روز چهارشنبه مورخ ۲۷ مرداد ماه ۱۴۰۰ و مصادف با روز تاسوعای حسینی، مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در مسجد دانشگاه صنعتی شریف با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- التقاط اسلام مانند بیدینی است
- عشقِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به خدا
- تواضع حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نسبت به غلام خود
- موضعِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در برابر یزید ملعون
- خشیّت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در برابر خدای متعال
- حرکتِ دقیقِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
- حضرت اباالفضل العباس علیه السلام پرچمدارِ «عشق» هستند.
- روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا».[۲]
شهادت جانکاه و عالمسوز سبط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، خامس آل عبا، سرور آزادگان، آموزگار قیام و انقلاب در برابر مستکبرین و زیادهخواهان، مظهر همهی صفات جمالیه و جلالیه خداوند حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و مجموعهای از ستارگان آسمان عبودیت و بندگی و آزادگی و شرف را که خون خودشان را به پای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نثار کردند را به امام زمان ارواحنا فداه و به شما عزیزان خودم تسلیت عرض میکنم.
التقاط اسلام مانند بیدینی است
اسلام یک نظام فکری عقیدتی اخلاقی و عملی است، التقاط اسلام مانند بیدینی است. کسی اصل دین را قبول نکند یا دین را با تبعیض قبول کند، مثلاً بگوید نماز خوب است ولی جهاد و مبارزه و انقلاب خوب نیست، گذشت از مال مشکل است.
قرآن کریم هم دارد: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»،[۳] مذمّت میکند، نکوهش میکند، کسی ادّعای اسلام داشته باشد و با اینکه اسلام یک مجموعه و یک نظام است، اسلام را تجزیه کند.
اسلام امریکایی برخی از صفات ثبوتی دین مانند نماز و زکات را قبول دارد، ولی صفات سلبیهی دین که برائت از مشرکین است و ایستادگی و مقاومت کردن در برابر زورگویان، یا اعتقاد ندارند و یا حاضر نیستند این باور را به زبان بیاورند.
این حکومتهای مدّعیِ اسلام منطقه که ظاهرشان اسلام است اما باطنشان کفر است، اینها مأمورِ پیاده کردنِ اسلام التقاتی هستند، که این اسلام التقاتی همان اسلام امریکایی است که اسلام از آن یاد میکردند، همان اسلام انگلیسی است.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در این قیامشان مجموعهای از دین را تابلو کردند و در عمل ارائه کردند، در خطبهها و بیاناتشان تبیین کردند و هیچگاه اجرای بعضی از دستورات، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و یاران حضرت را از اجرای دستورات دیگر الهی باز نداشت.
عشقِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به خدا
مهمترین خصیصهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «عشق به خدای متعال» است، نماز است، «اَشهَدُ اَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاهَ».[۴]
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیست و پنج مرتبه با پای پیاده به مکّه رفتهاند، فرزندشان هم در مجلس یزید ملعون اعلام کردند که «أَنَا ابْنُ مَکَّهَ وَ مِنَى».[۵]
این بزرگواران برای تعظیم شعائر دین و اعلای کلمهی توحید و وحدت جامعه اسلامی امامت میکردند و پیشگام بودند، لذا حضورشان در اجتماعات بین المللی جامعه اسلامی، حضور عاشقانه و ویژه بود.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در نوای مناجاتی صحنههایی را آفریدهاند که یا بینظیر است و یا با توجّه به مناجاتهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید بگوییم که کمنظیر است.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در دامنهی جبل الرحمهی عرفات چه قیامتی برپا کردهاند، که رویش اشکهای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این دعای دلانگیز عرفه امام حسین علیه السلام است.
تواضع حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نسبت به غلام خود
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در مقام تواضع با ضعفا و پابرهنگان وارد باغ خودشان شدند، حضرت یک باغبانی را برای آنجا معیّن فرموده بودند، بردهای به نام «صافی» بود، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آرام به باغ وارد شدند و حرکات این «صافی» را زیر نظر گرفتند که ببینند او چکار میکند، دیدند که صافی سفرهی نان گذاشته است و در حال خوردن نان است و سگ هم در مقابل او زانو زده است، یک لقمه خودِ او میخورد و یک لقمه هم به سگ میدهد. حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پشت درختی پنهان بودند، این حرکت زیبا و دلانگیز که هم قناعت است، او به یک نان بسنده کرده است، هم ایثار است، رعایت حقوق حیوانات است، چنین کسی که در برابر حیوان چنین کاری میکند که یک لقمه خودش میخورد و یک لقمه هم به سگ میدهد، پیداست که این گرسنگی همنوع و برادر مؤمن خود را برنمیتابد.
ناگهان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از پشت درخت مانند آفتاب سر زدند و فرمودند: صافی! عذرمیخواهم که بدون اذن به باغ شما وارد شدم. صافی دستپاچه شد، آقا! پدر و مادرم به قربان شما، جانم به فدای شما، باغ باغِ شماست، من هم بردهی شما هستم.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: این کاری که میکردی چه توجیهی داشت؟
عرض کرد: من غلام شما هستم، این سگ هم سگ نگهبان باغ شماست، مالِ شما ولو اینکه سگ باشد برای من قداست دارد، و من نمیتوانم ذینَفَس و صاحب روحی نزد من باشد و من چیزی بخورم و او نخورد.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: همان مطلبی که اول گفتم، این باغ باغِ شماست، خودت را هم آزاد کردم. سپس حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سه هزار درهم به او بخشیدند. هم خودت آزاد هستی، هم این باغ باغِ شماست و هم با این سه هزار درهم هم سرمایه تدارک کن و توانمند باشد و محتاجِ این و آن نباش.
این نوع تواضع که انسان غلامِ خودش را صاحبِ باغ قرار بدهد و اینطور تحویل بگیرد و او را بزرگ کند…
موضعِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در برابر یزید ملعون
این حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وقتی مروان پیام یزید را رساند که بیا و با یزید بیعت کن، آنجا در نهایت اقتدار و شکوه و جلال اعلان فرمودند که «نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ اَلنُّبُوَّهِ وَ مَوْضِعُ اَلرِّسَالَهِ»[۶] ما خاندان نبوّت هستیم و جایگاهِ رسالتِ رسول هستیم، جدّ من علاوه بر اینکه نبی بودهاند «رسول» بودهاند، برای بشریت برنامه آوردهاند، پرچمِ مدیریت جهان را بدست گرفته است، خانهی ما محلِ نزولِ ملائکه الله است، «وَ یَزِیدُ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ وَ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ»…
اینها دروسی است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در مسئلهی برائت و خودسازی و جامعهسازی القاء کردند تا ما یاد بگیریم باید با چه کسانی ناسازگار باشیم.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: یزید آدم بیبند و باری است که شراب میخورد. بزرگترین جنایت «شرابخواری» است، بر حسب روایت نبوی شراب کلیدِ تمام مفاسد است، خدای متعال تمام رذائل و مفاسد را در یک محلی جمع کرده است و محصور کرده است و قفل کرده است که این آتش، بشر را نسوزاند، کلید این زندانی که همهی شرور و بدیها در آنجا محبوس هستند «شراب» است. «یَزِیدُ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ»…
شما جستجو کنید و کسی را در بین سران ممالک دنیا پیدا کنید که این آلودگی را نداشته باشد. دنیا در چه شرایطی در بدبختی غوطه میخورد.
«یَزِیدُ مُعلِنُ الفِسق»…
برادران و خواهران! یک کسی بین خود و خدا گناه میکند، خدای متعال هم ستّار است، لذا ما هم حق مطلقا تجسس در زندگی شخصی افراد نداریم، امر به معروف و نهی از منکر مربوط به گناههای علنی است، مربوط به بیحیائیهاست، هر کسی جرأت میکند قانون خدا را در مقابل چشمان بندگان خدا پایمال کند، هر کسی غیرت دینی دارد باید با او برخورد کند، هر گناهی که باشد، هر مفسدهای که باشد، هر ظلمی که باشد، وقتی از پرده برون آمد و ظهور پیدا کرد، هیچ کسی نباید تحمّل کند و اگر تحمّل کرد خدای متعال او را در گناه آن گنهکار سهیم و شریک قرار میدهد.
