«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان خودش خوشبختی یا بَدبختی را برای خود رَقم می‌زند

«وَ کُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ[۲]»؛ در آیات مُبارکات سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء بحمدالله به این آیه‌ی کریمه واصل شدیم. آیه‌ای است که آموزه‌هایی در این آیه‌ی کریمه نَهفته است که برای انسان‌ها هُشدار است، بیدارباش است. «وَ کُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ»؛ ما طائر، نامه‌ی عمل، آثار رفتار و گُفتار هر انسانی را بر گَردنش می‌آویزیم. یا بفرمایید بَخت او را آویز گَردنش می‌کنیم. بعد هم کتابش را به خودش می‌دهیم و می‌گوییم: «اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا[۳]»؛ کتابت، نامه‌ی عَملت، پَرونده‌ی زندگی‌ات را خودت قرائت کُن. نیازی به دادگاه بیرونی نیست، در بیرون از وجود خودت نیازی به قاضی نداری. «کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا»؛ تو خودت کافی است تا یک حسابِ دُرستی از زندگی‌ات داشته باشی و بگویی که مُستحقّ چه‌ چیزی هستی. «أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ»؛ این طائر، این عالَم عالَم لَف است و عالَم قیامت عالَم نَشر است. یعنی هر روز عُمری که از ما می‌گُذرد، گویا یک طوماری بوده است که به اندازه‌ی ۶۰ یا ۷۰ یا ۸۰ سال باز بوده است؛ اما در عُمرمان این را می‌پیچیم. هرچه که در زندگی‌مان انجام می‌شود، در این طومار گُسترده‌ی به پَهنای عُمرمان دارد قَد به قَد جمع می‌شود؛ ولی وقتی از دنیا می‌رویم، خداوند متعال این طومار را باز می‌کند. قَد به قَدش را خودمان می‌یابیم. «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا[۴]»؛ انسان یک روزی در پیش دارد که هرکاری انجام داده است، در آن‌جا اِحضارشده می‌بیند. می‌بیند که کار در حُضورش هست و کار را اِحضار کردند و آمده است و خودش را نشان می‌دهد.‌ «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ[۵]»؛ هرکسی هرچه فرستاده است، آن روز می‌فَهمد که چه تدارکی و چه ذخیره‌ای از خوبی‌ها و بدی‌ها برای خودش پیش فرستاده است. و چون این اَعمال به صورت طومار لَف بوده است، پیچیده بوده است و حالا باز می‌شود، کأنّه عمل از دورن این طومار عَظیم پرواز می‌کند و خودش را به بیرون پَرت می‌کند. از این جهت طائر گفته شده است. وَجه دیگری که برای طائر هست، عَرب برای هر حادثه‌ای فال می‌زده است. فالِ بد و فالِ خوب. لذا گرفتار این عوارض بودند و می‌گفتند که فُلانی بدشانس است، فُلانی خوش‌شانس است. هنگام خروج از خانه اگر یک پَرنده‌ای از طرف راست می‌پَرید، می‌گفتند: خوشا به حالش! بَخت او باز شده است، در کارش موفّق می‌شود. اما اگر از طرف چَپ پرواز می‌کرد، می‌گفتند: این شوم است. طَیَره همان شومی هست. در سوره‌ی مبارکه‌ی یس هم دارد که پیامبرانی که از جانب خداوند متعال خودشان را به آن اُمّت مُعرّفی کردند و گفتند: «إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ[۶]»، این‌ها گفتند: «إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ[۷]»؛ ما دیدن شما را برای خودمان شانس تَلقّی نمی‌کنیم؛ بلکه بدشانسی تَلقّی می‌کنیم. (مَعاذالله) شما شوم هستید. که قرآن کریم هم می‌فرماید که آن‌ها گفتند: «قَالُوا طَائِرُکُمْ مَعَکُمْ[۸]»؛ شومی آدم ارتباطی به بیرون ندارد. طائر شما از خودتان است. درونِ فاسد، درونِ ظُلمانی آدم را در دنیا و آخرت گرفتار می‌کند و این شومی و بَدبختی ارتباطی به حوادث دندارد؛ بلکه اراده‌ی انسان، انگیزه‌ی انسان و عمل انسان برای انسان خوشبختی یا بَدبختی را رَقم می‌زند؛ «أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ».

Sadighi-14030111-Roze 19 Ramezan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

خداوند در درون انسان دادگاهی به نام «نَفس لَوّامه» قرار داده است

بعد برای آن‌ها کتابی را اقامه می‌کنیم که «یَلْقَاهُ مَنْشُورًا[۹]» است. این کتاب در این‌جا مَلفوف بود، اما در آن‌جا «یَلْقَاهُ مَنْشُورًا» است. می‌بیند این عُمری را که به تَدریج بسته بود، پَسِ پَرده بود، حالا تمام عُمرش مَنشور شده است، باز شده است، گُشوده شده است. همه می‌بینند، ولی قبل از همه به خودشان می‌گویند. «اقْرَأْ کِتَابَکَ»؛ حالا که پَرونده‌ات در این مَحکمه باز شد، پَرونده‌ی خودت را ابتدا خودت بخوان. نیازی به دادگاه بیرونی نیست. در سوره‌ی مبارکه‌ی قیامت هم قَسم‌هایی که پروردگار متعال در آن‌جا یاد می‌کند، یکی «نَفس لَوّامه» است. «لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ * وَ لَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ[۱۰]»؛ یک قیامتی در درون انسان در این‌جا هم هست. خداوند متعال ابتدا به قیامت بیرونی قَسم می‌خورد و بعد به قیامت درونی قَسم یاد می‌کند. انسان در درون خودش یک قاضی مُستقرّ است که آن وجدان اخلاقی است. آدم خودش می‌فَهمد که کار بد می‌کند یا کار خوب می‌کند و این نَفس لَوّامه وقتی انسان می‌خواهد کار خلافی را انجام بدهد، اگر بیدار باشد، اگر مَسخ نشده باشد، می‌گوید که این کار را نکُن، زیرا عاقبت خوبی ندارد. گاهی آدم با عقل خودش، با تَشخیص خودش لَج می‌کند. می‌داند که فُلان غذا برایش مُضرّ است و پزشک هم به او گفته است که نخورد، ولی هوای نَفس باعث می‌شود که ضدّ سلامتی خودش قَدم برمی‌دارد. در خیلی از اُمور انسان با این‌که می‌فَهمد، اما خودش را به نادانی می‌زند و کاری را که نباید بکند، انجام می‌دهد. این نَفس لَوّامه همان قیامت درونی است. مَحکمه‌ی عَدل است. انسان که خودش را فَریب نمی‌دهد. آدم خودش خودش را «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ * وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ[۱۱]»، انسان نسبت به خودش بَصیرت دارد، آگاه است؛ وَلو برای دیگران عُذر بیاورد؛ اما وقتی با خودش خَلوت می‌کند، می‌فَهمد که عُذر مَسموعی نیست. نباید این کار را می‌کرد. خودش، خودش را مَحکوم می‌کند؛ خودش از هُویّت کار خودش، از قَصد شوم خودش بی‌خبر نیست. برای دیگران می‌گوید که نَفهمیدم و فُلانی باعث شد؛ اما وقتی در خَلوت می‌نشیند، در این دادگاه عَدلی که خداوند متعال در درونش قرار داده است، خودش خوب قضاوت می‌کند و گاهی استغفار می‌کند. می‌گوید: خدایا! خودم که اعتراف کردم، حالا دیگر پَرونده‌ام را برای دیگران باز نکُن. در آن‌جا هم ابتدائاً آن چیزی که انسان در این‌جا داشت، ولی به آن اعتنا نکرد، در آن‌جا فَعّال می‌شود. «اقْرَأْ کِتَابَکَ»؛ این کتابی که باز شد، این پَرونده‌ای که گُشوده شد، اوّلین کسی که باید بخواند و قَضاوت کند، خودت هستی. «اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا».

