روز دوشنبه مورخ ۲۱ فروردین ماه ۱۴۰۲ و مصادف با روز نوزدهم ماه مبارک رمضان، مراسم دهه دوّم ماه رمضان بعد از نماز ظهر و عصر در مسجد جامع ازگل با سخنرانی «آیت الله صدیقی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- بیان مسألهی شرعی پیرامون قضای روزهی ماه مبارک رمضان
- ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تکمیلکنندهی دین اسلام است
- حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مأمور ابلاغ آیات قرآن از جانب خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند
- کمطاقتیِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از دوری حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
- مدالهای افتخاری که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اختصاص دادند
- خبر شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) توسط رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
- پاسداری حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) از ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
- روضه و توسّل به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
بیان مسألهی شرعی پیرامون قضای روزهی ماه مبارک رمضان
مصیبت بزرگ عالَم توحید و وقوع جنایت هولناک شکافتهشدن فَرق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، شخصیّت ممتاز عالَم امکان را تسلیت عرض میکنم. در مورد مسألهی روزه عرض شد که این ۹ چیز یا ۷ چیز روزه را باطل مینماید. در بعضی از موارد وقتی روزه باطل میشود، هم باید قضای آن را به جای آورد و هم باید کفّارهی آن را پرداخت نمود. در بعضی از موارد هم فقط قضا دارد و کفّاره ندارد. کسانی که در ماه مبارک رمضان به دلیل اینکه به فرزند خود شیر میدهد، یا باردار است و روزهگرفتن برای او مشکل است و احتمال ضرر به فرزند و حَمل و شیر آن میدهد، واجب نیست که روزه بگیرد. کسانی که مریض هستند یا مسافر هستند و با تشخیص پزشک یا با تجربهی خودشان روزه برایشان مُضرّ است و اگر اینها روزه بگیرند، روزهشان صحیح نیست و بعد از ماه مبارک رمضان وقتی سلامت خودشان را باز یافتند، باید قضای روزه را به جای بیاوردند.
صلوات هدیه بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تکمیلکنندهی دین اسلام است
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر حسب معرّفی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدّت ۲۳ سال رسالت و دوران تبلیغشان از ابتدا تا روز آخر حیات نورانیشان مُبلّغ ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. خداوند متعال هم در قرآن خود تبلیغ ولایت حضرت علی (علیه السلام) را برابر با تبلیغ همهی اسلام معرّفی فرموده است. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۲]»؛ اگر تبلیغ ولایت و امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نکنی، رسالت خداوند را ابلاغ نکردهای. نتیجه میگیریم که علی (علیه السلام) به معنای همهی اسلام است. علی (علیه السلام) به معنای حقیقت دین است. اگر شما ولایت و امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از دین کنار بگذارید، بیدینی میشود. یکی از امتیازاتی که خداوند متعال برای امامت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در قرآن کریم مطرح فرموده است، کمالِ دین است. اگر دین و قانونی الگو ارائه نکند، صِرف حرفزدن است. ولی مکتب ما اگر مردم را به اجرای قوانین خداوند متعال و دستورات حقتعالی در اعتقادات، در اخلاقیّات و در اجرائیّات دعوت مینماید، یک الگوی کاملی ارائه کرده است تا بگوید که دعوت من انجامشدنی است. این یک مورد است، یک مصداق از مجموعهی دین من است. لذا این دین، دین کاملی است. دینی است که برای ابعاد وسیع زندگی بَشر همهجایش را دیده است و از کوچکترین حرکت انسان در داخل خانواده که وقتی انسان غذا میخورد، چگونه آغاز نماید، چگونه لُقمه بردارد، چگونه آن را ختم نماید و برای قضای حاجت چگونه به توالت برود. سفر در چه روزی خوب است و در چه روزی خوب نیست. برای سفر دستورالعمل دارد، برای خوردن دستورالعمل دارد، برای آشامیدن دستورالعمل دارد، برای نظافت خانه و ظروف دستورالعمل دارد، برای بهداشت و معالجه دستورالعمل دارد. یک دینی است که برای آسانکردن زندگی بَشر همهچیز را دیده است. «أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ[۳]»؛ چون خودش آفریده است، میداند که چه چیزی آفریده است و این آفریدهاش چه احتیاجاتی دارد و خداوند متعال برای رَفع احتیاجاتش قانون فرستاده است، دستورالعمل فرستاده است و هیچ چیز کم نگذاشته است. اگر همهچیز را گفته است، ولی برای رهبری و حکومت جامعه هیچ حرفی نزده است، این چه دینی است که بهترین فرآوردهها را به دست یک انسان غیرِ اَمین بدهد؟! آیا از این دین و از این قانون چیزی باقی میماند؟
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مأمور ابلاغ آیات قرآن از جانب خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند
مرحوم «شیخ صَدوق[۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) در مجلس دِیلَمیان با عُلمای عامّه مُناظره کرده است. یکی از مباحثی که در آنجا مطرح شده است، این است که وقتی خداوند متعال سورهی برائت را نازل فرمود، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این سوره را به «ابوبکر» داد و این مطلبی نیست که فقط ما شیعیان بگوییم، بلکه اهل سنّت نیز آن را نقل کردهاند. مطلب ممنوع نیست که گفتن آن موجب اختلاف بشود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سوره را به ابوبکر دادند و گفتند که این سوره را به شهر مکّه ببرد و برای مُشرکین شهر مکّه ابلاغ نماید که اینها بدانند ورودشان به مسجدالحرام ممنوع و حرام است و دیگر حقّ ورود ندارند و برائت و بیزاری خداوند و بیزاری رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را نسبت به مُشرکین اعلان کن. ابوبکر این سوره را گرفت و راه افتاد. جبرئیل (علیه السلام) بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد. از جانب پروردگار متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ کرد که این را به مردم ابلاغ نمیکند، مگر تو یا کسی از اهل خودت باشد. دستور خداوند بود. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را با یک مرکب تُندرو در تعقیب ابوبکر قرار داد و فرمودند که هرجایی به ابوبکر رسیدی، این سوره را از او بِستان و خودت آن همراه خود ببر و ابلاغ کن. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) راه افتادند. در اواسط راه سورهی برائت را از ابوبکر دریافت کرد و خودش با شُجاعت و اقتدار تمامی که ذاتاً داشتند، علی (علیه السلام) قدرتالله است، علی (علیه السلام) یَدُالله است، علی (علیه السلام) مظهر اقتدا و قهّاریت پروردگار عظیمالشأن است، لذا هیچ واهمهای نداشت تا تنها برود و در شهر مکّه که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور نداشته است، در آن محیط این آیات را که آیهی برائت و بیزاری است و تنها سورهای است که خداوند متعال در آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را به کار نبرده است که سراسر مسألهی سختگیری برای شِرک و مُشرکین است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم آیات را بردند و بازگشت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به تأخیر افتاد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیتابی میکردند و گفتند: هرکسی بشارت آمدن علی را به من بدهد، وَعدههای بلندی را فرمودند. «ابوذر[۵]» به راه افتاد تا خبری از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاورد.
کمطاقتیِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از دوری حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
در دعاهایی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حقّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کردهاند، بعضی از دعاها حال دیگری به دل عاشق میدهد. در یک مورد نقل شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به خداوند متعال عرضه میدارد: خدایا! علی که به سفر رفته است، «اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی حَتَّى تُرِیَنِی عَلِیّاً[۶]». مداحان ما در این شعرهای کربلایی میخوانند: «تشنهی آب فراتم ای اَجل مهلت بده». پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: تشنهی جَمال علی (علیه السلام) هستم، ای اَجل مهلت بده. «اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی»؛ خدایا! مَرا نَمیران؛ «حَتَّى تُرِیَنِی عَلِیّاً»؛ تا یک بار دیگر علی (علیه السلام) را ببینم. وجود نازنین حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در فراز دیگری در دعای خود میفرمایند: «فَسَأَلْتُ رَبِّی أَنْ لَا یَقْبِضَهُ قَبْلِی[۷]»؛ من دعا کردم که خداوند متعال علی (علیه السلام) را قبل از من قَبض روح نکند، من را مُبتلا به داغ علی (علیه السلام) نکند، من را بدون علی (علیه السلام) نگذارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طاقت ندارند تا ایشان حیات داشته باشند و زنده باشند و علی (علیه السلام) نداشته باشند. «فَسَأَلْتُ رَبِّی أَنْ لَا یَقْبِضَهُ قَبْلِی»؛ من از خداوند متعال درخواست کردن تا زمانی که من هستم، علی (علیه السلام) نمیرد و من یک روز هم بدون علی (علیه السلام) نمانم، یک ساعت هم بدون علی (علیه السلام) زندگی نکنم. به دنبال آن نیز میفرمایند: «وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یَقْبِضَهُ شَهِیداً[۸]»؛ در عین حال از خداوند خواستهام تا در حال حیات خود، من داغ نبینم و بدون علی (علیه السلام) نباشم؛ ولی خداوند علی (علیه السلام) را بینیاز از شهادت هم نکند. یکی از رموز و اسراری که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با وجود حضور در جنگها خطشکن بودند و همیشه نفر اوّل بودند و ضربههای سختی بر پیکر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد.
مدالهای افتخاری که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اختصاص دادند
هم در «جنگ خیبر» که «مَرحب خیبری» جزء قهرمانان خطرناک بود و ضَربتی که بر سِپر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد کرد، سِپر شکافته شد و ضَربتی بر پیشانی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد. در «جنگ خندق[۹]» که جنگ اَحزاب بود، در آنجا هم مولا به جنگ «عمرو بن عبدود[۱۰]» رفتند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم یک مدال برجسته و افتخارآمیزی برای پیروان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و عاشقان حضرت علی (علیه السلام) است، به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اختصاص دادند و فرمودند: «بَرَزَ الْإِسْلَامُ کُلُّهُ إِلَى الْکُفْرِ کُلِّه[۱۱]»؛ علی (علیه السلام) همهی اسلام بود و عمرو بن عبدود نمایندهی همهی کُفر بود، او جُرثومهی کُفر بود و علی (علیه السلام) هم حقیقت اسلام بود. این حقیقت نوری با آن حقیقت ظُلمت روبهرو شدند. «بَرَزَ الْإِسْلَامُ کُلُّهُ إِلَى الْکُفْرِ کُلِّه»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان تمام اسلام مُعرّفی فرمودند. ولی کار رَوانیای کهه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در برخورد با عمرو بن عبدود کرد، قبل از آنکه جسم او را بکُشد، روح او را کُشت. فرمودند: «أَنَا اَلَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَهٌ[۱۲]»؛ من آن کسی هستم که مادرم اسم مرا حیدر گذاشته است. با وجود اینکه این نام مشهور نبود و همه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را با نام علی میشناختند، با نام مُرتضی میشناختند، با نام ابوالحسن میشناختند، با نام ابوالحسین میشناختند؛ اما حیدر مشهور نبود. در آنجا چون مادر عمرو بن عبدود از قول کاهنها به پسرش گفته بود که پیشگوها به من گفتهاند که نام قاتل تو حیدر است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای اوّلین مرتبه بود که خودشان را با این نام معرّفی فرمودند. این از معجزات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. «أَنَا اَلَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَهٌ»؛ عمرو بن عبدود به هم ریخت و گفت: یا علی! من با پدر تو دوست بودهام و دوست ندارم تا دست من به خون تو آغشته بشود. بیا و کتار بکش و با من مقابله نکن. وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مقابل آن را فرمودند و گفتند که من خیلی دوست دارم تا تو را بکُشم و خون تو را بریزم. این هم مدال است که هم «بَرَزَ الْإِسْلَامُ کُلُّهُ إِلَى الْکُفْرِ کُلِّه»؛ یک مدال بینظیری است و هم وقتی عمرو بن عبدود اوّلین ضربت را زد و همان قسمت مورد آسیب شمشیر عمرو بن عبدود قرار گرفت؛ ولی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم با یک ضربت او را قَد کردند و به دو نیم تقسیم کرد و او را انداخت. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که بلندگوی خداوند متعال بودند، فرمودند: «لَضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْن[۱۳]»؛ اگر عبادت اوّلین و آخرین را جمع نمایند که منظور از آن هم عبادت بَشر نیست، بلکه «ثقلین» است که به معنای جِنّ و اِنس است، اگر هرچه عبادت در عالَم کردهاند و یا میکنند را جمع نمایند و در یک کَفه بگذارند و این یک ضربت علی (علیه السلام) را هم در روز خَندق را در کَفهی دیگر ترازو قرار بدهند، اَفضل است؛ نه تنها مساوی عبادت همه نیست، بلکه یک عمل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از عبادت مجموع خَلایق بیشتر است؛ «لَضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْن». کما اینکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ خیبر هم با مرحَب مقابل شدند و با کُشتن مرحَب رُعب در دل یهودیان انداخت و هَزیمت و شکستشان قطعی شد، در آنجا نیز گفتند: «لا سیف إلاّ ذو الفقار و لا فتى إلاّ علی[۱۴]»؛ که کار «رضوان» بود و مَلَک مُقرّب خداوند متعال بین آسمان و زمین این مدال را به وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اختصاص داد.
خبر شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) توسط رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
بنابراین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با عناصر خطرناک قَسّیالقلب و جَسور مواجه میشدند و ضربت هم میخوردند و بیشترین ضربت را در «جنگ اُحُد[۱۵]» تحمّل کردند و بیش از ۹۰ زخم کاری برداشتند که تقریباً همهجای بدن نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جراحت بود و اینقدر این جای جراحات نزدیک به یکدیگر بودند که وقتی جرّاح آمد و خواست تا جراحات را بدوزد، گفت که امکان دوختن برای آن وجود ندارد. وضع بدن بسیار آشفته بود. حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) گریه میکردند و میگفتند که حَسنین (علیهما السلام) یتیم خواهند شد. یعنی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حدّ شهادت پیش رفتند، ولی چون پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا کرده بودند: «فَسَأَلْتُ رَبِّی أَنْ لَا یَقْبِضَهُ قَبْلِی»؛ خدایا! داغ علی (علیه السلام) را به من نده، من را بدون علی (علیه السلام) نکن. لذا با وجود همهی این آسیبهایی که بر بدن نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد، با دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تا زمانی که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده بودند، به شهادت نرسیدند. ولی خبر صدق پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این شبها واقع شد که این هم حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از خداوند طلب کردند، زیرا میدانستند که آرزوی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شهادت است. هم خواستند که این اَمر در زمان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) واقع نشود و هم خواستند که حضرت علی (علیه السلام) از این مدال بینصیب نشوند. لذا وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی در جمعهی آخر ماه شعبان آن خطبه را خواندند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال کردند: «یا رَسولَ اللّهِ، ما أفضَلُ الأَعمالِ فی هذَا الشَّهرِ؟[۱۶]»؛ در این ماه چه عملی بیش از اعمال دیگر نزد خداوند ارزش بیشتری دارد؟ وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الوَرَعُ عَن مَحارِمِ اللّهِ[۱۷]»؛ اگر روزهدار اَحیا بگیرد، هیچگاه نماز شب را ترک نکند، نمازهای اوّل وقت را هیچکاه ترک نکند، روزهاش هم دایر باشد و رعایت بکند، اما غیبت نماید، اما تُهمت بزند، اما ظُلم بکند؛ این تأثیری ندارد. روزهدار وقتی از روزهاش نتیجه میگیرد که «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ[۱۸]» باشد. این ظرفی که روزه و نماز درون آن ریخته میشود، این ظرفی که اَذکار و اُوراد در این ظرف دل ریخته میشود، نباید سوراخ باشد؛ والّا هرچه داخل آن میریزید، باقی نمیماند. گناه آن را سوراخ میکند. گناه ظرف عبادت را سوراخ میکند و یا عبادت را مانند کاسهی کثیف و آلودهای که اِسترلیزه نشده است و شما دارو را درون آن میریزید. این ظرف دارو را آلوده کرده است و آن را خُنثی و بیاثر می کند. «الوَرَعُ عَن مَحارِمِ اللّهِ»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این پاسخ را دادند و سپس در مقابل جمعیّت با صدای بلند گریه کردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال کردند: سبب گریهی شما چه چیزی است؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: سبب گریهی من این است که مَحاسن تو را با خون فَرق تو خضاب میکنند. من برای مظلومیّت تو گریه میکنم.
