«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

«یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا * وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا[۲]»؛ میلاد پُر برکت سیّد اوصیاء، دوّمین شخصیّت عالَم امکان، اسم اعظم خداوند متعال، نَفسِ نَفیس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، پدر خلقت، پدر تقوا، پدر همه‌ی خوبی‌ها مولایمان حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (علیه الصلاه و السلام) را تبریک عرض می‌کنم. بنده خودم را میهمان شما می‌دانم. اگر میزبان بودم، باید بنده خیر مَقدم می‌گفتم؛ ولی شما را خداوند متعال دعوت کرده است. خوشا به حالتان که مَدعوّین ذاتِ رُبوبی هستید و به خانه‌اش آمده‌اید. الحمدالله از ماسِوی رو برگردانده‌اید و زبان حال و قالتان «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ[۳]» است. بنده هم غِبطه می‌خورم، بین خود و خداوند حَسرت می‌خورم؛ ولی از این‌که چند سال است خادم این اعتکاف‌ها هستیم و یک مُروری می‌کنیم و از این، حال اگر خودم بودم، مگر اعتکاف بنده نُمره داشت؟! ولی به شما اُمید داریم. می‌آییم و یک اُنس و صفایی با شما می‌کنیم و مُطمئن هستم که ان‌شاءالله مَشمول دعای بعضی از شماها خواهیم بود و اُمیدوارم خداوند متعال با شفاعت شما ما را هم جُزء مُعتکفین به حساب بیاورد؛ «الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ فِیهِ[۴]».

Sadighi-14021105-MasjedeOzgol-Etekaf-Thaqalain_IR (1)

اخلاص در عمل از اَسرار الهی است

چند نکته را لازم است که مُتذکّر باشیم که شماها که هستید. یکی این است که اعتکاف یک عبادت ترکیبی است و در نوع خودش بی‌نظیر است. اعتکاف هم آن اِکسیر اخلاص که روزه است، اخلاص خیلی مشکل است، «اَلأِخْلاصُ سِرٌّ مِنْ اَسْرارى[۵]»، از اَسرار خداوند متعال است. این از اَسرار خداست. بعضی از ما یک عُمری خیال کردیم که خدا را بنده هستیم. مرحوم آقای «بروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) در حال اِحتضار و بیماری موت‌شان خیلی اَشک می‌ریخته‌اند. عُلمایی که به عیادت ایشان رفته بودند، به حال این مَرجع به معنای واقعی کلمه بزرگ رِقّت کرده بودند. گفته بودند: چرا شما دیگر این‌گونه سوز و گُداز دارید؟ شما که عُمرتان برکت اسلام بوده است، همه‌ی کارهایتان برای خدا بوده است. ایشان این جملات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به زبان آورده بودند و گریه‌‌ی ایشان شدیدتر شده بود. «وَ اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ[۶]»؛ ما فلزات را نمی‌شناسیم؛ ولی اگر یک فلز بدلی را نزد یک زَرگر ببَرید، قبل از آن‌که مَحک بزند، یک تَلنگُری می‌زند و از صدای آن می‌فَهمد که این خالص است یا چیزی قاطی دارد. ما عملی که قاطی نداشته باشد در خودمان سُراغ نداریم.‌ یا گاهی برای دیگران برای خداوند شریک درست کرده‌ایم، ته دلمان این بوده است که ما را هم ببینند، اسمی هم از ما ببَرند و یا برای اِرضای نَفس‌مان بوده است. حُجب کمتر از ریا نیست، مُفسد عمل است. کسی که عملش را به دیگران نشان بدهد، ریا می‌شود. اگر به خودش نشان بدهد، حُجب می‌شود. دیدنِ عمل، به حساب آوردن عمل، خیلی مُعمایی است که بَشر همیشه گرفتارش است. لذا آن‌جا که می‌رود، همه‌چیز را مُشخّص می‌کنند و خداوند متعال هم فَریب نمی‌خورد که بگوید برای خدا انجام دادم، مَعلوم می‌شود که برای خدا انجام نداده است. آن‌جا «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ[۷]» است، پَرده‌ها کنار می‌رود. انسان در آن ته دلش که خودش هم متوجّه نبوده است، در آن‌جا متوجّه می‌شود که هیچ‌چیزی ندارد.‌ به همین جهت است که حقّ با آقای بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) بوده است. چون اهل بَصیرت و معرفت بوده است، لذا می‌ترسیده است.

Sadighi-14021105-MasjedeOzgol-Etekaf-Thaqalain_IR (5)

استغفار در ماه رجب از بَرکات الهی است

این است که این ماه رجب ماه استغفار است. استغفار آن حالت اِنکساری است که به بنده دست می‌دهد. اِنکسار لَقلقه‌ی زبان است، اما استغفار لَقلقه‌ی زبان نیست. نمی‌دانید این زیارت مولایمان حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه آلاف التحیّه و الثناء) چه اِکسیری است. این دعای بعد از زیارت چه‌قَدر دلنشین است! چه‌قَدر برای انسان تکان‌دهنده است! «أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ حَیَاءٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ رَجَاءٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ إِنَابَهٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ رَغْبَهٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ رَهْبَهٍ[۸]»؛ این‌قَدر زیبا یاد می‌دهد که استغفار باید چه ثَمراتی را به ما بدهد. آدم که استغفار می‌کند، باید یک حَیای دائمی پیش بیاید. در روایت دارد که عبادت بخشی از مَلائکه حَیاست. در تمام دوران آفرینش‌شان در مَحضر خداوند متعال از خجالت سرشان پایین است. اصلاً نمی‌توانند سرشان را بالا ببَرند. اگر ما در عُمرمان یک گُناه کرده باشیم، باید از خجالت آب بشویم. با چه کسی در اُفتاده‌ایم؟ به چه کسی بی‌اعتنایی کرده‌ایم؟ در مَحضر و در مَنظر چه کسی رعایت نکردیم و کاری را که نباید انجام بشود، انجام داده‌ایم؟! لذا این‌ استغفار یک چشمه‌ای است که می‌جوشد و اگر انسان خودش را در مَنظر و مَحضر این چشمه قرار بدهد، خداوند متعال با استغفار‌ انسان را پاک می‌کند. «مَنْ أُعْطِیَ الِاسْتِغْفَارَ لَمْ یُحْرَمِ الْمَغْفِرَهَ[۹]»؛ مَعلوم می‌شود که استغفار‌ را هم خدا می‌دهد. استغفار‌ هم هُنر ما نیست؛ ما لَقلقه‌ی زبان داشتیم، همیشه با خودمان سرگرم شده‌ایم، در عُمرمان همیشه با خودمان سرگرم شده‌ایم. خدا می‌داند که بنده از همه‌ی شما بیشتر می‌ترسم. چون همه‌اش روی منبر و مِحراب جلوه کرده‌ایم. ‌مَعلوم نیست که کجا برای خدا بوده است. بنده اَخیراً از نمازهایم خیلی می‌ترسم. همه پُشت سر ما برای خداوند می‌آیند، اما ما خودمان، خودمان را بُت کرده باشیم و فکر کنیم که یک آدمی شده‌ایم، یا ما بهتر از این‌هایی هستیم که به ما اِقتدا می‌کنند. خیلی وحشت دارم. هرچه به مرگم نزدیک‌تر می‌شوم، وحشتم بیشتر می‌شود. «إِلهِى وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمْرِى فِى شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ، وَ أَبْلَیْتُ شَبابِى فِى سَکْرَهِ التَّباعُدِ مِنْکَ[۱۰]»؛ هیچ‌چیزی ندارم. اما این جُملات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مُناجات شعبانیه که دعاهای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جُزء کرامت‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. خداوند متعال «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ[۱۱]» است. کتاب‌الله که قرآن کریم است، «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» می‌باشد. خودِ خداوند متعال گفته است که اگر می‌توانید مُثلی برایش بیاورید و اگر نمی‌توانید که نخواهید توانست، «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»، قرآن کریم «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم قرآن ناطق است. «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»؛ علی (علیه السلام) نُسخه‌ی واحده است و مِثل ندارد. مُطلقا مِثل ندارد. لذا آثار او هم مِثل ندارد. این دعای کمیل ایشان که اگر دنیا جمع بشود، می‌تواند مانند دعای کمیل ایشان خَلق کند؟ در این مُناجات شعبانیه این‌ها بر زبان ما گذاشته‌اند و خودشان هم دریای این مطالب بوده‌اند. «وَ إِنْ کانَ قَدْ دَنا أَجَلِى وَ لَمْ یُدْنِنِى مِنْکَ عَمَلِى فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِى[۱۲]»؛ خدای من! اگر مرگم نزدیک شده است و اگر نمی‌توانم شکست‌های گذشته‌ام را با عملم جُبران کنم، تنها کاری که از من ساخته است، اقرار به تَقصیر خودم است؛ «فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِى».

