«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

قدرت جاذبه و دافعه‌ای که در وجود تمام موجودات قرار گرفته است

«تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ[۲]»؛ عَرض شد سُنّت الهی در تَدبیر عالَم برای بَقای نظام آفرینش یکی قانون جاذبه است. یک درخت بخواهد رُشد کند، میوه بدهد و بماند، باید به آن آب داد که جَذب می‌کند، باید کُود به آن داد که جَذب می‌کند، هوای مناسب باید در اختیارش باشد. این جاذبه‌ی درخت از شیره‌ی زمین، از آب و از کُود باعث می‌شود که این بتواند حَیات نباتی خودش را ادامه بدهد، ولی کافی نیست. اگر به پای این درخت نفت بریزند، چیزهای مَسوم بریزند، این درخت را خشک می‌کند.این دافعه و چیزهایی که مُضرّ است را باید از او دور کرد و چیزهایی که برای او لازم است را باید در اختیارش گذاشت. حیوانات هم همین‌جور هستند؛ حیوانات جاذبه دارند که از طَریق غَرایز است. درخت غَریزه ندارد. ریشه‌اش که در زمین می‌رود، با اراده‌ی خداوند متعال و با راهنمایی مَلائکه است و وقتی هم به مانع برمی‌خورد، مسیر خودش را تغییر می‌دهد، اراده ندارد؛ ولی حیوان اراده دارد و اراده‌ی حیوان هم تابع غَریزه‌ی حیوان است. خداوند مَنّان در وجود حیوانات غَرایز را قرار داده است که غَرایز کنترل‌شده است. یعنی حیوانات، این گوسفندهای نَر و ماده در یک گَله با راهنمایی یک چوپان به صَحرا می‌روند و در طول سال کاری به هم ندارند. فقط موقعی که باید بچّه‌دار بشوند، در کنار هم قرار می‌گیرند. در سایر اوقات هَرزگی ندارند. هیچ گوسفندی، هیچ بُزی، هیچ گاوی، هیچ اَسبی و هیچ اُلاغی هَرزگی ندارد. این هَرزه‌ها بدتر از اُلاغ هستند؛ این‌ها حساب و کتاب در ارضاء غَریزه‌شان نیست. حیوانات غَرایزشان جَذب می‌کند آنچه را که برای بَقای آن‌ها لازم است. خداوند متعال یک قدرت تَوهُّم هم در وجود این‌ها قرار داده است که از دشمن فرار می‌کنند. اگر قدرت فرار نداشته باشند، از خودشان دفاع می‌کنند. این شاخی که خداوند متعال به گاو داده است، این قدرت گُریزی که خداوند به آهو داده است، این دندان تیزی که به بعضی از دَرندگان داده است، این‌ها وسیله و تَجهیزات دفاعیِ این موجودات است. سُراغ بعضی از اُمور می‌روند، جَذب می‌کنند و از همه‌ی خطرها و آفت‌ها هم فرار می‌کنند. حیوانات خوراک مُفید و غیر مُفید را تَشخیص می‌دهند. بنده خودم دیده‌ام که حیوانات هنگام چَریدن یک‌مرتبه زود از بعضی از گیاهان زَده می‌شوند، کنار می‌کِشند و آن گیاهی را که برایشان مُضرّ است را نمی‌خورند. حیوانات در برابر هر خطری یک تاکتیک و روشی دارند که در خطر قرار نگیرند. در وجود نباتی ما و در وجود حیوانی ما هم وجودِ بَشر یک مرحله نیست؛ بَشر هم نمونه‌ای از جَماد و طبیعت در وجودش هست، هم مرحله‌ی نَباتی دارد، هم مرحله‌ی حیوانی دارد. اگر از این سه مرحله عُبور کرد، آدم می‌شود؛ والّا حیوان می‌ماند، حیوان می‌میرد و حیوان هم مَحشور می‌شود. بَشر هم در بُعد نباتی‌اش این گُلبول‌های سفید و گُلبول‌های قرمز که گُلبول‌های قرمز‌خوراک بدن ماست. وقتی خون تَزریق می‌شود و در قلب تَصفیه می‌شود، این کارگاه تَصفیه‌ی خون پُمپاژ می‌کند، رَگ‌ها خون را به همه‌ی بدن می‌رساند و بدن انرژی خودش را از این خون می‌گیرد و حَیات و زندگی‌اش را ادامه می‌دهد. در کنار گُلبول‌های قرمز و تَغذیه، گُلبول‌های سفید هستند که این‌ها ارتش بدن هستند، این‌ها قُشون دفاعی ما هستند. وقتی یک میکروب وارد بدن ما می‌شود، این‌ها اِجماع می‌کنند و به ما فشار می‌آورند. اگر غَلبه کردند، آن میکروب و آن ویروس که قسمتی از بدن ما را تَحت تأثیر قرار داده است، این گُلبول‌ها و آن میکروب‌های از بین رفته به صورت چِرک درمی‌آید. حالا به صورت دُمَل در‌می‌آید یا به صورت زَخم درمی‌آید، ولی دَفع می‌کند. این قدرت دافعه‌ی بدن دَفع می‌کند.

محبّت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گَنج عظیم پروردگار متعال است

خداوند متعال در آیات مُختلف از جمله در سوره‌ی مبارکه‌ی مائده که این سوره‌ی مائده در آخرین سال عُمر پیامبر ما بر قلب نازنین حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است و سرنوشت‌سازترین آیات در این سوره‌ی مبارکه است. «آیه‌ی تَبلیغ» در سوره‌ی مبارکه‌ی مائده است؛ «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ[۳]»؛ این تَبلیغ ولایت یک قانون است. ولایت‌مَداری کافی نیست. کسی که زیر سایه‌ی حضرت علی (علیه السلام) است، کسی که زیر پَرچم ولایت حضرت علی مرتضی (علیه السلام) است، کسی که دل در گِروی محبّت حضرت علی (علیه السلام) دارد، کسی که شیدا و عاشق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، خیلی خوب است، خیلی سرمایه است. «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ حَسَنَهٌ لاَ تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ[۴]»؛ چه گَنجی است که خداوند متعال به ما داده است. فکرش را نمی‌کنیم، قَدرش را نمی‌دانیم. ما علی (علیه السلام) را داریم، ما ولی داریم، ما پُشتوانه داریم. خدواند متعال صراط مُستقیم را برای ما تَدارک دیده است. صراط مُستقیمی که در نمازهایمان تکرار می‌کنیم «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ[۵]»، صراط علی هست. صراط مُستقیم صراط حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. اگر کسی بخواهد در ولایت کامل بشود، باید ولایت را تَبلیغ کند. باید جارچیِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد. همین‌گونه که قدیم‌ها زائرین امام حسین (علیه السلام) که ماشینی نبود، امکاناتی نبود، ولی در روستاها و شهرها جَمعی جمع می‌شدند و چاووشی می‌خواندند و این زائر را بَدرقه می‌کردند: «هرکه دارد هَوس کربُبلا بسم الله». هم احترام به این می‌کردند و هم دیگران را تَشویق می‌کردند. آن‌ها هم دلشان پَرواز می‌کرد و می‌آمدند و مُلحق می‌شدند. لذا همه‌ی ما برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جارچی باشیم.

تَبلیغ ولایت حضرت مولی‌المُوحّدین (علیه السلام) توسط «جابر بن عبدالله انصاری»

این «جابر بن عبدالله انصاری[۶]» که در میان صَحابه‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عدد انگشتان دست مانند جابر پیدا نمی‌کنید. جابر هم ثابت‌قَدم در ولایت و محبّت حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد طاهرین ایشان هست، هم مَحرم اَسرار صدیقه‌ی طاهره حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است. خداوند متعال چشم باطنش را با ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باز کرده بود و توانست لُوح بهشتی را با خطّ بهشتی که ما در این‌جا نمی‌توانیم بخوانیم، ولی جابر آن لُوح را در خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) خواند که بی‌بی عالَم به او مدال افتخار داد که اَسامی ۱۲ امام در این لُوح با خطّ سبز بهشتی نوشته شده بود که جناب جبرئیل (علیه السلام) برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به حضرت زهرا (سلام الله علیها) هدیه کردند که امروز هم نَزد امام زمان ما (ارواحنا فداه) جُزء ذَخایری است که ان‌شاءالله وقتی ظُهور کنند و ما هم از نظر مَعنوی رُشد کنیم، چشم بَرزخی و باطنی‌مان باز بشود، می‌توانیم آن لُوح را تماشا کنیم و زینتِ نام حضرات ائمه‌ی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که یکایک با یک خُصوصیّاتی در این لُوح آمده است، ان‌شاءالله می‌توانیم ببینیم و تماشا کنیم و دلمان شارژ بشود، پَرواز کنیم و در پوست خودمان نگُنجیم. این جابر بن عبدالله انصاری علاوه بر این‌که مَعرفه الرّساله دارد، مَعرفه الولایه دارد، مَعرفه الفاطمی دارد، مَعرفه القرآن دارد، جُزء افرادی است که هم فرزند شهید است و هم شهادت‌طَلب است. در جنگ‌های مُختلف بیش از ۱۶ جنگ در رِکاب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یا در رِکاب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جنگ کرده است. جُزء مُدافعین حَرم است، جُزء مُدافعین دین و ولایت است و جُزء زُبده‌های در عالَم خودسازی و تَکامُل باطنیِ جهادی است. بعد از «جنگ اُحُد» خدمت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد. اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چرا گریه می‌کُنی؟ عَرض کرد: پدرم شهید شد ـ عبدالله جُزء شهدای اُحُد است ـ و ۵ دختر بر روی دست من مانده است. من در اداره‌ و تربیت این‌ها نگران هستم. وجود مُقدّس نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تَسلی خاطر او گفت: هرکس از مُقرّبین پروردگار متعال به شَرف کَلیم‌اللهی نائل می‌شود، خداوند با او حرف می‌زند، با حجاب حرف می‌زند؛ اما پدرت به مقامی رسید که «کَلَّمَهُ کِفاهاً»؛ خداوند بی‌واسطه با او سخن گفت. خیلی مَقام دارد. این جابر با دیدن این کلاس‌ها و طِی‌کردن این جبهه‌ها در پایان عُمر شریفش که دیگر به کِبَر سنّ مُبتلا شده بود و پیری قَد خَمیده بود، در کوچه‌های مدینه عَمامه‌اش را به عُنوان پَرچم دست می‌گرفت که جَلب توجّه کند و می‌گفت: «مَعَاشِرَ اَلْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلاَدَکُمْ عَلَى حُبِّ عَلِیٍّ[۷]»؛ مُبلّغ حضرت علی (علیه السلام) بود. هم خودش فرزندانش را به آن صورت تربیت کرده بود، هم به مردم می‌گفت که شما هم «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» را فراموش نکنید. فرزندانتان را با علی (علیه السلام) وصل کنید. خانواده‌تان را در کشتی نجات ولایت مُستقرّ کنید. فَضا طوفانی است، دریای زندگی گِرداب‌ها دارد و همه‌ی شما غَرق می‌شوید و کشتی لازم دارید. کشتی نجات علی (علیه السلام) و اولاد علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) است. این آیه‌ی تَبلیغ در سوره‌ی مبارکه‌ی مائده حُجّت را بر همه تمام کرده است.

مَقام جَمع‌الجَمعی حضرت علی (علیه السلام) در «آیه‌ی ولایت»

آیه‌ی یأس کُفّار که آن تَبلیغ جاذبه است و این از این طرف «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ[۸]»، اگر شما زیر پَرچم ولایت باشید، هیچ کافری قدرت حمله‌ی به شما یا توطئه‌ی علیه شما را نخواهد داشت. «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ[۹]»؛ امروز با پَرچم‌داری امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) کُفّار عالَم مأیوس شدند. دیگر نمی‌توانند به شما طَمع داشته باشند. نمی‌توانند نگاهِ تَهدیدی یا طَمعی به شما داشته باشند.‌ آیه‌ی مبارکه‌ی «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ[۱۰]» که در جریان خاتَم‌بخشی حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) به سائل که خداوند مقام جَمعی‌الجمعی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در این آیه به فَهم ما عَرضه کرده است تا فَهم عَمیقی نسبت به مقام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیدا کنیم، یکی از صفات ذات رُبوبی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) که در دعاها ما را آشنا کرده‌اند، می‌گوییم: «یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ[۱۱]»؛ ای خدایی که وقتی حرف یک نفر را می‌شنوی، مانع نمی‌شود که حرف دیگری را بشنوی. در تمام مساجد نماز ظُهر خوانده شد، همه‌جا خداوند را خواندند؛ خداوند با همه بود و جواب همه را هم داد. ما که این‌جور نیستیم؛ ما وقتی حرف می‌زنیم و کسی به حرف ما گوش می‌دهد، دیگر باید گوشش جای دیگری نباشد؛ اما خدا این‌گونه نیست؛ خداوند با همه هست. هرکسی هرچه بخواهد «لِکُلِّ مَسْأَلَهٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ، وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ[۱۲]»؛ که در دعاهای زیبای ماه رجب به خداوند می‌گوییم: خدایا! هر سائلی تو را بخواند، دو چیز نزد او حاضر است؛ یکی گوش شنواست که به هیچ‌کسی بی‌اعتنا نیستی، حرف همه را می‌شنوی. ولی نکته‌ی دوّم این است که هرکسی هرچه می‌خواهد هم آماده کرده‌ای. می‌گویی: بخواه تا به تو بدهم؛ «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ[۱۳]». «وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ[۱۴]»؛ خداوند زیادی دارد، چیزی از او کم نمی‌شود. «گر گدا کاهِل بُوَد تقصر صاحب خانه چیست». حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مقام جَمع‌الجمعی دارد. یعنی در تمام عالَم این میلیاردها بَشری که زمین را گرفته‌اند، همگی محبّت حضرت علی (علیه السلام) را پیدا کنند، همگی در یک لحظه «یا علی» بگویند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نزد همه حُضور دارد و به همه لَبیک می‌گوید. حضرت علی (علیه السلام) مَظهر خداست، مَظهر جَمع‌الجمعی خداست. ما نمی‌توانیم دو عبادت را در یک‌جا جمع کنیم؛ ولی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در نمازش حُضور تامّ داشت که شما نمی‌توانید کامل‌تر از نماز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیدا بکنید. نماز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عشق بود، نماز او وصال بود، نماز او ذوب در ذاتِ اَحدیّت بود. هم این نماز بدنی را انجام داد، یعنی عبادت جَوارحی را انجام داد و هم عبادت زَکاتی را انجام داد. نماز داشت و آن‌ هم در رُکوع نماز که خیلی حَسّاس‌تر از جاهای دیگر نماز است. در حال رُکوع، در حالی که تمام وجودش ذوب در ذاتِ اَحدیّت است، سائل آمد و وقتی می‌خواهد نااُمید برود، درد او را دَوا کرد، او را بی‌پاسخ نگذاشت که خداوند متعال صَریح‌ترین آیه برای وصایت بِلافَصل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و رهبری و زَمامداری حضرت علی (علیه السلام) بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نازل کرد که این آیه‌ی «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» است که کلمه‌ی «إِنَّمَا» خیلی نَقش دارد و مقام جمع‌الجَمعی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در این آیه‌ی ولایت آمده است. آیه‌ی قبل از این و آیه‌ی بعد که آیه‌ی قبل بِشارت به ایرانی‌هاست و آیه‌ی بعد بِشارت به «حزب‌الله» است. همه‌ی این آیات در سوره‌ی مبارکه‌ی مائده تابلو است، فِلش است، دَمیدن نیرو و اُمید و تقویّت ایمانِ آحاد دلدادگان به خداست.

لُزوم داشتن جاذبه و دافعه برای مؤمنین

اوّلین آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی مائده «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[۱۵]» است که در روایت دارد این عَقد هم بستن دل به ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. شما به علی (علیه السلام) دل ببَندید، شما عَقد و عَهدی با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشته باشید. بعد بخشی از مُحرّمات را بیان می‌کند و در خلال آن در آیه‌ی دوّم می‌فرماید: «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ»؛ یعنی هم جاذبه داشته باشید و هم دافعه داشته باشید. اگر آدم خوبی هستی، ولی «آهسته بیا، آهسته بُرو که گُربه شاخت نزند» این‌جور نباشید. به دنبال راحتی و آسایش باشید؛ هیچ‌کسی به شما بد نگوید، هیچ‌کسی به شما تُهمت نزند، هیچ‌کسی علیه شما اقدام نکند، راحت دینداری بکنید؛ خیر، خداوند این را نخواسته است. خداوند خواسته است که دیندار امتحان بشود. فرمود: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ[۱۶]»؛ خیلی صَریح است. خداوند واضح با ما سخن گفته است، شَفاف با ما سخن گفته است. خداوند متعال مُلاحظه و تَسامُح در کلماتش نیست. فرمود: گُمان می‌کنید که شما بهشتی می‌شوید؟ توفیق به دست آوردن بهشت را پیدا می‌کنید؟ در حالی‌که امتحاناتی که گذشتگان پَس داده‌اند، شما این امتحانات را پَس نداده‌اید. «مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ»؛ هم فشارهای بیرونی و هم فشار فقر و کَمبودهای داخلی این‌ها را تحت فشار شدید قرار داده بود. چون مؤمن بودند، در مُحاصره بودند. چون مؤمن بودند، به آن‌ها فشار می‌آمد، کُشته می‌دادند، دَربه‌دَری داشتند، اَسیر داشتند، زخمی می‌شدند؛ اما دست از دین‌شان برنمی‌داشتند. شما خیال می‌کنید اگر کُشته ندهید، زخمی نشوید، علیه شما پَرونده درست نکنند، شما را هُو نکنند، شما را بی‌آبرو نکنند، به همین راحتی به بهشت می‌روید؟ اصلاً آمده‌اید تا در این‌جا این سختی‌ها را بکِشید تا به بهشت برسید. «وَ زُلْزِلُوا»؛ این‌قَدر فشارها بر اُمّت‌های پیشین در مسیر دینداری‌شان زیاد شد، «حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ»، تا جایی که خودِ پیامبر، رهبر و زَمامدار آسمانی هم گویا دیگر صبرش لَبریز شد؛ گفت: «مَتَى نَصْرُ اللَّهِ»؛ خدایا! اگر بَناست به ما مَددی برسد و بتوانیم از این فشارها نجات پیدا کنیم، تا چه زمانی است؟ «أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ[۱۷]». لذا تَعاوُن بر بِرّ و تقوا جاذبه است.

لذّت مناجات و نماز از جاذبه‌های خداوند برای مؤمنین است

جاذبه‌ای که انسان نسبت به کارهای خوب دارد، نشانه‌ی ایمانش هست. مؤمن نماز را دوست می‌دارد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) شبی را که مُهلت گرفتند که شب عاشورا بود، گفتند: خدایا! تو می‌دانی که من نماز را دوست می‌دارم. چرا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) این نماز را در بلندگوی شهادت خودشان به همه‌ی شیعیان‌شان می‌گویند: من نماز را دوست می‌دارم؟ یعنی نمازتان را همین‌جور از سر خودتان باز نکنید. نمازتان را شیرین کنید. از نمازتان به عُنوان وِصال مَحبوب بَهره بگیرید. مرحوم «سیّد مرتضی[۱۸]» (اعلی الله مقامه الشریف)، این دو برادر «سیّد رضی[۱۹]» (رضوان الله تعالی علیه) که سیّد رضی (رحمت الله علیه) کتاب‌هایی نوشته است که در رأس آن «نهج البلاغه» و کلمات هَیجان‌انگیز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گُلچین کرده است و از خُطبه‌های مولا به صورت نهج البلاغه درآورده است که امروز می‌تواند سُفره‌ی قلب همه‌ی عارفان، مُجاهدان و اخلاقیّون و حکومتی‌ها باشد. «خَصائص الائمه[۲۰]» هم از کتاب‌های خوبِ سیّد رضی (اعلی الله مقامه الشریف) است. اما سیّد مرتضی (رضوان الله تعالی علیه) پَرچم‌دار بود، مَرجع تقلید بود، تَمکُّن زیادی داشت و توانست افرادی مانند «شیخ طوسی» (رحمت الله علیه) را تربیت کند. سیّد مرتضی (اعلی الله مقامه الشریف) وصیت کرده است که تمام نمازهایش را قَضا کنند. خیلی عَجیب است! از ایشان پُرسیدند: چرا؟ مگر نمازهای شما اشکال دارد؟ اگر نماز سیّد مرتضی اشکال داشته باشد، دیگر چه کسی می‌تواند نماز درستی بخواند؟ مَگر غلطی داشتید؟ مَگر لُکنت زبانی داشتید؟ مَگر در مالتان مشکلی بوده است که نمازتان اشکال پیدا کرده است؟ مَگر خدایی ناخواسته کینه‌ی کسی را داشتید؟ اگر کسی بیش از ۳ روز کینه‌ی مؤمن و مسلمانی در دلش باشد، نمازش بالا نمی‌رود. اشکال باطنی داشتید؟ اشکال ظاهری داشتید؟ چه بوده است که باید نمازهایتان قَضا بشود؟ فرمود: من از نمازم لذّت می‌بُردم. لَه‌لَه می‌زدم که وقت نمازم برسد تا نماز بخوانم. نگرانم که نماز را بخاطر لذّتش خوانده باشم، نه بخاطر خدا خوانده باشم. امام حسین (علیه السلام) نماز را دوست دارد. نماز برایش تَکلیف نیست، نماز برایش تَشریف است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هنگام نماز مُشرّف می‌شود و به ذاتِ ذوالجَلال می‌رسد. لذا از نمازشان لذّت می‌بَرند. یکی از عُقوبت‌هایی که خداوند متعال به عُلمای ناصالح از طریق داوود پیامبر (علیه السلام) وعده داده است، گفته چوبی که به عُلمایی که دنیاپَرست هستند می‌زنم، این است که لذّت مُناجاتم را از آن‌ها می‌گیرم. این عذاب الهی است که آدم از نمازش خوشحال نباشد، از نمازش تقویت نشود، از نمازش لذّت نبَرد. همه‌چیز برایش جاذبه دارد؛ رفیقش آمده است و حرف‌های مُتفرّقه می‌زند، اذان را گفته‌اند و نماز جماعت دارد تمام می‌شود، اما حرف‌زدن با این آدم که آن هم غیبت‌کردن یا حرف‌های بیخودی است به اندازه‌ی حرف‌زدن با خدا برایش کِشش ندارد. همه‌چیز را مُقدّم بر نماز می‌دارد. ان‌شاءالله باید این کار را تبدیل کرد.

کارهای خوب زمینه‌ساز گُشایش در کارهای مؤمنین است

«تَعَاوَنُوا»، به همدیگر کمک کنید؛ «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى»؛ بِرّ در مرحله‌ی اوّل صحرا را بَرّ می‌گویند. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ[۲۱]»؛ که در قرآن کریم آمده است. ان‌شاءالله این دعای عَهد را هم غَنیمت بشمارید. در دعای عَهد هم این آیه آمده است: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ آن‌وقت می‌گوییم: خدایا! می‌بینی که عالَم بَد شده است؛ طَبیب را بفرست. دیگر مَرض عُمومی شده است. «فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ[۲۲]»؛ ولی خود را ظاهر کُن، آقایمان را بفرست. همه دارند می‌بینند. همه‌جا مشکل پیدا کردیم، همه‌جا گِره در کارمان اُفتاده است؛ حالا وقت آن است که آقایمان بیاید و راه را برای ما صاف کنند. بَرُ در برابر بَحر به مَعنی بیابان است. تمام گناهان مَضیقه است و مَضیقه‌ساز است؛ اما گویا کارهای خیر یک بیابان گُشایش برای آدم است. لذا هرکار خیری بَرّ است. نماز، روزه، چیزهایی که عبادات استاندارد پروردگار متعال است، همه‌ی این‌ها جُزء اُموری است که یک دنیا وُسعت در دل انسان دارد. انسان در زندان باشد، ولی دلش با خدا باشد، اصلاً زندان برایش زندان نیست، اصلاً ربطی ندارد؛ اما اگر در بهترین کاخ‌ها و ویلاها باشد، خداگیر می‌شود، هیچ لذّتی نمی‌بَرد. خداوند از دورن به آدم فشار می‌دهد. «حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ[۲۳]»؛ زمین با این فَراخی تنگی می‌کند به آدمی که خداوند از درون او را گرفته است. «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ»؛ کارهای خوب که برای شما و برای جامعه راه را باز می‌کند. راه را برای همدیگر نبَندید، پای هم را نگیرید، برای همدیگر مَضیقه درست نکنید، پَرونده‌سازی نکنید، به دنبال عیب‌های همدیگر نباشد. خوبی‌هایتان را بدانید تا به همدیگر محبّت پیدا کنید، تا تنها نمانید، تا وحشت نکنید. به دنبال عیب‌ها می‌رویم و عیب پیدا می‌کنیم و از همه مُتنفر می‌شویم؛ آن‌وقت منِ به تنهایی می‌خواهم چه کار کنم؟ وقتی همه بد هستند، وقتی همه گُرگ هستند، من یک نفر می‌خواهم چه کار کنم؟ اسلامی زندگی کنید. «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى»؛ که این بُعد، بُعدِ اَمر به مَعروف است. مَعروف همان بِرّ است؛ «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ». «وَ التَّقْوَى»؛ خداوند متعال در کنار بِرّ تقوا را قرار داده است. تقوا بیمه‌کردن خوبی‌هاست، تقوا مُراقبت است، تقوا هُوشیاری است. خوبی دارید، کارهای خیر زیاد کرده‌اید، خوب شده‌اید؛ ولی خوب‌ماندن مهم است. «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». در آن‌جا چه‌قَدر می‌توانی جوجه تَحویل بدهی؟ ابتدای پاییز از تُخم بیرون آمده‌اند؛ اما چندتا از آن‌ها سالم می‌ماند؟ می‌توانی از آن بَهره‌بَرداری کُنی؟ تُخم‌های ایمان را کاشته‌ای؛ ولی چه‌قَدر می‌توانی برداشت کُنی؟ این تقوا می‌خواهد. تقوا حِصن است، تقوا نگهبان است، تقوا آدم را نگاه می‌دارد. «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى»؛ این اَمر به مَعروف است. «وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ»؛ این نَهی از منکر است. به اِثم و عُدوان کمک نکنید. سُکوت کمک به بدی‌هاست. یک کسی بدی می‌کند و شما هم نزد او هستید؛ مثلاً در مَحضر شما در حال غیبت‌کردن است. در مَحضر شما زنِ بَزک‌کرده آمده است، شما هم نه اَخمی می‌کنید، نه حرفی می‌زنید، یک خوش و بِش هم با او می‌کنید. در این صورت او تشویق می‌شود و برای همیشه همین‌جور بد می‌ماند. «وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ»؛ در برابر بِرّ و تقوا، اِثم و عُدوان است. هر نوع گناه تَعرّض است، تَعدّی به حُقوق الهی است، قُرُق خداوند را دَرهم شکستن است. لذا نسبت به خوبی‌ها و تقوا پُشتیبان باشید، مُشوّق باشید، آموزگار باشید، اُلگو باشید و نسبت به بدی‌ها بی‌تفاوت نباشید. اگر بی‌تفاوت بودید، بدی‌ها رُشد می‌کند.

روضه و توسّل به حضرت رقیّه (سلام الله علیها)

امروز روز باب‌الحَوائج سه‌ساله است. جریان حضرت رقیّه (سلام الله علیها) خیلی جانسوز است. «ساعَدَ الله قلبِکِ یا زینَب!»؛ بی‌بی! خداوند به شما صبر بدهد؛ چگونه تَحمُّل کردید. این دختر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نازپَرورده بود. میان این دختر و آن پدر رابطه‌ی عاطفی فوق‌العاده‌ای بود. دختر خیلی بابایی بود. همه‌ی دخترها بابایی هستند؛ خیلی‌ از شما در این مجلس که در خدمت شماییم، دختر بزرگ کرده‌اید و می‌دانید که دختر کوچک با دل بابا چه می‌کند. در آغوش بابا می‌آید، دست به صورتش می‌کِشد، دست به گَردن بابا می‌اندازد؛ زندگی را شیرین می‌کند. اما این دختر یک ویژگی‌ داشت و آن شباهت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. فاطمه‌ی کوچک بود. داشت جای مادرِ حضرت امام حسین (علیه السلام) را پُر می‌کرد. وقتی حرف می‌زد، تُن صدا برای امام حسین (علیه السلام) آرام‌بَخش بود. وقتی راه می‌رفت، مانند مادرش راه می‌رفت. این بود که دل‌کَندن از پدر خیلی برایش سخت بود. شاید آن بچّه‌ای که آمد پای ذوالجَناح را گرفت، همین دختر بود. چهل منزل اسارت برای یک دختر نازپَرورده آن هم چه اسارتی! یک مُشت جَلّاد، یک مُشت خونخوار، یک مُشت حَرامزاده‌ی بی‌رَحم با این بچّه‌ها چه می‌کردند؟ گوشواره از گوش‌ها‌ می‌کشیدند، گوش‌ها را پاره می‌کردند. از کَجاوه اُفتاده است، در این بیابان‌ها دنبال او کرده‌اند و با کَعب‌ نِی می‌زدند، با تازیانه می‌زدند. تا «اَبَتاه» می‌گفت، سیلی به صورتش می‌نواختند. چهل منزل را با این وضع گذرانده است و حالا به خرابه‌ی شام رسیده است. یعنی یک بازداشتگاه در کنار آن‌جا بود، ولی سقف نداشت، فرش نداشت. این نازپَرورده‌ها، این پَرده‌نشین‌ها را آوردند و در چنین جایی ساکن کردند. شامی‌ها دست فرزندانشان را می‌گرفتند و برای تماشا می‌آمدند. بعضی از بچّه‌ها به بابایشان جوری حرف می‌زدند که برای این اَسیرها زَخم زبان باشد. می‌گفتند: بابا! این دختر بابا ندارد؟! این بود که خیلی فشار بر این سه‌ساله سنگین شد. دیگر طاقتش طاق شد، دیگر نمی‌کِشید.‌ همین‌جور بابا را صدا زد تا خوابش بُرد. یک‌وقت با شیوَن از خواب بیدار شد. عمّه! چراغ را روشن کُن، بابایم من را در آغوش گرفته بود؛ می‌خواهم ببینم کُجا رفته است. همه‌ی اُسرا دور او حَلقه زدند. دیده‌اید که گاهی مجلس‌تان باحال است، به خانه می‌روید و می‌گویید: جایت خالی بود، چه مجلسی بود! دَرب و دیوار گریه می‌کرد. گویا صاحب مجلس در آن مجلس آمده بود. آن‌جا حضرت رقیّه (سلام الله علیها) روضه‌خوان شد. چه مجلسی شد! دَرب و دیوار خرابه گریه می‌کرد، زمین و آسمان گریه می‌کرد. حالا گویا صاحب مجلس خودش می‌خواهد به مجلس بیاید. این شیوَن‌ها قَصر را تَحت‌الشُعاع قرار داد. نامَرد، حَرامی گفت ببینید چه خبر است؟ گزارش آوردند که سه‌ساله‌ای از امام حسین (علیه السلام) بَهانه‌ی پدرش را گرفته است. خداوند لَعنتش کند! بَچّه‌ی سه‌ساله که بابایش را کُشته‌اید، بَچّه‌ی سه‌ساله را با یک اسباب‌بازی سرگرم می‌کنند، سر پُر خون را که برای او نمی‌بَرند. نامَرد دستور داد: سر بابایش را در طَبق بگذارید و برای او ببَرید، شاید سرگرم شد. وقتی طَبق را وارد خرابه کردند، با همان ناله‌ها یک نگاهی به عَمّه کرد و گفت: عمّه جان! من که غذا نمی‌خواهم؛ من بابایم را می‌خواستم. اما وقتی طَبق را جلوی او گذاشتند، روپوش را برداشت، دید که گُمشده‌اش همین بوده است. بابا آمدی؟ «اَبَتاه!» چشم به راهت بودم. دردهایم را به کسی نگفته‌ام، مُنتظر بودم تا بابایم بیاید. با پا بیایی و من را در آغوش بگیری، بابا فکر نمی‌کردم که با سر می‌آیی تا من تو را در آغوش بگیرم. سر بابا را به دامن گرفت. یا بقیه الله! آجرک الله. نگاهی به صورت خونین پدر کرد. دید عَجب، با این‌که سر را بُریده‌اند، نگذاشته‌اند که سر هم سالم بماند. نگاه کرد و دید که پیشانی شکسته است، دندان‌ها آسیب دیده است. گفت: «یا اَبَتاه! مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ؟[۲۴]»؛ بابا! می‌بینم رَگ‌هایت را بُریده‌اند؟ «مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ[۲۵]»؛ چه کسی مَحاسنت را با خونت رنگین کرده است؟ همین‌جور بابا را صدا زد، یک‌وقت دیدند دختر در یک طرف و سر در یک طرف اُفتاد. امان از دل زینب (سلام الله علیها)!

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به این باب‌الحَوائج قَسمت می‌دهیم امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! سایه‌ی رهبرمان را مُستدام بدار.

خدایا! ملّت ما، حسینیان مملکت ما را دشمن‌شاد نکُن.

خدایا! همه‌ی گرفتاری‌ها و نگرانی‌ها را برطرف بفرما.

خدایا! همه‌ی حَوائج را برآورده بفرما.

خدایا! گذشتگان‌مان را بر سر سُفره‌ی حضرت رقیّه (سلام الله علیها) پذیرایی بفرما.

ان‌شاءالله عزاداری‌هایی که دارید را خداوند از همه‌ی شما قبول کند. ان‌شاءالله مُقدّمه‌ی مَرثیه‌سرایی «آقای درخشان» یک یا حسین را امام زمان (ارواحنا فداه) از شما بشنود؛ یا حسین (علیه السلام).

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۲٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لَا الْهَدْیَ وَ لَا الْقَلَائِدَ وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْوَانًا ۚ وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَ لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا ۘ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَىٰ ۖ وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ».

[۳] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».

[۴] إرشاد القلوب، جلد ۲، صفحه ۲۳۴٫

«مِنْهَا مَا رَوَاهُ صَاحِبُ کِتَابِ اَلْفِرْدَوْسِ عَنْ مُعَاذٍ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ حَسَنَهٌ لاَ تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ وَ بُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَهٌ لاَ تَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَهٌ رَوَى ذَلِکَ أَیْضاً اَلْخُوارَزْمِیُّ فِی مَنَاقِبِهِ».

[۵] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۶٫

[۶] «جابر بن عبدالله انصارى»، صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از او تعداد زیادی حدیث در کتب شیعه و سنی نقل شده است. جابر به خاطر روایات خاصی که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شهادت آن حضرت، از صحابیان معروف در بین شیعیان و دارای جایگاه خاصی است. جدّ جابر بن عبدالله، عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزْرَج می رسید. پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبه دوم با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. وی در غزوه بدر حضور داشت و در غزوه احد به شهادت رسید. کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است. از عبدالرحمان، محمد، محمود، عبداللّه و عقیل، به عنوان فرزندان جابر یاد شده است. از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقیه و بخارا گزارشهایی در دست است. در ایران نیز عده ای از نسل او هستند که مشهورترین ایشان شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی بزرگ شیعه در دوران معاصر بود. اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوس و خزرج با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بود. باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش، احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است. پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود. عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود. غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربه جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوه احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت.

از جابر افراد فراوانی نیز حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن بن محمدبن حنفیه، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شَراحیل شعبی و حسن بصری بودند. از امامان شیعه، امام باقر علیه السلام، و نیز امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابر بن عبداللّه نقل کرده اند. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب رأی بوده و فتوا می داده و از این رو، ذهبی او را «مفتی مدینه» و مجتهد و فقیه خوانده است. بر اساس طبقه بندی ابن سعد در الطبقات الکبری، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته، اما باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است، موجه به نظر می رسد. روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانه شیعه آمده، اندک است. شیخ طوسی در کتاب «الخلاف»، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است. در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است. آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است. جابر بن عبدالله انصاری در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانه خدا در مکه زیست. در آن مدت، بزرگانی از تابعین، مانند عطاء بن ابی رَباح و عمرو بن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت. مِزّی روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹ قمری، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ قمری و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.

[۷] المناقب، جلد ۳، صفحه ۶۷٫

«أَبُو اَلزُّبَیْرِ وَ عَطِیَّهُ اَلْعَوْفِیُّ وَ جَوَّابٌ قَالَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ -: رَأَیْتُ جَابِراً یَتَوَکَّأُ عَلَى عَصَاهُ وَ هُوَ یَدُورُ فِی سِکَکِ اَلْمَدِینَهِ وَ مَجَالِسِهِمْ وَ هُوَ یَرْوِی هَذَا اَلْخَبَرَ ثُمَّ یَقُولُ مَعَاشِرَ اَلْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلاَدَکُمْ عَلَى حُبِّ عَلِیٍّ فَمَنْ أَبَى فَلْیَنْظُرْ فِی شَأْنِ أُمِّهِ».

[۸] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۹٫

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ ۚ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۹] سوره مبارکه مائده، آیه ۳٫

«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ مَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِکُمْ فِسْقٌ ۗ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ ۚ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۱۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵٫

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ».

[۱۱] مفاتیح الجنان، دعای صحیفه علویه بعد از هر نماز.

«یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ یا مَنْ لا یُغَلِّطُهُ السّآئِلُونَ وَیا مَنْ لا یُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحّینَ اَذِقْنى بَرْدَ عَفْوِکَ وَمَغْفِرَتِکَ وَحَلاوَهَ رَحْمَتِکَ».

[۱۲] مفاتیح الجنان، دعای هر روز ماه رجب.

«یَا مَنْ یَمْلِکُ حَوائِجَ السَّائِلِینَ، وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ، لِکُلِّ مَسْأَلَهٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ، وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ. اللّٰهُمَّ وَ مَواعِیدُکَ الصَّادِقَهُ، وَ أَیادِیکَ الْفَاضِلَهُ، وَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَهُ، فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوائِجِى لِلدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ، إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ».

[۱۳] سوره مبارکه غافر، آیه ۶۰٫

«وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ».

[۱۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۳۲٫

«وَ لَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۚ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا ۖ وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ ۚ وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا».

[۱۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ۚ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَىٰ عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ ۗ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ».

[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۴٫

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّىٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ».

[۱۷] همان.

[۱۸] علی بن حسین بن موسی، از نوادگان ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیه السلام) در سال ۳۵۵ ق در بغداد به دنیا آمد. کنیه‌اش ابوالقاسم و مشهور به سید مرتضی بود. پدرش حسین ‌بن موسى علوى از علمای سرشناس شیعه و نزدیک به دستگاه خلافت و حاکمان آل بویه بود که منصب نقابت علویان، ریاست دیوان مظالم و منصب امیرالحاج را بر عهده داشت. مادر سید مرتضی، فاطمه دختر حسن (یا حسین)، از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) بوده است. به گفتهٔ خود سید مرتضی، جد مادریِ وی، حسن بن علی اطروش ملقب به ناصر کبیر بوده که از حاکمان علوی طبرستان و از پیشوایان زیدیه شمرده شده است. سید مرتضی القاب متعدد و مشهوری دارد؛ از آنجا که نسب او، هم از سوی پدر و هم از سوی مادر حسینی است، به او «شریف» می‌گویند. همچنین او به «علم‌الهدی» معروف است. بنابر گزارشی، یکی از بزرگان معاصرِ سید مرتضی، امام علی (علیه السلام) را در خواب دید که سید مرتضی را با لقب علم الهدی خواند و آن شخص او را به این لقب خطاب کرد. از دیگر القاب او ذُوالمَجدَین است که به دستور بهاءالدوله بویه‌ای به او داده شد.

بنابر نقل نجاشی، سید مرتضی در سال ۴۳۶ق درگذشت. پسرش بر او نماز خواند و در خانه خودش در محله کرخ بغداد (کاظمین) دفن شد. در برخی از منابع قرن دوازدهم و سیزدهم هجری آمده است که جسد سید مرتضی و برادرش سید رضی مدتی پس از دفن در کرخ بغداد، به کربلا منتقل شده و در حرم امام حسین (علیه السلام) به خاک سپرده شده است. ابن میثم بحرانی از علمای قرن هفتم و ابن‌ِ‌عِنَبه‌، مورخ‌ و نسب‌ شناس‌ قرن هشتم و نهم، نیز محل دفن دو برادر را در حرم امام حسین (علیه السلام) دانسته‌اند. امروزه در کاظمین بارگاهی منسوب به سید مرتضی وجود دارد؛ ولی در کربلا نام و نشانی از قبری منسوب به وی مشاهده نمی‌شود. سید مرتضی رابطه نزدیکی با سلاطین آل بویه و خلفای عباسی داشت. او در اشعارش خلیفه القائم و تعداد دیگری از خلفای عباسی را مدح کرده است. شریف مرتضی از سال ۴۰۶ق از سوی سلطان آل بویه و خلیفه عباسی، نقیب علویان، امیرالحاج و رئیس دیوان مظالم شد؛ مناصبی که پیش از او پدر و برادرش شریف رضی بر عهده داشتند. سید مرتضی در رساله‌ای با عنوان «فی العمل مع السلطان» به پرسشی از مشروعیت همکاری با دستگاه حکومت پاسخ می‌دهد. همکاری با حاکم عادل که همان امام معصوم است جای بحثی ندارد و مسئله اصلی که برای فقهای شیعه و از جمله سید مرتضی مطرح بوده این است که آیا همکاری با سلطان ستمگر در عصر غیبت امام و پذیرش مسئولیت در چنین حکومتی صحیح است یا نه. به نظر سید مرتضی همکاری با حاکم ستمگر در صورتی که این همکاری فایده‌های عقلی و شرعی داشته باشد، یعنی فرد بتواند در مسئولیت خود رفع ظلم و اقامه عدل کند یا حدود الهی را اجرا کند، صحیح است. برخی نویسندگان شیعه همکاری سید مرتضی با حکومت عباسیان و آل بویه را بر اساس همین مبنا تبیین می‌کنند و نزدیکی او به خلفا و ستایش آنها را در راستای هدف او برای ماندن در دستگاه حکومتی و خدمت به جامعه شیعه ارزیابی کرده‌اند.

[۱۹] محمد بن حسین بن موسی معروف به سید رضی (۳۵۹ق-۴۰۶ق) از علمای شیعه، گردآورنده نهج البلاغه و برادر سید مرتضی. سید رضی منصب‌های مهمی از جمله نقابت، قضاوت در دیوان مظالم و امیر الحاج در دوره آل بویه داشت. او از بزرگ‌ترین شاعران طالبیان بود که دیوان اشعاری از وی بر جای مانده است. سید رضی آثاری در کلام و تفسیر همچون خصائص الائمه و تلخیص البیان دارد. مهمترین اثر او گردآوری نهج البلاغه است. او همچنین دارالعلمی تأسیس کرد که به باور برخی نخستین مدرسه علوم دینی بوده است. محمد طبری، ابوعلی فارسی، قاضی سیرافی، قاضی عبدالجبار معتزلی، ابن نباته، ابن جنی، شیخ مفید و سهل بن دیباجی از استادن وی بودند. سید رضی در سال ۳۵۹ق در بغداد زاده شد و در ۶ محرم ۴۰۶ق درگذشت. وی را در منزلش در محله کرخ بغداد دفن کردند. درباره مکان دفن وی اقوال دیگری نیز وجود دارد. بنابر قولی پس از خراب‌شدن خانه‌اش، سید مرتضی او را به کاظمین برد و در حرم کاظمین دفن کرد. به نظر سید بحرالعلوم او را به کربلا برده، در کنار قبر پدرش و سید ابراهیم مجاب دفن کردند. در کتاب‌های عمده الطالب، الدرجات الرفیعه و لؤلؤه البحرین به این نکته تصریح شده است. ابن میثم (متوفای ۶۷۹ق) نیز گفته است: سید رضی به همراه برادرش سید مرتضی در کنار جدش امام حسین (علیه السلام) دفن شدند. در کاظمین بارگاهی منسوب به سید رضی وجود دارد ولی در کربلا نام و نشانی از قبری منسوب به وی مشاهده نمی‌شود. از سوی دیگر سایت مزارات استان دیالی عراق وابسته به دیوان وقف شیعی، تصویری منسوب به مرقد سید رضی در استان دیالی منتشر کرده است.

سید رضی را فقیه، متکلم، مفسر و شاعر معرفی کرده‌اند. او نزد برخی از عالمان شیعه و سنی از جمله شیخ مفید شاگردی کرده است. بنا بر نقل ابن ابی‌الحدید از فخار بن معد موسوی، شیخ مفید خوابی دید که حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر او وارد می‌شود در حالی که حسنین را با خود آورده است. حضرت از شیخ مفید می‌خواهد که به آن دو فقه بیاموزد. بنا بر این گزارش، شیخ مفید بامداد همان روز در محل درس خود نشسته بود، فاطمه دختر ناصر وارد مسجد شد و دو پسرش سید رضی و سید مرتضی را با خود آورده بود. او به شیخ مفید گفت دو فرزندم را به حضورت آورده‌ام تا به آن دو فقه بیاموزی. سید رضی، علم نحو را نزد ابوعلی فارسی(متوفای ۳۷۷ق)، قاضی سیرافی، ابن جنی(متوفای ۳۹۲ق) و علی بن عیسی ربعی شیرازی خوانده است. او نزد ابن نباته در بلاغت و نزد ابوبکر خوارزمی (متوفای ۴۰۳ق) در فقه شاگردی کرده است. ابوحفص کنانی از استادان قرائت قرآن و حدیث او بوده است. برخی از استادانش علم و اطلاعات او را ستوده‌اند؛ ابن جنّی قصیده او در رثای ابوطاهر ناصرالدوله را شرح کرده و احاطه علمی سید رضی را ستایش کرده است. سید رضی همچنین از ابوعلی فارسی روایت کرده و از او اجازه روایت نقل کتاب الایضاح داشته است. همچنین، سهل بن دیباجی(متوفای ۳۸۰ق)، هارون تلعکبری(متوفای ۳۸۵ق) رَبَعی بغدادی(متوفای ۴۲۰ق) ابن جوزی نقل کرده که محمد طبری خانه خود در محله کرخ بغداد را به سید رضی بخشیده بود و قرآن را به حفظ او درآورده بود.

[۲۰] خَصائِصُ الأئمّه کتابی به زبان عربی درباره زندگی و سخنان امیرمؤمنان علی (علیه السلام)، تألیف سید رضی (متوفای ۴۰۶ق). مؤلف، روایاتی را درباره حضرت علی (علیه السلام) جمع‌آوری نموده و با اشاره به معجزات و سخنان آن حضرت، تاریخ کامل و گویایی را از زندگی او ارائه نموده است. خصائص الأئمه با توجه به نام کتاب، قرار بود زندگانی همه امامان شیعه را در بر بگیرد اما سید رضی به زندگانی امیرمؤمنان (علیه السلام) بسنده کرد. سید رضی با استفاده از شرایط دوران ضعف بنی‌عباس، کتاب حاضر را در سال ۳۸۳ق به نگارش درآورد تا امامان شیعه را به همگان معرفی نماید. سید رضی این کتاب را به تقاضای یکی از شاگردانش و نیز برای اظهار هویت شیعی خود در سفر زیارتی برابر سخنان موهن و تحقیرآمیز یکی از رؤسای حکومتی درباره سادات موسوی در سال ۳۸۳ق در کاظمین به رشته تحریر درآورد. نگارش این کتاب موجب گشت تا سید رضی تصمیم به جمع‌آوری کتاب «نهج‌البلاغه» بگیرد و همین هم سبب ناتمام ماندن کتاب حاضر شد، زیرا همان‌گونه که از نام کتاب روشن است سید رضی تصمیم داشت در این کتاب زندگانی تمام ائمه (علیه السلام) را بیاورد اما به امام اول اکتفا نمود. کتاب خصائص علاوه بر جایگاه حدیثی و نقل سخنان علی (علیه السلام)، یک منبع تاریخی برای زندگانی امام اول شیعیان به‌شمار می‌رود و از مصادر کتاب‌های حدیثی، تاریخی و کلامی در قرن‌های بعدی است.

[۲۱] سوره مبارکه روم، آیه ۴۱٫

«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ».

[۲۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف عهد.

«…اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَىٰ عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی، شاهِراً سَیْفِی، مُجَرِّداً قَناتِی، مُلَبِّیاً دَعْوَهَ الدَّاعِی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادِی. اللّٰهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَهَ الرَّشِیدَهَ، وَ الْغُرَّهَ الْحَمِیدَهَ، وَ اکْحُلْ [وَ اکْحَلْ] ناظِرِی بِنَظْرَهٍ مِنِّی إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَ اسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ. وَ اعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَ أَحْیِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ﴿ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی النّٰاسِ، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّىٰ بِاسْمِ رَسُولِکَ، حَتَّىٰ لَایَظْفَرَ بِشَیْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ؛ وَ اجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ، وَ ناصِراً لِمَنْ لَایَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ و آلِهِ، وَ اجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ…».

[۲۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۸٫

«وَ عَلَى الثَّلَاثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ».

[۲۴] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.

«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».

[۲۵] همان.