Sadighi-14030111-Roze 19 Ramezan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)

واقعیّت عمل انسان از بین نمی‌رود و در قیامت حاضر خواهد شد

وقتی انسان پَرونده‌اش مَملو از گناه و جنایت باشد، در آن‌جا فریادش بلند می‌شود: «یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَ لَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا[۱۲]»؛ «یَا وَیْلَتَنَا» یعنی ای وای! «مَالِ هَذَا الْکِتَابِ»؛ این چه پَرونده‌ای است؟! «لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَ لَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا». تمام اَفکار انسان، اَقوال انسان و همه‌ی نیّات انسان در این‌جا مُنعکس است. هیچ‌چیزی فُروگُذار نشده است. مثلاً آدم نیّت بدی کرد، ولی انجام نداد؛ در آن‌جا نیّت بدش خودش را نشان می‌دهد. «إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ[۱۳]»؛ آنچه که در درون شماست، اگر بخواهید آن را اِفشا کنید یا اِخفاء کنید، خداوند می‌داند. خداوند متعال این‌ها را ثَبت کرده است. واقعیّت عَمل از بین رفتنی نیست. عمل هرکسی آویزه‌ی گَردن خودش است. اگر عمل خوب بود، به صورت یک گَردنبند زیبایی که بر گَردن دوشیزگان می‌درخشد و مایه‌ی مُباهات یک دختر جوان، یک زن جوان می‌شود؛ اما اگر پَرونده‌ی انسان مَملو از جنایت و جُرم و خطا باشد، در این صورت این یک طوقِ لَعنتی است که بر گَردنش اُفتاده است و آن‌جا مایه‌ی رُسوایی و سرافکندگی انسان خواهد شد. لذا خدایی که خیلی بندگانش را دوست دارد، نه مُقرّبین را، نه صدیقین را، نه شهدا را، نه انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را، بلکه خداوند بندگان گُنهکارش را هم دوست می‌دارد. لذا از روی محبّت عَواقب کارمان را قبل از آن‌که به آن برسیم، در این‌جا به ما گوشزَد می‌کند تا‌ دیر نشده است، بجُنبیم تا طوقِ لَعنتی را از گَردن‌مان بیرون کنیم و طوقِ زیبایی را که برای ما مرگ‌مان را زیبا کند، زندگی آخرت‌مان را زیبا کند را دارا بشویم. وجود مُقدّس ارباب‌مان سالار شهیدان حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَهِ عَلى جیدِ الْفَتاهِ[۱۴]»؛ آدمی که مانند امام حسین (علیه السلام) زندگی کند و حسینی باشد، مرگش مانند قَلاده و گَردنبند است که بر گَردن عروس‌های جوان می‌آویزند. تَزیین و آراستگی و جلوه‌ی او به این گَردنبندش است. مرگ گَردن همه‌ی ما را دارد و خواهیم دید که گَردن و گَلویمان را می‌گیرد؛ ولی ای کاش مرگِ نور باشد، مرگ زیبا باشد. وقتی آمد آن باطن ما جلوه می‌کند. چون اَعمال ماست که مرگ ما را زشت می‌کند یا زیبا جلوه می‌دهد. لذا تمام اَعمال ما را به صورت یک گَردنبند به گَردن‌مان می‌آویزند. اگر گَردنبند زیبایی باشد، در آن‌جا مایه‌ی مُباهات ما می‌شود و اگر بد باشد، طوقِ لَعنتی گَردن‌گیرمان شده است و هیچ‌کسی هم نمی‌تواند این را از ما جُدا کند. عمل همراه عامل هست. عمل یک اَمر اعتباری نیست که ما یک کاری کردیم و تمام شد؛ تمام نمی‌شود. این یَقه‌ی ما در گِرو و در چنگ عمل ما هست. در آن‌جا هم به گَردن‌مان آویخته شده است و تا دیر نشده است، باید در این‌جا چاره‌ای بیندیشیم.

Sadighi-14030111-Roze 19 Ramezan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)

انسان برای جُبران خسارات خویش باید کارهای خوب را در حَجم وسیع انجام بدهد

یکی از چیزهایی که چاره است، مسأله‌ی توبه است. خداوند متعال وعده داده است کسانی که توبه و استغفار کنند، خداوند تَکفیرِ سیّئات می‌کند. گناهان ما را با توبه می‌پوشاند. دیگر عبارت است از جایگزین‌کردن بدی‌ها با خوبی‌ها. حالا در سابقه یک کارهایی کرده‌ایم؛ ولی آخرت‌مان را زیبا بکنیم. «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ[۱۵]»؛ اگر خطایی برای انسان پیش آمد، اگر عاقل باشد این رَهنمود قرآن کریم، این نُسخه‌ی شفابخش قرآن کریم می‌گوید: حالا که کارهای بد کردی، فوری اقدام به کارهای خوب کُن. تا می‌توانی حَسنات را جایگزین سیّئات بکُن. یکی از موارد تبدیل حَسنات به سیّئات این است که انسان کار بدش را با حجم وسیعی از کارهای خوب بشوید و ببَرد. حَسنات، سیّئات را می‌شوید. «یُذْهِبْنَ»؛ اذهاب می‌کند، از بین می‌بَرد. به کُلّی آن را از خانه‌ی دل خارج می‌کند. خوشا به حال کسانی که اگر کاری را خطا و اشتباه انجام دادند، مُصرّ نباشند. به دنبال آن اصرار داشته باشند که کارهای خیر، کارهای خوب، عبادت، اطاعت، خدمت، خیرخواهی، دلسوزی، آبروداری، آنچه که حَسنات است را در فُرصت بعدی که آن ضایعه برایش پیش آمده است، آن ضایعه را با حَسنات پُر کند.

Sadighi-14030111-Roze 19 Ramezan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

یکی از چیزهایی که انسان را به سوی بهشت می‌بَرد، محبّت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است

نکته‌ی دیگری که در مسأله‌ی باز کردن طوقِ لَعنتی از گَردن انسان به درد می‌خورد، محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. «حُبُّ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ حَسَنَهٌ، لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ[۱۶]»؛ اگر محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حقیقت داشته باشد، انسان عاقبت به خیر می‌شود، انسان موفّق به توبه می‌شود، انسان تغییر مسیر می‌دهد. جاذبه‌ی مُحبّان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را از فَضای گناه، از محیط گناه به محیط طَهارت و خوبی‌ها جَذب می‌کند و این تَعبیر عَجیبی است: «حُبُّ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ حَسَنَهٌ»؛ محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حَسنه است که «لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ»؛ هیچ گناهی تاب مقاومت با محبّت مولی‌الموّحدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ندارد. لذا هم قرآن کریم به حُبّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تأکید دارد؛ «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[۱۷]»؛ برحَسب آنچه که روایات در تفسیر آورده است، شأن نزول این حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. چون ایمان و عمل صالح دارد، خداوند متعال مَودّت او را در دل مؤمنین به عُنوان یک وسیله‌ی نجات قرار داده است. محبّت آدم را می‌کِشد؛ محبّت آدم را با محبوب وصل می‌کند. آدمی که کسی را دوست دارد، خواه‌ ناخواه حَیا می‌کند که کاری را تکرار کند که او خوشش نمی‌آید. «تَعصِی الإِلهَ وأنتَ تُظهِرُ حُبَّهُ هذا مُحالٌ فِی الفِعالِ بَدیعُ[۱۸]»؛ گناه می‌کنید بعد هم ادّعا می‌کنید که ما خدا را دوست داریم؛ این جُزء عَجایب است. انسان کسی را که دوست دارد، او را اذیّت نمی‌کند. کاری که او را ناراحت کند، انجام نمی‌دهد. لذا گاهی آدم نسبت به محبّت توجّه ندارد و خلاف می‌کند. تا فَهمید مَحبوبش مُطّلع شده است، دَستپاچه می‌شود. نمی‌خواهد او را از خودش ناراضی کند. محبّت اِکسیری است که نه توبه و نه حَسنات دیگر جای حُبّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نمی‌گیرد. محبّت سِنخیّت است، محبّت اِکسیر است، محبّت مغناطیس است و حُبّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصلاه و السلام) دوستان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به سوی بهشت می‌کِشاند.

Sadighi-14030111-Roze 19 Ramezan-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

جایگاه ویژه‌ا‌ی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای مردم هَمْدان قائل بودند

جناب «حارث هَمْدانی[۱۹]» که هَمْدان در کشور یَمن یک جای خیلی بَلی‌خیز و شهیدخیز است. یاران امام حسین (علیه السلام) اکثراً یَمنی بودند. اطرافیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که باوفا بودند، کم نبودند که از کشور یَمن بودند. بنده این را برای سَفیر یَمن که یک‌وقتی محبّت کرده بودند و به حوزه‌ آمده بودند، این شعر را از زبان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای ایشان خواندم و او خیلی شارژ شد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از جانب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به یَمن تَشریف‌فرما شدند تا مردم را به دین و اسلام دعوت کنند. و وقتی که مُعجزه‌ای از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دیدند، مردم هَمْدان اوّلین جمعیّتی بودند که به دست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به اسلام گراییدند و در خدمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ثابت‌قَدم بودند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ برحَسب نَقل فرمودند: «وَ لَوْ کُنْتُ بَوّاباً عَلى بابِ جَنَهٍ   ***   لَقُلْتَ لَهَمْدانُ ادْخُلی بِسَلامٍ[۲۰]»؛ اگر من دَربان بهشت بودم، دَرب را برای طایفه‌ی هَمْدان باز می‌کردم و می‌گفتم: «ادْخُلی بِسَلامٍ»، به سلام وارد بشوید. نه این‌که هرکسی وارد بهشت می‌شود، مَلائکه به او سلام می‌کنند: «سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ[۲۱]»؛ و قرآن کریم آیه‌ی «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ[۲۲]» را هم دارد. کسی که وارد بهشت می‌شود، او از همه‌ی عوارض سالم شده است. از غیرِ خدا پاک شده است. غیرِ خدا زیبایی ندارد. همه‌ی زیبایی‌ها برای خداست. «اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمالِکَ جَمِیلٌ[۲۳]»؛ خدا همه‌ی جَمالش جَمیل است. لذا انسانِ سالم انسانی است که غیرِ خدا از دلِ او خارج شده است. خانه‌ی خدا به خودِ خدا اختصاص پیدا کرده است. دلِ ما خانه‌ی خداست، حَرم خداست و خدا تحمّل اَغیار را نمی‌کند. به اندازه‌ی یک سَر سوزن گرایش غیرِ الهی در قلب باشد، خداوند در آن قلب وارد نمی‌شود. غیرت او اجازه نمی‌دهد که در کنار او کسی که ادّعای عاشقی دارد، غیرِ او را هم به حساب آورده باشد و در دلش نشانده باشد. اما «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ[۲۴]»؛ قلبِ سَلیم قلبی است که «یُتَطِّهرُ الله عَمَّا سِواه»، خداوند آن دل را از غیرِ خودش تمیز کرده است. غیر خدا آلودگی است، غیر خدا حجاب است، غیر خدا پَلیدی است. خداوند این را تمیز کرد و دل خَلوت ‌سرای یار شد. وقتی خَلوت‌ سرا شد، این دل دلِ سالمی است. چون خدا سَلام است، کسی که رنگ خدا بگیرد، سلام می‌شود. لذا این نشانِ سلام را دارد و فرشتگان هم با همین او را نشانی می‌کنند. «ادْخُلُوهَا»؛ نشان‌دار می‌کنند، به او مدال می‌دهند. «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ»؛ با یک سلامت و امنیّت داخل بشوید. هم سالم هستید و هم در اَمان هستید. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به طایفه‌ی هَمْدان از یَمن فرمودند: اگر من بر دَرب بهشت مأموریت داشته باشم، می‌گویم: «ادْخُلی»؛ شما هَمْدانی‌ها «ادْخُلی بِسَلامٍ»، همه‌ی شما به سلام وارد بهشت می‌شوید.

محبّت خاصّ «حارث هَمْدانی» نسبت به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

این جناب حارث از هَمْدان یَمن است و از خَواصّ اصحاب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پدرمان هست. مریض بود. با نقاهت و ضعف مِزاج عَصا به دست گرفت و در راه‌رفتن هم گاهی می‌لَرزید و حالت کَج‌شدن پیدا می‌کرد. اُفتان و خیزان خودش را به منزل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رساند. حضرت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: حارث هَمْدانی! الآن برای چه به منزل ما تشریف آوردی؟ زیرا تا آدم کاری نداشته باشد، علی (علیه السلام) را صدا نمی‌زند. آدم تا کاری نداشته باشد، به امام رضا (علیه السلام) مُتوسّل نمی‌شود. آدم تا کاری نداشته باشد، کاری به حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) و حضرت علی اصغر (علیه السلام) ندارد. اما وقتی گرفتار شد، به سُراغشان می‌رود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواستند او را مَحَک بزنند. فرمودند: احتیاج تو را به این‌جا آورده است یا نه؟ عرض کرد: آقا جان! هیچ کاری ندارم؛ محبّت شما من را به این‌جا آورده است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: هرکسی من را دوست داشته باشد، در چند جا من را می‌بیند و آن‌گونه‌ای که دوست دارد می‌بیند. و آن کسی که من را دوست ندارد، من را می‌بیند آن‌گونه‌ای که ناراحت می‌شود. با دیدن من آن را نَصیب خودش می‌کند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: آن‌هایی که مُحبّ من هستند، آن‌هایی که گَنج محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نَصیب جان آن‌ها شده است، سرمایه‌دار هستند، مُتمکّن هستند، آبرومند هستند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند که در چهار جا با من مُلاقات می‌کنند، «بحَیثُ یُحِبُّ[۲۵]»؛ ولی آن‌گونه‌ای که دوست دارند از من خوبی و کَرَم ببینند، آن‌گونه می‌بینند. یکی «عندَ مَماتِهِ[۲۶]» است. هرکسی هنگام مرگ با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دیداری خواهد داشت. فُرصت نیست، ولی ان‌شاءالله یک روز یک حدیث زیبایی می‌خوانم که نوع دیدار کسی که حال احتضار دارد و وجود مُقدّس مولی‌الموحّدین (علیه السلام) که فرمان عزرائیل (علیه السلام) در دست اوست، به عزرائیل (علیه السلام) سفارش او را می‌کند و بعد چه برخوردی دارد، ولی مُسلّم است که هرکسی دَم مرگ بَناست تا یک مُلاقات و دیداری با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشته باشد. اما کسی که حُبّ علی (علیه السلام) را داشته باشد، علی (علیه السلام) را می‌بیند «بحَیثُ یُحِبُّ»؛ آن‌گونه‌ای که دوست داشت از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کَرَم ببیند، لُطف ببیند، نَوازش ببیند، آبروداری ببیند. اوّلین مورد آن موقع مرگ است. «ای که گفتی فَمَن یَمُت یَرَنی» حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فَمَن یَمُت یَرَنی را به حارث هَمْدانی فرمودند.

«ای که گفتی فَمَن یَمُت یَرَنی     *****     جان فدای کلام دلجویت

کاش روزی هزار مرتبه من     *****      مُردمی تا بدیدمی رویت[۲۷]».

ماجرای مرحوم علّامه جعفری (رحمت الله علیه) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

خداوند متعال علاّمه آیت الله آقای «شیخ محمّد تقی جعفری[۲۸]» (رضوان الله تعالی علیه) را با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مَحشور کند. ایشان در همین‌جا هم مولا را دیدند و وقتی هم که وفات کردند، او را در مشهد مُقدّس در دارالزُهد بُردند و در آن‌جا دَفن کردند. این آقای «فَلاح‌زاده» که فتاوای مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) را می‌گویند و جُزء فُقهای خوب هستند، جُزء رُفقای قدیم ما هستند، برادر ایشان هم جُزء نیروهای قُدس و همراهان «حاج قاسم سلیمانی» که با دست شکسته در دفاع از حَرم آن‌جا را تَرک نمی‌گفت، این آقای فَلاح‌زاده گفتند که بنده به مشهد رفتم و بَنا بود که به شهر «تُربت حیدریه» بروم، ولی گفتم که شب را در مشهد بمانم. شب خواب دیدم که در دارالزُهد منبر گذاشته‌اند و گفتند که بَناست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سخنرانی کنند. ما هم با یک اشتیاقی پای منبر آقا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفتیم تا استضائه کنیم. رفتم و دیدم که مرحوم آقای علّامه جعفری (رضوان الله تعالی علیه) به جای حضرت علی (علیه السلام) روی منبر نشسته‌اند و صحبت می‌کنند. بیار شدم و تعجّب کردم. سِنخیّت علّامه جعفری (رضوان الله تعالی علیه) با امیرالمؤمنین (علیه السلام) که وقتی علّامه صحبت می‌کردند گویا بلندگوی حضرت علی (علیه السلام) است و امام علی (علیه السلام) در حال صحبت هستند. گفت که صبح گفتند که جنازه‌ی مرحوم آقای شیخ محمّد تقی (رحمت الهل علیه) را آورده‌اند و تَشییع‌ جنازه هست. بنده هم در تَشییع جنازه شرکت کردم. جنازه را به دارالزُهد بُردند و جایی را که دیشب در خواب دیده بودم که منبر است و بَنا بود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیایند و آقای جعفری (رضوان الله تعالی علیه) آمده بودند، به همان‌جا بُردند و در همان‌جا هم دَفن کردند. این محبّت حضرت علی (علیه السلام) چه اِکسیری است! نوکری حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چه افتخاری است! چه عوایدی برای زندگی دنیا و آخرت دارد! «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ[۲۹]».

همه به هنگام مرگ مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) را خواهند دید

« یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی[۳۰]»؛ حارث هَمْدانی! به تو بگویم: همه هنگام مرگ سر و کارشان با ماست. «مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلاً[۳۱]». اما مؤمن «بحَیثُ یُحِبُّ» و منافق و کافر «بحَیثُ یَکرَهُ[۳۲]»؛ دیدن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای کسانی که شیشه‌خُرده دارند، خُبث طینت دارند، از هر عذابی شدیدتر است. دیدن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دیدن عذابِ خداست! خیلی اذیّت می‌شوند که علی (علیه السلام) را ببینند. کَما این‌که در همین‌جا هم همین‌گونه بود و چشم دیدنِ حضرت علی (علیه السلام) را نداشتند؛ «لاَ یُحِبُّکَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یُبْغِضُکَ إِلاَّ مُنَافِقٌ[۳۳]»؛ محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) علامت ایمان است. اگر داشتیم، باید به خودش بسپاریم که شیطان این را از ما نگیرد و ما را با دست‌ِ خالی از این‌جا نبَرد. آدمی که زَنجیرِ وابستگی به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دلِ او را به علی (علیه السلام) بسته است، علی (علیه السلام) موقع مرگ می‌آید و او را با خودش به بهشت برزخ می‌بَرد و همه‌ی مؤمنین در وادی‌السّلام سر سُفره‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند و بالاترین پذیرایی این است که آقا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را می‌بینند.

مواقع دیگری که مؤمن حضرت علی (علیه السلام) را مُلاقات خواهد کرد

موقع دوّم «عندَ الصِّراطِ[۳۴]» است. عُبور از صِراط خیلی سخت است. از مو باریک‌تر و از شمشیر تیزتر است و آدم باید از روی این عُبور کند. آن‌وقت عَقَبات دارد. عَقبه‌ی حقّ‌النّاس سخت‌ترینِ این‌هاست. آن‌جا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند که من را خواهد دید. کسی که من را دوست دارد، یکی موقع مرگ است، دوّم «عندَ الصِّراطِ» است و سوّم «عندَ الحَوضِ[۳۵]» است. یکی از عوارض روز قیامت تشنگیِ طاقت‌فَرساست. هیچ‌کسی طاقتِ تشنگی روز قیامت را ندارد. بعضی‌ها مرحوم آقای «امینی» (اعلی الله مقامه الشریف) را دیده بودند که صُفوف طولانی حتّی از مؤمنین لَه‌لَه می‌زدند تا نوبت برسد و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از حوض کوثر سیراب‌شان بکند. اما علّامه‌ی امینی (اعلی الله مقامه الشریف) که آمدند، در صف نبودند. همین‌جور راه پیدا کردند و خدمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ رفتند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به همه جام می‌دادند، ولی علّامه‌ی امینی (اعلی الله مقامه الشریف) که آمد، دست مبارک‌شان را زیر آب می‌بُردند و با دست‌شان علّامه را سیراب می‌کردند. خوشا به حال کسی که در زندگی محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را تَزریق کرده است، کتابِ حُبّ علی (علیه السلام) را برای همه باز کرده است، دل‌ها را با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُرتبط کرده است. خوشا به حال علّامه‌ی امینی (اعلی الله مقامه الشریف). این تشنگیِ قیامت خیلی سخت است. اما کسی که با محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دنیا می‌رود، فرمودند که «عندَ الحَوضِ» من را می‌بیند و من به او آب کوثر می‌دهم و او را سیراب می‌کنم. چهارم فرمودند: «عِنْدَ اَلْمُقَاسَمَهِ[۳۶]»؛ در مُقاسمه من را خواهد دید. گفتند: آقا! مُقاسمه چیست؟ فرمود: جهنّم در اختیار من است. هرکسی که حُبّ علی (علیه السلام) ندارد، من تقسیم می‌کند. سَهم جهنّم را می‌گویم: «خُذیهُ»؛ او را بگیرید. این‌هایی که عِناد دارند، این‌هایی که به حضرت علی (علیه السلام) و شیعیان حضرت علی (علیه السلام) ضربه می‌زنند، این‌ها طُعمه‌ی جهنّم هستند، ولی حضرت علی (علیه السلام) تقسیم می‌کند. شیعیان خالص را برای خودش می‌گیرد و آن‌هایی که مُستحقّ بدی‌ها هستند، به جهنّم می‌گوید که این‌ها را بگیر. مُقاسمه که حضرت علی (علیه السلام) «قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ[۳۷]» هست. تقسیم می‌کند. اهل بهشت را با خودشان می‌بَرند و اهل جهنّم را هم به اهل جهنّم مأموریت می‌دهند و می‌گویند: «خُذیهُ»؛ این را بگیرید.

خدایا! به وِلای حضرت علی (علیه السلام)، به طهارت حضرت علی (علیه السلام)، به قِداست حضرت علی (علیه السلام)، این سرمایه‌ی عشق و محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در وجود ما و فرزندانمان ثابت بدار.

خدایا! این سرمایه را از ما نگیر.

خدایا! دست ما را از دامان مولایمان کوتاه نکُن.

خدایا! با دست مشکل‌گُشا و گِره‌گُشای ایشان گِره‌های این مردم، گِره‌های این کشور، گِره‌های این نظام، گِره‌های این جمع، گِره‌های این کمترین را به دست مرتضی علی (علیه السلام) باز بگردان.

روضه و توسّل به حضرت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)

شب گذشته شب سختی بود. یک‌بار فَرق مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با ضَربت «مَرحب» شکافت برداشته بود. جای آن بود. دیشب این نانَجیب و این حَرامزاده شمشیری که داشت هم خیلی تیز بود و هم هزار دینار داده بود و این شمشیر را با زَهر آب‌دیده کرده بودند و مَسموم بود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم مَقتول است و هم مَسموم است. امامان ما «مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتولٌ او مَسْمُومٌ[۳۸]»، بعضی‌ها را با شمشیر می‌کُشند و بعضی‌های دیگر را با سَمّ به شهادت می‌رسانند. اما حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم مَقتول بود و هم مَسموم بود. این بود که خیلی زود از حال رفت. ایشان را داخل گلیم گذاشتند و حرکت دادند و به منزل آوردند. برحَسب مَشهور تا به دَرب خانه رسیدند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: این‌جا من را بلند کنید، زیر بَغل‌هایم را بگیرد تا زینبم من را به این صورت نبیند. بِستر آوردند و پَهن کردند. وجود نَحیف و ضعیف مولا در بِستر آرمید. طَبیب آوردند. طَبیب آمد. وقتی حال پدر یک خانه خوب نیست، طَبیب می‌آورند و همه سر می‌کِشند و منتظر هستند که ببینند این طَبیب چه می‌گوید؛ دلشوره دارند؛ خدا نکند که بگوید دیگر کار تمام است. این‌ها همین‌جور صف کشیده بودند و نگاه می‌کردند. این طَبیب یک شُش گوسفند را درخواست کرد. دستمال را از زَخم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باز کرد و این شُش را داخل این شکاف کرد. وقتی بالا آورد، اَجزای مَغز حضرت علی (علیه السلام) همراه این شُش بالا آمد. عرضه داشت: یا علی! وصیّت‌های خود را بکُن، دیگر کار تمام است. در شهر کوفه شایعه شد که مولا حالشان بهم خورده است، مَسموم شده‌اند و شیر برای ایشان خوب است. طَبیب گفته بود که به ایشان شیر بدهید. این‌جور که مَشهور است و گفته‌اند، بچّه‌های یتیم کاسه‌های شیر در دست گرفته بودند. اطراف خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نالان و گریان «وای بابا» می‌گفتند. می‌گفتند که سَهم خودمان را آورده‌ایم تا مولا شیر بخورد تا شاید خوب بشود. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۹]»؛ مولا جان! سر شما شکافته شد و یک ضَربت بود؛ ولی همه‌ی عَواطف جوشید، همه دور خانه آمدند و طَواف می‌کردند، گریه می‌کردند، وای بابا می‌گفتند. اما بمیرم برای حُسینت! «وَ هذَا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ[۴۰]»؛ وقتی این‌ها بدن نازنین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را قطعه‌قطعه کردند. جشن گرفتند، کَف می‌زدند. امان از دل زینب (سلام الله علیها)، امان از دل رُباب (سلام الله علیها)، امان از دل رُقیّه (سلام الله علیها).