پاسداری حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) از ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
هم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از شهادت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای ایشان اشک ریختهاند و در مقابل جمعیّت با صدای بلند گریه کردهاند و هم حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در آستانهی شهادت که قرار گرفته بودند، از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چند درخواست داشتند. یکی این بود که (به تعبیر بنده) فرمودند: علی جان! حال که دیگر از پای افتادهام، حال که دیگر اسیر بستر شدهام؛ تا زمانی که پا داشتند و تا زمانی که توان داشتند، برای دفاع از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به قبرستان بَقیع میآمدند و در بیتالاحزان جوّ تبلیغاتی برای اِفشای مُنافقین و دفاع از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فراهم میکردند. اشکهای حضرت زهرا (سلام الله علیها)، گریههای حضرت زهرا (سلام الله علیها)، جمعکردن بانوان در آن جایگاه خوب یک جبهه بود و جنگ نرم علیه غاصبین خلافت و علیه ظالمین به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. ولی در این روزهای آخر از پای افتاده بودند و دیگر نمیتوانستند بروند. نه تنها نمیتوانستند بروند، بلکه میتوانستند از جای خود برخیزند. لذا دستور دادند که بستر را در کنار دیوار قرار بدهند تا وقتی میخواهند از جای خود برخیزند، به کمک دیوار بلند شوند. وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کنار بستر به درخواست حضرت زهرا (سلام الله علیها) که عرضه داشتند: علی جان! حال که دیگر من خانهنشین شدهام و نمیتوانم بیرون بروم، خودت از من پرستاری کن و من را تنها نگذار. علی جان! در کنار بستر من بنشین و برای من قرآن بخوان. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مایهی آرامش حضرت زهرا (سلام الله علیها) بودند. وجود مقدّس مولا در کنار بستر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشستند و مشاهده کردند که فاطمه (سلام الله علیها) به پَهنای صورت اشک میریزد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) عجب عظمتی داشت که علی (علیه السلام) به فاطمه (سلام الله علیها) اینگونه تعظیم مینماید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حبیبهاش حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطاب کردند: سیّدتی! بیبیِ علی! همهکارهی علی! صاحباختیار علی! چرا درد خود را به من نمیگویی؟ «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟[۱۹]»؛ چه چیزی باعث شده است تا اینگونه گریه کنی؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) همیشه گریه میکردند؛ ولی این گریهی خاصّی بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به سؤال وادار کرد. «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟»؛ بر حسب روایت یکی از پنج بَکّاء عالَم بیبی ما حضرا فاطمه (سلام الله علیها) هستند. ولی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمیپرسیدند که چرا گریه میکنید. این گریهی مخصوصی بود. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرسیدند: «مَا یُبْکِیکِ؟»؛ سیّدهی من! فاطمهی من! علّت گریهی خود را بگو که چرا گریه میکنی؟ بیبی عالَم نفرمودند که برای درد پهلویم گریه میکنم، نفرمودند که برای درد سینهام گریه میکنم، نفرمودند که بازویم شکسته است؛ بلکه فرمودند: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی[۲۰]»؛ من به مظلومیّت شما گریه میکنم. تا من را دارید، شما سِپر دارید، شما سِلاح دارید، شما زِره دارید، شما سنگر دارید؛ ولی اگر من را نداشته باشی، دیگر سِپر نخواهی داشت. به تو حمله میکنند و تو را به شهادت میرسانند. گریهی بر مظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تأسی به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و تأسی به حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است. لذا زمین و آسمان خون گریستند وقتی که صدای ملائکه بلند شد: «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى[۲۱]» ؛ «قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى[۲۲]»؛ با شهادت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اَرکان هدایت مُنهدم شد و علی (علیه السلام) به قتل رسید؛ «قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى».
