روز شنبه مورخ ۲۵ شهریور ماه ۱۴۰۲ و مصادف با سالروز شهادت حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (علیه السلام) مراسم عزاداری امام هشتم در مسجد جامع ازگل با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- حضرت امام رضا (علیه السلام) حقیقت دین هستند
- ولایت فقیه تداوم ولایت ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) است
- باطن تمام اعمال صالح انسانِ مؤمن، «ولایت» است
- امام انسان را جَذب میکند و با خودش بالا میبَرد
- طهارت قُلوب مؤمنین به دست امام است
- وجود امام به زندگی انسان خاصیّت میبخشد
- سه خصلتی که امام رضا (علیه السلام) مؤمنین را به آن سفارش کردهاند
- روضه و توسّل به حضرت ثامنالحُجج علیبنموسیالرضا (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
حضرت امام رضا (علیه السلام) حقیقت دین هستند
شهادت امام مهربانمان، پُشتوانهی زندگی و انقلابمان، پَناه قابل اعتماد در مشکلاتمان، حضرت علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیه و الثناء) را تسلیت عرض میکنم. با استمداد از وجود نازنین خودشان چند نکتهای را به محضر شما در عزانشستگان و با امام زمان (ارواحنا فداه) همدردی کردگان تقدیم میدارم. نکتهی اوّل این است که مسألهی امامت در طول تاریخ اسلام مهمترین مسألهی دین بوده است. هم مأموریت الهی وجود نازنین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که هرگاه هر حُکمی را تبلیغ مینمایند، ولایت و امامت را هم در کنار آن مورد تأکید قرار بدهند. یعنی توحید مِنهای امامت و مِنهای ولایت نه قابل توجیه است و نه تأثیر توحیدی در تربیت بَشر دارد و یک جهت برکت وجودیِ وجود مبارک حضرت علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیه و الثناء)، این است که حضرت امام رضا (علیه السلام) حقیقت دین هستند، عینیّت قرآن کریم هستند و کانون معارف توحیدی هستند و چشمهی جوشان عَرشی هستند که هر فطرت سالمی عَطش دارد که الهی بشود، وجهالله بشود و بقاء بالله پیدا نماید، باید با حضرت امام رضا (علیه الصلاه و السلام) مرتبط بشود. حضرت امام رضا (علیه السلام) در این حدیث «سلسله الذهب» هم همین مسأله را در بزرگترین و حماسیترین و دلیترین اجتماع بیان کردند که علیرغم میل حکومت بود. «مأمون عبّاسی[۲]» حضرت امام رضا (علیه السلام) را به ایران آورد که هم زیر نظر خودش باشد و از نزدیک حرکات و سَکنات و رفت و آمدهای حضرت امام رضا (علیه السلام) برای او نگرانی به همراه نیاورد و هم اینکه میگویند: «صدای دُهُل از دور خوش است»؛ میخواست که حضرت امام رضا (علیه السلام) به میان مردم بیاید و آن عطشی که مردم از دور دارند، ببینند که ایشان هم مانند دیگران است. آرام آرام این عطش برطرف میشود. اما اجتماع تاریخی مردم ایران در مراسم استقبال شهر نیشابور، به کُلّی مأمون را در این هدف ناکام گذاشت. استقبال از امام رضا (علیه السلام)، استقبال عادی نبود.
ولایت فقیه تداوم ولایت ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) است
در حال حاضر ایرانیها به برکت انقلاب اسلامی و به برکت خون شهدا و به برکت عینیّت حکمت، تقوا، معنویّت در امامین انقلاب، الحمدالله آن چیزی را که که دنیا فکر میکرد اگر این آخوندها بر سر کار بیایند، مردم از دین و آخوند اعراض میکنند؛ ولی الحمدالله همهی ما شاهد هستیم و شاهد هستید که مدّت ۴۴ سال است که مردم در زیر پَرچم ولایت هستند، زیر پَرچم مرجعیّت هستند، زیر پَرچم دیانت هستند. اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) همیشه جان مردم بودهاند؛ ولی عاشوراهای حال حاضر با عاشوراهای قبل از انقلاب و اربعین کنونی با اربعین طول تاریخ قابل مقایسه نیست و محبوبیّت ولایت به عنوان کسی که یک قطرهای در برابر ولایت امام زمان (ارواحنا فداه) است، ولی قُماش اوست. ولایت فقیه تداوم ولایت پیامبران و ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است و دیدید که فتنهها ریزش داشته است. در طول تاریخ همواره عدّهای از قطار انقلاب پیاده شدهاند؛ اما امروز عَمود خیمهی امنیّت کشور با آن چیزی که دلها را آرام میکند و سرمایهی اجتماعی انقلاب است، اعتماد مردم به ولایت فقیهشان است. نحوهی گفتار ایشان، رفتار ایشان، تدبیر ایشان، شجاعت ایشان، زُهد ایشان، وارَستگی ایشان و محبّت ایشان نسبت به مردم که تظاهر نیست و ایشان واقعاً وجود خودشان را وقف رَفع گرفتاریهای مردم کردهاند. لذا ما به هر شهری میرویم، افراد زیادی از طبقات مختلف میگویند که ما آرزوی دیدار مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) را داریم. این مربوط به سال اوّل رهبری ایشان نیست و مشکلات کشور هم هیچگاه تمامشدنی نیست، مشکلات زندگی بَشر تمامشدنی نیست. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ[۳]»؛ خداوند متعال خودش خواسته است تا ما خیلی زور نزنیم. خداوند متعال گفته است که این خواست من است، این خلقت من است و انسان را در سختی خَلق کردم. اصلاً در دنیابودن یعنی در سختی بودن، یعنی با سختیها دست و پَنجه نَرم کردن. زندگی دنیا داغ دارد، فَراز دارد، نَشیب دارد، گرفتاری دارد، جنگ دارد، دعوا دارد، ناسازگاری دارد. دنیا همین است و ملائکه نیز این را پیشبینی کرده بودند که به خداوند متعال عرض کردند: «أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ[۴]»؛ اگر بَشر بیاید، خونریزی میآید، جنگ میآید، دعوا میآید. این جنگ و ناسازگاریها و حَسد و تکبّر و عوارض اخلاقی، مشکلات مادی هم دارد. همیشه زندگی بَشر را با مشکلات همراه کرده است. ولی کسی که ۳۴ سال در رُتبهی اوّل مقام حکومتی باشد، اما اخلاقش تغییر نکند، زندگیاش تغییر نکند و ارادت مردم هم کم نشود. بلکه خداوند متعال میداند که این برای بنده ملموس است. اشخاصی که میآیند و درخواست میکنند که آیا میشود ما هم در ملاقاتها هم بتوانیم مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) را ببینیم، این موضوع عادی نیست. بدانید که اگر تصنّع بود، تظاهر بود و ریا بود، در مدّت یکی دو سال تمام میشد و میرفت. مردم پَسِ پَرده را میدیدند و میگفتند که رهایشان کنید، اینها هم دروغ میگویند.
باطن تمام اعمال صالح انسانِ مؤمن، «ولایت» است
ولی آمدن امام رضا (علیه السلام) این جریان را برای ایرانیها به حقیقت و عینیّت تبدیل کرد. از دور در مدینه بودند و این اندازه مُشتری نداشتند؛ اما به ایران آمدند و این استقبال بینظیر حضرت امام رضا (علیه الصلاه و السلام) را به عنوان یک جلوهی خداوند، به عنوان کسی که «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا[۵]»، دیدند که این یک جاذبهی عادی نیست. امام رضا (علیه السلام) به کسی پول نداده است، یارانه نداده است، صِله نداده است؛ حضرت امام رضا (علیه السلام) آمدند و مردم جانشان را فدا میکنند. همیشه هم مردم ما در برابر دین و رهبران دینی طلبکار نبودهاند. اینها عاشق بودهاند، اینها بَلاگَردان بودهاند، اینها منّتکِشِ مُقدّسات و مُقدّسین بودهاند. این اَمر با حضور حضرت امام رضا (علیه الصلاه و السلام) توسعه پیدا کرد و ایران را مَهد جوشش عشق به خداوند متعال و اولیای الهی قرار داد. این هم خواستِ خداوند متعال است. خداوند متعال خلافت خودش را بر روی زمین مَحَک قرار داده است. خلیفهالله مغناطیسِ خداوند متعال است، خلیفهالله اِکسیر اعظم است. هر عُنصری لیاقت داشته باشد، استعداد داشته باشد، امام او را بالا میبَرد. مِنهای امام، عمل انسان را بالا نمیبَرد. ولایت و امامت یک حقیقت تکوینی است. باطنِ ایمانِ هر مؤمنی، باطنِ نماز قبول هرکسی که نماز قبول دارد و باطنِ هر عمل صالحی که خداوند متعال میپَسندد، ولایت و امامت است و شاهد آن هم آیهی تبلیغ است که فرموده است: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا[۶]»؛ یعنی نماز بدون ولایت مورد رضایت خداوند متعال نیست؛ بلکه مورد غضب خداوند است. کسی که ولایت نداشته باشد شَراب بخورد و یا نماز بخواند، این نماز بیشتر از آن شراب برای دین ضَرر دارد. شراب که جاذبه ندارد، ولی عبادتهای خُشک بیولایت مسیر را برای استعمار آمریکا و سُلطهی دشمن باز مینماید. لذا این نماز مانند شراب بر سر آنها میخورد. نماز وقتی بالا میرود، معراج میرود که به نور حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آغشته باشد. «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیهِ مَعْرِفَهُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ[۷]»؛ معرفت امام به نورانیّت، معرفت خداوند متعال است. آن عملی نور دارد که به کانون ولایت مُتصّل بشود.
امام انسان را جَذب میکند و با خودش بالا میبَرد
لذا خداوند متعال در روز اوّل خلیفهی خودش حضرت آدم (علیه السلام) را مَحَک قرار داد تا صفّ شیاطین را از ملائکه جُدا نماید و در اسلام هم فرمود: «مَا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ[۸]»؛ خداوند متعال بنا دارد تا جریاناتی را پیش بیاورد که نُفوس خَبیثه خباثت خودشان را ظاهر نمایند و نُفوس طیّبه هم طهارتِ نَفسانی خودشان را ظاهر کنند و این با مغناطیس ولایت امکانپَذیر است. اگر امام نبود، همهی ما بُرادهها و فلزهای پراکندهای بودیم که هیچگاه بالا نمیرفتیم. اما بُرادهی وجود ما چون با امام سِنخیّت دارد، امام ما را جَذب میکند، ما را بر سر سُفرهی دین مینشاند و ما را با خودش بالا میبَرد. او بالاست و از بالا پایین نیامده است؛ «خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ[۹]»؛ قرآن کریم مقام لَدُنّی دارد؛ اما وقتی تنزّل پیدا کرده است، جای خود را خالی نکرده است. هنوز هم قرآن کریم نزد خداوند متعال است. خداوند متعال به قرآن کریم دامانی داده است که این دامان پَهن شده است و همه میتوانند دامان قرآن کریم را بگیرند. تا وقتی نازل نشده بود، مردم، خوشبختها و کسانی که میخواهند به کمالات بالا برسند، کمال بدون قرآن کریم میسور نیست. قرآن کریم نازل شد، نه اینکه تَجافی پیدا کرد. در جلسهی گذشته خدمت شما عرض کردیم که وجود کتبی و وجود لفظی قرآن کریم در اختیار عُموم است، ولی وجود تکوینی و عینیاش امامت امام است. او قرآن ناطق است، او قرآن حقیقی است و تا کسی مُتمسّک به قرآن کریم نشود، به خداوند نمیرسد و صعود نمیکند؛ بلکه در اَسفل السافلین جهنّم باقی میماند. وجود مُقدّس حضرت امام رضا (علیه الصلاه و السلام) آمدند و موانع شکوفایی فطرت که اینها را با خداوند متعال، با نور خداوند متعال، با صفات خداوند متعال همقُماش میکند تا اینها اتّصاف به صفات الهی پیدا کنند، با آمدن حضرت ثامنالحجج علیبنموسیالرضا (علیه السلام) این موضوع توسعه پیدا کرد. اگر حضرت امام رضا (علیه السلام) نیامده بودند، ما مردم ایران راهی به سوی خداوند متعال پیدا نمیکردیم. لذا حضرت امام رضا (علیه الصلاه و السلام) از این جهت «رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا» را، نماز ما را، روزهی ما را، جبههرفتن ما و خون شهدای ما را آمدهاند و حضرت امام رضا (علیه السلام) به آن اعتبار بخشیدهاند. اگر نیامده بودند، آن عدد صحیحی که صفرها را اعتبار میدهد و ارزش عددی میدهد، این واقع نمیشد.
طهارت قُلوب مؤمنین به دست امام است
نکتهی دوّم این است که حضرت امام رضا (علیه الصلاه و السلام) آمدند، اسلام را بین المللی کردند. اسلام در مدینه بود. در زمان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) هم چهار هزار شاگردی که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) تربیت کردند، مَجرای حکومتی برای نَشر جهانی آن نداشتند؛ ولی آمدن حضرت امام رضا (علیه السلام) و استفادهی از پایگاه حکومت عبّاسی که مأمون هم خودش درسخوانده و دانشمند بود و هم کَیّس بود. او امام رضا (علیه السلام) را آورده بود که در پَرتوی علم امام رضا (علیه السلام) حکومت خودش را یک حکومت علمی مُعرّفی نماید، یک حکومت مُقدّس مُعرّفی نماید. آمدن وجود مُقدّس حضرت امام رضا (علیه السلام) کار را برعکس کرد. مأمون را آب کرد و از چشم مردم انداخت، ولی از پایگاه خلافت مأمون استفادهی درست سیاسی کرد. کما اینکه در فرمایشاتشان آمده است که حضرت امام رضا (علیه السلام) بیان بسیار زیبایی در توصیف امامت دارند که هم در کتاب «تُحف العقول[۱۰]» بیان شده است و هم در جلد اوّل کتاب «اصول کافی[۱۱]» آمده است و هم در سایر مَجامع روایاتی آمده است. حضرت امام رضا (علیه السلام) صفات امام را بیان کردند و فرمودند: «إنَّ الإمامهَ اُسُّ الإسلامِ النّامی[۱۲]»؛ اساس نُمو اسلام امامت است. اگر امامت نبود، اسلام در حدّ حرف و اعتبار بود و حقیقت خارجی نداشت. امامت اسلام را در عینیّتش نُمو میدهد. سپس میفرمایند که امامت شَمس طالعه است که در بیان امام زمان (ارواحنا فداه) هم گفتهاند که وقتی شما در پَسِ پَرده هستید، وجود شما چه نَفعی دارد؟ ایشان فرمودند: مَثَلِ ما مَثَلِ آفتاب است. اگر کسی آفتاب را ببیند و یا نبیند، چه قبول داشته باشد و یا قبول نداشته باشد، اگر آفتاب نباشد بَشر مُبتلا بود و همهی زندگیاش در بیمارستان سپری میشد. این آفتاب است که میکروبها را میکُشد. اگر اثر آفتاب در زُدودن میکروبها نبود، سلامتی در جامعه وجود نداشت. سلامتی اخلاقی و باطنی و فطری با تابش نور امامت بر فطرتهاست. امام دل ما را در عینیّت سالمسازی میکند. با زُدودن میکروب کُفر، میکروب نفاق و میکروب رَذائل اخلاقی، «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ[۱۳]»، امام تطهیر مینماید، امام تزکیه مینماید. لذا هم نُمو قُلوب ما به برکت وجود امام است و هم طهارت باطن ما که ما زکات میدهیم، ما ایثار میکنیم، ما به جبهه میرویم، ما مُدافع حرم میشویم و این قطع تعلّقات تطهیر است؛ اما جانِ طهارت به دست امام است. وجود مبارک حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمودند: امام شمس طالعه است. چه قبول کنند و چه قبول نکنند، سلامت دلها، سلامت جانها و سلامت زندگی بَشر با تابش نور امامت حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است.
وجود امام به زندگی انسان خاصیّت میبخشد
سپس فرمودند: امام «سَحابُ المَاطِر[۱۴]» است. سحاب به معنای اَبر است. همهی اَبرها باران ندارند و بارانزا نیستند. بعضی از اَبرها رعد و برق دارند، سر و صدا دارند، ولی خاصیّت بارندگی ندارند. آن برکتی که زندگی مردم را خاصیّت میدهد و صاحب زندگی میکند و زندگی طیّبه میبخشد، وجود خلیفهاللهی و نورانی امام است. امام سَحاب ماطِر است. اگر اَبرها پدید نیایند و باران آب را از دریاها در دنیا نَشر نکند، زمین حاصلخیز شما گرفتار خُشکسالی میشود، همگی گرفتار قحطی میشوید. امام بارش برکت الهی، بارش رحمت الهی است که «خواجه نصیرالدین طوسی[۱۵]» در مورد حضرت صاحب الزمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) میگوید: «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء[۱۶]»؛ امام سَحاب ماطِر است. این حدیث امام رضا (علیه السلام) جای دارد تا انسان یک ماه امامت را از زبان حضرت علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیه و الثناء) ارزیابی کند و معرفه الحجّهاش بالا برود.
سه خصلتی که امام رضا (علیه السلام) مؤمنین را به آن سفارش کردهاند
در پایان عرائض خود با یک حدیث اخلاقی انشاءالله دل من را همراه خودتان به خراسان میبَرید و انشاءالله به امام رضا (علیه السلام) وصل میشویم و انشاءالله با امام زمانمان (ارواحنا فداه) همدردی خواهیم کرد. حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ عامَلَ النَّاسَ[۱۷]»؛ از خداوند متعال میخواهم که توفیق بدهد و این نُسخهها را قاب نکنیم و در کُمد یا پُشت ویترین قرار بدهیم. این نُسخهها را در زندگی خودمان پیاده کنیم تا سلامت اجتماعی پیدا کنیم، سلامت روانی پیدا کنیم، سلامت اخلاقی پیدا کنیم. وجود مبارک حضرت ثامنالحجج (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ عَامَلَ اَلنَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ[۱۸]»؛ کسی که با مردم داد و ستد میکند، از حقوق مردم کم نگذارد. برخی فقط دست گرفتن دارند، در دادن تا میتوانند حقّ مردم را کم میگذارند. چنین انسانهایی که آثار آن را خواهیم داشت، نه عادل هستند، نه مُروّت دارند و نه غیبتشان حرام است. کسی از دیدگاه حضرت ثامنالحجج علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیه و الثناء) در پیشگاه امام رضا (علیه السلام) و مردم امام رضایی اعتبار دارد که اوّلاً در چیزهایی که به مردم میدهد و چیزهایی که از مردم میگیرد، نسبت به حقوق مردم وفا داشته باشد، ظُلم نکند و در گرفتن حقّ خود خیلی سِمِج نباشد؛ ولی در دادن حقّ مردم شُل باشد. امام رضا (علیه السلام) این را قبول ندارند. اوّلین چیز این است که در تعامُل با مردم حقّ مردم را پایمال نکند، ضایع نکند. دوّمین مورد این است که فرمودند: «حَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ[۱۹]»؛ با مردم صداقت داشته باشد. اگر خبر میدهید، خبر حقّ بدهید، خبر صِدق بدهید. اگر حرف میزنید، صادق باشید. اگر زندگی میکنید، صداقت داشته باشید. وقتی برای مردم گزارش و خبری میدهد، در کارش دروغ وجود نداشته باشد. «فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ»؛ مردم بدانند که او انسان راستگویی است و دروغ در زندگیاش راه پیدا نکرده است. سوّمین مورد این بود که فرمودند: «وَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ»؛ سه مسأله است که یکی عدالت در تعامُل است، دوّم صداقت در گُفتار است و سوّم وفای به عَهد است. نسبت به همهی وعدهها، قولها، چِکها و قَبالهها پایبند باشد، مُلتزم باشد. کسی که به مردم وعده میدهد و خُلف وعده میکند، مورد نفرت حضرت امام رضا (علیه السلام) است. کسی مورد قبول حضرت امام رضا (علیه السلام) است که در تعامُل ظُلم نکند، در گُفتار دروغ نداشته باشد و در وعدههایش خُلف وعده نکند. حالا ببینید ایشان به چنین شخصی چند مدال عنایت میکنند. چنین کسی که این ۳ خصلت را داشته باشد، «کَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ»؛ اوّلین مدالی که حضرت امام رضا (علیه السلام) به او میدهند، میگویند که او از نظر من جوانمَردیاش کامل است و نامَرد نیست. این خیلی حرف بزرگی است و امام رضا (علیه السلام) مدال میدهند. میفرمایند: «کَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ»؛ این از دیدگاه حضرت امام رضا (علیه السلام) جوانمَرد است و نامَرد نیست. او مَرد است، او جوانمَرد است؛ «کَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ». دوّمین مورد این است که فرمودند: «ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ»؛ خدا میداند که اگر این دروغ از جامعهی ما رخت بَر بَندد، همهی ما عادل میشویم. حضرت امام رضا (علیه السلام) میفرمایند دوّمین مدالی که من به چنین کسی میدهم، «ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ» است. او باطناً نزد ما و خداوند متعال عادل است، ولی خداوند متعال عدالت او را نزد مردم هم ظاهر میکند. همه به او اعتماد میکنند. همهی مردم به دنبال فرد عادل هستند و هیچکسی به فرد فاسق و بیدین اعتماد نمیکند. وجود مقدّس حضرت امام رضا (علیه السلام) قول میدهند و مدال میدهند که اگر کسی این ۳ صفت خوب را داشته باشد، «ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ»؛ عدالتش هم ظهور پیدا میکند و به عنوان یک انسان عادل جلوه میکند. از مدالهای دیگری که حضرت امام رضا (علیه السلام) میدهند، این است که میفرمایند: «حَرُمَتْ غِیبَتُهُ»؛ غیبتِ چنین کسی حَرام است. کسی که باعث کاهش شخصیّت او بشود و پُشت سر او حرفی بزند، این جُزء غیبتهایی است که خیلی گناه کبیرهای است.
روضه و توسّل به حضرت ثامنالحُجج علیبنموسیالرضا (علیه السلام)
«صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَباالحَسَن یَا عَلِىَّ بْنَ مُوسى عَلَیهِ اَلسَّلام، یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ»
دلتان مشهدی است، خراسانی است. الآن زیر قُبّهی حضرت علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیه و الثناء) چه غوغایی است! در صحنهای باصفای ایشان سیل جمعیّتها در حال اشکریختن هستد، سینه میزنند، عزاداری میکنند. هزاران نفر با پای پیاده راه افتادهاند و عاشقانه خودشان را به خراسان رساندهاند.
«یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا عَلِىَّ بْنَ مُوسى، أَیُّهَا الرِّضا، یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَ مَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ[۲۰]».
ای همهکَسِ ایرانیان! ای امام رضا (علیه السلام)! دست ما و دامان تو! علیبنموسیالرضا (علیه السلام)! آمدم ای شاه پناهم بده! شما «غَوْثِ اللَّهْفَانِ[۲۱]» هستید.
«آمدم ای شاه پناهم بده ***** خطّ اَمانی ز گناهم بده»
حضرت علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیه و الثناء) شباهتهایی به مادرشان دارند. دوست دارند که ما نام مادرشان را در مجلس ایشان ببَریم. بیبی ما، مادر مظلومهی ما پیش از شهادتشان از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) درخواست کردند که اتاق را خلوت کنند. وقتی خلوت شد، روی به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کردند و فرمودند: «اِبکِنی»؛ علی جان! خلوت کردم که بگویم علی جان به من گریه کُن. «و ابکی للیتامی[۲۲]»؛ به بچههای بیمادرِ من گریه کُن. به حسین کُشتهی کربلا گریه کُن. حضرت امام رضا (علیه السلام) هم وقتی میخواستند از مدینه با خواهران خود خداحافظی کنند، همهی خواهران را جمع کردند. خودشان در وسط نشستند و فرمودند: دور من حلقه بزنید و با صدای بلند بر من گریه کنید. شباهت دوّمی که دارند، این است که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به «فِضّه» فرمودند: آب بیاور. وقتی آب را آورد، «فَغَسَلَه أحْسَنُ»، خونآبههای سینهی خود را شُستشو دادند، زخمهای بدن را تطهیر کردند. سپس فرمودند: برای من لباس نو بیاور. لباس را پوشیدند و به فِضّه گفتند: اتاق را خلوت کن. بسترم را در وسط اتاق و روی به سوی قبله قرار بده و خودت هم بیرون برو و بچّهها را نیز با خود ببَر. کسی نباشد و من را تنها بگذار، بعد بیا و صدا بزن. اگر دیدی پاسخ نمیدهم، بدان که دیگر فاطمه از دنیا رفته است. فِضّه هم همین کار را کرد. حضرت امام رضا (علیه السلام) هم به «اباصلت» فرمودند: اباصلت! (به تعبیر بنده) این مَلعون من را احضار کرده است. من میروم. مواظب باش و وقتی برگشتم اگر دیدی عَبا بر روی سرم کشیدهام، بدان که دیگر کار من تمام است. دَرب اتاق من را باز کن و وقتی من وارد شدم، کسی را راه نده، زیرا میخواهم در تنهایی جان بدهم. اباصلت میگوید: من منتظر و نگران بودم. یک مرتبه دیدم که ایشان از قصر نانَجیب بیرون آمدند، اما عَبا را بر روی سر خود کشیدهاند. امام رضا (علیه السلام) قرار ندارند و مُدام مینشینند و دوباره بلند میشوند و به خودشان میپیچیدند. طبق دستور دَرب اتاق را باز کردم و حضرت امام رضا (علیه السلام) وارد شدند و دَرب را بستم. اما دلم طاقت نمیآورد. آمدم و دَرب را باز کردم تا ببینم چه بر سر ایشان آمده است. به محض اینکه دَرب را باز کردم، دیدم که یک نوجوانی مانند قُرص ماه امام رضا (علیه السلام) را در آغوش گرفته است. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۳]»؛ یا جوادالائمه (علیه السلام)! از مدینه آمدید. هنگام جاندادن کنار پدر بودی و او را در آغوش گرفتی. اما کنار جدّت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) کسی نبود.
«از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین *** دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین»
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به حقیقت امام رئوفمان، غَوثِ اللَّهفَانمان، ابالحسن الرضا (علیه السلام)، امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! تا زنده هستیم، امام زمانمان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.
خدایا! چشم ما را به جمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! حسرت دیدار امام زمانمان (ارواحنا فداه) را بر دل ما مَگذار.
خدایا! سایهی پُر برکت نایب آن بزرگوار، عَلمدار انقلاب را تا ظهور حضرت مَهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) با اقتدار، با کرامت و کفایت مُستدام بفرما.
خدایا! مشکلات معیشتی مردم ما را با عنایت رضوی با سُهولت برطرف بفرما.
خدایا! به حقیقت حضرت امام رضا (علیه السلام)، همهی جوانها و جوانهای مورد نظر را به سامان برسان.
خدایا! مریضها عموماً و مریضهای مورد نظر را شِفا عنایت بفرما.
خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و گذشتگانمان را بر سر سُفرهی حضرت امام رضا (علیه السلام) مُتنعّم و اَرواحشان را از ما راضی بدار.
خدایا! دستهای گداییمان را از دامان کَرَم حضرت امام رضا (علیه السلام) خالی برمَگردان.
خدایا! عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] عبدالله ملقّب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنیهاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد. مادر او (به نقلی کنیزی) به نام مَراجِل از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود. اُستادْسیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل بن سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند. مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان بود که پس از نزاع با برادر خلیفهاش امین عباسی، او را شکست داد و به خلافت رسید. خلافت مأمون به دنبال درگیری او با خلیفه وقت امین عباسی صورت گرفت. مأمون با تدبیر فضل بن سهل سپاهی را به سرداری طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین برای مقابله با علی بن عیسی سردار سپاه امین فرستاد که سپاه امین با کشته شدن علی بن عیسی در سال ۱۹۵ قمری در ری شکست خورد. سپاه مأمون در نهایت توانست در سال ۱۹۸ق پس از جنگی شدید بر بغداد مسلط شود. پس از این شکست امین زندانی و کشته شد. به دنبال پایان خلافت امین، مأمون در ۱۹۸ق در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. برخی پژوهشگران درگیری میان دو برادر را در دو عامل دانستهاند: چالش ولایتعهدی، درگیری دو حزب عربی و ایرانی. یکی از چالشهای اساسی خلفای عباسی قیامهای متعدد علویان در سراسر قلمرو خلافت بود. علویان که از دوره منصور عباسی همواره مورد ظلم و شکنجه خلفا قرار گرفته بودند در فرصتهای مناسب علیه خلیفه وقت قیام میکردند اما قیام آنان در بیشتر موارد به شکست منجر میشد. درگیری امین و مأمون بر سر خلافت در سالهای ۱۹۳-۱۹۷ق موجب ضعف حکومت عباسی و عامل مهمی برای گسترش و افزایش قیامهای علویان در مناطق مختلف حجاز، یمن و عراق شد. اطلس قیامهای علویان در دوره مأمون. نخستین و مهمترین آن، قیام ابنطباطبا از علویان زیدی مذهب به فرماندهی ابوالسرایا در کوفه بود. این قیام به تدریج به مناطق دیگر قلمرو خلافت اسلامی نظیر حجاز، مکه و یمن سرایت کرد و تا مدتی خلافت مأمون را متزلزل نمود.
علویان در دوره مأمون چند قیام انجام دادند. بیشتر این قیامها توسط شاخه زیدی علویان صورت میگرفت. مهمترین این قیامها که منجر به برپایی حکومتی مستقل شد قیام فردی ملقب ابنطباطبا در کوفه بود. این قیام که در ۱۹۹ق اتفاق افتاد به اعتقاد برخی مورخان ضربه سنگینی بر دولت عباسی وارد کرد و موجب شد جبهههای دیگری توسط علویان در مناطق مختلف علیه خلافت عباسی شکل بگیرد و در آن مناطق اعلام خودمختاری شود. از این رو علاوه بر کوفه، زیدبن موسی ملقب به زیدالنار در بصره، ابراهیم بن موسی بن جعفر در یمن، حسین بن حسن بن علی معروف به ابنافطس در مکه و محمد بن جعفر الصادق معروف به محمد دیباج در حجاز قیام کردند. بیشتر این قیامها به دنبال قیام ابنطباطبا شکل گرفت. مأمون برای آنکه بتواند از خطر قیامهای علویان برای همیشه در امان باشد و برای تثبیت حکومت خود نزد خراسانیان که علاقهمند به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، به فکر آن افتاد تا خود را دوستدار اهل بیت (علیه السلام) نشان دهد. از اینرو امام رضا (علیه السلام) را از مدینه به مرو احضار کرد و وانمود کرد که خلافت و حکومت را رها کرده و به برترین فرد از آلعلی یعنی امام رضا (علیه السلام) تسلیم میکند. با رد مقام خلافت توسط امام رضا (علیه السلام) مأمون ایشان را وادار کرد تا ولایتعهدی را بپذیرد.
به اعتقاد برخی محققان هدف واقعی مأمون آن نبود که خلافت را به امام رضا (علیه السلام) واگذار کند بلکه او میخواست در ظاهر حکومت را به امام سپرده اما در حقیقت همه کارها به دست او اداره شود. پس از پذیرش اجباری ولایتعهدی توسط امام رضا (علیه السلام) در سال ۲۰۱ق، مردم با ایشان بیعت کردند. به دستور مأمون لقب «الرضا» بر امام نهاده شد، به نام ایشان سکه زده شد، دستمزد و پاداش به لشکریان و دولتمردان از این سکه پرداخت شد و لباس سیاه که نماد بنی عباس بود به لباس سبز که نماد علویان بودند بهعنوان لباس رسمی خلافت عباسی تغییر کرد. مأمون با اجرای این سیاست به علویان نشان داد تا قیامهایی که آنان با شعار الرضا من آل محمد مردم را به خود فرامیخواندند اینک با ولایتعهدی کسی که مصداق «الرضا» است، محقق شد و دلیلی برای قیام کردن وجود ندارد. این اقدام مأمون موجب شد از قیامهای علویان تا حد زیادی کاسته شود.
پس از آنکه مأمون توانست قیامهای علویان را مهار کند و خلافت خود را به ثبات نسبی برساند، سیاستهای حکومت خود را تغییر داد. تغییر سیاست او در چند مورد آشکار شد: کنار نهادن شیوه ایرانی و مشاوران ایرانی در حکومتداری، بازگشت به آیین عربی و توجه به بغداد پایتخت پدران خودش، شهادت امام رضا (علیه السلام)، فشار مجدد بر علویان و آشکار کردن نماد عباسیان که لباس سیاه بود و منع استفاده از لباس سبز علویان. مأمون از جوانی به سبب تربیت نزد ایرانیها، علاقه شدید به علم و حکمت داشت و همواره به ترجمه کتب از یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به عربی توصیه میکرد. دربار او نیز مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظره بود. بر اساس پیشگویی امام علی (علیه السلام) هفتمین خلیفه بنیعباس، یعنی مأمون، داناترین آنها معرفی شده است. در این پیشگویی، امام علی (علیه السلام) از روی کار آمدن دو حکومت بر مسلمانها خبر داده است که برخی حدیثشناسان این دو حکومت را بر خلافت بنیامیه و بنیعباس تطبیق کردهاند. مأمون در حالی که مشغول حمله به روم بود در ۱۸ رجب ۲۱۸ق به علت بیماری در بَدَندون از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد. قبر وی در دوره کنونی در مسجد جامع شهر طرسوس در استان مَرسین جنوب ترکیه و در مرز سوریه واقع شده است.
[۳] سوره مبارکه بلد، آیه ۴٫
[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۰٫
«وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ».
[۵] سوره مبارکه مریم، آیه ۹۶٫
[۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۳٫
«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ مَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِکُمْ فِسْقٌ ۗ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ ۚ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۷] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۶، ص ۲ و ۳٫
«رُوِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَهَ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِی سَلْمَانَ الْفَارِسِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَعْرِفَهُ الْإِمَامِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِالنُّورَانِیهِ قَالَ یا جُنْدَبُ فَامْضِ بِنَا حَتَّی نَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِک قَالَ فَأَتَینَاهُ فَلَمْ نَجِدْهُ قَالَ فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّی جَاءَ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ مَا جَاءَ بِکمَا قَالا جِئْنَاک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَسْأَلُک عَنْ مَعْرِفَتِک بِالنُّورَانِیهِ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ مَرْحَباً بِکمَا مِنْ وَلِیینِ مُتَعَاهِدَینِ لِدِینِهِ لَسْتُمَا بِمُقَصِّرَینِ لَعَمْرِی إِنَّ ذَلِک الواجب [وَاجِبٌ ] عَلَی کلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ ثُمَّ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ قَالا لَبَّیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ ع إِنَّهُ لَا یسْتَکمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّی یعْرِفَنِی کنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیهِ فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَذِهِ الْمَعْرِفَهِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَهِ ذَلِک فَهُوَ شَاک وَ مُرْتَابٌ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ قَالا لَبَّیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ ع مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیهِ مَعْرِفَهُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَعْرِفَهُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیهِ وَ هُوَ الدِّینُ الْخَالِصُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یقِیمُوا الصَّلاهَ وَ یؤْتُوا الزَّکاهَ « البینه: ۵- » وَ ذلِک دِینُ الْقَیمَهِ یقُولُ مَا أُمِرُوا إِلَّا بِنُبُوَّهِ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ الدِّینُ الْحَنِیفِیهُ الْمُحَمَّدِیهُ السَّمْحَهُ وَ قَوْلُهُ یقِیمُونَ الصَّلاهَ فَمَنْ أَقَامَ وَلَایتِی فَقَدْ أَقَامَ الصَّلَاهَ وَ إِقَامَهُ وَلَایتِی صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَک مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَالْمَلَک إِذَا لَمْ یکنْ مُقَرَّباً لَمْ یحْتَمِلْهُ وَ النَّبِی إِذَا لَمْ یکنْ مُرْسَلًا لَمْ یحْتَمِلْهُ وَ الْمُؤْمِنُ إِذَا لَمْ یکنْ مُمْتَحَناً لَمْ یحْتَمِلْهُ قُلْتُ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَنِ الْمُؤْمِنُ وَ مَا نِهَایتُهُ وَ مَا حَدُّهُ حَتَّی أَعْرِفَهُ قَالَ ع یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ لَبَّیک یا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ قَالَ الْمُؤْمِنُ الْمُمْتَحَنُ هُوَ الَّذِی لَا یرَدُّ مِنْ أَمْرِنَا إِلَیهِ شَی ءٌ إِلَّا شُرِحَ صَدْرُهُ لِقَبُولِهِ وَ لَمْ یشُک وَ لَمْ یرْتَبْ « فی نسخه: و لم یرتد. » اعْلَمْ یا أَبَا ذَرٍّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلِیفَتُهُ عَلَی عِبَادِهِ لَا تَجْعَلُونَا أَرْبَاباً وَ قُولُوا فِی فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ فَإِنَّکمْ لَا تَبْلُغُونَ کنْهَ مَا فِینَا وَ لَا نِهَایتَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَعْطَانَا أَکبَرَ وَ أَعْظَمَ مِمَّا یصِفُهُ وَ أَصِفُکمْ أَوْ یخْطُرُ عَلَی قَلْبِ أَحَدِکمْ فَإِذَا عَرَفْتُمُونَا هَکذَا فَأَنْتُمُ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ سَلْمَانُ قُلْتُ یا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنْ أَقَامَ الصَّلَاهَ أَقَامَ وَلَایتَک قَالَ نَعَمْ یا سَلْمَانُ تَصْدِیقُ ذَلِک قَوْلُهُ تَعَالَی فِی الْکتَابِ الْعَزِیزِ وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکبِیرَهٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ « ( البقره: ۴۵- الصَّبْرُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الصَّلَاهُ إِقَامَهُ وَلَایتِی فَمِنْهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ إِنَّها لَکبِیرَهٌ وَ لَمْ یقُلْ وَ إِنَّهُمَا لَکبِیرَهٌ لِأَنَّ الْوَلَایهَ کبِیرَهٌ حَمْلُهَا إِلَّا عَلَی الْخَاشِعِینَ وَ الْخَاشِعُونَ هُمُ الشِّیعَهُ الْمُسْتَبْصِرُونَ وَ ذَلِک لِأَنَ أَهْلَ الْأَقَاوِیلِ مِنَ الْمُرْجِئَهِ وَ الْقَدَرِیهِ وَ الْخَوَارِجِ وَ غَیرِهِمْ مِنَ النَّاصِبِیهِ یقِرُّونَ لِمُحَمَّدٍ ( فی نسخه: بمحمد. ص لَیسَ بَینَهُمْ خِلَافٌ وَ هُمْ مُخْتَلِفُونَ فِی وَلَایتِی مُنْکرُونَ لِذَلِک جَاحِدُونَ بِهَا إِلَّا الْقَلِیلُ وَ هُمُ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کتَابِهِ الْعَزِیزِ فَقَالَ إِنَّها لَکبِیرَهٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فِی مَوْضِعٍ آخَرَ فِی کتَابِهِ الْعَزِیزِ فِی نُبُوَّهِ مُحَمَّدٍ ص وَ فِی وَلَایتِی فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ «۲» فَالْقَصْرُ مُحَمَّدٌ وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَهُ وَلَایتِی عَطَّلُوهَا وَ جَحَدُوهَا وَ مَنْ لَمْ یقِرَّ بِوَلَایتِی لَمْ ینْفَعْهُ الْإِقْرَارُ بِنُبُوَّهِ مُحَمَّدٍ ص إِلَّا أَنَّهُمَا مَقْرُونَانِ وَ ذَلِک أَنَّ النَّبِی ص نَبِی مُرْسَلٌ وَ هُوَ إِمَامُ الْخَلْقِ وَ عَلِی مِنْ بَعْدِهِ إِمَامُ الْخَلْقِ وَ وَصِی مُحَمَّدٍ ص کمَا قَالَ لَهُ النَّبِی ص أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی وَ أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ فَمَنِ اسْتَکمَلَ مَعْرِفَتِی فَهُوَ عَلَی الدِّینِ الْقَیمِ کمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ ذلِک دِینُ الْقَیمَهِ «۳» وَ سَأُبَینُ ذَلِک بِعَوْنِ اللَّهِ وَ تَوْفِیقِهِ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ قَالا لَبَّیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیک قَالَ کنْتُ أَنَا وَ مُحَمَّدٌ نُوراً وَاحِداً مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَمَرَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی ذَلِک النُّورَ أَنْ یشَقَّ فَقَالَ لِلنِّصْفِ کنْ مُحَمَّداً وَ قَالَ لِلنِّصْفِ کنْ عَلِیاً فَمِنْهَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِی مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِی وَ لَا یؤَدِّی عَنِّی إِلَّا عَلِی وَ قَدْ وَجَّهَ أَبَا بَکرٍ بِبَرَاءَهَ إِلَی مَکهَ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یا مُحَمَّدُ قَالَ لَبَّیک قَالَ إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُک أَنْ تُؤَدِّیهَا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ عَنْک فَوَجَّهَنِی فِی اسْتِرْدَادِ أَبِی بَکرٍ فَرَدَدْتُهُ فَوَجَدَ فِی نَفْسِهِ وَ قَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَ فِی الْقُرْآنُ قَالَ لَا وَ لَکنْ لَا یؤَدِّی إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِی یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ قَالا لَبَّیک یا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ قَالَ ع مَنْ لَا یصْلُحُ لِحَمْلِ».
[۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۷۹٫
«مَا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَىٰ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىٰ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ ۗ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشَاءُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ۚ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ».
[۹] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…أَنْتُمُ الصِّراطُ الْأَقْوَمُ، وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ، وَ شُفَعاءُ دارِ الْبَقاءِ، وَ الرَّحْمَهُ الْمَوْصُولَهُ، وَ الْآیَهُ الْمَخْزُونَهُ، وَ الْأَمانَهُ الْمَحْفُوظَهُ، وَ الْبابُ الْمُبْتَلَىٰ بِهِ النَّاسُ، مَنْ أَتَاکُمْ نَجَا، وَ مَنْ لَمْ یَأْتِکُمْ هَلَکَ، إِلَى اللّٰهِ تَدْعُونَ، وَ عَلَیْهِ تَدُلُّونَ، وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ، وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ، وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ، وَ إِلَىٰ سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ، وَ بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ، سَعَدَ مَنْ والاکُمْ، وَ هَلَکَ مَنْ عاداکُمْ، وَ خابَ مَنْ جَحَدَکُمْ، وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ، وَ فازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ، وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَیْکُمْ، وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ، وَ هُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ، مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّهُ مَأْواهُ، وَ مَنْ خالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْواهُ، وَ مَنْ جَحَدَکُمْ کافِرٌ، وَ مَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَیْکُمْ فِی أَسْفَلِ دَرَکٍ مِنَ الْجَحِیمِ؛ أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضىٰ، وَ جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا، وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا، فَکُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکُمْ، وَ مَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنا إِیَّاکُمْ؛ فَبَلَغَ اللّٰهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ، وَ أَعْلَىٰ مَنازِلِ المُقَرَّبِینَ، وَ أَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلِینَ، حَیْثُ لَایَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لَا یَفُوقُهُ فائِقٌ، وَ لَا یَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طامِعٌ، حَتَّىٰ لَایَبْقَىٰ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، وَ لَا صِدِّیقٌ، وَ لَا شَهِیدٌ، وَ لَا عالِمٌ، وَ لَا جاهِلٌ، وَ لَا دَنِیٌّ، وَ لَا فاضِلٌ، وَ لَا مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ لَا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ لَا جَبَّارٌ عَنِیدٌ، وَ لَا شَیْطانٌ مَرِیدٌ، وَ لَا خَلْقٌ فِیما بَیْنَ ذٰلِکَ شَهِیدٌ…».
[۱۰] تُحَفُ العُقول فیما جاءَ مِنَ الحِکَمِ وَ الْمَواعظ عَنْ آلِ الرّسول کتابی حدیثی نوشته ابن شُعبه حَرّانی محدث شیعی قرن ۴ ق است. هدف نویسنده این کتاب جمعآوری بخشی از احادیث اهل بیت (علیهم السلام) و پیامبران الهی با محوریت مواعظ و حکمت و اندرزهاست. مؤلف به سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز هر یک از امامان شیعه فصلی را اختصاص داده و احادیث نقل شده از ایشان را در همان بخش آورده است. مواعظی از پیامبران گذشته نیز در فصلهای پایانی کتاب نقل شده است. در متن کتاب معمولا ابتدا احادیث طولانیتر ذکر شده و پایان هر بخش به احادیث کوتاه اختصاص یافته است. مؤلف برای این که کتاب حجیم نشود از ذکر سند روایات خودداری کرده است. ترجمههای فارسی متعدد این کتاب نشاندهنده جایگاه آن در بین شیعیان است. کتاب بارها به همراه ترجمه فارسی آن و توسط ناشران مختلف منتشر شده است. ابنشعبه حرانی هدف از تألیف این کتاب را در دسترس قراردادن دانش های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) که دربردارنده کار دین و دنیا و صلاح امروز و فرداست دانسته و گفته است چون دانشمندان شیعه درباره حلال و حرام و فرائض و سنن از گفتار ائمه (علیهم السلام) کتاب فراهم کردهاند ولی درباره حکمتها و اندرزهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام)، خاصه کلمات قصار آنها، کتابی تألیف نکردهاند، او دست به این کار زده است. تحفالعقول در قرون اخیر همواره مورد توجه علمای شیعه بوده تا آنجا که قطیفی آن را بینظیر خوانده است و کتابهای حدیثی و فقهی از آن نقل قول شده است. در عین حال، آنچه مایه خردهگیری و در برخی موارد نامعتبر دانستن مندرجات تحفالعقول از سوی علمای شیعه شده، ارسال اسنادِ احادیث آن است. البته خودِ ابنشعبه به این موضوع توجه داشته و در مقدمه نوشته که سلسله سندِ بیشتر احادیث کتاب را شنیده و میدانسته، ولی در تألیف کتاب برای رعایت ایجاز و نیز به این سبب که بیشتر این کلمات و سخنان از زمره آموزشها و حکمتهایی است که خود گواه درستی خود هستند و به این دلیل که آنها را برای شیعیان فراهم کرده است که تسلیم اماماناند، از ذکر اسناد احادیث کتاب اجتناب کرده است. آیت الله خوئی ضمن اعتراف به فضل و ورع و ممدوح بودن حرّانی، کتاب وی را به دلیل مُرسل بودن احادیث آن، فاقد اعتبار دانسته و در هیچیک از احکام شرعی، استناد به روایات تحفالعقول را جایز نشمرده است. گفتنی است که تحفالعقول در میان نُصَیریه جایگاه و احترامی خاص دارد تا حدی که بسیاری از پیروان این فرقه آن را حفظ میکنند.
[۱۱] اصول کافی عنوان بخش اول از بخشهای سهگانه کتاب حدیثی الکافی است. در این بخش، احادیث مربوط به اعتقادات شیعه و زندگی امامان شیعه و برخی از احادیثی که درباره رفتارهای فرد مسلمان سخن میگوید، گردآوری شده است. اصول کافی از مهمترین منابع شناخت باورهای شیعیان است که بارها به صورت مجزا از کتاب کافی منتشر و ترجمهها و شرحهای متعددی نیز بر آن نوشته و منتشر شده است. محمد بن یعقوب کُلینی معروف به «ثقهالاسلام کلینی» (درگذشت ۳۲۹ق)، از محدثان بزرگ شیعه و مؤلف کتاب کافی از معتبرترین مجموعه روایی شیعه و از کتب اربعه به حساب میآید. او در زمان غیبت صغرای امام مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) به دنیا آمده و برخی از محدثان که بدون واسطه از امام عسکری (علیه السلام) یا امام هادی (علیه السلام) حدیث شنیده بودند را ملاقات کرده است. گفتهاند کلینی در نقل حدیث دقت بسیاری داشته است. ابن قولویه، محمد بن علی ماجیلویه قمی، احمد بن محمد زراری از جمله شاگردان اویند. اصول کافی عنوان بخش اول از بخشهای سهگانه کتاب حدیثی الکافی است. در این بخش، احادیث مربوط به اعتقادات شیعه و زندگی امامان شیعه و برخی از احادیثی که درباره رفتارهای فرد مسلمان سخن میگوید، گردآوری شده است (۳۷۸۵ حدیث). نویسنده در دو بخش دیگر کتاب به روایات فقهی و مواعظ اخلاقی پرداخته است. از آنجا که در بین کتب اربعه فقط الکافی به روایات عقیدتی پرداخته است، این بخش از این کتاب همیشه مورد توجه شیعیان بوده است و به همین دلیل به صورت مجزا نیز منتشر شده است. علمای شیعه شرحهای متعددی بر آن نگاشتهاند، چنانکه ترجمه آن نیز مد نظر بوده و چند ترجمه به زبان فارسی از آن منتشر شده است.
[۱۲] اصول کافی، شیخ کلینی، جلد ۱، کتاب حجت، باب نادر جامع فی فضل الامام.
«ان الامامه خلافه الله و خلافه الرسول و مقام امیرالمومنین و میراث الحسن و الحسین ان الامامه زمام الدین و نماء المسلمین و صلاح الدنیا و عز المومنین و صلاح الدنیا و عز المومنین و عز المومنین نوالی ولیهم و نعادی عدوهم ان الامامه اس الاسلام النامی و فرعها السامی بالامام تمام الصلاه و الزکاه و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفئ و الصدقات الامام کالشمس الطالعه المجلله بنورها للعالم یملأ الارض قسطا و عدلا و هی فی الافق بحیث لا تناله الایدی و الابصار الامام البدر المنیر و السراج الزاهر و النور الساطع و النجم الهادی الامام سحاب الماطر و الغیب الهاطل و الشمس المضیئه و السماء الظلیله و الارض البسیطه و العین الغزیره و الروضه الامام الانیس الرفیق و الوالد الشفیق و الاخ الشقیق و الام البر بالولد الصغیر و مفزع العباد فی الداهیه النآد امین الله فی خلقه و حجته علی عباده و خلیفته فی بلاده الامام المطهر من الذنوب و المبرا من العیوب الامام واحد دهره لا یدانیه احد و لا یعادله عالم».
[۱۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۳٫
«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ ۖ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ ۗ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».
[۱۴] اصول کافی، شیخ کلینی، جلد ۱، کتاب حجت، باب نادر جامع فی فضل الامام.
[۱۵] خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷-۶۷۲ق) حکیم و متکلم شیعی قرن هفتم هجری قمری است. خواجه نصیر احیاگر فلسفه و مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه دانسته شده است. برخی از علمای شیعه همچون علامه حلی، ابن میثم بحرانی و قطبالدین شیرازی از شاگردان وی بودهاند. نصیرالدین طوسی نویسنده کتابها و رسالههای بسیاری در علوم اخلاق، منطق، فلسفه، کلام، ریاضیات و نجوم است. اخلاق ناصری، اوصاف الاشراف، اساس الاقتباس، شرح الاشارات، تجرید الاعتقاد، جامع الحساب و کتاب مشهور زیج ایلخانی و تذکره فی علم الهیئه در علم نجوم، از آثار مهم و مشهور او هستند. او همچنین رصدخانه مراغه و در کنار آن کتابخانه مراغه را با بیش از ۴۰۰ هزار جلد کتاب بنا نهاد. گفته شده خواجه نصیر مجبور به همراهی با برخی از حاکمان عصر خود شد؛ ولی توانست در این همراهیها آثار و تألیفاتی داشته باشد؛ به عنوان مثال در همراهی با هلاکو، تلاش کرد از میراث اسلامی که در معرض نابودی بود محافظت کند و به سبب اقدامات او پس از مدتی مغولان به اسلام گرویدند. همچنین حضور او در جریان فتح بغداد به دست مغولان، عاملی برای کاهش غارت و کشتار مردم و نجات یافتن بسیاری از عالمان از مرگ دانسته شده است. خواجه نصیر در بغداد درگذشت و بنا بر وصیتش در حرم کاظمین دفن شد. روز پنجم اسفندماه سالروز تولد خواجه نصیر، به یاد این دانشمند به عنوان روز مهندس به ثبت رسیده است. ابن تیمیه (۶۶۱ق-۷۲۸ق) از علمای اهلسنت، مدعی شده است که خلیفه بغداد، بهدستور خواجه نصیرالدین طوسی بهقتل رسیده است؛ اما برخی با استناد به بررسی منابع قبل از او و عدم مشاهده چنین مطلبی در آنها، این مطلب را نادرست و تهمت به خواجه دانستهاند و احتمال دادهاند که منابع پس از ابنتیمیه بهپیروی از او چنین مطلبی را آوردهاند. برخی محققان معتقدند حضور نصیرالدین طوسی در جریان فتح بغداد به دست مغولان، عاملی برای کاهش غارت و کشتار مردم بوده و با حمایت او، بسیاری از عالمان از مرگ نجات یافتهاند. خواجه نصیر در حالی در ۱۸ ذی الحجه سال ۶۷۲ق درگذشت که برای سامان دادن به امور اوقاف و دانشمندان، در بغداد به سر میبرد. او بنا به وصیت خود در حرم کاظمین دفن شد. او همچنین وصیت کرده بود که روی قبرش اشارهای به ویژگیهای علمیاش نشود و فقط عبارت «و کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصید» بر روی سنگ قبرش نوشته شود.
خواجه نصیر طوسی را در علم، همتای ابن سینا دانستهاند؛ با این تفاوت که ابن سینا در طب سرآمد بود و خواجهنصیر در ریاضیات. برخی معتقدند دفاع خواجه نصیرالدین طوسی از ابن سینا در برابر انتقادات فخر رازی، در کتاب شرح اشارات، موجب احیای فلسفه در آن عصر شده است. همچنین خواجه نصیر را مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه دانستهاند. به باور مرتضی مطهری، تمام آثار کلامی بعد از خواجه نصیر، از کتاب تجرید الاعتقاد تأثیر پذیرفتهاند. براساس برخی پژوهشهای معاصر، خواجه نصیر طوسی، از یک سو شارح و مکمّل فیلسوفان و دانشمندان پیش از خود بوده، و از سوی دیگر سرمشق دانشمندان پس از خود شده است. بسیاری از دانشمندان مسلمان و همچنین اسلامشناسان غربی، از او ستایش کردهاند. تعابیر مختلفی که درباره خواجه طوسی شده نشانگر جایگاه علمی اوست برخی از آنها عبارتند از: سلطان المحققین فخر الحکما و مؤیّد الفضلا، نصیر الملّه و الدّین محقق مدقق طوسی و حکیم عظیم قدوسی افضل المتأخرین و اکمل المتقدمین. ۵ اسفند سالروز تولد خواجه نصیر، به یاد این دانشمند بزرگ به عنوان روز مهندس به ثبت رسیده است و هر سال همزمان با این روز همایشها و مراسم مختلفی برگزار میشود. اشعاری را نیز به خواجه نصیر طوسی نسبت دادهاند از جمله در نامه دانشوران این رباعی را به او منسوب کردهاند.
[۱۶] زاد المعاد، علامه مجلسی، ص ۴۲۲؛ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، دعای عدیله.
«أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّهَ الْأَبْرَارَ وَ الْخُلَفَاءَ الْأَخْیَارَ بَعْدَ الرَّسُولِ … ثُمَّ الْحُجَّهُ الْخَلَفُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِیُّ الْمُرْجَى الَّذِی بِبَقَائِهِ بَقِیَتِ الدُّنْیَا وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ وَ بِهِ یَمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا…».
[۱۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۱.
«[الخصال] ، أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ بَکْرٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَغْدَادِیِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ عَامَلَ اَلنَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ وَ ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غِیبَتُهُ.
ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] ، بالأسانید الثلاثه: مثله. / صح، [صحیفه الرضا علیه السلام] ، عن الرضا عن آبائه علیهم السلام : مثله ».
[۱۸] همان.
[۱۹] همان.
[۲۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای توسل.
[۲۱] مفاتیح الجنان، زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام) معروف به زیارت جوادیه.
«متنی که گردآوری و ترجمه شده، زیارت مولایمان علیِّ بن موسَی الرِّضا آلافُ التَّحیَّهِ وَ الثَّناء می باشد. این زیارت از طریق فرزند بزرگوارشان امام محمّد جواد علیه السّلام برای آن حضرت روایت شده،لذا معروف به جوادیّه می باشد. این زیارت از متون صحیح السّند می باشد و عبارات استفاده شده و معانی معارفی عمیق زیارت دلالت بر آن دارد که این زیارت از لسان معصوم علیه السّلام بیان شده است. همچنن مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار جلد ۹۹ صفحه ۵۲ می نویسد: در نسخه ای قدیمی که تاریخ تألیف آن سال ۷۴۶ هجری قمری ذکر شده و از تألیفات علمای پیشین بوده است، زیارتی را برای حضرت رضا (علیه السلام) یافتم و آن را همان گونه که یافته ام نقل می کنم. در آن مرقوم داشته اند: زیارت مولا و سَروَر ما حضرت رضا (علیه السلام) در هر زمانی شایسته و نیکو است و بهترن زمان آن، ماه رجب است. این زیارت از فرزندش امام جواد (علیه السلام) برای آن حضرت بیان شده است».
[۲۲] بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۷۸،۱۷۴.
«ابکنی ان بکیت یا خیر هاد ***** واسبل الدمع فهو یوم الفراق
یا قرین البتول اوصیک بالنسل ***** فقد اصبحا حلیفا اشتیاق
ابکنی و ابکی للیتامی و لا تنسی ***** قتیل العدا بطف العراق
فارقوا اصبحوا یتامی حیاری ***** احلفوالله فهو یوم الفراق».
[۲۳] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَام دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ اَلسَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ اَلسَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
پاسخ دهید