گناه علنی دو جرم است، یکی اصل گناه است، تجاوز به حدود الهی است، دوم هم جَری کردنِ جامعه است، از بین بردنِ قبحِ گناه است، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روی این موضوع انگشت گذاشتند، یزید علناً فسق انجام میدهد، گناهِ او گناهِ مخفی نیست، اعتنایی برای شما مسلمانها ندارد، هیچ ارزشی برای شما پاکان قائل نیست، شما را به حساب نمیآورد. لذا بر خلاف مسیر عمل و فرهنگ و دین شما فسق علنی انجام میدهد.
سوم: «قَاتِلُ اَلنَّفْسِ»، این آدم هم تروریست و تروریستپرور است و هم دست خودش به خون بیگناهان آلوده است، آدمی است که برای نفوس بشر و برای جان مسلمانها احترام قائل نیست.
حال ما که پایگاهمان پایگاه نبوّت است، پایگاه طهارت و پاکی و عدالت است، با کسی که پایگاه او پایگاه ظلم و قتل و فسق است، آیا امکان دارد این دو جریان با هم بسازند؟
خیلیها فکر میکنند که بین اسلام و دنیای استکبار، حال «استکبار» غرب باشد یا غیرِ غرب باشد، استکبار بیخدایی است، استکبار زورگویی به بشریت است، استکبار گرفتنِ فرصتها از تودههاست، استکبار انحصاری کردنِ امکانات برای گروه خاص است، آیا این با اسلامی که اساس آن بر عدل و بر طبقات ضعیف مبتنی هست، امکان سازش دارد؟ آیا میشود ما بگوییم این دو با مذاکره به یکدیگر میرسند؟ کجا گرگ و گوسفند با مذاکره به هم میرسند؟ خاصّیتِ گرگ درّندگی است، باید با قدرتِ قهریه او را از تجاوز به گوسفندها و حقوق ضعفا دور کرد.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نفرمودند من بیعت نمیکنم، دو جریان را در مقابل یکدیگر قرار دادند، دو جبههی مقابلِ یکدیگر را تصویر کردند، «مِثْلِی لاَ یُبَایِعُ لِمِثْلِهِ».
خشیّت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در برابر خدای متعال
اولاً خشیّت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از خدای متعال در عبادت، ظهور و بروز داشت، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کثیرالبکاء بودند، زیاد کرده میکردند.
عرضه داشتند: یا اباعبدالله! آیه تطهیر و سوره انسان در شأن شما آمده است، خدای متعال در سوره انسان به شما وعدهی بهشت داده است، «وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّهً وَحَرِیرًا»،[۷] قبل از آنکه بروید خدای متعال قبالهی بهشت را به شما داده است، چرا شما اینطور گریه میکنید؟ چرا اینطور در برابر خدا مرعوب هستید؟
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: کسانی در قیامت در امان هستند، کسانی اهل بهشت هستند که اینجا از خدای متعال بترسند.
ترسشان ترسِ چماق و چوب و سلاح نبود، خدای متعال را خیلی بزرگ میدیدند، همیشه خود را در برابرِ خدای متعال قاصر میدیدند.
این حالتِ کمدیدنِ خود در برابرِ عظمت خدای متعال، منشأ آنطور گریهها و خشیّتها و بیخوابیها بود.
حرکتِ دقیقِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حرکتی که از مدینه منوّره تا مکّه مکرّمه، و از مکّه مکرّمه تا کربلای معلّی، بعد هم حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت رباب سلام الله علیها و مجموعهی کسانی که از حریم و حرم بودند و با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همراه بودند، از کربلا تا شام و از شام تا مدینه، اگر شما یک محاسبهی دقیق داشته باشید میبینید که یک پروژهی تعریف شده است، یک حرکتِ برنامهریزی شده است، یک منظومهی محاسبهشدهی دقیقی است، هر کسی یک رسالت و مسئولیت ویژهای را در این حرکت دارد، هیچگاه حرکتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرکتِ انفجاری نبود، عکس العملی نبود، تدافعی هم نبود، بلکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک تهاجمی را آغاز کردند و در این تهاجم از ابتدا خود را پیروز میدیدند، شعارِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شعارِ پیروزی بود، همهی یاران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه احساسِ قدرت میکردند، همه احساسِ عزّت میکردند، در سخنرانیها، خطبهها، رجزها، طرف را محکوم و ذلیل میشمردند، و خود را پیروز و برتر از همهی این کفّار و معاندین بحساب میآوردند.
لذا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به دنبال پیروزی نظامی نبودند، با اینکه با دعوت اهل کوفه رفتند و همچنین تشکیل حکومت اسلامی را هم واجب میدانست، که واجبی است که خدای متعال بشریت را از اول خلقت مأمور کرده است تا زیر پرچم انبیاء علیهم السلام، با حکومت انبیاء، با حکومت پاکان، با حکومت معصومین زندگی کنند، سبک زندگی را از مظهر خدا، از الگوی کامل، از انسان کامل بگیرند.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این فریضه را هم واجب میدانستند، لذا به مردم کوفه هم لبّیک گفتند، ولی میدانستند مردم کوفه عهدشکن هستند، مردم کوفه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه وفا نکردند، مسلّماً نسبت به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم وفا نمیکنند، مع ذلک هم در مدینه و هم در مکّه اعلان نمودند که من کشته خواهم شد، مخصوصاً در مکّه مکرّمه، آن خطبهی عجیب، آن تابلویی که مرگ را آنچنان پرجاذبه و زیبا ترسیم کرد که وقتی انسان آن خطبه را میخواند آرزو میکند که ای کاش ما هم جبههای بودیم، ای کاش ما هم در کنار شهید سلیمانی و شهید باکری بودیم، این شهید سرافراز میدان عشق، این شهید نجفآبادی بیست و پنج ساله…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینها را اینطور شیدای مرگ خونین کردند و پیروزی خودشان هم در این شهادت بود، رسوایی بنی امیّه در این قتل و غارت و بیرحمی و بدبختی و ددمنشی و وحشیگری بود.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند و جبههی توحید را در اوجِ زیبایی و بدونِ هیچ دستپاچگی، هیچ کدام از بانوان، هیچ کدام از کودکان، حرکتی که بر خلاف برنامهی تنظیمشدهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد… شما یک مورد هم سراغ ندارید، از بچهی کوچک تا زنان بزرگ در هیچ کجا اظهارِ گرسنگی نکردند، چیزی نداشتند که قدرِ آنها را کوچک کند، هیچ کجا نبوده است که لازم باشد به دهان جلّاد مقدر خونآشام بزنند و کوتاه بیایند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مجلس شراب ابن زیاد ملعون چه صولت و قدرتی از خودشان نشان دادند، امام زین العابدین سلام الله علیه در مجلس یزید ملعون چه کردند.
این همه کشتار، این همه بیرحمی و جنایت، یکی از اینها را نه در طایفه بانوان و نه در دختران و نه در پسران و نه در مردان، شما یک مورد ترس نمیبینید، یک مورد عقبنشینی نمیبینید، یک مورد کوتاه آمدن در برابر یاوهی اینها را نمیبینید.
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام پرچمدارِ «عشق» هستند.
در این میدان حضرت اباالفضل العباس علیه السلام جایگاه ویژهای دارند. هم از نظر عبادت، آن چیزی که در مورد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام گفته شده است این است که اهل نُسُک و عبادت بودهاند. عشق به خدا در وجود حضرت اباالفضل العباس علیه السلام موج میزد.
وقتی سرهای شهدا را بردند دیدند پیشانی یکی از این سرها پینه بسته است، پرسیدند که این سر برای کیست؟ گفتند: این سر برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است… حضرت اباالفضل العباس علیه السلام اهل تهجّد و نماز شب و نُُسُک بودند.
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در قهرمانی جنگها در کنار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیبدیل بودند، لذا وقتی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به میدان قدم میگذاشتند لشگر پا به فرار میگذاشت و «الحذر الحذر» میگفتند.
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام از ابتدای تولّدشان «ذخیره الحسین علیه السلام» بودند، «ذخیره الکربلا» بودند، «ذخیره العلقمه» بودند، «قهرمان میدان» تربیت شده بودند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به عقیل اعلان کردند که میخواهم یک همسری برای من بگیری که فرزند قهرمان بوجود بیاورد و یاور حسین من باشد.
کسی که از ابتدا با این هدف مولود شده است و بعد اینطور تربیت شده است، در شجاعت کمنظیر است، در سخاوت کمنظیر است، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام باب الحوائج هستند، کَرَم و ایثار و نثار حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مظهر عظمت و ارزشهای علوی بود، ولی با همهی این شجاعت و مقدّماتی که برای بروز شجاعت ایشان فراهم شده است، بدون دستور فرمانده و امام زمان خودشان یعنی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک قدم بر نمیدارند.
وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چشم برزخی شهدای دیگر را در شب عاشورا باز کردند، وقتی بهشت و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت حمزه سلام الله علیه را دیدند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به اینها فرمودند که اینها به استقبال شما آمدهاند و منتظر هستند، هر کسی استقامت کند، در مرحلهی آخر پرده را برمیدارند و به او میگویند به کجا میروی، اینها هم خوب امتحان دادند، وقتی امتحانشان قطعی شد، برای بهشت نبود، برای وظیفه بود، وقتی استقامت کردند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند بروید و اینها نرفتند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این مرتبه دیگر مقاماتشان را به آنها نشان دادند. چون دیده بودند بیتابی میکردند، از شب تا به صبح هیچ کسی از شوق نخوابید، چه عالمی داشتند، یعنی به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اصرار میکردند که اجازه بدهید همین شب حمله کنیم و کار را تمام کنیم…
اما حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در هیچ کجا حرفی جلوتر از امام خود ندارند، «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ».[۸]
برادران! خواهران! فرهیختگان! دانشوران! خوبان! جهادگران! که الحمدلله ما هم به این عزیزانمان در دانشگاه شریف مباهات میکنیم و بعنوان نمونه نام میبریم که در عرصههای کمکهای مؤمنانه، در عرصههای کمک به درماندگان، شما جزو خطشکنها هستید، ولی خطشکنی و ایثار و نثار در برابرِ اطاعت خدا و تعبّد از خدا به حساب نمیآید.
شجاعت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، ایثار حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، که خودِ حضرت به آب برسند و تشنگی در اوج باشد، آب خوردن هم برای ایشان جایز باشد، ولی به خودشان اجازه ندهند، این مواسات از شئون بارز حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است.
آیا امام زمان من تشنه باشد و من لب به آب بزنم؟ العطش بچههای کوچک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به آسمان باشد و من به خودم اجازه بدهم که آب بنوشم؟
اینها خیلی فضیلت است، ولی ولایتمداری…
تا زمانی که مجموعهی جامعه در آن حدّی که بتوانند دنیا را اداره کنند، مجموعهی مدیرانی که میخواهند با امام زمان ارواحنا فداه باشند، باید تسلیم محض دستورات خدا باشند و ولی خودشان را خلیفه خدا بدانند و در برابر اوامر او روشنفکر بازی و گیر دادن و فتوا دادن نداشته باشند، اینها بر خلافِ آن توحید است، «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»،[۹] این حالت سجود در برابر آدم نبود، در برابرِ خدای آدم بود، ولی وقتی خدا میگوید سجده کن، درواقع من از فرمان خدا اطاعت میکنم.
این تعبّد، این توحید کامل، که اگر انسان با عقل عاشق نشود و عشق عاقلانه برای انسان پیدا نشود، هر کسی بدون عشق فضای فکری دارد، پیشذهنیتهایی دارد، هر کاری، ولو اینکه مصلحت باشد، ولو اینکه صرف دین باشد ولی با پیشذهنیتهای ما سازگار نباشد، ما زبان به اعتراض باز میکنیم، و مادامی که این حالت اعتراض به نقطهی مرکزی وارد است امام زمان ارواحنا فداه ظهور نخواهند کرد.
این مجموعه نظامی که با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند، مجموعه نظام مهدوی بودند، زمانی امام زمان ارواحنا فداه تشریف میآورند که همهی ما مانند حبیب بن مظاهر باشیم، مانند زهیر باشیم، مانند مسلم بن عوسجه باشیم، مانند حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و حضرت علی اکبر علیه السلام باشیم، یک منظومهی کامل، همه با جاذبهی خورشیدِ حسینی حرکت میکنند، مدارشان را این خورشید تعیین میکند و در خلاف آن مدار حرکت نمیکنند و به اندازهی یک سر سوزن هم از اطاعت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خارج نمیشوند، و چون عاشق هستند اصلاً سؤال به ذهنشان نمیآید.
این است که «محبّت و عشق» مشکل زندگی را حل میکند.
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در این عشق… نه تنها پرچمدار نظامی بودند، نه تنها پرچمدارِ سقّایی بودند، نه تنها پرچمدارِ وفا بودند، نه تنها پرچمدارِ ایثار بودند، نه تنها پرچمدارِ عبودیت و نماز شب بودند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام پرچمداری عشق بودند.
روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
«اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلأمِیرِالْمُؤمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ».[۱۰]
سلام خدا و همهی ملائکه و همهی انبیاء بر تو باد ای عبد صالح پروردگار متعال.
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چون در عشق «تام» بودند… بین عاشق و معشوق دوعیّت نیست، نسخه برابرِ اصل است، لذا شما میبینید سه شهید در روز عاشورا خیلی بهم ریخته هستند.
اولین نفر حضرت علی اکبر علیه السلام بودند، چون نسخه برابر اصل بودند در شهادت هم عادی نبودند، «فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً»… بدن بهم ریخته بود، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواستند بدن را ببرند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همهی شهدا را یکتنه حمل میکردند، ولی بدن حضرت علی اکبر علیه السلام بهم ریخته بود و نمیشد یک نفر این بدن را جمع کند… صدا زدند: جوانان بنی هاشم بیایید و این پیکر را ببرید…
حدس من این است که بدن حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بهمریختهتر از بدن حضرت علی اکبر علیه السلام بود… حضرت اباالفضل العباس علیه السلام خیلی شجاع بودند، این نامردها هم خیلی عقده داشتند، همینکه دیدند این قهرمان دست ندارد که از خودش دفاع کند، دورِ او را گرفتند، آنقدر تیر زده بودند که تمام بدن پُر از تیر بود، آنقدر شمشیر زده بودند، عمود بر سر مبارک حضرت زده بودند…
وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در مسیر علقمه آمدند، دیدند از ذوالجناح پیاده شدند و چیزی را برداشتد و بوسیدند، فکر کردند ورقِ قرآن است، جلو آمدند و دیدند دستِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است…
تنها دست نبود، بدن سراسر زخم بود و جراحت بود و قطعه قطعه بود، از این جهت وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به بالین حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند با صدای بلند گریه کردند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به زن و بچهی خود دستور داده بودند که تا زمانی که من زنده هستم بلند گریه نکنید، ولی نمیدانم اینجا اوضاع چطور بود که خودشان بلند بلند گریه میکردند، هیچ کجا کمرِ حضرت خم نشده بود، ولی اینجا فرمودند: «أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِی وَ قَلَّت حِیلَتِی»… دست به زیر بدنِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بردند که پیکر را بلند کنند و به خیمه بیاورند، وقتی دستها بالا آمد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند که بدن بهم ریخت…
اما مصیبت اینجاست که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیگر جوانی نداشتند که صدا بزنند…
این بود که بدن در کنار نهر علقمه ماند و خود حضرت تنها برگشتند…
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مأموریت جنگی نداشتند، لذا از حضرت زینب کبری سلام الله علیها خداحافظی نکرده بودند، از حضرت سکینه سلام الله علیها خداحافظی نکرده بودند، با حضرت رقیّه سلام الله علیها وداع نکرده بودند… همهی این بزرگواران منتظر بودند، وقتی آمدنِ عمو دیر شد از خیمه بیرون آمدند، سر راهِ علقمه چشم به راه بودند، دیدند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میآیند ولی تنها و بیعلمدار میآیند… کمرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خم شده بود… باور نمیکردند که عمویشان کشته شده است… چون حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیکرها را میآوردند… قاعدتاً اگر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شهید شده بودند باید حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیکر ایشان را هم میآوردند… از این جهت این دختر مهربان جلو رفت و با یک دنیا امید عرضه داشتند: بابای من! عمو دیر کرده است… آیا خبری از عمویمان ندارید؟…
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه آل حج، آیه ۴۰ (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ)
[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۸۵ (ثُمَّ أَنْتُمْ هَٰؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقًا مِنْکُمْ مِنْ دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ یَأْتُوکُمْ أُسَارَىٰ تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ ۚ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ ۚ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذَٰلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یُرَدُّونَ إِلَىٰ أَشَدِّ الْعَذَابِ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ)
[۴] زیارت پنجم امام حسین علیه السلام (السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهَ، وَآتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَدَعَوْتَ إِلىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّ الَّذِینَ سَفَکُوا دَمَکَ وَاسْتَحَلُّوا حُرْمَتَکَ مَلْعُونُونَ مُعَذَّبُونَ عَلَىٰ لِسانِ داوُدَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذٰلِکَ بِما عَصَوْا وَکانُوا یَعْتَدُونَ.)
[۵] خطبه امام سجاد علیه السلام در شام (أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ. أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَهَ وَ الْفَصَاحَهَ وَ الشَّجَاعَهَ وَ الْمَحَبَّهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ.وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّهِ. مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی. أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّهَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا. أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى. أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ. أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى. أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَى سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى. أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى. أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِکَهِ السَّمَاءِ. أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَى. أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ. أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ. وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَهِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَهِ اللَّهِ وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ. سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ. قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ. أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَهً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَهً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّهُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّهُ طَحْنَ الرَّحَى وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمِ. لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ. مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ. ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ:أَنَا ابْنُ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ انا ابنُ خَدیجهَ الکبری. (انا ابن الحسین القتیل بکربلا، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بکى علیه الجن فی الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فی الهواء) فَلَمْ یَزَلْ یَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ. وَ خَشِیَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنْ یَکُونَ فِتْنَهٌ. فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ. فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ قَالَ عَلِیٌّ لَا شَیْءَ أَکْبَرُ مِنَ اللَّهِ. فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی. فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى یَزِیدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّی أَمْ جَدُّکَ یَا یَزِیدُ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذَبْتَ وَ کَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ قَالَ وَ فَرَغَ الْمُؤَذِّنُ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَهِ وَ تَقَدَّمَ یَزِیدُ فَصَلَّى صَلَاهَ الظُّهْرِ.)
[۶] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۲۳ (ثُمَّ بَعَثَ اَلْوَلِیدُ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا حَضَرَ رَسُولُهُ قَالَ اَلْحُسَیْنُ لِلْجَمَاعَهِ أَظُنُّ أَنَّ طَاغِیَتَهُمْ هَلَکَ رَأَیْتُ اَلْبَارِحَهَ أَنَّ مِنْبَرَ مُعَاوِیَهَ مَنْکُوسٌ وَ دَارَهُ تَشْتَعِلُ بِالنِّیرَانِ فَدَعَاهُمْ إِلَى اَلْوَلِیدِ فَحَضَرُوا فَنَعَى إِلَیْهِمْ مُعَاوِیَهَ وَ أَمَرَهُمْ بِالْبَیْعَهِ فَبَدَرَهُمْ بِالْکَلاَمِ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلزُّبَیْرِ فَخَافَهُ أَنْ یُجِیبُوا بِمَا لاَ یُرِیدُ فَقَالَ إِنَّکَ وَلَّیْتَنَا فَوَصَلْتَ أَرْحَامَنَا وَ أَحْسَنْتَ اَلسِّیرَهَ فِینَا وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ مُعَاوِیَهَ أَرَادَ مِنَّا اَلْبَیْعَهَ لِیَزِیدَ فَأَبَیْنَا وَ لَسْنَا أَنْ یَکُونَ فِی قَلْبِهِ عَلَیْنَا وَ مَتَى بَلَغَهُ أَنَّا لَمْ نُبَایِعْ إِلاَّ فِی ظُلْمَهِ لَیْلٍ وَ تُغْلِقُ عَلَیْنَا بَاباً لَمْ یَنْتَفِعْ هُوَ بِذَلِکَ وَ لَکِنْ تُصْبِحُ وَ تَدْعُو اَلنَّاسَ وَ تَأْمُرُهُمْ بِبَیْعَهِ یَزِیدَ وَ نَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یُبَایِعُ قَالَ وَ أَنَا أَنْظُرُ إِلَى مَرْوَانَ وَ قَدْ أَسَرَّ إِلَى اَلْوَلِیدِ أَنِ اِضْرِبْ رِقَابَهُمْ ثُمَّ قَالَ جَهْراً لاَ تَقْبَلْ عُذْرَهُمْ وَ اِضْرِبْ رِقَابَهُمْ. فَغَضِبَ اَلْحُسَیْنُ وَ قَالَ وَیْلِی عَلَیْکَ یَا اِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِی کَذَبْتَ وَ لَؤُمْتَ نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ اَلنُّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَهِ وَ یَزِیدُ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ وَ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ وَ مِثْلِی لاَ یُبَایِعُ لِمِثْلِهِ وَ لَکِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ أَیُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلاَفَهِ وَ اَلْبَیْعَهِ فَقَالَ اَلْوَلِیدُ اِنْصَرِفْ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ مُصَاحَباً عَلَى اِسْمِ اَللَّهِ وَ عَوْنِهِ حَتَّى تَغْدُوَ عَلَیَّ فَلَمَّا وَلَّوْا قَالَ مَرْوَانُ بْنُ اَلْحَکَمِ وَ اَللَّهِ لَئِنْ فَارَقَکَ اَلْقَوْمُ لاَ قَدَرْتَ عَلَیْهِمْ حَتَّى تُکْثِرُوا اَلْقَتْلَى فَخَرَجُوا مِنْ عِنْدِهِ وَ رَکِبُوا وَ لَحِقُوا بِمَکَّهَ وَ تَخَلَّفَ اَلْحُسَیْنُ . فَلَمَّا أَصْبَحَ اَلْوَلِیدُ اِسْتَدْعَى مَرْوَانَ وَ أَخْبَرَهُ فَقَالَ أَمَرْتُکَ فَعَصَیْتَنِی وَ سَتَرَى مَا یَصِیرُ أَمْرُهُمْ إِلَیْهِ فَقَالَ وَیْحَکَ إِنَّکَ أَشَرْتَ إِلَیَّ بِذَهَابِ دِینِی وَ دُنْیَایَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْکَ اَلدُّنْیَا لِی وَ أَنِّی قَتَلْتُ حُسَیْناً وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّ أَنَّ أَحَداً یَلْقَى اَللَّهَ بِدَمِهِ إِلاَّ وَ هُوَ خَفِیفُ اَلْمِیزَانِ . فَلَمَّا أَصْبَحَ اَلْحُسَیْنُ لَقِیَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ أَطِعْنِی تَرْشُدْ قَالَ قُلْ قَالَ بَایِعْ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ یَزِیدَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ فِی اَلدَّارَیْنِ .)
[۷] سوره مبارکه انسان، آیه ۱۲
[۸] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۷
[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۴ (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ)
[۱۰] زیارتنامه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
پاسخ دهید