روضه و توسّل به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
میگویند که از روز گذشته که بدن مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از مسجد به خانه منتقل کردهاند، مردم فوجفوج میآمدند و به دور خانهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگشتند. در جستجوی حال حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند که آیا حال ایشان رو به بهبود است و یا حال وَخیمی دارند. میگویند که طبیب بیرون آمد و از او پرسیدند: حال حضرت علی (علیه السلام) چگونه است؟ وظیفهی ما چیست؟ طبیب گفت: هر اندازهای میتوانید به او شیر بدهید. یتیمهای کوفه هرکدام یک کاسهی شیر در دست گرفته بودند و به دور خانهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) طواف میکردند و آرزو میکردند که شیر آنها به خورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برسد، شاید حال مبارک ایشان خوب باشد. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۳]»؛ در اینجا برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شیر آوردند؛ ولی در آنجا اینگونه بود که میفرمایند: «اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ عَطشاناً[۲۴]»؛ حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) وقتی قصّاب میدیدند، گریه میکردند و میفرمودند: دست نگاه دارید و سر حیوان را نبُرید. سپس جلو میآمدند و سؤال میکرد: ای قصّاب! این حیوانی را که میخواهی سر ببُری، آیا به او آب دادهای؟ قصّابها پاسخ میدادند: یابن رسول الله! ما قصّابها عادت داریم که ابتدا به حیوان آب میدهیم و سپس او را ذَبح میکنیم. نالهی حضرت امام سجاد (علیه السلام) بلند میشد و میفرمودند: ولی پدر من را میان دو نَهر با لب تشنه شهید کردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۵]»
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! آمدن حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را تَسهیل کن.
خدایا! مقدّمات ظهور را برای ما قابل تحمّل قرار بده.
خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم چشم ما را به جمال امام زمان (ارواحنا فداه) و قلوب ما را به معرفت و محبّت ایشان روشن بفرما.
خدایا! به خَمسهی طیّبه و خاصّه به کَرَم مرتضی علی (علیه السلام) حاجات این جمع، حوائج مُلتمسین و عزیزانی که با ما عهد دعا دارند و حوائج منظوره را برآورده بفرما.
خدایا! مریضها عموماً، سیّد مورد نظر جرّاحیشده، بیماران مورد نظر، بانوی مورد نظر شِفای کامل و شِفای پایدار روزی بفرما.
خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم نعمتهایی که به ما دادهای، نعمت عافیت، نعمت امنیّت، نعمت نظام اسلامی، نعمت رهبر حکیم و خوب، نعمت خانواده، نعمت مردم خوب، نعمت عزّت و آبرویی را که به ما دادهای، از ما نگیر.
خدایا! توفیق شُکر نعمتهای خود را به ما عنایت بفرما.
خدایا! عاقبت اَمرمان را به شهادت ختم بفرما.
خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و گذشتگانمان را بر سر سُفرهی مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُتنعّم و روحشان را از ما و ملّت ما راضی بدار.
خدایا! سایهی رهبر بزرگوارمان را با اقتدار و عزّت تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) و در کنار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.
خدایا! دولت ما را در خدمت به مردم سرافکنده نکن.
خدایا! این دولت اسلامی و ولایتمَدار را یاری بفرما.
خدایا! به غیرت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به صولت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به جهاد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به نالههای سحر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ملّت ما، دولت ما و رهبر ما را دشمنشاد نکن.
الها! پروردگارا! آنچه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، به ما روزی بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».
[۳] سوره مبارکه ملک، آیه ۱۴٫
«أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».
[۴] ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق، از علمای قرن چهارم قمری بوده است. پدر وی علی بن حسین، در زمان خویش، شیخ و ثقه (مورد اعتماد) و فقیه و پیشوای قمیها بود. هرچند بزرگان و محدثان بسیاری در آن زمان در قم حضور داشتند، او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازهای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود. او در رشتههای مختلف کتابها و رسالههایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کردهاند. ابنندیم در الفهرست، به دستخطی از شیخ صدوق اشاره کرده است که حاوی اطلاعاتی درباره آثار خود و پدرش بوده است: «کتابهای پدرم را که دویست کتاب است برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتابهای خودم را که هجده کتاب است.»
سال ولادت شیخ صدوق به نحو دقیق مشخص نیست، اما آنچه از کتاب وی، کمال الدین، و کتاب غیبت شیخ طوسی و کتاب فهرست نجاشی استفاده میشود این است که وی پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری، دومین سفیر از سفرای چهارگانه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در سال ۳۰۵ق و در اوائل سفارت ابوالقاسم حسین بن روح، سومین سفیر، متولد شده است.
بنابر نقل شیخ صدوق از ابوجعفر محمد بن علی بن اسود، علی بن حسین بن موسی بن بابویه (پدر شیخ صدوق که صدوق اول نیز خوانده میشود)، پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری از ابوجعفر خواسته است که از حسین بن روح نوبختی (سومین سفیر) بخواهد که او از امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهد که دعا کند تا خدا به او پسری بدهد. ابوجعفر میگوید من نیز از حسین بن روح درخواست کردم و او این درخواست را به امام زمان رساند و پس از سه روز به من گفت که امام برای علی بن حسین دعا کرده است و برایش فرزندی مبارک متولد میشود که خدای عزوجل به سببش او را سود میرساند. وی در سال ۳۸۱ق با بیش از هفتاد سال سن درگذشت و در شهر ری دفن شد. قبر او امروزه در قبرستانی با نام قبرستان ابن بابویه معروف و زیارتگاه مردم است. تجدید عمارت قبر وی در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال ۱۲۳۸ انجام گرفت. پیش از این تاریخ قبر او در اثر سیل شکافته شد و آشکار شدن جنازه سالم وی پس از گذشت قرنها مایه حیرت همگان شد.
