«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

«وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا[۲]»؛ جهت عَرض تسلیت به نماینده‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، همنامِ حضرت زهرا (سلام الله علیها)، وارثِ حضرت زهرا (سلام الله علیها)، افتخار شهر قُم و ایران، سُفره‌گُستر اهل‌بیت عصمت و طَهارت (سلام الله علیهم اجمعین)، بی‌بی‌مان حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (روحی فداها و سلام الله علیها) صلوات هدیه بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

اوّلین مرحله‌ی طَهارت، طَهارت تَشریعی است

حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) سِرّالله است و برای اَفراد بَشر ناشناخته است. حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) قُماش نُبوّت خاتَمیّه است. گوهر وجودش مُسانخ و قُماش گوهر وجودِ اُعجوبه‌ی خلقت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. در قرآن شریف حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در آیه‌ی تَطهیر و در آیه‌ی مُباهله رُتبه و مَقامش برتر از انبیاء سَلف (سلام الله علیهم اجمعین) به جُز خاتَم پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم)، از همه‌ی انبیاء (علیهم السلام) برتر است. طَهارت که در آیه‌ی تَطهیر چشمه‌ی وجودِ حضرت زهرا (سلام الله علیها) را زُلال و مُطهّر مُعرّفی فرموده است، طَهارت یک طَهارت تَشریعی است که همه‌ی ما مُکلّف هستیم خودمان را پاک نگاه داریم. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ[۳]»؛ خداوند توبه‌کنندگان که توبه جان را پاک می‌کند. غفلت نکنیم؛ گناه این جنگ‌ها را، این بهم‌ریختگی‌ها را، این گرانی‌ها و این تَشویش‌ها و ناآرامی‌ها را در پِی دارد. «مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ[۴]»؛ قرآن می‌گوید: تمام مُصیبت‌ها حاصل کار خودتان هست. لذا اگر ما رابطه‌ی بین خودمان و خدایمان را اِصلاح کردیم، خداوند زندگی ما را اِصلاح خواهد کرد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ[۵]»؛ کسی که اَمر آخرتش را اِصلاح کند، خداوند اَمر دنیای او را اِصلاح می‌کند. فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[۶]»؛ تقوا کلیدی است که تمام دَرب‌های بسته را باز می‌کند. انسانِ باتقوا بُن‌بَستی در زندگی نخواهد دید. خداوند خودش، ذات رُبوبی قول داده است: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»؛ شما حُرمت خدا را حفظ کنید، خداوند هم حَریم شما را حفظ خواهد کرد. شما را در بُن‌بَست‌ها رَها نمی‌کند، دَرب‌های بسته را به روی شما باز می‌کند. «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»؛ از جایی که برنامه‌ریزی نکردید، از جایی که اُمید نداشتید، خداوند مَنّان روزی شما را خواهد داد. بنابراین انسان از گناهان طاهر بشود، خداوند متعال انسانِ تائب و انسان مُتطهّر را دوست می‌دارد. آدم مَحبوب خدا می‌شود، خدا هم حَبیب خودش و مَحبوب خودش را وا نمی‌گذارد؛ او را اداره می‌کند، یاری می‌دهد، عزیزش می‌کند. آنچه لازمه‌ی محبّت هست، خداوند برای بنده‌ی خودش کم نمی‌گذارد.

خودشناسی یکی از مراحل طَهارت انسان است

مرحله‌ی دوّم طَهارت که تَشریعاً همه باید طاهر بشوند، طَهارت از رَذائل اَخلاقی است. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ[۷]»؛ خودتان را بشناسید، خودتان  را‌ بیابید، خودتان را بسازید و خودتان را بپایید. این چهار مرحله از این آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی مائده برای ما دستورالعَمل است. خودشناسی واجب است؛ اگر خودت را نشناختی، اَرزان از دست می‌روی، مُفت از دست می‌روی. وقتت را، عُمرت را، جوانی‌ات را به قیمت نمی‌فُروشی. شیطان می‌آید، کُلاه بر سرت می‌گذارد و عُمرت را ضایع می‌کند و برای آخرت خود ذخیره‌ای نخواهی داشت. خودت را بیاب. بعضی‌ها خودشان را گُم می‌کنند. در ریاست گُم می‌شود، در پول و ثروت خودش را گُم می‌کند، در شَهوات جوانی خودش را گُم می‌کند. حَواست جَمع باشد! خودت را پیدا کُن. «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ[۸]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌گویند: در تَعَجُّبم افرادی اَشیاء و مالشان را گُم می‌کنند و دنبال آن می‌گردند؛ اما خودش را گُم کرده است، ولی دنبال خودش نمی‌گردد. اگر دنبال  خودمان بگردیم، مُتوجّه می‌شویم کُجا هستیم. در جَهنّم هستیم یا در بهشت هستیم؟ با حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستیم یا با دشمنان ایشان هستیم؟ در جبهه‌ی حقّ هستیم یا در جبهه‌ی باطل هستیم؟ با شیطان بیعت کردیم یا با امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) بیعت کردیم؟ این از خطّ زندگی‌مان برای ما مُشخّص می‌شود که ما کُجا هستیم و با چه کسی هستیم. انسان خودش را با رُفقایش و راهش و کارهایش می‌تواند پیدا کند.

از دیگر مراحل طَهارت، خودشناسی است

مرحله‌ی سوّم بَشر باید خودش را بسازد. یک جوجه‌ی مُرغ وقتی از تُخم درمی‌آید جوجه است؛ آرام آرام زیر پَر مادرش خداوند به او پَر می‌دهد، آرام آرام به مرحله‌ی پَرواز می‌رسد؛ ولی جنس مادرش است، عوض نمی‌شود. جوجه مُرغ می‌شود، جوجه خروس می‌شود؛ چیز دیگری نمی‌شود. یک بُزغاله بُز می‌شود، یک بَرّه گوسفند می‌شود، یک گوساله گاو می‌شود؛ اما بَچّه‌ی آدم معلوم نیست آدم بشود.            انسان به تَعبیر «صدر المتألّهین» سر چهارراه قرار می‌دهد. یک راه به سوی بَهیمیّت است. اَشخاصی هستند که صورت مَلَکوتی‌شان حیوان است. خیلی‌ها دیده‌اند. مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) که بودند، ما در دوران طلبگی‌مان نمازشان را می‌رفتیم، روضه‌شان را می‌رفتیم، خدمت‌شان می‌‌رسیدیم. خیلی وقت‌ها من استغفار می‌کردم که خدایا من آدم باشم؛ به صورت آدم این کسی که چشم بَرزخی‌اش باز است، ما به صورت دیگری نباشیم که رَنج ببَرد. افرادی می‌دیدند. مرحوم «آیت الله بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) فرموده بودند: من وقتی به حرم مُطهّر حضرت ثامن‌الحُجج (علیه السلام) وارد می‌شوم، پَرده از چشمم برداشته می‌شود و اَشخاص را به صورت‌های واقعی خودشان می‌بینم و طاقت ندارم؛ زیرا همه به صورت آدم دیده نمی‌شوند. بعضی‌ها وَضع‌شان خیلی خراب است. لذا باید خودمان را بسازیم. انسان در آغاز حرکت یک راه به سوی حیوانیّت دارد، یک راه به سوی سَبوعیّت و دَرندگی دارد، مانند «نتانیاهو» که این موجود آدم نیست؛ شما ظاهرش را آدم می‌بینید. یک موجودِ شَرور پَلیدِ دَرنده‌ی خطرناکی است که هیچ دَرنده‌ای در عالَم این‌جور دَرنده نیست. هزار و چهارصد و دَه خانوار در غَزّه همه‌ی اَعضای خانواده‌شان شهید شدند؛ یک نفر هم از آن‌ها باقی نمانده است. اصلاً نَسل را، دودمان را از بین می‌بَرد. برایش کودک و زن و پیرزَن و پیرمرد و مَریض و اُفتاده و فَلج هیچ مهمّ نیست. خداوند متعال سر سوزنی رَحم در وجودِ او قرار نداده است. مَعلوم است که این دَرنده است؛ یک دَرنده‌ی به تمام مَعناست. این داعشی‌ها که حالا همان جنس «القاعده» و «النصره» هستند که دارند سوریه را به صورت اَلُوْ می‌سوزانند. خداوند حَرم مُطهّر دختر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، پیام‌آور شهدای کربلا، نایبه‌الحسین (علیه السلام)، عالِمه‌ی غیر مُعلّمه حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) را به حقّ مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) و به حقّ شخصیّت خودش از شَرّ این آتش مُحافظت بفرماید و به حقّ حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) سوریه را به حُرمت این بانو، به احترام این بانو که افتخار آن مَملکت است، از شَرّ این‌ها در اَمان بدارد. این سَبوعیّت است. گروهی راه به سوی شیطنت دارند. این‌هایی که خیلی سیاسی و پیچیده هستند، این‌ها هم صورت باطنی‌شان صورت انسانی نیست. «عمرو بن عاص» خیلی موجودِ فَریبکارِ دَغلی بود که می‌توانست صحنه‌سازی بکند، می‌توانست قرآن را بالای نیزه ببَرد و لشکر و قُشون حضرت علی (علیه السلام) را از امیرالمؤمنین (علیه السلام) بگیرد. این فَریبکاری، این دَغل‌کاری، صورت باطنی‌اش شیطان است، دیو است.

از دیگر مراحل طَهارت، طَهارت از رَذائل اخلاقی می‌باشد

در این راه‌ها سه راه سُقوط است و یک راه به سوی صُعود داریم و آن راهِ بندگی خداست، راهِ تَبعیّت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) است. این را خودمان انتخاب می‌کنیم، راهِ حضرت علی (علیه السلام) را خودمان انتخاب می‌کنیم، راه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را خودمان انتخاب می‌کنیم. اگر انتخاب کردیم، «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ»؛ آن‌وقت از چشمه‌ی طَهور طَهارت عَلوی و طَهارت فاطمی ما طَهارت پیدا می‌کنیم. این مرحله‌‌ی طَهارت از رَذائل اخلاقی است. حَسد، تَکبُّر، حِرص، حِقد، سوءظَنّ، روحیه‌ی پَرخاشگری، ناسازگاری این‌ها صفات رَذیله است. این‌ها روح را پَلید می‌کند. این‌ها آدم را آلوده می‌کند. این را باید انسان از خودش پاک کند. مُقابله‌ی با حَسد و تَکبُّر جُزء وَظایف انسانی ماست. این هم یک مرحله است.

مرحله‌ی بعدی طَهارت دل‌کَندن از تَعلُّقات دنیاست

مرحله‌ی بعدی طَهارت تَعلُّقات است. به دنیا دل نبَندیم. «لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ[۹]»؛ این زن و فرزند، این مال و اَموال و مَنال شما را از یاد خدا باز ندارد. دل به خدا بدهید، علاقه‌ی به کَسب و کار و درآمد و زَرق و بَرق و تَشریفات و این تَکاثُر در زندگی و یا غُصّه‌ی فقر خوردن و گِله کردن این‌ها تَعلُّقات دنیاست. آدم اَسیر دنیا نباشد، وابستگی به دنیا نداشته باشد، بود و نبود برایش فرقی نمی‌کند. ما در این جریانات انسان‌هایی را سُراغ داریم که این‌ها در بود و نبود انسان‌های شَکوری بودند، روحِ نمک‌شناسی داشتند. گاهی در فقر و نداشتن حالشان خوش‌تر از زمانِ دارایی بود. وقتی جبرئیل (علیه السلام) کلیدهای خَزائن عالَم را برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده بود، گفت: یا رسول الله! اگر اراده کُنی همه‌ی این خَزائن برای توست. فرمود: نمی‌خواهم؛ می‌خواهم نداشته باشم، یک روز از خداوند گدایی کنم، سائل باشم و وقتی خداوند می‌دهد روز دیگرش شاکر باشم. می‌خواهم بین فقر و غِنا سؤال و شُکر را  دائماً تمرین کنم. «نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ، کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ[۱۰]»؛ فرمود: این مُتّقین، پارسایان و صاحب‌دلان در فقر و ناداری مثل حالت‌شان در دارایی و رفاه است. برایشان فرقی نمی‌کند، سر سُفره‌ی خدا هستند. کم بدهد شُکر می‌گویند؛ زیاد بدهد شُکر می‌گویند. می‌گویند: رَبطی به من ندارد؛ من میهمان خدا هستم، من بنده‌ی خدا هستم. او دارد من را اداره می‌کند، به همه‌چیزش می‌سازم. او که برای من کم نمی‌گذارد، من زیادی می‌خواهم. خیلی‌ها لازم ندارند و زیادی می‌خواهند. بی‌خود غُصّه می‌خورند؛ وَگرنه زندگی‌شان اداره می‌شود. تَوهُّم فقر آدم را اذیّت می‌کند؛ خودِ فقر عینیّت خارجی ندارد. این تَعلُّقات وابستگی است. از این هم ما شَرعاً وظیفه داریم دل بکَنیم. اگر از دنیا دل نکَنیم مرگ‌مان سخت می‌شود. ما را می‌کَنند. گاهی باید با سَفودِ آهنین رگ‌رگِ ما را بسوزانند تا ما از دنیا کَنده بشویم. چَسبیده به دنیا از دنیا کَنده نمی‌شود. آن‌وقت جان‌کَندن سَکرات مُوت می‌آورد. خیلی سخت است. این هم یک مرحله است.

از دیگر مراحل طَهارت، دوری از خودبینی است

مرحله‌ی بعدی پاکی از خودمان است. آدمی که خودش را می‌بیند، این خودبینی یک حجاب است، یک غُبار است، یک ظُلمت است، یک آلودگی است. نماز شب هم می‌خواند، سرباز امام زمان (ارواحنا فداه) هم شده است، درس هم خوب خوانده است، مُلّا هم شده است، مُدرّس هم هست؛ ولی خودش را می‌بیند، علمش را می‌بیند، نمازش را می‌بیند. ثروتمَند مُتدیّنی است، احسان می‌کند؛ اما خودش را بهتر از دیگران می‌داند. می‌گوید: ما این همه خیرات داریم، خیریه داریم. خودبین است، عُجْب دارد. انسان تا پا بر روی خودش نگذارد، طَهارت واقعی پیدا نمی‌کند، به خدا نمی‌رسد.

پَرد‌ه‌های نوری که موجب حجابِ آدم می‌شوند

یک مرحله‌ی بالاتر هم هست که از این دعای شریف حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مُناجات شعبانیه آن‌جا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این‌جور از خداوند درخواست کرده است: «إِلهِى هَبْ لى کَمالَ الانْقِطاعِ إِلَیْکَ، وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ، حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ[۱۱]»؛ خدایا! من را پُشت پَرده‌های نورم نگاه نَدار. نمازِ آدم نور است، نماز شب آدم نور است. مُناجات سَحَر، شکستگی دل، اَشک در تاریکی‌ها، اَشک از خُوف خدا، اَشک برای حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)، اَشک برای مَظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نور هستند؛ ولی گاهی خودِ همین نور برای ما پَرده می‌شود. تَوجّه‌مان به این است. می‌گویند یکی از عُرفا مرحوم «آقای حَدّاد[۱۲]» (رضوان الله تعالی علیه) به علّامه «آیت الله شهید مُطّهری» (رحمت الله علیه) گفته بود: آقای مُطّهری! نمازت چطور است؟ آقای مُطّهری گفته بودند: من در نماز تَوجّه دارم که چه می‌گویم. گفته بودند: پس کِی نماز می‌خوانی؟ تو در نماز تَوجّه‌ات به نماز است؛ این خودش حجاب است. باید تَوجّه‌ات به خدا باشد. باید در نماز نه خودت را ببینی و نه نمازت را ببینی؛ باید خدای خودت را ببینی. اگر شما در مَحضر امام زمان (ارواحنا فداه) باشید، با ایشان حرف بزنید حَواستان به چه کسی است؟ حَواستان به حرف خودتان است، به خودِ خودتان است؟ یا خیر، دور او می‌گردید؛ فدایت بشوم! من که لایق نبودم، اجازه دادید شما را ببینم. اصلاً آدم فکرش به چیز دیگری نمی‌رود. این هم خودش یک حجاب است.

طَهارتِ خاصّه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)

اما این طَهارتی که با کلمه‌ی «اِنَّما» برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) و پدرش که عَرضه می‌داریم: «هُمْ فاطِمَهُ وَ اَبُوها وَ بَعْلُها وَ بَنُوها[۱۳]»؛ این‌ها همه فاطمه (سلام الله علیها) هستند. گویا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم آیینه‌ی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است؛ حضرت علی (علیه السلام) هم آیینه‌ی فاطمه (سلام الله علیها) است؛ حَسن و حسین (علیهما السلام) هم فاطمه (سلام الله علیها) را در وجود خودشان ارائه می‌کنند. گویا او مادر است، همه هرچه دارند از او گرفته‌اند. خوبی‌ها از مادر است؛ لذا حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرمود: «اُمُّ أبیها»؛ فاطمه (سلام الله علیها) مادر من هم هست. احترامی که نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت زهرا (سلام الله علیها) ارائه می‌کرد، احترام پدر به دختر نبود؛ احترام فرزند به مادر هم نبود و بالاتر بود. نبیّ اَکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تَقدیس می‌کرد، نبیّ اَکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ذوب بود. در برابر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دل نداشت. دوری حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را که خانه‌اش در هنگام ازدواج یک‌ مقداری دورتر بود، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: فاطمه جان! می‌خواهم تو را به خانه‌ی خودمان بیاورم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عَرضه داشت: می‌گویند «حارثه[۱۴]» خانه‌ای دارد که نزدیکیِ شماست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حُجره‌اش وَسیع نبود، بانوان حَرَمش هم خوش نداشتند شخص دیگری به خانه‌شان بیاید. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دوریِ مَکانی دخترش را تَحمُّل نمی‌کرد. لذا در خانه‌ی حارثه نشست تا این حُجره‌ها درست شد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حُجره‌ی فاطمه (سلام الله علیها) را، اُتاق فاطمه (سلام الله علیها) را کنار اُتاق خودش قرار داد. این دیواری که بین حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فاصله بود، این دیوار را هم تَحمُّل نکردند؛ یک پَنجره‌ای باز کرده بود که از آن‌جا بوی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را می‌شنید. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این‌قَدر نسبت به حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بیقرار بود، بی‌تاب بود، ذوب بود.

توصیه‌ی خواندن حدیث کساء در هنگام سختی‌ها توسط برخی از بزرگان

حالا این طَهارت که فرمود: «اِنَّما یُریدُ اللَّهُ[۱۵]»؛ حدیث کساء را قَدر بدانید. الآن شرایط اضطراری جبهه‌ی مُقاومت است. این آتش تَکفیری‌ها دارد سوریه را می‌بَلعد. اگر دستِ غیب خداوند از آستینِ رَزمندگان  دل به خدا داده و شهادت‌طَلب مانند «شهید حُججی»، «شهید سلیمانی» که جایش خالی است! این شیری بود که وقتی به میدان می‌رفت روباه‌ها فرار می‌کردند. «سیّد حسن نصرالله» یَلی بود، سُتونی بود، قُشونی بود، لشکری بود که دشمنان اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، دشمنان بَشریّت از این‌ها می‌ترسیدند، مَرعوب بودند؛ اما الآن جای این‌ها خالی است. باید این دعاهایتان در این مجالس حضرت زهرا (سلام الله علیها) صحنه را عَوض کند؛ وَگرنه خطر در یک‌قَدمی ماست. اگر برنگردیم، چوب می‌خوریم. اگر کُفران نعمت کنیم این امنیّت، این پیشرفت‌های همه‌جانبه در اَبعاد صنعتی، علمی، دارویی، طِبّی، پزشکی، نانو، سلول‌های بُنیادی، توسعه‌ی دانشگاه‌ها، خداوند این همه پیشرفت در این مُدّت بر سر سُفره‌ی شهدا به ما داده است؛ قَدر نمی‌دانیم، گِله می‌کنیم، ناشُکری می‌کنیم. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ[۱۶]»؛ خداوند نمی‌گوید تو را به جَهنّم می‌بَرم، می‌گوید: خودم عَذابت می‌کنم. یعنی عَذاب تو بی‌نهایت خواهد بود؛ «إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ». شُکر نعمت را بکنیم. التجاء و تَضرُّع و اِبتهال داشته باشیم. فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) کلید نجات است. همه‌ی امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین) به مادرشان اعتقاد داشتند که او باب‌الله است؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) باب‌الله است. لذا در این حدیث شریف کساء که هم مرحوم آیت الله العُظمی آقای بَهجت (اعلی الله مقامه الشریف) که وقتی ما در مسجد فاطمیّه مِنبر می‌رفتیم، این اَواخر دستور داده بودند قبل از مِنبر ما حتماً حدیث کساء خوانده می‌شد و بعد ما مِنبر می‌رفتیم. مرحوم آیت الله بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمودند: وقتی بَلا می‌آید و مشکل پیدا می‌کنید، یک قُربانی بکشید، طَعام درست کنید، بعد برای اِطعام جلسه تشکیل بدهید و حدیث کساء بخوانید. برترین نَذر، نَذر حدیث کساء است. یا این سفارشاتی که مقام مُعظم رهبری (اَطال الله عُمره الشریف)، این فقیهِ مَعنوی، این فقیهِ مُنقطع اِلی‌الله، این فقیهِ روشن‌ضمیر، بیچاره‌‌ی امام زمان (ارواحنا فداه)، بیچاره‌ی اَجداد طاهرینش و حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) که نمی‌دانید بنده وقتی برای آیت الله بَهجت (اعلی الله مقامه الشریف) مِنبر می‌رفتم، قبل و بعد از آن در کنار ایشان می‌نشستم. گاهی زاری‌های آقای بَهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بیش از گریه‌ی خودم دلم را می‌سوزاند. یک‌جوری برای مُصیبت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) زاری می‌کرد. مقام مُعظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) هم همین‌جور هستند. مَعمولاً قبل از مِنبر و بعد از مِنبر بنده افتخار پیدا می‌کنم که در کنار ایشان بنشینم. گریه‌های مقام مُعظم رهبری (حفظه الله) یک گریه‌های خاصّی است و شنیده‌ام در دلِ شب هم اهل ناله است، اهل گریه است. «وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ[۱۷]».

دستور قرآن کریم به هنگام مُواجهه‌ی با سختی‌ها

در مورد شما هم قرآن می‌فرماید: «فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا[۱۸]»؛ چرا وقتی بَلا می‌آید، زاری نمی‌کنید؟ چرا گریه نمی‌کنید؟ چرا دامان خدا را نمی‌گیرید؟ چرا توبه نمی‌کنید؟ «فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا»؛ اگر امنیّت بهم بخورد، اگر ترور و تَکفیر توسعه پیدا بکند، می‌دانید چه بَلایی به سر بَشر می‌آید؟ شهید سلیمانی و حزب الله لُبنان با رهبری سیّد حسن نَصرالله و یارانشان یک امنیّت جَهانی را با خاموش‌کردن آتش داعش تأمین کردند. نه تنها مَنطقه را اَمن کردند، عراق را اَمن کردند، عَتبات را اَمن کردند، شیعه را اَمن کردند؛ خدا می‌داند این‌ها نااَمنی عالَم هستند. اگر مُوفّق بشوند و قدرت پیدا بکنند، تَر و خُشک را می‌سوزانند. آقای بَهجت (اعلی الله مقامه الشریف) که در این اَواخر نگران بودند، می‌گفتند: این‌ها به اسم می‌کُشند. این‌ها کاری ندارند که سابقه‌ی شما چه بوده است، گناه دارید یا ندارید؛ اگر اسم شما علی باشد، شما را می‌کُشند. اسم دخترت فاطمه باشد، او را می‌کُشند. این‌ها به اسم می‌کُشند. این‌ها خیلی بی‌رَحم هستند، خیلی قَسیّ‌القلب هستند. لذا این تیرِ دعای شما باید به هدف بخورد. باید از اَسلحه‌ی دعا استفاده کنید. این حدیث کساء هم از اُموری است که بزرگان اهل باطن برای رَفع مشکلات توصیه می‌کردند. یکی هم خَتم صلوات بود. ۱۴ هزار صلوات برای چهارده مَعصوم (سلام الله علیهم اجمعین) ان‌شاءالله در مَجامع و مساجد که می‌روید، مجالس حضرت زهرا (سلام الله علیها) که دارید، انجام بدهید. ما در مدرسه‌‌مان باب کرده‌ایم. هر هفته یک مجلس روضه‌ای که داریم، قبل از آن ۱۴ هزار صلوات را می‌گویند که همه‌ی بزرگان ما به این خَتم صلوات اعتقاد داشتند. هر کاری می‌توانید بکنید، انجام بدهید تا خداوند این آتش را خاموش کند. بعدها مشکلات‌مان به این سادگی قابل حَل نخواهد بود. زیرِ این آسمان هم هیچ‌کسی از ما حمایت نکرده و نخواهد کرد. کَما این‌که در اوّل جنگ هم همین‌جور بود.

عصمت تامّه‌ی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)

در حدیث کساء وقتی خداوند متعال اهل‌بیت و خَمسه‌ی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین) را سُتود و جناب جبرئیل (علیه السلام) گفت: چه کسانی هستند که همه‌چیز را بخاطر این‌ها آفریدی، خداوند چه فرمود: فرمود: «هُمْ فاطِمَهُ». نفرمود: «هِیَ فاطِمَهُ»؛ نفرمود: این فاطمه (سلام الله علیها) است؛ فرمود: همه فاطمه (سلام الله علیها) هستند. «هُمْ فاطِمَهُ»؛ یعنی این پَنج‌تَن گویا همه آیینه هستند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) جَلال‌الله است، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) جَمال‌الله است، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) قدرت‌‌الله است، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) رَحمت‌الله است، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بالاتر از ناقه‌الله است. در وجودِ همه این صفات فاطمی، این صفات الهی دیده می‌شود. همه بویِ حضرت زهرا (سلام الله علیها) را می‌دهند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای همه «هُمْ فاطِمَهُ وَ اَبُوها وَ بَعْلُها وَ بَنُوها». آن‌وقت این کلمه‌ی «اِنَّما» می‌رساند نوعِ طَهارت حضرت زهرا (سلام الله علیها) اوّلاً طَهارت تَکوینی است، وجود وجودی است که هرگز میل به گناه برایش پیش نمی‌آید. نه این‌که اختیار ندارد؛ اختیار دارد، اما تَمایُل پیدا نمی‌کند. چیزی می‌بیند که ما نمی‌بینیم. حضرت یوسف (علیه السلام) جوان بود؛ اما تَمایُل به «زُلیخا» پیدا نکرد. چرا؟ زیرا چشمِ دلش باز بود و خدا را می‌دید. جَمال‌الله مانع از این بود که جَمالِ یک زن او را گرفتار بکند. جوان بود، غَریزه هم داشت؛ اما چیزی را که او دل به آن داده بود، مانع بود از این‌که این وجود را ببیند. عصمت یک دَرکی است، یک روحی است، یک مَرتبه‌ی وجودی است که بالاترینِ آن نَصیب حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دخترش، داماد و وَصیّش و دو سِبطش شده است که فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۱۹]».

روضه و تَوسُّل به حضرت زهرای مَرضیه (سلام الله علیها)

بی‌بی جان! فاطمه‌ی مَعصومه! سرتان سلامت. الآن خانه‌ی جَدّتان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بَچّه‌های حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پَرشکسته هستند، مادر از دست داده‌ هستند. برای مادرتان هم در مدینه کسی مجلس نگذاشت. کسی به بَچّه‌هایش هم تَسلیت نگفت. دَرب خانه‌اش را سوزانده بودند. این‌ها را مُنزوی کرده بودند. لذا در نَهایت غُربت به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: علی! مَطالبی در دل دارم، به کسی نگفته‌ام. اگر تو هم مَحذور داری به تو نگویم، به شخص دیگری بگویم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خیلی به فاطمه‌اش حَسّاس بود. فرمود: فاطمه جان! هرچه می‌خواهی بگویی به خودم بگو؛ وصیّت‌هایت را عمل می‌کنم. عَرضه داشت: یا علی! مُدّتی در خانه‌ات بودم، شریک زندگی‌ات بودم، «مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً[۲۰]»؛ در این مُدّت کوتاهی که در خانه‌ی تو شریک زندگی‌ات بودم، از من دروغ نشنیدیف خیانتی ندیدی؛ اما علی حَلالم کُن. چه‌قَدر برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گران بود! بوی رفتن می‌دهد، بوی فِراق می‌دهد. دارد همه‌کَس خود را از دست می‌دهد.‌ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گریه‌شان گرفت. فرمودند: فاطمه جان! مقام تو بالاتر از این حرف‌هاست که کاری کرده باشی من حَلالت کُنم. اگر قرار باشد کسی از کسی حَلالیّت بطَلبد، باید من بگویم: فاطمه! علی را حَلال کُن. می‌خواهد بگوید: فاطمه جان! در خانه‌ی من که آمدی پَهلویت شکسته نبود، بازویت وَرم‌کرده نبود، سینه‌ات بین دَرب و دیوار با آتش مِسمار نسوخته بود. مَطلب دوّم هم این است: علی جان! من دارم می‌روم، ولی بَچّه‌هایم کوچک هستند.  این‌ها احتیاج به نَوازش دارند، احتیاج به مادر دارند. علی با این‌ها مُدارا کُن، این‌ها را نَوازش کُن. مَطلب سوّم هم این است: علی جان! «غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ[۲۱]»؛ باید خودت حَبیبه‌ات را غُسل بدهی، باید با دست خودت بدنِ نَحیف من را غُسل بدهی. اما شبانه غُسل بده. «و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ»؛ شبانه من را کَفَن کُن؛ «وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ[۲۲]». حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) طبق وصیّت شبی که گذشت، بدن نازنین حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را برداشت، «فِضّه» یا «اَسماء» یا «سَلما» آب می‌ریخت، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خودش غُسل می‌داد. غُسل داد، کَفَن کرد، حالا می‌خواهد بَند کَفَن را ببَندد، بدن را به سوی قَبر ببَرد. می‌گوید: برگشتم و صدا زدم: «یَا أُمَّ کُلْثُومٍ یَا زَیْنَبُ یَا سُکَینَهُ یَا فِضَّهُ یَا حَسَنُ یَا حُسَیْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُمْ[۲۳]»؛ عزیزان بیایید؛ مادرتان را می‌بَرم، بیایید توشه‌ی دیدار بگیرید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خدا را شاهد می‌گیرد، می‌گوید: «أُشْهِدُ اللَّهَ[۲۴]» حَسن و حسین (علیهما السلام) سراسیمه به سوی نَعش مادرشان دَویدند. یک‌وقتی دیدم «أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ[۲۵]»؛ فاطمه (سلام الله علیها) ناله‌ای کشید، «وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا[۲۶]»؛ دست وَرم‌کرده و خسته‌اش را باز کرد، این جوجه‌های پَرشکسته‌اش را بر روی سینه‌اش گرفت. چه غوغایی در عالَم بالا  به وجود آمد. هاتف از آسمان ندا داد: یا علی! بَچّه‌های فاطمه (سلام الله علیها) را از روی سینه‌اش بردار، مَلائکه‌ی آسمان غَش کردند. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۷]»؛ اما نازدانه‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خودش را بر روی سینه‌ی بی‌سر بابا انداخت. کسی نَوازشش نکرد؛ «اجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ[۲۸]»…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه انسان، آیه ۲۱٫

«عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ ۖ وَ حُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّهٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا».

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۲۲٫

«وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ ۖ وَ لَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطْهُرْنَ ۖ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ».

[۴] سوره مبارکه شوری، آیه ۳۰٫

«وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ».

[۵] نهج البلاغه، حکمت ۸۹؛ راه اصلاح امور دنیا.

«و قال (علیه السلام): مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ؛ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ؛ وَ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ، کَانَ عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ».

[۶] سوره مبارکه طلاق، آیات ۲ و ۳٫

«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا».

[۷] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۰۵٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

[۸] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۴۶۰.

«عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلاَ یَطْلُبُهَا».

[۹] سوره مبارکه منافقون، آیه ۹٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ ۚ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ».

[۱۰] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳ ‌(مشهور به خط به متقین)؛ صفات پرهیزکاران.

«…فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ؛ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ، کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ؛ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ؛ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ؛ فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ؛ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ؛ صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً، أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً، تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ؛ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا…».

[۱۱] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه (مناجات ائمه علیهم السلام در ماه شعبان).

«…إِلٰهِى إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِیرٌ، وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِیرٌ، وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ یَا إِلٰهِى فَلا تُخَیِّبْ ظَنِّى مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ لَا تَحْجُبْنِى عَنْ رَأْفَتِکَ. إِلٰهِى أَقِمْنِى فِى أَهْلِ وِلایَتِکَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَهَ مِنْ مَحَبَّتِکَ. إِلٰهِى وَ أَلْهِمْنِى وَ‌ لَهاً بِذِکْرِکَ إِلىٰ ذِکْرِکَ، وَ هِمَّتِى فِى رَوْحِ نَجاحِ أَسْمائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ. إِلٰهِى بِکَ عَلَیْکَ إِلّا أَلْحَقْتَنِى بِمَحَلِّ أَهْلِ طاعَتِکَ، وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَ، فَإِنِّى لَاأَقْدِرُ لِنَفْسِى دَفْعاً، وَ لا أَمْلِکُ لَها نَفْعاً. إِلٰهِى أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ، وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنِیبُ فَلاٰ تَجْعَلْنِى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ، وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ. إِلٰهِى هَبْ لى کَمالَ الانْقِطاعِ إِلَیْکَ، وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ، حَتَّىٰ تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلىٰ مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ، وَ تَصِیرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ. إِلٰهِى وَ اجْعَلْنِى مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَأَجابَکَ، وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ، فَناجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً؛ إِلٰهِى لَمْ أُسَلِّطْ عَلىٰ حُسْنِ ظَنِّى قُنُوطَ الْأَیاسِ، وَ لَا انْقَطَعَ رَجائِى مِنْ جَمِیلِ کَرَمِکَ. إِلٰهِى إِنْ کانَتِ الْخَطایَا قَدْ أَسْقَطَتْنِى لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّى بِحُسْنِ تَوَکُّلِى عَلَیْکَ. إِلٰهِى إِنْ حَطَّتْنِى الذُّنُوبُ مِنْ مَکارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْیَقِینُ إِلىٰ کَرَمِ عَطْفِکَ. إِلٰهِى إِنْ أَنامَتْنِى الْغَفْلَهُ عَنِ الاسْتِعْدادِ لِلِقائِکَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِى الْمَعْرِفَهُ بِکَرَمِ آلائِکَ…».

[۱۲] سیدهاشم موسوى حَدّاد (۱۳۱۸ـ۱۴۰۴ق)، عارف شیعى قرن چهاردهم و از شاگردان سید علی قاضی بود. او در کربلا و نجف به تحصیل علم پرداخت. از حداد، نوشته‌‏ای جز چند نامه باقی نمانده و نظریات و حالاتش در کتاب روح مجرد -نوشته شاگردش سید محمد حسین حسینی تهرانی- بیان شده است. حداد از راه نعل‌‏بندی گذران زندگی می‌کرد. او به اشعار فارسى شمس‌ مغربى، حافظ و مولوى علاقه فراوان داشت. اعتقاد وی به وحدت وجود، نقل سخنان محیی‌الدین ابن‌عربى، قرائت مثنوى جلال‌الدین مولوى، تمایلات عارفانه‌ و … باعث انتقاد برخی بر او شد. سید هاشم فرزند سیدقاسم در ۱۳۱۸قمری/۱۲۷۹شمسی در کربلا به‌ دنیا آمد. جدش، سیدحسن، از شیعیان هند بود که در نزاع میان دو طایفه در هند، به‌دست گروه غالب اسیر شد. آنان وى را به خانواده‌اى شیعى فروختند و آن خانواده هم در مهاجرت به کربلا، او را با خود به آنجا بردند و آزاد کردند. وى در کربلا به سقایى پرداخت و در همانجا ازدواج کرد. شغل حداد نعل سازی بود و به سیّد هاشم نعل بند شهرت داشت. بعدها برخی این شهرت را جهت احترام به ایشان به حدّاد یعنى آهنگر تغییر دادند. وى با آنکه در فقر به‌سر می‌برد، از کسى کمک مالى نمی‌خواست و آنچه را هم که داشت، در اختیار فقیران قرار می‌داد. حداد بر اثر بیماری مدتی در بیمارستان کربلا بستری بود. در ۱۲ رمضان ۱۴۰۴ق/ ۲۱ خرداد ۱۳۶۳ش، از پزشکان می خواهد که او را مرخص کنند. چون به منزل می رسد خضاب می کند و ساعتی بعد دار فانی را وداع می گوید. وی ۸۶ سال عمر کرد. پیکرش در وادی الصفا کربلا به خاک سپرده ‏شد.

[۱۳] مفاتیح الجنان، فرازی از حدیث شریف کساء.

«…فَقالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یا مَلائِکَتی وَ یا سُکَّانَ سَمواتی، اِنّی ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّهً، وَ لا اَرْضاً مَدْحِیَّهً، وَ لا قَمَراً مُنیراً، وَ لا شَمْساً مُضِیئَهً، وَ لا فَلَکاً یَدُورُ، وَ لا بَحْراً یَجْری، وَ لا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ فی مَحَبَّهِ هؤُلاءِ الْخَمْسَهِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ الْأَمینُ جِبْرآئیلُ یا رَبِّ وَ مَنْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَهِ، هُمْ فاطِمَهُ وَ اَبُوها وَ بَعْلُها وَ بَنُوها، فَقالَ جِبْرآئیلُ یا رَبِّ، اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَهْبِطَ اِلَی الْأَرْضِ لِأَکُونَ مَعَهُمْ سادِساً، فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَهَبَطَ الْأَمینُ جِبْرآئیلُ، وَ قالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ، الْعَلِیُ الْأَعْلی یُقْرِئُکَ السَّلامَ، وَ یَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّهِ وَ الْإِکْرامِ، وَ یَقُولُ لَکَ وَ عِزَّتی وَ جَلالی اِنّی ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّهً، وَ لا اَرْضاً مَدْحِیَّهً، وَ لا قَمَراً مُنیراً، وَ لا شَمْساً مُضیئَهً وَ لا فَلَکاً یَدُورُ، وَ لا بَحْراً یَجْری، وَ لا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ لِأَجْلِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ، وَ قَدْ اَذِنَ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ، فَهَلْ تَاْذَنُ لی یا رَسُولَ اللَّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلَیْکَ السَّلامُ یا اَمینَ وَحْیِ اللَّهِ، اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ جِبْرآئیلُ مَعَنا تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ لِأَبی اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَیْکُمْ یَقُولُ: اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً…».

[۱۴] زید بن حارثه (درگذشته ۸ قمری)، آزادشده و فرزندخوانده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از نخستین مسلمانان و تنها صحابی است که نامش در قرآن آمده است. وی فرماندهی جنگ موته را بر عهده داشت و در همین جنگ به شهادت رسید. مزار او و دیگر شهدای موته در اردن زیارتگاه مسلمانان است. پدر زید، حارثه بن شراحیل از قبیله بنی کلب قُضاعَه و مادرش، سعدی بن ثعلبه بن عامر از قبیله بنی معن و طی بودند. او را زید الحُبّ می‌گفتند، چون رسول خدا او را دوست می‌داشت. زید آزاد شدۀ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به همین سبب زید و فرزندش اسامه را از مَوالی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خوانده‌اند. از تاریخ تولد زید خبر دقیقی در دست نیست. او در زمان جاهلیت به همراه مادرش به دیدار قبیله بنی معن رفت. در همان ایام این قبیله مورد هجوم دشمن قرار گرفت و زید اسیر شد. حدود ۸ سال داشت که حکیم بن حزام او را در بازاری از نواحی مکه برای خدیجه خرید. خدیجه پس از ازدواج، او را به رسول خدا هدیه کرد. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) زید را آزاد کرد و سپس وی را در خانه خود نگه داشت. گفته‌اند که پیامبر در آن زمان ۱۰ سال از زید بزرگتر بوده است. سال‌ها بعد، زید در موسم حج عده‌ای از مردم قبیله خود را دید، از طریق آنان خبر سلامتش را به پدر و مادرش رساند. پدرش در فراق او اشعاری سروده است. پدر زید از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کرد تا در برابر دریافت بهای زید، او را به آنان برگرداند، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زید را میان ماندن نزد خودش و بازگشت به سوی قبیله‌اش مخیر کرد، زید ماندن نزد پیامبر را برگزید، حارثه گفت:‌ای فرزند! بندگی را بر آزادگی اختیار می‌نمائی و پدر را مهجور می‌گذاری؟ زید گفت: من از آن وقتی که پیامبر را دیده‌ام دیگر هرگز کسی را بر آن حضرت اختیار نخواهم کرد. در برخی منابع تاریخی اهل سنت آمده است که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چون این سخن از زید شنید، او را به حجر مکه آورد و فرمود:‌ زید فرزند من است، از من ارث می‌برد و من نیز از او ارث می‌برم. از آن زمان او را زید بن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواندند تا آنکه آیات ۴ – ۶ سوره احزاب نازل شد که فرزند خوانده را به اسم پدر خودش بخوانند. از آن پس زید را زید بن محمد نخواندند.

منابع تاریخ اسلام، زید بن حارثه را در زمره نخستین گروندگان به اسلام نام برده‌اند. هنگامی که پیامبر اکرم به رسالت برگزیده شد و به خانه برگشت، خدیجه، علی بن ابیطالب و زید بن حارثه در خانه او به سر می‌بردند. او را پس از حضرت علی (علیه السلام) نخستین مرد مسلمان شناخته شده است. البته براساس برخی نقل‌ها، زید بن حارثه اولین مسلمان بوده است. پس از آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت کرد، زید و ابورافع مأمور همراهی فاطمه (سلام الله علیها)، ام کلثوم و سوده بودند. در این سفر زید، همسرش ام ایمن و فرزندش اسامه را نیز به همراه داشت. حمزه بن عبدالمطلب در پیمان برادری مسلمانان در مکه با زید بن حارثه عقد اخوت بسته بود. او در روز اُحُد هم زید را وصی خود کرد. پس از هجرت، نیز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میان زید و اسید بن حضیر عقد برادری بست. زید تنها صحابی پیامبر است که نام او در قرآن آمده است. زید سال ۸ق در جنگ موته، همراه با جعفر بن ابی طالب و عبدالله بن رواحه به شهادت رسید، پیامبر با شنیدن خبر شهادت او متأثر شد و برایش طلب مغفرت کرد. واز او و جعفر طیار همزمان به نیکی یاد کرد. سن او را هنگام درگذشت ۵۵ و ۵۰ سال ذکر کرده‌اند.

[۱۵] مفاتیح الجنان، فرازی از حدیث شریف کساء.

[۱۶] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۷٫

«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».

[۱۷] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۱۸٫

[۱۸] سوره مبارکه انعام، آیه ۴۳٫

«فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَ لَٰکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».

[۱۹] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫

«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَ أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».

[۲۰] روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ابن فتّال نیشابوری، ج‏ ۱، ص ۱۵۰ـ۱۵۱٫

«ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِیداً فَلَمَّا نُعِیَتْ إِلَیْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِیٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنَّنِی لَأَرَى مَا بِی لَا أَشُکُّ إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقَهٌ بِأَبِی سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی قَالَ لَهَا عَلِیٌّ أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ ثُمَّ قَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَکِ غَداً بِمُخَالَفَتِی فَقَدْ عَزَّ عَلَیَّ بِمُفَارَقَتِکِ وَ بِفَقْدِکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَیَّ مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکَ وَ فَقْدُکَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِیَّهٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَهً وَ أَخَذَ عَلِیٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَوْصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تَجِدِینِی وَفِیّاً أُمْضِی کُلَّ مَا أَمَرْتِنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَى أَمْرِی ثُمَّ قَالَتْ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی خَیْرَ الْجَزَاءِ یَا ابْنَ عَمِّ . أُوصِیکَ یَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلَائِکَهَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِیهِ إِلَیَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِی وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِکَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِی وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا».

[۲۱] کتاب عوالم، ج ۱۱، ص ۵۱۴؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۴؛ ج ۱۰۰، ص ۱۸۵؛ ج ۷۸، ص ۳۹۰.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَهُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِی تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّهَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَهَ آتِیهٌ لارَیبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِی اَنَا فاطِمَهُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْکَ لأکونَ لَکَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرهِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یومِ الْقِیامَهِ».

[۲۲] همان.

[۲۳] بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج‏ ۴۳، ص ۱۷۹٫

«فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ اللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِی أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِی قَمِیصِهَا وَ لَمْ أَکْشِفْهُ عَنْهَا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَتْ مَیْمُونَهً طَاهِرَهً مُطَهَّرَهً ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَهِ حَنُوطِ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِی أَکْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَیْتُ یَا أُمَّ کُلْثُومٍ یَا زَیْنَبُ یَا سُکَینَهُ یَا فِضَّهُ یَا حَسَنُ یَا حُسَیْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ‏ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّهِ فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ هُمَا یُنَادِیَانِ وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ یَا أُمَّ الْحُسَیْنِ إِذَا لَقِیتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِیهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِی لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِینَا بَعْدَکَ یَتِیمَیْنِ فِی دَارِ الدُّنْیَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِیّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ یُنَادِی یَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْکَیَا وَ اللَّهِ مَلَائِکَهَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِیبُ إِلَى الْمَحْبُوب‏. قَالَ فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ الرِّدَاءَ وَ أَنَا أُنْشِدُ بِهَذِهِ الْأَبْیَات‏:

فِرَاقُکِ أَعْظَمُ الْأَشْیَاءِ عِنْدِی وَ فَقْدُکِ فَاطِمُ أَدْهَى الثُّکُولِ‏

سَأَبْکِی حَسْرَهً وَ أَنُوحُ شَجْواً عَلَى خَلٍّ مَضَى أَسْنَى سَبِیلٍ‏

أَلَا یَا عَیْنُ جُودِی وَ أَسْعِدِینِی فَحُزْنِی دَائِمٌ أَبْکِی خَلِیلِی‏».

[۲۴] همان.

[۲۵] همان.

[۲۶] همان.

[۲۷] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۲۸] اللهوف فی قتلى الطفوف، السید بن طاووس، جلد ۱، صفحه ۷۸ و ۷۹.

« فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَهُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ‏ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ الصَّبَا قَتِیلُ أَوْلَادِ الْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ‏ مُقَطَّعُ الْعُرَى بِأَبِی مَنْ لَا غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لَا جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ الْفِدَاءُ بِأَبِی الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ السَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ الْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى ع بِأَبِی فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ النِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ صَلَّى.قَالَ الرَّاوِی:فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیقٍ ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَهَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِیهَا الْحُسَیْنِ ع فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ.قَالَ الرَّاوِی:ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی أَصْحَابِهِ مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْنِ‏ ع فَیُوَاطِئُ الْخَیْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَهٌ وَ هُمْ إِسْحَاقُ بْنُ حریه [حُوَیَّهَ] الَّذِی سَلَبَ الْحُسَیْنَ ع قَمِیصَهُ وَ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ حَکِیمُ بْنُ طُفَیْلٍ السِّنْبِسِیُّ وَ عُمَرُ بْنُ صَبِیحٍ الصَّیْدَاوِیُّ وَ رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِیُّ وَ سَالِمُ بْنُ خُثَیْمَهَ الْجُعْفِیُّ وَ وَاحظُ بْنُ نَاعِمٍ وَ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْجُعْفِیُّ وَ هَانِی بْنُ شَبَثٍ الْحَضْرَمِیُّ وَ أُسَیْدُ بْنُ مَالِکٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا الْحُسَیْنَ ع بِحَوَافِرِ خَیْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ».