارهایی انجام داده است و گناهانی مُرتکب شده است و این‌ها حجاب هستند، این‌ها عِقاب هستند، این‌ها کیفر الهی هستند که انسان می‌خواهد تا سیمش وصل بشود، ولی عایقی می‌آید و این سیم را قطع می‌نماید و اجازه نمی‌دهد تا این سیم وصل بشود. این‌که خداوند متعال در مکان مَحصور نیست و در زمان مُنفعل نیست، باید بَشر به این حال برسد. خداوند متعال بَشر را مَثَل خودش آفریده است. انسان باید به جایی برسد که او زمان‌ساز باشد، او تاریخ‌ساز باشد، او تحوّل‌آفرین باشد، او جهان را تحت تأثیر قرار بدهد، او بر مکان‌ها اِشراف داشته باشد. اگر این‌گونه شد، به مقام آدمیّت که مقام خلافت الهی است، رسیده است. اما مانع چه چیزی است؟ خودم مانع هستم. در دعاهای حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) آمده است: «و لا حِجابَ بِینَکَ وَ بِینَ خَلقِکَ غِیرِ خَلقِه[۹]»؛ بین خداوند و خَلق خداوند، جز خودِ خَلق حجابی وجود ندارد. آن چیزی که مانع می‌شود که انسان نمی‌تواند با خداوند مُرتبط باشد، خود انسان است.

زمان در ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) تصرّف ندارد

تا زمانی که مَنیّت وجود دارد، تا وقتی خودبینی وجود دارد، تا وقتی توقّعات بی‌جا وجود دارد، تا وقتی عصبانیّت‌های در اثر فَریب شیطان وجود دارد، انسان نمی‌تواند دعای خوب داشته باشد، حال خوش داشته است، شب‌قَدر خوبی را تحمّل نماید. لذا امام زمان ما (ارواحنا فداه) صاحب عصر و صاحب زمان هستند. یعنی به مقامی رسیده‌اند که ایشان در زمان تصرّف می‌کنند.‌ زمان در ایشان تصرّف نمی‌کند. هرکسی حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را ببیند، با وجود این‌که هزار و چند سال از عُمر نازنین‌شان گذشته است، ولی ایشان را به صورت جوان می‌بیند. حالت ایشان، صورت ایشان، سیمای ایشان جوان است. شخصی که جوان بود و حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را دیده بود، می‌گفت که در سر مبارک ایشان که موهای مبارک‌شان تا بَناگوش ایشان آمده بود و در محاسن زیبا و پُرپُشت ایشان، حتّی یک موی سفید وجود نداشت. وقتی انسان مظهر خداوند بشود، تصرّف می‌نماید. در آن‌جایی هم که امامان (سلام الله علیهم اجمعین) پیر شده‌اند، زمان آن‌ها را پیر نکرده است؛ بلکه خودشان را سُنّت الهی را در وجود خودشان حاکم کرده‌اند تا مسیری را طی نمایند و به شهادت برسند و یا الگویی برای گروه‌های مختلف باشند. والّا زمان و مکان در اختیار ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) قرار دارد. وجود مقدّس امام زمان ما (ارواحنا فداه) محدود به هیچ مکانی نیستند. لذا شما از هرجایی صدا بزنید: یا صاحب الزمان اغثنی! یا صاحب الزمان ادرکنی! حضرت در همان‌جا حاضر و ناظر هستند، هم نیّت شما را می‌بینند، هم دل شما را تماشا می‌کنند، هم دردِ شما را می‌یابند، هم استغاثه‌ی شما را می‌شنوند و دادرَسی می‌نمایند. وجود مقدّس حضرت غوث است، غیاث است و مَظهر اسم جَمیل «غیاث المُستغیثین» هستند. چرا این موضوع را عرض کردم؟ به این دلیل که نکته‌ای را در مورد شب‌قَدر خدمت شما عرض نمایم.‌ شب‌قَدر ظرف قرآن کریم است. قرآن دو مرحله دارد. یک مرحله‌ی نجومی است که خداوند متعال به تدریج و به مناسبت‌ها قانون را نازل فرموده است. خداوند به مناسبت «جنگ بَدر» آیه‌ نازل فرموده است، به مناسبت حوادث گوناگون برای ما تعیین تکلیف فرموده است. اگر شما تفاسیر را ببینید، نوعاً وقتی می‌خواهند آیه‌ای را تبیین نمایند، شأن نزول را در قبل یا بعد آن می‌نویسند. اگر سوره‌ی هَل‌أتی نازل شد، دلیل نزول آن چه چیزی بود؟ این بود که یک خانواده ۳ شبانه‌روز با زبان روزه از گلوی خودشان بُریدند، ولی مسکین و یتیم و اسیر را سیر کردند. آیات به مناسبت این حادثه نازل شده است. مسائل دیگر هم از همین قَبیل است که در زمان نازل شده است، در مکان نازل شده است، ولی به صورت یک قانون اَخلاقی، به صورت یک قاعده‌ی شَرعی در همه‌ی اَزمنه و همه‌ی اَمکِنه باقی مانده است. این مرحله را مرحله‌ی تَنزیل قرآن کریم می‌گویند.

