روز شنبه مورخ ۱۷ آذر ماه ۱۴۰۳ و مصادف با ایام فاطمیه، مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بعد از نماز مغرب و عشاء در آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» و حضور عموم مردم و زائران این آستان مقدس برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- گناه نکردن آسانتر از توبه کردن است
- انسانی که به آخرت اُمید دارد، باید برای آخرت خود «عمل» ذخیره کند
- عدم به تأخیر انداختن توبه در کلام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
- سه گُناهی که ریشههای کُفر هستند
- غفلت انسان را در برابر دشمن زمینگیر میکند
- تَعلُّقات دنیا و حجاب خودبینی زَنجیرهایی است که انسان را وابسته میکند
- اگر انسان کارهای خوبش را از خودش بداند، برایش حجاب خواهد شد
- وُسعت وجودِ اَزلی و اَبدی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
- حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) در لازمان و لامکان بودن مَظهر خداوند است
- حضرت علی (علیه السلام) تمام عالَم را جلوهی خدا میدیدند
- آمادگی همیشگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای فداکاری در راهِ دین و ولایت
- روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کُبری (سلام الله علیها)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
گناه نکردن آسانتر از توبه کردن است
شب گذشته با عنایت میزبانِ باکَرامتمان، دختر امام، خواهر امام، عَمّهی ائمه (سلام الله علیهم اجمعین)، سُفرهگُستر اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین)، حضرت بیبی به مَحضر شما مَسألهی طَهارت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و طَهارت ویژه و اختصاصی که هم مَسألهی «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ[۲]» اراده ارادهی تَکوینی است و ارادهی تَکوینی خداوند تَخلُّفناپذیر است. و هم طَهارت خاصّی است که دَرجهی وجودی و نوری حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) و پدرش و همسرش و فرزندانش را پروردگار متعال تابلو کرده است که ما بدانیم اینها مَظاهر خداوند هستند، مَجاری اَسماء حُسنای پروردگار متعال هستند. طَهارت تَشریعی را انشاءالله برحَسب آنچه که شب گذشته هم به مَحضرتان تقدیم شد، طَهارت از گناه، طَهارت از رَذائل اخلاقی، طَهارت از غفلت، طَهارت از تَعلُّقات و طَهارت از دیدنِ خود و عمل خود بود. این مراحل طَهارت است که همهی ما در سایهی ایمان به خدا، تَوکُّل به خدا، آموزش در مَکتب ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین)، تَصمیم بر بندگی، هم میتوانیم پیشگیری بکنیم، گناه نکنیم. «تَرْکُ الذَّنْبِ، أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْمَعُونَهِ [التَّوْبَهِ][۳]»؛ اگر آدم گناه نکند آسانتر از این است که گناه بکند و بعد توبه بکند. ولی خدانکند آدم گناه بکند، مَلَک گناه ما را بنویسد، زیر گناهمان توبه ننوشته باشد؛ تأخیر توبه خطرناک است.
انسانی که به آخرت اُمید دارد، باید برای آخرت خود «عمل» ذخیره کند
«لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَهَ بِغَیْرِ عَمَلٍ، وَ [یَرْجُو] یُرَجِّی التَّوْبَهَ بِطُولِ الْأَمَلِ[۴]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: از کسانی نباش که به آخرت اُمید دارد، ولی برای آخرت عمل نمیکند. مانند کشاورزی است که به حاصل اُمید دارد، ولی زمین را شُخم نمیزند، بَذر نمیپاشد. این اُمید، اُمیدِ کاذب است؛ این اُمید، اُمیدِ عَقلانی نیست، سَفیهانه است. اگر درآمد داری باید کار کُنی؛ بدون کار کردن نمیشود انسان حاصل داشته باشد. آخرت هرچه نَصیبمان بشود، حاصل کار دنیای ماست. در قرآن کریم در سورهی مبارکهی نجم فرمود: «لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى[۵]»؛ اگر شما در بهشت همسایگی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) را آرزو دارید، اگر میخواهید آنجا قَصر خوب داشته باشید، نعمتهای بهشتی نَصیبتان بشود، باید اینجا کارِ مُناسب با آنجا را انجام بدهید. البته ما که کار میکنیم، خداوند فَضل دارد که به ما بهشت میدهد؛ والّا عمل ما اینقَدر قیمت ندارد که خداوند به ما بهشت بدهد. خداوند متعال اگر بخواهد سلامتی ما را با عمل ما بدهد، ما هیچوقت سالم نمیشویم. کَرَم میکند؛ همهی نعمتهایی که داده است ابتدایی است،. در بهشت هم همینقَدر مُتمرّد نباشیم، خداوند خدایی میکند و با کَرَمش با ما رفتار میکند و ما را مُتنعّم به نعمتهایی میکند که «مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ[۶]». اما صَریح قرآن کریم این است که آنچه در آخرت نَصیب انسان میشود، بدون عمل نَصیبش خواهد شد. حتماً باید عمل بکند.
