روز عاشورا مجلس عزاداری حضرت سید الشهدا علیه السلام در مسجد جامع ازگل با سخنرانی آیت الله صدیقی برگزار شد که مشروح آن تقدیم میگردد.
- ویژگیهای نفس مطمئنّه
- راههای رسیدن به نفس مطمئنّه
- اخلاص امام حسین (علیه السّلام) و یاران او
- فقر و ضعف ذاتی انسان
- اثرپذیری انسان نسبت به کسب جاه و مقام
- جایگاه و عظمت قرآن
- امام حسین (علیه السّلام) قرآن ناطق
- سورهی فجر سورهی امام حسین (علیه السّلام)
- توصیه به امام حسین (علیه السّلام) برای نرفتن به کربلا
- اشاره به عبودیّت امام حسین (علیه السّلام) در سورهی فجر
- مفهوم عبد مطلق بودن
- هدایت انسان توسّط خداوند در مسیر حق
- دور شدن انسان از خود در راه هدایت
- آگاهی خداوند نسبت به تمام امور
- از بین رفتن فاصله بین خدا و انسان
- آسان بودن سختیها برای امام حسین (علیه السّلام) و یاران او
- تجلّی قرآن در وجود امام حسین (علیه السّلام)
- هدایت شدن افراد توسّط امام حسین (علیه السّلام)
- جمال و هیبت امام حسین (علیه السّلام)
- ذکر مصیبت امام حسین (علیه السّلام)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنُوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهَ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینَ سِیَّمَا قَتَلَتِ الْحُسَینِ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ».
ویژگیهای نفس مطمئنّه
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی».[۲]
یکی از اموری که گمشدهی بشر است اطمینان، آرامش، ثبات در زندگی است. انسان حالی پیدا کند، مقامی برای او پیش بیاید که برای او اقبال و ادبار، فراز و نشیب، پیروزی و شکست، صحت و بیماری، تفاوتی نکند. طوفانها، امواج سهمگین، روح او را طوفانی نکند. در همهی حالات از یک نورانیّتی، از یک آرامش باطنی برخوردار باشد و هیچ چیزی او را از تکلیف غافل نکند. این حالت برای کسی پیش بیاید دارای نفس مطمئنّه شده است.
راههای رسیدن به نفس مطمئنّه
نسخهای که قرآن کریم برای به دست آوردن چنین حالی ارائه فرموده است در چند مسیر قابل ملاحظه است. یکی ایمان است، «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ».[۳] ایمان از امن و امان است. کسی که چراغ ایمان در دل او روشن باشد و مشعل ایمان زوایای جان او را از ظلمات پاک کرده باشد، نشان میدهد که از این دل حجاب برطرف شده و نور الهی بر این دل میتابد.
برای کسی که در معرض نور الهی است و پرتو نور خدا فضای زندگی او را روشن کرده فرقی نمیکند، دل اینجا نیست، دل بالا است. تمام شرایط برای او قابل تحمّل است و در همهی حالات با خدا زندگی میکند. یعنی هیچ وقت پشت او خالی نیست، تکیهگاه دارد، پناهگاه دارد. همیشه در پناه است، همیشه در امان است.
راه دوم اتّصال به ولایت است. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ».[۴] نکتهی سوم یا راه سوم، کلاس سوم، هجرت به سوی خدا است، حضور در جبهههای نبرد با اخلاص است. در جنگ حنین خدای متعال دارد که «أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ».[۵]
اخلاص امام حسین (علیه السّلام) و یاران او
آنچه که در کربلا به انسان کرامت امام حسین و حقّانیت امام حسین (علیه السّلام) را نشان میدهد جامعیّت حرکت امام حسین (علیه السّلام) است. نشان میدهد هیچ نوع حواس پرتی برای سیّد الشّهداء (علیه السّلام) و یاران او پیش نیامده است، هیچ نوع غفلتی از هیچ وظیفه و تکلیفی برای آنها نبوده است. امام حسین (علیه السّلام) هم شب عاشورا و هم روز عاشورا همهی آنچه میشد با آن خود را به خدا نزدیک کند از قلم نینداخته است.
فقر و ضعف ذاتی انسان
رمز اساسی آن هم یک چیز بیشتر نیست. انسان وجود محدودی است، جزر و مدها مرزهای انسان کم ظرفیّت و محدود را میشکند و انسان را بالا و پایین میکند. انسان کوچک مثل پر کاهی روی آب است، امواج او را میبرند، به هر سو میکشانند. ولی بزرگی انسان بزرگ برای او نیست، بزرگی او برای خدای او است. انسان و همهی موجودات فقیر هستند، ضعیف هستند، اثرپذیر هستند، در برابر فشارها کم میآورند، خود را میبازند، از دست میدهند.
اثرپذیری انسان نسبت به کسب جاه و مقام
به دست آوردن علم و قدرت و ثروت هم عین فقر است، ثروت طوفانی است، افراد ضعیف در ثروت خیلی بالا و پایین میشوند، رنگ عوض میکنند. انسانهای کوچک با به دست آوردن موقعیّت و ریاست و قدرت، به کلّی تغییر ماهیّت میدهند، گویی انسان قبلی نیستند. همه چیزآنها عوض میشود، رنگ عوض میکنند. علم هم همینطور است، انسانی که ظرفیّت کافی را ندارد، نورانیّت کافی را ندارد، وقتی تخصّص بالایی پیدا میکند، انگشتنما میشود، مشارب بنان میشود، حالت فرعونی پیدا میکند. حالت او تبختر، تجبّر و تحقیر دیگران میشود.
امّا اگر کسی خود را شناخت، فهمید که کاری از او ساخته نیست، هر چه دارد از خدا است، هم خود او برای خدا است و هم آنچه دارد برای خدا است. اگر این را یافت، نه اینکه این را خواند یا بافت، اگر این را یافت خود را تحت ولایت و تحت تدبیر خدای سبحان میبیند.
جایگاه و عظمت قرآن
قرآن در میان کتابها تنها کتابی است که همهی عالم جمع شوند یک سوره مثل آن نمیتوانند بیاورند و همهی عالم جمع شوند در آن تناقضی پیدا نمیکنند. قرآن از آغاز نزول تا وفات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، حجّه الوداع که آخرین آیات بر قلب شریف پیغمبر نازل شد، سبک و سیاق واحدی دارد. مثل طلبهای نیست که در اوّل طلبگی نوشتههای خود را دارد، وقتی ترقّی میکند، مراتب علمی را طی میکند، به جایی میرسد، نوشتههای خود را با نوشتههای اوّل طلبگی مقایسه میکند، اصلاً باور نمیکند او اینها را نوشته است.
همهی صاحبان حِرَف و مهارتها هم همینطور هستند، کار اوّل آنها با کارهای بعدی یکنواخت نیست. زیرا که خود آنها هستند، مراتب وجودی آنها در مرحلهی ضعف یا متوسّط یا عالی یکسان نیست. امّا قرآن از ناحیهی کسی است که وجود او «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۶] است، کمال مطلق است، جمال مطلق است، علم مطلق است، قدرت مطلق است.
آیات سورهی مبارکهی علق یا سورهی مبارکهی مزمّل و مدّثر با آیات سورهی مبارکهی «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ» یا آیات ولایت همخوانی دارند. اینطور نیست که رتبهی این از آن بالاتر باشد، این از آن ضعیفتر باشد. همه جای آن هم در اوج کمال است، یعنی هیچ جای آن بشر نمیتواند چیزی پیدا کند که بالاتر از آن مرحله باشد، همه نظام احسن است، بهتر از آن پیدا نمیشود.
امام حسین (علیه السّلام) قرآن ناطق
امام حسین (علیه السّلام) در روز عاشورا این آیه را تلاوت میکردند: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ»،[۷] بگو ولیّ من، مدبّر من، گردانندهی من، الله است. همان اللّهی که «نَزَّلَ الْکِتابَ». همانگونه که کتاب الله در جنگ و صلح، در آرامش و درگیری، در شب و روز، در دوران ضعف مسلمانها از نظر اقتصادی، در دوران به دست آوردن غنائم جنگی، هیچ تفاوتی ندارد. امام حسین (علیه السّلام) میگوید: آن دستی که قرآن را نقّاشی کرده، من هم قرآن ناطق هستم، من هم جلوهی خدا هستم، من هم مظهر صفات او هستم، من نیستم، من خود را به او دادم، او است. آنچه بر امام حسین (علیه السّلام) گذشت بوی خدا میدهد، چون خدا متولّی امام حسین (علیه السّلام) است امام حسین عبد مطلق است.