شیخ صدوق در قم پرورش یافت و ۲۰ سال با پدرش زندگی کرد و از وی و دیگر علمای قم دانش آموخت و سپس به درخواست اهل ری بدانجا رفت. مدتی در آنجا بود و سپس با اجازه حاکم آنجا رکن الدوله بویهی برای زیارت امام رضا (علیه السلام) به مشهد رفت و در بازگشت در نیشابور ساکن شد و بزرگان آن شهر از دانش او بهره گرفتند. بدین طریق او با خروج از قم به ری، استرآباد، جرجان، نیشابور، مشهد، مرو، سرخس، ایلاق (بلخ)، سمرقند، فرغانه، بلخ، همدان، بغداد، کوفه، فید، مکه و مدینه مسافرت کرد.
شیخ طوسی میگوید: «محمد بن علی بن حسین، حافظ احادیث، آگاه به فقه و رجال، و حدیث شناس بود که در حفظ و کثرت علم، مثل او در میان قمیها دیده نشد.» نجاشی در وصفش میگوید: شیخ ما و فقیه ما… که وارد بغداد شد و با اینکه کم سن و سال بود شیوخ طائفه از او حدیث میشنیدند. شیخ صدوق را به جهت فراوانی آثار به ویژه در موضوع کلام و تکامل اندیشههای او نسبت به شخصیتهای متقدم، نماینده اصلی مکتب کلامی قم دانستهاند.
[۵] ابوذر غِفاری (درگذشت ۳۲ق) یا جُنْدَب بْن جَنادَه غفاری از بزرگان صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران امام علی (علیه السلام) بود. وی از دوستداران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) بود که نزد شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوانی است و علمای رجال، او را یکی از ارکان اربعه شیعه دانستهاند. اعتراضهای ابوذر به اقدامات عثمان، سبب تبعید وی به شام و سپس ربذه شد و در همانجا درگذشت.
ابوذر از سابقون و پیشتازان اسلام است. به گفته برخی، ابوذر قبل از اسلام نیز یکتاپرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را میپرستید. ابنحبیب بغدادی، ابوذر را از جمله کسانی میداند که شراب و ازلام را در عصر جاهلیت حرام میدانستهاند. وی پس از ظهور اسلام جزء اولین نفرات ایمانآورنده به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. روایت است که ابوذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم و به او گفتم: سلام بر تو ای رسول خدا! شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست و شهادت میدهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوشحالی را در چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدم. ابنعباس، اسلام ابوذر را اینگونه روایت میکند: هنگامی که ابوذر از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه آگاه گردید، به برادرش انیس گفت: به آن سرزمین برو و مرا از علم این مرد که گمان میکند او را از آسمان، اخباری میرسد، آگاه ساز و سخنانش را گوش کن و نزد من برگرد. برادر به مکه رسید، سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید و نزد ابوذر بازگشت. سپس ابوذر به مکه رفت و به جستجوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برآمد. ابوذر گفت: چون صبح فرا رسید به همراه امام علی (علیه السلام) راهی خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدیم. ماجرای اسلام ابوذر در منابع شیعی به گونهای دیگر روایت شده است. کلینی در روایتی از امام صادق (علیه السلام)، اسلام آوردن ابوذر را در ضمن ماجرای شگفتی نقل میکند.
اربلی روایتی را نقل میکند که ابوذر، علی (علیه السلام) را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیرالمؤمنینِ بر حق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد. ابن ابی الحدید نیز میگوید: ابوذر در ربذه به ابن رافع گفت که به زودی فتنهای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابیطالب (علیه السلام) حمایت کنید. این دوستی و علاقمندی به علی بن ابیطالب (علیه السلام) تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرکت کرد. ابوذر در دفاع از حق امام علی (علیه السلام) بر ولایت در آغاز از بیعت با ابوبکر سرباز زد. وی در زمان خلیفه دوم از کسانی بود که به دستور عمر درباره منع نگارش حدیث بیاعتنا بود و میگفت: والله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل روایت نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ترجیح خواهم داد. به دلیل نقل حدیث بود که ابوذر با چند نفر دیگر در زمان عُمَر زندانی شدند.
ابوذر در ذیالحجه سال ۳۲ قمری و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر مینویسد: «به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.» خیرالدین زرکلی میگوید: «وی در حالی از دنیا رفت که در خانهاش چیزی نبود که او را کفن کنند.» مهران بن میمون نقل میکند: «آنچه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمیارزید.» نقل شده است هنگامی که همسرش امذر گریه میکرد و به ابوذر میگفت: تو در بیابان میمیری و من پارچهای ندارم تا تو را کفن کنم؛ ابوذر به وی گفت: گریه نکن و خوشحال باش. چرا که روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بین افرادی که من نیز در میان آنان بودم فرمود: یکی از شما در بیابان میمیرد و جماعتی از مؤمنین او را به خاک میسپارند. حال تمام افرادی که آن روز با من بودند در شهر و میان مردم جان سپردهاند و گفته پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره من است. پس از این، عبدالله بن مسعود و برخی از یارانش از جمله حجر بن ادبر، مالک اشتر، و جوانانی از انصار اتفاقاً از آنجا گذشتند، و به تغسیل و تکفین او پرداختند و عبدالله بن مسعود بر پیکرش نماز خواند. طبق تاریخ یعقوبی، حذیفه بن یمان (از بزرگان صحابه) نیز در میان تدفین کنندگان ابوذر بوده است. بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابوذر در ربذه است. حربی، عالم حنبلی قرن سوم، در کتاب المناسک آورده است که در ربذه مسجدی به نام ابوذر، صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشته و گفته شده، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.
[۶] عمده عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، جلد ۱، صفحه ۳۰۶.
[۷] أمالی الصدوق، ص ۶ و ۷٫
سلمه بن قیس نقل می کند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلِیٌّ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَهِ کَالشَّمْسِ بِالنَّهَارِ فِی الْأَرْضِ وَ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا کَالْقَمَرِ بِاللَّیْلِ فِی الْأَرْضِ أَعْطَى اللَّهُ عَلِیّاً مِنَ الْفَضْلِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الْفَهْمِ لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ شَبَّهْتُ لِینَهُ بِلِینِ لُوطٍ وَ خُلُقَهُ بِخُلُقِ یَحْیَى وَ زُهْدَهُ بِزُهْدِ أَیُّوبَ وَ سَخَاءَهُ بِسَخَاءِ إِبْرَاهِیمَ وَ بَهْجَتَهُ بِبَهْجَهِ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ قُوَّتَهُ بِقُوَّهِ دَاوُدَ وَ لَهُ اسْمٌ مَکْتُوبٌ عَلَى کُلِّ حِجَابٍ فِی الْجَنَّهِ بَشَّرَنِی بِهِ رَبِّی وَ کَانَتْ لَهُ الْبِشَارَهُ عِنْدِی عَلِیٌّ مَحْمُودٌ عِنْدَ الْحَقِّ مُزَکَّى عِنْدَ الْمَلَائِکَهِ وَ خَاصَّتِی وَ خَالِصَتِی وَ ظَاهِرَتِی وَ مِصْبَاحِی وَ جُنَّتِی وَ رَفِیقِی آنَسَنِی بِهِ رَبِّی فَسَأَلْتُ رَبِّی أَنْ لَا یَقْبِضَهُ قَبْلِی وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یَقْبِضَهُ شَهِیداً أُدْخِلْتُ الْجَنَّهَ فَرَأَیْتُ حُورَ عَلِیٍّ أَکْثَرَ مِنْ وَرَقِ الشَّجَرِ وَ قُصُورَ عَلِیٍّ کَعَدَدِ الْبَشَرِ عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ مَنْ تَوَلَّى عَلِیّاً فَقَدْ تَوَلَّانِی حُبُّ عَلِیٍّ نِعْمَهٌ وَ اتِّبَاعُهُ فَضِیلَهٌ دَانَ بِهِ الْمَلَائِکَهُ وَ حَفَّتْ بِهِ الْجِنُّ الصَّالِحُونَ لَمْ یَمْشِ عَلَى الْأَرْضِ مَاشٍ بَعْدِی إِلَّا کَانَ هُوَ أَکْرَمَ مِنْهُ عِزّاً وَ فَخْراً وَ مِنْهَاجاً لَمْ یَکُ فَظّاً عَجُولًا وَ لَا مُسْتَرْسِلًا لِفَسَادٍ وَ لَا مُتَعَنِّداً حَمَلَتْهُ الْأَرْضُ فَأَکْرَمَتْهُ لَمْ یَخْرُجْ مِنْ بِطْنِ أُنْثَى بَعْدِی أَحَدٌ کَانَ أَکْرَمَ خُرُوجاً مِنْهُ وَ لَمْ یَنْزِلْ مَنْزِلًا إِلَّا کَانَ مَیْمُوناً أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْحِکْمَهَ وَ رَدَّاهُ بِالْفَهْمِ تُجَالِسُه».
[۸] همان.
[۹] غزوه خندق یا غزوه احزاب از غزوات پیامبر که در سال پنجم هجری قمری رخ داد. این جنگ با توطئه قبیله بنی نضیر آغاز شد و قریش با تمام متحدان خود برای ریشهکن کردن اسلام همداستان شدند. برای مقابله با مشرکان به پیشنهاد سلمان فارسی، مسلمانان در اطراف مدینه خندق حفر کردند. این جنگ با پیروزی مسلمانان به پایان رسید و مشرکان عقب نشینی کردند. در این جنگ حضرت علی (علیه السلام)، عمرو بن عبدود را به هلاکت رساند. این جنگ به احزاب نیز معروف است. زیرا قبیله قریش با متحدانش از دیگر قبایل کفار عرب و یهود، برای ریشهکن کردن اسلام بر ضد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان همداستان شدند. اغلب مورخان، وقوع این جنگ را سال پنجم هجری نوشتهاند. در بعضی منابع، ماه شوال و در بعضی دیگر ذیقعده ذکر شده است. روایتی نیز حاکی از آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پنج شنبه ۱۰ شوال عازم این جنگ شد و آن را شنبه ۱ ذیالقعده به پایان رساند.
[۱۰] عَمرو بن عَبدِوُدّ یا عَمرو بن عَبدِوَدّ (کشتهشده در سال ۵ق) از برترین جنگجویان قریش که در جنگ خندق به دست امام علی (علیه السلام) کشته شد. بنابر برخی روایات، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ضربه علی بن ابیطالب (علیه السلام) بر عمرو بن عبدود را در این جنگ، برتر از عبادت همه جِنیان و انسانها دانسته است. [[ابن تیمیه]]، عالم اهل سنت و پایهگذار سلفیه، وجود عمرو بن عبدود را رد کرده است. برخی محققان، انگیزه ابن تیمیه را انکار فضایل امام علی (علیه السلام) دانستهاند. بر اساس روایتی از کتاب مناقب آل ابیطالب، نوشته ابنشهرآشوب، امام علی(علیه السلام) در خلال جنگیدن با عمرو بن عبدود، پس از آنکه عمرو، آب دهان بر چهرهاش انداخت، چند لحظه از جنگیدن دست کشید تا خشم خود را فرونشاند، و سپس عمرو را کشت.
[۱۱] إقبال الأعمال، ج ۱، ص ۴۶۸٫
[۱۲] دیوان امام علی علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۱۶.
«أَنَا اَلَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَهٌ *** ضِرْغَامُ آجَامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَهٌ
عَبْلُ اَلذِّرَاعَیْنِ شَدِیدُ اَلْقَصَرَهٌ *** کَلَیْثِ غَابَاتٍ کَرِیهِ اَلْمَنْظَرَهِ
أَکِیلُکُمْ بِالسَّیْفِ کَیْلَ اَلسَّنْدَرَهِ *** أَضْرِبُکُمْ ضَرْباً یُبِینُ اَلْفِقْرَهَ».
[۱۳]علامه حلی، نهج الحق، ۱۹۸۲م، ص ۲۳۴؛ سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج ۱، ص ۴۶۷، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق، عطا، مصطفی عبد القادر، ج ۳، ص ۳۴، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق. البته در المستدرک به جای «الثقلین»، «اعمال امتی الی یوم القیامه» آمده است.
[۱۴] شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۹؛ ج ۲، ص ۲۳۶؛ ج ۳، ص ۲۸۱ (ج ۱، ص ۲۹، مقدّمه؛ ج ۱۳، ص ۲۹۳، خطبه ۲۳۸؛ ج ۱۴، ص ۲۵۱).
[۱۵] غزوه احد از غزوههای مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکان مکه که در سال سوم هجری در کنار کوه اُحُد به وقوع پیوست. قریشیان پس از شکست در غزوه بدر و به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر به فرماندهی ابوسفیان، با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شدند. نقشه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بزرگان مهاجران و انصار برای رویارویی با حمله قریش آن بود که از مدینه خارج نشوند و همان جا دفاع کنند، ولی جوانان و حمزه عموی پیامبر، خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سرانجام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفت برای جنگ از شهر خارج شود. نتیجه اولیه این جنگ، شکست مشرکان بود؛ اما گروهی از تیراندازان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را به فرماندهی عبدالله بن جبیر بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، به گمان پیروزی، کوه را ترک کردند. مشرکان نیز با عبور از همین منطقه، از پشت به مسلمانان حمله کردند و آنان را شکست دادند. در این جنگ، خسارت سنگینی به مسلمانان رسید؛ از جمله شهادت حدود هفتاد نفر از مسلمانان، شهادت حمزه بن عبدالمطلب و مُثلهشدن وی، جراحت بر صورت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و شکستن دندان وی.
[۱۶] بحار الأنوار : ج ۹۶ ، ص ۳۵۸ ، ح ۲۵.
«قُلتُ: یا رَسولَ اللّهِ ، ما أفضَلُ الأَعمالِ فی هذَا الشَّهرِ؟ فَقالَ : «یا أبَا الحَسَنِ ، أفضَلُ الأَعمالِ فی هذَا الشَّهرِ الوَرَعُ عَن مَحارِمِ اللّهِ»».
[۱۷] همان.
[۱۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۲۷٫
«وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ ۖ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ».
[۱۹] البحار ۴۳: ۲۱۸ ضمن ح ۴۹٫
«روی المجلسیّ: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ (عَلَیهِ السَّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ الْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلام) یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟ قَالَتْ: أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ».
[۲۰] همان.
[۲۱] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۲۸۲، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق؛ هاشمی خویى، میرزا حبیب الله، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، محقق، مصحح، میانجى، ابراهیم، ج ۵، ص ۱۵۱، تهران، مکتبه الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۰ق.
«نَادَى جَبْرَئِیلُ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ بِصَوْتٍ یَسْمَعُهُ کُلُّ مُسْتَیْقِظٍ تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَهُ الْوُثْقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِیَاء».
[۲۲] همان.
[۲۳] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۲۴] الزام الناصب ، ج ۲ ، ص ۲۸۲.
«اَلا یا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم؛ اَلا یا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم؛ اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ عَطشاناً؛ الا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین طَرَحُوهُ عُریاناً؛ اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین سَحَقُوهُ عُدواناً».
[۲۵] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
پاسخ دهید