عدم به تأخیر انداختن توبه در کلام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
نکتهی دوّمی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پَرهیز میدهند، میگویند: توبه را به تأخیر نیندازید. یکی از رَذائل، یکی از اُموری که در اسلام به عُنوان خطر برای انسان مُعرّفی شده است، تَسویف است که امام زینالعابدین (علیه السلام) در دعای «ابوحمزه» این جُملات را دارند: «فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الْآمالِ عُمْرِى[۷]»؛ خدایا! من عُمرم را به تَسویف گذراندم. تَسویف این است که مثلاً آدم میخواهد یک کارِ خیری بکند، شیطان میآید و میگوید: حالا که فُرصت داری؛ شیطان میآید و میگوید: دیگران دارند میکنند، اگر نکردند تو انجام بده؛ شیطان میآید و میگوید: بعداً. با توبه هم همین کار را میکند. آدم میخواهد گناه نکند، میآید و میگوید: حالا الآن که شرایط به گونهای است که نمیتوانی از آن بگذری، بعداً توبه میکُنی. آدم را وادار میکند، آدم را آلوده میکند، آدم را با گناه نَجس میکند. بعد برای توبه به صورت مُرتّب میگوید: حالا که دیر نشده است، بعداً انجام میدهی. این سَوفَ که در لِسان عَرب «سَ» و «سَوفَ» برای نشاندادن آینده است. سَوفَ عَمَل، سَوفَ أتُوب؛ یعنی بعداً انجام میدهم. این جُزء فَریبها و خیانتهای شیطان است که به سر بَنیآدم بَلا میآورد. کارِ امروز را به فردا انداختن، فردایی نخواهد داشت. توبه را باید بلافاصله انجام داد. خدا نکند آدم گناهی بکند که از چشم خدا بیُفتد، رابطهاش با خدا قَطع بشود، استحقاق حَبس اَبد جَهنّم را پیدا کند؛ ولی اگر زمین خوردی، یک «یا الله» بگو و بلند شو، یک «یا علی» بگو و بلند شو. مُتوقّف نشو که زیر لَگدها لَگدمال بشوی. اگر شیطان کسی را بیندازد، او را لَگدمال میکند. تا او را از بین نبَرد، رهایش نمیکند. تا همهی ایمانش را نگیرد، از او نمیگذرد. لذا باید برای پاکی توبه را جُزء ضَروریّات فوری دانست و مانند کسی که غُدّهای در بدن خودش میبیند و میگوید: نکند سرطان باشد، نکند پَخش بشود، فوری نزد پزشک میرود و مُعالجه میکند، والله قَسم گناه بدتر از غُدّهی سرطانی است. خطرش خیلی بیشتر است. لذا همین الآن یک استغفار بکنیم؛ «أَسْتَغْفِرُ اللّه رَبّی مِنْ جَمِیعِ ذَنْبی وَ ظُلْمِی وَ إِسْرافِی عَلَى نَفْسِی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ».
سه گُناهی که ریشههای کُفر هستند
طَهارت از رَذائل اخَلاقی، اگر حَسد داریم؛ اگر نعمتی نَصیب اَقواممان، رَفیقمان و شریکمان بشود خوشحال نمیشویم، اگر از کسی تَعریف بکنند خوشحال نمیشویم، یکچیزی میگوییم که آن تعریف را خُنثی بکنیم. این حَسد است. خطر حَسد این است که ضدّ ایمان است. «اَلْحَسَدُ یَأْکُلُ اَلْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ[۸]»؛ حَسد مانند آتش است. آتش چوبِ خُشک را چگونه میخورد؟ حَسد هم ایمان را اینجور میخورد. اگر دیدید از پیشرفت کسی، از رونَق کسی، از تَمکُّن کسی، از سواد کسی، از بیان کسی و از عزّت کسی خوشتان نمیآید، بدانید گرفتار یک خطری هستید که ایمانتان را مانند خُوره میخورد. زود خودتان را مُعالجه کنید. تَکبُّر هم همینجور است، حِرص هم همینجور است. این سه مورد ریشههای کُفر است. کُفر در سه مَسأله ریشه دارد: یکی تَکبُّر است که اوّلین گناه در عالَم تَکبُّر بوده است؛ دوّمین گناه حِرص بوده است؛ سوّمین گناه حَسد بوده است. آدم از بهشت بیرون شد، بخاطر حِرصش بود. شیطان که اخراج شد، گرفتار لَعنت اَبد شد، بخاطر تَکبُّرش شد. فرزند آدم برادرش را کُشت، بخاطر حَسد بود. این سه گناه اوّلین گناهانی است که در عالَم واقع شده است و خیلی خطرناک است. باید آدم خودش را از اینها پاک نگاه دارد.
غفلت انسان را در برابر دشمن زمینگیر میکند
در روایات ما از مَسألهی غفلت هم به عُنوان اُوساخ یاد شده است. در دعاهای ماه مُبارک رمضان و سایر اَدعیه از خداوند درخواست میکنیم: خدایا! ما را از چِرک غفلت نگاه دار. وقتی بدن آدم چِرک میشود، غُبار میگیرد؛ غفلت غُبار است، غفلت چِرک روح است، چِرک دل است. لذا مُبتلا به غفلت نشویم. دشمن سوریه را غافلگیر کرد. اگر اینها زَحمات «شهید سلیمانی» را مورد تَوجّه قرار میدادند و همواره حرکت شیاطین روزگار و اَشرار روزگار را رَصد میکردند، اینجور ضَربه نمیخوردند. همهجا غفلت دشمن را جَری میکند. آدم همیشه آماده باشد. قرآن کریم فرمود: «خُذُوا حِذْرَکُمْ[۹]»؛ «خُذُوا حِذْرَکُمْ» یعنی اَسلحه را زمین نگذارید، یعنی سنگر را تَرک نکنید، یعنی همیشه هُوشیار باشید. نکند خوابتان ببَرد و بیایند اَسلحهتان را بگیرند، خودتان را با اَسلحهی خودتان بکُشند؟ «خُذُوا حِذْرَکُمْ»؛ هُوشیاریتان را حفظ کنید، سِلاحتان را همیشه در اختیارتان داشته باشید، دشمن را همیشه رَصد کنید. ببینید تَحرُّکاتش چگونه است، دشمن را تا نیامده است دَفع کنید. هرکسی به دفاع از دشمن برنخاست، به پیشواز و استقبال دشمن و خطر نرفت، در خانه غافلگیر شد، ذَلیل میشود. این رَسم است. لذا غفلت خطرناک است. غفلت از نماز اوّل وقت چهقَدر برای آدم خسارت است؟ آدم به همهچیز تَوجّه دارد که دیر نشود، اما برای نماز اوّل وقتش میگوید: حالا وقت داریم، بعد انجام میدهیم. این غفلتها یکییکی جَمع میشود و روحِ انسان را آلوده میکند، پَلید میکند، گرفتار حجاب غفلت میشود. آرام آرام نسبت به اُمور دینی بیغیرت میشود. «شد شد، نشد نشد» میشود. آنوقت این گرفتاری خیلی گرفتاری پَشیمانکننده است.
