«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

حفظِ جان از مهم‌ترین مَعروف‌هاست

«وَ سَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا[۲]»؛ این آیه‌ی کریمه هم با این تَعبیر و هم با تَعبیر دیگری «وَ سَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ» در مورد حضرت یحیی پیامبر (علیه السلام) و عیسی بن مریم (علیه السلام) است. این دو پیامبر عظیم‌الشأن ویژگی‌هایی دارند و شباهت‌هایی بین این‌ها و سالار شهیدان حضرت امام حسین (علیه السلام) وجود دارد. حضرت یحیی (علیه السلام) فرزند زکریای پیامبر (علیه السلام)، شهیدِ اَمر به معروف و نَهی از منکر است و هفته‌ی اوّل دهه‌ی اوّل ماه مُحرّم، هفته‌ی اَمر به معروف و نَهی از منکر نام‌گذاری شده است. در این رابطه چند نکته به مَحضر شما دل‌پاکان، سینه‌سوخته‌های اربابم امام حسین (علیه السلام) تقدیم می‌کنم. اَمر به معروف و نَهی از منکر یک قانون عُمومی جهان خلقت است. در عالَم دو نیرو جهان را اداره می‌کند؛ یکی جاذبه است و دیگری دافعه است. این جاذبه‌ی خورشید سیّارت را در مَدار خودش قرار داده است. قرآن کریم هم فرمود: «لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ[۳]»؛ این‌ها در مَدار خودشان تابع قُطب خودشان هستند. قُطب مَنظومه‌ی شمسی خودِ خورشید است. زمین ما و سیّارات دیگر مَجذوب این قُطب هستند، اما جاذبه‌ی تنها کفایت نمی‌کند؛ بلکه قدرت گُریز از مرکز از یک سو دارد می‌رود و از یک سو جَذبه او را حفظ می‌کند. لذا نظامِ این مَنظومه با نیروی جاذبه و دافعه است. خداوند متعال از حیوانات هم نَقل کرده است که این مورچه «قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ[۴]»؛ این حیوان برای حفظ حیات مورچگان، وقتی قُشون سلیمان نبی (علیه السلام) با حِشمت بی‌نظیری در مسیر قرار گرفتند، این مورچه برای حفاظت از مَجموعه‌ی خودشان آمد و گفت: «یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ». بعضی‌ها تجربه کردند. کسانی که در خانه‌شان مورچه و موجودات موذی هست، اگر صاحب نَفَس باشند و این آیه را خطاب به آن‌ها بگویند، این‌ها راهشان را می‌گیرند و به لانه‌هایشان می‌روند و ما از ایذاء مَصون می‌مانیم. «یَا أَیُّهَا النَّمْلُ»؛ خیلی تَعبیر عَجیبی است. خداوند نمی‌گوید که نَمل گفت، می‌فرماید نَمله گفت. این می‌خواهد درس مادری را بدهد. پدر هم دلش برای فرزندانش می‌سوزد؛ ولی به قَدر مادر نمی‌سوزد. این مادر برای حفاظت از فرزند همه‌ی وجودش گرم است. «قَالَتْ نَمْلَهٌ»؛ یک مورچه‌ی ماده که شأن مادری داشت، رو به همه‌ی مورچگان کرد و گفت: به خانه‌هایتان بروید. این اَمر به معروف بود. حفظِ جان از معروف‌های مهم است.

حفظ دین مهم‌تر از حفظ مال و حفظ آبروی انسان است

حفظِ دین از حفظِ جان مهم‌تر است. حفظِ جان از حفظِ مال مهم‌تر است. لذا فرمود: «و إذا نَزَلَت نازلهٌ فاجعَلُوا أنفسَکُم دونَ دِینِکُم[۵]»؛ اگر دیدید مالتان در خطر است، جانتان هم در خطر است، مال را سِپَر قرار بدهید. از مال بگذرید، ولی جان را حفاظت کنید. بگذارید ماشین خراب بشود، خودتان را خَلاص کنید، او می‌اُفتد که می‌اُفتد. باید جان را سِپَر مال قرار نداد. خیلی‌ها بخاطر مال جانشان را از دست داده‌اند، بدبخت دنیا و آخرت شده‌اند. اما اگر بَنا شد جانتان و دین‌تان هزینه بشود، جان را هزینه کنید، ولی دین را هزینه نکنید. دین خیلی مهم است. دین سعادت اَبدیّت ماست، اما بدن در همین دنیاست. از این‌جا که بگذریم، از ما می‌پُرسند: «مَنْ رَبُّک؟» می‌پُرسند: «مَنْ رَسُولُک؟» می‌پُرسند: «مَنْ إمامُک؟» ما باید از دین‌مان جواب بدهیم. دین مُقدّم است و دین را باید بر مال و جان مُقدّم داشت و مال و جان را فدای دین کرد. کَما این‌که امام حسین (علیه السلام) همین درس را به ما دادند. آمد و جانش را داد، فرزندانش را داد، برای چه؟ برای حفاظت از دین. «ان کان دین محمد لم یستق   ***   الا بقتلی یا سیوف خذینی[۶]»؛ امام حسین (علیه السلام) فرمودند: اگر دین جَدّم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مَحفوظ نمی‌ماند مَگر به کُشته‌شدن من، شمشیرها عَجله کنید که من کُشته بشوم، ولی دین از بین نرود. امام حسین (علیه السلام) خودش را فدای دین کرد، حضرت علی اکبرش را فدای دین کرده است، عباسش فدای دین شده است. دار و ندارش، حتی کودک شش‌ماهه‌اش و هرچه داشت را فدای دینش کرد. بیایید ما هم بخاطر امام حسین (علیه السلام) مقداری به این دین‌مان اعتنا کنیم.

فلسفه‌ی نهضت امام حسین (علیه السلام) «حفظِ دین» بود

دین مهم است. فرهنگ طَهارت و اَمانت دینِ شماست. دین خیلی مهم‌تر از مال است، دین خیلی مهم‌تر از آبرو هست. در آن شعری که به امام حسین (علیه السلام) نسبت داده می‌شود، در همان رَجزهایی که ایشان در روز عاشورا مَطرح فرمود، فرموده‌اند: «اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُکُوبِ الْعارِ[۷]»؛ اگر قرار باشد آبرویم را بگیرند یا جانم را بگیرند، حاضر هستم جان بدهم، ولی آبرو ندهم. آبرو خیلی مهم است؛ چون بنده مُبتلا شده‌ام می‌دانم. اگر آدم را بکُشند، مَعمولاً هم این‌هایی را که ترور شخصیّتی می‌کنند، مُقدّمه‌ی ترور شَخص است. «آقای بهشتی» (رحمت الله علیه) را اوّل ساقط کردند، بعد هم ایشان را کُشتند. خدا کند که این شهادت ان‌شاءالله به سُراغ ما هم بیاید. «اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُکُوبِ الْعارِ»؛ امام حسین (علیه السلام) فرمودند: مرگ بهتر از نَنگ است. آدم را به لَجن نکِشند، بی‌آبرو نکنند، آدم را بکُشند. «اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُکُوبِ الْعارِ»؛ اما اَمر دایر باشد. آدم آبرویش را بدهد یا دینش را بدهد؟ فرمود: «وَ الْعارُ اَوْلى مِنْ دُخُولِ النّارِ[۸]»؛ دیگر برای آتش جَهنّم شما نمی‌توانید بگویید که من می‌خواهم آبرویم را حفظ کنم، وَلو به قیمت جَهنّم رفتنم باشد؛ خیر، آبرویت را بده، ولی دینت را نَده. این دین هم از مال عزیزتر است، هم از جان عزیزتر است و هم از آبرو که از جانِ آدم هم عزیزتر است. خیلی مهم است. دین آدم را از آتش جَهنّم حفاظت می‌کند. باید خیلی حَواسمان جمع باشد که شیطان دین‌مان را غارت نکند، شیطان مَظاهر دینی‌مان را غارت نکند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در فلسفه‌ی قیام و مبارزه‌ی خودشان چند نکته را مَطرح فرمودند. فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ[۹]»؛ خدایا! تو خودت می‌دانی حُسین‌بن‌علی جَلای وطن شده است؛ از دیار خودش، از خانه‌ی خودش دَربه‌دَر شده است، از کَعبه هم بیرون آمده است؛ ولی من به دنبال قدرت نیستم. «لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ»؛ تَنافُس وقتی افراد در مورد چیزهای نَفیس رقابت می‌کنند، نام آن تَنافُس می‌شود. خدایا! من با کسی رقابت در انتخابات ندارم، بخاطر تَنافُس در قدرت دست زن و بچّه‌ام را نگرفته‌ام که راهی بیابان‌شان بکنم. «وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ[۱۰]»؛ حُسین‌بن‌علی به دنبال گَنج و ثروت هم نیست، دنبال مال و مَنال دنیا نیستم. این دو چیز را به شیعیان فرمودند که خودتان را بخاطر قدرت تَلف نکنید. خودتان را بخاطر مال هم تَلف نکنید، به دردسر نیندازید. «وَ لَکِنْ»؛ چهار مسأله را فرمودند: «لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ[۱۱]»؛ اوّلین مسأله که خودم و دودمانم را در این بیابان‌ها آورده‌ام، همسر و فرزندانم اَسیر بشوند، در دست بی‌رَحم‌ترین افراد مورد ضَرب و شَتم و هَتک حُرمت قرار بگیرند، برای این‌که مَظاهر دین را از بین بُرده‌اند، دیگر تابلوی دین دیده نمی‌شود. آدمی که می‌خواهد به سفر برود، دیده‌اید در این‌ راه‌ها تابلو نَصب می‌کنند، مثلاً جاده لَغزنده است، این‌جا خطرناک است، این‌جا یک‌طرفه است؛ اگر این تابلوها نباشد تصادف می‌شود، ماشین سُقوط می‌کند. برای سالم رسیدن به قَبر و آخرت هم این حَلال و حَرام‌ها تابلو است. باید این‌ها را نَصب کنند. این‌ها این مَظاهر و تابلوها را برداشته‌اند تا اِباحی‌گَری بشود. هرکسی هرجوری دلش می‌خواهد بشود. دختر است، زن است، ناموس است؛ هیچ حَریمی بین نامَحرم و مَحرم وجود ندارد. برای درآمدها از هر راهی که نمی‌شود درآمد داشت؛ یک تابلوی ورود مَمنوع دارد. رِبا گناه کَبیره است، از اَکبر کَبائر است. یک دِرهم رِبا بیش از سی و چند مرتبه زِنای با مَحارم گُناه دارد. رِبا جُزء زشت‌ترین زشتی‌های عالَم است. و همین‌طور گناهان کَبیره‌ی دیگر عادی شده است، قُبح گناه برداشته شده است.

کَرامت‌های مرحوم «حاج شیخ عبدالکریم حائری» (رحمت الله علیه)

خداوند «رضاخان» را لَعنت کند. مرحوم «آیت الله العُظمی اراکی[۱۲]» (رضوان الله تعالی علیه) که سَلمانِ زمان بودند. از توفیقاتِ عُمر ما در طلبگی این بود که مُدّتی در مَحضر آیت الله العُظمی اراکی (رضوان الله تعالی علیه) بودیم. زیاد نبود، ولی گَنجی بود که با هیچ‌چیزی قابل مُقایسه نبود. آقای اراکی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند. بعضی از مطالب را ایشان و مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) تاریخ مُجسّم بودند. یعنی خودشان نه عُمر طولانی داشتند، حافظه هم ماشاءالله فوق‌العاده بود. لذا آنچه را که دیده بودند، آنچه را که شنیده بودند، خودشان کتابِ تاریخ بودند. آقای اراکی (رضوان الله تعالی علیه) نزدیک‌ترین فرد به مرحوم «آیت الله العُظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری[۱۳]» (رحمت الله علیه)، مؤسس حوزه‌ی علمیه‌ی قُم بودند و آقای اراکی (رضوان الله تعالی علیه) از خودِ حاج شیخ نَقل کردند در کَشف حجاب این‌ها برای این‌که قُبح بی‌حجابی را بریزند، رضاخان به فرماندار قُم، بخشدار قُم، رئیس نَظمیه‌ی قُم، رئیس عَدلیه‌ی قُم، شهردار قُم دستور داد که این‌ها باید به ترتیب ابتدا همسر خودشان را بی‌حجاب می‌کردند. کَما این‌که رضاخان برای چشم زَهر دادن به مؤمنین و عُلمای قُم چه کار کرد؟ زن و عروس و خواهر و همه‌ی زنان دَربار را مُکشّفه به حرم حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) فرستاد. هم حُرمت حَرم را از بین بُردند و هم برای مردم عادی می‌شود. وقتی این جاهای مُقدّس هم هیچ قِداستی ندارد، جاهای دیگر مهم نیست. یکی این کار را کردند که از قَبیح‌ترین کارها بود؛ خداوند لَعنتش کند، عذابش را هم خواهد کشید. یکی هم این‌که رؤسا باید همسر خودشان را بی‌حجاب و مُکشّفه هر روز در خیابان‌ها می‌گرداندند. در یک کاسکه سوار می‌شدند و در مقابل چشم مردم با بی‌حجابی می‌گَشتند. حالا وقتی را که تنظیم کرده بودند، یک وقتی بود که حاج شیخ (رضوان الله تعالی علیه) دارد از خانه‌ی خودش به مدرسه‌ی فیضیّه می‌آید تا در آن‌جا نماز بخواند. امام جماعت مدرسه‌ی فیضیّه و مسجد بالاسر در مدرسه‌ی فیضیّه بودند، شب‌ها هم در حَرم مُطهّر نماز می‌خواندند که این هم خودش یک کَرامتی دارد که در فُرصت خودش اگر یادم باشد، خدمت شما عرض می‌کنم. یک روز، دو روز، سوّمین روز حاج شیخ (رضوان الله تعالی علیه) دید که این‌ها تَعمُّداً یک وقتی می‌آیند که به حاج شیخ (رضوان الله تعالی علیه) هم مثلاً بگویند که بُرو در خانه‌ات بنشین، ما اعتنایی به مَرجع شیعه هم نداریم. مُقابل چشم او می‌آورند و این کارها را می‌کنند. حاج شیخ (رضوان الله تعالی علیه) تصمیم گرفت که دیگر در نماز جماعت حُضور پیدا نکند. آقای اراکی (رحمت الله علیه) فرمودند: همین‌که حاج شیخ عبدالکریم (رضوان الله تعالی علیه) تصمیم گرفته است نماز جماعت نرود، وجود مُقدّس مولای ما، صاحب عالَم، صاحب زمان حضرت ولی‌عصر (ارواحنا فداه) در منزل ایشان حُضور پیدا کردند. به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم (رضوان الله تعالی علیه) خطاب کردند: آقای شیخ عبدالکریم! بعد حاج شیخ (رضوان الله تعالی علیه) می‌گفته من تَعجُّب کرده بودم، من که به مکّه رفته بودم، چرا ایشان به من «حاج شیخ» نگفتند و فرمودند: آقای شیخ عبدالکریم! دقّت کردم و دیدم من حاجی نشده‌ام، حَجّ من نیابتی بود. برای کس دیگری به حَجّ رفته بودم. لذا فرمودند: آقای شیخ عبدالکریم! یک نماز جماعت از دین‌تان مانده است، می‌خواهی این را هم تَعطیل کُنی؟ همه‌چیز را که از بین بُرده‌اند، یک نماز جماعت مانده است و می‌خواهی این را هم تَعطیل کُنی؟ حاج شیخ عبدالکریم (رضوان الله تعالی علیه) می‌گفته‌اند که من بعد از این جریان حُضورم را در نماز جماعت برای خودم واجب می‌دیدم. لذا این آخر عُمرشان سُراغ مرحوم «آیت الله حُجّت[۱۴]» (رحمت الله علیه) فرستاده بودند که این مدرسه‌ی حُجّتیه از یادگارهای مرحوم آیت الله حُجّت (رحمت الله علیه) است. در میان مَراجع خیلی مَرجع خاصّ بودند. اهل باطن بودند. بعضی‌ها مانند همین امام جماعت مسجد اَرگ مرحوم «آقای یاسری» با بعضی از افرادی که در اِحضار اَرواح مُتّصل بودند، روح مرحوم «شیخ بهائی[۱۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) را برای کَشف راز آن حَمّامی که با یک شَمع قَرن‌ها گَرم می‌شد، اِحضار کرده بودند. می‌خواستند ببینند این اَتُم است، چه چیزی است؟ شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) کارهای عَجیبی کرده است. و شیخ نیامده بود، فردی به جای شیخ آمده بود. گفته بودند: چرا شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) نیامد؟ گفته بود: اَرواح همه‌ی مُقرّبین و عُلمای دست اوّل شیعه به استقبال مرحوم آقای حُجّت (رحمت الله علیه) رفته‌اند. خیلی مهم است؛ مرحوم آقای حُجّت (رحمت الله علیه) در این حَدّ از نورانیّت بودند. آقای حُجّت (رحمت الله علیه) با درخواست خودِ آقای حاج شیخ (رضوان الله تعالی علیه) آمده بودند و به مَحضر ایشان شَرفیاب شده بودند. آقای شیخ عبدالکریم (رضوان الله تعالی علیه) پیشنهاد کرده بود که از فردا شما به جای من بروید و نماز بخوانید. این موضوع برای آقای حُجّت (رحمت الله علیه) خیلی گران بوده است. عُلمای ما خیلی به عالِم احترام می‌گذارند. احترام امامزاده را باید مُتولّی آن حفظ کند. مرحوم آقای حُجّت (رحمت الله علیه) با همه‌ی فقاهت و علمیّتی که داشتند، خیلی در برابر آقای شیخ عبدالکریم (رضوان الله تعالی علیه) خاکی شده بودند. گفته بودند: خداوند سایه‌ی شما را کَم نکند؛ تا شما هستید مَگر می‌شود که من بروم و جای شما نماز بخوانم؟ آن‌وقت آقای شیخ عبدالکریم (رضوان الله تعالی علیه) این قضیّه را نَقل کرده بودند. گفته بودند: با دستوری که حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به من داده است، اگر می‌دانستم که باز بروم و نماز بخوانم، به شما تعارف نمی‌کردم، بر خودم واجب می‌دیدم. آقای شیخ عبدالکریم (رضوان الله تعالی علیه) مرگ خودشان را می‌دانسته است و بعد هم مَعلوم شد که یکی از کَرامت‌های ایشان همین است.

خداوند متعال خود و پیامبرش را آمر به مَعروف و ناهی از مُنکر مُعرّفی می‌فرماید

حالا این جاذبه و دافعه در عالَم یک قانون مُرتّبی است. هم در اَجرام کیهانی هست. جاذبه همان مَعروف است، دافعه همان منکر است. اَمر به معروف و نَهی از منکر در میان حیوانات را هم قرآن کریم نَقل می‌کند. برای حفظ جان این مَجموعه گفت: به لانه‌هایتان بروید تا زیر پای قُشون حضرت سلیمان (علیه السلام) لِه نشوید. خداوند متعال از پَرنده‌ای به نام «هُدهُد» هم به ما غیرت یاد می‌دهد. هُدهُد با سانی که حضرت سلیمان (علیه السلام) از حیوانات می‌دید، دید که هُدهُد غایب است. فرمود: «مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ[۱۶]»؛ چرا من هُدهُد را نمی‌بینم؟ آیا مَعذور است؟ «أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ[۱۷]»؛ یا بدون عُذر غیبت کرده است؟ خیلی بد است. امام زمان (ارواحنا فداه) ما را اِحضار بکند، ولی ما به حُضور ایشان نرویم. دیگر بدبختی بالاتر از این است؟ ما که عُمری با شما صفا کرده‌ایم، دیگر آخرهای کارمان است. ما بزرگ‌شده‌ی مجالس ارباب‌مان امام حسین (علیه السلام) هستیم، روضه‌خوان دیرین هستیم. بنده به امام زمان (ارواحنا فداه) عَرض می‌کردم: آقا! من در حَدّ هُدهُد هم نیستم. والله قَسم اعتقادم همین است، به اندازه‌ی هُدهُد هم ارزش ندارم؛ ولی تو آقاتر از سلیمان (علیه السلام) هستی. هیچ سُراغی نمی‌گیری که چرا من در مَحضر شما نیستم؟ چرا سُراغ شما را نمی‌گیرم؟ این ارتباطات عاطفی را با امام زمان‌تان (ارواحنا فداه) داشته باشید. بگویید: در حَدّ یک هُدهُدی سُراغ بگیرید که کجا گُم شده‌ام، کجا ضایع شده‌ام، کجا خراب شده‌ام و به مَحضر شما نرسیدم. هُدهُد که با تأخیر آمد، علّت و عُذر خودش را گفت. گفت: من به یک دیاری عُبور کردم که در آن‌جا آفتاب را می‌پَرستیدند. رئیس آن هم یک خانمی به نام «بِلقیس» بود. حضرت سلیمان (علیه السلام) دید که این نسبت به مُنکر حسّاس است، بی‌تفاوت نبوده است؛ گزارش آورده است تا بتواند این شِرک را بزُداید. ما که دیگر نباید از مورچه و هُدهُد کمتر باشیم. آن‌وقت خداوند خودش را آمر به مَعروف و ناهی از مُنکر مُعرّفی کرده است؛ «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَ یَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ[۱۸]»؛ خداوند متعال به عَدل و احسان اَمر می‌کند و از هر مُنکری نَهی می‌کند؛ از فَحشا، از غیبت، از دروغ، از کینه، از نَمّامی، از اختلاف مَخصوصاً اختلافات خانوادگی که خیلی امام زمان (ارواحنا فداه) را ناراحت می‌کند. این ناسازگاری‌ها شیعه مایه‌ی کُدورت قلب مولایمان حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) می‌شود. خدا از هر مُنکری و از هز ظُلم و بَغی نَهی فرموده است. پیامبر ما هم در میان کُتُب قبلی هم به عُنوان پیامبر اَمر به مَعروف و نَهی از مُنکر فرمود: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ[۱۹]»؛ این پیامبر اُمّی که نام و نشانش در تورات و اِنجیل هست، به چه عُنوانی آمده است؟ یکی از صفاتی که در تورات و اِنجیل برای پیامبر ما هست، «یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ[۲۰]» می‌باشد. آخرین عَرض ما این است این‌که خداوند متعال نماز را به ما واجب کرده است، می‌گوید نماز مأمور خداست. چه مأموریتی دارد؟ «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ[۲۱]»؛ خداوند متعال اَمر به مَعروف و نَهی از مُنکر را از صفات ذات مُقدّسش مُعرّفی کرده است. پیامبرش را نه در این اُمّت، بلکه در اُمم قبلی هم از ویژگی‌های برجسته‌ی پیامبر ما اَمر به مَعروف و نَهی از مُنکر است.

حقیقتِ دین وجود نازنین ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هستند

نماز هم که نور چشم پیامبر ماست، «قُرَّهَ عَینی فِی الصَّلاهِ[۲۲]»؛ نماز مَعشوق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عاشق نماز بودند. می‌فرمودند: شما غذا می‌خورید و آب می‌نوشید و چشم‌تان نور می‌گیرد؛ آدمی که ضعیف بشود و غذا گیرش نیاید، چشمش سیاهی می‌رود و این آدم گُرسنه‌ای که سرگیجه دارد و او را می‌آورید و غذا به او می‌دهید، چشمش نور می‌گیرد؛ اما من که پیامبر شما هستم، نماز می خوانم و چشمم نور می‌گیرد. نور چشم من به نماز است، با این تفاوت که شما غذا می‌خورید، آب می‌نوشید و سیر می‌شوید؛ ولی من که پیامبر هستم از نماز سیر نمی‌شوم. چه می‌شود ما هم از خداوند متعال یک لذّتی برای عبادت‌مان بخواهیم؟ یک عُمر نماز با کسالت خواندیم. یک‌بار نشد که دلمان برای نماز پَر بکِشد. هرجایی خسته بودیم، به سُراغ نماز برویم و رَفع خستگی بشود. حقیقتِ نماز علی (علیه السلام) است؛ «نحن الصّلاه[۲۳]»؛ حقیقتِ نماز علی (علیه السلام) و اولاد علی (علیه السلام) است. «اگر خسته جانی بگو یا حسین». همه‌ی این‌ها حقیقت دین هستند، عینیّت دین هستند، واقع و باطن دین در تمام اَبعاد و اُصول و فُروع آن ائمه‌ی ما (سلام الله علیهم اجمعین) و در رأس آن‌ اَبو‌الائمه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و جلوه‌ی تامّ آن هم حضرت سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است که در زیارت وارث می‌گوییم: «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهَ، وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ[۲۴]»؛ همه‌ی امامان (سلام الله علیهم اجمعین) در زیارت‌نامه‌هایشان این ویژگی آمده است: «أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ[۲۵]».

هدایت جامعه‌ی بَشری وظیفه‌ی عُموم اُمّت‌های اسلامی است

گاهی بنده را در جمع عُلما و خُطبا دعوت می‌کنند. هفته‌ی گذشته دویست تَن از ائمه‌ی جماعت قُم بنده را دعوت کرده بودند که به آن‌جا رفتم و صحبتی کردم. گاهی از خودم هم سؤال می‌کنم که این همه مِنبر رفتی، چند نفر را هدایت کردی؟ مرحوم «مجلسی اوّل[۲۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) که از نظر عرفانی و سِیر و سُلوکی مُقدّم بر «مجلسی دوّم[۲۷]» (رضوان الله تعالی علیه) است. مجلسی دوّم (رضوان الله تعالی علیه) مُحدّث هست، فاضل هست، سُفره‌گُستر اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) است، او را قبول هم کرده‌اند. من به قُربان قَبر هر دوی آن‌ها بروم. ولی مجلسی اوّل (رحمت الله علیه) مهم‌تر است. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمودند: مرحوم مُلّا محمّد تقی مجلسی (اعلی الله مقامه الشریف) الآن هم بر مردم اصفهان ولایت دارد، باید از ولایتِ او استفاده کرد. ولایت دارد، شُعاع ولایتِ ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) است. ایشان یعنی مرحوم مُلّا محمّد تقی مجلسی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گویند: من دویست‌ هزار نفر را هدایت کردم. حالا ما چند نفر را هدایت کرده‌ایم؟ الحمدلله این جماعت‌ها که دایر است، خودش هدایت است. شما می‌نشینید، جمع می‌شوید؛ تا شما نباشید گوینده برای چه کسی می‌خواهد حرف بزند؟ خودِ این یک نوع هدایتِ مُستمع و گوینده است. همه‌ی ما دست به دست هم داده‌ایم و شَعائر دینی را حفظ کرده‌ایم، نماز جماعت را حفظ کرده‌ایم. جریان عاشورای امام حسین (علیه السلام) قَرن‌ها جریان پیدا کرده است، الحمدلله استفاده کرده‌ایم. ولی همه‌ی شما و ما اگر در عُمرمان ببینیم یک نفر را از جَهنّم به سوی بهشت آورده‌ایم، یک نفر را توبه داده‌ایم، توانسته‌ایم گناهش را بشوییم، به امام زمان (ارواحنا فداه) بگوییم من این کار را کرده‌ام، مرحوم مجلسی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گویند: من دویست‌ هزار نفر را هدایت کردم. خداوند متعال امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) را با اولیائش مَحشور کند. با این انقلاب این همه شهید تَحویل خاتَم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) داده است و این شهدا با این شهادت‌شان امروز جبهه‌ی مُقاومت را تشکیل داده‌اند. امروز بیست میلیون شیعه در کشور نیجریه بدون این‌که یک مِنبری به آن‌جا برود و تبلیغ کند، این‌ها تَحت تأثیر انقلاب قرار گرفتند و شیعه شدند. امروز این شُعارهایی که در دانشگاه‌های آمریکا به زبان فارسی یاد می‌گیرند و شُعار می‌دهند، این‌ها همه هدایت است و این هدایت بالاترین مسأله است که ضامن آن هم اَمر به مَعروف و نَهی از مُنکر است. لذا تنها خوب‌بودن کفایت نمی‌کند؛ اگر خوب هستید باید دست یک‌ نفر را بگیرید و او را هم بیاورید و تحویل امام زمان (ارواحنا فداه) بدهید. بگوییم که مُشتری جدید برای شما آورده‌ام. برای امام حسین (علیه السلام) یاور بیاورید. والله قَسم تا کُنون «هَل مِن ناصِر» امام حسین (علیه السلام) تَرک نشده است، مُنتظر است تا شما برایش یاور ببَرید و سَعی کنید هر روز یک قَدم خیری بردارید، یک گناهی را کاهش بدهید، یک واجبی را تَرویج کنید. این وظیفه‌ای است که قرآن کریم به عُهده‌ی همه‌ی مُؤمنین گذاشته است. «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ[۲۸]».

روضه ورود کاروان امام حسین (علیه السلام) به سرزمین کربلا

امروز روز ورود آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) به سرزمین کربلاست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در «جنگ صفین» از کربلا عُبور کردند. آن‌جا گریه کردند. از ایشان پُرسیدند: چرا گریه می‌کنید؟ ایشان فرمودند: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که خون پسرم حسین را در سرزمین به نام «عَموراء» می‌ریزند و در رِکاب حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) کسانی حاضر می‌شوند و جان خودشان را فدای حسینم می‌کنند که «لَمْ یَحِسّوا ألَمَ الْحَدِیدِ»؛ همه عاشق هستند. عُشّاق امام حسین (علیه السلام) امروز با راهنمایی امام حسین (علیه السلام) به کربلا رسیدند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) لحظاتی خواب رفتند. بیدار شدند و صدای ایشان به گریه بلند شد: «مالی ولآل ابی سفیان، مالی ولآل حرب[۲۹]»؛ یارانِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) همه مُنقلب شدند. پدر و مادرمان به قُربان تو یا علی! چه مُصیبتی پیش آمده است که این‌جور گریه می‌کنید؟ فرمودند: در عالَم رؤیا دیدم این سرزمین لُجّه‌ی خون است، دریای خون است. حسینِ من در این خون اُفتاده و دست و پا می‌زند، ولی هیچ‌کسی به دادش نمی‌رسد. امروز رسیدند، به سرمنزلِ مَقصود رسیدند. می‌خواهند خانم‌ها را پیاده کنند. برای نُزول اِجلال بی‌بی حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) جوان‌ها، مَحرم‌ها مسابقه‌ گذاشتند. هرکسی می‌خواهد این افتخار نَصیبش بشود که من زینب کُبری (سلام الله علیها) را پیاده کردم؛ اما اَمان از دل زینب (سلام الله علیها)! چه زمانی؟ روز یازدهم؛ یک مَحرم نبود. این حَرامی‌ها جُرأت کردند و به بَهانه‌ی سوار کردن جلو بیایند و دستی به ناموس آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) بزنند؛ اما حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) مانند شیرِ ژیان تَصرّف وِلایی کردند که بنده عرض می‌کنم و لِسان حالِ حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) است. بی‌حَیاها! کسی جُرأت ندارد دست به دختران امام حسین (علیه السلام) بزند. کنار بروید؛ همه را خودم سوار بر مَرکب می‌کنم. همه را سوار کرد، اما یک نگاهی به اطراف کرد. دیدند از این‌هایی که مسابقه گذاشته بودند، دیگر نه حضرت علی اکبر (علیه السلام) هست، نه حضرت قاسم (علیه السلام) هست، نه جناب عُون (علیه السلام) هست، نه جناب جعفر (علیه السلام) هست، نه پسران جَعفر‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) که پسران خودش هستند. همگی در خون خُفته‌اند. می‌گویند یک نگاهی به طرف عَلقمه کرد…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به مَظلومیّت آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! این کشور امام زمان (ارواحنا فداه) را از سُلطه‌ی نااَهلان و کافران مُحافظت بفرما.

خدایا! ناموس ما را، حَیای زنان ما را، حجاب دختران و نَوامیس شیعه را به خونِ زُلال حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از دست این شیاطین نگاه دار.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبرمان را حفظ کُن.

ان‌شاءالله حضرت آقای «درخشان» مجلس‌تان را گَرم می‌کنند. من هم دوست دارم صدای شما را به یا حسین بشنوم؛ یا حسین (علیه السلام).

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه مریم، آیه ۱۵٫

[۳] سوره مبارکه یس، آیه ۴۰٫

[۴] سوره مبارکه نمل، آیه ۱۸٫

«حَتَّىٰ إِذَا أَتَوْا عَلَىٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ».

