روز چهارشنبه مورخ ۸ فروردین ماه ۱۴۰۳ و مصادف با روز شانزدهم ماه مبارک رمضان، مراسم دهه دوّم ماه رمضان بعد از نماز ظهر و عصر در مسجد جامع ازگل با سخنرانی «آیت الله صدیقی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- بیان مسألهی شرعی پیرامون بَقاء جنابت و اِبطال روزهی رمضان
- انسان باید برای دشمنان خود طلب هدایت داشته باشد
- انسان باعَجله به دنبال گناه میرود، ولی به دنبال توبه نمیرود
- تقابُل طبیعت و فطرت انسان
- حضرت آدم (علیه السلام) مبدأ عَجله در عالَم بودند
- سفارش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای انجام کارها در فُرصت مناسب خودش
- انسان باید در دعا مُخاطبشناسی انجام بدهد
- نَحوهی درخواست حضرت ایّوب (علیه السلام) از پروردگار عالَم
- دعا وسیلهای است که انسان حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) را چارهساز عالَم بیابد
- روضه و توسّل به حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
بیان مسألهی شرعی پیرامون بَقاء جنابت و اِبطال روزهی رمضان
یکی از اُموری که روزه را باطل میکند، بَقاء بر جنابت تا طُلوع فَجر یا اگر کسی در روز عَمداً خودش را جُنُب کند. اگر کسی در روز در خواب باشد و جُنُب بشود، روزهاش باطل نمیشود و وقتی هم بیدار میشود، غُسل بر او واجب فوری نیست. برای نمازش واجب میشود، ولی روزهاش باطل نمیشود.
صلوات هدیه بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
انسان باید برای دشمنان خود طلب هدایت داشته باشد
در آیهی ۱۱ سورهی مبارکهی اسراء میفرماید: «وَ یَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا[۲]»؛ دعای انسان نسبت به شَرّ مانند دعای او نسبت به خیر است. همانگونه که به دنبال خیر است و دعا میکند، نسبت به شَرّ هم همین حالت را دارد. احتمالاتی که در این دعوت به شَرّ هست، یک احتمال این است که انسان دشمنانی که دارد، مُخالفینی که دارد، رُقبایی که دارد، دو گونه برخورد میتواند با آنها داشته باشد. یک برخورد این است که در مقام تغییر نوع برداشت و فکر او نسبت به خودش باشد که در دعای مَکارم الاخلاق صحیفهی سجادیه وجود نازنین حضرت امام سجّاد (علیه السلام) از خداوند متعال درخواست میکند: «وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَهِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمحَبَّهَ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْیِ الْمَوَدَّهَ[۳]»؛ درخواست این است که خدایا من را تغییر بده. اگر من دشمن دارم، خیلی لَطیف است. نمیگوید دشمنم را دُرست کُن؛ بلکه میگوید: آنچنان تحوّل و سِعهی صَدری به من بده که من بتوانم او را نسبت به خودم تغییر بدهم. شاید من یک دافعههایی دارم که برای او قابل تحمّل نیست. اگر من دافعهها را به جاذبهها تبدیل کردم، کمحوصلگی و زودرَنجی را تبدیل به شَرح صَدر بکنم و با سِعهی صَدر بدی مردم را با خوبی پاسخ بدهم، قَهراً زمینهای برای دشمنی باقی نمیماند. در این آیهی کریمه هم شاید ناظر به این مَعنا باشد. شما قبل از آنکه دعای شَرّ برای دشمنانتان داشته باشید، به دنبال هدایتشان باشید. وقتی از هدایت مأیوس شدید، آنوقت میتوانید نفرین کنید. ولی اگر ابتدای کار کسی به شما جَفا و ظُلمی کرد، لب به نفرین نگُشایید. کما اینکه وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر ایذاء مُشرکین، استهزاء مُشرکین و گاهی حملات سختِ سنگباران و این موارد، برحَسب آنچه که نَقل شده است پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت مُرتّب میگفتند: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُون[۴]»؛ خدایا! اینها را هدایت کُن. اینها نمیدانند. اگر خبر داشتند که پیامبر چه نعمتی برای آنهاست، به جای این همه عَداوت میآمدند و خاک پای پیامبر را توتیای چشمشان میکردند. «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۵]»؛ یکوقتی آدم از همسرش میرَنجد، یکوقتی فرزندش خلاف انضباط کار میکند، یکوقتی فامیلش جَفا میکند، یکوقتی از رفیقش بدی میبیند، فوری برای او آرزوی مرگ نکنید؛ برایش بدی نخواهید، بیماری نخواهید. ابتدا برایش هدایت بخواهید، ابتدا برایش تغییر رَوش و مَنش بخواهید. اگر نشد و دیدید وجودِ دارای خِباثتهاست و اصلاحشدنی نیست، مانند حضرت نوح (علیه السلام) که برای قوم خود نفرین کرد، ولی نفرین خودش را مُوجّه جلوه داد. «رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا * إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَ لَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا[۶]»؛ حضرت نوح (علیه السلام) ۹۵۰ سال مردم را دعوت به توحید کرد. جُز لِجاجت، جُز ظُلم، جُز اهانت از این مردم چیزی عاید نشد. وقتی مُطمئن شد اینها قابل هدایت نیستند، نه تنها خودشان قابل هدایت نیستند، ژِنهای اینها هم خراب شده است. از این جماعت فرزند خوب به وجود نخواهد آمد. لذا از خداوند متعال درخواست کرد: خدایا! از این قوم دَیّاری باقی نگذار. یعنی همهشان را نابود کُن. اما چرا اینگونه درخواست میکنم؟ زیرا «إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ»؛ اگر اینها باقی باشند، چون خودشان بد هستند، میکروبهایشان را به دیگران هم سِرایت میدهند. خودشان مَرَض کُفر دارند، مَرَض نفاق دارند، فساد دارند؛ اما فسادشان را نَشر میکنند. دیگران را هم به فساد آلوده میکنند. برای اینکه میکروب کُفر و شِرک و نفاق و فساد و ظُلم منتشر نشود، اینها کانون نَشر فساد هستند. اگر بمانند، جُز فساد چیزی از اینها عاید نمیشود. «إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ»؛ اینها بدیهای خودشان را به جامعه مُنتقل میکنند و جامعه را به فساد میکشانند. «وَ لَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا»؛ تولید و نَسلشان هم مانند خودشان است. چون اساساً فطرت در وجود اینها از بین رفته است و مَسخ شدهاند. دیگر هیچ روزنهای برای هدایت در خودشان نیست و چون وجودشان مَسخ شده است، تولیدشان هم مانند خودشان است. «عاقبت گُرگزاده گُرگ شود؛ گرچه با آدمی بزرگ شود». لذا پروردگار عزیز در این آیهی کریمه کسانی را که ابتدائاً نفرین میکنند را نَقد میکند. شما در مقام اصلاح باشید. اگر به یأس رسیدید، آنگاه دعای شَرّ در موردشان داشته باشید.
انسان باعَجله به دنبال گناه میرود، ولی به دنبال توبه نمیرود
یک احتمال دیگری که در این آیهی کریمه داده میشود، «وَ یَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ»، بَشر باعَجله به دنبال گُناه میرود، ولی توبه را به تأخیر میاندازد. این استعجال در مورد گُناه و تَأنّی در مورد توبه است. توبه جُزء واجبات فوری است. فرمودند که سعی کنید مَلَکها از شما گناهی را بالا نبَرند که زیرِ آن توبه ننوشته باشد. مَلَک حَسنات تا ۹ ساعت شَفیع میشود که مَلَک سَیّئات گُناه ما را ننویسد. چرا؟ برای اینکه ممکن است توبه کنیم و در سابقهمان در روز قیامت که پروندهیمان را باز میکنند، خجالتی برای ما نداشته باشد. بعد که ۹ ساعت بگذرد و توبه نکنیم، آنگاه ثَبت میشود. لذا خداوند متعال طَبع بَشر را که نسبت به گناه عجله میکند، ولی نسبت به توبه با تأنّی میگوید: حالا فُرصت داریم و بعد که پیر شدیم، بعد که اوضاعمان تغییر کرد، آنگاه توبه میکنیم. این هم یک احتمال است.
تقابُل طبیعت و فطرت انسان
این آیهی کریمه در پایان میفرماید: «وَ کَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا»؛ انسان عَجول است. اینجا بعضی از مُفسّرین بزرگ گفتهاند که این هُشدارهای قرآن کریم است، نه اینکه بخواهد بَشر را با بدیها مُعرّفی کند. «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا[۷]» یا «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ[۸]»، یا در این آیهی کریمه انسان عَجول نامگذاری شده است، فرمودهاند که اینها هُشدار است که بَشر پیشگیری کند یا مُعالجه نماید؛ وگرنه انسان ذاتاً مَعلوم نیست که عَجله جُزء ذاتِ انسان باشد. به تَعبیری دیگر خداوند متعال دو مرحله در وجود انسان قرار داده است. یک مرحلهی فطری است که انسان هم خداجو هست و هم فَضیلت دوست است. انسان طَبعاً صداقت را دوست دارد، عَقلانیّت را دوست دارد، حکمت را دوست دارد، اَمانت را دوست دارد؛ اینها فطرت بَشر است. آدم از احسان خوشش میآید، اما از بُخل خوشش نمیآید و بدش میآید. و همهی فَضائلی که برای انسان کمال به حساب میآید و برای وجود انسان جاذبه هست، اینها خواستِ فطرت بَشر است. «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا[۹]»؛ خداوند متعال در سِرشت ما و در خَمیرهی ما درخواست و تقاضا نسبت به خوبیها قرار داده است؛ اما چیزی که رویهی فطرت را میگیرد، حجاب فطرت میشود، طبیعتِ ماست. طبیعتِ ما وجود عالَم کَثرت یعنی بدن و اقتضائات بدن است. بدن ما طبیعت ماست. غَرایزی که حیوانات دارند، ما هم داریم. اینها خواستهای طبیعیِ است، نه خواستهای فطری است. حیوانات دَرندگی دارند، حیوانات در مَحدودهی شکمشان کار میکنند، حیوانات علاقهی به جُفت دارند. انسان هم در این مُشترکاتی که با حیوانات دارد، گرفتار طبیعت است. لذا طَبع انسان گاهی برخلاف فطرت انسان، انسان را به وادیهایی میکشاند و انسان تحت تأثیر فشار غَریزه مُقابل فطرت قرار میگیرد. مثلاً انسان فطرتاً پاکدامنی را میپَسندد. هرجایی بشنوند کسی خیلی باعفّت است، دامنش را پاک نگاه داشته است، خیلی دوست دارد. وَلو خودش آلوده شده باشد، غِبطه میخورد که خوشا به حال فُلانی که هیچوقت آلودگی ندارد. اما همین آدمی که در فطرت خودش، در عَقلانیّت خودش و در دیانت خودش عفّت و پاکیزگی را خیلی دوست دارد، یک چنین انسانی هم گاهی تحت فشار غَرایز قرار میگیرد و برخلاف فطرت سُقوط میکند.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
این مُقابلهی فطرت و طبیعت است. طبیعت انسان را به زمین میکِشد، جاذبههای زمینی است؛ ولی فطرت انسان را به آسمان دعوت میکند. «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۱۰]»؛ در جِبلّت انسانیِ انسان که «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۱]» است، «ما ز بالاییم و بالا میرویم[۱۲]». از نظر فطری «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک[۱۳]»؛ اما از نظرطبیعی بدن ما از خاک و از لَجن ساخته شده است. لذا گرایش طَبع و بدن ما همیشه زمینی است و آسمانیشدن فشار میخواهد، زور میخواهد که انسان را بالا ببَرد.
حضرت آدم (علیه السلام) مبدأ عَجله در عالَم بودند
چون انسان دارای طبیعت است و اقتضای طبیعت زندگیِ حیوانی است، یا زندگی سَبوئی است و یا زندگی شیطانی است. اساس شیطنت شیطان در روز اوّل که با خلافت الهی و ولایت الهی مُقابله کرد و زیرِ بار آن نرفت، آن موجود مبدأ شُرور در عالَم است و کارش هم فَریبدادن است. شیطان آدم را فَریب داد، حَوا را فریب داد و چون آنها سابقهی دروغ نداشتند، فکر نمیکردند که شیطان دروغ بگوید. اینکه قَسم میخورد و میگوید که از این درخت بخورید، جاوید میشوید؛ قَسم میخورد که من این را از روی خیرخواهی میگویم، اصلاً در مُخیّلهاش نبود که ممکن است کسی دروغ بگوید، لذا فَریب خورد. انسان هم در این ۳ وادی که یکی وادی طبیعت و حیوانیّت است، بَهیمیت که اُمور اقتصادی و خوراک و ازدواج و این حرفهاست؛ یکی وادی سَبوئیت و قدرتطلبی به قیمت نابودکردن دیگران است؛ دیگری هم مسألهی شیطنت و فَریب است. تَزویر در شیطان از اِلقائات شیطان است. این ۳ خطر خطری است که ممکن است طبیعت ما، ما را ساقط کند. ممکن ست ما را از مقام آدمیّت و انسانیّت ساقط کند. چون این اقتضای طَبع است، خداوند متعال هم آفتهایی که از ناحیهی طبیعت ممکن است ما را گرفتار کند، اینها را در قرآن کریم میفرماید: «قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ[۱۴]» ، «خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا[۱۵]» ، «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا». در این آیهی کریمه هم فرمود: «وَ کَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا». آنوقت در روایت دارد بر اینکه پدرمان حضرت آدم (علیه السلام) که سلام خداوند بر آن پدرمان که ما را گرفتار دردسر این دنیا کرد؛ اما باید میشد؛ «اَلمُقَدَّرُ کائِن». وقتی خداوند متعال بدن جناب آدم (علیه السلام) را پرداخت و آماده شد، روح در آن دَمید، هنوز روح به صورت کامل جای خودش را نگرفته بود؛ اما همین مُختصر دَمی که در جسم او دَمیده شد، خواست تا بلند شود، اما توان بلندشدن نداشت و اُفتاد. این مبدأ عَجله شد. تحمّل نداشت که تمام روح بدن او تحت تأثیر و حُکومت خودش قرار بدهد و بتواند کار را در وقت خودش انجام بدهد. میوهای که نرسیده بود را میخواست بچیند و سُقوط کرد، اُفتاد. فرزندان ایشان هم به همین صورت هستند. اینهایی که روحِ کامل ندارند، عَجول هستند. هنوز زمینهی کار تَکمیل نشده است، میخواهند انجام بدهند و سُقوط میکنند و میشکنند.
سفارش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای انجام کارها در فُرصت مناسب خودش
حدیثی از وجود مبارک مولی المُوحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تقدیم مَحضر میشود. «وَ إِیَّاکَ وَ الْعَجَلَهَ بِالاْمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا، أَوِ التَّسَقُّطَ فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا[۱۶]»؛ فرمودند: تا زمینهی کار کامل نشده است، عَجله نکنید. بگذارید برسد. تا نرسیده است، قدم در جلو نگذارید. اما اگر رسید، اقدام کنید و تَسقُّط نکنید، فُرصت را از دست ندهید. تا فُرصت ایجاد نشده است، دَستپاچه نشوید. با دَستپاچگی جلوی زمینه گرفته میشود، برای همیشه کار را خراب میکنید. اما اگر فُرصتی برایتان پیش آمد، میتوانید کار خوبی انجام بدهید، میتوانید عبادت خوبی را انجام بدهید، فُرصتها را از دست ندهید؛ «اِغتَنِمُوا الفُرَص[۱۷]». فُرصت یک بار برای آدم پیش میآید. هم فُرصت را از دست ندهید و هم تا فُرصت ایجاد نشده است و برای آدم زمینه درست نشده است، با دَستپاچگی جلو نروید. بعد در پایانِ این حدیث شریف فرمودند: «فَضَعْ کُلَّ أَمْر مَوْضِعَهُ، وَ أَوْقِعْ کُلَّ أَمْر مَوْقِعَهُ[۱۸]»؛ هرچیزی را در جای خودش، در زمان خودش که عدالت هم همین است. عَدل «وَضع الشیء فی موضِعِه» هست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: همیشه با تأنّی و تفکّر، هرکاری زمانی دارد و تا زمان آن نرسیده است، بخواهید به پیشواز بروید، آن را خراب میکنید. و اگر زمان آن رسید و به میدان نرفتید و اقدام نکردید، فُرصتسوزی کردهاید. پس سعی کنید هرکاری را در جای خودش قرار بدهید؛ هر اَمری را در وقت مناسب خودش انجام بدهید که این خودش حکمت است.
انسان باید در دعا مُخاطبشناسی انجام بدهد
یک حدیث هم در ذیل آیهی «وَ یَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ» از وجود مبارک امام صادق (علیه السلام) است که میفرمایند: «احْفَظْ آدَابَ الدُّعَاءِ[۱۹]»؛ نسبت به روش دعا و اَدب دعا ذهنتان را آماده کنید و اَدب دعا را حفاظت کنید. حالا چگونه؟ «وَ انْظُرْ مَنْ تَدْعُو[۲۰]»؛ وقتی دعا میکنید، ابتدا توجّه داشته باشید که از چه کسی درخواست میکنید؟ چه کسی را میخوانید؟ مُخاطبتان کیست؟ چه افتخاری، چه جَلالتی، چه شُکوهی است که آدم مُجاز است با خَلّاق عالَم، با عظمت لایتناهی، قدرت لایتناهی، حَیاتِ لایتناهی مُجاز شده است که حرف بزند؟! اوّلین نکته در دعا مُخاطبشناسی است. دارید چه کسی را میخوانید؟ دوّم «کَیْفَ تَدْعُو[۲۱]»؛ اگر فهمیدید طرفتان خداست، باید با چه زبانی از خداوند مطلب بخواهید؟ یک فقیرِ مَحض که مُمحّض در فقر و ناداری است، میخواهد با یک غَنیّ عَلیالاطلاق، یک عاجز با قدرتِ لایتناهی، یک جاهل با علمِ لایتناهی میخواهد چیزی را درخواست کند. باید جایگاه خودش را بداند، جایگاه آن کسی را که به او احتیاج دارد را هم بداند و بَلد باشد که چگونه درخواست کند.
نَحوهی درخواست حضرت ایّوب (علیه السلام) از پروردگار عالَم
لذا در اَدب انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) در تفسیر شریف «المیزان[۲۲]» یک عُنوانی دارند که «اَدب الانبیاء مَع الرَّب» نام دارد و بعد جریان حضرت ایّوب (علیه السلام) را میگویند. حضرت ایّوب (علیه السلام) مَثَل فردی است که انواع بَلاها بر او اِحاطه شد. به مَعنای واقعی کلمه در گِرداب سختیها دست و پا میزد. از هر طرفی رو میکرد، با بَلا و گرفتاری مُواجه بود. چه گرفتاریهای سنگین و عظیمی بود. اما با خداوند چگونه صحبت کرد؟ عرضه داشت: «رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ[۲۳]»؛ بنده یک زمانی از مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) ذکر میخواستم. ایشان یکوقتهایی که یک برخورد تربیتی کردند و گفتند: اگر طالب ذکر هستی، همهی این اَدعیهی مأثوره را بخوان. در میان این دعاها به یک جاهایی میرسی که در آنجا میبینی دلت یکجور دیگری شد. یعنی بعضی از فَرازهای دعا مانند برق آدم را میگیرد. آن قسمتی را که دیدی در تو اثر فوقالعاده دارد، آن دعای شماست. در دعاها باید بگردی و پیدا کنی. «نابُرده رَنج گنج مُیسّر نمیشود». تا آدم زحمت نکشد، کوی به کوی نگَردد، اگر گُمشدهاش را پیدا هم بکند، قَدر آن را نمیداند. یک بار دیگر ایشان عنایت فرمودند و گفتند که ذکر شما ذکر حضرت ایّوب (علیه السلام) است. بنده امروز این را میفَهمم. «رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»؛ حضرت ایّوب (علیه السلام) هیچ درخواستی از خدا نکرد. حکایت کرد، شکایت نکرد. گفت: پروردگار من! من در مشکلات دست و پا میزنم؛ «مَسَّنِیَ الضُّرُّ»؛ نه اینکه با مشکلات فاصله دارم؛ مشکلات من را اِحاطه کرده است. دارم مَسّ میکنم. همهی وجودم تحت تأثیر مشکلات است. «رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ»؛ خدایا! من گرفتارم. «وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»؛ حضرت ایّوب (علیه السلام) هیچچیزی درخواست نکردند و گفتند: «وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ». من خیلی گرفتارم و تو هم خیلی مهربان هستی. من در اُوج گرفتاری هستم و تو هم در اُوج رَحم هستی. تو خیلی مهربانی و من هم خیلی گرفتار هستم. این نَحوهی درخواست خیلی مهمّ است که آدم از مَعبود خودش، از بزرگ خودش، از وَلینعمت خودش با چه زبانی درخواست کند.
دعا وسیلهای است که انسان حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) را چارهساز عالَم بیابد
«کَیْفَ تَدْعُو وَ لِمَاذَا تَدْعُو[۲۴]»؛ اصلاً چرا میخواهید؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) دارند که من گاهی نیازها و حَوائجی داشتم و دعا میکردم که آن حاجتم را از خداوند بخواهم؛ ولی ـ به تَعبیر بنده ـ اگر سیمِ دلم وصل میشد، خودم را در مَحضر خدا میدیدم، اصلاً خواستهام را فراموش میکردم. این شعر هست که میگوید:
«گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم ***** چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی[۲۵]»
دنبال این بودم که تو را ببینم، سُفرهی دلم را با تو باز کنم؛ اما وقتی تو را دیدم، همهی خواستههایم را از یاد بُردم و خودت را میخواستم. حالا که تو را دارم، دیگر هیچ درخواستی ندارم. «لِمَاذَا تَدْعُو»؛ اگر آدم چیزی از خدا میخواهد، با چه انگیزهای میخواهد؟ چرا از خداوند میخواهد؟ «وَ حَقِّقْ عَظَمَهْ اللَّهِ وَ کِبْرِیَاءَهُ[۲۶]»؛ آن چیزی که مهمّ است، دعا فقرشناسیِ شخصِ داعی هست و عظمتشناسی آن بزرگی است که همهچیز دارد. «حَقِّقْ عَظَمَهْ اللَّهِ وَ کِبْرِیَاءَهُ»؛ این توفیقی است که انسان از طریق دعا خودش را بیچاره میبیند و خداوند را چارهسازِ بیچارگان مییابد. «وَ عَایِنْ بِقَلْبِکَ[۲۷]»؛ با قلب خود مُعاینه کُن؛ «عِلْمَهُ بِمَا فِی ضَمِیرِکَ[۲۸]»؛ تو خیال میکنی که خدا نمیداند تو چه گرفتاری داری؟ خدا که میداند، ولی چرا به تو گفته است که بیا و دَرب بزن؟ این باید برای شما یک شُهودی پیش بیاورد. در دلت مانند یک غَنی که خبر ندارد من فقیر هستم و میروم اطّلاع میدهم که من فقیر هستم و التماس میکنم، اینگونه نبینید. او از نیاز شما اطّلاع دارد، ولی خودِ این دعا یک نعمتی برای توست که علم او را مُعاینه کُنی، «بِمَا فِی ضَمِیرِکَ»، آنچه در درون تو از نیازها و گرفتاریها هست، خداوند متعال عالِم است. بر سِرّ تو اطّلاع دارد. «وَ مَا یَکُنْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ[۲۹]»؛ آنچه که از حقّ و باطل در قلب تو هست، اینها را هم خداوند متعال اطّلاع دارد. «وَ اعْرِفْ طُرُقَ نَجَاتِکَ[۳۰]»؛ راههای نجات خود را بشناس و از طَریقی که تو را به خدا میرساند و مایهی نجاتت میشود، از آن طَریق حرکت کُن.
روضه و توسّل به حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام)
«صَلَّی الله عَلیکَ یا بابَالحَوائج»
روزهای چهارشنبه مَعمولاً دَرب خانهی حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) را میزنند. «الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ[۳۱]»؛ این زیارتنامهی حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) که این قطعهی آن را مرحوم «حاج شیخ عبّاس[۳۲]» (رحمت الله علیه) هم در کتاب شریف «مُنتهی الآمال[۳۳]» آورده است، نشان میدهد که زندانِ حضرت زندان معمولی نبود. «فِی قَعْرِ السُّجُونِ»؛ مَعلوم میشود که زندانها همینجور زیرزمینهایی داشته است و در قَعر این سُجون حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) را تَعذیب میکردند. حضرت در آنجا آسایش نداشت، ایشان را اذیّت میکردند. «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ[۳۴]»؛ زنجیرهایی که ایشان را به زَنجیر کشیده بودند، ساق مبارک ایشان در اثر فشار این زَنجیرها کوبیده شده بود. شاعری نزد «هارون[۳۵]» (لعنت الله علیه) آمد و شعر خواند. هارون (لعنت الله علیه) خواست تا به او صِله بدهد. گفت: امیر! من صِله نمیخواهم. اگر میخواهی به من صِله بدهی، امام من را آزاد کُن، موسیبنجعفر (علیه السلام) را آزاد کُن. گفت: برو، فردا میگویم آزادش کنند. خیلی خوشحال و اُمیدوار آمد. گفت که سالهاست دختران امام پدرشان را ندیدهاند، من باعث میشوم آزاد بشود و این دختران پَرشکسته و هِجراندیده سایهی پدر بر سرشان قرار میگیرد. صبح زود با اُمید و عَجله جلوی دَرب زندان آمد. اما یکوقت دید که چهار کارگر با تابوت آمدهاند. نَقل شده است که این کارگران به داخل رفتند و گَشتند، ولی جنازه را ندیدند. به زندانبان خطاب کردند: ما آمدیم که جنازه را ببَریم، ولی جنازهای نیست. یک گودالی را نشان داد که عَبایی اُفتاده بود. گفت: آن عَبایی که در آن گودال میبینید، بدن موسیبنجعفر (علیه السلام) است. جلو آمدند. دست زیر بدن بُردند که آن را بلند کنند، ولی دیدند که چهقَدر سنگین است. یا لَلعَجب! بدن به این لاغری که با لباس تشخیص داده نمیشود، چرا اینقَدر سنگین است؟ عَبا را کنار زدند، دیدند زَنجیرها به دست و پای حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) بسته شده است. با این حال ایشان را بیرون آوردند، اما «سلیمان» عموی هارون (لعنت الله علیه) دید که این جنازه را غَریبانه میبَرند، جنازه را تَحویل گرفت. سه شبانهروز در کنار جِسر بغداد قرار داد و به همهی شیعیان اطّلاع دادند تا یک تشییعجنازهی با شُکوهی برگزار شود. ۳ بدن از مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) سه شبانهروز بر روی زمین ماندند. یکی بدن حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) بود که بخاطر احترام بود که تشییع جنازه بشود. دوّمین بدن نازنین حضرت جوادالائمه (علیه السلام) بود که «اُمّ الفضلِ[۳۶]» نانَجیب بدن را زیر آفتاب گذاشت تا سه روز بماند. قَصد شومی داشت. اما «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۷]» ؛ «مُلقَی ثَلاثاً بِلا غُسلٍ وَ لا کَفَن[۳۸]».
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مبارکش را همواره از ما راضی بفرما.
خدایا! ما را زینِ امام زمان (ارواحنا فداه) قرار بده.
خدایا! ما را زینت شهدا و نظام اسلامی قرار بده.
خدایا! ما را وسیلهی کاهش و بیاعتقادی مردم قرار مَده.
خدایا! شیاطین روزگاری که بَنای آبرو بُردن را دارند، با رُسوایی اینها را از صحنهی روزگار برانداز.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم کسانی که همیشه آرامش و امنیّت روانی مردم را به چالش میکِشند، کیدشان را به خودشان برگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم شیطان بزرگ و فرزند نامَشروعش صهیونیست را از صفحهی روزگار نابود بگردان.
خدایا! سایهی پُر برکت رهبر عظیمالشأنمان را با کفایت و اقتدار مُستدام بدار.
خدایا! دلها را به هم تألیف عنایت بفرما.
خدایا! بدبینیها را به خوشبینیها و کارشِکنیها را به حمایتها تبدیل بگردان.
خدایا! دولت ما را در رَفع مشکلات مردم به پیروزی قَطعی برسان.
خدایا! قُوّهی قَضائیه را در مُبارزهی با فساد یاری بفرما.
خدایا! مجلس آیندهی ما را مجلسی دارای رَویهی عُقلایی و الهامگیر از ولایت قرار بده.
الها! نَسل جوان ما را به ساحل نجات برسان.
خدایا! عاقبت اَمر ما را به شهادت خَتم بفرما.
خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و گذشتگان را بر سر سُفرهی حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) طَبقهایی از نور نَصیبشان بگردان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۱٫
[۳] صحیفه سجادیه، فرازی از دعای ۲۰ (دعا در مکارم اخلاق و اعمال پسندیده).
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَهِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمحَبَّهَ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْیِ الْمَوَدَّهَ، وَ مِنْ ظِنَّهِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَهَ، وَ مِنْ عَدَاوَهِ الْأَدْنَیْنَ الْوَلَایَهَ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّهَ، وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَهَ، وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَهِ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَهِ، وَ مِنْ مَرَارَهِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلَاوَهَ الْاَمَنَهِ الْاَمَنَهِ».
[۴] مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، ج ۱، ص ۱۹۲؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۲۰، ص ۱۱۷؛ حکمتنام پیامبر اعظم، محمدی ری شهری، ج ۱۰، ص ۳۹۰.
«اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُون».
[۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا».
[۶] سوره مبارکه نوح، آیات ۲۶ و ۲۷٫
[۷] سوره مبارکه معارج، آیات ۱۹ الی ۲۱٫
[۸] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۳۴٫
«وَ آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ».
[۹] سوره مبارکه روم، آیه ۳۰٫
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»
[۱۰] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۱۰٫
«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۖ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ».
[۱۱] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».
[۱۲] مولانا، دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷۴٫
[۱۳] همام تبریزی، غزلیات، شماره ۱۴۲.
[۱۴] سوره مبارکه عبس، آیه ۱۷٫
[۱۵] سوره مبارکه نساء، آیه ۲۸٫
«یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ ۚ وَ خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا».
[۱۶] نهج البلاغه، بخشی از نامه ۲۰؛ (نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر).
«…وَ أَمَّا بَعْدُ فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ، فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَهِ عَنِ الرَّعِیَّهِ شُعْبَهٌ مِنَ الضِّیقِ، وَ قِلَّهُ عِلْم بِالاْمُورِ; وَ الاِحْتِجَابُ مِنْهُمْ یَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَیَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْکَبِیرُ، وَ یَعْظُمُ الصَّغِیرُ، وَ یَقْبُحُ الْحَسَنُ، وَ یَحْسُنُ الْقَبِیحُ وَ یُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ. وَ إِنَّمَا الْوَالِی بَشَرٌ لاَ یَعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الاْمُورِ، وَ لَیْسَتْ عَلَى الْحَقِّ سِمَاتٌ تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکَذِبِ، وَ إِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَیْنِ: إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُکَ بِالْبَذْلِ فِی الْحَقِّ، فَفِیمَ احْتِجَابُکَ مِنْ وَاجِبِ حَقّ تُعْطِیهِ، أَوْ فِعْل کَرِیم تُسْدِیهِ! أَوْ مُبْتَلًى بِالْمَنْعِ، فَمَا أَسْرَعَ کَفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْأَلَتِکَ إِذَا أَیِسُوا مِنْ بَذْلِکَ! مَعَ أَنَّ أَکْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَیْکَ مِمَّا لاَ مَئُونَهَ فِیهِ عَلَیْکَ، مِنْ شَکَاهِ مَظْلِمَه، أَوْ طَلَبِ إِنْصَاف فِی مُعَامَلَه. ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِی خَاصَّهً وَ بِطَانَهً، فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ، وَ قِلَّهُ إِنْصَاف فِی مُعَامَلَه، فَاحْسِمْ مَادَّهَ أُولَئِکَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْکَ الاْحْوَالِ. وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لاِحَد مِنْ حَاشِیَتِکَ وَ حَامَّتِکَ قَطِیعَهً، وَ لاَ یَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِی اعْتِقَادِ عُقْدَه، تَضُرُّ بِمَنْ یَلِیهَا مِنَ النَّاسِ، فِی شِرْب أَوْ عَمَل مُشْتَرَک، یَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَى غَیْرِهِمْ، فَیَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَ عَیْبُهُ عَلَیْکَ فِی الدُّنْیَا وَ الآْخِرَهِ. وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِیبِ وَ الْبَعِیدِ، وَ کُنْ فِی ذَلِکَ صَابِرا مُحْتَسِباً، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَ خَاصَّتِکَ حَیْثُ وَقَعَ، وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا یَثْقُلُ عَلَیْکَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّهَ ذَلِکَ مَحْمُودَهٌ. وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّهُ بِکَ حَیْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ، وَ اعْدِلْ عَنْکَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِکَ، فَإِنَّ فِی ذَلِکَ رِیَاضَهً مِنْکَ لِنَفْسِکَ، وَ رِفْقاً بِرَعِیَّتِکَ، وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَکَ مِنْ تَقْوِیمِهِمْ عَلَى الْحَقِّ. وَ لاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ وَ لِلَّهِ فِیهِ رِضًى فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَهً لِجُنُودِکَ، وَ رَاحَهً مِنْ هُمُومِکَ، وَ أَمْناً لِبِلاَدِکَ، وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ، وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ. وَ إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَهً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّهً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاْمَانَهِ، وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّهً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ، فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَیْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً، مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ، وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ، مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ. وَ قَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیمَا بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ; فَلاَ تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ، وَ لاَ تَخِیسَنَّ بِعَهْدِکَ، وَ لاَ تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ، فَإِنَّهُ لاَ یَجْتَرِئُ عَلَى اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِیٌّ. وَ قَدْ جَعَلَ اللهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَیْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ، وَ حَرِیماً یَسْکُنُونَ إِلَى مَنَعَتِهِ، وَ یَسْتَفِیضُونَ إِلَى جِوَارِهِ، فَلاَ إِدْغَالَ وَ لاَ مُدَالَسَهَ وَ لاَ خِدَاعَ فِیهِ، وَ لاَ تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ، وَ لاَ تُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْل بَعْدَ التَّأْکِیدِ وَ التَّوْثِقَهِ وَ لاَ یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْر، لَزِمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللهِ، إِلَى طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَیْرِ الْحَقِّ، فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَى ضِیقِ أَمْر تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ، خَیْرٌ مِنْ غَدْر تَخَافُ تَبِعَتَهُ، وَ أَنْ تُحِیطَ بِکَ مِنَ اللهِ فِیهِ طِلْبَهٌ، لاَ تَسْتَقْبِلُ فِیهَا دُنْیَاکَ وَ لاَ آخِرَتَکَ. إِیَّاکَ وَ الدِّمَاءَ وَ سَفْکَهَا بِغَیْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَدْنَى لِنِقْمَه، وَ لاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَه، وَ لاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَه، وَ انْقِطَاعِ مُدَّه، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیْرِ حَقِّهَا. وَ اللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَیْنَ الْعِبَادِ، فِیمَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ; فَلاَ تُقَوِّیَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَم حَرَام، فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا یُضْعِفُهُ وَ یُوهِنُهُ، بَلْ یُزِیلُهُ وَ یَنْقُلُهُ. وَ لاَ عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللهِ وَ لاَ عِنْدِی فِی قَتْلِ الْعَمْدِ، لاِنَّ فِیهِ قَوَدَ الْبَدَنِ. وَ إِنِ ابْتُلِیتَ بِخَطَإ وَ أَفْرَطَ عَلَیْکَ سَوْطُکَ أَوْ سَیْفُکَ أَوْ یَدُکَ بِالْعُقُوبَهِ; فَإِنَّ فِی الْوَکْزَهِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَهً، فَلاَ تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَهُ سُلْطَانِکَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَى أَوْلِیَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ. وَ إِیَّاکَ وَ الاْعْجَابَ بِنَفْسِکَ، وَ الثِّقَهَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا، وَ حُبَّ الاْطْرَاءِ، فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِینَ. وَ إِیَّاکَ وَالْمَنَّ عَلَى رَعِیَّتِکَ بِإِحْسَانِکَ، أَوِ التَّزَیُّدَ فِیمَا کَانَ مِنْ فِعْلِکَ، أَوْ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ، فَإِنَّ الْمَنَّ یُبْطِلُ الاْحْسَانَ، وَ التَّزَیُّدَ یَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ، وَ الْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللهِ وَ النَّاسِ. قَالَ اللهُ تَعَالَى: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا ما لاَ تَفْعَلُونَ». وَ إِیَّاکَ وَ الْعَجَلَهَ بِالاْمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا، أَوِ التَّسَقُّطَ فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا، أَوِ اللَّجَاجَهَ فِیهَا إِذَا تَنَکَّرَتْ، أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ، فَضَعْ کُلَّ أَمْر مَوْضِعَهُ، وَ أَوْقِعْ کُلَّ أَمْر مَوْقِعَهُ. وَ إِیَّاکَ وَ الاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِیهِ أُسْوَهٌ، وَ التَّغَابِیَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُیُونِ، فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْکَ لِغَیْرِکَ وَ عَمَّا قَلِیل تَنْکَشِفُ عَنْکَ أَغْطِیَهُ الاْمُورِ، وَ یُنْتَصَفُ مِنْکَ لِلْمَظْلُومِ. امْلِکْ حَمِیَّهَ أَنْفِکَ، وَ سَوْرَهَ حَدِّکَ، وَ سَطْوَهَ یَدِکَ وَ غَرْبَ لِسَانِکَ، وَ احْتَرِسْ مِنْ کُلِّ ذَلِکَ بِکَفِّ الْبَادِرَهِ، وَ تَأْخِیرِ السَّطْوَهِ حَتَّى یَسْکُنَ غَضَبُکَ فَتَمْلِکَ الاِخْتِیَارَ وَ لَنْ تَحْکُمَ ذَلِکَ مِنْ نَفْسِکَ حَتَّى تُکْثِرَ هُمُومَکَ بِذِکْرِ الْمَعَادِ إِلَى رَبِّکَ. وَ الْوَاجِبُ عَلَیْکَ أَنْ تَتَذَکَّرَ مَا مَضَى لِمَنْ تَقَدَّمَکَ مِنْ حُکُومَه عَادِلَه، أَوْ سُنَّه فَاضِلَه، أَوْ أَثَر عَنْ نَبِیِّنَا صَلَّى اللهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَوْ فَرِیضَه فِی کِتَابِ اللهِ، فَتَقْتَدِیَ بِمَا شَاهَدْتَ مِمَّا عَمِلْنَا بِهِ فِیهَا، وَ تَجْتَهِدَ لِنَفْسِکَ فِی اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَیْکَ فِی عَهْدِی هَذَا، وَ اسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّهِ لِنَفْسِی عَلَیْکَ، لِکَیْلاَ تَکُونَ لَکَ عِلَّهٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِکَ إِلَى هَوَاهَا. وَ أَنَا أَسْأَلُ اللهَ بِسَعَهِ رَحْمَتِهِ، وَ عَظِیمِ قُدْرَتِهِ عَلَى إِعْطَاءِ کُلِّ رَغْبَه، أَنْ یُوَفِّقَنِی وَ إِیَّاکَ لِمَا فِیهِ رِضَاهُ مِنَ الاْقَامَهِ عَلَى الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَیْهِ وَ إِلَى خَلْقِهِ، مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِی الْعِبَادِ، وَ جَمِیلِ الاْثَرِ فِی الْبِلاَدِ، وَ تَمَامِ النِّعْمَهِ وَ تَضْعِیفِ الْکَرَامَهِ، وَ أَنْ یَخْتِمَ لِی وَ لَکَ بِالسَّعَادَهِ وَ الشَّهَادَهِ، إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. وَ السَّلاَمُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ، وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً، وَ السَّلاَمُ…».
[۱۷] قصار ۲۱.
«وَ قَالَ (علیه السلام): قُرِنَتِ الْهَیْبَهُ بِالْخَیْبَهِ وَ الْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ وَ الْفُرْصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ».
[۱۸] نهج البلاغه، بخشی از نامه ۲۰؛ (نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر).
[۱۹] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۸، ص ۱۰۲. / بحارالأنوار، ج ۹۰، ص ۳۲۲. / مصباح الشریعهْ، ص ۱۳۲. / مستدرک الوسایل، ج ۵، ص ۲۷۱. / نورالثقلین؛ «احفظ اداب الدعاء … الحق و الباطل» محذوف و «و تفکر ماذا تسال … لماذا تسال» محذوف.
«الصّادق: احْفَظْ آدَابَ الدُّعَاءِ وَ انْظُرْ مَنْ تَدْعُو وَ کَیْفَ تَدْعُو وَ لِمَاذَا تَدْعُو وَ حَقِّقْ عَظَمَهْ اللَّهِ وَ کِبْرِیَاءَهُ وَ عَایِنْ بِقَلْبِکَ عِلْمَهُ بِمَا فِی ضَمِیرِکَ وَ اطِّلَاعَهُ عَلَی سِرِّکَ وَ مَا یَکُنْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ اعْرِفْ طُرُقَ نَجَاتِکَ وَ هَلَاکِکَ کَیْلَا تَدْعُوَ اللَّهَ بِشَیْءٍ مِنْهُ هَلَاکُکَ وَ أَنْتَ تَظُنُّ فِیهِ نَجَاتَکَ قَالَ اللَّهُ عزّوجلّ وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا وَ تَفَکَّرْ مَا ذَا تَسْأَلُ وَ کَمْ تَسْأَلُ وَ لِمَا ذَا تَسْأَلُ».
[۲۰] همان.
[۲۱] همان.
[۲۲] «المیزان فی تفسیر القرآن» که بیشتر به تفسیر «المیزان» شهرت دارد، از جامعترین و مفصلترین تفاسیر شیعی قرآن به زبان عربی است که در قرن چهاردهم هجری به قلم «سید محمد حسین طباطبائی» (۱۲۸۱ – ۱۳۶۰ش) نگاشته شده است. المیزان از تفسیرهای ترتیبی است و روش تفسیری آن، تفسیر قرآن به قرآن، یعنی تفسیر آیات به کمک دیگر آیات، است. انصاف علمی و دقت و عمق این تفسیر باعث شده است که این تفسیر مورد توجه عالمان شیعه و سنی قرار گیرد و به یکی از معتبرترین منابع فهم و تحقیق قرآن تبدیل شود. در ظرف مدت کوتاهی دهها کتاب و صدها مقاله و پایان نامه در مورد آن نوشته شده است. از امتیازات مهم این تفسیر بررسی عمیق موضوعات مهمی همچون اعجاز قرآن، قصص انبیا، روح و نفس، استجابت دعا، توحید، توبه، رزق، برکت، جهاد، و احباط است که به مناسبت آیه مربوط، مورد بررسی دقیق قرار گرفته است.
[۲۳] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۸۳٫
«وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ».
[۲۴] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۸، ص ۱۰۲. / بحارالأنوار، ج ۹۰، ص ۳۲۲. / مصباح الشریعهْ، ص ۱۳۲. / مستدرک الوسایل، ج ۵، ص ۲۷۱. / نورالثقلین؛ «احفظ اداب الدعاء … الحق و الباطل» محذوف و «و تفکر ماذا تسال … لماذا تسال» محذوف.
[۲۵] سعدی، سدیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۵۰۹٫
[۲۶] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۸، ص ۱۰۲. / بحارالأنوار، ج ۹۰، ص ۳۲۲. / مصباح الشریعهْ، ص ۱۳۲. / مستدرک الوسایل، ج ۵، ص ۲۷۱. / نورالثقلین؛ «احفظ اداب الدعاء … الحق و الباطل» محذوف و «و تفکر ماذا تسال … لماذا تسال» محذوف.
[۲۷] همان.
[۲۸] همان.
[۲۹] همان.
[۳۰] همان.
[۳۱] مفاتیح الجنان، صلوات بر امام موسی کاظم (علیه السلام).
«اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ، وَ صَلِّ عَلَىٰ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الْأَبْرارِ، وَ إِمامِ الْأَخْیارِ، وَ عَیْبَهِ الْأَنْوارِ، وَ وارِثِ السَّکِینَهِ وَ الْوَقارِ، وَ الْحِکَمِ وَ الْآثارِ، الَّذِی کانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُواصَلَهِ الاسْتِغْفارِ، حَلِیفِ السَّجْدَهِ الطَّوِیلَهِ، وَ الدُمُوعِ الْغَزِیرَهِ، وَ الْمُناجاهِ الْکَثِیرَهِ، وَ الضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَهِ، وَ مَقَرِّ النُّهىٰ وَ الْعَدْلِ، وَ الْخَیْرِ وَ الْفَضْلِ، وَ النَّدىٰ وَ الْبَذْلِ، وَ مَأْلَفِ الْبَلْوىٰ وَ الصَّبْرِ، وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ، وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ، وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ، ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ، وَ الْجَِنازَهِ الْمُنَادىٰ عَلَیْها بِذُلِّ الاسْتِخْفافِ، وَ الْوارِدِ عَلَىٰ جَدِّهِ الْمُصْطَفىٰ، وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضىٰ، وَ أُمِّهِ سَیِّدَهِ النِّساءِ بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ، وَ وَِلاءٍ مَسْلُوبٍ، وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ، وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ، وَ سَمٍّ مَشْرُوبٍ؛ اللّٰهُمَّ وَ کَمَا صَبَرَ عَلَىٰ غَلِیظِ الْمِحَنِ، وَ تَجَرَّعَ غُصَصَ الْکُرَبِ، وَ اسْتَسْلَمَ لِرِضاکَ، وَ أَخْلَصَ الطَّاعَهَ لَکَ، وَ مَحَضَ الْخُشُوعَ، وَ اسْتَشْعَرَ الْخُضُوعَ، وَ عادَى الْبِدْعَهَ وَ أَهْلَها، وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فِی شَیْءٍ مِنْ أَوامِرِکَ وَ نَواهِیکَ لَوْمَهُ لائِمٍ، صَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً نامِیَهً مُنِیفَهً زاکِیَهً تُوجِبُ لَهُ بِها شَفاعَهَ أُمَمٍ مِنْ خَلْقِکَ، وَ قُرُونٍ مِنْ بَرایاکَ، وَ بَلِّغْهُ عَنَّا تَحِیَّهً وَ سَلاماً، وَ آتِنا مِنْ لَدُنْکَ فِی مُوالاتِهِ فَضْلاً وَ إِحْساناً وَ مَغْفِرَهً وَ رِضْواناً، إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَمِیمِ، وَ التَّجاوُزِ الْعَظِیمِ، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».
[۳۲] عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتابهای پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی بهشمار میرود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. شیخ عباس قمی درباره وی میگوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد. شیخ عباس در بازگشت از نجف به قم ازدواج کرد. وی دختر سید زکریا قزوینی از علمای قم را به همسری برگزید؛ اما این وصلت پس از چندی به جدایی انجامید. محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت داشت، با دختر آیتالله سید احمد طباطبایی (۱۲۷۰-۱۳۳۴ق) ازدواج کرد.
محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذیالحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. بنا بر نقل سید محسن امین سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد. محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیعالثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت. وی در مقدمه کتاب الفوائد الرضویه مینویسد: به جهت شدت ابتلا و گرفتاری و کثرت هموم و غموم که بر این داعی روی داد و شرح آن طولانی است به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و پناه غربا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام). شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند.
داستانهای فراوانی در وصف منش، رفتار و اخلاق وی بیان شده است. آقا بزرگ تهرانی از دوستان و ارادتمندان شیخ عباس، وی را مثال بارز انسان کامل و مصداق فردی عالم فاضل و زیبنده صفات عالیه مانند حسن خلق و تواضع معرفی میکند. وی همچنین میگوید: شیخ عباس از غرور و شهرتطلبی دوری میجست و زندگی زاهدانهای داشت و من در مدتی که با او بودم انس گرفتم و جانم با جان او درآمیخت. به گزارش علی دوانی، شیخ عباس قمی با تهیدستی و نبود امکانات به نگارش آثار متعدد ادامه میداد. دوانی همچنین از آقا بزرگ نقل کرده که هیچ چیزی او را از تألیف و تحقیق باز نداشت و او خود نیز در نامهای به آیتالله فیض قمی به مشکلات پیش رویش اشاره کرده است. محدث قمی علاقه وافری به نوشتن داشت و در مدت عمر خویش، بیش از ۶۰ تألیف به زبانهای عربی و فارسی یادگار گذاشت. آقابزرگ تهرانی کتابهای محدث قمی را مجموعهای ارزشمند و متنوع از علوم گوناگون معرفی میکند که نشان از گسترش اطلاعات و کوشش او در بحث و تدقیق او در علم و دانش دارد. به گفته آقابزرگ، وی از کتابخانه محدث نوری ـ که بیشتر آنانها خطی بود ـ فراوان استفاده کرد و آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از جمله آثار مشهور شیخ عباس قمی است که مورد اقبال بسیاری از شیعیان قرار گرفت.
[۳۳] مُنْتَهَى ألآمال فی تَواریخِ ألنَّبی وَ ألْآل، کتابی فارسی درباره زندگی چهارده معصوم اثر شیخ عباس قمی عالم شیعی قرن چهاردهم. مؤلف در این کتاب با استفاده از منابع پرشمار، به تفصیل از زندگی چهارده معصوم سخن گفته است. منتهی الآمال چهارده باب و هر باب آن فصولی دارد که به ترتیب از احوال شخصی، مناقب و فضائل، حوادث خاص مربوط به هر امام، فرزندان و خانواده، روات و اصحاب سخن میگوید. منتهی الآمال از کتابهای مشهور میان شیعیان به شمار میرود. کتاب به عربی نیز ترجمه شده است. منتهی الآمال شامل یک دور شرح زندگانی چهارده معصوم است و غالبا درباره هر معصوم به این موضوعات پرداخته است: ولادت، نام، لقب، کنیه، بخشی از فضائل و ویژگیهای اخلاقی هر معصوم، معجزات و دلایل امامت هر امام، سخنان حکمتآموز امامان، شهادت معصومان و دفن آنان. منتهی الآمال از چهارده باب تشکیل شده که هر یک به زندگی یکی از معصومین پرداخته است. هر باب هم فصلهایی دارد که به ترتیب از احوال شخصی، مختصری از مناقب و فضائل، حوادث خاص مربوط به هر امام، فرزندان و خانواده، روات و اصحاب میپردازد. چنانکه انتظار میرود زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیر مؤمنان و به خصوص زندگی و مقتل امام حسین بخش بیشتری از کتاب را به خود اختصاص داده است.
[۳۴] مفاتیح الجنان، صلوات بر امام موسی کاظم (علیه السلام).
[۳۵] هارون عباسی (۱۴۵ ـ ۱۹۳ق) معروف به هارون الرشید پنجمین خلیفه عباسی (حکومت:۱۷۰ ـ ۱۹۳ق) است که هم عصر با امام موسی کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) بود. به گزارش تاریخ، زندانی شدن امام کاظم (علیه السلام)، شهادت او و تحت فشار قرار دادن شیعیان در دوران هارون بوده است. هارون یکی از فرزندان مهدی عباسی است که دوران حکومتش به جهت درآمد اقتصادی، رونق تجارت، پیشرفت علم، فلسفه و موفقیت در فتوحات، عصر طلایی دوران حکومت عباسی نامیده میشود. در دوران خلافت هارون، جنگهای خارجی متعددی از جمله جنگ با رومیان درگرفت و ملکه روم مجبور به صلح و پرداخت غرامت به سپاه هارون شد. در دوره او شورشهایی علیه حکومت واقع شد که مهمترین آن قیام یحیی بن عبدالله، برادر نفس زکیه بوده است. از دیگر فعالیتهای هارون، پیشبرد علوم و افزایش ترجمه متون علمی به ویژه از یونانی به عربی بوده است. هارون عباسی معروف به هارون الرشید، از خلیفههای عباسی در سال ۱۴۵ قمری در ری به دنیا آمد. او فرزند مهدی عباسی و کنیزی به نام خیزران بود. پدرش در زمان تولد هارون، امیر منطقه ری و خراسان بود. کنیۀ هارون ابوجعفر است. هارون در سال ۱۷۰ ق با مرگ برادرش هادی به خلافت رسید و تا سال ۱۹۳ هجری حکومت کرد. بنا بر نقل منابع تاریخی، دولت عباسی در زمان هارون و مأمون به اوج عظمت خود رسید. هارون را از مشهورترین خلفای عباسی دانستند. عصر هارون به جهت درآمد زیاد، رونق تجارت، پیشرفت علم، فلسفه و موفقیت در فتوحات، عصر طلایی دوران حکومت عباسی نامیده میشود. نواحی غربی بغداد، از شهر الانبار تا مصر و آفریقا، قسمت شرقی از شیروان تا ترکیه و منطقه خراسان تحت سلطه هارون بود.
در دوران خلافت هارون الرشید جنگهای خارجی متعددی درگرفت از جمله آنها جنگ با رومیان بود. از جمله این جنگها، سال ۱۸۱ق بود که هارون با سپاهی بزرگ تا آسیای صغیر و قسطنطنیه پیش رفت و ملکه روم که قدرت مقابله با سپاه هارون را نداشت، به او پیشنهاد صلح و غرامت سالانه را داد. اما چند سال بعد یکی از امپراطورهای روم با قرار داد صلح و غرامت مخالفت کرد و تصمیم گرفت، تمام غرامتهای پرداخت شده را برگرداند. این تصمیم با برخود تند و تحقیرآمیز هارون مواجه شد و به سرانجام نرسید. برخی کتابهای تاریخی برخورد هارون با شیعیان را شدید دانستهاند. از ابوالفرج اصفهانی و طبری نقل کردهاند، هارون در دوران خلافت خود، درگیریهای مختلفی با علویان داشته و به کشتار آنان اقدام کرده است. برخی مورخان نقل میکنند، هارون برای حفظ حکومت و جلوگیری از قیام شیعیان، آنان را سرکوب میکرد. شخصی به نام سفیان بن بزار میگوید روزی نزد مأمون بودم و او در جمعی گفت، مذهب تشیع را پدرم هارون به من آموخت و اگر شیعیان را به قتل میرساند، بهخاطر حکومت بود؛ چراکه حکومت عقیم و نازا است.
هارون همعصر با امام کاظم (علیه السلام) بود و دستور به قتل ایشان نیز داد. همچنین قیامهای شیعی و غیرشیعی علیه هارون شکل گرفت و حکومت به پیشرفتهای اقتصادی و علمی دست یافت. ۱۳ سال از دوران امامت امام کاظم (علیه السلام)، در دوره خلافت هارون سپری شد. نقل میکنند، هارون در اوایل حکومت خود چندان سختگیری انجام نمیداد؛ ولی کمکم برخوردهای او با موسی بن جعفر تغییر کرد. درباره زندانی شدن امام بهدست هارون آوردهاند که هارون برای حفظ حکومت از طرفی و سخنانی که امام در مخالفت با او میزد، موسی بن جعفر را زندانی کرد نقل میکنند، هارون دو مرتبه امام را زندانی کرد که مرتبه اول بعد از مدتی آزاد شد و مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳؛ به مدت چهار سال به طول انجامید. در نهایت امام کاظم (علیه السلام) بهدستور هارون به شهادت رسید. بر اساس منابع تاریخی، هارون برای پیشرفت علوم و ترجمه آثار بیگانه بسیار تلاش کرد و در زمان حکومتش کتابهای بسیاری به زبان عربی ترجمه شد. او با کمک وزیرش یحیی ین خالد، به مترجمان آثار یونانی کمک میکرد. هارون کسانی را به امپراطوری روم فرستاد تا نسخههای خطی یونانی را خریداری کنند و از این طریق بسیار نسخههای نفیس خطی وارد بغداد شد.
نقل شده، در این دوره، تکیه اصلی بر ترجمه آثار در علوم مختلف از زبانهای سریانی، فارسی و هندی به عربی بوده است. یحیی بن خالد برمکی، وزیر هارون برای بدستآوردن مترجمانی قابل، کوشش بسیاری کرد. در زمان هارون، کتابخانه شهرهایی که بعد از جنگ به دست مسلمانان میافتاد، همگی به بغداد منتقل میشد. نخستین آثار علوم یونانی، از جمله کتابهای اصول هندسه اُقلیدس و کتاب مجموعه مقالات ریاضی به نام مِجَسطی نوشته بَطلَمیوس به عربی ترجمه شد. در منابع تاریخی و حدیثی آوردهاند، روزی هارون به موسی بن جعفر اعلام کرد، که حاضر است فدک را بازگرداند. اما امام به هارون گفته است اگر حدود فدک را مشخص کند، هارون آن را نخواهد بخشید. نقل میکنند، امام یک حد را از عدن تا سمرقند، حد دیگر آفریقا و حد چهارم را سیف البحر مشخص میکند. برخی گفتند این سخنان اشاره به بحث جانشینی پیامبر و جریان سقیفه داشته است. هارون با ناراحتی به امام گفت: چیزی برای ما باقی نگذاشتی از مجلس ما بیرون برو. امام به او فرمود من گفته بودم گه اگر حدود فدک را تعیین کنم به ما نخواهی داد.هارون پس از این ماجرا تصمیم به کشتن امام گرفت. بنا بر برخی منابع تاریخی، در پی آشوبهای خراسان به وسیله رافع بن لیث و آرام نشدن منطقه به وسیله نماینده هارون، خود خلیفه در سال ۱۹۲ق راهی خراسان شد تا منطقه را آرام کند؛ ولی در طوس در روستایی به نام سناباد به علت بیماری در جمادی الاولی سال ۱۹۳ق در چهل و شش سالگی درگذشت و پسرش صالح، نماز میت را بر او خواند. بعدها محل دفن هارون به بقعه هارونیه معروف شد. شب مرگ هارون در طوس، مردم با پسر او امین در بغداد بیعت کردند. در سال ۲۰۳ قمری به خواست مأمون، امام رضا (علیه السلام) در این مکان در کنار هارون دفن شد.
[۳۶] ام فضل، دختر مأمون و همسر امام جواد (علیه السلام) بود. مأمون از خلفای بنیعباس و معاصر با امام رضا (علیه السلام) بود. مأمون در سال ۲۰۲ق و در زمان حیات امام رضا (علیه السلام) ام فضل را به عقد امام جواد (علیه السلام) درآورد. برخی گفتهاند که هنگام اقامت امام رضا (علیه السلام) در خراسان، امام جواد برای دیدار وی به این منطقه سفر کرد و در همین دیدار بود که مأمون دختر خود را به عقد او درآورد. اما مسعودی، زمان این ازدواج را پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) دانسته است. به گفتۀ شیخ مفید مأمون شیفتۀ اخلاق، علم و ادب محمد بن علی (علیه السلام) شده بود. از این رو این ازدواج بنا بر درخواست او صورت گرفت. امام جواد (علیه السلام) مهریهای معادل مهریه حضرت زهرا(س)(۵۰۰ درهم) تعیین کرد. این ازدواج از ترس اینکه مبادا خلافت از عباسیان به علویان منتقل شود، اعتراض برخی اطرافیان مأمون را در پی داشت. امام جواد (علیه السلام) از ام فضل، صاحب فرزند نشد. به گفتۀ مسعودی، معتصم و جعفر بن مأمون (برادر ام فضل) دائماً در اندیشه کشتن امام جواد (علیه السلام) بودند. سرانجام هنگامی که امام از مدینه به بغداد نزد معتصم آمد، با تحریک جعفر، ام فضل سمی در انگور نهاد و امام با خوردن آن به شهادت رسید. درباره چگونگی مسمومیت امام جواد (علیه السلام) به دست ام الفضل سخنان دیگری نیز گفته شده است. شیخ مفید گفته است: «هرچند عدهای گفتهاند که امام جواد (علیه السلام) با سم درگذشته است؛ اما این مطلب برای من ثابت نشده که بتوانم بدان شهادت دهم.» برخی منابع شهادت امام جواد را بر اثر سخنچینی قاضی بغداد، نزد معتصم دانستهاند. معتصم توسط منشی یکی از وزیرانش امام جواد (علیه السلام) را مسموم کرد و به شهادت رساند. به گزارش علی بن حسین مسعودی تاریخنگار قرن چهارم، ام الفضل پس از مسموم کردن امام جواد (علیه السلام) پشیمان شد و گریه میکرد اما امام جواد او را نفرین کرد. معتصم پس از شهادت امام جواد (علیه السلام)، ام الفضل را به قصر خود برد اما طولی نکشید که به مرض سختی مبتلا شد و بر اثر همان از دنیا رفت.
[۳۷] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۳۸] بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۱.
پاسخ دهید