Sadighi-14021105-MasjedeOzgol-Etekaf-Thaqalain_IR (4)

استغفار از رَذائل یکی از مراحل استغفار است

لذا در میان همه‌ی فَضائلی که حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و در رأس آن‌ها نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و نَفس نَفیس پیامبر ما به تَعبیر وَحی الهی که «أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ[۱۳]» را فرموده است، حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (علیه الصلاه و السلام) این آیات سوره‌ی مبارکه‌ی «هَل أتی»، سوره‌ی «انسان» و سوره‌ی «دَهر» که این‌ها فَضائل اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) است، این‌ها کلاس‌های تربیتی ماست که خداوند متعال عمل آن‌ها را برای ما تابلو کرده است تا ما بدانیم که فقط استغفار و شرمندگی ما از گُناه نباید باشد. گُناه خیلی نِکبت است، گُناه نِجاست است، گُناه قَذارت است، گُناه انسان را نَجس می‌کند، گُناه آدم را پَلید می‌کند، گُناه آدم را از چشم دوست می‌اندازد، گُناه آدم را مَنفور مَلائکه می‌کند. بدتر از گُناه رَذائل است. چون منشأ گُناهان آن خصلت‌های ماست، آن سَجایای ما هست. لذا وجودِ حَسد واقعاً یک کوره‌ی جهنّم در باطن آدم است و بَشر را از روز اوّل بدبخت کرده است. حَسد اوّلین گُناهی است که بَشر بعد از هُبوط به زمین مُبتلا به آن شده است. پیامبرزاده که در مُحیط خَرابی هم نبوده است که بگوییم این شبکه‌ها، این تبلیغات او را خَراب کرد. پدرش حضرت آدم (علیه السلام) صَفی الله بود، بچّه‌های پیامبر برادر، برادرش را کُشت. این‌ها برای ما خیلی عِبرت است، از آن‌ غافل نباشیم. خداوند متعال لحظه‌ای اگر بخواهد ما هم بچّه‌ی آدم هستیم و از این کارها می‌کنیم. انسان‌هایی بودند که وزیر بودند، مَشهور بودند، اهل فَضل بودند، آدم‌کُشی کردند، همسرشان را کُشتند؛ ما نباید خودمان را مُستثنی بدانیم و این‌ها را مَلامت کنیم. این جای مَلامت نیست. «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی[۱۴]»؛ هرکسی را که خداوند متعال به او رَحم کرده است، دستش را گرفته است و به او مَصونیّت داده است، هرکسی را خداوند متعال ولو برای یک لحظه رها کرده است،  بدتر از قتل هم انجام می‌دهد. هر کاری از بَشر ساخته است. لذا مهم‌تر از گُناه حَسد است، تَکبرُّ است، حِرص است. بعضی‌ها زودرَنج هستند، کینه‌ی مؤمن در دلشان می‌ماند. همه اشتباه دارند، ولی باید زود ذهن را پاک کرد. مخصوصاً این‌هایی که اعتکاف آمده‌اند، «أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ[۱۵]»، هرکسی بر گردن شما حقّ دارد، همه را ببخشید. بگذارید خداوند متعال شما را ببخشد، بگذارید خداوند متعال به بَرکت خوبی‌های شما ما را که دوست داریم با شما باشیم هم ببخشد. گاهی خداوند متعال بخاطر شما بنده را نیز می‌بَخشد. هیچ نااُمید نیستم. باید این دل را پاک کرد.‌ وقتی دل کینه دارد، وقتی حَسد دارد، وقتی تَکبرُّ دارد، این عبادت اعتکاف رویش ندارد. این زمین نَرم نیست و صَخره است. بَذرپاشیدن بر روی صَخره حَرام‌کردن سرمایه است. اگر دل انسان نَرم نشود، اگر درست نشود، اعتکاف هم برایش کاری نمی‌کند. آن را با خودش آورده است، بدی‌ها را با خودش آورده است، نیامده است که درست بشود و اصلاً توجّه ندارد که خَرابی آن کُجاست. لذا استغفار از رَذائل نکته‌ی بعدی آن است.

Sadighi-14021105-MasjedeOzgol-Etekaf-Thaqalain_IR (3)

استغفار از غفلت‌ها از دیگر مراحل استغفار است

استغفار از غفلت‌ها «لَیتَ شِعرِی فِی غَفَلاتِی[۱۶]»، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خداوند متعال عَرضه می‌دارد: خدایا! کاش می‌دانستم در آن حالات غَفلت از من روی برگردانده‌ای، از من بدت آمد؟ ما چه‌قَدر خدا را فراموش می‌کنیم؟ این‌ غفلت‌ها و خدافراموشی‌ها که حال گُناه هم نکرده‌ایم، ولی خودِ غفلت و خداوند را از یاد بُردن وَسخ است. طبق اَدعیه‌ی ما این چِرک روح است و روح ما و جان ما چِرک‌گرفته است، لَجن‌گرفته است. «غَفَلاتِ أوساخَنا»؛ از غفلت‌ها باید استغفار کرد. اما کلاسی را که ائمه‌ی ما خودشان طیّ کرده‌اند و خداوند متعال به ما آموزش می‌دهد، «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ» است. در سوره‌ی نَصر می‌فرماید: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا[۱۷]»؛ بعد از آن‌که به پیروزی رسیدید، حالا این پیروزی با نَفس اَمّاره هم همین‌گونه است. این چند روزه خداوند متعال شما را نَرم می‌کند، خداوند متعال شما را عَبد می‌کند، خداوند متعال شما را بر سر سُفره‌ی ضیافت خودش به مقام می‌رساند، تَمیزتان می‌کند. «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ[۱۸]»؛ این خانه‌ی دلتان را خودِ خداوند متعال نَقاشی می‌کند و نَقاش چیره‌دستی است و دل بسیار زیبایی به شما می‌دهد. دل که زیبا شد، گِل قشنگ می‌شود، انسان زیبا می‌شود. گِلِ آلوده جهنّمی است. تا گِل‌مان درست نشود، سِرشت‌مان درست نشود، ما بهشت نمی‌رویم. خوشگِلی به ظاهر نیست؛ به آن گِل است. دل که زیبا بشود، گِل زیبا می‌شود.‌ انسانی که خوشگِل شد، بهشتی می‌شود.‌ بهشتی‌ها همه زیبا هستند و در رأس خوشگِل‌های بهشت هم آقای ما که دارد نَوازشتان می‌کند و به این‌جا آورده است، آقا را ببینید. آقای «بهجت» ما (رضوان الله تعالی علیه) که خداوند ایشان را با اولیائش مَحشور کند، هرگاه بنده می‌خواستم به مَکّه یا برای زیارتی بروم، می‌رفتم و از ایشان توشه می‌خواستم. می‌گفتند: اُمیدواریم این بار با دست پُر برگردی و یک خبری از حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) بیاوری. این عبادت تَرکیبی شما یکی از مواردش این است که خاصیّت حجّ دارد و ان‌شاءالله در حجّ «مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو[۱۹]»؛ امام زمان! «مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه[۲۰]».

Sadighi-14021105-MasjedeOzgol-Etekaf-Thaqalain_IR (2)

مُعتکف باید در دوران اعتکاف درباره‌ی مرگ تفکّر داشته باشد

آن چیزی که در سوره‌ی مبارکه‌ی انسان آمده است، «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا» است. نه از گُناه، نه از رَذائل اخلاقی، نه از غفلت‌ها، بلکه از کارهای خوبشان می‌ترسیدند، از کارهای خوبشان خجالت می‌کشیدند. نمازی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نزد خداوند متعال می‌خواند، آب می‌شود. زیرا این نماز که در مَحضر خداوند به حساب نمی‌آید. این‌ها از خوبی‌های خودشان در پیشگاه خداوند متعال خجالت می‌کشیدند. غَرق در عظمت خداوند بودند، غَرق در نعمت‌ها و اِکرام خداوند متعال بودند. این همه احسان، این همه اِکرام، این همه بزرگی، لذا این کارهای خودشان هراندازه‌ای هم زیاد بود، باز هم خجالت کارهایشان را می‌کشیدند. از نمازش استغفار می‌کرد، از روزه‌اش استغفار می‌کرد، از احسانش خجالت می‌کشید، زیرا این‌که در مَحضر تو چیزی نیست. «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ[۲۱]»؛ لذا ان‌شاءالله تعالی این توصیه‌های مرحوم «آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۲۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) را رعایت کنید. این‌جا یک بخشی از وقت‌مان را به فکر بگذرانیم. به خداوند، مال و مَنال دنیا، شُهرت و ریاست دنیا جُز این‌که توقّف انسان را در دادگاه عَدل الهی زیاد می‌کند و انسان در آن‌جا گیر می‌کند، پاسخی نخواهد داشت. اَمانتداری کرده است یا خیر؟ به چه قیمتی آمد و به مسئولیت رسید؟ حالا که مسئول شد، کارنامه‌اش درخشان است؟ «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ[۲۳]»؛ هرکسی پیش خودش، خودش می‌داند که چکاره است. در مورد فکر هم مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گویند که اوّل فکر در مرگ است. این سه روز آمده‌ایم که وقتی می‌میریم، زیبا بمیریم. ما که خوب زندگی نکردیم؛ ولی این اعتکاف، این راهپیمایی اربعین یک زندگی جدیدی است. یک تجربه‌ی فوق‌العاده‌ای است که می‌شود این‌گونه زندگی کرد.‌ می‌شود یک جَمعی سه روز دور هم باشند و هیچ مشکل سیاسی و مشکل اجتماعی و مشکل نژادی نداشته باشند. همه بجوشند، همه خادم باشند، همه دوست باشند، همه همدیگر را بخواهند. می‌شود این‌گونه بود. می‌شود به کم قناعت کرد. می‌شود خانه نداشت و دور هم روزگار را گُذراند. این‌ها تمرین برای آمدن امام زمان (ارواحنا فداه) است. تا آن اِنقطاع حاصل نشود، تا ما یک زندگی آسان را به خودمان باور نکنیم، اگر امام زمان (ارواحنا فداه) بیاید، ما با امام زمان (ارواحنا فداه) مشکل خواهیم داشت. خیلی‌ها امروز با انقلاب مشکل دارند، برای این‌که توقّع‌شان رسیدن به دنیاست. هر اندازه‌ای هم به او بدهی، توقّعاتش بیشتر هم می‌شود و راضی نمی‌شود؛ ولی آن کسی که شهادت‌طلب است، خودش را بدهکار می‌داند. نه تنها طلبکار نمی‌دانی و به ولایت و این و آن گیر نمی‌دهد، بلکه می‌گوید من را نخریدند. همه رفتند، خداوند متعال این‌ها را با چهره‌ی گُلگون بُرد، اما من را لایق ندید و من در قُربانگاه پذیرفته نشدم. این‌ها خودشان را وامانده می‌دانند، جامانده می‌دانند، دست و پا می‌زدند که خداوند متعال بنَحوی با یک شَفیعی این‌ها را هم بالا ببَرد. لذا این خیلی مهمّ است که می‌فرماید: «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ»؛ با این‌که اهل وفا بودند و هیچ کم نمی‌گذاشتند، ولی خوف داشتند و نگران بودند. لذا فکر در مرگ اوّلین مسأله است. مشکل مرگ را حل کنید. خوب بمیریم، زیبا بمیریم، مرگ‌مان عُبور از پُل خطرناک دنیا و رسیدن به خانه‌ی خوبِ آخرت باشد. این خیلی مهمّ است.

مُعتکف باید در دوران اعتکاف درباره‌ی مرگ تفکّر داشته باشد

دوّم فکر در خود است. من چه کسی هستم؟ من چه چیزی هستم؟ می‌گویند مرحوم «مُلّا حُسینقلی هَمدانی[۲۴]» (رحمت الله علیه) گاهی عَبا بر روی سرش می‌کشیده و به کسی نگاه نمی‌کرده است. شخصی از او پُرسیده بود ـ آخوند خیلی بزرگ است و سیصد مُجتهد صاحب کرامت تربیت کرده است ـ و به ایشان گفته بود که چرا عَبا بر روی صورت می‌کشید؟ ایشان پاسخ داده بودند: بعضی‌ها را با صورت بَرزخی‌شان می‌بینم و طاقت نمی‌آورم و نمی‌خواهم آن‌ها را ببینم. پُرسیده بود: من در چه صورتی هستم؟ ایشان گفته بودند: چه کار داری؟! «لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ[۲۵]»؛ ما حاضر نیستیم حتی خودمان را ببینیم. گاهی وقتی کارهایی که کرده‌ایم یادمان می‌آید، فوری می‌خواهیم عُبور کنیم. توقّف نمی‌کنیم، آن کارهایی که آدم از خودش سُراغ دارد، گاهی خودش از خودش مُنزجر می‌شود و بدش می‌آید. «لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ»؛ چه کار داری که پَرده‌ی باطن خود را کنار می‌زَنی؟ خداوند متعال آبروداری کرده است و تو هم با خدای خودت عَهد کن، خداوند تو را می‌بخشد.‌ اِصرار کرده بود و به او گفته بود: تو به شکل اُلاغ هستی. این به صورت مُرتّب گریه می‌کرده و می‌گفته که من اُلاغ هستم، من اُلاغ هستم، من اُلاغ هستم. «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ[۲۶]»؛ منظور این آیه بیشتر ما هستیم. مَثل عالِم بی‌عمل، مَثل اُلاغ است، سگ هم همین‌گونه است. «بَعلم باعورا[۲۷]» را که انسان خوش‌سابقه و مُستجاب‌الدعوه بود، در آخر مَثل او مَثل سگ شد. آن را هم ما نمی‌گوییم و قرآن کریم می‌فرماید. پس می‌شود که صورت انسان صورت آدمی باشد، ولی باطنِ او باطنِ حیوانی باشد.‌ گُرگ باشد، همه‌اش می‌خواهد بدَرد، همه‌اش حمله دارد، همه‌اش نیشِ زبان دارد، همه‌اش خُرد می‌کند، همه‌اش افراد را لِه می‌کند. این‌ها که آدم نیستند، ولی خودشان نمی‌فَهمند که چه چیزی هستند. لذا دوّمین فکری که مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گوید، فکر در خود است. ببین تو چه کیستی و چیستی. بارقه‌ی خدا هستی، از روح الهی هستی، می‌خواهی روح‌الله بشوی و یا مَسخ شده‌ای و چیز دیگر درآمده‌ای. آدم خودش را بشناسد، واقعیّات خودش را ببیند. ببینید که در چه خطی است. سوّم هم فکر در نیستی است. «لیس فی الدار غیره دیار[۲۸]». پَناه به خدا می‌بَریم.

ولایتِ فقیه تحتِ ولایت امام زمان (ارواحنا فداه) است

اگر روز میلاد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نبود، بنده روضه‌خوان هستم و افتخارم هم به این است که یکی از روضه‌هایم قبول بشود؛ زیرا این گریه‌هایی که مُستمعین ما می‌کنند، بالاخره این‌ها هم در روز قیامت به ما رَحم می‌کنند. شماها به ما رَحم می‌کنید. بنده هم دیگر روضه نمی‌خوانم و این اوقات طلایی شما را بیشتر نمی‌گیرم. از همه‌ی شما التماس دعا دارم. خوشحال هستم که بحمدالله جناب آقای دکتر هم در این‌جا حضور دارند و اُمیدوارم با دست پُر و با کارنامه‌ی امضاء شده و ان‌شاءالله قَلم عَفو بر گذشته‌ها کشیده شده، انگار روز و روزگارتان را تازه شروع می‌کنید. یک برنامه‌ریزی زیبا داشته باشید که از این به بعد بنده باشیم، آزاد نباشیم. برای مردم غَزّه دعا کنید، برای زُدوده‌شدن این ویروس‌‌های خونخواری و بی‌رَحمی دعا کنید، برای سلامتی و طول عُمر این عَمود خیمه‌ی امنیّت‌مان مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) دعا کنید. خدا می‌داند که بَدل ندارد و از مخالفین ایشان هم بپُرسید که چه کسی به جای ایشان می‌آید؟ با این سِعه‌ی صدر، با این بزرگی، با این نورانیّت، با این اِنقطاع الی‌الله، با این توکّل؛ فکر نکنید که حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و این خَلف صالح ایشان در چارچوب قانون می‌توانند این کارها را بکنند. خیلی‌ها زور می‌زنند و ریل‌گذاری می‌کنند، ولی موفّق نمی‌شوند. عنایت خداست. امام (رضوان الله تعالی علیه) قانون اساسی را امضاء کرده است، آراء مردم را امضاء کرده است. این را توجّه داشته باشیم. ولایت امام زمان (ارواحنا فداه) تَکوینی است و ولایت نایب ایشان تَشریعی است. ولی تحتِ ولایت است. «صائنا لنفسِهِ[۲۹]»، «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا[۳۰]»، هدایت‌شده هستند، دست‌شان را می‌گیرند. ما هم اگر صاف بشویم، دست‌مان را می‌گیرند. ولی یک نفر مگر می‌تواند با این همه توطئه‌های جهانی مقابله کند؟ چیزی ندارد و به چیزی هم دل نبسته است و از اوّل هم همین‌گونه بوده است. ایشان را دعا کنید که یک نعمتی است که خداوند این نعمت را از ما نگیرد.‌ سلامتی خودتان را بیمه کنید. آقای دکتر! جناب آقای دکتر «داودی» زنگ زده بودند و دیدم که دستپاچه هستند. مَعلوم شد که سرطان لوزالمعده دارند. خیلی با دستپاچگی داشتند با بنده صحبت می‌کردند و بنده از خودم خجالت کشیدم و به صورت مُرتّب هم برای ایشان دعا می‌کنم. خیلی مُتدیّن و خیلی خوب هستند؛ ولی این‌گونه است که انسان سالم است و یک‌مرتبه می‌بیند که این شده است. یک دردی گرفته بود و او را به دکتر بُرده بودند و گفته بودند که یک چیز دیگری است. لذا این سلامتی را به شیطان ندهیم، به نَفس‌مان ندهیم. این را برای خودمان و آخرت‌مان صرف کنیم. این امنیّت را قَدر بدانیم و ان‌شاءالله با این اعتکاف‌ها بیمه کنیم. این فقری که عدّه‌ای رَنج می‌بَرند و این ناتَرازی‌هایی که در بعضی‌ از جاها وجود دارد، این‌ها را اعتکاف حل می‌کند. خدا می‌داند که گاهی بخاطر دل شکسته و اشک یک دل‌شکسته‌ خداوند متعال یک اُمّتی را از بَلاها نجات می‌دهد.‌

دعا

خدایا! به آبروی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به تقرّب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به ناله‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به صَعقه‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به سوز و گُداز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به مناجات‌ها و خلوت‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، السّاعه همه‌ی ما را ببخش و بیامُرز.

خدایا! این اُمیدواران روزگار که به کانون اُمید اعتکاف با یک دنیا توقّع روی آورده‌اند، همه را حاجت‌رَوا بگردان.

خدایا! به برکت این اعتکاف‌های خالصانه مملکت‌مان را از همه‌ی مشکلات نجات عنایت بفرما.

خدایا! دل‌ها را به هم مهربان کُن.

خدایا! دل‌ها را به هم خوشبین کُن.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را به جان خودمان نینداز.

خدایا! دشمنان ما را به جان خودشان بینداز.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را در همین ایّام برسان.

خدایا! این مرد بزرگ نایب امام زمان (ارواحنا فداه) را برای ما نگاه دار.

خدایا! این ملّت صبور، شهیدداده، اهل اعتکاف، اهل‌الله و اهل عبادتِ ما را در میان همه‌ی اُمّت‌ها همیشه برجسته و سربلند نگاه دار.

خدایا! خیر و برکتت را، باران رحمتت را از ما دَریغ مَدار.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و گذشتگان‌مان که به گردن ما حقّ دارند و هرچه داریم بر سر سُفره‌ی شهدا و امام (رضوان الله تعالی علیه) داریم، همه را در اَعلی علییّن طَبق‌هایی از نور نصیب‌شان بگردان و اَروح طیّبه‌شان را از ما راضی بدار.

خدایا! به حقیقت حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) همه‌ی مریض‌ها و این مریض عزیز را شِفا عنایت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه انسان، آیات ۷ الی ۹٫

[۳] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۹٫

[۴] نهج البلاغه، حکمت ۱۵۴؛ نکوهش رضایت به باطل.

«وَ قَالَ (علیه السلام): الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ، وَ عَلَى کُلِّ دَاخِلٍ فِی بَاطِلٍ إِثْمَانِ، إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِه».

[۵] المحجّه البیضاء، ج ۸، ص ۱۲۵٫

«قالَ اللّه ُ تَعالى: اَلأِخْلاصُ سِرٌّ مِنْ اَسْرارى اَسْتَوْدِعُهُ قَلْبَ مَنْ اَحْبَبْتُهُ مِنْ عِبادى».

[۶] الجواهر السنیّه، ص ۶۷٫

«وَ قالَ تَعالى: یَابْنَ آدَمَ! اَکْثِرْ مِنَ الزّادِ اِلى طَریقٍ بَعیدٍ، وَ خَفِّفِ الْحَمْلَ فَالصِّراطُ دَقیقٌ، وَ اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ، وَاَخِّرْ نَوْمَکَ اِلَى القُبُورِ وَفَخْرَکَ اِلىَ المیزانِ وَ لَذّاتِکَ اِلَى الجَنَّهِ، وَ کُنْ لى، اَکُنْ لَکَ».

[۷] سوره مبارکه طارق، آیه ۹٫

[۸] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت نامه امام رضا (علیه السلام).

«…رَبِّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ حَیَاءٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ رَجَاءٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ إِنَابَهٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ رَغْبَهٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ رَهْبَهٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ طَاعَهٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ إِیمَانٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ إِقْرَارٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ إِخْلاَصٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ تَقْوَى‏ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ تَوَکُّلٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ ذِلَّهٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ عَامِلٍ لَکَ هَارِبٍ مِنْکَ إِلَیْکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تُبْ عَلَیَّ وَ عَلَى وَالِدَیَّ بِمَا تُبْتَ وَ تَتُوبُ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ‏ یَا مَنْ یُسَمَّى بِالْغَفُورِ الرَّحِیمِ یَا مَنْ یُسَمَّى بِالْغَفُورِ الرَّحِیمِ یَا مَنْ یُسَمَّى بِالْغَفُورِ الرَّحِیمِ‏…».

[۹] نهج البلاغه، حکمت ۱۳۵؛ اثر دعا، توبه، استغفار و شکر.

«وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أُعْطِیَ أَرْبَعاً لَمْ یُحْرَمْ أَرْبَعاً؛ مَنْ أُعْطِیَ الدُّعَاءَ لَمْ یُحْرَمِ الْإِجَابَهَ، وَ مَنْ أُعْطِیَ التَّوْبَهَ لَمْ یُحْرَمِ الْقَبُولَ، وَ مَنْ أُعْطِیَ الِاسْتِغْفَارَ لَمْ یُحْرَمِ الْمَغْفِرَهَ، وَ مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ لَمْ یُحْرَمِ الزِّیَادَهَ».

[۱۰] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).

«…إِلٰهِى إِنْ أَخَذْتَنِى بِجُرْمِى أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ، وَ إِنْ أَخَذْتَنِى بِذُنُوبِى أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ، وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِى النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَها أَنِّى أُحِبُّکَ. إِلٰهِى إِنْ کانَ صَغُرَ فِى جَنْبِ طاعَتِکَ عَمَلِى فَقَدْ کَبُرَ فِى جَنْبِ رَجائِکَ أَمَلِى. إِلٰهِى کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَهِ مَحْرُوماً وَ قَدْ کانَ حُسْنُ ظَنِّى بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِى بِالنَّجاهِ مَرْحُوماً؟! إِلٰهِى وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمْرِى فِى شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ، وَ أَبْلَیْتُ شَبابِى فِى سَکْرَهِ التَّباعُدِ مِنْکَ. إِلٰهِى فَلَمْ أَسْتَیْقِظْ أَیَّامَ اغْتِرارِى بِکَ، وَ رُکُونِى إِلىٰ سَبِیلِ سَخَطِکَ؛ إِلٰهِى وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ. إِلٰهِى أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُواجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّهِ اسْتِحْیائِى مِنْ نَظَرِکَ، وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ. إِلٰهِى لَمْ یَکُنْ لِى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لَِمحَبَّتِکَ، وَ کَما أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخالِى فِى کَرَمِکَ، وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِى مِنْ أَوْساخِ الْغَفْلَهِ عَنْکَ…».

[۱۱] سوره مبارکه شوری، آیه ۱۱٫

«فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَ مِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا ۖ یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ ۚ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ۖ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ».

[۱۲] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).

«…إِلٰهِى إِنْ حَرَمْتَنِى فَمَنْ ذَا الَّذِى یَرْزُقُنِى؟ وَ إِنْ خَذَلْتَنِى فَمَنْ ذَا الَّذِى یَنْصُرُنِى؛ إِلٰهِى أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ . إِلٰهِى إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَىَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ . إِلٰهِى کَأَنِّى بِنَفْسِى واقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلِى عَلَیْکَ فَقُلْتَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِى بِعَفْوِکَ . إِلٰهِى إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلىٰ مِنْکَ بِذٰلِکَ؟ وَ إِنْ کانَ قَدْ دَنا أَجَلِى وَ لَمْ یُدْنِنِى مِنْکَ عَمَلِى فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِى . إِلٰهِى قَدْ جُرْتُ عَلىٰ نَفْسِى فِى النَّظَرِ لَها فَلَهَا الْوَیْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها . إِلٰهِى لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَىَّ أَیَّامَ حَیاتِى فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّى فِى مَماتِى . إِلٰهِى کَیفَ آیَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لِى بَعْدَ مَماتِى وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِى إِلّا الْجَمِیلَ فِى حَیَاتِى؛ إِلٰهِى تَوَلَّ مِنْ أَمْرِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَعُدْ عَلَىَّ بِفَضْلِکَ عَلىٰ مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ . إِلٰهِى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنْیا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلىٰ سَتْرِها عَلَىَّ مِنْکَ فِى الْأُخْرىٰ . إِلٰهِى قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَىَّ إِذْ لَمْ تُظْهِرْها لِأَحَدٍ مِنْ عِبادِکَ الصَّالِحِینَ فَلا تَفْضَحْنِى یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلىٰ رُؤُوسِ الْأَشْهادِ . إِلٰهِى جُودُکَ بَسَطَ أَمَلِى، وَ عَفْوُکَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِى . إِلٰهِى فَسُرَّنِى بِلِقائِکَ یَوْمَ تَقْضِى فِیهِ بَیْنَ عِبادِکَ. إِلٰهِى اعْتِذارِى إِلَیْکَ اعْتِذارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِى یَا أَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ الْمُسِیئُونَ…».

[۱۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ».

[۱۴] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۳٫

«وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۱۵] سوره مبارکه نور، آیه ۲۲٫

«وَ لَا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَهِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَىٰ وَ الْمَسَاکِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۱۶] بحارالانوار جلد ششم، ج ۶، ص ۱۶۵٫

«نحن بامیرالمؤمنین علیه السلام فی بقیه من اللیل واصغاً یده علی الحائط شبیه الواله و هو یقول: ان فی خلق السموات و الارض الی اخر الایه. قال: ثم جعل یقرء هذه الایات و یمر شبه الطایر عقله، فقال لی: اراقد انت ام رامق؟ قال قلت: رامق. هذا انت تعمل هذا العمل، فکیف نحن؟ قال: فارخی عینیه فبکی، ثم قال لی: یا حبّه، ان للّه موقفاً و لنا بین یدیه موقف لایخفی علیه شی ء من اعمالنا. یا حبّه، ان اللّه اقرب الیّ و الیک من حبل الورید. یا حبّه، انه لن یحجبنی و لا ایاک عن اللّه شیء. قال: انه لیس من قطره قطرت من عین رجل من خشیه اللّه الاّ اطفأت بحاراً من النیران… فکونوا (کذا) من اللّه علی حذر فقد انذرتکما. ثم جعل یمر و هو یقول: لیت شعری فی غفلاتی أ معرض انت عنی ام ناظر الیّ و لیت شعری فی طول منامی و قله شکری فی نعمک علی ما حالی. قال: فواللّه مازال فی هذا الحال حتی طلع الفجر».

[۱۷] سوره مبارکه نصر، آیات ۱ الی ۳٫

[۱۸] سوره مبارکه حجرات، آیه ۷٫

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».

[۱۹] شیخ بهایی، دیوان اشعار، مخمس.

[۲۰] همان.

[۲۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۲۳.

«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ».

[۲۲] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۲۳] سوره مبارکه قیامه، آیه ۱۴٫

[۲۴] ملاحسینقلی همدانی (۱۲۳۹-۱۳۱۱ق) عارف و فقیه قرن ۱۳و۱۴ق بود. او در تهران، سبزوار و نجف در فقه، اصول، فلسفه و اخلاق از درس شیخ انصاری و سید علی شوشتری استفاده نمود. میرزا باقر قاضی طباطبایی، میرزا جواد ملکی تبریزی، سید محسن امین، محمد بهاری همدانی، میرزا محمدحسین نائینی و آخوند خراسانی از شاگردان وی هستند. برخی معتقدند شیوه سلوک، تعلیم و تربیت ملا حسینقلی همدانی همانند شیوه سلوک استادش، سیدعلی شوشتری، مبتنی بر معرفت نفس، التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. بیشتر آثار همدانی تقریرات درس او به قلم شاگردانش است. البته تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری نوشته خود اوست. ملاحسینقلی درگزینی نجفی، معروف به ملاحسینقلی شوندی همدانی، در سال ۱۲۳۹ق/ ۱۲۰۳ش در روستای شوند (شهررزن، استان همدان) به دنیا آمد. نسب وی به جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، می‌رسد. حسینقلی در سفر زیارتی به کربلا در ۲۸ شعبان ۱۳۱۱ق، (۱۶ اسفند ۱۲۷۲ش) درگذشت و وی را در حرم امام حسین (علیه السلام) در ایوان حجرۀ چهارم از صحن شریف دفن کردند. رمضان، پدر همدانی که چوپان بود، او را برای تحصیل علوم دینی به تهران فرستاد. حسینقلی در تهران درس‌های مقدماتی، سطوح فقه و اصول را فراگرفت و سپس در درس‌های خارج فقه و اصول عالمان تهران، به خصوص حلقه درس شیخ عبدالحسین طهرانی شرکت کرد. او برای شرکت در درس فلسفه ملاهادی سبزواری به سبزوار رفت.

حسینقلی پس از مدتی اقامت در آنجا، عازم نجف شد. در نجف از درس فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری بهره‌مند شد و از طریق وی بود که به درس اخلاق سیدعلی شوشتری راه یافت و شاگرد او شد. حسینقلی پس از فوت شیخ انصاری، با وجود تمایل به تدریس دروس فقه و اصول، به توصیه سید شوشتری به تربیت و تعلیم اخلاقی شاگردان پرداخت و پس از فوت وی، در کنار جلسه اخلاق در منزل خود، فقه و اصول را تدریس نمود. برخی معتقدند شیوه سلوک و تعلیم و تربیت همدانی مطابق با شیوه سلوک سیدعلی شوشتری بود و مشایخ سلوکی او از طریق سیدعلی شوشتری به محمدرضا دزفولی و از طریق او به سید صدرالدین دزفولی و از او به آقا محمد بیدآبادی و از او به سید قطب الدین نیریزی، می‌رسد. شیوه سلوک ملاحسینقلی مبتنی بر معرفت نفس، ( که ملازم با معرفت ربّ بوده) و التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. برخی گفته‌اند حسینقلی گاه در خلال درس از بیم آنکه مبادا غفلتی پیش آمده باشد و سخنی برای رضای خداوند نگفته باشد، سکوت می‌کرده است.

آقا بزرگ تهرانی که دو سال پس از رحلت ملاحسینقلی همدانی وارد عراق شد او را بر روش و طریقه سید ابن طاووس دانسته است. به عقیده وی، ملاحسینقلی بر بیشتر علمای طبقه بعد از خود حق دارد و شاگردان او ستارگان زینت بخش آسمان علم و فضلیت‌اند. وی از اینکه محضر او را درک نکرده تأسف خورده و خوشحال بوده که شاگردان او را درک کرده است. به نظر او، شاگردان آخوند، علم را با عمل آمیخته‌اند. وی بر این باور است که سالیانی طولانی پس از آخوند همدانی هیچکس در علم اخلاق و تهذیب نفوس مانند او یافت نشد. میرزا جواد ملکی تبریزی: استادی بزرگ، اهل عمل و کامل است و مانند او را در وصول به مقامات ندیده ام. سید حسن صدر: جمال سالکان راه وصال، نخبه فقیهان ربّانی، استوانه حکیمان و متکلّمان و برگزیده محققان و اصولیان بود. سید محسن امین نیز درباره ملاحسینقلی نوشته است که در میان معاصرانش برای او، در علم اخلاق و تهذیب نفوس، نظیری یافت نمی‌شود. سید محمدحسین حسینی تهرانی: مرحوم‌ آخوند ملاّ حسینقلی همدانی… در رشتۀ توحید حقّ تبارک‌ و تعالی‌ بی نظیر بوده‌اند.

بیشتر آثار همدانی تقریرات او به قلم شاگردانش است. تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری که به قلم خود اوست. تقریرات درس سیدعلی شوشتری، که وقف حسینیه شوشتری‌های نجف شده است. تقریرات درس فقه (۴ جلد)، شامل صلاهالمسافر، الخلل و القضاء، الشهادات و رهن که شاگردانش نوشته‌اند. امالی در موضوع اخلاق، که بعضی از شاگردانش آن را جمع آوری نموده‌اند. مکاتبات و دستور العمل‌ها، که میرزا اسماعیل تبریزی (تائب) آن‌ها را همراه با بعضی دستورالعمل‌ها و مکاتبات احمد کربلائی و محمد بهاری و آقا محمد بیدآبادی جمع آوری کرده و در پایان کتاب تذکره المتقین در ۱۳۲۹ق به چاپ رسانده است.

[۲۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۰۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا ۗ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ».

[۲۶] سوره مبارکه جمعه، آیه ۵٫

«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ ۚ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ».

[۲۷] بَلعم باعورا عالمی معاصر حضرت موسی (علیه‌السّلام) و برخوردار از آیت الهی بود که بر اثر پیروی از شیطان و هوای نفس به گمراهی و انحطاط گرایید؛ در این مقاله سرگذشت بلعم باعورا را از کتب مقدس (تورات) و روایات اسلامی و سوره اعراف در قرآن مجید بیان می‌کنیم. بَلعَم بن باعور، شخصیتی در تورات و روایات اسلامی که نخست در سبیل هدایت بود و سپس گمراه شد. نام پدرش را بعور، باعورا، باعرا و اَبَر گفته‌اند. اگر بلعم واژه‌ای عربی باشد به معنی مردی است که زیاد‌ می‌خورد و غذا را‌ می‌بلعد. اما گویند بلعم همان بِلْعام در تورات و نامی عبری‌ می‌باشد به معنای «خداوند مردم» بلعم باعورا از علماء بنی‌اسرائیل، معاصر حضرت موسی (علیه‌السّلام) بود که در یکی از قریه‌های بلقاء شام زندگی می‌کرد. ابن قتیبه در روایتش از وهب بن منبّه، بلعم را از نوادگان دختری لوط پیامبر دانسته، اما طبرسی به نقل از ابوحمزه ثمالی، و ثعلبی او را از نوادگان پسری لوط معرفی کرده‌اند. برخی گفته‌اند که بلعم همان لقمان است که حکایت‌های او پیش از اسلام در میان اعراب رواج داشته است، هر چند ثعلبی نام پدر هر دو را باعور گفته است، اما او نسب بلعم را به لوط و نسب لقمان را به تارخ پدر ابراهیم رسانیده است. طبری در روایات خود از ابن مسعود و مجاهد، بلعم را از بنی‌اسرائیل دانسته است و در دو روایتش از ابن عباس او را یمنی و کنعانی معرفی کرده است. بغوی و دیگران نیز از او پیروی کرده‌اند. بلعم پیشگویی می‌کرد و از حوادث آینده خبر می‌داد. گویا پیرو آئین ابراهیم بوده و مردم از اطراف به نزد او می‌آمدند تا دربارۀ آنان پیشگویی کند و برای برکت‌یافتن دارایی و زندگی آنها دعا کند.

در روایات اسلامی از شخصیت بلعم و کیفیت گمراه شدنش سه گونه سخن رفته است: کنعانیان از او خواستند تا در حق موسی و همراهانش، یا در حق یوشع و یارانش نفرین کند، اما نفرین بلعم به عکس اثر کرد. ازین‌رو وی برای نابودی بنی‌اسرائیل پیشنهاد کرد که در میان آنان فساد و فحشا رواج داده شود. بر اساس برخی گزارش‌های تورات، مردم موآب و مدیان پس از ناکامی بلعام در نفرین بنی‌اسرائیل و با پیشنهاد وی، زنان و دختران خود را با هدف به انحراف کشاندن قوم موسی (علیه‌السّلام) به اردوگاه آنان روانه کردند. این نیرنگ سودمند افتاد و در نتیجه خداوند بر بنی‌اسرائیل غضب کرد و ایشان را به طاعون مبتلا ساخت که بیش از هفتاد هزار نفر از آنان از بین رفتند. در تورات بدون استناد ماجرا به بلعم، به وقوع فحشا و طاعون و مرگ بیست و چهار هزار نفر اشاره شده است. همچنین شمار فراوانی نیز که به درخواست زنان، در مراسم قربانی بت‌های آنان شرکت کرده و ضمن خوردن از گوشت قربانی‌ها، بر بت‌ها سجده کرده بودند به سبب ارتداد و به فرمان خدا و به دست موسی و یارانش کشته می‌شوند. بنابر گزارش تورات، بلعام سرانجام همراه حاکمان مِدْیان و به دست بنی‌اسرائیل کشته می‌شود. ناکامی بلعام در نفرین بر بنی‌اسرائیل، تکلم الاغ او و به انحراف و ارتداد کشاندن بنی‌اسرائیل در عهد جدید نیز بازتاب یافته و از بلعام به عنوان نماد عالمی کذاب، رشوه خوار و مفسد یاد شده است که موجب انحراف و گمراهی دینی مردم می‌شود؛ همچنین در منابع اهل کتاب از پیدایش برخی فرقه‌های مذهبی یاد شده است که به پیروی از آموزه‌های بلعام، زنا کرده و از گوشت قربانیان بت‌ها می‌خورده‌اند.

نام بَلعم باعورا از اَعلام غیر مصرّح قرآن (صریحاً در قرآن نیامده است) است. همه مفسران شیعه و سنی هرچند با دیدگاهی متفاوت، در ذیل آیات ۱۷۵-۱۷۶ اعراف به گزارشی از سرگذشت وی پرداخته‌اند: «واتلُ عَلَیهِم نَبَاَ الَّذی ءاتَینـهُ ءایـتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَاَتبَعَهُ الشَّیطـنُ فَکانَ مِنَ الغاوین ولَو شِئنا لَرَفَعنـهُ بِها ولـکِنَّهُ اَخلَدَ اِلَی الاَرضِ واتَّبَعَ هَوهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلبِ اِن تَحمِل عَلَیهِ یَلهَث اَو تَترُکهُ یَلهَث ذلِکَ مَثَلُ القَومِ الَّذینَ کَذَّبوا بِـایـتِنا فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرون». در این آیات، سخن از حکایت مردی است که به سبب دست یافتن به مراتب نسبتاً بالایی از علم و معنویت، از برخی مواهب خاص الهی برخوردار بوده و می‌توانسته بر اساس آن به مراتب برتری نیز دست یابد؛ اما پیروی از شیطان و خواهش نفسانی، وی را به تکذیب آیات الهی واداشت و در نتیجه او مواهب یاد شده را از دست داد و در جرگه گمراهان درآمد. چنان که صاحبان دیدگاه نخست نیز در مورد اینکه شخص یاد شده، بلعم است یا فردی دیگر، به اختلاف گراییده‌اند. بر اساس دیدگاه مشهور مفسّران شیعه و سنی، مورخان مسلمان و نیز برخی احادیث اسلامی، آیات یادشده، حکایت سرگذشت بلعم باعوراست. از جمله حدیث امام باقر (علیه‌السلام) در این باره است.امام باقر(علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «اصل آیه، درباره بلعم است. سپس خداوند آن را مَثَل قرار داده براى مردمى که اهل قبله هستند و هواى خود را بر هدایت الهى مقدم می‌شمارند.» بلعم نخست در صف مؤمنان بود و حامل آیات و علوم الهی گشته بود، حتی موسی (علیه‌السّلام) از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده می‌کرد و کارش در این راه آنقدر بالا گرفت که متسجاب الدعوه شد.

البته این گروه درباره نسب، زیستگاه و سبب گمراهی بلعم و تفسیر «ءایتنا» در تعبیر «ءاتینه ءایتنا» اختلاف دارند؛ برخی او را از بنی‌اسرائیل، برخی دیگر از نوادگان لوط و نیز داماد وی می‌دانند، چنان که بعضی هم ظاهراً به سبب اشتراک در نام پدر، او را با لقمان حکیم یکی پنداشته‌اند که عرب جاهلی، با حکایت‌های او آشنا بوده است، در حالی که نسب لقمان و تصویر قرآنی او با نسب و شخصیت بلعم و نیز آیات مورد بحث، کاملا تفاوت دارد. چرایی و چگونگی انحراف بلعم موضوع دیگری است که روایات تاریخی و تفسیری در جزئیات آن به داستان‌پردازی و اختلاف گراییده‌اند. روایت مشهور همان داستان نفرین بر بنی‌اسرائیل و به فساد و ارتداد کشاندن آنها به وسیله زنان مدیان است. بر اساس روایت دوم، دنیاطلبی و حسادت بلعم به موسی (علیه‌السّلام) زمینه ساز گرایش وی به فرعون شد و فرعون از او خواست برای دستگیری موسی (علیه‌السّلام) و بنی‌اسرائیل دعا کند. برخی گزارش‌ها حاکی است که وی از علمای مشهور و مبلغان توانمند بنی‌اسرائیل بود که در پی وعده‌های فرعون به او پیوست. گرایش به آیین پادشاه مدیان در پی تقدیم هدایا از سوی او به بلعم که از جانب موسی (علیه‌السّلام) برای دعوت پادشاه به آیین توحیدی رفته بود و نیز دست کشیدن از فراخوان مردم به توحید در پی رشوه دادن آنان، از روایت‌های وارد شده دیگر در این زمینه است.

موقعیت ممتاز علمی، دینی و صاحب کرامت بودن بلعم، گمراهی و انحطاط وی به سبب پیروی از هوای نفس و دنیاگرایی، ارتباط وی با بنی‌اسرائیل، داستان خودداری الاغ وی از حرکت، از موارد مشترکی است که در گزارش تورات و منابع تفسیری، تاریخی، روایی و داستانی مسلمانان با جزئیاتی متفاوت به چشم می‌خورد. در برخی احادیث، الاغ بلعم درکنار ناقه صالح و سگ اصحاب کهف یاد شده است که استثنائاً وارد بهشت می‌شوند.

قرآن نتیجه کلى از سرگذشت بلعم و علماى دنیا پرست را اینگونه بیان می‌کند: «ساء مثلا القوم الّذین کذّبوا بایتنا و أنفسهم کانوا یظلمون؛چه بد مَثَلى دارند گروهى که آیات ما را تکذیب کردند و آنها تنها به خودشان ستم می‌نمودند.» «بلعم باعوراها» و «بو راهب‌ها» و «امیه بن ابى الصلت‌ها» و همه دانشمندانى که علم و دانش خود را در اختیار فراعنه و جباران عصر خود قرار مى‌دهند و در اثر هوا پرستى و تمایل به زرق و برق جهان ماده یا به خاطر انگیزه حسد، همه سرمایه‌هاى فکرى خود را در اختیار طاغوت‌ها مى‌گذارند و آنها نیز براى تحمیق مردم عوام، از وجود اینگونه افراد حداکثر استفاده را مى‌کنند، در حقیقت در حق خویش ظلم‌ می‌کنند و عاقبت شومی در انتظار آنهاست و رهایی از این لغزش تنها در سایه هدایت الهی امکان‌پذیر است: «من یهد اللَّه فهو المهتدى و من یضلل فأولئک هم الخاسرون؛  آن کس را که خدا هدایت کند، هدایت یافته (واقعى) اوست و کسانى را که (بخاطر اعمالشان) گمراه سازد، زیانکاران (واقعى) آنها هستند!» آری این است نتیجه فرهنگ بی‌عفّتی و انحراف جنسی، که وقتی نیرنگ‌بازان از راه‌های دیگر شکست خوردن با رواج دادن فرهنگ غلط، دین و دنیای مردم را تباه می‌سازند، که به گفته بعضی طاعون موجب هلاکت ۹۰ هزار نفر از لشکر موسی (علیه‌السّلام) گردید.

[۲۸] شاه نعمت‌الله ولی، ترجیعات، ترجیع چهارم.

[۲۹] الاحتجاج : ۲/۵۱۰/۳۳۷٫

«الإمامُ العسکریُّ علیه السلام ـ بَعدَ تَقبِیحِ تَقلِیدِ عَوامِ الیَهودِ لِعُلَماءِ الفَسَقَهِ ـ : فَمَن قَلَّدَ مِن عَوامِّنا مِثلَ هؤلاءِ الفُقَهاءِ فَهُم مِثلُ الیَهودِ الذینَ ذَمَّهُمُ اللّه ُ بالتَّقلیدِ لِفَسَقَهِ فُقَهائهِم. فَأمّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ ، وذلکَ لا یکونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّیعَهِ لا جَمیعَهُم».

[۳۰] سوره مبارکه طلاق، آیه ۳۰٫

«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا».