روز پنجشنبه مورخ ۲۷ دی ماه ۱۴۰۳ بعد از نماز ظهر و عصر حضرت «آیت الله صدیقی» در جمع معتکفین مسجد دانشگاه تهران حضور یافتند و نکاتی را در باب اعتکاف و بهره های معنوی آن مطرح فرمودند؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مُقدّمه
- دنیا مَحلّ توقُّف انسان نیست
- سه مَسألهای که موجب صُعود انسان به اَعلی علییّن میشود
- اوّلین دستور مُراقبتی برای سِیر و سُلوک «مُشارطه» است
- «مُراقبه» دوّمین دستور مُراقبتیِ سِیر و سُلوک است
- سوّمین و چهارمین دستور مُراقبتیِ سِیر و سُلوک «مُحاسبه» و «مُعاتبه» است
- مُعتکف باید یک اطمینانِ قلبی از اعتکاف برایش حاصل بشود
- روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کُبری (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُقدّمه
«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ[۲]»؛ هم شهادت و عُروج قَهرمان عَرصهی جهاد تَبیین، فرمانده قُشون استقامت و مُقاومت، پیامآور پیامِ سیّد شهیدان و شهیدان به تاریخ بَشر، «عالِمَه غَیْرُ مُعَلَّمَهٌ[۳]» و «فَهِمَهٌ غَیْر مُفَهّمه[۴]»، بیبیِ ما حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) را به امام زمانمان (ارواحنا فداه) و به شما پاکدلان، به شما پَناهجویان، به شما دعوتشدگان خداوند تسلیت عَرض میکنم. و مُوفقیّت در حُضور در وادیِ هجرت اِلیالله، سفر اِلیالله، قَدمگذاشتن در مسیر سِیر و سُلوک اِلیالله و پیگیری راهِ دل تَبریک عَرض میکنم.
دنیا مَحلّ توقُّف انسان نیست
در این فُرصت کوتاه با استیذان از وجودِ مُقدّس صاحب این بساط و استعانت از باطنهای پاک شما که مشمول عنایت آن بزرگوار است، چند نکته را عَرض میکنم. نکتهی اوّل این است که ما از روزی که آمدهایم، بخواهیم یا نخواهیم در یک مسیری قرار گرفتیم و به سوی مَقصدی رَوان هستیم. هرکاری میکنیم یک قدم از خودمان فاصله میگیریم، یک قَدم به مَقصدمان نزدیک میشویم. «نَفَسُ الْمَرْءِ، خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ[۵]»؛ این جُملهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؛ هر نَفَسی که ما میکِشیم یک گامی به سوی مَرگمان است. سفر دنیا دارد تمام میشود. دنیا از بَدو حُضورمان در اینجا تا هنگام مرگمان تجربهی یک سفر است، یک هِجرت اِلیالله است. ولی این سفر سِیر صُعوی و سِیر نُزولی دارد. کسی بخواهد در تمام این دورهی عُمرش که یک لحظه هم سُکون نداشته است، در خوابش هم شب و روز دارد او را میبَرد، در تمام آنات عُمرش به سوی مَقصد است، توقُّف نداشته است. در خواب، در بیداری، در غفلت، در هُوشیاری، حتی در بیهوشیها هم ما توقُّف در اینجا نداریم؛ داریم میرویم. به سرعت مَسافت خودمان را طِی میکنیم و به سوی مرگ حرکت میکنیم.
سه مَسألهای که موجب صُعود انسان به اَعلی علییّن میشود
در اینکه ما در این مُدّتی که برایمان گذشته است صُعود کردیم یا نُزول کردیم؟ برای صُعود پروردگار متعال یکی دو آیه را برایتان میخوانم. یک: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ[۶]»؛ مَقصد خداست. چه کسی به این مَقصد صُعود میکند که تعالیالله؛ ما همیشه میگوییم «خداوند متعال»، یعنی خدا همیشه بالاست. ما به این عُلُوّ الهی، به مَرتبهی رُبوبیّت حقتعالی، اتّصاف به صفات حقتعالی در صورتی میتوانیم صُعود داشته باشیم که این دو شرط را داشته باشیم. یکی «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»؛ طینت پاک باشد. آدمهایی که شیشه خُرده دارند، مانند شیطان میمانند. شش هزار سال هم اعتکاف بکند که کرد، شش هزار سالی که نمیدانیم از چه سالهایی است، اما در آخر مَعلوم شد که شیشه خُرده در وجودش بوده است، صُعود نکرده بوده است. فقط خودش را بزرگ کرد، ولی طِیّ طَریق نکرد. عُمده این است که آدم بتواند شیشه خُردهها را در این ۳ـ۲ روز میدان مُسابقهی خودسازی بتواند خودش را شَفّاف کند. آن اِلتقاط، آن اِنحرافات فکری خیلی مهمتر از اِنحرافات عملی است. اِلتقاط به او، اِلتقاط و قاطیکردن حقّ و باطل مانند جریاناتی که در دامان آمریکا قرار گرفتهاند، خونخوار شدند، آدمکُش شدند، اینها قاطی داشتند؛ اعتقاداتِ توحیدی خالص را نداشتند. ابتدا باید اعتقادات را درست کرد. اینکه حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) به مَحضر امام زمانش درخواست میدهد اجازه بدهید من باورهای خودم را به شما بگویم، این درسی است. یکی از فُرصتهایی که برای شما بود، این است که باورهای خودتان را با اَهل مَعرفت بازگو کنید و اگر مشکلی دارد، بازسازید. این تَصحیح اعتقادات خیلی مهمّ است. «قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تُفْلِحُوا[۷]»؛ توحید، هستیشناسی، تَلقّی از هستی، راهشناسی، رسالت، امامت، انجامشناسی، مَعاد و باور به اینکه این ظاهر، باطن دارد. این دنیا و این مُلک، مَلکوت دارد. تمام کارهای ما غیر از این ظاهر یک حقیقت دیگری در آن هست که به آن «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ[۸]» میگوییم.
دوّم سلامت روح از رَذائل اخلاقی است. آدمِ حَسود تَرقّی نمیکند، بَنا نیست بالا برود. حَسد یک آتشی است که میسوزاند. چه چیزی را میسوزاند؟ سرمایهی آدم را میسوزاند. سرمایهی آدم چه چیزی است؟ ایمانِ آدم است. «اَلْحَسَدَ یَأْکُلُ اَلْإِیمَانَ[۹]»؛ با حَسد نمیشود اعتکاف آدم به سامان برسد. آدمِ مُتکبّر، آدمِ خودخواه، آدمِ خودبین، آدمِ امتیاز طَلب و انحصار طَلب، اینها خَصائص شیطانی است. با وجود آن شیشه خُردههایی که شیطان داشت و با شش هزار سال خداوند باطنش را ظاهر کرد، در مُحیط فرشتهها بوده است، مُعتکف بوده است، شب و روز در عبادت بوده است، ولی گوهرش پاک نبود. وجودش قاطی داشت، اِلتقاطی بود، مُنحرف بود. حَسَد در وجودش بود، تکبُّر در وجودش بود، عُجْب و از خود راضیبودن در وجودش بود، اینها او را بَدبخت کرد. آخرش به اَسفل السّافلین سُقوط کرد و مَبدأ شُرور عالَم شد. عبادت «آنچنان را آنچنانتر میکند». آدم با وجودِ طاهر مُطهّر آمده باشد، خداوند متعال وجود او را با نور خودش تَشدید میکند و ذوب در ذاتِ حقتعالی میشود. اما اگر حجاب دارد، اگر قاطی دارد، اگر حَسَد دارد، اگر تکبُّر دارد، به جایی نمیرسد. پَناه به خدا میبَریم. کینه، «أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ[۱۰]»؛ سوءظَنّ، سَلب اعتماد از مؤمنین، سوءظَنّ، بَدبینیها، اینها همگی آن کلمهی طیّب را آلوده کرده است. دیگر صُعودی در آن نخواهد بود.
بعد مرحلهی سوّم مرحلهی طَهارت عملی است. جَوارح ما با گناهان غُبار گرفته است. تا این غُبارها پاک نشود، بین ما و خدا حجاب وجود دارد و ما به صاحبخانه نمیرسیم. بله سر سُفرهاش پذیرایی میشویم، ولی او را نمیبینیم. یعنی چشمِ دل ما باز نمیشود. هم باید اعتقاداتمان نورانی باشد، پاکیزه باشد، هم صفاتمان را درست کرده باشیم و هم اَعمال بدی که داشتیم با توبه خیلی زیبا بشوییم. چشم با این اشکها پاک میشود انشاءالله، با استغفار پاک میشود. زبان «ذِکْرُ عَلِیٍّ عِبَادَهٌ[۱۱]»، یا علی بگویید. ذکر حقّ، این ماه ماهِ «قُلْ هُوَ الله اَحَد[۱۲]» است، ماه کلمهی طیّبهی «لا اله الّا الله» است. این ۳ مسأله را جِدّی بگیریم تا صُعود کنیم. اگر این ۳ طَهارت برای ما حاصل شد، طَهارت اعتقادی و فکری، طَهارت قلبی و صفاتی و طَهارت اَفعالی، آنوقت به این اَمالی میرسد که از الآن میخواهید شروع کنید. «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»؛ عمل صالح بالا میبَرد.
اوّلین دستور مُراقبتی برای سِیر و سُلوک «مُشارطه» است
چند اصطلاح هم هست که غالباً آشنا هستید؛ ولی من میخواهم در اینجا تأکید کنم. بزرگان ما مانند آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۱۳]» (اعلی الله مقامه الشریف)، اُستاد اخلاق حضرت امامِ راحلِ عارفِ بُتشکنِ کانون اُمیدبَخشی و اقتدارآفرینی، امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) حُجّت خدا بود و تا قیامت حُجّت خدا باقی میماند. اهل یَقین بود، خدا را یافته بود. امام ما (رضوان الله تعالی علیه) مَظهر پاکیها بود. ایشان شاگرد آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) هستند. بنده یکی در کتاب ایشان دیدم، یکی هم مرحوم آقای «شیخ محمد بهاری همدانی[۱۴]» (رحمت الله علیه) یک کتابی دارد که اگر گذرتان به همدان اُفتاد، حتماً به بهار بروید. به ایشان گفته بودند: شما را به نَجف مُنتقل کنیم. ایشان گفته بودند: خیر، من را در همینجا دَفن کنید، شهدا همسایهی من خواهند شد. این بعد از انقلاب را میدیده است که شهیدان با او مُجاورت خواهند داشت. چه عارفی بوده است که با وجود اینکه «فَیَرْجَحُ مِدَادُ اَلْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ اَلشُّهَدَاءِ[۱۵]»، ولی خودش را هیچ بزرگ نمیدیده است. آنجا مانده است که شهدا بیایند و او سر سُفرهی شهدا خودش را به خدا نزدیک کند. نام کتاب ایشان که مَطالبشان را جَمع کردهاند «تَذکرهُ المُتّقین» است. در هر دوی این کتاب عرفانی اخلاقی این مَراحل را که انشاءالله شما از اینجا سوغات ببَرید، برای همهی عُمرمان برنامهریزی بکنید. وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از تقوا میفرمایند: «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ … وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ[۱۶]»؛ اوّل دعوت به تقوا میکند، تقوا یعنی با خدا رفیق بودن، خدا را از یاد نبُردن، با خدا صَفا کردن، خدا را ناراضی نکردن، خدا را نرَنجاندن. این «تَقْوَى اللَّهِ» است. با خدا باشید؛ خدا خیلی رَفیق خوبی است. خدا همهجا با ما هست. هیچکسی همهجا با ما نیست؛ ما که از دنیا میرویم هیچیک از کَسان ما با ما نمیآیند، ولی خدا با ما هست. در خطرها، در خلوتها، در همهی مشکلات خدا را داریم. این خدا را داشته باشیم. مرحوم آیت الحقّ آقای «سیّد جَمال گُلپایگانی» (اعلی الله مقامه الشریف) که هم مَرجع بوده و هم عارف بوده است، اَشخاصی که خدمت ایشان میرسیدند، هنگام خداحافظی میگفتند: «شما را به خدا میسپارم ولی خدا را هم به شما میسپارم». هوای خدا را داشته باشید تا خدا هوای شما را داشته باشد. بعد از تقوا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگویند: «وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ»؛ مُنظّم باشید؛ برای زندگیتان برنامه داشته باشید. اگر میخواهید راه بروید، باید راهتان را مُشخّص کنید که مَقصد کُجاست تا مُتناسب با مَقصد راه را انتخاب کنید و برای راه هم توشه بردارید، برنامهریزی بکنید. البته «اَلرَّفِیقَ ثُمَّ اَلطَّرِیقَ[۱۷]»؛ در هر سفر خوبی آدم خِضر راه میخواهد. حضرت موسی (علیه السلام) هم که باشید، بدون خِضر (علیه السلام) به اَسرار نمیرسید. رفیق خوب خیلی مهمّ است. حالا که بَناست مُنظّم باشیم، این دو بزرگوار این برنامه را به ما میدهند. اوّل مُشارطهی هر روز است. مُشارطه از شَرط است؛ یعنی با خودتان شَرط کنید. هر روز که بیدار میشوید، سِیر روز خودتان را ببینید که چه مَسئولیتهایی به عُهدهی شما هست. با خودتان قرار بگذارید هر کاری میکنید، برای خدا بکنید. این میشود. میشود که آب خوردنمان برای خدا باشد. برای خدا بخوابیم. و همهی اینها فُرمول دارد. این کتابهای سُلوکی همهی اینها را در مَراحل تربیت توحیدی بیان کردهاند. همهی کارهای ما را رنگ خدا دادهاند. «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً[۱۸]»؛ یعنی همیشه بَردهی خدا باشید. بدونِ رضای مالک و مولایتان نَفَس نکِشید. با خدا نَفَس بکِشید. مُشارطه داشته باشید. شَرط کنید که این کارها را بنویسید که من میخواهم این کارها را بکنم، برای همهی اینها هم وَجه الهی پیدا کنید و برای خدا کار کنید. به کسی اَخم میکنید، به کسی لَبخند میزنید، خدا را از یاد نبَرید. برای خدا لَبخند بزنید.
«مُراقبه» دوّمین دستور مُراقبتیِ سِیر و سُلوک است
دوّم مُراقبه است که باید از اینجا مُراقبه را ببَریم. مُراقبه یعنی حَواسمان به خودمان باشد. حالا من که حَواسم به خودم نیست و تمام عُمرم مُدام اُفتادم و بلند شدم، اَخیراً مُتوجّه شدم این «اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ[۱۹]» یا این نماز امام زمان (ارواحنا فداه) که بعد از آن میخوانیم «اللهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ» در آن انتهایش به آقایمان امام زمان (ارواحنا فداه) خطاب میکنیم: «یا مَوْلانا یا صاحِب الزَّمانِ أغِثْنِی»؛ «أغِثْنِی» یعنی امام زمان به دادِ من بر(سلام الله علیها) من زورم به خودم نمیرسد. تو کمکم کُن، به دادِ من بر(سلام الله علیها) بعد میگوییم: «أَدْرِکْنِى». «أَدْرِکْنِى» یعنی آقا هوای من را داشته باش. مرحوم آقای «شیخ جعفر مُجتهدی[۲۰]» (رضوان الله تعالی علیه) از اُوتاد و اولیاء بود، کارهای مُحیّرالعُقولی از ایشان سر میزد. مَحرم حضرت فاطمهی مَعصومه (سلام الله علیها) بود، مَحرم امام زمان (ارواحنا فداه) بود. پیام میآورد و بزرگان هم ایشان را قبول داشتند. خیلی به مشهد میرفت. به ایشان گفته بودند: چرا اینقَدر اَهل مشهد هستید؟ با آن لَهجهی تُرکی گفته بود: میروم به امام رضا (علیه السلام) میگویم: آقا! هوای من را داشته باش. باید یک کسی هوای آدم را داشته باشد. آدمی که دشمن دارد، نَفْس دشمن کمی نیست که ما بر روی آن حساب باز نکردهایم. روی آمریکا حساب باز میکنیم، روی اسرائیل حساب باز میکنیم، روی تروریستها حساب باز میکنیم، روی مُنافقین حساب باز میکنیم، نگران این نُفوذیها هستیم؛ ولی نگران این نَفْس خَبیث خودمان نیستیم. این است که دست به دامان امام زمان (ارواحنا فداه) ببَرید و بگویید: آقا! هوای من را داشته باش. آمدم خودم را به شما بدهم. نتوانستم خودم، خودم را حفاظت کنم؛ شما هوای من را داشته باش. این مُراقبه یعنی حَواسمان به خودمان باشد. اگر یکلحظه رَها شدیم، میاُفتیم. نه اینکه در کَمین نشسته است، شیطان هم قَسم خورده است؛ او تمام حرکات ما را زیرنَظر دارد. تا غافل شدیم، مانند غفلتی که دشمن در صحنهی نظامی از آدم ببیند غافلگیر و نابود میکند، شیطان هم همینجور است. این سرمایهای که اینجا نَصیبتان شده است کم نیست. از این به بعد شیطان با حَساسیّت بیشتر به دنبالتان است. ما تا انقلاب نکرده بودیم که آمریکا اینقَدر به ما حَسّاس نبود؛ ولی حالا ما مُستقل شدیم، سرمایهی عزّت داریم، استقلال داریم، روی پای خودمان هستیم، پیشرفتهای علمی کردیم. این همه پیشرفتهای جَهشی در دنیا بیسابقه است. به برکت انقلاب و سر سُفرهی شهدایمان خدا خیلی از چیزها را به ما داده است. نکند دوباره وَسوسه بشویم و بگوییم الآن مَسألهی فاو شده است. کُجا؟ ۴۶ سال آمریکا هیچ غَلطی نتوانسته بکند و نمیتواند هیچ تَعرُّضی به ما داشته باشد. ما خیلی قَوی هستیم. ما اعتکاف داریم. فَتح الفُتوح ما این جوانهای عاشق عبادت و مَعبود هست که اینجا میآیند، مایه میگیرند و به شرق و غرب میگویند: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ[۲۱]»؛ با اعتقاد به اینکه «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۲۲]»، میگویند: ما میتوانیم. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[۲۳]»؛ آنوقت نعمتهای الهی را در دوران دفاع مُقدّس به یاد میآورند، جریان طَبَس را به یاد میآورند، بر یَقینشان اضافه میشود و میگویند: مرگ بر آمریکا. و مرگشان را با صداقت میگویند: مرگ بر آمریکا. این دشمنِ بَشریّت است؛ سازش با او یعنی باجدادن به او. امروز او سازش عادلانه که نمیخواهد؛ از همهی این مَسائل مهمتر این اعتقاداتِ شماست، این صفای باطنِ شماست، این دل صافِ شماست که خدا در آن مُنعکس میشود.
«آیینه شُو وِصال پَری طَلعتان طَلب ***** اوّل بِرُوب خانه دِگر میهمان طَلب[۲۴]».
دل وقتی صاف شد، جَمال خدا در دل شما مُنعکس میشود. چیزی دارید که دنیا با آن برابری نمیکند. این ایمانِ شماست، این صفای شماست. پَس مُراقبه یعنی حَواسمان به خودمان باشد. شیطان در کَمین است، نَفْس اَمّارهی ما قَوی هست و برای ما کَمین میگذارد، داراییمان را از بین میبَرد.
سوّمین و چهارمین دستور مُراقبتیِ سِیر و سُلوک «مُحاسبه» و «مُعاتبه» است
سوّم مُحاسبه است؛ مُحاسبه و اَرزیابی. ببینید چه کسی بودهاید که به اینجا آمدید، الآن که میروید چه کسی هستید. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ[۲۵]»؛ ببینید مُطیع چه کسی بودید، زیر پَرچم چه کسی بودید، روزی چند ساعت با مولایتان بودید، چهقَدر دلِ عاشقپیشه داشتید، چهقَدر گُمشدهتان را با حَساسیّت تَعقیب میکردید، حالا که آمدید و وَصل شدید چه هستید، که هستید؟ با چه کسی هستید؟ چه هستید؟ روی این مُحاسبه داشته باشید و ببینید اضافه کردید یا کم کردید. این مُحاسبه است.
آخرین مورد هم مُعاتبه است. اگر از خود نَقد نداشته باشیم، عیبهای خودمان را پیدا نکنیم، خودمان را سرزنش نکنیم، به جایی نمیرسیم.
مُعتکف باید یک اطمینانِ قلبی از اعتکاف برایش حاصل بشود
یک داستانی را شاید سالهای قبل هم برایتان نَقل کردهام، ولی برای «صَدرالمُتألّهین شیرازی» هست که در جلد نُهم «اَسفار» آوردهاند. میگویند: من در سفر مکّهای که بودم، ایشان ۷ سفر با پای پیاده به مکّه رفتند. آخرین سفر هم به قَصد مکّه رفتند که در بَصره وفات کرد. قَبر مُطهّر ایشان هم در آنجا هست. ایشان میگوید: یک آدم بسیار صاف و سادهای بود و این کاروانیان سر به سر او میگذاشتند و با او خوشی میکردند. وقتی حَجّمان تمام شد، طَواف وداع را کردیم و از حَرم بیرون آمدیم و داشتیم از مکّه خارج میشدیم، یککسی سر به سر این آدم ساده گذاشت و گفت: شما کارنامهی قبولی را گرفتید؟ گفت: مگر کارنامه میدادند؟ برگهی قبول میدادند؟ گفتند: بله. شروع به گریهکردن کرد. گفت: من نمیآیم. من آمده بودم که نُمره بگیرم، رُفوزه با چه رویی برگردم؟ به من نُمره ندادند. برگشت؛ هرچه گفتند شوخی کردیم، اما او برگشت. رفت و طولی نکِشید، دیدیم با یک شادابی یک وَرقهای در دستش آورده است. به او دادهاند. خدا میداند که میدهند. یک اطمینانی پیدا کنید که قبول شدهاید. از یکجایی یک امضائی را طَلب کنید. نه اینکه عملتان را امضاء کردند، خودتان را امضاء کردند. از این به بعد شما آدمِ امام زمان (ارواحنا فداه) هستید. از این به بعد شما اَمانتدار شهدا هستید. از این به بعد شما فریادرَس مردمتان هستید.
روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کُبری (سلام الله علیها)
یک چند جُملهای هم در آستانهی اذان ظُهر روضه بخوانم. خوشا به حالتان! دارید مُحرِم میشوید که در عمل اُمّ داوود انشاءالله تَحوُّلی، انقلابی، توبهی نَصوحی، یک خبری، یک اَثری، یک بشارتی برایتان به وجود بیاید.
«به طواف کعبه رفتم به حرم رَهَم ندادند ***** که بُرون دَر چه کردی؟ که دَرون خانه آیی؟[۲۶]»
اما اینقَدر سِماجت کرد، نِدا آمد: «که: درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی[۲۷]». انشاءالله به شما بگویند داخل بیایید، قبولتان کردهاند. این ظاهر باطنش نشان بدهد که واقعاً شما دیگر درونی شدید، شما مَحرم شدید. دیگر حَرامی نیستید، حَرمی هستید، حَرمی شدید. «اَلسَّلامُ عَلَى السَّیِّدَهِ الجَلیلهِ»؛ بچّههای حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستید، بوی مادر میدهید، جهادی هستید، وِلایی هستید، جان به کَف هستید، برای ولایت همهچیزتان را فدا میکنید. مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) قُربانی مَسلخ عشق ولایت بود. از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردند: یابن رسول الله! مادر شما در سِنین جوانی پَرپَر شد. میشود بگویید چه عارضه و بیماری در ۱۸ سالگی چراغ عُمرش را خاموش کرد؟ امام صادق (علیه السلام) گریهشان گرفت. فرمودند: والله مادرم با اَجل طبیعی از دنیا نرفت؛ مادرم را کُشتند. «وَ إِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ[۲۸]»؛ این همه کودک، این همه زن، این همه مَریض بیگُناه کُشته شدند. اینها به دنبال حقّ بودند. به پیروی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُقاومت کردند و بیگُناه کُشته شدند. راوی گریهی حضرت صادق (علیه السلام) و پَردهبَرداری از راز قَتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) را شنید. گفت: آقا! یک سؤال دیگری هم دارم. اینجوری که من شنیدهام مادر شما آسیب بدنی مُتعدّدی داشت. هم در کوچه آسیب دید؛
«در وسط کوچه تو را میزدند ***** کاش به جای تو مَرا میزدند»
این سیلی خیلی شَدید بود. گویا تا آخر سرشان درد میکرد. «مُعَصَّبَهَ اَلرَّأْسِ[۲۹]»؛ مُرتّب سرش را میبَست. بین دَرب و دیوار خیلی تَحت فشار قرار گرفت.
«وایِ من و وایِ من و وایِ من ***** میخ دَر و سینهی زهرای من»
اما با همهی این مَصائبی که مُبتلا بود، اُمّ المَصائب او نیست؛ اُمّ المَصائب دخترش زینب (سلام الله علیها) است.
«از حَرم تا قَتلگه زینب صدا میزد حسین *** دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین»
اما از مَسائل بسیار سخت این بود که «دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِ زِیادٍ وَ علیها اَرْذَلُ ثِیابِها[۳۰]»؛ دختر حضرت علی (علیه السلام)، پَردهنشین عِصمت را به مجلس شراب «ابن زیاد» وارد کردند. لباس مُناسبی هم به تَنش نبود. «اَرْذَلُ ثِیابِها»؛ آنجا علاوه بر زخمزبان، وقتی حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) قَهرمانی به خَرج داد، با مَنطق مُقابله کرد، نامَرد یک کاری کرد که دلش را آتش زد. سر بُریدهی حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را در تَشت در مُقابلش گذاشته بود. چوبدستی که در دستش بود را به لَبها و دندانها میزد…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به مُقاومت حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها)، به روشنگری و جهاد تَبیین بیبی قَسمت میدهیم امام زمان ما (ارواحنا فداه) را در همین ایّام برسان.
خدایا! کشور ما، نظام ما، مُقاومت ما، رهبر مُقاومت ما را دشمنشاد نکُن.
خدایا! این جوانهای عزیز بلندپَرواز ما که تا عَرش انشاءالله در این ۳ روز پَریدند و منازلی را طِی کردند، هرچه به اینها دادهای برایشان نگاه دار.
خدایا! دست خالی از این مجالس برمَگردان.
خدایا! همهی مُعتکفین ما را در مسیر ظُهور امام زمان (ارواحنا فداه) و ساختن جامعهی مَهدوی ثابتقَدم و پُر نَقش قرار بده.
خدایا! همهی گناهان و رَذائل اخلاقی ما را از ما دور کُن.
خدایا! برای همیشه قَرین نور و توحید و نبوّت و قَرین ولایت و همراه امام زمانمان (ارواحنا فداه) قرار بده.
خدایا! به ما عاشقی را عنایت بفرما.
خدایا! دلدادگی به امام زمان (ارواحنا فداه) را مایهی جَهش ما به سوی مَبدأ اَعلی قرار بده.
الها! پروردگارا! نَسل جوان ما را از شَرّ این وَسوسههای شیطان بزرگ و شیاطین داخلی، هَرزهگراها، بیبَند و بارها، دَعوت کنندگان به بیحجابی و کَشف حجاب و بیعفّتی، در اَمان بدار.
خدایا! ادارات ما و مَسئولین ما را اَمانتدارِ مردم قرار بده.
خدایا! مُتعهّد در کارشان قرار بده.
خدایا! دستِ نااَهلان و نامَحرمان را از دامان نظام و این کشور کوتاه بگردان.
خدایا! سایهی پُر بَرکت رهبر نورانی ما، رهبر صاحبدل ما، رهبر حَکیم ما را با اقتدار و عزّت، با کفایت و کرامت مُستدام بفرما.
خدایا! صهیونیستها، شیطان بزرگ، این حکومتهای خودفُروختهی همراه با قاتلین کودکان، همه را سرنگون بگردان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۰٫
«وَ مَنْ یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَهً ۚ وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمً».
[۳] الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۰۵٫
«یا عمَّتی اسکتی ففِی الْباقی مِنَ الْماضی اعْتبار، وَ انْتِ بِحَمْدِ اللّهِ عالِمَه غَیْرُ مُعَلَّمَهٌ، فَهِمَهٌ غَیْر مُفَهّمه، انَّ الْبُکاءُ وَ الْحَنینَ لایَرِدانِ مَنْ قَدْ ابادَهُ الدَّهْر فَسَکَتَت».
[۴] همان.
[۵] نهج البلاغه، حکمت ۷۴؛ نزدیک شدن مرگ.
[۶] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫
«مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَ مَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».
[۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۸، صفحه ۲۰۲٫
«طَارِقٌ اَلْمُحَارِبِیُّ : رَأَیْتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی سُوَیْقَهِ ذِی اَلْمَجَازِ عَلَیْهِ حُلَّهٌ حَمْرَاءُ وَ هُوَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تُفْلِحُوا وَ أَبُو لَهَبٍ یَتْبَعُهُ وَ یَرْمِیهِ بِالْحِجَارَهِ وَ قَدْ أَدْمَى کَعْبَهُ وَ عُرْقُوبَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تُطِیعُوهُ فَإِنَّهُ کَذَّابٌ».
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۳٫
«الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ».
[۹] الکافی، جلد ۲، صفحه ۳۰۶٫
«عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ جَرَّاحٍ اَلْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلْحَسَدَ یَأْکُلُ اَلْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ».
[۱۰] سوره مبارکه نور، آیه ۲۲٫
«وَ لَا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَهِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَىٰ وَ الْمَسَاکِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۱۱] البرهان فی تفسیر القرآن، جلد ۵، صفحه ۶۲۲٫
«اَلشَّیْخُ اَلْمُفِیدُ فِی (اَلْإِخْتِصَاصِ): عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَابَوَیْهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ اَلْمُتَوَکِّلِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْکُوفِیِّ، عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ، عَنْ عَمِّهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ سَالِمِ بْنِ دِینَارٍ، عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ، عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ، قَالَ: سَمِعْتُ اِبْنَ عَبَّاسٍ یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): «ذِکْرُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَهٌ، وَ ذِکْرِی عِبَادَهٌ، وَ ذِکْرُ عَلِیٍّ عِبَادَهٌ، وَ ذِکْرُ اَلْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِهِ عِبَادَهٌ، وَ اَلَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّهِ وَ جَعَلَنِیَ خَیْرَ اَلْبَرِیَّهِ، إِنَّ وَصِیِّی لَأَفْضَلُ اَلْأَوْصِیَاءِ، وَ إِنَّهُ لَحُجَّهُ اَللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ خَلِیفَتُهُ عَلَى خَلْقِهِ، وَ مِنْ وُلْدِهِ اَلْأَئِمَّهُ اَلْهُدَاهُ بَعْدِی، بِهِمْ یَحْبِسُ اَللَّهُ اَلْعَذَابَ عَنْ أَهْلِ اَلْأَرْضِ، وَ بِهِمْ یُمْسِکُ اَلسَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى اَلْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ، وَ بِهِمْ یُمْسِکُ اَلْجِبَالَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ، وَ بِهِمْ یَسْقِی خَلْقَهُ اَلْغَیْثَ، وَ بِهِمْ یُخْرِجُ اَلنَّبَاتَ، أُولَئِکَ أَوْلِیَاءُ اَللَّهِ حَقّاً وَ خُلَفَاؤُهُ صِدْقاً، عِدَّتُهُمْ عِدَّهُ اَلشُّهُورِ، وَ هِیَ اِثْنَا عَشَرَ شَهْراً، وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّهُ نُقَبَاءِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)». ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ اَلْآیَهَ: وَ اَلسَّمٰاءِ ذٰاتِ اَلْبُرُوجِ. ثُمَّ قَالَ: «أَ تُقَدِّرُ – یَا بْنَ عَبَّاسٍ – أَنَّ اَللَّهَ یُقْسِمُ بِالسَّمَاءِ ذَاتِ اَلْبُرُوجِ، وَ یَعْنِی بِهِ اَلسَّمَاءَ وَ بُرُوجَهَا؟». قُلْتُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ ، فَمَا ذَاکَ، قَالَ: «أَمَّا اَلسَّمَاءُ فَأَنَا، وَ أَمَّا اَلْبُرُوجُ فَالْأَئِمَّهُ بَعْدِی، أَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ وَ آخِرُهُمْ اَلْمَهْدِیُّ».
[۱۲] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۱٫
[۱۳] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیتالله خامنهای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
[۱۴] محمد بهاری (۱۲۶۵ـ۱۳۲۵ق)، عالم و عارف شیعه قرن سیزدهم و چهاردهم هجری و از شاگردان ملاحسینقلی همدانی است. تنها اثر باقیمانده از او تذکره المتقین است که در بیان آداب سیر و سلوک، نوشته شده است. بهاری فرزند میرزا محمد بهاری در ۱۲۶۵ق، در بهار همدان به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود به انجام رساند و برای تکمیل آن به بروجرد و نجف رفت و به درجه اجتهاد رسید. او به علت بیماری و برای تغییر آب و هوا، نجف را ترک کرد و به ایران رفت. وی مدتی در مشهد به سر برد و سرانجام در (۹ رمضان ۱۳۲۵ق) در زادگاهش درگذشت. مزارش در بهار همدان همواره زیارتگاه بوده و ساختمانی بر آن بنا شده است. شیخ محمد، از جوانی اهل تهجد و ریاضات شرعی بود. در نجف به محضر ملاحسینقلی شوندی همدانی، از شاگردان حکیم سبزواری، راه یافت و تا هنگام وفات وی در ۱۳۱۱ق در زمره ارادتمندان خاص و همراهان وی بود. پس از درگذشت ملاحسینقلی، چندی در نجف ماند و بسیاری از علما و طلاب و تجار و عامه مردم از ایرانی، عرب و هندی، در طی مراحل سلوک از شاگردان وی بودند. سید علی قاضی طباطبایی از شاگردان معروف اوست. شهرت بهاری بیشتر به جهت نَفَس گیرا و جاذبه حضورش بود و کراماتی هم به وی نسبت دادهاند. تنها اثر باقیمانده از بهاری، مجموعه نوشتههایی است مشتمل بر رسالهای در آداب سلوک: دو فصل در «صفات علمای حقه» و «اصناف مغرورین»، گفتاری تحت عنوان «دستورالعمل» و شانزده مکتوب که برای دوستان و مریدانش نوشته و یکی از مریدان وی به نام شیخ اسماعیل تائب تبریزی آنها را فراهم آورده و تذکره المتقین نامیده است. این اثر بارها به چاپ رسیده است.
[۱۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲، صفحه ۱۶٫
«ما، [الأمالی للشیخ الطوسی ] ، بِإِسْنَادِ اَلْمُجَاشِعِیِّ عَنِ اَلصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ وُزِنَ مِدَادُ اَلْعُلَمَاءِ بِدِمَاءِ اَلشُّهَدَاءِ فَیَرْجَحُ مِدَادُ اَلْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ اَلشُّهَدَاءِ».
[۱۶] نهج البلاغه، بخشی از نامه ۴۷٫
«و من وصیه له (علیه السلام) للحسن و الحسین (علیهما السلام) لما ضربَه ابنُ ملجم لعنه الله: أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا، وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ، فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا (صلی الله علیه وآله) یَقُولُ: صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّهِ الصَّلَاهِ وَ الصِّیَامِ. اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ، فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ. اللَّهَ اللَّهَ فِی جِیرَانِکُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِیَّهُ نَبِیِّکُمْ مَا زَالَ یُوصِی بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلَاهِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُمْ. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ. وَ عَلَیْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ. لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ، فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ [أَشْرَارُکُمْ] شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ. ثُمَّ قَالَ یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ خَوْضاً، تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ [قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ]؛ أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِی إِلَّا قَاتِلِی، انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَهً بِضَرْبَهٍ؛ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) یَقُولُ: إِیَّاکُمْ وَ الْمُثْلَهَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُور».
[۱۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۳، صفحه ۲۶۷٫
«سن، [المحاسن] ، عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلرَّفِیقَ ثُمَّ اَلطَّرِیقَ».
[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۸٫
«صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ».
[۱۹] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای فرج امام زمان (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف).
«إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفاءُ، وَ انْکَشَفَ الْغِطاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکىٰ، وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّهِ وَ الرَّخاءِ. اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ. یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِىُّ، یَا عَلِىُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیانِى فَإِنَّکُما کافِیانِ، وَ انْصُرانِى فَإِنَّکُما ناصِرانِ. یَا مَوْلانا یَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِکْنِى أَدْرِکْنِى أَدْرِکْنِى، السَّاعَهَ السَّاعَهَ السّاعَهَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
[۲۰] جناب شیخ جعفر مجتهدی در اول بهمن ماه ۱۳۰۳ هـ.ش در خانوادهای متدین و مرفه در شهر تبریز دیده به جهان گشودند.خانوادهای که از نظر نجابت و اصالت جزء خانواده های مشهور آن سامان به شمار می آمد. پدر ایشان جناب حاج میرزا یوسف از دلباختگان آستان ولایتمدار قبله العشاق ، حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بودند، تا جایی که مکرر قافله سالاری زائرین کربلای معلی را از تبریز به عهده میگرفته و خرج زوار تهیدست دل شکسته را خود عهده دار میشدند و در طول مسیر حراست این قافله با دو شیر تربیت شده بود که در ابتدا و انتهای آن حرکت می کردند و زوار امام حسین (علیه السلام) را سلامت به مقصد می رساندند.ایشان بعد از فقدان پدرشان جناب حاج میرزا یوسف، تحت کفالت و سرپرستی مادر بزرگوارشان، آن بانوی علویه قرار گرفتند. از همان اوان خردسالی به خاطر فطرت پاک و زلالی که داشتند بارها در عالم رویا مورد عنایات حضرت صدیقه طاهره و سایر حضرات معصومین (علیهم السلام ) قرار می گیرند. ایشان می فرمودند: از همان سنین نوجوانی علاقه عجیبی به تزکیه نفس داشتم و شروع به تهذیب نفس و خودسازی و تقویت اراده نمودم و در قبرستان متروکه شهر تبریز که یکی از قبرستانهای بسیار مخوف ایران به شمار میرود و رعب و وحشت عجیبی بعد از استیلای شب به خود می گیرد، قبری حفر نموده و در آن شب را تا صبح به ذکر حضرت باری می پرداختم چون بسیار دوست داشتم به بینوایان و مستمندان کمک کرده و زندگی آنها را از فقر و تنگدستی نجات بخشم، سعی و تلاش بسیاری مینمودم تا معمای لاینحل کیمیا به دست من حل گردد، لذا قسمتی از سرمایه پدری را در این راه صرف نمودم ولی به نتیجهای نرسیدم، اما چون این کوشش من همراه با توسلات شدید بود، یک روز ناگهان هاتف غیبی به من ندا در داد:جعفر؛ کیمیا، محبت ما اهل بیت عصمت و طهارت است، اگر کیمیای واقعی می خواهی بسم الله این راه و این شما. با شنیدن آن ندای غیبی هدف و مسیر زندگیم بکلی دگرگون شده و بر آن شدم تا به جای تسخیر جن و انس و ملک و اکتساب کیمیا به دنبال حقیقت همیشه جاوید و پاینده، یعنی محبت و دوستی ائمه اطهار (علیهم السلام) بروم. آقای مجتهدی پس از حدود چهار سال اقامت در جوار حضرت ثامن الحجج (علیه السلام) در تاریخ ششم ماه مبارک رمضان ۱۴۱۶ هـ . ق مطابق با ۶/۱۱/۱۳۷۴ هـ . ش هنگام ظهر روز جمعه دار فانی را وداع و روح ملکوتیشان عروج می نماید. ایشان سه ماه قبل از فوت به چند نفر از دوستانشان که با ایشان حشر و نشر داشتند می فرمایند: خدا برای آخرین سلاله آل محمد (علیه السلام)، حضرت مهدی (علیه السلام) یک قربانی خواسته و از ما قبول نموده که قربانی ایشان شویم، و گلوی ما در این راه پاره می شود.
[۲۱] سوره مبارکه انعام، آیه ۹۱٫
«وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ ۗ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ نُورًا وَ هُدًى لِلنَّاسِ ۖ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ کَثِیرًا ۖ وَ عُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لَا آبَاؤُکُمْ ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ».
[۲۲] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۲۳] سوره مبارکه طلاق، آیه ۳٫
«وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا».
[۲۴] صائب تبریزی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۹۲۰٫
[۲۵] سوره مبارکه یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫
[۲۶] عراقی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۲۹۵٫
[۲۷] همان.
[۲۸] سوره مبارکه تکویر، آیات ۸ و ۹٫
[۲۹] المناقب، جلد ۳، صفحه ۳۶۲٫
«وَ رُوِیَ: أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ اَلرَّأْسِ نَاحِلَهَ اَلْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ اَلرُّکْنِ بَاکِیَهَ اَلْعَیْنِ مُحْتَرِقَهَ اَلْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَیْهَا أَیْنَ أَبُوکُمَا اَلَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَ یَحْمِلُکُمَا مَرَّهً بَعْدَ مَرَّهٍ أَیْنَ أَبُوکُمَا اَلَّذِی کَانَ أَشَدَّ اَلنَّاسِ شَفَقَهً عَلَیْکُمَا فَلاَ یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَى اَلْأَرْضِ وَ لاَ أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا اَلْبَابَ أَبَداً وَ لاَ یَحْمِلُکُمَا عَلَى عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَوْصَتْ إِلَى عَلِیٍّ بِثَلاَثٍ أَنْ یَتَزَوَّجَ بِابْنَهِ أُخْتِهَا أُمَامَهَ لِحُبِّهَا أَوْلاَدَهَا وَ أَنْ یَتَّخِذَ نَعْشاً کَأَنَّهَا کَانَتْ رَأَتِ اَلْمَلاَئِکَهَ تَصَوَّرُوا صُورَتَهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ وَ أَنْ لاَ یَشْهَدَ أَحَدٌ جَنَازَتَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ أَنْ لاَ یَتْرُکَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنْهُم».
[۳۰] ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۴۱ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۶٫
«دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِ زِیادٍ وَ علیها اَرْذَلُ ثِیابِها وَ هِیَ مُتَنَکِّرَهٌ وَ کانَتْ تَتَخَفَّی بَیْنَ النِّساءِ وَ هِیَ تَسْتُرُ وَجْهَها بِکُمِّها لِاَنَّ قِناعَها اُخِذَ مِنْه».
پاسخ دهید