سورهی فجر سورهی امام حسین (علیه السّلام)
در آیات کریمهی سورهی مبارکهی فجر… سورهی فجر به تعبیر حضرت صادق (علیه السّلام) سورهی امام حسین (علیه السّلام) است. علّت اینکه این سوره سورهی امام حسین (علیه السّلام) است فرمود: شأن نزول این آیات حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است یا تأویل آن حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً». این نفس مطمئنّهای که مخاطب خدا قرار گرفت و مأمور به رجوع شد.
یکی مسئلهی آرامش و طمأنینه و نفس مطمئنّه بودن است. دوم دستور رجوع و رجعت به اصل است، دستور حرکت به سوی لقای پروردگار متعال است. این حرکت امام حسین (علیه السّلام) حرکت شخصی نبود، استنباطی نبود، اجتهادی نبود. یک مأموریّت عرشی بود، مثل نماز او بود. همانگونه که نماز با فرمان ذات احدیّت است حرکت امام حسین (علیه السّلام) هم مثل نماز او بود. «ارْجِعی»، این رجوع به خداوند از بستر شهادت، با مشورت این و آن نبود.
توصیه به امام حسین (علیه السّلام) برای نرفتن به کربلا
خیلی افراد با آمدن امام حسین (علیه السّلام) به کربلا مخالف بودند. وقتی حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) از کربلا حرکت میکرد امّ سلمه آمد، گفت: «یَا بُنَیَّ لَا تَذهَب إِلَی العِرَاق»، من از جدّ تو رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که «سَتُقتَلُ فِی العِرَاق»، در عراق شما را میکشند. سیّد الشّهداء (علیه السّلام) فرمودند: «یَا أُمَّاه أَنَا أَعرَف»، معرفت من بیشتر است. فرمود: مادر، من هم زمانی که من را میکشند میدانم و اینکه چه روزی کشته میشوم، هم قطعه زمینی که در آن زمین خون من ریخته میشود میشناسم، هم آن کسی که سر من را میبرّد میشناسم.
بعد فرمودند: مایل هستی تو را ببرم آنجا را ببینی؟ حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) با طیّ الارض یا هر چه بود امّ سلمه را به کربلا آورد. نشان داد، فرمود: خیمه و خرگاه ما در اینجا برپا میشود، آنجا جبههی دشمن است، اینجا محلّ تاخت و تاز است. گودالی را نشان داد، فرمود: اینجا هم مشهد من است، محلّ شهادت من است. امام حسین (علیه السّلام) جلوی چشم امّ سلمه یک مشت خاک از آن گودال برداشتند و به امّ سلمه دادند. فرمودند: وقتی من رفتم گاهی به این خاک نگاه کن، هر وقت دیدی این خاک رنگ خون گرفته، بدان که دیگر حسین نداری. همهی اینها را حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) با برنامهریزی دقیق… جزئیّات آن، زمان آن، مکان آن، شخص آن، شرایط آن، همه دقیقاً پیشبینی شده بود، امام حسین (علیه السّلام) با یک برنامهی حساب شده، هدفدار، دقیق مثل قرآن کریم آمد.
اشاره به عبودیّت امام حسین (علیه السّلام) در سورهی فجر
رجوع حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) که همان حرکت حماسی امام حسین (علیه السّلام) بود، انقلاب امام حسین (علیه السّلام) بود، با امر «ارْجِعی» بود. «فَادْخُلی فی عِبادی»، وقتی این برنامه را انجام دادی در عبودیّت هر چه به عهدهی تو بوده همه را تکمیل کردهای. حالا مهر عبودیّت به کارنامهی تو میخورد، «فَادْخُلی فی عِبادی». این عبودیّت اجرای همهی فرمانهایی بود که به عهدهی حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) گذاشته شده بود، وقتی همه را کامل کرد، «فَادْخُلی فی عِبادی».
مفهوم عبد مطلق بودن
کسی که در عبودیّت هیچ آلودگی نداشته باشد. خیلی افراد در غیر سلسلهی جلیلهی نبیّ مکرّم اسلام و ائمّهی معصومین (علیهم السّلام) بندگان صالح خدا هستند، ولی عبد مطلق نیستند. مثل حضرت یونس (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) هیچ گناهی ندارد، ولی گناه نداشتن غیر از این است که هیچ قدمی بدون امر خدا برنمیدارد. عبد آن است که همیشه مأمور است، هیچگاه خود او انتخابی ندارد، هیچگاه خود او ارادهای مستقل از رضای خدا ندارد. دائماً خدا به او فرمان میدهد، او دائماً فرمان میبرد. ظاهراً کار حضرت یونس نه تنها مرجوح نبود راجح هم بود، اینکه امّتی مشمول عذاب الهی هستند، مشمول غضب الهی هستند. علائم غضب هم پیش آمد و همه دیدند. حضرت یونس (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) با روح ظلمتگریز، معصیّتگریز، از یک جمعیّت مشمول غضب، مغضوب خدا فرار میکند، این کار کار راجحی است.
ولی خدای متعال او را در شکم نهنگ قرار داد تا نالهی او را بشنود که «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ».[۸] حضرت موسی در همراهی با جناب خضر به تکلیف ظاهری عمل میکرد، ولی برداشتهای ظاهری او بود، امر خدا نبود. خضر هر کاری انجام میداد در پایان گفت هیچکدام را خود من انجام ندادم، هر چه بود خدا به من دستور داده بود. تمام کارهای امام حسین (علیه السّلام) با دستور الهی بود، با دستور الهی کار کردن غیر از آن است که انسان برداشت میکند و نیّت او این است که برای خدا کار کند. «فَادْخُلی فی عِبادی»، این عبودیّت مطلق است.
هدایت انسان توسّط خداوند در مسیر حق
خدای متعال به ما هم فرموده اگر حرکت شما در خطّ خدا باشد، در فضای نور باشد، دو سه آیه است که میگوید شما مجذوب امام حسین (علیه السّلام) میشوید، شما هم نهایتاً به آنجا میرسید. یکی «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۹] است. شما بیایید من شما را میبرم. وقتی انسان قدم گذاشت، مسیری را خوب امتحان داد، معلوم شد که میتواند برای خدا تحمّل مشکلات کند، تحمّل هجمهها را بکند، آبرو بدهد، راحتی خود را بدهد، از زن و فرزند خود بگذرد. اگر آمدی نشان دادی که میخواهی بیایی تو نخواهی بود، ما دست تو را میگیریم و میبریم. این هدایت «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» هدایت و ارائهی طریقی است، هدایت تنویری است، هدایت آدرسی است و هم هدایت جذبهی ولایتی است. خدای متعال دل شما را در مسیری بالا میبرد که برای شما مشکل نداشته باشد.
در بلا هم میچشم لذّات او مات اویم مات اویم مات او
خودت بخواهی بیایی تلاش میکنی، سختی میکشی، خون دل میخوری، امّا ما ببریم خوب میبریم، «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا». «وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»، باز این یک تأکید دیگری است و پیام جدیدی است. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»، شما محسن باشید من شما را تنها نمیگذارم، من با شما هستم، حامی شما هستم، ناصر شما هستم، هادی شما هستم و شما را به مقصد میرسانم.
دور شدن انسان از خود در راه هدایت
آیهی «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ».[۱۰] این ظلمات، ظلماتِ گناه نیست. خدای متعال وقتی ولایت کسی را به عهده بگیرد او را از ظلمات کثرت، از ظلمات شخص خارج میکند، از خود بیخود میکند، به خودش واگذار نمیکند، به استنباط او، به اجتهاد او، به مستشاران خود واگذار نمیکند. بلکه هر قدمی که برمیدارد از خود فاصله میگیرد، مصداق این آیه قرار میگیرد: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْت»،[۱۱] هجرت انسان به سوی خدا باشد با یک تراخی مرگ اختیاری پیدا میکند، یعنی دیگر زنده نیست، تسلیم است. همینطور که وقتی انسان مرد دیگر از خود ارادهای ندارد.
کسی که مهاجر الی الله باشد، از خود قطع کند به خدا وصل شود، خدای متعال او را از ظلمات این عالم، از کثرات درونی، خارج میکند. انسان تا زمانی که گرفتار کثرت است، وقتی میخواهد غذا بخورد از کار بازمیماند، وقتی میخواهد کار کند از مطالعه باز میماند. چون عالم، عالم کثرت است، عالم جمع که نیست، عالم پراکنده است.