تَعلُّقات دنیا و حجاب خودبینی زَنجیرهایی است که انسان را وابسته میکند
طَهارت از تَعلُّقات، طَهارت از حُبّ دنیا. «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ و َالْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ[۱۰]»؛ اینها آن زَنجیرهایی است که آدم را گرفتار میکند، وابسته میکند. «مِنَ النِّسَاءِ»؛ همسر، زن جاذبه دارد. اگر آدم اَسیرش بشود، بَدبخت میشود. فرزند جاذبه دارد، خیلیها بخاطر فرزند از انقلاب فاصله گرفتند، خیلیها بخاطر فرزند شهادت ناحقّ دادند، خیلیها جَهتگیریهای خِلاف رضای خدا دادند، بخاطر فرزندش رِشوه گرفت که کار او را اِصلاح کند. هزاران بَدبختی برای وابستگی و آن زَنجیری است که انسان را به غیرِ خدا وابسته میکند. مال هم همینجور است، زیادهطَلبی هم همینجور است. باید انسان تَعلُّقات را حتماً در تربیت خودش اِعمال بکند تا روحش پاک بشود، آزاد بشود.
نکتهی دیگر حجاب خودبینی است که انسان در کار خوب خودش را میبیند، برجسته میکند و این خودبینی خودخواهی میآورد، خودخواهی خودپَرستی میآورد و خودپَرستی از بُتپَرستی بدتر است. چون «اُمّالاَصنام صَنَمُ نَفْسِکْ»؛ مادر همهی بُتها، بُت نَفْس آدم است. آدمِ خودپَرست خیلی گرفتار عذاب الهی خواهد شد. نباید خودپَرست بود. این هم یکی از آلودگیهاست.
اگر انسان کارهای خوبش را از خودش بداند، برایش حجاب خواهد شد
آلودگی آخر که «حَسَنَاتُ اَلْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ اَلْمُقَرَّبِینَ[۱۱]»؛ چه بَسا این برای ما نباشد؛ اما آنهایی که به مراحب قُرب خداوند نزدیک میشوند، آنها اَساساً هر خیری را که در خودشان ببینند، اگر این را از خودشان دیدند برایشان حجاب میشود. لذا در قرآن کریم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور میدهد: «قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ[۱۲]»؛ حَبیب من! پیامبر من! تو اوّلین شخصیّت عالَم هستی؛ به دیگران بگو تا تَکلیف خودشان را بدانند. بگو وقتی من نماز میخوانم، نماز برای من نیست؛ نماز را خدا به من میدهد. من با نمازم از خداوند طَلبکار نمیشوم، بدهکاریام بیشتر میشود. روزه میگیرم، زَکات میدهم، احسان میکنم، خدمت میکنم؛ خداوند از اینها نَفع نمیبَرد؛ برای خودم دارم ذخیره میکنم. نماز برای خداست، توفیق برای خداست. هرکسی درَبهای رَحمت به رویش باز بود، به فُقرا میرسد، به گرفتارها میرسد، به آوارگان لُبنان کمک میکند، دلش برای گرفتاران غَزّه و مَجروحین آنجا میسوزد، کمک مالی میکند، کمک دعایی میکند؛ نکند یکوقتی فکر کند حالا که من این کار را کردم، خداوند باید هرچه من گفتم برایم انجام بدهد! این طَلبکاری برای خدا انسان را بیچاره میکند. هر کاری خیری که شما را بدهکارتر کرد، شرمندهتر کرد، این عمل عملِ قَبولی است؛ اما اگر شما را طَلبکار کرد، مَعلوم میشود که این عمل برای خدا نیست. اگر قُربَهً اِلیالله بود، اگر اِخلاص در آن بود، نباید این را برای خودت میدانستی و خیال میکردی این را از جیب خودت کم کردی؛ تو نمایندهی خدا هستی. مال را خدا به تو داده است. وقتی عبادت میکُنی بدن را خدا داده است، فکر را خدا داده است، حرکات را خدا میدهد، نَفَس را خدا میدهد، علم و آشنایی به اَحکام الهی را خدا داده است. لذا در تمام اُمور خیرمان همان مقداری که آدمهای بد از گُناهشان خجالت میکِشند، اولیای الهی از ثَوابشان خجالت میکِشند. هر عمل خیری انجام میدهد، میگوید: خدایا! لایق نبودم. تو کَرَم کردی و من را در حَرم حضرت فاطمهی مَعصومه (سلام الله علیها) راه دادی. به حضرت عبّاس قَسم من که لیاقت زیارت این بیبی را ندارم؛ چهقَدر بزرگ است، من را هم راه داده است. از او خجالت میکِشم. من کُجا و گذشتن از سر سُفرهی حضرت فاطمهی مَعصومه (سلام الله علیها) کُجا؟! این طَهارتها را بار دیگر خواستم با عبارتهای دیگری در ذهن مُبارکتان انشاءالله مُستقرّ بشود و در زندگی رعایت بکنیم.
وُسعت وجودِ اَزلی و اَبدی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
اما این طَهارتی که نَصیب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حضرت زهرا (سلام الله علیها)، امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) شده است، مِحور هم فاطمه (سلام الله علیها) بوده است. این طَهارت فوقِ این طَهارتهاست. این طَهارت عشق است، این طَهارت ذوبشدن در خداست، این طَهارت مُتحلّیشدن به همهی حُلیههای اَسماء الهی است. هم تَخلیه است؛ یعنی خداوند اینها را از همهی بدیها، از همهی مَحدودیّتها، از همهی تَنگنَظریها و از همهی غُبارها پاک کرده است، تَخلیه دارند. در جانشان، در روحشان، در حقیقتشان هیچ غُباری به وجود نیامده است. علاوه بر اینکه غُبار به وجود نیامده است، نور خدا که از جهت علم، علمِ خدا در وجودشان هست، از نظر قدرت، قدرت خداوند در وجودشان هست، از نظر کَرَم، کَرَمِ خدا در وجودشان هست، از نظر سَتاریّت پَروندهی عمل ما در دست امام زمان ما (ارواحنا فداه) است. ما هرکاری میکنیم حضرت میدانند، ولی میپوشانند. نمیگذارند آبروی ما برود. خداوند سَتّار است و این سَتّاریّتش را به حُجّت عَلیالاِطلاق خودش داده است. خداوند غَفّار است و غَفّاریّتش را به به حُجّت عَلیالاِطلاق داده است. خداوند قَدیر است، خداوند عَلیم است، خداوند غیاثُ المُستغیثین است، خداوند صَریخُ المُستَصرخین است، آنچه از اَسماء جَمالیّه و از اَسماء جَلالیّه در خداوند متعال هست، خداوند همهی اینها را در وجود پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) به عُنوان بستر تَجلّی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) قرار داده است. جلوهی خداوند هستند. در چه چیزی؟ در همهی صفات جَمالیّه و در همهی صفات جَلالیّه. این است که حضرت زهرا (سلام الله علیها) از نظر وُسعت وجود اَزلی و اَبدی هست.
حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) در لازمان و لامکان بودن مَظهر خداوند است
زمان با حرکت تولید میشود؛ زمان بعد از آفریدهشدن آفتاب و زمین و اینها پیدا میشود؛ زمان از شب و روز و گردش عالَم پیدا میشود. قبل از آنکه خداوند زمین را بیافریند، قبل از آنکه خداوند مَنّان کُرّات را بیافریند، زمان وجود ندارد. زمان در قاعده و قانون راه ندارد. مثلاً فَرض بفرمایید دو دو تا چهارتا چند سالش هست؟ مگر سال برمیدارد؟ او مُجرّد است. تمام مُجرّدات لازمان و لامَکان هستند و حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم قبل از آنکه زمین و آسمان آفریده بشود در خَزائن الهی نور داشته است و هم قبل از آنکه مَلائکه آفریده بشود نورِ حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در ایجاد موجودات دَخیل است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در لازمان و لامکان بودن مَظهر خداست. حضرت آدم (علیه السلام) به بَرکت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نجات پیدا کرد، توبهاش قبول شد و تمام انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) سر سُفرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) اِرتزاق کردند و به همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مَعرفت حضرت زهرا (سلام الله علیها) داده شده است. اگر کسی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را در حَدّ خودش مَعرفت پیدا نکند، به مَقامات عَرشی نائل نمیشود. لذا فرمودند: «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهَ اَلْقَدْرِ[۱۳]»؛ لیلهالقَدر را شما زمان نبینید که حالا شب بیست و سوّم، یا شب بیست و یکم، یا شب نوزدهم و شب نوزدهم و بیست و یکم دالان ورودی به شب قَدر است. شب قَدر در شب بیست و سوّم مُشخّص است. مُنتها اگر کسی وارد آن دالان نشود، مشکل است که شب قَدر را دَرک کند. باید شب نوزدهم و شب بیست و یکم خودش را پاک کند، خودش را آماده کند تا شب بیست و سوّم مَجذوب ولایت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) قرار بگیرد. این مَسألهی شب قَدر مَسألهی مُلکش نیست. شب قَدر مَسألهی مَلکوتش هست. مَلکوتش قرآن کریم است. قرآن کریم در شب قَدر نازل شده است. اگر قرآن به سَبک صدا و صوت و نوشتار میبود، اینکه در شب قَدر نازلشدن ندارد. خداوند میفرماید: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ[۱۴]»؛ اینقَدر قرآن عظمت دارد که اگر بر کوه نازل میشد، کوه مُتلاشی میشد. مُلاحظه بفرمایید برای روشنشدن قَضیّه خداوند متعال رفتن جناب موسی (علیه السلام) را به کوهِ طور و مُناجات او را نَقل میکند تا ما این مَسألهی تَجلّی قرآن که کوه طاقت نمیآورد، این را خوب مُتوجّه بشویم. خداوند متعال به حضرت موسی کَلیم (علیه السلام) در پاسخ و درخواست حضرت موسی (علیه السلام) که عَرضه داشت: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ[۱۵]»؛ خدای من! خودت را به من نشان بده تا من جَمالت را ببینم. خداوند فرمود: «انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ[۱۶]»؛ به این کوه نگاه کُن، اگر کوهی باقی ماند تو هم من را میبینی. حضرت موسی (علیه السلام) به مَحض اینکه به کوه نگاه کرد، کوه به طور کُلّی پودر شد. حالا در پودرشدن آدم خاک و خاکستر را میبیند؛ اما در آنجا اصلاً هیچچیزی باقی نماند. کوهِ با آن عظمت هیچ شد. آب شد رفت، تمام شد رفت. هم کوه آب شد، کوه نیست شد و هم حالت صَعقه به حضرت موسی (علیه السلام) دست داد. یعنی حالت مَدهوشی به او دست داد. خداوند هم چشمانداز را از او گرفت. هم ناظر را گرفت و هم مَنظر را گرفت. حاکی از اینکه اگر کسی بخواهد خدا را ببیند، خداوند حِسّی نیست؛ باید به مرحلهی فَناء برسد. باید چیزی غیر از خدا را نبیند. آن کسی که غیرِ خدا را ندیده است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و حضرت علی (علیه السلام) است و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است و امام حسن مجتبی (علیه السلام) است و امام حسین (علیه السلام).
حضرت علی (علیه السلام) تمام عالَم را جلوهی خدا میدیدند
لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُکرّر شنیدهاید و ذهن وِلاییتان مُعطّر به ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و صفات و فَضائل حضرت علی (علیه السلام) است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «ما رَایتُ شیئاً إلاّ و رَایتُ اللهَ قَبلَهُ و بَعدَهُ و مَعَهُ[۱۷]»؛ من اصلاً جُز خدا ندیدم. «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند[۱۸]». به جُز خدا نبیند، یعنی آدم حَرَم را نمیبیند؟ یعنی زائر را نمیبیند؟ یعنی قرآن را نمیبیند؟ چرا میبیند، اما اینها همه را آیینههای خدا میبیند. همهی شما اَثر خدا هستید، نَقاشی خدا هستید، کارِ خدا هستید. عالَم مَجموعاً عبارت است از خدا و کارِ خدا. غیر از خدا و کارِ خدا هیچچیزی در عالَم وجود ندارد. وقتی ما شما را میبینیم، وقتی خدا را از یاد میبَریم خودتان را مُستقل میبینیم؛ ولی آن کسی که خداوند را شناخته است، هرچه را میبیند، میبیند وابستهی به خداست، اَثر خداست. چون اَثر خداست، به همهی موجودات احترام میگذارد، تَقدیس میکند. همهی موجودات تَسبیح خدا را میگویند، همهی موجودات سَجدهی خدا را دارند و اینها صَریح قرآن کریم است. دَوام ذکر دارند، دَوام سَجده دارند. همهی موجودات سرگردان خداوند هستند. «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ[۱۹]»؛ همهچیز به سوی خداست. آدم در همهچیز خدا را میتواند ببیند.
«به هرجا بنگرم کوه و در و دشت ***** نشان روی زیبای ته وینم[۲۰]»
آدم به هرچه نگاه بکند، خداوند را در آن میبیند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینجور بود. تمام عالَم را جلوهی خدا میدید، اَثر خدا میدید، آیهی خدا میدید.
آمادگی همیشگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای فداکاری در راهِ دین و ولایت
حضرات ائمهی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که وارث مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند، غیرِ خدا را ندیدند. چون غیرِ خدا را ندیدند، لحظهای برای غیرِ خدا نَفَس نکشیدند. با خدا نَفَس کشیدند، با خدا کار کردند، برای خدا فریاد زدند، بخاطر دینِ خدا خودشان را فدا کردند، قُربانی کردند. این استقامت حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم در دوران پدرشان در بعضی از جنگها بیبیِ ما حُضور پیدا کرد. در «جنگ اُحُد» آمد، پیشانی پدر بزرگوارش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شکسته بود، خون جاری شده بود؛ دندان مُبارک ایشان آسیب دیده بود. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به جبهه آمد، آنجا زَخم سر نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را پانسمان کرد. و در شرایط مُختلف حضرت زهرا (سلام الله علیها) جبههای بود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مُقابل خطرات حُضور پیدا میکرد. همیشه آمادگی داشت تا جانِ خودش را فدای دینِ خدا و فدای رهبری آسمانی که خدا مُعیّن کرده است بکند و در برابر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم بیبیِ ما همین حالت فداکاری را داشت. چون غیرِ خدا را نمیدید، خودش و داراییاش را فدای خدا کرد.
روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کُبری (سلام الله علیها)
لذا وقتی آمدند خانهی وَحی را مُحاصره کردند، خانهای که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون اِذن هیچوقت وارد این خانه نشد. در شش ماهِ پایان عُمر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هر روز قبل از آنکه به مسجد برود و نماز صُبح را در مسجد بخواند، میآمد و دَرب خانهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را میزد و میگفت: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ» ؛ «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۲۱]»؛ آیهی تَطهیر را میخواند، اجازه میگرفت و بعد به مسجد میرفت. این خانه چنین قِداستی دارد. جبرئیل (علیه السلام) بدون اِذن وارد نمیشدف عزرائیل (علیه السلام) بدون اِذن وارد نمیشد. این خانه را غاصبین خلافت مُحاصره کردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یاوری نداشت. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پُشت دَرب آمد. گفتند: دَرب را باز کُن. فرمود: دَرب را باز نمیکنم. دَستور داد بروید هیزُم بیاورید. گفتند: هیزُم برای چه میخواهی؟ گفت: میخواهم این خانه و هرکسی در این خانه است را بسوزانم، به آتش بکِشم. گفتند: «إنَّ فِیها فاطِمَه؟[۲۲]»؛ در این خانه دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، فاطمه (سلام الله علیها) در اینجاست. گفت: اگر فاطمه هم باشد به آتش میکِشم. این بود که بیحَیا به آتش کِشید. دَرب که نیمسوز شد یک لَگد مُحکم زد و این دَرب به پَهلوی مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) اِصابت کرد. کاش مُرده بودم مادر! چه به سرت آمد. هم شُعلهی آتش بود، هم برخورد دَرب به اُستخوان پَهلو بود. اینجور به ریحانه النّبی (سلام الله علیها) جسارت شد. تا این اَرازل وارد شدند، بیبی چادر سرشان نبود، خودشان را پُشت دَرب کِشیدند که حجابشان باشد. وقتی بین دَرب و دیوار قرار گرفت، «فَلَمَّا رَأوْها»؛ بیبی جان! از شما خجالت میکِشم. یا فاطمهی مَعصومه (سلام الله علیها)! برای شما هم شنیدنش سخت است. مُصیبت خیلی بالاست. وقتی دیدند بیبی پُشت دَرب رفت، «کادَتْ بِنَفْسی أنْ تَمُوتَ حَسْرَهْ»؛ آنچنان فشار آوردند، بیبی بین دَرب و دیوار…
«وای من و وای من و وای من ***** میخ در و سینهی زهرای من»
آنجا فریادش بلند شد، ولی یک مرد پیدا نشد به دادِ فاطمه (سلام الله علیها) برسد. صدا زد: «اَبَتاه!»؛ بابا! با اینکه هم سینه مَجروح شد، جناق سینه شکسته شد، مِسمار سینه را سوزاند؛ اما دید نامَردها وارد شدند، کَمند انداختند و دارند حضرت علی (علیه السلام) را با دست بسته میبَرند. بیبی با آن حال آمد از امام خودش دفاع کند. نه مشکل پَهلو را به نظر آورد، نه آن سینهی مَجروح را به آن حالات درنَظر گرفت. کَمربند حضرت علی (علیه السلام) را گرفت. میکِشید و این عدّه اَرازل و اُوباش روی هم میریختند. نامَرد فرماندهی این اَرازل دید فاطمه (سلام الله علیها) عَجب قدرتی دارد! یکتَنه حَریف این همه مرد است. تازیانهی خودش را به پسر عَمویش «قُنفُذ» داد. گفت: دست فاطمه را کوتاه کُن. به سر بیبی ریختند. امام زمان! خدا صبرتان بدهد. یک حالی برای بانوان پیش میآید که در آن حال اگر مادر داشته باشند، مادرش را صدا میزند؛ ولی نمیخواهد همسر و پدرش در آن حال در کنارش باشند. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) همسرش که گرفتار بود، مادر هم نداشت. صدا زد: «یا فضّه! إلیک فخذینی[۲۳]»؛ تا فِضّه بیاید، فاطمه (سلام الله علیها) از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، نگفت: وای پَهلویم، وای سینهام، وای مُحسنم! سُراغ امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفت. فِضّه خبر داد: بیبی جان! علی (علیه السلام) را بُردند. فرمود: کمکم کُن. زیر بَغل بیبی را گرفتند، با آن حال به مسجد آمدند. وقتی وارد شد، دید «خالد» بالای سر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایستاده است. علی (علیه السلام) با سر برهنه، با دست بسته، شمشیر بالای سرش گرفتهاند. فریادش بلند شد. فریاد زد: «خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی[۲۴]»؛ دست از پسر عَمویم بردارید؛ پسر عَمویم را رَها کنید. اما اعتنا نکردند. تا دید قَضیّه سخت است، قَسم خورد که من میروم پیراهن پدرم را برمیدارم، کنار قَبر پدرم میروم و پیراهن را به سرم میاندازم و نِفرینتان میکنم. تا برای نِفرین حرکت کرد، آثار غَضب خدا عالَم را گرفت. دیدند مسجد میلَرزد، سُتونها دارند میلَرزد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به «سلمان» دستور داد: سلمان! فاطمه (سلام الله علیها) را دَریاب؛ بگو نفرین نکند. سلمان خودش را به بیبی رساند. گفت: بیبی جان! پدرت رَحمهً لِلعالَمین بود. نفرین نکُن. بیبی جواب داد: یا سلمان! «یُریدُونَ قَتْلَ عَلِیٍّ علیه السلام[۲۵]»؛ سلمان! مگر نمیبینی اینها میخواهند علی (علیه السلام) را بکُشند؟ «وَ ما عَلی عَلِیٍّ علیه السلام صَبْرٌ[۲۶]»؛ من دیگر طاقتِ داغ علی (علیه السلام) را ندارم. عَرضه داشت: بیبی! علی (علیه السلام) من را فرستاده است. تا گفت: علی (علیه السلام) من را فرستاده است، بیبی فرمودند: «إذاً أرجع و أصبر و أسمع له و أطیع[۲۷]»؛ اگر علی (علیه السلام) گفته است، حرفش را میشنوم، گوش میدهم، اطاعت میکنم، صبر میکنم. برگشت، آنقَدر سِماجت کرد که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از چَنگ این جَلّادها خَلاص کرد. وقتی علی (علیه السلام) را همراه خودت به منزل میآوردی… این دو جُمله را بگویم و از شما التماس دعا دارم. شرایط شرایط سختی است! باید حضرت زهرا (سلام الله علیها) نگاهمان بکند. این مشکلات، این شُبههپَراکنیها، این وضعیّت مَنطقه خیلی خطرناک است. فقط فاطمهای که علی (علیه السلام) را نجات داد، باید شیعیان علی (علیه السلام) را هم خودش نجات بدهد. اُمیدمان بیبیمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. همراه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میآمد. یک نگاهی به مَظلوم عالَم کرد. گفت: «رُوحی لِرُوحِکَ الْفِداء وَ نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقاء یا اَبَاالْحَسَنِ اِنْ کُنْتَ فی خَیْرٍ کُنْتَ مَعَکَ وَ اِنْ کُنْتَ فی شَرٍّ کُنْتَ مَعَکَ[۲۸]»؛ علی! تا فاطمه را داری تنهایت نمیگذارم. جانم را فدایت میکنم، خودم را سِپَر بلایت میکنم. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۹]»؛ زینب کُبری (سلام الله علیها) بالای تَلّ زینبیه آمد، یک نگاه کرد، دید: «الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِه قَابِضٌ عَلَى شَیْبَتِکَ[۳۰]»؛ دید قاتل روی سینهی حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نشسته است. حضرت زینب (سلام الله علیها) در اینجا دیگر بیچاره شد، مُضطرّ بود. مانند اینجا سخت نگذشت. فریاد زد: «اما فیکم مسلم؟»؛ یک مسلمان پیدا نمیشود؟…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫
«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَ أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».
[۳] نهج البلاغه، حکمت ۱۷۰؛ گناه نکردن آسانتر از توبه کردن.
[۴] نهج البلاغه، حکمت ۱۵۰؛ اینگونه نباش!
«وَ قَالَ (علیه السلام) لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ یَعِظَهُ: لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَهَ بِغَیْرِ عَمَلٍ، وَ [یَرْجُو] یُرَجِّی التَّوْبَهَ بِطُولِ الْأَمَلِ؛ یَقُولُ فِی الدُّنْیَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ، وَ یَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ؛ إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ، وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ؛ یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ، وَ یَبْتَغِی الزِّیَادَهَ فِیمَا بَقِیَ؛ یَنْهَى وَ لَا یَنْتَهِی، وَ یَأْمُرُ [النَّاسَ بِمَا لَمْ یَأْتِ] بِمَا لَا یَأْتِی؛ یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَ لَا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَ یُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ؛ یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَهِ ذُنُوبِهِ، وَ یُقِیمُ عَلَى مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ؛ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِیاً؛ یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِیَ، وَ یَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ؛ [وَ] إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً؛ تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا یَظُنُّ، وَ لَا یَغْلِبُهَا عَلَى مَا یَسْتَیْقِنُ؛ یَخَافُ عَلَى غَیْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ یَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ؛ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ، وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ؛ یُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَ یُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ؛ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَهٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیَهَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَهَ، وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَهٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّهِ؛ یَصِفُ الْعِبْرَهَ وَ لَا یَعْتَبِرُ، وَ یُبَالِغُ فِی الْمَوْعِظَهِ وَ لَا یَتَّعِظُ، فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ؛ یُنَافِسُ فِیمَا یَفْنَى، وَ یُسَامِحُ فِیمَا یَبْقَى؛ یَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً؛ یَخْشَى الْمَوْتَ، وَ لَا یُبَادِرُ الْفَوْتَ؛ یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَهِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ؛ وَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَهِ غَیْرِهِ، فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ؛ [اللَّغْوُ] اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ؛ یَحْکُمُ عَلَى غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَ لَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ؛ [یُرْشِدُ نَفْسَهُ وَ یُغْوِی غَیْرَهُ] یُرْشِدُ غَیْرَهُ، وَ یُغْوِی نَفْسَهُ، فَهُوَ یُطَاعُ وَ یَعْصِی، وَ یَسْتَوْفِی وَ لَا یُوفِی؛ وَ یَخْشَى الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ، وَ لَا یَخْشَى رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ.
[قال الرضی رحمه الله تعالى: و لو لم یکن فی هذا الکتاب إلا هذا الکلام لَکفى به موعظه ناجعه و حکمه بالغه و بصیره لمبصر و عبره لناظر مفکر]».
[۵] سوره مبارکه نجم، آیه ۳۹٫
[۶] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۱۰۹٫
«وَ فِی اَلْوَحْیِ اَلْقَدِیمِ أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاَ خَطَرَ بِقَلْبِ بَشَرٍ».
[۷] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی.
«…إِلٰهِى لَوْ قَرَنْتَنِى بِالْأَصْفادِ ، وَ مَنَعْتَنِى سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الْأَشْهادِ، وَ دَلَلْتَ عَلَىٰ فَضائِحِى عُیُونَ الْعِبادِ، وَ أَمَرْتَ بِى إِلَى النَّارِ، وَ حُلْتَ بَیْنِى وَ بَیْنَ الْأَ بْرارِ مَا قَطَعْتُ رَجائِى مِنْکَ، وَ مَا صَرَفْتُ تَأْمِیلِى لِلْعَفْوِ عَنْکَ، وَ لَا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبِى، أَنَا لَا أَنْسىٰ أَیادِیَکَ عِنْدِى، وَ سِتْرَکَ عَلَىَّ فِى دارِ الدُّنْیا، سَیِّدِى أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبِى، وَ اجْمَعْ بَیْنِى و َبَیْنَ الْمُصْطَفىٰ وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ؛ وَ انْقُلْنِى إِلىٰ دَرَجَهِ التَّوْبَهِ إِلَیْکَ، وَ أَعِنِّى بِالْبُکاءِ عَلَىٰ نَفْسِى فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الْآمالِ عُمْرِى، وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَهَ الْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِى، فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حالاً مِنِّى إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَىٰ مِثْلِ حالِى إِلىٰ قَبْرِى لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِى، وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِى؟ وَ مَا لِى لَاأَبْکِى وَ لَا أَدْرِى إِلىٰ مَا یَکُونُ مَصِیرِى، وَ أَرىٰ نَفْسِى تُخادِعُنِى، وَ أَیَّامِى تُخاتِلُنِى وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِى أَجْنِحَهُ الْمَوْتِ؟ فَما لِى لَاأَبْکِى؟ أَبْکِى لِخُرُوجِ نَفْسِى، أَبْکِى لِظُلْمَهِ قَبْرِى، أَبْکِى لِضِیقِ لَحْدِى، أَبْکِى لِسُؤالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّاىَ…».
[۸] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۳۰٫
«قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلْحَسَدُ یَأْکُلُ اَلْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ فَلاَ تَحَاسَدُوا».
[۹] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۱٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعًا».
[۱۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۱٫
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ».
[۱۱] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۲، صفحه ۲۵۴٫
[۱۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۶۲٫
[۱۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۶۵.
«فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم ] ، مُحَمَّدُ بْنُ اَلْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ اَللَّیْلَهُ فَاطِمَهُ وَ اَلْقَدْرُ اَللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهَ اَلْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَهَ لِأَنَّ اَلْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا».
[۱۴] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱٫
«لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».
[۱۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳٫
«وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لَٰکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ».
[۱۶] همان.
[۱۷] علمالیقین، ملا محسن فیض کاشانی، ج ۱، ص ۹۹٫
[۱۸] سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شماره ۱۸.
[۱۹] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۳٫
«صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ».
[۲۰] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۱۶۲.
[۲۱] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫
[۲۲] ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۹، باب کیف کانت بیعه علی بن ابی طالب کرم الله وجهه.
«وان ابا بکر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه، فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم وهم فی دار علی، فابوا ان یخرجوا فدعا بالحطب وقال: والذی نفس عمر بیده. لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها، فقیل له یا ابا حفص. ان فیها فاطمه؟ فقال وان، فخرجوا فبایعوا الا علیا فانه زعم انه قال: حلفت ان لا اخرج ولا اضع ثوبی علی عاتقی حتی اجمع القرآن، فوقفت فاطمه رضی الله عنها علی بابها، فقالت: لا عهد لی بقوم حضروا اسوا محضر منکم، ترکتم رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) جنازه بین ایدینا، وقطعتم امرکم بینکم، لم تستامرونا، ولم تردوا لنا حقا.»
[۲۳] بحار الانوار ج ۸ ، ص ۲۲۲.
«قال عمر: … فذکرت أحقاد علیّ و ولوعه فی دماء صنادید العرب و کید محمّد و سحره، فرکلتُ الباب و قد ألصقَت أحشائها بالباب تترسه. و سمعتُها و قد صرخَت صرخه حسبتُها قد جعلَت أعلی المدینه أسفلها، و قالت: یا أبتاه یا رسول اللَّه! هکذا کان یُفعل بحبیبتک و ابنتک؟ آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد واللَّه قُتِل ما فی أحشائی من حمل و سمعتُها تمخض و هی مستنده إلی الجدار، فدفعتُ الباب و دخلت…».
[۲۴] ریاض المدح والرثاء من ص ۱۰۶ ـ ۱۰۸؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص۴۷؛ روضه کافی، ج ۸، ص۲۳۸ با اندکی تفاوت.
«خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً أَبِی (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) بِالْحَقِّ إِنْ لَمْ تخَلُّوا عنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِی وَ لَأَضَعَنَّ قَمِیصَ رَسُولِ اللَّه (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) عَلَی رَأْسِی وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَی اللَّه تبَارَک وَ تَعَالَی».
[۲۵] تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۶۶ و ۶۷؛ الاختصاص شیخ مفید، ص ۱۸۵٫
«عن عمرو بن أبی المقدام، عن أبیه، عن جده قال: ما أتی علی علی علیه السلام یوم قط أعظم من یومین أتیاه، فأما أول یوم فالیوم الذی قبض فیه رسول الله صلی الله علیه وآله، وأما الیوم الثانی فوالله إنی لجالس فی سقیفه بنی ساعده عن یمین أبی بکر والناس یبایعونه إذ قال له عمر: یا هذا لیس فی یدیک شئ مهما لم یبایعک علی! فابعث إلیه حتی یأتیک یبایعک، فإنما هؤلاء رعاع، فبعث إلیه قنفذ فقال له: إذهب فقل لعلی: أجب خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله، فذهب قنفذ فما لبث أن رجع فقال لأبی بکر: قال لک ما خلف رسول الله أحداً غیری! قال: ارجع إلیه فقل: أجب، فإن الناس قد أجمعوا علی بیعتهم إیاه، وهؤلاء المهاجرون والأنصار یبایعونه وقریش، وإنما أنت رجل من المسلمین لک ما لهم وعلیک ما علیهم، فذهب إلیه قنفذ، فما لبث أن رجع فقال قال لک: إن رسول الله صلی الله علیه وآله قال لی وأوصانی أن إذا واریته فی حفرته لا أخرج من بیتی حتی أؤلف کتاب الله، فإنه فی جراید النخل وفی أکتاف الابل. قال عمر: قوموا بنا إلیه، فقام أبو بکر، وعمر، وعثمان وخالد بن الولید، والمغیره بن شعبه، وأبو عبیده بن الجراح، وسالم مولی أبی حذیفه، وقنفذ، وقمت معهم، فلما انتهینا إلی الباب فرأتهم فاطمه صلوات الله علیها أغلقت الباب فی وجوههم، وهی لاتشک أن لا یدخل علیها إلا بإذنها، فضرب عمر الباب برجله فکسره وکان من سعف، ثم دخلوا فاخرجوا علیاً ملبباً فخرجت فاطمه فقالت: یا أبا بکر أترید أن ترملنی من زوجی، والله لئن لم تکف عنه لأنشرن شعری ولأشقن جیبی ولآتین قبر أبی ولأصیحن إلی ربی، فأخذت بید الحسن والحسین وخرجت ترید قبر النبی فقال علی لسلمان: أدرک ابنه محمد فإنی أری جنبتی المدینه تکفیان، والله إن نشرت شعرها وشقت جیبها وأتت قبر أبیها وصاحت إلی ربها لایناظر بالمدینه أن یخسف بها وبمن فیها، فأدرکها سلمان رضی الله عنه. فقال: یا بنت محمد إن الله إنما بعث أباک رحمه فارجعی، فقالت: یا سلمان یریدون قتل علی! ما علی علی صبر، فدعنی حتی آتی قبر أبی فأنشر شعری وأشق جیبی وأصیح إلی ربی، فقال سلمان: إنی أخاف أن یخسف بالمدینه، وعلی بعثنی الیک ویأمرک أن ترجعی إلی بیتک وتنصرفی، فقالت: إذاً أرجع وأصبر وأسمع له وأطیع. قال: فأخرجوه من منزله ملبباً ومروا به علی قبر النبی علیه وآله السلام قال: فسمعته یقول: یا بن أم إن القوم استضعفونی.. إلی آخر الآیه.وجلس أبو بکر فی سقیفه بنی ساعده وقدم علی فقال له عمر: بایع! فقال له علی: فإن أنا لم أفعل فمَهْ؟ فقال له عمر: إذا أضرب والله عنقک! فقال له علی: إذاً والله أکون عبد الله المقتول وأخا رسول الله.فقال عمر: أما عبد الله المقتول فنعم، وأما أخو رسول الله فلا، حتی قالها ثلاثاً، فبلغ ذلک العباس بن عبد المطلب فأقبل مسرعاً یهرول فسمعته یقول: إرفقوا بابن أخی ولکم علی أن یبایعکم، فأقبل العباس وأخذ بید علی فمسحها علی ید أبی بکر، ثم خلوه مغضباً فسمعته یقول: ورفع رأسه إلی السماء: اللهم إنک تعلم أن النبی صلی الله علیه وآله قد قال لی إن تموا عشرین فجاهدهم، وهو قولک فی کتابک: إن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین. قال: وسمعته یقول: اللهم وإنهم لم یتموا عشرین، حتی قالها ثلاثاً، ثم انصرف».
[۲۶] همان.
[۲۷] همان.
[۲۸] کوکب درّی، ج ۱، ص ۱۹۶٫
[۲۹] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۳۰] بحارالأنوار، مجلسی، ج ۹۸، ص ۳۲۲، باب ۲۴؛ کیفیت زیارت عاشوراء، ص ۲۹۰٫
«وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِکَ وَ مُولِغٌ سَیْفَهُ عَلَى نَحْرِکَ قَابِضٌ عَلَى شَیْبَتِکَ بِیَدِهِ ذَابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ».
پاسخ دهید