‌لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به فرق شکافته‌ی مولا لباس ظُهور در همین ایام بر قامت مولایمان حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) بپوشان.

خدایا! چشم ما را به جَمال مبارک ایشان روشن بفرما.

خدایا! دل‌های ما را مالامال عشق و انتظار قرار بده.

خدایا! نَسل ما و فرزندان ما را از کشتی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) پیاده نکُن.

خدایا! دست ما را از سُکان کشتی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) کوتاه مَفرما.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم در آن چهار موقفی که مولا وعده داده‌اند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به فریاد ما برسان.

الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم مریض‌ها عُموماً، مریضه‌ی مورد نظر، مریض مورد نظر و سفارش‌شده را شِفا، عافیت کامل و عافیت مُفید نَصیب‌شان بگردان.

خدایا! ما را مریض نکُن.

خدایا! ما را بی‌آبرو نکُن.

خدایا! ما را ظُلمانی نکُن.

خدایا! توفیقاتی که به ما داده‌ای، از ما نَگیر.

خدایا! توفیقاتی که نداریم نَصیب‌مان بگردان.

خدایا! بهترین‌ها که به میهمان‌های رمضانت می‌دهی، ما را هم مَحروم نفرما.

الها! پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این کشور را، این نظام را، این رهبری عزیز و همه‌ی کسانی که پَرچم نظام هستند، پَرچم‌دار نظام هستند، با آبرو و عزّت و اقتدار نگاه‌دار.

خدایا! کسانی که قَصد ضربه‌زدن به این نشانه‌ها را دارند، با صولت و غَضب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سُفره‌ی عُمرشان را جمع بگردان.

خدایا! ما را مُبتلا به اهل خیانت نکُن.

خدایا! خودمان را هم همیشه از مسیر خیانت دور بدار.

الها! پروردگارا! امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا، پدران، مادران، حق‌داران، مَشایخ‌‌مان را همگی بر سر سُفره‌ی مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ببخش و بیامُرز.

بارالها! نَسل جوان‌ را به ساحل نجات و اَمان برسان.

خدایا! به ما اَمان علوی در دنیا و آخرت در برابر همه‌ی آفت‌ها، همه‌ی خطرات نَصیب بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۳٫

«وَ کُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا».

[۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۴٫

[۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۰٫

«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ».

[۵] سوره مبارکه انفطار، آیه ۵٫

«عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ».

[۶] سوره مبارکه یس، آیه ۱۶٫

«قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ».

[۷] سوره مبارکه یس، آیه ۱۸٫

«قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ».

[۸] سوره مبارکه یس، آیه ۱۹٫

«قَالُوا طَائِرُکُمْ مَعَکُمْ ۚ أَئِنْ ذُکِّرْتُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ».

[۹] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۳٫

[۱۰] سوره مبارکه قیامه، آیات ۱ و ۲٫

[۱۱] سوره مبارکه قیامه، آیات ۱۴ و ۱۵٫

[۱۲] سوره مبارکه کهف، آیه ۴۹٫

«وَ وُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَ لَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَ لَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا».

[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۴٫

«لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ ۖ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

[۱۴] ملهوف (لهوف)، ص ۱۲۶ و بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۶۶ و ۳۶۷٫

«اَلْحَمْدُلِلّهِ ما شاءَ اللّهُ، وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى رَسُولِهِ، خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَهِ عَلى جیدِ الْفَتاهِ، وَ ما أَوْلَهَنی إِلى أَسْلافی اِشْتِیاقُ یَعْقُوبَ إِلى یُوسُفَ، وَ خُیِّرَلِی مَصْرَعٌ اَنَا لاقیهِ. کَأَنِّی بِاَوْصالی تَقْطَعُها عَسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواویسِ وَ کَرْبَلاءَ فَیَمْلاََنَّ مِنِّی اَکْراشاً جَوْفاً وَ اَجْرِبَهً سَغْباً، لا مَحیصَ عَنْ یَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَى اللّهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ، نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ یُوَفّینا اَجْرَ الصّابِرینَ. لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) لَحْمَتُهُ، وَ هِىَ مَجْمُوعَهٌ لَهُ فى حَظیرَهِ الْقُدْسِ، تَقَرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ وَ یُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ. مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالى».

[۱۵] سوره مبارکه هود، آیه ۱۱۴٫

«وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ زُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ ۚ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ۚ ذَٰلِکَ ذِکْرَىٰ لِلذَّاکِرِینَ».

[۱۶] ابن شاذان قمی، أبو الفضل سدیدالدین، الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی‌طالب(علیهما السلام)، محقق، مصحح، شکرچی، علی، ص ۲۸، قم، مکتبه الأمین، چاپ اول، ۱۴۲۳ق؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، نهج الحقّ و کشف الصدق، ص ۲۵۹، بیروت، دار الکتاب اللبنانی، چاپ اول، ۱۹۸۲م؛ أبو شجاع دیلمی همدانی، شیرویه بن شهردار، الفردوس بمأثور الخطاب، ج ۲، ص ۱۴۲، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.

«حُبُّ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ حَسَنَهٌ، لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ، وَ بُغْضُهُ سَیِّئَهٌ لَا تَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَه».

[۱۷] سوره مبارکه مریم، آیه ۹۶٫

[۱۸] الأمالی للصدوق: ۵۷۸/۷۹۰ ، فلاح السائل : ۱۵۸ ، تحف العقول : ۲۹۴ عن الإمام الباقر علیه السلام، روضه الواعظین: ۴۵۸ کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ۷۰/۱۵/۳٫

«الأمالی للصدوق عن محمّد بن أبی عمیر: حَدَّثَنی مَن سَمِعَ أبا عَبدِاللّه ِ الصَّادِقَ علیه السلام یَقولُ: ما أحَبَّ اللّه ُ عز و جل مَن عَصاهُ. ثُمَّ تَمَثَّلَ فَقالَ: تَعصِی الإِلهَ وأنتَ تُظهِرُ حُبَّهُ هذا مُحالٌ فِی الفِعالِ بَدیعُ لَو کانَ حُبُّکَ صادِقا لَأَطَعتَهُ إنَّ المُحِبَّ لِمَن یُحِبُّ مُطیعُ».

[۱۹] حارث‌بن عبداللّه همْدانی، یا حارث اعور، تابعی کوفی (درگذشت ۶۵ق)، از اصحاب امام علی (علیه السلام) و از نخستین بیعت‌کنندگان با ایشان در مدینه بود. حارث اعور احادیث و خطبه‌های امیرمؤمنان (علیه السلام) را می‌ نوشت و به نوشته شوشتری، او نخستین گردآورنده خطبه‌های امام علی (علیه السلام) است. نسب کامل وی حارث‌بن عبدالله بن کعب‌بن اسدبن خالد (یخلُد) بن حوث است. نام او را حرث نیز نقل کرده‌اند. در برخی منابع نام پدر وی عبید آمده است. حارث به شاخه حوث از قبیله هَمدان منسوب است. برخی نیز او را خارَفی/ خارِفی دانسته‌اند، که ظاهراً تصحیف حوثی است. قبیله همدان از قبایل یمنی بودند که پس از تأسیس شهر کوفه در سال ۱۷ ه.ق. به این شهر کوچانده شدند و در آنجا سکنا گزیدند؛  ازاین‌رو، تا پیش از این زمان، اطلاعی از زندگی حارث در دست نیست. کنیه حارث، ابوزهیر بود و چون فقط یک چشم داشت به اَعوَر شهرت یافت. در منابع گاه از حارث اعور، بدون ذکر نام پدرش، یاد شده که موجب گردیده است برخی رجالیان او را حارث‌بن قیس، برخی حارث‌بن عبداللّه و برخی حارث‌بن غیث بدانند، هر چند که به احتمال زیاد، حارث اعور همان حارث‌ بن عبداللّه اعور است. از خاندان و فرزندان حارث اطلاع دقیقی در دست نیست. ابن‌عساکر، به نقل از واقدی، از فردی به نام عبدالرحمان‌بن حارث‌بن عبداللّه همدانی کوفی یاد کرده که در سال ۴۳ هجری، به همراه عبدالرحمان‌ بن خالد بن ولید، در فتوحات شرکت داشته و چون از خبره‌ترین افراد در حساب بوده است، او را بر کار غنایم گمارده بودند. او سهمی را که از غنایم برایش در نظر گرفته بودند نپذیرفت. ظاهرآ این فرد پسر حارث بوده و اوصافی که از او ذکر شده، از جمله اینکه بر علم حساب تسلط داشته، شاهدی بر این مدعاست. همچنین سعید بن عمرو (برادرزاده حارث) یکی از راویان وی بوده است. یکی از نوادگان او، به نام حارث‌بن محمدبن حارث، نیز از راویان شیعه بوده است. شیخ بهائی و پدر وی، که از نسل حارث بوده‌اند، به حارثی و همْدانی ملقب شده‌اند.

حارث اعور در سال ۶۵ قمری، در دوران عبدالله بن زبیر، در کوفه درگذشت. بنا به وصیت حارث، عبدالله بن یزید خطمی (عامل ابن‌زبیر در کوفه) بر پیکر وی نماز گزارد. این امر می‌تواند حاکی از همراهی حارث با زبیریان و اعتراض او به امویان باشد. ذهبی از حارث با عناوینی چون علامه، فقیه، امام و کثیرالعلم یاد کرده است. حارث را حاذق در علم حساب و نیز فرایض (نحوه محاسبه و تقسیم میراث میت میان ورثه) دانسته و حافظه‌اش را ستوده‌اند. یعقوبی او را در زمره اصحاب دانشمند علی (علیه السلام) برشمرده و ابن‌سیرین او را در شمار پنج عالم و فقیه سرشناس کوفه نام‌برده است. همچنین او را از اصحاب ابن مسعود دانسته‌اند. عباراتی مبهم از حارث درباره یادگیری قرآن نقل شده است، مانند اینکه «من قرآن را در سه سال و وحی را در دو سال آموختم» (تعلّمت القرآن فی ثلاث سنین و الوحی فی سنتین)؛ یا در پاسخ به کسی که گفته بود قرآن را در دو سال آموخته است، گفته بود: «قرآن آسان است، وحی دشوارتر است» (القرآن هَینٌ، الوحی اَشدُّ). این عبارت، به سبب ابهام، در کتاب‌های غریب‌الحدیث بررسی و از آن تفاسیر مختلفی شده است. برخی مقصود از قرآن را قرائت قرآن و مقصود از وحی را کتابت آن دانسته‌اند، اما شوشتری مراد از وحی را تفسیر و شأن نزول آیات قرآن، و سید محسن امین وحی را حدیث معنا کرده‌اند.

حارث اعور احادیث و خطبه‌های امیرمؤمنان (علیه السلام) را مکتوب می‌کرده است. به نوشته شوشتری، او نخستین گردآورنده خطبه‌های امام علی (علیه السلام) است. در گزارشی آمده است که حارث به تشویق حضرت علی (علیه السلام) اوراقی خرید و پس از آن، علوم و احادیث بسیاری از آن حضرت در آن نوشت. حارث از اصحاب خاص امام علی (علیه السلام) و از نخستین بیعت‌کنندگان با وی در مدینه بوده و آن حضرت وی را در زمره ده یار معتمد خود برشمرده است. ابن‌قتیبه نیز نام حارث را در صدر اسامی شیعیان آورده است. از او به عنوان پرچمْدارِ (صاحب رایه) علی (علیه السلام) نیز یاد شده است؛ همچنین گفته‌اند که حضرت علی (علیه السلام) هنگام فراخواندن لشکریان خود در جنگ صفین، از حارث می‌خواست که آنان را فرا بخواند. حارث محبت و علاقه ویژه‌ای به علی (علیه السلام) داشته تا جایی که ابن‌حِبّان او را از شیعیان تندرو دانسته است. در منابع شیعی گزارش گفتگوی وی و علی (علیه السلام) در این باره نقل شده است. براساس روایتی، حارث محبت و شیفتگی فراوان خود را به حضرت علی (علیه السلام) ابراز کرده و حضرت نیز در پاسخ فرموده است: «هر بنده‌ای که مرا دوست داشته باشد در هنگام مرگ مرا به گونه‌ای که دوست دارد، می‌بیند و کسی که مرا دشمن بدارد، در هنگام مرگ مرا به گونه‌ای که دوست ندارد، می‌بیند». سیداسماعیل‌بن محمد حِمیری این مضمون را به شعر درآورده است. این روایت و ابیات «سیدحمیری»(که اینگونه شروع می شود:یا حار همدان من یمت یرنی …) در میان شیعیان رواج بسیاری دارد و در موضوع دیدار شیعیان با امیرالمؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام) به هنگام احتضار، به آن استشهاد می‌شود.

[۲۰] إحیاء علوم الدین، الغزالی أبوحامد، جلد ۲، صفحه ۵۶٫

«…کان الحسن بن علی رضی الله عنهما مطلاقاً ومنکاحاً ووجه ذات یوم بَعْضَ أَصْحَابِهِ لِطَلَاقِ امْرَأَتَیْنِ مِنْ نِسَائِهِ وَقَالَ قُلْ لَهُمَا اعْتَدَّا وَأَمَرَهُ أَنْ یَدْفَعَ إِلَى کل واحدهً عشره آلاف درهم ففعل فلما رجع إلیه قال ماذا فعلتا قال أما إحداهما فنکست رأسها وتنکست وأما الأخرى فبکت وانتحبت وسمعتها تقول متاع قلیل من حبیب مفارق فأطرق الحسن وترحم لها وقال لو کنت مراجعاً امرأهً بعد ما فارقتها لراجعتها ودخل الحسن ذات یوم على عبد الرحمن بن الحارث بن هشام فقیه المدینه ورئیسها ولم یکن له بالمدینه نظیر وبه ضربت المثل عائشه رضی الله عنها حیث قالت لو لم أسر مسیری ذلک لکان أحب إلی من أن یکون لی سته عشراً ذکراً من رسول الله صلى الله علیه وسلم مثل عبد الرحمن بن الحارث بن هشام فدخل علیه الحسن فی بیته فعظمه عبد الرحمن وأجلسه فی مجلسه وقال ألا أرسلت إلی فکنت أجیئک فقال الحاجه لنا. قال: وما هی قال جئتک خاطباً ابنتک فأطرق عبد الرحمن ثم رفع رأسه وقال والله ما على وجه الأرض أحد یمشی علیها أعز علی منک ولکنک تعلم أن ابنتی بضعه منی یسوءنی ما ساءها ویسرنی ما سرها وأنت مطلاق فأخاف أن تطلقها وإن فعلت خشیت أن یتغیر قلبی فی محبتک وأکره أن یتغیر قلبی علیک فأنت بضعه من رسول الله صلى الله علیه وسلم فإن شرطت أن لا تطلقها زوجتک فسکت الحسن وقام وخرج وقال بعض أهل بیته. سمعته وهو یمشی ویقول ما أراد عبد الرحمن إلا أن یجعل ابنته طوقاً فی عنقی. وکان علی رضی الله عنه یضجر من کثره تطلیقه فکان یعتذر منه على المنبر ویقول فی خطبته إن حسناً مطلاقاً فلا تنکحوه حتى قام رجل من همدان فقال والله یا أمیر المؤمنین لننکحنه ما شاء فإن أحب أمسک وإن شاء ترک فسر ذلک علیاً وقال: لو کنت بواباً على باب جنه … لقلت لهمدان ادخلی بسلام. وهذا تنبیه على أن من طعن فی حبیبه من أهل وولد بنوع حیاء فلا ینبغی أن یوافق علیه فهذه الموافقه قبیحه بل الأدب المخالفه ما أمکن فإن ذلک أسر لقلبه وأوفق لباطن ذاته والقصد من هذا بیان أن الطلاق مباح وقد وعد الله الغنى فی الفراق والنکاح جمیعاً فقال {وأنکحوا الأیامى منکم والصالحین من عبادکم وإمائکم إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله} وقال سبحانه وتعالى {وإن یتفرقا یغن الله کلاً من سعته} الرَّابِعُ أَنْ لَا یُفْشِیَ سِرَّهَا لَا فِی الطَّلَاقِ وَلَا عِنْدَ النِّکَاحِ فَقَدْ وَرَدَ فِی إفشاء سر النساء فی الخبر الصحیح وعید عظیم. ویروى عن بعض الصالحین أنه أراد طلاق امرأه فقیل له ما الذی یریبک فیها فقال العاقل لا یهتک ستر امرأته فلما طلقها قیل له لم طلقتها فقال مالی ولا مرأه غیری فهذا بیان ما على الزوج القسم الثانی من هذا الباب النظر فی حقوق الزوج علیها والقول الشافی فیه أن النکاح نوع رق فهی رقیقه له فعلیها طاعه الزوج مطلقاً فی کل ما طلب منها فی نفسها مما لَا مَعْصِیَهَ فِیهِ وَقَدْ وَرَدَ فِی تَعْظِیمِ حَقِّ الزَّوْجِ عَلَیْهَا أَخْبَارٌ کَثِیرَهٌ قَالَ صَلَّى الله علیه وسلم أیما امرأه ماتت وزوجها عنها راض دخلت الجنه…».

[۲۱] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۴٫

«سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ».

[۲۲] سوره مبارکه حجر، آیه ۴۶٫

[۲۳] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای سَحر.

«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بِأَبْهاهُ وَ کُلُّ بَهائِکَ بَهِیٌّ، اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمالِکَ جَمِیلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِجَمالِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِأَجَلِّهِ وَ کُلُّ جَلالِکَ جَلِیلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِأَعْظَمِها وَ کُلُّ عَظَمَتِکَ عَظِیمَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ نُورِکَ بِأَنْوَرِهِ وَ کُلُّ نُورِکَ نَیِّرٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِنُورِکَ کُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ رَحْمَتِکَ بِأَوْسَعِها وَ کُلُّ رَحْمَتِکَ واسِعَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ کُلِّها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ کَلِماتِکَ بِأَتَمِّها وَ کُلُّ کَلِماتِکَ تامَّهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِکَلِماتِکَ کُلِّها…».

[۲۴] سوره مبارکه شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹٫

[۲۵] صحیفه الإمام الرِّضا : ۸۶/۲۰۳٫

«الإمامُ علیٌّ علیه السلام: مَن أحَبَّنی وجَدَنی عندَ مَماتِهِ بحَیثُ یُحِبُّ، و مَن أبغَضَنی وجَدَنی عندَ مَماتِهِ بحَیثُ یَکرَهُ».

[۲۶] همان.

[۲۷] دانشنامه امام علی علیه السلام، جمعی از نویسندگان، جلد ۱، صفحه ۳۲۴٫

[۲۸] محمد‌تقی جعفری مشهور به علامه جعفری (۱۳۰۲ – ۱۳۷۷ش)، از علمای شیعه در قرن ۱۵ هجری قمری، حکیم، فیلسوف، متکلم، فقیه و اصولی. او شاگرد مرتضی طالقانی بود و سراسر عمر خود را در تحصیل، تدریس و پژوهش و تحقیق سپری کرد. وی بیش از ۸۰ جلد کتاب تالیف کرده است. جبر و اختیار، شرح نهج‌البلاغه، شرح مثنوی معنوی و وجدان، از معروف‌ترین آثار اوست. علامه جعفری چندین بار با «برتراند راسل» در مورد مسائل فلسفی نامه‌نگاری داشته و با «روژه گارودی»، «پروفسور عبدالسلام» و «پروفسور روزنتال» گفتگوهایی داشته است. محمد تقی جعفری خواندن و نوشتن و بخشی از مقدمات دروس ابتدایی و قرآن را نزد مادرش آموخت. او وقتی شش سال داشت در مدرسهٔ اعتماد تبریز، فقط پایه چهارم و پنجم را گذراند و در این زمان متن «کلیله و دمنه» را از حفظ می‌خواند. سپس به همراه برادرش به مدرسه طالبیه تبریز رفت و آموزش علوم دینی را نزد استادان آنجا شروع کرد. تأمین هزینهٔ زندگی، او را ناگزیر ساخته بود تا صبح‌ها به دانش آموختن پرداخته و بعد از ظهرها را کار کند. او در سال ۱۳۱۹ش برای ادامه تحصیلات به تهران رفت. ابتدا در مدرسه علمیه فیلسوف‌الدوله، واقع در جوار امامزاده اسماعیل و سپس مدرسه مروی دروسی چون مکاسب٬ کفایه و حکمت منظومه و بخشی از اسفار اربعه را خواند. او در سال ۱۳۲۲ش به قم مهاجرت و در مدرسه دارالشفا اقامت گزید. در این زمان به دست سید محمد حجت کوه‌کمری و محمد صدوقی ملبس به لباس روحانیت شد. محمدتقی جعفری در درس خارج اساتید سطوح عالی حوزه شرکت کرد. سپس در ۱۳۶۳ق به نجف اشرف رفته و در حالی‌که تنها ۲۳ سالش بود، از محمدکاظم شیرازی، اجازه اجتهاد دریافت کرد. وی در نجف از محضر مرتضی طالقانی از نظر تربیتی واخلاقی بهره برد و در سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۳۷ش پس از یازده سال اقامت در نجف، به ایران بازگشت و بیش از یک‌سال در مشهد مقدس ماند و سپس تا انتهای عمرش در تهران به تحصیل، تدریس و تحقیق پرداخت. او به زبان های عربی و انگلیسی تسلط کامل داشت. در سال ۱۳۷۶ش سید محمد خاتمی٬ رییس‌جمهور وقت به پاس خدمات پنجاه ساله در عرصه دانش و پژوهش٬ نشان درجه یک دانش را به محمدتقی جعفری تقدیم کرد. محمدتقی جعفری در ۲۵ آبان ۱۳۷۷ش درگذشت، آیت الله عبدالله جوادی آملی بر او نماز خواند و در مشهد در حرم امام رضا (علیه السلام) در دارالزهد به خاک سپرده شد. آیت‌الله خامنه‌ای رهبر ایران درگذشت او را تسلیت گفت.

[۲۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۴۳٫

«وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ ۖ وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَٰذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ ۖ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ ۖ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّهُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

[۳۰] دیوان امام علی علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۳۵۲.

«یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی   ***   مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلاً

یَعْرِفُنِی طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ   ***   بِنَعْتِهِ وَ اِسْمِهِ وَ مَا فَعَلاَ

وَ أَنْتَ عِنْدَ اَلصِّرَاطِ مُعْتَرِضِی   ***   فَلاَ تَخَفْ عَثْرَهً وَ لاَ زَلَلاً

أَقُولُ لِلنَّارِ حِینَ تُوقَفُ   ***   لِلْعَرْضِ ذَرِیهِ لاَ تَقْرَبِی اَلرَّجُلاَ

ذَرِیهِ لاَ تَقْرَبِیهِ إِنَّ لَهُ   ***   حَبْلاً بِحَبْلِ اَلْوَصِیِّ مُتَّصِلاً

أَسْقِیکَ مِنْ بَارِدٍ عَلَى ظَمَإٍ   ***   تَخَالُهُ فِی اَلْحَلاَوَهِ اَلْعَسَلاَ

قَوْلُ عَلِیِّ لِحَارِثٍ عَجَبٌ   ***   کَمْ ثَمَّ أُعْجُوبَهٍ لَهُ حَمَلاَ».

[۳۱] همان.

[۳۲] صحیفه الإمام الرِّضا : ۸۶/۲۰۳٫

[۳۳] بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، جلد ۱، صفحه ۷۵٫

«أَخْبَرَنَا اَلْفَقِیهُ أَبُو إِسْحَاقَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبِی اَلْقَاسِمِ بْنِ أَحْمَدَ اَلدَّیْلَمِیُّ مِنْ لَفْظِهِ بِآمُلَ فِی دَارِهِ بِمَحَلَّهِ اَلْمَشْهَدِ اَلنَّاصِرِ فِی رَبِیعٍ اَلْأَوَّلِ سَنَهَ عِشْرِینَ وَ خَمْسِمِائَهٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مَنْصُورٍ نَصْرُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْفُرَاتِیُّ اَلْقَزْوِینِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْجَوْهَرِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ اَلْقَطِیفِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عُمَرَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ اَلثَّقَفِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَسْبَاطُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ اَلزُّبَیْدِیُّ عَنِ اَلْأَعْمَشِ عَنْ عَدِیِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ زِرٍّ قَالَ: قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : وَ اَلَّذِی فَلَقَ اَلْحَبَّهَ وَ خَلَقَ اَلنَّسَمَهَ إِنَّهُ لَعَهِدَ اَلنَّبِیُّ اَلْأُمِّیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَیَّ لاَ یُحِبُّکَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یُبْغِضُکَ إِلاَّ مُنَافِقٌ».