آگاهی خداوند نسبت به تمام امور
امّا خدا همانطور که در همهی امور «یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»،[۱۲] «یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ»،[۱۳] نالهی هیچ کسی خدا را از نالهی دیگری بازنمیدارد. در همه جای عوالم ملائکه مینالند، اولیاء الله ناله دارند، مناجات دارند. این همه اشکهایی که در کرهی زمین، در این چند روز و امروز برای حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) ریخته شد، خدای متعال همهی صداها را شنید، همهی اشکها را دید و همه را تحویل گرفت و ذخیره کرد. هیچ مجلس عزایی خدا را از مجلس عزای دیگری باز نداشته است. کسی که فانی در خدا است ظرفیّت عالمگیر پیدا کرده، رنگ خدا گرفته، هیچ شأنی او را از شأن دیگر بازنمیدارد.
از بین رفتن فاصله بین خدا و انسان
اینجا است که وقتی عبودیّت به مرحلهی اطلاق رسید، اینطور نیست که انسان در یک جای زندگی خودش تصمیم بگیرد، ولو برای خدا تصمیم میگیرد ولی خودش باشد، خدا به دل او میاندازد. فاصلهی بین او و خدا برداشته شده، او با خدا من و تو ندارد، با خدا ندار شده، کار او کار خودش نیست، کار خدای او است.
به این مرحله که رسید خدای متعال جنّت اسمائی دارد و جنّت ذاتی دارد. کسی که کار او در مرحلهی فنای افعالی کار خدا بود و خوب رنگ خدا گرفت، ابتدائاً حرکت جوارحی است. بعد نورانیّت جوانحی است، صفات الهی پیدا میکند. وقتی صفات الهی پیدا کرد اگر استقامت کند «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»،[۱۴] اگر استقامت کردند خدای متعال به آنها جام میدهد. آن جام جامی است که «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً».[۱۵] شراب طهور انسان را از «ما سِوَی الله» پاک میکند، چیزی جز خدا در وجود او نمیماند، دیگر وجودی برای او نمیماند که جز خدا بماند، از خدا است. اوّل او خدا است، وسط او خدا است، ظاهر او خدا است، باطن او هم خدا است. این جنّت فنای ذاتی است که انسان آیینهی ذات خدا میشود، آیینهی صفات الهی میشود.
آسان بودن سختیها برای امام حسین (علیه السّلام) و یاران او
چهرهی حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) هر چه کار سختتر میشد نورانیتر میشد، شادابتر میشد. هیچ افسردگی نه در حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام)، نه در فرزندان او نبود، جایی که بچّهها افسردگی داشته باشند نبود. گریههای آنها گریهی عشق بود، لذا مایهی شادابی آنها بود. هیچگاه هیچکدام آنها که کربلایی بودند از تکلیف خود باز نماندند، با اینکه شدّت مصیبت طوری بود که کوهها را آب میکرد، انسان را سرگردان میکرد. ولی حضرت زینب (سلام الله علیها) سرگردان نبود، مدیر بود، حواس او هم جمع بود، هر کاری را در جای خود انجام میداد. امام حسین (علیه السّلام) فنای فی الله پیدا کرده بود، حضرت زینب (سلام الله علیها) فنای فی الحسین داشت. همهی عشّاقی که عاشق بودند، از بچّه و زن و کودک، جز این هم اگر بود قابل تحمّل نبود.
نه عقل میتواند محاسبه کند، نه علم میتواند محاسبه کند که این بانوان، با این همه داغ، با آتشسوزی، با فشارها، با تازیانهها، با بیرحمیها، با قساوتها، چطور زنده ماندند، چطور تسلیم نشدند. هیچکدام آنها تسلیم نشدند، هیچکدام آنها التماس نکردند، همه عزیز بودند و عزّت را تا آخر حفظ کردند. این آیهی «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه * ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّه» تفسیر شد.
تجلّی قرآن در وجود امام حسین (علیه السّلام)
انسان میتواند عینیّت قرآن شود، همانگونه که همه جای قرآن کامل است و قرآن کتاب جامع است، یک جای آن با جای دیگر ناهماهنگی داشته باشد نیست. هر آیه در جای خود قرار گرفته، هر مطلب در جای خود قرار گرفته و در مورد هیچ مطلبی کم نگذاشته است. این تجلّی قرآن در کربلا بود، همهی کارهای امام حسین (علیه السّلام) آیات الهی بود. اقماری که با شمس امام حسین (علیه السّلام) بودند همه همین حکم را داشتند. امیدوار هستیم جذبههای امام حسین (علیه السّلام)…
هدایت شدن افراد توسّط امام حسین (علیه السّلام)
زهیری که اصلاً کسی روی او حساب نمیکرد، زهیر عثمانی بود، خونخواه عثمان بود، در جنگ صفّین به جنگ علی (علیه السّلام) آمد. ولی امام حسین (علیه السّلام). حر حقوقبگیر لشگر ابن زیاد بود، راه را بر امام حسین (علیه السّلام) بست، ملاحظهی این همه زن و بچّه را نکرد. ولی ابی عبد الله (علیه السّلام) به او نگاه کرد.