[۵] الکافی : ۲/۲۱۶/۲؛ تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، ج ۲، ص ۲۱۶٫

«الإمامُ علیٌّ علیه السلام: إذا حَضَرَت بَلِیَّهٌ فاجعَلُوا أموالَکُم دونَ أنفسِکُم، و إذا نَزَلَت نازلهٌ فاجعَلُوا أنفسَکُم دونَ دِینِکُم، و اعلَمُوا أنَّ الهالِکَ مَن هَلَکَ دِینُهُ، و الحَریبَ مَن حُرِبَ دِینُهُ».

[۶] سیمای کربلا، ص ۲۱۶ .

«اعطیت ربی موثقا لا ینتهی   ***   الا بقتلی فاصعدی وذرینی

ان کان دین محمد لم یستق   ***   الا بقتلی یا سیوف خذینی».

[۷] موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام ۴۹۹، ح ۲۸۹٫

«قالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام: مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاهٍ فی ذُلٍّ اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُکُوبِ الْعارِ وَ الْعارُ اَوْلى مِنْ دُخُولِ النّارِ».

[۸] همان.

[۹] تحف العقول، النص، ص ۲۳۹٫

«و روی عن الإمام الشهید أبی عبد الله الحسین بن علی علیه السلام: ‏… اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ «۳» وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِکَ فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِیَ الظَّلَمَهُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فِی إِطْفَاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ».

[۱۰] همان.

[۱۱] همان.

[۱۲] محمد علی اراکی (۱۳۱۲-۱۴۱۵ق) از مراجع تقلید شیعه مدفون در قم. او حدود ۳۰ سال امام جماعت مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) قم بود. وی همچنین نماز جمعه را واجب می‌دانست و در همین مسجد نماز جمعه اقامه می‌کرد. وی در تأسیس حوزه علمیه قم نقش مهمی داشت. گفته‌اند با اینکه بیش از ۴۰ سال از اجتهاد او می‌گذشت، از روی تواضع، مرجعیت را به دیگران واگذار می‌کرد. وی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات او مرجعیت به شاگردان آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، باجناق و سید محمدتقی خوانساری داماد او بوده است.  اراکی در ۱ آبان سال ۱۳۷۳ش بر اثر ضایعه عروقی در بیمارستان بستری شد و در نیمه‌شب سه‌شنبه، ۸ آذر ۱۳۷۳ش (۲۵ جمادی‌الثانی ۱۴۱۵ق) درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکرش نماز خواند و در جوار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در کنار قبور عبدالکریم حائری و سید محمدتقی خوانساری دفن شد. اراکی در ۱۱ یا ۱۲ سالگی، خواندن و نوشتن را توسط آقاعماد، شوهر خواهر خود، فراگرفت. سپس در درس آقا شیخ جعفر حاضر شد، قسمتی از سطح را نزد وی آموخت و بقیۀ کتاب‌های درسی را نزد شیخ عباس ادریس‌آبادی فراگرفت. او نزد محمدباقر اراکی سلطان‌آبادی، مشهور به سلطان‌العلمای اراکی (۱۳۸۲ق)، شرح منظومه ملاهادی سبزواری را فراگرفت. از دیگر اساتید او آقا نورالدین اراکی (۱۳۴۰ق) بود. اراکی از ۲۰ سالگی در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت نموده و به مدت ۸ سال در اراک از او بهره برد. اراکی مباحث طهارت و نکاح را نزد سید محمدتقی خوانساری (۱۳۷۱ق) فراگرفت. با وجود اینکه وی مجتهد بزرگی بود و تعلیقه‌اش بر عروه الوثقی، بیش از ۴۰ سال پیش تدوین شده بود، اما به‌خاطر تواضعی که داشت، مرجعیت را به دیگران واگذار می‌کرد. اما پس از درگذشت امام خمینی، علمای بسیاری از شهرها، به ویژه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مقلدان امام خمینی را به آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله اراکی ارجاع دادند و پس از درگذشت آیت‌الله خویی و آیت‌الله گلپایگانی، مرجعیت تقلید در آیت‌الله اراکی متعین شد. آیت‌الله اراکی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات وی مرجعیت به شاگردان آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. بعد از درگذشت آیت‌الله اراکی مرجعیت از حالت تک‌مرجعی خارج گشت.

[۱۳] عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۷۶ـ ۱۳۵۵ق) معروف به‌ آیت‌الله مؤسس از مراجع تقلید شیعه، بنیانگذار و زعیم حوزه علمیه قم از سال ۱۳۰۱ش تا ۱۳۱۵ش بود. حائری سال‌های طولانی در حوزه علمیه کربلا، سامرا و نجف تحصیل کرد. او در سال ۱۳۳۳ق/۱۲۹۳ش برای همیشه به ایران بازگشت و در ابتدا به اداره حوزه علمیه اراک مشغول شد. آیت‌الله حائری در سال ۱۳۴۰ق (۱۳۰۱ش) به دعوت عالمان قم، به آن شهر رفت و با شکل‌دادن به حوزه علمیه قم و بر عهده گرفتن ریاست آن، در قم ماندگار شد. حائری در دوران ریاست حوزه قم بیش از هر چیز به برنامه‌ریزی برای تثبیت و پیشرفت حوزه می‌اندیشید. تحول در روش‌های آموزش در حوزه، تخصصی شدن ابواب فقه، توسعه دامنه معلومات دانش‌پژوهان حوزه، حتی آموزش زبان‌های خارجی، و به‌طور خلاصه تربیت محقق و مجتهد، از برنامه‌های او بود. حائری خود را در معرض مقام مرجعیت قرار نداد و پس از وفات سیدمحمدکاظم یزدی (۱۳۳۷ق/۱۲۹۸ش) دعوت برای رفتن به عتبات و پذیرش مرجعیت شیعه را نپذیرفت و اقامت در ایران را وظیفه خود خواند. با این حال با افزایش شهرتش در قم، بسیاری از ایرانیان و برخی شیعیان سایر کشورها از مقلدان او شدند.

حائری از سیاست گریزان بود و در ماجرای مشروطه نیز در امور دخالت نکرد اما به سبب جایگاه اجتماعی‌اش در اواخر عمر، ناچار به حضور در امور سیاسی شد؛ او به مسئله کشف حجاب (۱۳۱۴ش) اعتراض کرد و تا زمان درگذشت، مناسباتش با رضا شاه پهلوی تیره بود. برخی از شاگردان او از جمله سید روح الله خمینی، محمد علی اراکی، گلپایگانی، شریعتمداری، سیدمحمدتقی خوانساری و سید احمد خوانساری در سال‌های بعد به مقام مرجعیت رسیدند. حائری در امور اجتماعی نیز فعال بود و از جمله کارهای عام‌المنفعه او تأسیس بیمارستان سهامیه قم و تشویق به ساختن بیمارستان فاطمی قم بود. عبدالکریم حائری، به خواست شوهرخاله‌اش میرابوجعفر به اردکان رفت و در مکتبخانه آموزش دید و پس از فوت پدرش، نزد مادرش در مهرجرد رفت. پس از مدتی به یزد رفت و در مدرسه محمدتقی خان، معروف به مدرسه خان، ادبیات عرب را نزد عالمانی چون سیدحسین وامق و سیدیحیی بزرگ، معروف به مجتهد یزدی فرا گرفت.

[۱۴] سید محمد حُجَّت کوه‌کمَری (۱۳۱۰- ۱۳۷۲ق) فقیه، رجالی و از مراجع تقلید شیعه. وی نزد اساتید فقه و اصول همانند سید ابوالحسن اصفهانی، عبدالکریم حائری، میرزا محمدحسین نائینی و آقا ضیاء عراقی، سید محمدکاظم طباطبائی یزدی شاگردی کرد. پس از درگذشت آیت الله حائری از مراجع ثلاث شد و به اداره حوزه علمیه قم پرداخت. مدرسه حجتیه در شهر قم از آثار به جای مانده از دوران مرجعیت او است که در آن زمان بی‌نظیر بوده است. مرتضی حائری یزدی و عباس مصباح‌زاده دامادهای ایشان بودند. پدرش، سیدعلی کوه‌کمری تبریزی، فرزند علینقی، از عالمان و فقهای دوره خود بود. سیدعلی در تبریز به دنیا آمد. دروس عالی فقه و اصول را در نجف نزد حبیب الله رشتی، فاضل ایروانی و فاضل شربیانی آموخت. سیدمحمد حجت پس از یک دوره بیماری سخت، در ۶۲ سالگی در دوشنبه ۳ جمادی‌الاول ۱۳۷۲ ق- ۲۹ دی ۱۳۳۱ش در قم وفات یافت و در اتاقی کنار مسجد مدرسه حجّتیه به خاک سپرده شد.

گفته شده است او چند روز پیش از وفات خوداسناد مالکیتی که نزدش بود را به سید احمد شبیری زنجانی که عضو ارشد شورای استفتائات او بود. سپرد و پول و اموالی که از سهم امام باقی مانده بود را به دامادش مرتضی حائری یزدی سپرد تا در کارهایی که مشخص کرده بود مصرف کند. آنگاه مُهر نامه‌های خود را شکست و از درگذشت خود خبر داد. زمانی که حال وی رو به وخامت رفت، دخترش مقداری تربت امام حسین (علیه السلام) را جهت بهبودی به وی داد. وی بعد از خوردن تربت گفت: «آخر زادی من الدنیا تربه الحسین». در سوگ او مجالس متعددی برگزار و در رثایش اشعار بسیاری سروده شد. وی از برخی استادانش همچون میرزای نائینی، شیخ‌الشریعه اصفهانی و آقاضیاءالدین عراقی گواهی اجتهاد و اجازه روایت دریافت نمود. همچنین پدرش، سیدابوتراب خوانساری، عبدالله مامقانی، سیدحسن صدر، شیخ محمدباقر بیرجندی، شیخ‌عبدالکریم حائری یزدی و محمدحسین کاشف‌الغطاء به او اجازه روایت دادند. حجت کوه‌کمری به جمع‌آوری و نگاهداری میراث شیعه بسیار علاقه‌مند بود و از این‌رو از زمان اقامت در نجف، نسخه‌های خطی ارزشمندی را در کتابخانه شخصی خود جمع آوری کرد. فهرستی از این آثار در ۱۳۷۷ش به همت سیدجعفر حسینی اشکوری با ثبت شصت اثر منتشر شده، ولی برخی منابع تعداد آن‌ها را ۱۲۵ اثر دانسته‌اند. آثار و تألیفات سیدحسین کوه‌کمری و تقریرات نگاشته شده شاگردان او هم نزد محمد حجت بوده است. مجموعه نسخ خطی کتابخانه محمد حجت کوه‌کمری هم اکنون در کتابخانه آیت‌اللّه مرعشی نجفی نگهداری می‌شود.

[۱۵] محمد بن عزّالدین حسین (۹۵۳ق ـ۱۰۳۱ق) متخلص به بهائی و معروف به شیخ بهائی و بهاءالدین عاملی، فقیه، محدث، حکیم و ریاضیدان شیعه عصر صفوی بود. شیخ بهائی بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینه‌های مختلف تالیف کرده است. جامع عباسی و اربعین از جمله آثار اوست. آثاری نیز در معماری بر جای گذاشته که منارجنبان اصفهان، تقسیم زاینده‌رود اصفهان، گنبد مسجد امام اصفهان و نقشه حصار نجف، از آن جمله است. وی سفرهای بسیاری به نقاط مختلف دنیا کرد و سفر مشهوری نیز همراه شاه عباس صفوی با پای پیاده به مشهد داشته است. او مقام شیخ الاسلامی بالاترین منصب رسمی دینی در حکومت صفویه را بر عهده داشت. بیشتر تحصیلات بهائی، در قزوین بود که آن زمان حوزه علمی فعّالی داشت. پس از قزوین، در اصفهان به تحصیل خود ادامه داد. اولین و مهمترین استاد بهائی، پدرش بود که نزد وی تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و مقداری معقول خواند واز او اجازه روایت دریافت کرد. شهرت علمی و موقعیت اجتماعی بهائی موجب شد شاگردان بسیاری داشته باشد. امینی،  سید محسن امین در اعیان الشیعه از سید نعمت‌الله جزایری نقل می کند که شاگردان شیخ بهایی درایام تعطیل از شیخ بیشتر بهره می‌بردند زیرا در این ایام شیخ برایشان از علوم مختلف، اخبار نادر، اشعار و حکایات برایشان نقل می‌کرد.

بهائی پس از مدتی برای سفر حج، از شیخ الاسلامی کناره گرفت و مسافرت طولانی خود را آغاز کرد و در ۱۰۲۵ق به اصفهان بازگشت و از آن پس تا آخر عمر همراه شاه عباس بود. وی در این سفر، به عراق و حلب، شام و مصر و سَراَندیب (سِیلان)، حجاز و بیت المقدس رفته و در سفر خود، توانست بسیاری از علما و بزرگان صوفیه را ببیند. بهائی در سفرهای خود، ناشناس و در کسوت فقر و درویشی سیر کرده و با ارباب ادیان و مذاهب اسلامی به بحث و احتجاج پرداخته و در بعضی موارد تقیه می‌کرده است. او در راه بازگشت از حج به تبریز رفت و حدود یک سال در آنجا ماند. وی سفری نیز به کَرْک نوح در جبل عامل داشته و در آنجا با شیخ حسن صاحب معالم (متوفی ۱۰۱۱ق) دیدار کرده است. از آثار وی چنین برمی آید که وی به شهرهای دیگری چون کاظمین، هرات، آذربایجان و قم و شیروان مسافرت کرده است. از سفرهای تاریخی شیخ بهائی، سفر پیاده او به مشهد است. بار اول، در ۲۵ ذی‌الحجه ۱۰۰۸ق بود. در این زمان، شاه عباس به شکرانه فتح خراسان، از طوس تا حرم امام رضا (علیه السلام) را پیاده رفت و شیخ بهایی نیز او را همراهی کرد. سه سال بعد، شاه عباس به سبب نذری که داشت دوباره با پای پیاده از اصفهان به مشهد رفت و ۳ ماه در این شهر ماند که در این سفر نیز شیخ بهائی همراه او بود.

بهاءالدین عاملی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر بابا رکن الدین شیرازی رفت و مکاشفه‌ای برایش روی داد که از آن نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. محمدتقی مجلسی، که خود از همراهان شیخ بوده، این مکاشفه را گزارش کرده است. بهائی از آن پس خلوت گزید و بعد از ۷ روز بیماری از دنیا رفت و طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در پایین پای امام رضا (علیه السلام) به خاک سپردند. اسکندر منشی، وقایع‌نگار روزانه شاه عباس، و نیز مظفر بن محمدقاسم گنابادی، منجم معروف آن عصر، در تنبیهات المنجمین که چند ماه پس از مرگ بهائی نوشته، سال وفات شیخ بهایی را ۱۰۳۰ق ذکر کرده‌اند. اما نظام الدین ساوجی، شاگرد بهائی و تمام‌کننده جامع عباسی، وفات وی را در ۱۰۳۱ق ذکر کرده است و بسیاری از تذکره‌نویسان از وی پیروی نموده‌اند.

[۱۶] سوره مبارکه نمل، آیه ۲۰٫

«وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ».

[۱۷] همان.

[۱۸] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۰٫

[۱۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۷٫

«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ ۚ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

[۲۰] همان.

[۲۱] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵٫

«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».

[۲۲] الأمالی للطوسی : ۵۲۸/۱۱۶۲؛ مکارم الأخلاق : ۲ / ۳۶۶ / ۲۶۶۱؛ تنبیه الخواطر : ۲ / ۵۴ کلّها عن أبیذرّ؛ بحار الأنوار : ۸۲ / ۲۳۳ / ۵۸٫

«عنه صلی الله علیه و آله : إنَّ اللّه َ (تَعالى) جَعَلَ قُرَّهَ عَینی فِی الصَّلاهِ ، وحَبَّبَها إلَیَّ کَما حَبَّبَ إلَى الجائِعِ الطَّعامَ وإلَى الظَّمآنِ الماءَ ؛ فَإِنَّ الجائِعَ إذا أکَلَ الطَّعامَ شَبِعَ وإذا شَرِبَ الماءَ رَوِیَ ، وأنَا لا أشبَعُ مِنَ الصَّلاهِ»

[۲۳] تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، جلد ۲، صفحه ۴۰۶٫

«روى الشّیخ أبو جعفر الطّوسیّ ، بإسناده إلى الفضل بن شاذان ، عن داود بن کثیر قال: قلت لأبی عبد اللّه – علیه السّلام : أنتم الصلاه فی کتاب اللّه – عزّ و جلّ؟ و أنتم الزکاه؟ و أنتم الحجّ؟ فقال: یا داود ! نحن الصّلاه فی کتاب اللّه – عزّ و جلّ. و نحن الزکاه. و نحن الصّیام. و نحن الحجّ. [و نحن الشّهر الحرام .] و نحن البلد الحرام . و نحن کعبه اللّه . و نحن قبله اللّه. و نحن وجه اللّه. قال اللّه تعالى : فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ.  و نحن الآیات و نحن البیّنات. و عدوّنا فی کتاب اللّه – عزّ و جلّ – الفحشاء و المنکر و البغی و الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام و الأصنام و الأوثان و الجبت و الطّاغوت و المیته و الدّم و لحم الخنزیر. یا داود ! إنّ اللّه خلقنا. فأکرم خلقنا. و جعلنا أمناءه و حفظته و خزّانه على ما فی السّموات و ما فی الأرض. و جعل لنا أضدادا و أعداء. فسمّانا فی کتابه . و کنّى عن أسمائنا بأحسن الأسماء و أحبّها الیه تکنیه عن العدد. و سمّى أضدادنا و أعداءنا فی کتابه . و کنّى عن أسمائهم. و ضرب لهم الأمثال فی کتابه فی أبغض الأسماء إلیه و إلى عباده المتّقین».

[۲۴] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف وارث.

«…السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ثارَ اللّٰهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهَ، وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَأ َمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ أَطَعْتَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ حَتَّىٰ أَتَاکَ الْیَقِینُ، فَلَعَنَ اللّٰهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ، وَ لَعَنَ اللّٰهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللّٰهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذٰلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ؛ یَا مَوْلایَ یَا أَبا عَبْدِ اللّهِ، أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَهِ وَ الْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّهُ بِأَنْجَاسِها، وَ لَمْ تُلْبِسْکَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِیَابِها، وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعائِمِ الدِّینِ، وَ أَرْکانِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّهَ مِنْ وَلَدِکَ کَلِمَهُ التَّقْوىٰ، وَ أَعْلامُ الْهُدىٰ، وَ الْعُرْوَهُ الْوُثْقىٰ، وَ الْحُجَّهُ عَلَىٰ أَهْلِ الدُّنْیا، وَ أُشْهِدُ اللّٰهَ وَ مَلائِکَتَهُ وَ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ، بِشَرایِعِ دِینِی، وَ خَواتِیمِ عَمَلِی، وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ، وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ، صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ، وَ عَلَىٰ أَرْواحِکُمْ، وَ عَلَىٰ أَجْسادِکُمْ، وَ عَلَىٰ أَجْسامِکُمْ، وَ عَلَىٰ شاهِدِکُمْ، وَ عَلَىٰ غائِبکُمْ، وَ عَلَىٰ ظاهِرِکُمْ وَ عَلَىٰ باطِنِکُمْ…».

[۲۵] همان.

[۲۶] محمدتقی مجلسی (۱۰۰۳-۱۰۷۰ق) مشهور به مجلسی اول، پدر علامه مجلسی، از علمای شیعه در قرن یازدهم قمری و نویسنده آثاری همچون روضه المتقین و لوامع صاحبقرانی. مجلسی در اصفهان و نجف تحصیل کرد و در مسجد جامع اصفهان به تدریس علوم دینی مشغول بود. وی پس از استادانش شیخ بهائی و میر داماد، در این مسجد نماز جمعه اقامه می‌کرد. مجلسی در ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع اصفهان دفن شد. مشهورترین فرزند او علاوه بر علامه مجلسی، آمنه بیگم است که همسر ملا صالح مازندرانی بود. به گفته محمدباقر مجلسی، پدرش اهل زهد و ریاضت بود و به منظور هدایت صوفیان با آنها ارتباط داشت اما برخی از اعتقادات آنها را باطل می‌دانست. وی کتاب الفوائد المدنیه محمدامین استرآبادی را ستوده است و به همین جهت، او را از اخباریان معتدل دانسته‌اند. محمدتقی مجلسی پسر ملا مقصودعلی نظنزی اصفهانی، در سال ۱۰۰۳ق در اصفهان، پایتخت صفویه، متولد شد. پدرش مقصودعلی مجلسی اهل علم و ادب و ترویج مذهب شیعه بود و با تخلص «مجلسی» شعر می‌سرود. نسب محمدتقی از پدر به ابونعیم اصفهانی و از مادر به محمد بن حسن نطنزی می‌رسد. وی در سال ۱۰۳۴ق در ۳۱ سالگی به نجف رفت و در ۳۳ سالگی از سید شرف‌‌الدین علی شولستانی از محدثان حوزه نجف، اجازه نقل حدیث گرفت؛ سپس به اصفهان بازگشت و در مسجد جامع اصفهان به تدریس مشغول شد. به گفته سید محمدباقر خوانساری، نویسنده کتاب روضات الجنات، محمدتقی مجلسی نخستین کسی بود که پس از ظهور صفویه، حدیث شیعه را نشر داد و پس از شیخ بهائی و میرداماد، در اصفهان نماز جمعه اقامه می‌کرد. همچنین به گفته وی، محمدباقر مجلسی کرامات بسیاری از پدرش نقل کرده است. محمدتقی مجلسی در ۱۱ شعبان ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع اصفهان دفن شد. محمدتقی مجلسی علاوه بر پدرش، از چند استاد بهره برد که مشهورترین‌شان شیخ بهائی و میرداماد بودند. استادان دیگر او عبارتند از ملا عبدالله شوشتری و امیراسحاق استرآبادی.

وی شاگردانی تربیت کرد که شاید برجسته‌ترین‌شان پسرش، محمدباقر، مشهور به علامه مجلسی بود که بحار الانوار را نوشت. از شاگردان دیگر او می‌توان از سید نعمت‌الله جزایری نام برد که از بزرگان جریان اخباری‌گری محسوب می‌شود و همچنین ملا محمدصالح مازندرانی که علاوه بر اینکه داماد محمدتقی مجلسی بود، پای درس او نیز حاضر می‌شد و شرح مشهوری بر اصول کافی نوشت. آقا حسین خوانساری نیز از شاگردان محمدتقی مجلسی است که در فقه و اصول شهرت داشت. وی در قبرستان تخت فولاد اصفهان دفن شده است و بخشی از این قبرستان به دلیل وجود قبر وی، به نام تکیه آقا حسین خوانساری مشهور گردیده است. نام دو فرزند دیگر محمدتقی مجسی، یعنی عزیزالله و عبدالله نیز در فهرست حاضران در درس‌های پدر دیده می‌شود. از شاگردان دیگر او عبارتند از سید عبدالحسین خاتون‌آبادی، ملامیرزای شیروانی، ملا محمدصادق کرباسی، سید شرف‌الدین علی گلستانه، میرزا ابراهیم اردکانی یزدی، مولا ابوالقاسم بن محمد گلپایگانی، بدرالدین بن احمد عاملی و میرزا تاج‌الدین گلستانه. سید محمد میرلوحی موسوی مشهور به مطهّر، معاصر محمدتقی مجلسى بوده و در کتاب اربعین، او را متهم به تصوّف کرده است. ملا عبدالکریم گزی در کتاب تذکره القبور مسلم دانسته که محمد تقی مجلسی، اهل ریاضت‌ بوده و با صوفیه‌ ارتباط داشته و به همین جهت، صوفیه نیز او را از خود دانسته و سلسله‌ سند‌ بـه ‌او رساندند و گروهی از شیعیان صوفی، از «حدیقه المتقین» -که رساله عملیه به قلم محمد تقی مجلسی است- تقلید می‌کردند. البته ملا عبدالکریم گزی و حاجی نوری این گفته محمدباقر مجلسی را تایید می‌کنند که اگرچه محمد تقی مجلسی (پدر محمد باقر مجلسی) اهل ریاضت و زهد بود، هیچ گاه از صوفیان نبود و با اعتقادات باطل آنها موافقت نکرد. محمد باقر مجلسی توضیح می‌دهد اگر گاهی پدرش خودش را صوفی می‌نامید از این جهت بود که می‌خواست صوفیان را به سوی خویش جذب کرده و آنها را از این طریق هدایت کند اما در سال‌های پایانی عمرش، به سبب ناامید شدن از هدایت یافتن صوفیان، از آنها دوری جُست و آنها را به جهت اعتقادات باطل‌شان تکفیر نمود.

[۲۷] محمدباقر بن محمدتقی مجلسی (۱۰۳۷ – ۱۱۱۰ق) معروف به‌علامه مجلسی یا مجلسی دوم، از محدثان و فقیهان مشهور شیعه در قرن یازدهم هجری بود. علامه مجلسی از میان شاخه‌های علوم اسلامی بیش از همه به حدیث‌نگاری علاقه داشت و به اخباریان نزدیک بود. مشهورترین کتاب او، مجموعه پرحجم حدیثی به نام بحارالانوار است که نقش بارزی در احیای جایگاه حدیث در منظومه معرفت دینی داشت. او با تربیت شاگردان و آثار پرتعداد خود که بسیاری از آنها را به زبان فارسی و برای استفاده عموم مردم نگاشت، بر فرهنگ شیعی و روش‌های علمی علمای پس از خود تأثیر گذاشت. وی به دلیل همکاری با حکومت صفویان و نقش بارز سیاسی و اجتماعی‌اش در آن دوران از شهرت زیادی برخوردار است. وی منتقد صوفیه بود و با تصوف خانقاهی مخالفت می‌ورزید. مجلسی در دوران سلطنت شاه سلیمان صفوی به مقام «شیخ الاسلام» رسید و در دوران سلطان حسین صفوی صاحب نفوذ بود.

محمدباقر مجلسی در علوم مختلف اسلامی مانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ، رجال و درایه تخصص داشت. او نویسنده‌ای پرکار بود و به نگارش آثاری در این زمینه‌ها پرداخت. شیخ حرّ عاملی، نسبت به او چنین گفته است که تمام همت خود را مصروف آموختن دانش حدیث و فقه و بلکه همه شاخه های معارف کرده است و تمام نیروی عمیق فکری و اندیشه وقّادش را در به دست آوردن همه کمالات به کار گرفته است. فیض کاشانی نیز در اجازه‌نامه به علامه آورده است که او جامع علوم عقلی و نقلی است. بیش از هر چیز به نگارش مجموعه‌های حدیثی اهتمام داشت و از میان کتاب‌های او بحارالانوار که مجموعه بزرگی از احادیث امامان شیعه است، بیش از همه شهرت دارد. عملکرد علامه مجلسی در تألیف مجموعه‌های حدیث شیعه همچون عملی در تقویت مذهب تشیع ارزیابی شده و از او همچون احیا کنند مذهب تشیع یاد شده است. محمد باقر مجلسی، شاگردان بسیار و مجالس درس متعددی داشته است. برخی منابع، شاگردان او در مجالس درسش را بالغ بر هزار تن ذکر کرده‌اند. محمدباقر مجلسی پس از فراگرفتن علوم مقدماتی از محضر علمای اصفهان بهره برد. او بیش از همه نزد پدرش محمد تقی مجلسی(۱۰۰۳۱۰۷۰ق) آموزش دیده است و از آنجا که پدرش از شاگردان شیخ بهایی بود، می‌توان از تأثیر اندیشه‌های شیخ بهایی بر علامه مجلسی به واسطه پدرش محمد تقی مجلسی سخن راند. مؤلف ریاض العلماء که از شاگردان و همکاران وی در تدوین بحارالانوار بوده است می‌نویسد که وی دانش‌های عقلی را نزد آقا حسین خوانساری و دانش های نقلی را نزد پدرش فرا گرفت.

محمد باقر مجلسی، شاگردان بسیار و مجالس درس متعددی داشته است. برخی منابع، شاگردان او در مجالس درسش را بالغ بر هزار تن ذکر کرده‌اند. از بین شاگردان علامه برخی از مشاهیر علمای شیعه تربیت شدند که از آن جمله می‌توان به میرزا عبدالله افندی اصفهانی (م۱۱۳۰ق)، سید نعمت الله جزایری (م۱۱۱۲ق)، شیخ عبدالله بحرانی (م۱۱۲۷ق)، محمد بن علی اردبیلی (م۱۱۰۱ق)، میر محمدصالح خاتون آبادی(م۱۱۲۶ق) و میر محمدحسین خاتون آبادی (نوه دختری‌اش م۱۱۵۱ق)، سید ابوالقاسم خوانساری (م۱۱۵۷ق) یاد کرد. محمد باقر مجلسی از بسیاری از علمای دوران خود حدیث شنیده و از آنان اجازه روایت داشت که از مهم‌ترین این افراد باید به ملا صالح مازندرانی (م۱۰۸۱)، ملا محسن فیض کاشانی (م۱۰۹۱) و شیخ حر عاملی (م. ۱۱۰۴) اشاره کرد. منابع، ۱۸ تن از استادان وی را نام‌برده‌اند. شیخ حرّ عاملی، صاحب کتاب وسائل الشیعه، در اجازه‌نامه نقل روایت به علامه مجلسی نوشته است که او تمام همت خود را مصروف آموختن دانش حدیث و فقه و بلکه همه شاخه های معارف کرده و تمام نیروی عمیق فکری و اندیشه وقّادش را در به دست آوردن همه کمالات به کار گرفته است. فیض کاشانی نیز در اجازه‌نامه به علامه آورده است که او جامع علوم عقلی و نقلی است.

[۲۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۰۴٫

«وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ ۚ وَ أُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

[۲۹] الشیخ الصدوق، الوفاه ۳۸۱، الکتاب الامالی، ج ۱، ص ۶۹۴- ۶۹۵، چاپ اول، الناشر: تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه، مؤسسه البعثه، قم، ۱۴۱۷ ه‌. ق

«حدثنا محمد بن احمد السنانی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا احمد بن یحیی بن زکریا القطان، قال: حدثنا بکر بن عبدالله بن حبیب، قال: حدثنا تمیم بن بهلول، قال: حدثنا علی بن عاصم، عن الحسین بن عبد الرحمن، عن مجاهد، عن ابن عباس، قال: کنت مع امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فی خروجه الی صفین، فلما نزل بنینوی وهو شط الفرات، قال باعلی صوته: یا بن عباس، اتعرف هذا الموضع؟ فقلت له: ما اعرفه، یا امیر المؤمنین. فقال علی (علیه‌السّلام): لو عرفته کمعرفتی لم تکن تجوزه حتی تبکی کبکائی. قال: فبکی طویلا حتی اخضلت لحیته وسالت الدموع علی صدره، وبکینا معا، وهو یقول: اوه اوه، مالی ولآل ابی سفیان، مالی ولآل حرب، حزب الشیطان، واولیاء الکفر، صبرا – یا ابا عبدالله – فقد لقی ابوک مثل الذی تلقی منهم. ثم دعا بماء فتوضا وضوءه للصلاه وصلی ما شاء الله ان یصلی، ثم ذکر نحو کلامه الاول، الا انه نعس عند انقضاء صلاته وکلامه ساعه، ثم انتبه فقال: یا ابن عباس. فقلت: ‌ها انا ذا. فقال: الا احدثک بما رایت فی منامی آنفا عند رقدتی؟ فقلت: نامت عیناک ورایت خیرا، یا امیر المؤمنین. قال: رایت کانی برجال قد نزلوا من السماء معهم اعلام بیض، قد تقلدوا سیوفهم، وهی بیض تلمع، وقد خطوا حول هذه الارض خطه، ثم رایت کان هذه النخیل قد ضربت باغصانها الارض تضطرب بدم عبیط، وکانی بالحسین سخلیوفرخی ومضغتی ومخی قد غرق فیه، یستغیث فلا یغاث، وکان الرجال البیض قد نزلوا من السماء ینادونه ویقولون: صبرا آل الرسول، فانکم تقتلون علی ایدی شرار الناس، وهذه الجنه – یا ابا عبدالله – الیک مشتاقه. ثم یعزوننی ویقولون: یا ابا الحسن، ابشر، فقد اقر الله به عینک یوم القیامه، یوم یقوم الناس لرب العالمین، ثم انتبهت هکذا. والذی نفس علی بیده، لقد حدثنیالصادق المصدق ابو القاسم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انی ساراها فی خروجی الی اهل البغی علینا، وهذه ارض کرب وبلاء، یدفن فیها الحسین وسبعه عشر رجلا من ولدی وولد فاطمه، وانها لفی السماوات معروفه، تذکر ارض کرب وبلاء کما تذکر بقعه الحرمین وبقعه بیت المقدس….».