[۳۴] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۱، صفحه ۴۱۱٫

«قِیلَ: دَخَلَ اَلْحَارِثُ اَلْهَمْدَانِیُّ عَلَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی نَفَرٍ مِنَ اَلشِّیعَهِ قَالَ اَلْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَهَ وَ کُنْتُ فِیمَنْ دَخَلَ فَجَعَلَ اَلْحَارِثُ یَتَأَوَّدُ فِی مِشْیَتِهِ وَ یَخْبِطُ اَلْأَرْضَ بِمِحْجَنِهِ وَ کَانَ مَرِیضاً فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ کَانَتْ لَهُ مِنْهُ مَنْزِلَهٌ فَقَالَ کَیْفَ تَجِدُکَ یَا حَارُ قَالَ نَالَ اَلدَّهْرُ مِنِّی یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ زَادَنِی أُوَاراً وَ غَلِیلاً اِخْتِصَامُ أَصْحَابِکَ بِبَابِکَ قَالَ وَ فِیمَ خُصُومَتُهُمْ قَالَ فِی شَأْنِکَ وَ اَلْبَلِیَّهِ مِنْ قِبَلِکَ فَمِنْ مُفْرِطٍ غَالٍ وَ مُبْغِضٍ قَالٍ وَ مِنْ مُتَرَدِّدٍ مُرْتَابٍ لاَ یَدْرِی أَ یُقْدِمُ أَمْ یُحْجِمُ قَالَ فَحَسْبُکَ یَا أَخَا هَمْدَانَ أَیْ کَفَاکَ هَذَا اَلْقَوْلُ أَلاَ إِنَّ خَیْرَ شِیعَتِی اَلنَّمَطُ اَلْأَوْسَطُ إِلَیْهِمْ یَرْجِعُ اَلْغَالِی وَ بِهِمْ یَلْحَقُ اَلتَّالِی قَالَ لَوْ کَشَفْتَ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی اَلرَّیْنَ عَنْ قُلُوبِنَا وَ جَعَلْتَنَا فِی ذَلِکَ عَلَى بَصِیرَهٍ مِنْ أَمْرِنَا قَالَ قَدْکَ فَإِنَّکَ اِمْرُؤٌ مَلْبُوسٌ عَلَیْکَ إِنَّ دِینَ اَللَّهِ لاَ یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَهِ اَلْحَقِّ وَ اَلْآیَهُ اَلْعَلاَمَهُ فَاعْرِفِ اَلْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ یَا حَارِ إِنَّ اَلْحَقَّ أَحْسَنُ اَلْحَدِیثِ وَ اَلصَّادِعَ مُجَاهِدٌ وَ بِالْحَقِّ أُخْبِرُکَ فَأَرْعِنِی سَمْعَکَ ثُمَّ خَبِّرْ بِهِ مَنْ کَانَتْ لَهُ حَصَاهٌ مِنْ أَصْحَابِکَ أَلاَ إِنِّی عَبْدُ اَللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ وَ صِدِّیقُهُ اَلْأَوَّلُ صَدَّقْتُهُ وَ آدَمُ بَیْنَ اَلرُّوحِ وَ اَلْجَسَدِ ثُمَّ إِنِّی صِدِّیقُهُ اَلْأَوَّلُ فِی أُمَّتِکُمْ حَقّاً فَنَحْنُ اَلْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ اَلْآخِرُونَ أَلاَ وَ أَنَا خَاصَّتُهُ یَا حَارِ وَ خَالِصَتُهُ وَ صِنْوُهُ وَ وَصِیُّهُ وَ وَلِیُّهُ وَ صَاحِبُ نَجْوَاهُ وَ سِرِّهِ أُوتِیتُ فَهْمَ اَلْکِتَابِ وَ فَصْلَ اَلْخِطَابِ وَ عِلْمَ اَلْقُرُونِ وَ اَلْأَسْبَابِ وَ اُسْتُودِعْتُ أَلْفَ مِفْتَاحِ یَفْتَحُ کُلُّ مِفْتَاحٍ أَلْفَ بَابٍ یُفْضِی کُلُّ بَابٍ إِلَى أَلْفِ أَلْفِ عَهْدٍ وَ أُیِّدْتُ أَوْ قَالَ أُمْدِدْتُ بِلَیْلَهِ اَلْقَدْرِ نَفْلاً وَ إِنَّ ذَلِکَ لَیَجْرِی لِی وَ مَنِ اُسْتُحْفِظَ مِنْ ذُرِّیَّتِی مَا جَرَى اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ حَتَّى یَرِثَ اَللَّهُ اَلْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهٰا  وَ أُبَشِّرُکَ یَا حَارِ لَیَعْرِفَنِّی وَ اَلَّذِی فَلَقَ اَلْحَبَّهَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَهَ وَلِیِّی وَ عَدُوِّی فِی مَوَاطِنَ شَتَّى لَیَعْرِفَنِّی عِنْدَ اَلْمَمَاتِ وَ عِنْدَ اَلصِّرَاطِ وَ عِنْدَ اَلْمُقَاسَمَهِ قَالَ وَ مَا اَلْمُقَاسَمَهُ یَا مَوْلاَیَ فَقَالَ لِی مُقَاسَمَهُ اَلنَّارِ أَقْسِمُهَا قِسْمَهً صِحَاحاً أَقُولُ هَذَا وَلِیِّی وَ هَذَا عَدُوِّی ثُمَّ أَخَذَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِیَدِ اَلْحَارِثِ وَ قَالَ یَا حَارِثُ أَخَذْتُ بِیَدِکَ کَمَا أَخَذَ بِیَدِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لِی وَ اِشْتَکَیْتُ إِلَیْهِ حَسَدَهَ قُرَیْشٍ وَ اَلْمُنَافِقِینَ لِی إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ أَخَذْتُ بِحَبْلٍ أَوْ حُجْزَهٍ یَعْنِی عِصْمَهً مِنْ ذِی اَلْعَرْشِ تَعَالَى وَ أَخَذْتَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بِحُجْزَتِی وَ أَخَذَ ذُرِّیَّتُکَ بِحُجْزَتِکَ وَ أَخَذَ شِیعَتُکُمْ بِحُجَزِکُمْ فَمَا ذَا یَصْنَعُ اَللَّهُ بِنَبِیِّهِ وَ مَا یَصْنَعُ نَبِیُّهُ بِوَصِیِّهِ وَ مَا یَصْنَعُ وَصِیُّهُ بِأَهْلِ بَیْتِهِ وَ مَا یَصْنَعُ أَهْلُ بَیْتِهِ بِشِیعَتِهِمْ خُذْهَا إِلَیْکَ حَارِ قَصِیرَهٌ مِنْ طَوِیلَهٍ أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکَ مَا اِحْتَسَبْتَ أَوْ قَالَ مَا اِکْتَسَبْتَ قَالَهَا ثَلاَثاً فَقَالَ اَلْحَارِثُ وَ قَامَ یَجُرُّ رِدَاءَهُ جَذَلاً مَا أُبَالِی وَ رَبِّی بَعْدَ هَذَا أَ لَقِیتُ اَلْمَوْتَ أَوْ لَقِیَنِی. قال جمیل بن صالح فأنشدنی السید بن محمد فی کلمه له:

قول علی لحارث عجب   ***   کم ثم أعجوبه له جملا

یا حار همدان من یمت یرنی   ***   من مؤمن أو منافق قبلا

یعرفنی طرفه و أعرفه   ***   بنعته و اسمه و ما فعلا

و أنت عند الصراط تعرفنی   ***   فلا تخف عثره و لا زللا

أسقیک من بارد على ظمإ   ***   تخاله فی الحلاوه العسلا

أقول للنار حین تعرض   ***   للعرض دعیه لا تقربی الرجلا

دعیه لا تقربیه إن له   ***   حبلا بحبل الوصی متصلا».

[۳۵] همان.

[۳۶] همان.

[۳۷] شیخ صدوق،‌ عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ۱۳۷۸ ق، ج ۲، ص ۲۷؛ ابن‌عقده کوفی، فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ۱۴۲۴ ق، ص ۱۰۲؛‌ طبری آملی، بشارهالمصطفی، ۱۳۸۳ ق، ص۵۶ و ۱۰۲ و ۱۶۴.

«یا عَلِی إِنَّکَ قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ».

[۳۸] خزاز رازی، کفایه الأثر، ۱۴۰۱ ق، ص ۱۶۲.

[۳۹] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۴۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).