جمال و هیبت امام حسین (علیه السّلام)
«مَا رَأَیْتُ مَکْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ أَرْبَطَ جَأْشاً مِنْهُ»،[۱۶] قسم میخورد، میگوید: و الله ندیدم کسی که همهی بچّههای او را کشتهاند، داغ بر دل او گذاشتهاند، آب را به روی او بستهاند، همهی سختیها را به جان او ریختهاند، امّا اینقدر قوّت قلب داشته باشد گویا اصلاً مشکلی ندارد. اینقدر شاداب بود، اینقدر نورانی بود. مرد دیگر میگوید: «وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ».[۱۷] من آرزو داشتم که ببینم چطور او را شهید میکنند. میخواستم نحوهی جان دادن امام حسین (علیه السّلام) را ببینم، ولی قسم به خدا نور جمال امام حسین اینقدر قوی بود که من را از این بازداشت که ببینم او چطور شهید میشود.
ذکر مصیبت امام حسین (علیه السّلام)
امام حسین (علیه السّلام) در گودی قتلهگاه بود، دید که خواهر او نگاه میکند. حضرت زینب (سلام الله علیها) تا اینجا را نقل کرده که دیدم «وَ شِمرُ جَالِسٌ عَلَی صَدرِهِ». مرحلهی بعد از آن را هم بیبی دیده و نقل میکند. دیدم شمر روی سینه نشست، دیدم محاسن را در قبضهی دست خود گرفت، دیدم خنجر را به گلو گذاشت. امّا به اینجا که رسید ابی عبد الله اعمال ولایت تکوینی کرد، خود حضرت زینب (سلام الله علیها) هم اهل آن بود، خطاب کرد: «یَا أُختَاه إِرجِعِی إِلَی الفُسطَاط»، زینب نبین، خواهر من نگاه نکن، به خیمهها برگرد.
به فرمان امام خود برگشت، و الّا زینب (سلام الله علیها) هم همانجا جان میداد. آل بیت همه در سوز و گداز بودند، یک مرتبه دیدند صدای ذو الجناح میآید. چه بسا بچّهها امیدوار شدند گفتند پدر ما دارد میآید. همه از خیمه بیرون ریختند، دیدند حیوان خود را به خون امام حسین (علیه السّلام) رنگین کرده است. یال خونین است، زین واژگون است. این حیوان سر خود را به زمین میکوبد. دور آقا جمع شدند، هر کس به زبانی مینالید. امّا این دختر مهربان آمد و جگرها را سوزاند، جلو آمد گفت: «یَا جَوَالِ أَبِیه»، ای مرکب پدر، معلوم است که پدر من را کشتهاند، امّا بگو ببینم پدر من موقع رفتن تشنه بود، «هَل سُقِیَ أَبِیه»، آیا پدر من آب خورد؟ «أَم قَتَلوهُ عَطشَانَا»، یا با لب تشنه او را شهید کردند؟
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی فجر، آیات ۲۷ تا ۳۰٫
[۳]– سورهی رعد، آیه ۲۸٫
[۴]– سورهی توبه، آیه ۱۰۳٫
[۵]– همان، آیه ۲۶٫
[۶]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۷]– سورهی اعراف، آیه ۱۹۶٫
[۸]– سورهی انبیاء، آیه ۸۷٫
[۹]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۲۵۷٫
[۱۱]– سورهی نساء، آیه ۱۰۰٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۸۸، ص ۱۹۵٫
[۱۳]– همان، ص ۷۱٫
[۱۴]– سورهی جن، آیه ۱۶٫
[۱۵]– سورهی انسان، آیه ۲۱٫
[۱۶]– مثیر الأحزان، ص ۷۲٫
[۱۷]– همان، ص ۷۵٫
پاسخ دهید