آیت الله صدیقی صبح روز عاشورا محرم سال ۱۳۹۷ در مجلسی که به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام برقرار گردیده است، به سخنرانی پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
بسم الله الرحمن الرحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا الله نُصرَتهُ و صُحبَتَهُ وَ دُعائَه وَ خِیرَه اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی»[۲]
تسلیت عرض میکنم، به نیابت از همهی شما دلشکستگان و در ماتم نشستگان، به وجود نازنین اربابم امام زمان ارواحنا فداه عرضه میدارم آقا جان! سرتان سلامت، آقا جان! بقای عمر شریف شما باشد، آقا جان! ما در غم شما شریک هستیم، خدای متعال به شما اجر بدهد، خدای متعال به شما صبر بدهد.
سرمایهی محبّتِ اهل بیت علیهم السلام
دستوراتی که پروردگار عزیز برای رهایی ما و برای رستگاری ما، برای قطع زنجیرهای اسارت ما و برای تعالی و رشد ما… بشر نباید کمتر از گیاه باشد، بشر باید هر روز رشد کند و گل وجود او باز بشود، منتها گلهای گلزار بعد از باز شدن میریزد، «زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا»[۳]، ولی گلهایی که با بذر محبت اهل بیت علیهم السلام و سوز امام حسین علیه السلام در دلها میروید و شکوفا میشود، عطر آنها همیشه در دلها میماند، گناهان عفونت دارد و اهلِ آن میفهمند و فرار میکنند، و محبت عطر بهشتی است، نسیم بهشتی است.
امام زمان ارواحنا فداه این زیارت جامعه را و زیارت عاشورا را و نماز شب را خیلی دوست دارد. آقا جان ما هر سه را با تکرار و تاکید توصیه فرمودند، جامعه، جامعه، جامعه؛ عاشورا، عاشورا، عاشورا؛ نافله، نافله، نافله.
امروز که عزادار امام حسین علیه السلام هستیم و امروز که همگریهی حضرت زهرا سلام الله علیها هستید، بالاخره یک امیدهایی دارید، ما کاری نکردیم که بگوییم توقع داریم و مزد میخواهیم! خیر؛ منّت آنها بوده است، به ما عنایت کردند، به ما سرمایهی محبت دادند، به ما نظر کردند، ما را رونق بازار امام حسین علیه السلام قرار دادند، چه کسی ما را به اینجا راه میداد؟ ما کجا و امام حسین علیه السلام کجا؟ ما کجا و گریه کردن با حضرت زهرا سلام الله علیها کجا؟ ما کجا و نام امام حسین علیه السلام کجا؟ ما کجا و اشک بر امام حسین علیه السلام کجا؟ نمیدانید چطور بدهکارمان میکنند، اگر انسان به خاطر هر کدام از این نعمتها یک عمر در سجده باشد، خداوند متعال میداند والله برابر یک اشکی که برای امام حسین علیه السلام به ما دادهاند نمیشود، نمیدانید که خدای متعال چه ثروتی و چه سرمایهای به ما داده است، غافل هستیم و گرنه اصلاً مشکلات را به حساب نمیآوریم.
ما امام حسین علیه السلام داریم، ما دلِ شکسته داریم. ما معرفتِ به امامت داریم. ما زیرِ پرچم علی علیه السلام و اولاد علی علیهم السلام هستیم و در این زمان به برکت عنایت امام زمان ارواحنا فداه، به برکت عاشورا، محرم، صفر، خدای متعال انقلاب نصیب ما کرده است، یک چیز نشدنی شده است، شاه را بیرون کردیم، فاحشه خانهها را بستید، شراب فروشیها را بستید، الان ما مضیقه داریم ولی والله مملکت ما به اندازهی زمان شاه گرفتار مضیقه نیست، آنهایی که در سن من هستند به یاد دارند، ماروستاها را دیدیم، ما شهرها را دیدیم، ما همان وقت هم روضه خوان امام حسین علیه السلام بودیم، در بندر عباس فرزندِ خود را از فقر میفروختند، مشکلات داشتیم، جاده نبود، پاکیزگی در تهران نبود، از ه گوشه و کنار تهران عفونت بلند بود، امروز حضرت عبدالعظیم علیه السلام و میدان شوش خیلی با بالا شهر فرق نمیکند، خدای متعال رویشی به خون شهدای شما داده است و قدر نمیدانید.
اگر ما هیچ چیز نداشتیم و فقط یک اشک بر امام حسین علیه السلام داشتیم کفایت میکرد، این گنجی است که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
ولی مهم تر از همهی اینها این است که در رأس نظام ما یک سیّد اهل الله داریم، یک سیّد نظر کردهی اولیاء داریم، یک سیدی داریم…
ماجرایی از مرحوم توسّلی
خدای متعال آقای توسّلی را رحمت کند که امسال وفات کرد، حالاتی برای ایشان پیش میآمد که هم گذشته را میدید و هم آینده را میدید، به خود من که میهمان حضرت زهرا سلام الله علیها در مدینه بودم… یک جریانی برای من پیش آمده بود و در ذهن من آمد که در این سفر میهمان حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم، یک ذکری یک نفر از این آقای توسّلی نقل کرد که من اسم ایشان را نشنیده بودم، من این ذکر لعن را در مدینه در قسمت ایوان تهجّد خواندم، میدانید که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نماز شب خود را پشت دیوار حضرت زهرا سلام الله علیها میخواند، چه نمازی! چه عظمتی! خانه حضرت زهرا سلام الله علیها بالاتر از مسجد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که جزو چهار مسجد ممتاز است.
امام جواد علیه السلام هم وقتی آنجا میرفتند، داخل حجره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نماز میخواندند، روضه و آنجا یا موازنه دارند یا خانه حضرت زهرا سلام الله قطعاً علیها بالاتر است…
ما آنجا این ذکر را گفته بودیم و به مکه رفته بودیم، من در مکّه تصادفاً ایشان را شناختم، گفتم این ذکر از شما بوده است؟ ایشان بدون هیچ مقدمهای فرمودند: شما در این سفر به مدینه بر میگردید… با اینکه مدینه اول بودم و از مدینه رفته بودم…. ایشان گفت: شما در این سفر به مدینه بر میگردید و میهمان خانوم حضرت زهرا سلام الله علیها هستید، بعد ایشان گفت: که آقای خامنهای گوهر پاکی هستند، به همین دلیل مکرر برای ایشان محضر امام زمان ارواحنا فداه تشرف پیشآمده است، بعد حال که این را گفتیم این نکتهی جالب را برای شما بگوییم من گفتم آن نقطهای را که گفتید در آن نقطه این ذکر لعن گفته شود، آنجا چه خصوصیّتی دارد؟ گفت: آنجا جایی است که وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام را اسیر بردند، اگر جریان سقط محسن برای حضرت زهرا سلام الله علیها پیش نمیآمد نمیتوانستند حضرت علی علیه السلام را ببرند… ولی دیگر شرایط حضرت زهرا سلام الله علیها اینطور بود و نشد که بیش از آن از امام زمان خود دفاع کنند… وقتی بیبی از هوش رفتند حضرت علی علیه السلام را هم اسیر بردند… با دست بسته و سر برهنه و پای برهنه اسیر بردند…
ایشان میفرمودند که وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها به هوش آمدند سراغ حضرت علی علیه السلام را گرفتند، گفتند بیبی جان! حضرت علی علیه السلام را بردند، فرمودند کمکم کنید برویم برای نجات و نصرت علی علیه السلام، به آن نقطه که رسیدند آنجا از شدت درد…. چون هم پهلو مشکل داشت… هم آنقدر غلاف شمشیر به پهلوی ایشان زده بودند… زخم روی زخم گذاشت… همانجا که در خورده بود… نامرد به همانجا زد… استخوانهای شکسته را میزد… برای امام حسین علیه السلام هم همینطور بود… یک شمشیر که میزدند… بدن دهان باز میکرد و مجدداً به همانجا شمشیر میزدند…
میفرمودند آنجا حضرت زهرا سلام الله علیها از شدت درد… امان از ایشان گرفته شد… دیگر نتوانستند بروند در آنجا نشستند… من گفتم ما روضهخوان هستیم، این کتابهایی که راجع به حضرت زهرا سلام الله علیها است را کم و بیش مرور کردیم، من یک همچین چیزی را در جایی ندیدم، محبّت کنید بگویید که این را در کجا نوشتهاند؟ گفت: خودمم دیدم! گذشته را میدید! خودم دیدم حضرت زهرا سلام الله علیها آنجا نشستند… این به برکت عاشورا است…
امام رحمه الله فرمود ما هر چه داریم از محرم و صفر داریم، این محرم و صفر سفرهی انقلاب ما است، این محرم و صفر ضمانت بقای ما است، مادامی که عاشوراهایمان گرم است بدانید که انقلابمان هم صدمه نمیبیند، دستاین منافقین هم قطع میشود…
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر بار دگر نوبت ظفر آید…
فرج نزدیک است… امیدواریم آقاجانمان هم بیایند… امیدواریم دیگر خودِ آقاجانمان سکّان کشتی را بدست بگیرند و نجات شیعیان را با دستان با کفایت خودشان اداره کنند…
این سرمایههایی که دارید قابل مقایسه با سرمایههای مادی نیست.
داستانهایی در محضرتان سالهای گذشته گفتم و تکرار نمیکنم، آن مرد خراسانی حاضر شد تمام ثروت خود را واگذار کند، آن کسی که خادم حضرت صادق علیه السلام بود، افسار مرکب حضرت صادق علیه السلام را میگرفت، او برود مالکِ تمام امکانات شود و این شخص بماند و به جای او خادمی کند، از امام صادق علیه السلام اجازه خواست، حضرت فرمودند: میخواهی بروی برو. ولی او چه دیده است که حاضر است همه چیزهایش را بدهد و تو پست خودت را به او بدهی! یک نگاهی کرد و دید عجب غفلتی! چه چیزی را دارد از دست میدهد، و پشیمان شد.
آن دیگری به امام صادق علیه السلام عرض کرد فقیر هستم، حضرت فرمود: فقیر نیستی! عرض کرد: فقیرم! حضرت فرمودند: اگر همهی عالم را طلا کنند و به شما بدهند و بگویند دست از ولایتِ ما بردار برمیداری؟ گفت: نه یا بن رسول الله! فرمودند: آیا تو فقیری؟ اگر همهی عالم طلا بشود به اندازهی سرمایهی تو نمیشود، تو سرمایهی محبّتِ ما را داری! سرمایهی ولایتِ ما را داری.
آن نفر سوم عرض کرد: یا بن رسول الله! دعا کنید خدای متعال ما را به بهشت ببرد، حضرت فرمودند: شما در بهشت هستید، باید دعا کنیم از بهشت بیرونتان نکنند، ولایت ما بهشت شما است. شما چه ندارید؟
دغدغهی دین داشته باشیم
چرا اینقدر به خودمان فشار بیاوریم؟ دغدغهی دین داشته باشیم، دردِ دین داشت باشیم، برای این حرام خواریها؛ برای این حرام خواریها، واقعا باید عزا بگیریم، حرام خوری قتل امام حسین علیه السلام را به همراه داشت، حرام خورها با ندای تکبیر قیام کردند و پسر پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم را مظلومانه قطعه قطعه کردند.
امام حسین علیه السلام فرموند: «مُلْئِتْ بِطُونُکمْ مِنَ الْحَرامِ»[۴].
در این شرایط سختِ زندگی، احتکار، گران فروشی، زیاد خریدن… برای چه زیاد میخریم؟ مگر ما مؤمن نیستیم که خدای متعال روزیِ ما را مقّدر فرموده است؟ ما که زیاد میخَریم و جنسها کم میشود، ولعها بیشتر میشود، آن فقرِ بیچاره دیگر نمیتواند بخرد یا پیدا نمیکند، آیا اینها ضربه زدن به یک نظام شیعی نیست؟ این ظلم به ضعفا نیست؟ این جفا به انسانهای پا برهنه نیست؟
اینها چیزهایی است که هم بیانصافی است، هم لا مروتی است، و هم والله گناه است، انسان متوجه باشد که چه میکند.
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در بیان آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف
امام خمینی رضوان الله علیه میفرماید: حفظ نظام از اوجب واجبات است، امام خمینی رضوان الله علیه امامِ عادی نبودند، امام خمینی رضوان الله علیه را کسی نشناخت، امام خمینی رضوان الله علیه پدیدهی دیگری بودند، امام خمینی رضوان الله علیه عرشی بودند، امام خمینی رضوان الله علیه نوری بودند، امام خمینی رضوان الله علیه اهل باطن بودند.
خدای متعال آقای بهجت را رحمت کند، جان من به قربان قبر آقای بهجت که همچین نعمتی را از دست دادیم، ایشان فرمودند: امام خمینی رضوان الله علیه از مشهد برگشته بودند، امام رضا علیه السلام اسراری به امام خمینی رضوان الله علیه داده بود که به کسی نگفتهام و نخواهم گفت.
حاج حسین آقای فاطمی اعلی الله مقامُه الشریف شاگرد اول مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی که با امام خمینی رضوان الله علیه هم خیلی رفیق بود و وقتی امام خمینی رضوان الله علیه به نجف رفتند ایشان هم با خانواده به نجف رفتند و میهمان امام خمینی رضوان الله علیه شد.
حاج حسین آقای فاطمی اعلی الله مقامُه الشریف که اهل باطن بود میگفت: در پانزده خرداد من تردید کردم، امام خمینی رضوان الله علیه با چه جرأتی جواز میدهد که خونِ این همه جوان ریخته شود؟ چه کسی جواب این خونها را میدهد؟ تا این تردید برای من پیش آمد در عالمِ مکاشفه دیدم امام خمینی رضوان الله علیه در کنار امام رضا علیه السلام ایستاده است، امام رضا علیه السلام یک نگاهی به امام خمینی رضوان الله علیه کرد و یک نگاهی به من، سپس فرمودند: حق با ایشان است، و مطلب برای من روشن شد و ایشان پس از این موضوع محکم از امام خمینی رضوان الله علیه و نهضت ایشان دفاع میکرد.
امام خمینی رضوان الله علیه فرمودند حفظ نظام از اوجب واجبات است، اگر حفظ نظام از اوجب واجبات است تضعیف نظام از اکبر کبائر است، از همهی گناهان بدتر است، این تضعیف نظام باعث میشود که امام حسین علیه السلام کشته شود، اگر نایب امام حسین علیه السلام را در کوفه تنها نمیگذاشتند نوبت به کشتن امام حسین علیه السلام نمیرسید؛ همین سستیها، همین بیتوجهیها، همین غفلتها باعث میشود که این دشمنان با ما به سختی برخورد کنند، این دشمنانی که دندان تیز کردند و چهل سال است که با عقده منتظر فرصتی هستند که بیایند که اگر بیایند همین ضد ولایتها و سکولارها اولین قربانی خواهند بود.
عمر سعد لعنت الله علیه امام حسین علیه السلام را کشت، آیا خودِ او ماند؟ امام حسین علیه السلام او را نفرین کرد که خدای متعال در بستر تو را بکشد، او را در بستر کشتند و پسر نا نجیبِ او را هم در کنار او کشته شد.
اگر کسی با خط امامت و ولایت مقابله کند نه برکت دنیا دارد و نه برکت آخرت دارد، یقیناً نه برکت دنیا دارد نه برکت آخرت دارد.
۹ دی
امروز روز مقتل خوانی است، روز روضه خوانی است ولی ما وقتی شما را میبینیم میگوییم، در تریبون نماز جمعه همه چیز را نمیتوانیم بگوییم، محضورات داریم، ولی اینجا همه محرم هستید، همه به امام حسین علیه السلام نزدیک تر از من هستید، دفاعِ همهی شما از انقلاب جانانهتر از من است، ما آب و رنگی داریم، سر و صدایی داریم، حضور شماها این نُه دی را، این روز قدس را، بیست و دو بهمن، را پُر شکوه میکنید، این شما هستید که در برابر دشمن دریا ایجاد میکنید و دشمن مأیوس میشود، یک روز نیایید به این صحنهها ببینید چه میشود.
خدای متعال شما را قشون امام حسین علیه السلام قرار داده است، خدای متعال شما را قشون امام زمان ارواحنا فداه قرار داده است.
روضهی قتلگاه
امروز هم میخواهم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها را بخوانم و هم مقتل اربابم را بخوانم…
«لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» دیشب حضرت زینب سلام الله علیها چه حالی داشتند؟… دخترها و خواهران امام حسین علیه السلام چه حالی داشتند؟… شب را گذراندند… دیگر شبی با امام حسین علیه السلام ندارند… آخرین شب آنها بود…
امروز هم اولین تیر را عمر سعد به خیمههای امام حسین علیه السلام پرتاب کرد…
حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام یاران خود را جمع کردند و فرمودند: «ان الله عزوجل قد اذن فی قتلکم الیوم و قتلی فعلیکم بالصبر و القتال»[۵] حالا دیگر خدای متعال اجازه داد خون خود را بدهم… شماها را قربانی کنم… جنگ شروع شد…
حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام ساعت به ساعت میرفتند و یک پیکرِ خونین را با خود میآوردند… چند مرتبه گریه کردند…
یک مرتبه در وداع با حضرت قاسم علیه السلام بود… هر دو گریه میکردند… یک مرتبه چشم مبارک ایشان به دنبال حضرت علی اکبر علیه السلام بود… گریه کردند… کنار بدن علی اکبر علیه السلام گریه کردند… کنار علقمه «بَکا بُکاءً شَدیدا» به شدت گریه میکردند…
اما در زمان وداع یک طور دیگر بودند. حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام جلوی خیمهی حضرت زینب سلام الله علیها آمدند، فریاد زدند: یا زینب! یا ام کلثوم! یا رُقیّه! یا سُکینه! یا رُباب! یا فِضّه! «عَلیکُنّ منّی السلام»… بانوان از حرم بیرون آمدند… بعضی چنگ به صورت میزدند… بعضی یقه پاره میکردند… بعضی رکاب امام را میگرفتند… بعضی دامانِ امام را میگرفتند…
امام دختری داشتند که خیلی بابایی بود… امام حسین علیه السلام خیلی به ایشان علاقه داشت… جلو آمد… عرضه داشت: اَبَتاه!… بابای من!… تو هم میروی و دیگر نمیآیی؟… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام جوابی دادند که امید این دختر ناامید شد، وقتی دیدند کار تمام است یک تقاضا کردند، فرمود: بابا! حال که میخواهی بروی ما را به مدینه برگردان… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام اینجا گریه کردند، امام حسین علیه السلام تک تکِ دختران و خواهران را بغل گرفتند، همه را به خدای متعال سپردند…
اما مرحوم مجلسی نقل کرده است که این سه ساله جلوی خیمه نشسته بود و منتظر بود بابا او را بغل بگیرد… امام حسین علیه السلام او را بغل گرفت… گریههای جانسوز او امام حسین علیه السلام را بیچاره کرد…. التماس میکرد… «لا تُحرِقی قَلبِی» بابا! اینقدر گریه نکن… دل پدرت را آتش نزن…
وقتی امام حسین علیه السلام خداحافظی کردند و خواستند بروند برگشتند و حضرت زینب سلام الله علیها را کنار کشیدند و فرمودند: زینب من! «اِیتینی بِثَوْبٍ عَتیقٍ» یک پیراهن کهنه به من بده… شب به همه یارانشان دستور دادند بهترین لباستان را بپوشید… کسی برای شما کفن نمیآورد… بناست که این لباس شما کفن شما باشد… لباسهای شما را غارت نمیکنند ولی لباسهای من را میبرند… از این جهت از حضرت زینب سلام الله علیها یک پیراهن کهنه خواستند… حضرت زینب سلام الله علیها هم آشنا بود، نمیخواستند آن آخرین قدم باشد، دوست نداشتند آخرین دیدار باشد، یک لباس دیگری آوردند، آقا فرمودند: نه! این را نمیخواهم، من لباس نمیخواهم، میخواهم کفن تنِ من باشد و به درد کسی نخورد…
اینجا بود که حضرت زینب سلام الله علیها احساس کرد که آخرین وداع است… پیراهن را آوردند… امام حسین علیه السلام در حال رفتن است…. جان زینب سلام الله علیها هم با امام حسین علیه السلام در حال رفتن است… امام حسین علیه السلام سوار ذوالجناح شدند و رکابی کشیدند که گویا زینبی پشت سر ندارند…
تا بیبی دید که امام حسین علیه السلام قطعی میروند، اینجا با صدا فریاد زدند «مهلاً مهلا یابنالزهرا»… حسین من بگذار زینب یک مرتبه دیدار توشه کند… زیر گلویت را ببوسد…
امام حسین علیه السلام رفتند و جنگ نمایانی کردند… ولی خسته شد… زخم زیاد بود… خون زیاد رفته بود… همه جای مبارک ایشان زخمی بود… تَرقُوه ایشان را تیر زده بودند… به پهلوی ایشان نیزه زده بودند… شمارهی جراحات ایشان دیگر از حد برون بود…
امام حسین علیه السلام ایستادند که یک نفسی تازه کنند… نامردی دست به سنگ برد… به پیشانی مبارک سنگی انداخت… پیشانی شکست… خون تمام صورت ایشان را گرفت… دامان عربی را بالا زدند… حرملهی ملعون سپیدیِ سینه را دید…. تیر سه شعبهای به قلب حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام زد… کار امام حسین علیه السلام را همان تیر تمام میکرد… اما قتل امام حسین علیه السلام قتل صبر بود… یعنی ضربههایی که هر کدام از آنها قاتل بود فراوان به ایشان وارد شد… آنجا میخواستند امام حسین علیه السلام از اسب بیفتند… ولی ذوالجناح تربیت شده بود و مدام توازن بدن را تغییر میداد، راست و چپ میکرد تا امام حسین علیه السلام نیفتند…
آمد و آمد یک گودالی بود… کنار آن گودال خم شد…. اباعبدالله علیه السلام از روی زین افتاد… علت آن این بود که این حیوان دید اگر در زمین صاف باشد این یکه تازهای نانجیبِ حرامزاده میتازند و این بدن زیر سم اسبها میماند… این فلسفهی این گودال است… بدن را در گودال انداخت…
حضرت زینب سلام الله علیها بیچاره شدند… آمد بالای تلِّ زینبیه… مدام میفرمودند که آیا در میان شما مسلمانی نیست؟ یک وقت دید «وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ»…
آقای بهجت میفرمود: امام حسین علیه السلام فرمودند: خواهرم برو به خیمه؛ خواهر نگاه نکن… با دستور حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام حضرت زینب سلام الله علیها به طرف خیمه رفتند…
اما ناگهان دیدند زمین میلرزد... گویا دیگر آفتاب نور ندارد… اینجا بود بار دیگر حضرت زینب سلام الله علیها بیرون آمد… دوان دوان سراغ قتلگاه را گرفت…
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین…
دست و پا میزد حسین… زینب صدا میزد حسین…
حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام همهی مصیبتها را دیدند، اما کسی در جلوی چشمان ایشان حضرت رباب سلام الله علیها را نزد… تا بود کسی حضرت زینب سلام الله علیها را زیر تازیانه نگرفت…
جانها بسوزد برای امیرالمؤمنین علیه السلام… جلوی چشم علی علیه السلام وقتی دستها بسته بود حضرت فاطمه سلام الله علیها را آنقدر زدند…
لاحول ولاقوه لا بالله العلی العظیم
علی لعنت الله علی القوم الظالمین
دعا
همه امروز امید خاصی به حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دارند، همهی دلها شکسته است، مملکت هم گرفتاریهای خاصی دارد و عدّهای از مردم خیلی در فشار هستند، برای بعضیها خیلی سخت شده است، هم برای رفع گرفتاریهای داخل مملکت؛ هم این حرام زاده دارد این یمن را میکوبد و از بین میبرد، مریضهای آنها درمان نمیشوند، دارو پیدا نمیشود، قحطی دارند، وبا دارند، ولی زیر پرچم امیرالمؤمنین علیه السلام ایستادهاند و مقاومت میکنند، باید ان شا الله امروز پیروزی یمن را هم بگیریم.
برای سلامتی و دوام عمر نایب امام زمان ارواحنا فداه دعا کنید، کشورتان را بیمه کنید، ایشان ستون خیمهی امنیت وعزت ما است، خدای متعال میداند با اعتقاد میگویم، و همینطور مریضهایی که به ما سپردند، مریضهایی که مورد نظر هستند، همه را در نظر داشته باشید.
«اعوذُ بالله من الشیطان الرَجیم * مّن یجیبُ المُضطَرَّ إِذا دَعاهُ و یکشِفُ السّوءَ»…
خدایا! به خمسه طیبهات، به صورت کبود شده، به بازوی ورم کرده، به اشکهای فاطمهات، خدایا! به اضطرار حضرت زینب سلام الله علیها که هیچ کس مثل حضرت زینب سلام الله علیها بیچاره نبود… جلوی چشم ایشان حسین علیه السلام را میکشند و نمیتوانست کاری کند… خدایا! به آن حالتی که دیگر هیچ چارهای نداشت و رو کرد به عمر سعد فرمود: نانجیب «اَیُقْتَلُ اَبا عَبْدِاللّه وَ اَنْتَ تَنْظُر»[۶]… پسر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را سر میبُرند و تو تماشا میکنی؟ نمیدانم چقدر جانسوز بود که این نانجیب صورت خود را برگرداند و گریه کرد…
خدایا! یه اضطرار حضرت زینب سلام الله علیها امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! مشکلات کشور امام زمان ارواحنا فداه، کشور شهیدان را برطرف بگردان.
خدایا! مضیقههای مردم را رفع بگردان.
خدایا! نگرانیهای ما را رفع بگردان.
خدایا! به حق محمد و آل محمد علیهم السلام نسل جوانمان را از سرگردانی و از بیکاری و تنها بودن نجات بده.
خدایا! جوانانِ ما را از بیکاری برهان.
خدایا! به حق امیرالمؤمنین علیه السلام همه گرفتارها، جوانی که گرفتاری دارد، توقع دعا دارد، خدایا! همه را با دست گره گشای باب الحوائجمان این گرفتاریها را باز بگردان.
خدایا! عاقبت امر ما را ختم به خیر بگردان.
خدایا! روح بلند امام خمینی رضوان الله علیه و شهدا را از ما راضی بفرما.
خدایا! گذشتگان این جمع، شهید این بیت، دست گل خدمت به عزای حضرت سید الشهدا علیه السلام، آقا سید محمد حسین را با حضرت علی اکبر محشور بفرما.
خدایا! روح و ریحانی به پدران و مادرانمان عاید و واصل بگردان.
خدایا! سایه پر برکت رهبرمان را با اقتدار و عزّت به انقلاب جهانی حضرت مهدی ارواحنا فداه متصل بگردان.
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷،۲۸،۲۹،۳۰
[۳] سوره مبارکه طه، آیه ۱۳۱ «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى»
[۴] شرح احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۲۴؛ لواعج الاشجان، ص ۱۲۹
[۵] نفس المهموم ص ۱۲۶٫
[۶]کامل ابن اثیر، ج ۳ ص ۷۸
پاسخ دهید