بِساطت قرآن کریم بالاتر از تنزیل آن است

یک مرحله بالاتر از این مرحله‌ی تنزیل، مرحله‌ی بِساطت قرآن کریم است که حق‌تعالی فرموده است: «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ[۱۰]»؛ قبل از آن‌که آیه به آیه بشود، سوره به سوره بشود، مطالب گوناگون در قالب مفاهیم، در قالب الفاظ خوراک همه‌ی زمانی‌ها و مکانی‌ها بشود، «أُحْکِمَتْ» مُحکم بود و فصل نداشت و به صورت یک‌جا بود و بَسیط بود، «ثُمَّ فُصِّلَتْ». بعد از مرحله‌ی بِساطت، تفصیل پیدا کرد. الآن این گوینده‌ی سر تا به پا نیاز به دعای امام زمان (ارواحنا فداه) که برای شما مؤمنین در حال حرف‌زدن هستم، قبل از این‌که حرف بزنم مطالبی در ذهن بنده وجود دارد، ولی کتابی درون ذهن بنده نیست. این مطالب از یکدیگر جُدا نیستند. وقتی می‌خواهم حرف بزنم، ابتدا مفهوم در ذهن بنده می‌آید و آن مفهوم به صورت لَفظ درمی‌آید و الفاظ بنده به گوش مبارک شما انتقال پیدا می‌کند. قبل از سخن‌گفتن نه به مفهوم توجّه دارم و نه به حرف‌گفتن توجّه دارم؛ ولی در روح و جان و ذهن من این مطالب به صورت یک‌جا ذخیره شده است و به صورت وَرق‌وَرق نیست. در آن‌جا صَدر و ذیل ندارد و یک‌جا و یکپارچه است؛ زیرا روح ما واحد است. دلیل این‌که روح ما واحد است، این است که بدن بنده از کودکی تا کنون حدّاقل ۱۰ مرتبه تغییر کرده است. هر ۷ سال یک‌بار سلول‌ها از بین می‌رود و سلول‌های جدید جای سلول‌های قدیمی را می‌گیرد. لذا جسم من ضعیف‌تر از دوران ۴۰ سالگی و ۵۰ سالگی شده است. بدن من تغییر کرده است، موی من سفید شده است، نور چشم من کم شده است؛ ولی من همان هستم. در دوران دبستان «من» می‌گفتم، در دوران حوزه «من» می‌گفتم و در حال حاضر هم بر روی منبر «من» خودم هستم، همان کودک هستم. آن حقیقتی که تغییر نکرده است، خودم هستم. من همان هستم. اگر زمین و زمان تغییر نماید، اگر همه‌ی عوالِم جسم من را تکّه‌تکّه نماید، حقیقت من یکی است. خداوند متعال هم جسم ما را قَبض نمی‌کند، بلکه خودمان را قَبض می‌نماید که یک حقیقت است. «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا[۱۱]»؛ خداوند متعال به هنگام مرگ جان را می‌گیرد. جان یک حقیقت بَسیط است. خداوند متعال در ما دَمیده است؛ «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۲]». روزی هم که عُمر ما تمام می‌شود، خداوند متعال آن دَمی که در ما آمده بود را از ما می‌گیرد. لذا بدن ما سرد می‌شود و آن دَم خداوند است که انسان را گرم می‌کند، سخن ما را گرم می‌کند، دل ما را گرم می‌کند، مجلس ما را گرم می‌کند. اگر خداوند متعال آن دَم خودش را بردارد، همه‌ی ما یَخ می‌کنیم. جسم ما مُتعفّن می‌شود و نه تنها جاذبه ندارد، بلکه دافعه هم پیدا می‌کند. ما دور هم نمی‌نشینیم و از یکدیگر جُدا می‌شویم و تکّه‌تکّه می‌شویم. این جسم ما در عالَم کثرت است، ولی روح ما در عالَم وحدت است. آن روح واحد است و یک حقیقت است. خداوند متعال در یک‌جا فرموده‌ است که دَمیده‌ام و در جای دیگر فرموده است که توفّی می‌کنم. یعنی هرچه داده‌ام را از شما می‌گیرم. آن یک چیز است، یک حقیقت است و یک روح است.

اِنزال قرآن کریم در شب‌قَدر واقع شده است

قرآن کریم هم حالت اداره‌ی موجودات زمانی‌اش به تدریج نازل شده است و در اصطلاح مُفسّرین می‌گویند که نجومی نازل شده است.ولی شب‌قَدر شبِ وحدت است، شب عُروج به مقام روح است. ما باید از منطقه‌ی عالَم کثرت، از منطقه‌ی عالَم تجزیه، از منطقه‌ی عالَم تفرقه آن روح واحد خودمان را به عالَم وحدت متمرکز کنیم. «موتوا قبل ان تموتوا[۱۳]»؛ شب‌قَدر، لیله‌ی قَدر شبی است که انسان با اراده به اختیار از دنیا انقطاع حاصل می‌نماید و خودش دیگر در اختیار خودش نیست و خودش را به خداوند می‌دهد. پروردگار متعال در شب‌قَدر قرآن را به صورت یک‌جا نازل فرموده است. قرآنی که بَسیط بود، قرآنی که جزء جزء نشده بود، قرآنی که آیه به آیه نشده بود. این مرحله‌ی اِنزال در شب‌قَدر قرار گرفته است که شب وحدت است. شب فصل نیست، شب دیوارکِشی نیست، شب منطقه‌بندی نیست؛ بلکه شب وحدت است، شب یکپارچگی است. لذا اگر ما از این حقیقت درس بگیریم، هم دلمان را در شب‌قَدر یکی می‌کنیم. در هر گوشه‌ای از این دل بیچاره‌ی ما یک دلبر نشسته است و این دل ما را تجزیه و تقسیم کرده است. مقداری از آن فرزندان‌مان بُرده‌اند، مقداری از آن را تعلّقاتی که به اَموال‌مان داریم بُرده است. دل ما یک‌جا نیست. این تمرکز روح و یک‌جا‌ کردن دل، کَندن دل از زنجیرهای مختلفی است که ما را با دنیای کثرت وابسته کرده است. شب‌قَدر شبِ نَزع است، بیایید و خودتان را بِکَنید. اگر خودتان را به این دنیا بدهید، این دنیا با کسی وفا نکرده است؛ به شما هم وفا نمی‌کند و بَلا بر سر شما می‌آورد. در حدیث قُدسی دارد که خداوند متعال به دنیا دستور داده است. دستور خداوند برای همه‌ی موجودات عَملی است. این بَشر است که خدا را گناه می‌کند. دنیا هم خداوند را گناه نمی‌کند. خداوند متعال به دنیا دستور داده است: «أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ[۱۴]»؛ هرکسی دل به تو داد، او را اذیّت کن. آدمی که دل به دنیا داده است و دنیاپَرست است، بدانید که خداوند آرامش و آسایش را از او سَلب می‌نماید. مال مایه‌ی بدبختی و غُصّه‌ی اوست.‌ مقام، موقعیّت و شُهرت چه نگرانی دارد که فردا من را عَزل نکنند. نکند که فردا به من بگویند برو. اما اگر دل نبسته باشد، با شادابی می‌رود. می‌گوید که اگر گرفتاری برای من بود. خداوند این بار را از روی دوش من برداشته است و لُطف او شامل حال من شده است که این بار بر روی دوش دیگری بیاید. اگر راحتی دنیا و آخرت را می‌طلبیم، باید دلمان را از کثرت به وحدت متحوّل کنیم.

خداوند متعال نماز را مایه‌ی آرامش‌ انسان قرار داده است

یک دل داریم و باید یک دلبر داشته باشیم. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[۱۵]»؛ فقط یک خداست. «اللَّهُ الصَّمَدُ[۱۶]»؛ «صَمَد» معانی مختلفی دارد ولی آن معنایی که بیشتر بر دل ما می‌نشیند و بنده هم گاهی موقع نماز خواندن به آن توجّه می‌نمایم، این است که در «اللَّهُ الصَّمَدُ»، این است که فرموده‌اند: «الصَّمَدَ هُوَ السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ[۱۷]»؛ یعنی آن بزرگ، آن آقایی که مقصد من است. وقتی من نماز می‌خوانم، به سوی مقصدی می‌روم؛ «اللَّهُ الصَّمَدُ». دلیل این معنا بر معنای دیگری که صَمَد در لغت این‌گونه آمده است: «اَلَّذِی لاَ جَوْفَ لَهُ[۱۸]»؛ چیزی که درون آن خالی نیست، صَمَد است. تمام موجودات مادّی از اتم هستند و اتم هم الکترون دارد و درون هسته‌ی مرکزی آن خالی است. اگر این خلأ‌ها را بگیریم، همه‌ی کُره‌ی زمین به اندازه‌ی یک توپ بازی می‌شود. این خلأهاست که کُره‌ی زمین را بزرگ نشان می‌دهد، والّا به این بزرگی نیست. خداوند متعال تنها موجودی است که خلأ ندارد و درون آن خالی نیست. هیچ خلأیی در وجود خداوند متعال نیست. این یک معناست. ولی معنای دیگر این است که مقصدی جز خداوند وجود ندارد. هرکسی غیر از خداوند را به عنوان مقصد قرار بدهد، هیچ‌گاه به مقصد نخواهد رسید. این دنیا را تشبیه فرموده‌اند به یک پیرزنی که همیشه خودش را به صورت یک عروس جوان درمی‌آورد و دلرُبایی می‌کند و دل را می‌برد و همه را تا حجله به دنبال خودش می‌کشاند، ولی به هیچ‌کسی وصال نمی‌دهد.‌ همه‌ی دنیاپَرست‌ها تا کنار حُجره‌ی وصال رفته‌اند، ولی دنیا در آن‌جا آن‌ها را به صورت ناکام نابود کرده است. انسان دنیاپَرست همیشه ناکام می‌میرد. با حسرت‌ها و آروزهای نرسیده از دنیا می‌رود. اما کسی که مقصدش خداوند متعال است، وقتی نماز می‌خواند چه آرامشی دارد. لذا قرآن کریم فرموده است: «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ[۱۹]»؛ هرگاه بیچاره شدی و به دنبال یک پَناهگاه آرام بودی، برو و نماز بخوان. روزه هم به همین صورت است. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ»؛ در ابتدا روزه را فرموده است و سپس نماز را مطرح کرده است. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ»؛ روزه مصداق بارز صبر است. روزه به انسان آرامش می‌دهد، انسان روزه‌دار آرام است. اگر آرام نباشد، مشخّص می‌شود که روزه‌ی او روزه‌ی قبولی نیست. در یک‌جای روزه‌اش مشکلی وجود دارد، والّا روزه پَناهگاه است. وقتی پَناهگاه خودش مُتزلزِل باشد، نمی‌توان پَناهگاه باشد. خداوند متعال نماز را برای آرامش بنده و به صورت پَناهگاه قرار داده است. هر جایی مُتزلزِل و پَریشان و نگران و ترسان بودید، به سُراغ نماز بروید. یک نماز بخوانید تا خداوند به شما آرامش بدهد.‌ هر جایی گرفتار بود، مانند حضرات خاندان نبوّت که حَسنین (علیهما السلام) مریض بودند و آن‌ها برای شِفای حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) ۳ روز روزه گرفتند. روزه درمان دردهاست. نماز نُسخه‌ی همه‌ی مشکلات ماست. لذا در این ماه و در لَیالی قدر عُمده این است که انسان دل از این امور پَراکنده بکند و مقصدش به صورت یک‌جا خداوند متعال باشد.

ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) آیینه‌ی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند

حال دلیل دیگر آن دعای پس از زیارت حضرت ثامن‌الحجج علی‌بن‌موسی‌الرضا (روحی فِداه و علیه صلوات المُصلّین) است. نثار روح حضرت امام رضا (علیه السلام) صلواتی مرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

مرحوم «علّامه طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف) که سلام خداوند بر ایشان باد، در ماه روزه در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) می‌ماندند تا زمان افطار فرا برسد و می‌رفتند و لب را بر روی ضریح حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام الله علیها) می‌گذاشتند و افطارشان این بود و سپس به منزل می‌رفتند. وقتی به حضرت امام رضا (علیه السلام) می‌رسیدند، تعبیر ایشان این‌گونه بود که نه تنها حضرت امام رضا (علیه السلام) خودشان مهربان هستند، بلکه از دَرب و دیوار حرم ایشان مهربانی می‌بارد. گویا سنگ‌فرش‌های حرم امام رضا (علیه السلام) هم به زائر  خوش‌آمد می‌گوید و تبسّم می‌نماید. حرم حضرت امام رضا (علیه السلام) چه آرامشی دارد، حرم حضرت امام رضا (علیه السلام) چه بهشتی است. زیارت‌نامه‌ی ایشان هم زیارت‌نامه‌ی خاصّی است. یک دعایی برای زیارت دوره‌ی حضرت امام رضا (علیه السلام) است که وقتی پس از زیارت بالای سر ایشان می‌روید، دو رکعت نماز می‌خوانید و پس از نماز زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام) یک دعایی است که به این صورت است: «اللّهُمَّ اِنِّی اَسْاَلُک یا اللّهُ الدَّایِمُ فِی مُلْکهِ[۲۰]»؛ در آن زیارتی که به بالای سر حضرت امام رضا (علیه السلام) می‌روید و می‌نشینید، در آن‌جا این‌گونه با خداوند متعال سخن می‌گوید: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی[۲۱]»؛ این‌که می‌گویم «اللَّهُ الصَّمَدُ» از «الصَّمَدَ هُوَ السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ» است، خداوند آقاست و مقصد من نیز آن آقاست و می‌خواهم به آقای خود برسم. حال چرا به حرم امام رضا (علیه السلام) می‌رویم؟ برای این‌که آن‌جا کُدی است که ما را به مقصد می‌رساند. انسان در همه‌جا کُد دریافت نمی‌کند. دیده‌اید که در خانه‌ی ما در برخی نقاط تلفن همراه آنتن ندارد و جواب نمی‌دهد. این فضای امام رضا (علیه السلام) کُد اتّصال با پروردگار متعال است. «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی»؛ خدایا! من از راه دور به قصد تو آمدم، به زیارت تو آمدم. حضرت امام رضا (علیه السلام) آیینه‌ی خداوند متعال است. حضرت امام رضا (علیه السلام) مظهر خداوند متعال است. هرکسی امام رضا (علیه السلام) را زیارت می‌کند، خداوند را زیارت کرده است.

روضه و توسّل به حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام)

لذا امروز نیز بنده می‌خواهم همراه شما دل‌هایمان زائر حضرت امام رضا (علیه السلام) بشود. «السَّلَامُ عَلَى غَوْثِ اللَّهْفَانِ وَ مَنْ صَارَتْ بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ[۲۲]». حضرت امام رضا (علیه السلام) پَناه آدم‌های بیچاره هستند. «مَلهوف» به معنای بیچاره و سرگردان است. هرکسی سرگردان است، دامن امام رضا (علیه السلام) را مُحکم بگیرد. «السَّلَامُ عَلَى غَوْثِ اللَّهْفَانِ وَ مَنْ صَارَتْ بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ». وقتی حضرت امام رضا (علیه السلام) می‌خواستند از شهر مدینه به مَرو تشریف بیاوردند، فرمودند: بگویید بانوان بیایند، خواهران بیایند، بانوان بنی‌هاشم بیایند و با من خداحافظی کنند. همه‌ی بانوان سراسیمه دویدند. چه خبری است که حضرت امام رضا (علیه السلام) خواسته‌اند تا ما بیاییم؟! وقتی همه آمدند، حضرت امام رضا (علیه السلام) در وسط نشستند و فرمودند: به دور من حلقه بزنید و به من شیون کنید و با صدای بلند به من گریه کنید. اَمان از دل حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام الله علیها) که چه خواهر مهربانی بودند. این خواهران چه سختی کشیدند. عرضه داشتند: آقا جان! شما مسافر هستید و گریه‌کردن به دنبال مسافر خوش‌یُمن نیست. فرمودند: من مسافر هستم، ولی دیگر از این سفر بازنمی‌گردم. این آخرین دیدار شما با امام رضا (علیه السلام) است. در این‌جا حضرت امام رضا (علیه السلام) بودند که خواهران‌شان را خواستند. در کربلا هم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمدند و صدا زدند: «ابْغُوا لِی ثَوْباً[۲۳]»؛ می‌خواهم خداحافظی کنم. یا زینب! یک پیراهن کُهنه به من بده. «لَا یُرْغَبُ فِیهِ»؛ که به درد کسی نخورد. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) می‌دانستند که قضیه چه چیزی است و دلشان نیامد که لباس کُهنه بیاورند. رفتند و یک پیراهن نو آوردند. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: خواهرم! این را نمی‌خواهم. حضرت امام حسین (علیه السلام) می‌خواهند بفرمایند: خواهرم! من لباس نمی‌خواهم، بلکه کفنِ تن می‌خواهم. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) رفتند و امانت مادر را آوردند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بر تن کردند. با نوک شمشیرشان چند جای این پیراهن را هم پاره کردند. اما امان از دل زینب (سلام الله علیها)! وقتی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) را آوردند و از کنار قتلگاه عبور دادند، این‌ها خودشان را مانند برگ خَزان از کَجاوه‌ها بر روی زمین انداختند. هرکسی گُمشده‌ای را در آغوش گرفت، ولی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) سرگردان شد.

«گُلی گُم کرده ام میجویم او را     *****     به هر گُل می‌رسم می‌بویم او را

گُ من یک نشانی در بدن داشت     *****     یکی پیراهن کُهنه به تن داشت»

آن نشانه همان پیراهن بود. اما گُمان نمی‌کردند که این پیراهنی که به دردِ کسی نمی‌خورد، غارت کنند و بدن برهنه بماند. بعضی‌ها می‌گویند: از حلقوم بُریده صدا آمد: «اُخَیَّ إلَیَّ»؛ خواهرم!

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

تا شب‌قَدر فرا نرسیده است، هرچه می‌توانید استغفار کنید. اگر با اشخاصی مشکل دارید، آن را حل نمایید. دل‌ها را شکار کنید. در شب‌قَدر نفرینی به دنبال ما نباشد، در شب‌قَدر دلی به خاطر ما نسوزد که این سوز دل کارهای زیادی می‌کند. اگر حقّ‌الله دارید، با همه‌ی وجودتان اعلان شرمندگی کنید. بگوییم: خدایا! بد کرده‌ام. خدایا! آمده‌ام تا درخواست عَفو کنم، میهمان سُفره‌ی عَفو تو هستم.

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۴]»

دعا

خدایا! امام‌ زمان‌‌‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! چشم ما را به جمال امام‌ زمان‌‌‌ (ارواحنا فداه) و قلوب ما را به معرفت و محبّت ایشان روشن بفرما.

الها! قرض مَقروضین را اَدا بفرما.

خدایا! گرفتاری‌ها را رَفع بفرما.

خدایا! ملّت ما، دولت ما و رهبر ما را دشمن‌شاد مگردان.

خدایا! خیر و برکت بر معیشت مردم ما، بر ایمان و اعتقاد مردم ما، بر استقامت و صَلابت و وفای مردم ما نازل بفرما.

خدایا! نسل جوان ما را به ساحل نجات رهنمون بگردان.

الها! امر ازدواج و امر اشتغال جوان‌های ما را آسان بگردان.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم حوائج امام زمان (ارواحنا فداه)، حوائج اولیای الهی، حاجات همه‌ی بندگان و این جمع و حوائح منظوره را برآورده بفرما.

خدایا! آن‌چه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، از خزائن کَرَم خود در لَیالی قَدر به ما کَرَم بفرما.

خدایا! مریض‌ها عموماً، مریض‌های مورد نظر خصوصاً شِفا عنایت بفرما.

خدایا! شَرح‌صَدر به همه‌ی ما لُطف بفرما.

خدایا! عَفو و گذشت را در زندگی به عنوان سیره‌ی ما قرار بده.

خدایا! به جای بدبینی به یکدیگر، ما را نسبت به هم خوش‌بین قرار بده.

خدایا! به جای عَدوات، خیرخواهی نصیب ما بگردان.

خدایا! به جای کارشکنی، کارگُشایی به ما عنایت بفرما.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم به مسئولین ما برای خدمت به مردم خوب‌ ما توفیق بیشتر عنایت بفرما.

خدایا! مردم خوب ما را قَدردان این مسئولین جهادی و بی‌قرار و خدمتگُزار قرار بده.

الها! پروردگارا! تو همیشه با دست غیب خودت این انقلاب را پیروز کرده‌ای؛ در این جنگ اقتصادی هم با قدرت غیبی‌ات پیروزی تمام‌عَیار نصیب ملّت و دولت ما بگردان.

خدایا! شَرّ دشمنان ما، خصوصاً نَفس اَمّاره، استکبار جهانی، صهیونیست‌ها، تکفیری‌ها و تروریست‌ها را به خودشان برگردان و به ما اَمان دنیا و آخرت مرحمت بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبرمان را مُستدام بدار.

خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را از ما راضی بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] ابوعمرو اُوَیس بن عامر قَرَنی (شهادت ۳۷ق)، از تابعین و شهدای صفین. او در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای دیدار حضرت به مدینه آمد، اما موفق به دیدار او نشد. اویس با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کرد و در جنگ صفّین در رکاب آن‌حضرت به شهادت رسید. اویس به زهد و پارسایی شناخته شده و او را یکی از زاهدان هشتگانه در میان تابعین خوانده‌اند. ابوعمرو اویس بن عامر بن جزء قرنی مرادی یمنی از تیره قَرَن، شاخه‌ای از قبیله یمانی بنی مراد بود. نام پدر او عامر و در برخی منابع انیس، خلیص یا عمرو هم آمده است.  اویس یکبار به مدینه آمد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببیند ولی نتوانست و همان‌روز به یمن بازگشت. او در خلافت عمر بن خطاب و برپایی کوفه (۱۷ق) به این شهر آمد. و در ۳۷ق/۶۵۷م، سن ۶۷ سالگی، در جنگ صفین به‌همراه امام علی (علیه السلام) شرکت کرد و بدست نیروهای معاویه کشته شد.

قبری در ناحیه رقه در سوریه و نیز در جاهای دیگری همچون قبرستان باب‌الصغیر دمشق، اسکندریه و دیار بکر به قبر وی منسوب است. مزار منسوب به اویس در رقه، سمت چپ قبر عمار یاسر قرار دارد. و گنبد، بارگاه و صحن دارد. روی سنگی که نصف روی قبر را گرفته به خط کوفی نام اویس نوشته شده است. اویس در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در یمن می‌زیست و هرگز موفق به دیدار آن حضرت نشد. او از راه شتربانی روزگار را با مادر پیر، نابینا و ناتوان خود سپری می‏‌کرد. زمانی که آوازه دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید، از مادرش درخواست کرد برای دیدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه برود. مادرش به او اجازه داد ولی شرط کرد که بیش از نصف روز در آنجا نماند. اویس به مدینه سفر کرد ولی زمانی که به خانۀ پیامبر رسید، وی در خانه نبود. به خاطر قولی که مادر از او گرفته بود مدینه را به قصد یمن ترک کرد. زمانی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه بازگشت، فرمود: این نور کیست که در این خانه می‏‌نگرم؟ گفتند: شتربانی که اویس نام داشت به اینجا آمد و زود رفت. فرمود: این نور را در خانه ما هدیه گذاشت و رفت.

در ادبیات صوفیانه اشارۀ زیادی به احوال اویس شده است و در این میان حدیثی مشهور شده که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منسوب است بدین مضمون: «بوی بهشت از جانب یمن به مشام من می‌رسد». طبق روایتی، اویس در حالی که از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار دور بوده، از احوال آن حضرت آگاهی می‌یافته است. امام علی(علیه السلام) در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که ایشان در مورد اویس فرموده: او از حزب خدا و رسول اوست. مرگش به شهادت در راه دین خواهد بود، و گروه بسیاری به واسطه شفاعت او از آتش جهنم رهایی می‌یابند. بر اساس نقلی که عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء آورده، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحاب خود سفارش کرد سلام حضرت را به او برسانند، لباسش را به او داده و از او بخواهند تا در حق امت پیامبر دعا کند. بعد از وفات پیامبر، خلیفه دوم وی را در سرزمین عرفات دید و سفارش پیامبر را انجام داد. در قندهار، شهری در جنوب افغانستان، مکانی به‌نام زیارت خرقه شریف وجود دارد که گفته شده محل نگهداری همین لباس اهدایی پیامبر به اویس قرنی است. نزد شیعه امامیه، اویس قرنی به عنوان یکی از یاران امام علی (علیه السلام) مقامی ویژه دارد. شیخ مفید نام اویس را از جمله کسانی آورده است که با علی (علیه السلام) بیعت کرد.

در ۲۱ رمضان سال ۱۴۳۴ق /۶ مرداد ۱۳۹۲ش، همزمان با شب‌های قدر، گروه‌های تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپاره‌ای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آن را تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوارهای حرم، بخش‌هایی از آن را منهدم کردند. در ۶ فروردین ۱۳۹۳ش/ ۲۴ جمادی‌الاول ۱۴۳۵ق گروه تروریستی تکفیری داعش با کارگذاشتن مواد منفجره، دو مناره مقبره عمار یاسر و اویس قرنی را تخریب کردند. داعش در مرحله بعد در ۲۵ اردیبهشت همان سال/ ۱۵ رجب ۱۴۳۵ق این زیارتگاه را به طور کامل تخریب کرد.

[۳] اویس قرنی، محمّد محمّدی، انتشارات علاّمه، قم، چاپ اوّل، بی‌تا، ص ‏۴۴.

[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۰، صفحه ۲۷۸.

«ما، [الأمالی] ، للشیخ الطوسی بِإِسْنَادِ أَخِی دِعْبِلٍ عَنِ اَلرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ لاَ تَفْضَحْکُمْ رَوَائِحُ اَلذُّنُوبِ».

[۵] همان.

[۶] مفاتیح الجنان، دعای بلدالامین (این دعا را امام علی (علیه السلام) به اویس قرنی تعلیم نمودند).

[۷] مولانا.

[۸] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی.

«…اللّهُمَّ تُبْ عَلَىَّ حَتَّى لَاأَعْصِیَکَ، وَ أَلْهِمْنِى الْخَیْرَ وَ الْعَمَلَ بِهِ وَ خَشْیَتَکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مَا أَبْقَیْتَنِى یَا رَبَّ الْعالَمِینَ. اللّهُمَّ إِنِّى کُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلاهِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ ناجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَىَّ نُعاساً إِذا أَنَا صَلَّیْتُ، وَ سَلَبْتَنِى مُناجاتَکَ إِذا أَنَا ناجَیْتُ، مالِى کُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلُحَتْ سَرِیرَتِى، وَ قَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِى عَرَضَتْ لِى بَلِیَّهٌ أَزالَتْ قَدَمِى وَ حالَتْ بَیْنِى وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ…».

[۹] شرح دعای ابوحمزه ثمالی، حضرت آیت الله جوادی آملی.

[۱۰] سوره مبارکه هود، آیه ۱٫

«کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ».

[۱۱] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲٫

«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».

[۱۲] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫

«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».

[۱۳] ر. ک: آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص ۳۷۸، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ اول، ۱۳۶۸ش؛ فرغانی، سعید الدین سعید، شمسى‏مشارق الدرارى(شرح تائیه ابن فارض)، ص ۲۶۴، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.

[۱۴] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۲۸۱.

«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْقُرَشِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى اَلدُّنْیَا أَنْ أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ وَ اُخْدُمِی مَنْ رَفَضَکِ، وَ إِنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا تَخَلَّى بِسَیِّدِهِ فِی جَوْفِ اَللَّیْلِ وَ نَاجَاهُ أَثْبَتَ اَللَّهُ اَلنُّورَ فِی قَلْبِهِ، فَإِذَا قَالَ: «یَا رَبِّ یَا رَبِّ» نَادَاهُ اَلْجَلِیلُ جَلَّ جَلاَلُهُ: لَبَّیْکَ عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیَّ أَکْفِکَ. ثُمَّ یَقُولُ لِمَلاَئِکَتِهِ: مَلاَئِکَتِی، اُنْظُرُوا إِلَى عَبْدِی فَقَدْ تَخَلَّى بِی فِی جَوْفِ اَللَّیْلِ اَلْمُظْلِمِ وَ اَلْبَطَّالُونَ لاَهُونَ، وَ اَلْغَافِلُونَ نِیَامٌ، اِشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ».

[۱۵] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۱٫

[۱۶] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۲٫

[۱۷] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۸، ص ۴۸۴.

«الکاظم (علیه السلام)- أَنَ الصَّمَدَ هُوَ السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ هُوَ مَعْنًی صَحِیحٌ مُوَافِقٌ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ: الْمَقْصُودُ فِی اللُّغَهْ».

[۱۸] التوحید، جلد ۱، صفحه ۹۳.

«حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنِ اَلرَّبِیعِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ سُئِلَ عَنِ اَلصَّمَدِ فَقَالَ اَلصَّمَدُ  اَلَّذِی لاَ جَوْفَ لَهُ».

[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵٫

«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ ۚ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ».

[۲۰] مفاتیح الجنان، دعای بعد از زیارت امام رضا (علیه السلام).

«اللّهُمَّ اِنِّی اَسْاَلُک یا اللّهُ الدَّایِمُ فِی مُلْکهِ، الْقَایِمُ فِی عِزِّهِ، الْمُطاعُ فِی سُلْطانِهِ، الْمُتَفَرِّدُ فِی کبْرِیایِهِ، الْمُتَوَحِّدُ فِی دَیمُومِیهِ بَقایِهِ، الْعادِلُ فِی بَرِیتِهِ، الْعالِمُ فِی قَضِیتِهِ، الْکرِیمُ فِی تَاْخِیرِ عُقُوبَتِهِ. اِلهِی حَاجَاتِی مَصْرُوفَهٌ اِلَیک، وَ امالِی مَوْقُوفَهٌ لَدَیک، وَ کلَّما وَفَّقْتَنِی مِنْ خَیرٍ فَاَنْتَ دَلِیلِی عَلَیهِ وَ طَرِیقِی اِلَیهِ، یا قَدِیراً لَاتَوُودُهُ الْمَطالِبُ، یا مَلِیاً یلْجَاُ اِلَیهِ کلُّ راغِبٍ، ما زِلْتُ مَصْحُوباً مِنْک بِالنِّعَمِ، جارِیاً عَلَی عَادَاتِ الْاِحْسانِ وَ الْکرَمِ، اَسْاَلُک بِالْقُدْرَهِ النَّافِذَهِ فِی جَمِیعِ الْاَشْیاءِ، وَ قَضایِک الْمُبْرَمِ الَّذِی تَحْجُبُهُ بِاَیسَرِ الدُّعاءِ، وَ بِالنَّظْرَهِ الَّتِی نَظَرْتَ بِها اِلَی الْجِبالِ فَتَشامَخَتْ، وَ اِلَی الْاَرَضِینَ فَتَسَطَّحَتْ، وَ اِلَی السَّماواتِ فَارْتَفَعَتْ وَ اِلَی الْبِحارِ فَتَفَجَّرَتْ؛ یا مَنْ جَلَّ عَنْ اَدَوَاتِ لَحَظَاتِ الْبَشَرِ، وَ لَطُفَ عَنْ دَقایِقِ خَطَراتِ الْفِکرِ، لَاتُحْمَدُ یا سَیدِی اِلّا بِتَوْفِیقٍ مِنْک یقْتَضِی حَمْداً، وَ لَا تُشْکرُ عَلَی اَصْغَرِ مِنَّهٍ اِلّا اسْتَوْجَبْتَ بِها شُکراً، فَمَتی تُحْصی نَعْماوُک یا اِلهِی، وَ تُجازی الاوُک یا مَوْلای، وَ تُکافَاُ صَنَایِعُک یا سَیدِی؟ وَ مِنْ نِعَمِک یحْمَدُ الْحَامِدُونَ، وَ مِنْ شُکرِک یشْکرُ الشَّاکرُونَ، وَ اَنْتَ الْمُعْتَمَدُ لِلذُّنُوبِ فِی عَفْوِک، وَ النَّاشِرُ عَلَی الْخَاطِیِینَ جَنَاحَ سَِتْرِک، وَ اَنْتَ الْکاشِفُ لِلضُّرِّ بِیدِک، فَکمْ مِنْ سَییَهٍ اَخْفاها حِلْمُک حَتَّی دَخِلَتْ، وَ حَسَنَهٍ ضاعَفَها فَضْلُک حَتَّی عَظُمَتْ عَلَیهَا مُجَازَاتُک؟ جَلَلْتَ اَنْ یخافَ مِنْک اِلّا الْعَدْلُ، وَ اَنْ یرْجی مِنْک اِلّا الْاِحْسانُ وَ الْفَضْلُ، فَامْنُنْ عَلَی بِمَا اَوْجَبَهُ فَضْلُک وَ لَا تَخْذُلْنِی بِما یحْکمُ بِهِ عَدْلُک؛ سَیدِی لَوْ عَلِمَتِ الْاَرْضُ بِذُنُوبِی لَساخَتْ بِی، اَوِ الْجِبالُ لَهَدَّتْنِی، اَوِ السَّمَاوَاتُ لَاخْتَطَفَتْنِی، اَوِ الْبِحارُ لاََغْرَقَتْنِی، سَیدِی سَیدِی سَیدِی، مَوْلای مَوْلای مَوْلای، قَدْ تَکرَّرَ وُقُوفِی لِضِیافَتِک فَلَا تَحْرِمْنِی مَا وَعَدْتَ الْمُتَعَرِّضِینَ لِمَسْاَلَتِک، یا مَعْرُوفَ الْعارِفِینَ، یا مَعْبُودَ الْعابِدِینَ، یا مَشْکورَ الشَّاکرِینَ، یا جَلِیسَ الذَّاکرِینَ، یا مَحْمُودَ مَنْ حَمِدَهُ، یا مَوْجُودَ مَنْ طَلَبَهُ، یا مَوْصُوفَ مَنْ وَحَّدَهُ، یا مَحْبُوبَ مَنْ اَحَبَّهُ، یا غَوْثَ مَنْ اَرَادَهُ، یا مَقْصُودَ مَنْ اَنَابَ اِلَیهِ، یا مَنْ لَایعْلَمُ الْغَیبَ اِلّا هُوَ، یا مَنْ لَا یصْرِفُ السُّوءَ اِلّا هُوَ، یا مَنْ لَایدَبِّرُ الْاَمْرَ اِلّا هُوَ، یا مَنْ لَایغْفِرُ الذَّنْبَ اِلّا هُوَ، یا مَنْ لَایخْلُقُ الْخَلْقَ اِلّا هُوَ، یا مَنْ لا ینَزِّلُ الْغَیثَ اِلّا هُوَ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ لِی یا خَیرَ الْغافِرِینَ؛ رَبِّ اِنِّی اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفارَ حَیاءٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفارَ رَجاءٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفارَ اِنَابَهٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفارَ رَغْبَهٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفارَ رَهْبَهٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفارَ طَاعَهٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفارَ اِیمانٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفارَ اِقْرارٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ اِخْلاصٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفارَ تَقْوی، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ تَوَکلٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ ذِلَّهٍ، وَ اَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفارَ عَامِلٍ لَک، هَارِبٍ مِنْک اِلَیک، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تُبْ عَلَی وَ عَلَی والِدَی بِما تُبْتَ وَ تَتُوبُ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِک، یا اَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛ یا مَنْ تُسَمَّی [یسَمَّی] بِالْغَفوُرِ الرَّحِیمِ، یا مَنْ تُسَمَّی [یسَمَّی] بِالْغَفُورِ الرَّحِیمِ، یا مَنْ تُسَمَّی [یسَمَّی] بِالْغَفُورِ الرَّحِیمِ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، وَ اقْبَلْ تَوْبَتِی، وَزَک عَمَلِی، وَ اشْکرْ سَعْیی، وَ ارْحَمْ ضَراعَتِی، وَ لَا تَحْجُبْ صَوْتِی، وَ لَا تُخَیبْ مَسْاَلَتِی، یا غَوْثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، وَ اَبْلِغْ اَیِمَّتِی سَلامِی وَ دُعایِی، وَ شَفِّعْهُمْ فِی جَمِیعِ مَا سَاَلْتُک، وَ اَوْصِلْ هَدِیتِی اِلَیهِمْ کما ینْبَغِی لَهُمْ، و زِدْهُمْ مِنْ ذلِک مَا ینْبَغِی لَک بِاَضْعَافٍ لَایحْصِیها غَیرُک، وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ اِلّا بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ، وَ صَلَّی اللّهُ عَلَی اَطْیبِ الْمُرْسَلِینَ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّاهِرِینَ».

[۲۱] مفاتیح الجنان،  زیارت اول امام رضا (علیه السلام).

[۲۲] مفاتیح الجنان، زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام) معروف به زیارت جوادیه.

«متنی که گردآوری و ترجمه شده، زیارت مولایمان علیِّ بن موسَی الرِّضا آلافُ التَّحیَّهِ وَ الثَّناء می باشد. این زیارت از طریق فرزند بزرگوارشان امام محمّد جواد علیه السّلام برای آن حضرت روایت شده،لذا معروف به جوادیّه می باشد. این زیارت از متون صحیح السّند می باشد و عبارات استفاده شده و معانی معارفی عمیق زیارت دلالت بر آن دارد که این زیارت از لسان معصوم علیه السّلام بیان شده است. همچنن مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار جلد ۹۹ صفحه ۵۲ می نویسد:  در نسخه ای قدیمی که تاریخ تألیف آن سال ۷۴۶ هجری قمری ذکر شده و از تألیفات علمای پیشین بوده است، زیارتی را برای حضرت رضا (علیه السلام) یافتم و آن را همان گونه که یافته ام نقل می کنم. در آن مرقوم داشته اند:  زیارت مولا و سَروَر ما حضرت رضا (علیه السلام) در هر زمانی شایسته و نیکو است و بهترن زمان آن، ماه رجب است. این زیارت از فرزندش امام جواد (علیه السلام) برای آن حضرت بیان شده است». فرازی از این زیارت نامه بدین شرح است: «…السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَالِمُ النَّبِیهُ وَ الْقَدْرُ الْوَجِیهُ ، النَّازِحُ عَنْ تُرْبَهِ جَدِّهِ وَ أَبِیهِ ، السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِیَالَهُ بِالنِّیَاحَهِ عَلَیْهِ قَبْلَ وُصُولِ الْقَتْلِ إِلَیْهِ ، السَّلَامُ عَلَى دِیَارِکُمُ الْمُوحِشَاتِ کَمَا اسْتَوْحَشَتْ مِنْکُمْ مِنًى وَ عَرَفَاتٌ ، السَّلَامُ عَلَى سَادَاتِ الْعَبِیدِ ، وَ عُدَّهِ الْوَعِیدِ ، وَ الْبِئْرِ الْمُعَطَّلَهِ ، وَ الْقَصْرِ الْمَشِیدِ ، السَّلَامُ عَلَى غَوْثِ اللَّهْفَانِ وَ مَنْ صَارَتْ بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ ، السَّلَامُ عَلَى قَلِیلِ الزَّائِرِینَ وَ قُرَّهِ عَیْنِ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ، السَّلَامُ عَلَى الْبَهْجَهِ الرَّضَوِیَّهِ ، وَ الْأَخْلَاقِ الرَّضِیَّهِ ، وَ الْغُصُونِ الْمُتَفَرِّعَهِ عَنِ الشَّجَرَهِ الْأَحْمَدِیَّهِ…».

[۲۳] الإرشاد، ج۲، ص۱۰۹؛ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۴۱، باب۳۷؛ فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۱۰؛ مقتل الحسین، ص۳۲۸؛ کبریت احمر، ص۱۶۰-۱۶۲؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۸-۶۰۹؛ منتهی الامال، ج۱، ص۲۷۹؛ وقعه الطف، المنتخب، ص۳۰۵٫.

فرازی از عبارات مقتل شریف: «قَالَ بَعْضُ الرُّوَاهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ مَکْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ أَرْبَطَ جَأْشاً مِنْهُ وَ إِنْ کَانَتِ الرِّجَالُ لَتَشُدُّ عَلَیْهِ فَیَشُدُّ عَلَیْهَا بِسَیْفِهِ فَیَنْکَشِفُ عَنْهُ انْکِشَافَ الْمِعْزَى إِذَا شَدَّ فِیهِ الذِّئْبُ وَ لَقَدْ کَانَ یَحْمِلُ فِیهِمْ وَ لَقَدْ تَکَمَّلُوا ثَلَاثِینَ أَلْفاً فَیُهْزَمُونَ بَیْنَ یَدَیْهِ کَأَنَّهُمُ الْجَرَادُ الْمُنْتَشِرُ ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى مَرْکَزِهِ وَ هُوَ یَقُولُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ. قَالَ الرَّاوِی وَ لَمْ یَزَلْ ع یُقَاتِلُهُمْ حَتَّى حَالُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَحْلِهِ- فَصَاحَ‏ وَیْلَکُمْ یَا شِیعَهَ آلِ أَبِی سُفْیَانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَباً کَمَا تَزْعُمُونَ قَالَ: فَنَادَاهُ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا تَقُولُ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ فَقَالَ إِنِّی أَقُولُ أُقَاتِلُکُمْ وَ تُقَاتِلُونَنِی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ وَ طُغَاتَکُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّاً- فَقَالَ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ لَکَ ذَلِکَ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ فَقَصَدُوهُ بِالْحَرْبِ فَجَعَلَ یَحْمِلُ عَلَیْهِمْ وَ یَحْمِلُونَ عَلَیْهِ وَ هُوَ فِی ذَلِکَ یَطْلُبُ شَرْبَهً مِنْ مَاءٍ فَلَا یُجْدِی حَتَّى أَصَابَهُ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ جِرَاحَهً فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ فَقَالَ ع بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ- وَ قَالَ إِلَهِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِیٍّ غَیْرُهُ ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَأَنَّهُ مِیزَابٌ فَضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ وَ وَقَفَ فَکُلَّمَا أَتَاهُ رَجُلٌ انْصَرَفَ عَنْهُ کَرَاهَهَ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ بِدَمِهِ حَتَّى جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ کِنْدَهَ یُقَالُ لَهُ مَالِکُ بْنُ الْیُسْرِ فَشَتَمَ الْحُسَیْنَ ع وَ ضَرَبَهُ عَلَى رَأْسِهِ الشَّرِیفِ بِالسَّیْفِ فَقَطَعَ الْبُرْنُسَ وَ وَصَلَ السَّیْفُ إِلَى رَأْسِهِ فَامْتَلَأَ الْبُرْنُسُ دَماً.قَالَ الرَّاوِی:فَاسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ ع بِخِرْقَهٍ فَشَدَّ بِهَا رَأْسَهُ وَ اسْتَدْعَى‏ بِقَلَنْسُوَهٍ فَلَبِسَهَا وَ اعْتَمَّ فَلَبِثُوا هُنَیْئَهً ثُمَّ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ ع فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ ع لِتَحْبِسَهُ فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ وَ قِیلَ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ إِلَى الْحُسَیْنِ ع بِالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَهِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِیَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ فَإِذَا هِیَ مُعَلَّقَهٌ فَنَادَى الْغُلَامُ یَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَیْنُ ع وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. قَالَ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِی حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ ع. ثُمَّ إِنَّ شِمْرَ بْنَ ذِی الْجَوْشَنِ حَمَلَ عَلَى فُسْطَاطِ الْحُسَیْنِ فَطَعَنَهُ بِالرُّمْحِ ثُمَّ قَالَ عَلَیَّ بِالنَّارِ أُحْرِقُهُ عَلَى مَنْ فِیهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع یَا ابْنَ ذِی الْجَوْشَنِ أَنْتَ الدَّاعِی بِالنَّارِ لِتُحْرِقَ عَلَى أَهْلِی أَحْرَقَکَ اللَّهُ بِالنَّارِ وَ جَاءَ شَبَثٌ فَوَبَّخَهُ فَاسْتَحْیَا وَ انْصَرَفَ. قَالَ الرَّاوِی:وَ قَالَ الْحُسَیْنُ ع ابْغُوا لِی ثَوْباً لَا یُرْغَبُ فِیهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِیَابِی لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِیَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاکَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَیْهِ الذِّلَّهُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِیَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ ع‏جَرَّدُوهُ مِنْهُ ثُمَّ اسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ ع بِسَرَاوِیلَ مِنْ حِبَرَهٍ فَفَرَزَهَا وَ لَبِسَهَا وَ إِنَّمَا فَرَزَهَا لِئَلَّا یُسْلَبَهَا فَلَمَّا قُتِلَ ع سَلَبَهَا بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ تَرَکَ الْحُسَیْنَ ص مُجَرَّداً فَکَانَتْ یَدَا بَحْرٍ بَعْدَ ذَلِکَ تَیْبَسَانِ فِی الصَّیْفِ کَأَنَّهُمَا عُودَانِ یَابِسَانِ وَ تَتَرَطَّبَانِ فِی الشِّتَاءِ فَتَنْضَحَانِ دَماً وَ قَیْحاً إِلَى أَنْ أَهْلَکَهُ اللَّهُ تَعَالَى.قَالَ وَ لَمَّا أُثْخِنَ الْحُسَیْنُ ع بِالْجِرَاحِ وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذِ طَعَنَهُ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْمُرِّیُّ عَلَى خَاصِرَتِهِ طَعْنَهً فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ وَ هُوَ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ قَامَ ص.قَالَ الرَّاوِی:وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ مِنْ بَابِ الْفُسْطَاطِ وَ هِیَ تُنَادِی وَا أَخَاهْ‏ وَا سَیِّدَاهْ وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ لَیْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَى السَّهْلِ. قَالَ وَ صَاحَ شِمْرٌ بِأَصْحَابِهِ مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ قَالَ وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرْعَهُ بْنُ شَرِیکٍ عَلَى کَتِفِهِ الْیُسْرَى وَ ضَرَبَ الْحُسَیْنُ ع زُرْعَهَ فَصَرَعَهُ وَ ضَرَبَهُ آخَرٌ عَلَى عَاتِقِهِ الْمُقَدَّسِ بِالسَّیْفِ ضَرْبَهً کَبَا ع بِهَا لِوَجْهِهِ وَ کَانَ قَدْ أَعْیَا وَ جَعَلَ یَنُوءُ وَ یُکِبُّ فَطَعَنَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ فِی تَرْقُوَتِهِ ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فِی بَوَانِی صَدْرِهِ ثُمَّ رَمَاهُ سِنَانٌ أَیْضاً بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَسَقَطَ ع وَ جَلَسَ قَاعِداً فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ وَ قَرَنَ کَفَّیْهِ جَمِیعاً فَکُلَّمَا امْتَلَأَتَا مِنْ دِمَائِهِ خَضَّبَ بِهِمَا رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ هَکَذَا أَلْقَى اللَّهَ مُخَضَّباً بِدَمِی مَغْصُوباً عَلَیَّ حَقِّی فَقَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لِرَجُلٍ عَنْ یَمِینِهِ انْزِلْ وَیْحَکَ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَأَرِحْهُ قَالَ فَبَدَرَ إِلَیْهِ خَوَلِیُّ بْنُ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیُّ لِیَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَنَزَلَ إِلَیْهِ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فِی حَلْقِهِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَجْتَزُّ رَأْسَکَ وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَیْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً ثُمَّ اجْتَزَّ رَأْسَهُ الْمُقَدَّسَ الْمُعَظَّمَ».

[۲۴] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.