روز پنجشنبه مورخ ۹ آذر ماه ۱۴۰۲، مراسم ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بعد از نماز مغرب و عشاء در «مسجد جامع والفجر» محله کاشانک تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- تمام رَزمندگان عالَم بر سر سُفرهی حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) هستند
- امامت از دامان فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) رویش پیدا کرده است
- نَسل پاکی که از حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) به ما رسیده است
- مُصحف ارزشمند حضرت انسیه الحوراء (سلام الله علیها)
- خُطبهی فدکیه از مُعجزات حضرت زهرا (سلام الله علیها) است
- مُعرّفی آثاری که «خُطبهی فدکیه» را شَرح دادهاند
- واجببودنِ «جهاد» در خُطبهی فدکیهی حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها)
- پروردگار حَکیم در همهی جهادها یاریدهندهی مؤمنین است
- خواست الهی برای مطرحکردن شهدا و مؤمنین
- تَضمین الهی برای هَدر نرفتنِ خون شهید
- روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
تمام رَزمندگان عالَم بر سر سُفرهی حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) هستند
این دو ماه به اوّلین قُربانی مَسلخ ولایت و حکومت الهی و دفاع از امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رهبری حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اختصاص دارد که هم مادر شهادت هستند، هم مادر رسالت هستند، هم مادر ولایت هستند، هم مادر خِلقت هستند و هم مادر فَضائل و همهی ارزشهای انسانی هستند که حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) میباشند. و نورانیّت اضافهی این مجلس که برای شهدا گرفته میشود، این است که نور فاطمی در این ایّام زَوایای جانِ شیعیان دلسوخته برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) نورانی است و انسان اُمید بیشتری به عنایت آن بیبی و شهیدان دارد. لذا عرض میکنیم که اَدیان الهی از روز اوّل خلقت تا به امروز با خونِ پاکِ عاشقان توحید و شهادت رونق گرفته است. اگر شهدا نبودند، هیچ حقّی پابرجا نمیشد. این اثر خون شهداست. اسلام هم از روز اوّل با این شهدا شَجرهی طیّبهاش آبیاری شده است و به بَر نشسته است و بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، خون حضرت زهرا (سلام الله علیها) اسلام را، قرآن را، حکومت دینی را، ولایت علوی را و جریان امامت را بیمه کرده است. امروز همهی صالحین، صدیقین، شهدا، نمازگزاران، مُدافعان و مُجاهدان همگی بر سر سُفرهی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) و زیر خیمهی این مُحدّثهی عَلیمه و فاطمهی شهیده (سلام الله علیها) قرار گرفتهایم. و تمام رَزمندگان ما، پَرچمداران جهاد در جبهههای مُتنوع و مُختلف همگی در زیر پَرچم حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند و استقامت و عشق به ولایت و دَغدغهی برای حکومت دینی را از بیبی ما اَخذ کردهاند و توشهی راه جهاد و شهادت خودشان قرار دادهاند.
امامت از دامان فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) رویش پیدا کرده است
برای اینکه حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هم به این مَحفل شهدا عنایتی داشته باشند، ما چند جملهای از حضرت زهرا (سلام الله علیها) تقدیم مَحضر میکنیم و سپس در حقیقت شهادت و اَثر خون شهدا نکاتی را از قرآن کریم به مَحضر شما عُلمای اَعلام و مُتدینین و دلدادگان به اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) ذخیرهی قَبر و قیامتمان خواهیم کرد. از حضرت زهرا (سلام الله علیها) آنچه باقی مانده است، همگی وِجههی نجات بَشر را دارد. در قدم اوّل ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) خودشان و امامتشان از حضرت زهرا (سلام الله علیها) به ما رسیده است. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) لیلهالقَدر هستند. لیلهالقَدر ظرف قرآن کریم است و یازده قرآن ناطق از وجود نازنین فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) عالَم را نورانی کردند و اگر امروز ما حجّت خدا داریم، «وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرى، وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّماءُ[۲]»، این آقای ما، این لَنگر زمین و آسمان، این سُفرهی رحمت خداوند متعال، این اُمید ما و پَناه ما و دادرَس ما و همهکَس ما و همهچیز ما یعنی امام زمان ما (ارواحنا فداه) یادگار حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند. اگر بیبی نبودند، امروز ما در سایهی این حجّت خداوند متعال که بَرکت بیکَران حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) برای عالَم بَشریّت است، نبودیم. بنابراین حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) اَثر دائمی دارند. هم شخص امام زمان ما (ارواحنا فداه)، هم شخصیّت و هم راه ایشان که فرمودند: «إنَّ لِی فی إبنَهِ رَسولِ اللّه ِ اُسوَهٌ حَسَنهٌ[۳]»؛ وقتی قیام میکنند، میفرمایند: مادر ما اُسوهی ما هستند. حال این بیانی دارد که در مجالش مخصوص حضرت زهرا (سلام الله علیها) جای تبیین این هست که چگونه امام زمان (ارواحنا فداه) مادرشان را پیشگام برای خودشان، پیشوای برای خودشان و اُسوهی خودشان مُعرّفی کردهاند.
نَسل پاکی که از حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) به ما رسیده است
دوّمین چیزی که از فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) به ما رسیده است، نَسل پاکی است که کوثر هستند. نَسل حضرت زهرا (سلام الله علیها) در هر زمان یک زُبدگی، یک نُخبگی و یک برجستگی دارند و غالباً در هر زمانی در عالَم یک پَرچم و یک پَرچمداری به دست فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بوده است. در زمان ما هم این دو امام، امامین انقلاب، دو پَرچمدارِ بینظیر در زمان غیبت، امام راحل عظیمالشأنمان (رضوان الله تعالی علیه) و حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای (اطال الله عُمره الشریف) هستند. در طول تاریخ هم شما میبینید که مرحوم «سیّد بَحرالعلوم[۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) را داریم، سیّد اهل مُراقبه مرحوم «سیّد بن طاووس» (اعلی الله مقامه الشریف) را داریم، مرحوم «سیّد مرتضی[۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) را داریم، مرحوم «سیّد رَضی[۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) را داریم و فُقها و بزرگان ما در طول تاریخ از نَسل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در بَقای مَکتب هرکدام نَقش بیبَدیلی را ایفا کردهاند.
مُصحف ارزشمند حضرت انسیه الحوراء (سلام الله علیها)
سومّین چیزی که از حضرت زهرا (سلام الله علیها) داریم، در دَسترس ما نیست، ولی جُزء گَنجینههایی است که با آمدن امام زمان (ارواحنا فداه) جهان با او آشنا خواهد شد که آن هم «مُصحف حضرت زهرا (سلام الله علیها)» است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به این مُصحف افتخار میکنند. ایشان فرمودهاند: «إنَّ عِندَنا لَمُصحَفَ فاطِمَهَ علیها السلام[۷]»؛ این جُزء مَفاخر جَعفریه است که مُصحف فاطمه (سلام الله علیها) نزد ما است؛ «عِندَنا لَمُصحَفَ فاطِمَهَ». و چهارمین چیزی که از حضرت زهرا (سلام الله علیها) داریم، فرمایشات فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) است که بیبی هم مُحدّثه بودهاند و ملائکه به صورت دستهجَمعی بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نازل میشدند و عرضه میداشتند: «یَا فَاطِمَهْ (سلام الله علیها) إِنَّ اللهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ[۸]»؛ و عرضه میداشتند: «یَا فَاطِمَهْ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی[۹]»؛ همان چیزهایی که قرآن کریم برای حضرت مریم (سلام الله علیها) نَقل کرده است، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: که برای دخترم فاطمه (سلام الله علیها) هم همینگونه بود و مَلائکه نازل میشدند.
خُطبهی فدکیه از مُعجزات حضرت زهرا (سلام الله علیها) است
همچنین یکی از برجستهترین اَحادیث فاطمی که چشمهی جوشان است و آموزهی جاودان عالَم مَردانگی و رادمَردی و آزادگی و مقابلهی با نفاق و مُستکبرین است، «خطبهی فدکیه» بیبی ما حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (ارواحنا فداها و فدا أبیها و بَعلها و بَنیها) است. خطبهی فدکیه حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) جُز کلمات همسرشان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شما مانند آن را پیدا نمیکنید. واقعاً از مُعجزات حضرت زهرا (سلام الله علیها) است و بهقَدری محتوا غَنی، عبارات جَمیل و زیبا و چینش مطالب فوقالعاده است که دشمنان، مقابلهکنندگان با جریان ولایت همان وقتی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به مسجد آمدند، حاکم غاصب را استیضاح کردند و با آیات قرآن کریم و مُستندات مَقبول همگان آنها را خَلع سِلاح کردند، در آنجا کسی که کنار غاصب بود و خودش جُزء اَسباب غَصب بود، گفت: «دَعُوها إنَّها مُعَلَّمَه»؛ خیلی عجیب بود! نوشتهاند که مرحوم «شریعت اصفهانی[۱۰]» (رضوان الله تعالی علیه) که از مراجع تقلید و فُقهای نجف اشرف بودهاند، ولی خوشبیان بودهاند. ضمن اینکه مرجع تقلید بودند، ولی به منبر میرفتند. ایشان خُطبهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را شَرح کردهاند، ولی حیف که نوشته نشده است و به ما نرسیده است. گفتند که دادِ سخن داده بود و مُستمعین همگی اِعجاب کرده بودند و یکی از افراد کم بَصیرت حاضر در مَحفل که در کِسوت اهل علم بوده است، در ذهن خودش گفته بود: چنین خُطبهای را یک گروهی لازم است تا بنشینند و مُدّتی زحمت بکشند تا بتوانند یک خُطبهی جامعی که هم بُعد اعتقادی دارد، هم بُعد اخلاقی دارد، هم بُعد تاریخی دارد، هم بُعد جامعهشناسی دارد، هم بُعد روانشناسی دارد، هم بُعد عاطفی و هَیجانی دارد، هم بُعد جهادی دارد، هم بُعد اِفشاگری نِفاق دارد، هم بُعد فِقهی دارد، هم بُعد تفسیری دارد و هم بُعد سیاسی در اوج خودش دارد، مگر میشود چنین خُطبهای را یک بانویی که قلب ایشان با داغ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در فشار بوده است و مِحنتهایی که بر ایشان وارد شده بوده است، مگر میتواند کسی اِرتجالاً چنین خُطبهای را بیان کند؟ لابُد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ایشان آموخته بوده است. تا این موضوع در ذهن این شخص میآید، مرحوم شریعت اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) این نکته را نَقل میکنند که در آن مَحفلی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) این خُطبه را ایجاد کردند، یکی از آن غاصبین گفت: «دَعُوها إنَّها مُعَلَّمَه»؛ او پاسخ خودش را گرفت و یک اِنفعالی در او به وجود آمد.
مُعرّفی آثاری که «خُطبهی فدکیه» را شَرح دادهاند
بنده بخشی از این خُطبهی فدکیهی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را برای برادرانی که اهل مُطالعه هستند، اهل علم که به آن آشنا هستند، این شرح خُطبههایی که از حضرت زهرا (سلام الله علیها) باقی مانده است، آنهایی که به زبان فارسی هستند را نام میبَرم. کتابهای به زبان عربی حدوداً ۷ تا ۱۰ مورد وجود دارد؛ اما در فارسی اوّلین خُطبهای که خیلی زیبا شَرح شده است، شَرح مرحوم «حاج میرزا خَلیل کَمَرهای[۱۱]» (رحمت الله علیه) است. این کتاب تحت عنوان «ملکهی اسلام» است و شَرح بسیار زیبایی است. مرحوم آیت الله آقای میرزا خَلیل کَمَرهای (رحمت الله علیه) خوشقَلم بودند و عجیب این است که با وجود اینکه ایشان انقلابی نبودند، اما حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) ایشان را دوست میداشتند که بخاطر آن فَضل و خوشذاتی ایشان بود. لذا قَلم ایشان هم قَلم بسیار خوبی است. هم در حالات شهدای کربلا کتاب «هفتاد و دو تن و یک تن عُنصر شجاعت» را نوشته است و هم در ارتباط با حضرت مُسلمبنعقیل (علیه السلام) کتاب قَطوری نوشتهاند و هم در ارتباط با حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) خُطبهی فَدکیه و خُطبهای که در جمع بانوان مدینه در بِستر شهادت ایراد کردند، هر دو را شَرح کردهاند. نام این کتاب «ملکه اسلام» است. خیلی دیدنی و مُطالعهکردنی است. دوّمین مورد شَرحی است که مرحوم «آقای دستغیب[۱۲]» (رحمت الله علیه) که رضوان خداوند متعال بر ایشان باد، در دو جلد به نام «راز بندگی» خُطبهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را شَرح کردهاند. سوّمین مورد که جامعتر، کاملتر و دلنشینتر است، شَرح عَمّار زمان مرحوم علّامه «آیت الله مصباح یزدی» (اعلی الله مقامه الشریف) است که نام دو جلد کتابی که در شَرح خُطبه مَرقوم فرمودهاند، «رَساترین فریاد عدالت خواهانه» است. این رَساترین فریاد، فریاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود که دو جلد شَرحی است که مرحوم علّامه مصباح (اعلی الله مقامه الشریف) نوشتهاند و ایکاش که در حوزههای علمیه تدریس میشد. کاش طلبههای ما به دنبال این گَنجها بودند که خیلی اَسرارآمیز است.
واجببودنِ «جهاد» در خُطبهی فدکیهی حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها)
آن قسمتی که مربوط به فلسفهی اَحکام است، فرمودند: «فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاهَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ[۱۳]»؛ یکی دو جملهی دیگر ادامه میدهند: «وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ[۱۴]»؛ بنده فقط این جمله را در این مَحفل نورانی با استناد به آیات الهی انشاءالله شهدا روزیمان بکنند و آنچه مُفید برای این جلسه است و حقّ شهدا را میتواند اَدا کند، بگوییم. ما که چیزی نداریم، ولی از مادر شهدا و مادر شهادت در بازار شهدا خرج میکنیم. حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) فرمودند: خداوند متعال جهاد را واجب کرده است. چرا واجب کرده است؟ برای اینکه عزّت اسلام جُز از طریق جهاد باقی نمیماند. «وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ»؛ جهاد حفاظ دین است، جهاد سنگر است، جهاد سِپَر است، جهاد سِلاحی است که گُرگها، غارتگَرها و دشمنان اسلام با این سِلاح از جهاد ضربه میخورند و شَرّشان از سر مسلمانها کم میشود. از ابتدا حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه السلام) با شمشیر خودشان در برابر کُفّار ایستادگی کردند و حضرت زهرا (سلام الله علیها) در همین خطبهی فدکیه میفرمایند: «کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ[۱۵]»؛ هرگاه آتش جنگی برافروخته میشد، آتش فتنهای روشن میشد، از کسانی که بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را کنار زدند، یک مورد سُراغ ندارید که در یک جنگی بر اینها ضربتی وارد شده باشد، زَحمی خورده باشند و یا یک کسی را از بین بُرده باشند. هرگاه کار سخت میشد، اینها فَرار میکردند. در «جنگ اُحُد[۱۶]» پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را تنها گذاشتند. امروز هم که این غَزّه استقامت دارد، برای آنها نیست؛ زیرا آنها چیزی ندارند که اینها یاد بگیرند. این حرکت، حرکت عاشوراست؛ این حرکت، حرکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است؛ این حرکت، حرکت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. این نوع استقامت، این نوع پایمَردی، این نوع استقامت و شهامت، این نوع تهُاجم به صفوف دشمن، این رشادتها، این شجاعتها و این حرکتهای هَجمهای یادگار مَکتب تشیّع است. این یادگار عاشورا و کربلا و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه السلام) است تا ببینیم که وقتی حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف میآورند، آن آقا دیگر تکمیلکنندهی همهی سرودهای به اتمام نرسیده خواهند بود. ایشان وارث همهچیز است. هرچه همهی بزرگان و گذشتگان دارند، انشاءالله همگی در وجود امام زمان (ارواحنا فداه) ما جَمع است. لذا حضرت زهرا (سلام الله علیها) میفرمایند: آن روزی که جهان اسلام و کانون اسلام در خطر بود، به تَعبیر مرحوم آیت الله مصباح (اعلی الله مقامه الشریف) شما در گوشههایی خَزیده و لَمیده بودید؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برادر خودش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به کام آتش فرستاد که میرفت و این آتشها را خاموش میکرد و شما را امنیّت میداد. هرچه دارید، از علی (علیه السلام) دارید. خطرات را علی (علیه السلام) به جان میخرید.
پروردگار حَکیم در همهی جهادها یاریدهندهی مؤمنین است
حال آیاتی که در زمینهی جهاد و قِتال و شهادت وجود دارد، بنده ابتدائاً دو سه نکته را در این رابطه عرض میکنم. آیات سورهی مبارکهی «حج» یک مجموعه است. یک مجموعهی دارای خواصّ مختلف جهاد است و در مورد زمینهی جهاد ابتدائاً فرمود: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا[۱۷]»؛ به آنهایی که مورد جنگ قرار گرفتهاند، چون مظلوم واقع شدهاند، خداوند متعال رَفع حَضر کرد. اینها باید به میدان بیایند و از خودشان دفاع کنند و حقّشان را از ظالمین و مُستکبرین بگیرند. «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ»؛ دیگر دوران صبر و دوران سکوت گذشته است. دوران فریاد است و دوران قیام است و دوران سِلاح است و به تَعبیر امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) در یک دست قرآن و در یک دست اسلحه، این فرهنگ و سِلاح باهم کار میکنند. الآن هم شما در مسألهی کَشفحجاب بدانید که شهدا ناراضی هستند، امام زمان (ارواحنا فداه) ناراضی است، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ناراحت هستند، ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) در حال تماشا هستند که ما چه خواهیم کرد. با این همه قُربانیانی که برای دین داده شده است، اینکه به این راحتی بیایند و این سنگَر را بگیرند، رَوا نیست. عدّهای میگویند که باید این مسأله را به صورت فرهنگی حل کرد؛ اما بنده به شما عرض میکنم که هیچجایی فرهنگ بدون قدرت به جایی نرسیده است. «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ[۱۸]»؛ اِنزال کتاب درست است، بیّنات درست است، مُعجزات درست است، تَبلیغ درست است؛ ولی باید در کنار سرنیزه باشد. تا وقتی مُجازات نباشد، تا وقتی قاطعیّت نباشد، هیچ فسادی ریشهکَن نمیشود. مگر با موعظه همه گوششان بدهکار است؟ مگر اصلاً گوش میکنند؟ لذا در همهی اُمور امنیّت جامعه علاوه بر فرهنگسازی، اِعمال قدرت میخواهد. اینجا باید جدّی گرفت. شما هم هم از فَراجا و هم از دستگاه قضائی مُطالبه کنید، نامه بنویسید، تماس بگیرید. مجلس شورای اسلامی در این جهت کار زیبایی نکرد و در این آخر کاری قانون درستی را به ثَمر نرساند و گِلهی ما در این جهت باقی ماند و اینها هم نزد خداوند متعال جوابی نخواهند داشت و خدا کند که نیّتشان رأیآوردن از این بیحجابها و سلبریتیهای بیخبر از خدا نباشد. خدا کند اینگونه نباشد. خدا کند که بر روی مصالحی که فکر کردهاند، باشد. لذا قرآن کریم در مورد مسألهی جهاد ابتدائاً فرمود: «أُذِنَ»؛ دیگر وقت شکوت گذشته است. فرهنگسازی در آن ۱۳ سال بود که ما کادر میساختیم. در آن سختیها آدم میساختیم و حال که عِدّه و عُدّه دارید باید سکوت را به فریاد تبدیل کنید و باید این اِنفعال را به هُجوم تبدیل کنید. «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ[۱۹]»؛ خداوند متعال در اینجا یک اطمینانی میدهد. به مردمِ مؤمنِ بهپاخاستهی باعُرضهی جَسورِ مُهاجم به جبههی باطل خداوند میگوید: «إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»؛ نگران نباشید. نگویید ما کم هستیم و آنها زیاد هستند. نگویید آنها پُشتوانه و قدرت تبلیغاتی دارند. شما خدا را دارید؛ «إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»؛ مُسلّماً خداوند متعال بر نَصر مُجاهدینی که برای دَفع ظالم و برای مُقابلهی با هرجنگی که چه جنگ فرهنگی باشد، جنگ اخلاقی باشد، جنگ اداری و سیاسی باشد، باید در برابر همهی اینها جهاد کرد؛ «إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ».
خواست الهی برای مطرحکردن شهدا و مؤمنین
به دنبال آن چه چیزی است؟ به دنبال آن میفرماید: «وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ * الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَ آتَوُا الزَّکَاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ[۲۰]»؛ فرمود: اگر دفاع خداوند متعال نبود… ببینید که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى[۲۱]»؛ این تو نبودی که یک مُشت ریگ را برداشتی و به این گروه عظیم پاشیدی که در «جنگ بَدر[۲۲]» آمده بودند تا ریشهی اسلام را از جای بکَنند، ولی این ریگ تو باعث شد تا رُعبی در دلشان اُفتاد و در برابر جمعیّت کَم شما آنها مرعوب شدند و خداوند متعال شما را بر آنها پیروز کرد. اینکه شما نبودید، این خداوند متعال بود. ولی خداوند متعال اینقَدر که مُجاهدین را دوست دارد، میخواهد مُجاهد و رَزمنده دست خداوند متعال باشد. والّا پیروزی به دست خداست، غَلبه به دست خداست. «وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ»؛ اگر دَفع خدا اما به وسیلهی شما نبود، خداوند متعال به شما احتیاجی ندارد. میخواهد از شما شهید بگیرد، میخواهد شما به درجات بالا برسید. والّا خداوند متعال کَعبه را با چند پَرندهی ضعیف حفظ کرد و قُشون «اَبرهه» را که فرمود: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ[۲۳]»؛ برای تُفنگدارانِ آمریکایی در جریان طَبَس، حتّی موجود زنده هم نفرستاد؛ خداوند متعال ریگِ بیابان را مأمور کرد و همهی اینهایی که آمده بودند، در یک حملهی بَرقآسا بنا بود بعد از آن کودتا انجام بشود، خداوند متعال همه را جِزغاله کرد و وجود نَحسشان مانند قیر سیاه شد و مایهی رُسوایی آمریکاییها شد. یکی از صُلحایی که خودشان را مُعرّفی نکردند، گفتند: بعضیهایی که خدمت حضرت حجّت (ارواحنا فداه) مُشرّف شدند، به ایشان عرض کردند: بعضیها تردید دارند که هنوز هم این انقلاب تحت عنایت شماست و با دست غیبِ خداوند متعال تا به حال اداره شده است. حضرت حجّت (ارواحنا فداه) فرمودند: اگر هیچ دلیلی جُز جریان طَبَس نبود، حجّت بر مردم تمام بود که این شما نیستید که انقلاب را حفظ کردید؛ بلکه این دست غیب است. قدرت خداست که انقلاب را حفظ کرده است. لذا میفرماید: «وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ»؛ این شهدای ما مَجرای دفاع خداوند متعال بودند. دفاع برای خداست، دَفع برای خداست، غَلبه برای خداست، پیروزی برای خداست؛ ولی خداوند متعال خواست تا شما را مَطرح نماید. خواست تا «شهید طهرانی مقدّم» برجسته بشود، شهید بزرگوار «شهید باکری»، «شهید همّت»، «شهید بروجردی»، «شهید همدانی» و سیّد جبههی مقاومت، سیّدالشهدای ما «شهید سلیمانی» برجسته بشوند. خداوند متعال خواست تا اینها را برجسته کند؛ اما خداوند بدون اینها هم بَلد بود تا کار اینها را تمام کند.
تَضمین الهی برای هَدر نرفتنِ خون شهید
ولی امروز در غَزّه این همه کودک میکُشند، از یک خانوادهای ۳۰ شهید گرفته بودند؛ ولی آن بندهی خدایی که بازماندهی ۳۰ شهید بود، میگفت: ما تا آخر ایستادهایم. هرچه داریم، فدای مقاومت میکنیم. این شُعارِ تا آخرین نفر و تا آخرین قطرهی خون، شُعار عاشوراست، شُعار سیدالشهدا (علیه السلام) است، شُعار امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) است، شُعار رَزمندگان از صدر انقلاب و شُعار مُدافعین حَرم است. آنها با این نور به راه اُفتادند و همین شُعارهای ما در حال تکرارشدن در دنیاست و دنیا را تکان داده است. «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ»؛ هرکسی خداوند متعال را یاری کند، خداوند نیز او را یاری میکند. با تأکید میفرماید و اطمینان میدهد که تردید نداشته باشید. اگر به میدان آمدید و به فرمان خداوند متعال آمدید و برای حفظ عزّت اسلام که کَلام حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) در مورد جهاد که فرمودند: جهاد سنگَر عزّت مسلمانها و عزّت اسلام است؛ ملّتی که شهادت دارد، عزّت دارد؛ اما ملّتی که شهادت دارد، اسارت ندارد، ذلّت ندارد. همهی آن عزّت است. خون شهید ما را عزیز کرده است. ما عزیزکَردهی شهدایمان هستیم و ما هرچه داریم از شهید داریم. شهدا هم هرچه دارند، از امامت و ولایت دارند. لذا هیچ شهیدی طلبکار نبود. همهی شهدا در وصیّتنامههایشان توصیهی ولایت را کردهاند، توصیهی حمایت از رهبری را کردهاند و خودشان را بدهکار پَرچم ولایت میدانستند. شهید هرچه دارد از آن قَلم دارد، از آن فرهنگ دارد. لذا در این آیهی کریمه میفرماید: اگر دفاع مُدافعین نبود، مساجد مُنهدم میشد. برای حفظ مساجد میشود خون داد. این صَریح قرآن کریم است. «لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا»؛ قَدر مساجد را بدانید. امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: «مسجد سنگر است، سنگرها را پُر کنید که خالی نباشد». این اجتماعات توحیدی است که مُجاهد پرورش میدهد. شهید سلیمانی میگوید: «جبههی ما را مساجد اداره کردند». ولی مسجد به آجُر و آهک و آهن نیست؛ مسجد به امام جماعتش است. هرجایی امام جماعت زندهای است، جَذب میکند و آن مسجد رونق پیدا میکند و در آن مسجد رَزمنده تربیت میشود. لذا در این مسألهی غَزّه یکی از امتیازاتش این است که حفظ مسجدالاقصی است. حال که حدود ۱۴ هزار شهید گرفتهاند، اگر همهی مردم غَزّه را هم از بین ببَرند ولی مسجدالاقصی آزاد بشود، میاَرزد. هیچ خونی هَدر نرفته است و هیچ خونی هَدر نخواهد رفت. «وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ[۲۴]»؛ این تَضمین الهی است که خونِ شهید پایمال نمیشود. چون صاحب خون خداوند متعال است؛ «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ[۲۵]». شب جمعه است و توفیقی داشتیم که هم یاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) کرده باشیم و هم مقداری مسألهی غَزّه را در حدّ فُرصتمان خواستیم تا آن نَقش و حساسیّتش و اینکه از کجا نشأت گرفته است، اینها را متوجّه باشیم و هم شهدای ما که هرچه داریم، بر سر سُفرهی شهدا هستیم و این خون به اسلام تَزریق شده است و اسلام هر روز به بَرکت این خونها علیرَغم این همه کُشته مُقتدرتر میشود و در اَبعاد محختلف بَرکت خون شهید است که کشور ما در دنیا جُزء کشورهای قدرتمند است و امروز هیچ کشوری نمیتواند به ما چَپ نگاه کند. اینکه میبینید امروز روسیه و شَرق آن حالت ابتدای انقلاب را ندارند و در کنار ما هستند، خیال نکنید که اینها آدمهای مُقدّسی هستند و هدایت شدهاند و ما را دوست دارند؛ اینگونه نیست. آنها دیدند که ما قدرتمندیم و آن ها از قدرت ما میتوانند استفاده کنند. بر خودتان ببالید که شهدا چنین فُرصتی را برای ما پیش آوردهاند.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
ابتدائاً دلهای خود را به مدینه مُنوّره ببَریم. روزهای سخت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. یک سُراغی از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) بگیریم، یک سُراغی از مظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشته باشیم و با فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) سَفری به کربلا داشته باشیم. بیبی عالَم در لحظهلحظهی زندگیشان خُصوصاً در خانهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تنها مُدافع بودند. تنها فریادِ رَسای امامت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بودند. شمشیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فاطمه (سلام الله علیها) بودند. زِره حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فاطمه (سلام الله علیها) بودند. ذوالفقار از کار اُفتاده بود و دیگر قدرت بازوی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) زمینه نداشت. ولی فریاد حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، گریهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، پَهلوی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، سینهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و بازوی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را حفاظت کرد و دین ما را تا به امروز حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بیمه کرده است. و این شهدا همگی جوشش حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است که خون اینها را به جوش آورده است. خون مادر در رَگهای شهدای ما تَزریق شده است که بحمدالله امروز میبینید که رو به توسعه است. این مَرزهای ایران را دَرنوردید. ما دیگر در آن سوی مَرزها با استکبار در حال جنگیدن هستیم و انشاءالله غَلبهی نهایی نزدیک است. اما حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) تا نَفَس داشتند، فریاد زدند. تا از ایشان برمیآمد و نالههای ایشان افشاگر مُنافق بود، در قبرستان بَقیع مَجمعی برای بانوان مدینه درست کرده بودند و رُسوایی برای غاصبین فَدک و غاصبین ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. همین روزهای آخر دیگر از پای افتادند. به امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض کردند: یا علی! دیگر فاطمهات نمیتواند از جای بلند بشود. علی جان! این چند روز را خودت از من پرستاری کن. کنار بِستر من بنشین و برای من قرآن بخوان. یک روزگاری بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمودند: اگر غَم عالَم دل من را مورد هُجوم قرار میداد، کافی بود تا یک نگاه به فاطمه (سلام الله علیها) میکردم؛ آنگاه همهی غَمها برطرف میشد. ولی حالا کنار بانوی ۱۸ سالهای نشسته است که بدن آب شده است.جُز یک مُشت استخوان از فاطمه (سلام الله علیها) باقی نمانده است. یک نگاهی به این بدن آبشده کرد، یک نگاهی به این صورت پُر از اشک حضرت فاطمه (سلام الله علیها) کرد و به پَهنای صورت اشک میریخت. به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، به عَلمدارش، به مُدافعش، به بسیجیاش خطاب کرد: «ما یُبکیک؟»؛ بیبی علی! ای چراغ خانهی علی! ای حامیِ علی! ای همهکَسِ علی! چرا دردهای خود را به پسرعمویت نمیگویی؟ مشکل شما چه چیزی است که اینگونه گریه میکنید؟ بیبی نگفتند که علی جان پَهلویم شکسته است، به پَهلوی شکسته غلاف شمشیر زدند، طاقتم طاق شد. نفرمودند که «قُنفُذ» با آن تازیانه بازوی من را به این صورت درآورده است. نگفتند که محسنم را کُشتند، داغدیده هستم و باید گریه کنم. حادثهی کوچه را بر زبان نیاوردند.
«در وسط کوچه تو را میزدند ***** کاش به جای تو مرا میزدند»
جریان فشار دَرب، بین دَرب و دیوار، سینهی فاطمه (سلام الله علیها) و آن مِسمار…
«وای من و وای من و وای من ***** میخ در و سینهی زهرای من»
تنها چیزی که حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را میسوزاند و او را آب کرده است، این بود که فرمود: علی جان! من به غُربت شما گریه میکنم، به مظلومیّت امام خود گریه میکنم. اینجا فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) گریه میکرد. در کربلا هم «از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین *** دست و پا میزد حسین». به کنار بدن بی سَر آمد. آنچنان ناله از دل میکِشید که گزارشگر کربلا میگوید: «فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیق…[۲۶]»؛ نالههای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) حتی دشمنان را هم به گریه درآورد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
دو سه جمله دعا میکنم. انشاءالله حاج آقا مرتضی هستند و مجلس حال خودش را خواهد داشت.
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! چشم ما را به جَمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! قلب مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.
خدایا! پَرچمدار انقلاب، ناخُدای کشتی نهضت، مُقتدا و رهبر عزیز ما را با اقتدار و عزّت نگاه دار.
خدایا! مردم ما را از همهی گرفتاریها نجات عنایت بفرما.
خدایا! جوانهای ما را به سامان برسان.
خدایا! شب جمعه است، اَموات، گذشتگان، امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را از ما راضی و خشنود بگردان.
برای شفای بیماران، انشاءالله همگی با این دلهای پاک بگویید: یا زهرا (سلام الله علیها).
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای عدیله.
«…سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ، وَ لَا یَفُوتُهُ أَحَدٌ إِذا طَلَبَهُ، أَزاحَ الْعِلَلَ فِى التَّکْلِیفِ، وَ سَوَّى التَّوْفِیقَ بَیْنَ الضَّعِیفِ وَ الشَّرِیفِ، مَکَّنَ أَداءَ الْمَأْمُورِ، وَ سَهَّلَ سَبِیلَ اجْتِنابِ الْمَحْظُورِ، لَمْ یُکَلِّفِ الطَّاعَهَ إِلّا دُونَ الْوُسْعِ وَ الطَّاقَهِ، سُبْحانَهُ مَا أَبْیَنَ کَرَمَهُ، وَ أَعْلَىٰ شَأْنَهُ! سُبْحانَهُ مَا أَجَلَّ نَیْلَهُ، وَ أَعْظَمَ إِحْسانَهُ! بَعَثَ الْأَنْبِیاءَ لِیُبَیِّنَ عَدْلَهُ، وَ نَصَبَ الْأَوْصِیاءَ لِیُظْهِرَ طَوْلَهُ وَ فَضْلَهُ، وَ جَعَلَنا مِنْ أُمَّهِ سَیِّدِ الْأَنْبِیاءِ، وَ خَیْرِ الْأَوْلِیاءِ، وَ أَفْضَلِ الْأَصْفِیاءِ، وَ أَعْلَى الْأَزْکِیاءِ، مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ؛ آمَنَّا بِهِ وَ بِما دَعانا إِلَیْهِ، وَ بِالْقُرْآنِ الَّذِى أَنْزَلَهُ عَلَیْهِ، وَ بِوَصِیِّهِ الَّذِى نَصَبَهُ یَوْمَ الْغَدِیرِ وَ أَشارَ بِقَوْلِهِ: هٰذا عَلِیٌّ إِلَیْهِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّهَ الْأَبْرارَ وَ الْخُلَفاءَ الْأَخْیارَ بَعْدَ الرَّسُولِ الْمُخْتارِ: عَلِیٌّ قامِعُ الْکُفّارِ، وَ مِنْ بَعْدِهِ سَیِّدُ أَوْلادِهِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ أَخُوهُ السِّبْطُ التَّابِعُ لِمَرْضاهِ اللّٰهِ الْحُسَیْنُ، ثُمَّ الْعابِدُ عَلِیٌّ، ثُمَّ الْباقِرُ مُحَمَّدٌ، ثُمَّ الصّادِقُ جَعْفَرٌ؛ ثُمَّ الْکَاظِمُ مُوسىٰ، ثُمَّ الرِّضا عَلِیٌّ، ثُمَّ التَّقِىُّ مُحَمَّدٌ، ثُمَّ النَّقِىُّ عَلِیٌّ، ثُمَّ الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىُّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُجَّهُ الْخَلَفُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ الْمُرْجَى الَّذِى بِبَقائِهِ بَقِیَتِ الدُّنْیا، وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرىٰ، وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّماءُ، وَ بِهِ یَمْلَأُ اللّٰهُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً بَعْدَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛ وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَقْوالَهُمْ حُجَّهٌ، وَ امْتِثالَهُمْ فَرِیضَهٌ، وَ طاعَتَهُمْ مَفْرُوضَهٌ، وَ مَوَدَّتَهُمْ لازِمَهٌ مَقْضِیَّهٌ، وَ الْاقْتِداءَ بِهِمْ مُنْجِیَهٌ، وَ مُخالَفَتَهُمْ مُرْدِیَهٌ، وَ هُمْ سَاداتُ أَهْلِ الْجَنَّهِ أَجْمَعِینَ، وَ شُفَعاءُ یَوْمِ الدِّینِ، وَ أَئِمَّهُ أَهْلِ الْأَرْضِ عَلَى الْیَقِینِ، وَ أَفْضَلُ الْأَوْصِیاءِ الْمَرْضِیِّینَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَ مُساءَلَهَ الْقَبْرِ حَقٌّ، وَ الْبَعْثَ حَقٌّ، وَ النُّشُورَ حَقٌّ، وَ الصِّراطَ حَقٌّ، وَ الْمِیزانَ حَقٌّ، وَ الْحِسابَ حَقٌّ، وَ الْکِتابَ حَقٌّ، وَ الْجَنَّهَ حَقٌّ، وَ النَّارَ حَقٌّ، وَ أَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لَارَیْبَ فِیها، وَ أَنَّ اللّٰهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ…».
[۳] الغیبه ، طوسى ، ص ۲۸۶٫
[۴] سید محمدمهدی طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومهای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، میگوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع میدهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن میکند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامیگیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند میباشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی میباشند.
سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کردهاند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهرهها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانشهای اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال میورزید.
بحرالعلوم دارای اخلاق پسندیده انسانی و پیامبرگونه بود. تواضع و فروتنی او زبانزد خاص و عام بود. او کم سخن میگفت، همواره در حال تفکر و اندیشیدن بسر میبرد، اگر سخنی به زبان میآورد با ذکر خدا همراه بود. در بین مردم که مینشست، نشستن حالت تشهد در نماز را داشت. هنگام راه رفتن هیبت و وقار خاصی داشت. هیچ گاه به پشت سر خود یا به اطراف خود نگاه نمیکرد، مگر در حال ضرورت. گامهای استوار خود را بیشتر با اندیشههای شگرف میآمیخت. دریافته بود که هیبتش مانع از سخن گفتن مردم با وی میشود، لذا همیشه ملازمان خود را سفارش میکرد باب سخن گفتن با مردم را بگشایند تا از راز دل مردم باخبر شده، در رفع گرفتاریهای آنان بیشتر بکوشند. صبحها را همواره در بحث و تدریس و قضاوت بین مردم و شبها را در مطالعه و تحقیق میگذراند و پس از اندکی خواب و استراحت، برای عبادت و مناجات به درگاه خداوند ذوالجلال خود را کاملا آماده میساخت و بسیار دیده شده بود که پس از نیمه شب از نجف تا کوفه پیاده راه میرفت که هنگام مناجات در مسجد کوفه باشد و پس از نماز صبح به نجف بازمیگشت و قبل از هر کار به حرم مطهر جد بزرگوارش امیرالمومنین علیه السلام مشرف میشد و با آن حالت معنوی و عرفانی که داشت به زیارت مشغول میگشت. برخی از کتب رجال در احوال آن بزرگوار نوشتهاند که: گاهی سؤالاتی از امام میکرد و به نحوی که ما نمیدانیم، پاسخ دریافت مینمود. داستانهای بسیاری درباره دستگیری بحرالعلوم از بینوایان و رسیدگی او به حال مستمندان نقل شده است و برخی از نویسندگان دارند که شبها همانند جدش امیرالمومنین علیه السلام کولهباری از مواد غذایی را بر دوش میگرفت و از تاریکی شب استفاده میکرد، در کوچههای نجف راه میافتاد و بر در خانه هر فقیر مستمندی که میرسید، مقداری از غذا و پول قرار میداد و همواره از حال مردم سؤال میکرد و به بینوایان رسیدگی کامل داشت.
نوشتهاند شبی شاگرد برجستهاش سید محمدجواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامه) را فراخوانده، او را توبیخ و سرزنش نمود. مرحوم عاملی دلیل نگرانی استادش را پرسید، استاد در پاسخ گفت: یکی از برادران مسلمان که همسایه شما است، تهیدست است، او هر شب خرمای بد و ارزان قیمتی از بقال میگرفت و بچههای خود را با آن سیر میکرد، امروز رفته است از بقال خرما بگیرد، بقال از دادن خرما امتناع ورزیده است، زیرا بدهکاریهای آن بیچاره زیاد شده بود و امشب او و بچههایش بیشام ماندهاند. سید جواد عاملی از آقای بحرالعلوم معذرتخواهی میکند و از این که از حال او خبر نداشته است، پوزش میطلبد. بحرالعلوم در پاسخ او میگوید: معلوم است بیاطلاع بودهای، چون اگر با علم به حال آن بیچاره شام میخوردی و به او اعتنا نمیکردی، کافر بودی؛ ولی آن چه مرا نگران و ناراحت کرده است، این است که تو چرا از برادر مسلمانت خبر نداشتهای؟ باید از حال برادرانت جستجو کنی و آنان را دریابی. در هر حال سید، سینی بزرگی پر از غذا با مقداری پول به آقای عاملی داد و از او خواست که به منزل آن برادر مؤمن برود و با هم شام بخورند و این پول را هم به او بپردازد تا قرضهای خود را ادا کند و خود همچنان منتظر ماند و شام تناول نکرد تا این که آقای عاملی برگشت و به او خبر داد که غذا را با همسایهاش تناول کرده و پول را هم به او رسانده است و جالب اینجاست که انعام بحرالعلوم درست به اندازه قرضها و دیون آن مؤمن بوده است.
از جمله اموری که از زندگی این سید بزرگوار نقل میشود، ملاقاتهای علامه بحرالعلوم با امام عصر عجلالله تعالی فرجهالشریف است که شیخ عباس قمی آن را در منتهیالآمال آورده و در فواید الرضویه نیز به آن اشاره شده است، وقتی علامه بحرالعلوم در جلسات درس آیتالله وحید بهبهانی شرکت میکرد، میرزای قمی نویسنده کتاب «قوانین الاصول» میگوید: من با علامه بحرالعلوم با هم در درس استاد وحید بهبهانی شرکت میکردیم و در مباحثاتی که من با ایشان داشتم اغلب من تقریر کرده و درس را توضیح میدادم، تا اینکه من به ایران آمدم و سید بحرالعلوم در نجف ماند. بعدها وقتی شهرت علمی سیدبحرالعلوم به من رسید تعجب میکردم که این نباید تا این حد از حیث علمی قوی شده باشد، تا اینکه من برای زیارت عتبات عالیات وارد نجف اشرف شده و سید را ملاقات کردم. من دیدم سید بحرالعلوم همانند دریای مواج و عمیقی از دانشهاست سپس از او پرسیدم: ما در یک درجهای از علم بودیم و شما در این حد نبودی، چطور شد که به این معارف دست یافتی؟ سید رو به من کرد و گفت: میرزا این از اسرار است اما من آن را به تو میگویم به شرطی که تا زنده هستم به کسی نگویی! علامه بحرالعلوم ادامه داد: چگونه این طور نباشم در حالی که آقایم حجت بن الحسن (علیه السلام) شبی مرا در مسجد کوفه به سینه مبارک خود چسباند!
همچنین میرزا حسین لاهیجی به نقل از شیخ زین العابدین سلماسی می گوید: روزی بحرالعلوم وارد حرم مطهر امام علی علیه السلام شد و سپس این شعر را زمزمه کرد: «چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن * به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن». پس از آن از بحرالعلوم سبب خواندن این شعر را پرسیدم، فرمود: چون وارد حرم حضرت علی علیه السلام شدم دیدم مولایم حجه بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه) در بالای سر به آواز بلند قرآن تلاوت می کند، چون صدای آن بزرگوار را شنیدم این شعر را خواندم. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.
[۵] علی بن حسین بن موسی، از نوادگان ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیه السلام) در سال ۳۵۵ ق در بغداد به دنیا آمد. کنیهاش ابوالقاسم و مشهور به سید مرتضی بود. پدرش حسین بن موسى علوى از علمای سرشناس شیعه و نزدیک به دستگاه خلافت و حاکمان آل بویه بود که منصب نقابت علویان، ریاست دیوان مظالم و منصب امیرالحاج را بر عهده داشت. مادر سید مرتضی، فاطمه دختر حسن (یا حسین)، از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) بوده است. به گفتهٔ خود سید مرتضی، جد مادریِ وی، حسن بن علی اطروش ملقب به ناصر کبیر بوده که از حاکمان علوی طبرستان و از پیشوایان زیدیه شمرده شده است. سید مرتضی القاب متعدد و مشهوری دارد؛ از آنجا که نسب او، هم از سوی پدر و هم از سوی مادر حسینی است، به او «شریف» میگویند. همچنین او به «علمالهدی» معروف است. بنابر گزارشی، یکی از بزرگان معاصرِ سید مرتضی، امام علی (علیه السلام) را در خواب دید که سید مرتضی را با لقب علم الهدی خواند و آن شخص او را به این لقب خطاب کرد. از دیگر القاب او ذُوالمَجدَین است که به دستور بهاءالدوله بویهای به او داده شد.
بنابر نقل نجاشی، سید مرتضی در سال ۴۳۶ق درگذشت. پسرش بر او نماز خواند و در خانه خودش در محله کرخ بغداد (کاظمین) دفن شد. در برخی از منابع قرن دوازدهم و سیزدهم هجری آمده است که جسد سید مرتضی و برادرش سید رضی مدتی پس از دفن در کرخ بغداد، به کربلا منتقل شده و در حرم امام حسین (علیه السلام) به خاک سپرده شده است. ابن میثم بحرانی از علمای قرن هفتم و ابنِعِنَبه، مورخ و نسب شناس قرن هشتم و نهم، نیز محل دفن دو برادر را در حرم امام حسین (علیه السلام) دانستهاند. امروزه در کاظمین بارگاهی منسوب به سید مرتضی وجود دارد؛ ولی در کربلا نام و نشانی از قبری منسوب به وی مشاهده نمیشود. سید مرتضی رابطه نزدیکی با سلاطین آل بویه و خلفای عباسی داشت. او در اشعارش خلیفه القائم و تعداد دیگری از خلفای عباسی را مدح کرده است. شریف مرتضی از سال ۴۰۶ق از سوی سلطان آل بویه و خلیفه عباسی، نقیب علویان، امیرالحاج و رئیس دیوان مظالم شد؛ مناصبی که پیش از او پدر و برادرش شریف رضی بر عهده داشتند. سید مرتضی در رسالهای با عنوان «فی العمل مع السلطان» به پرسشی از مشروعیت همکاری با دستگاه حکومت پاسخ میدهد. همکاری با حاکم عادل که همان امام معصوم است جای بحثی ندارد و مسئله اصلی که برای فقهای شیعه و از جمله سید مرتضی مطرح بوده این است که آیا همکاری با سلطان ستمگر در عصر غیبت امام و پذیرش مسئولیت در چنین حکومتی صحیح است یا نه. به نظر سید مرتضی همکاری با حاکم ستمگر در صورتی که این همکاری فایدههای عقلی و شرعی داشته باشد، یعنی فرد بتواند در مسئولیت خود رفع ظلم و اقامه عدل کند یا حدود الهی را اجرا کند، صحیح است. برخی نویسندگان شیعه همکاری سید مرتضی با حکومت عباسیان و آل بویه را بر اساس همین مبنا تبیین میکنند و نزدیکی او به خلفا و ستایش آنها را در راستای هدف او برای ماندن در دستگاه حکومتی و خدمت به جامعه شیعه ارزیابی کردهاند.
[۶] محمد بن حسین بن موسی معروف به سید رضی (۳۵۹ق-۴۰۶ق) از علمای شیعه، گردآورنده نهج البلاغه و برادر سید مرتضی. سید رضی منصبهای مهمی از جمله نقابت، قضاوت در دیوان مظالم و امیر الحاج در دوره آل بویه داشت. او از بزرگترین شاعران طالبیان بود که دیوان اشعاری از وی بر جای مانده است. سید رضی آثاری در کلام و تفسیر همچون خصائص الائمه و تلخیص البیان دارد. مهمترین اثر او گردآوری نهج البلاغه است. او همچنین دارالعلمی تأسیس کرد که به باور برخی نخستین مدرسه علوم دینی بوده است. محمد طبری، ابوعلی فارسی، قاضی سیرافی، قاضی عبدالجبار معتزلی، ابن نباته، ابن جنی، شیخ مفید و سهل بن دیباجی از استادن وی بودند. سید رضی در سال ۳۵۹ق در بغداد زاده شد و در ۶ محرم ۴۰۶ق درگذشت. وی را در منزلش در محله کرخ بغداد دفن کردند. درباره مکان دفن وی اقوال دیگری نیز وجود دارد. بنابر قولی پس از خرابشدن خانهاش، سید مرتضی او را به کاظمین برد و در حرم کاظمین دفن کرد. به نظر سید بحرالعلوم او را به کربلا برده، در کنار قبر پدرش و سید ابراهیم مجاب دفن کردند. در کتابهای عمده الطالب، الدرجات الرفیعه و لؤلؤه البحرین به این نکته تصریح شده است. ابن میثم (متوفای ۶۷۹ق) نیز گفته است: سید رضی به همراه برادرش سید مرتضی در کنار جدش امام حسین (علیه السلام) دفن شدند. در کاظمین بارگاهی منسوب به سید رضی وجود دارد ولی در کربلا نام و نشانی از قبری منسوب به وی مشاهده نمیشود. از سوی دیگر سایت مزارات استان دیالی عراق وابسته به دیوان وقف شیعی، تصویری منسوب به مرقد سید رضی در استان دیالی منتشر کرده است.
سید رضی را فقیه، متکلم، مفسر و شاعر معرفی کردهاند. او نزد برخی از عالمان شیعه و سنی از جمله شیخ مفید شاگردی کرده است. بنا بر نقل ابن ابیالحدید از فخار بن معد موسوی، شیخ مفید خوابی دید که حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر او وارد میشود در حالی که حسنین را با خود آورده است. حضرت از شیخ مفید میخواهد که به آن دو فقه بیاموزد. بنا بر این گزارش، شیخ مفید بامداد همان روز در محل درس خود نشسته بود، فاطمه دختر ناصر وارد مسجد شد و دو پسرش سید رضی و سید مرتضی را با خود آورده بود. او به شیخ مفید گفت دو فرزندم را به حضورت آوردهام تا به آن دو فقه بیاموزی. سید رضی، علم نحو را نزد ابوعلی فارسی(متوفای ۳۷۷ق)، قاضی سیرافی، ابن جنی(متوفای ۳۹۲ق) و علی بن عیسی ربعی شیرازی خوانده است. او نزد ابن نباته در بلاغت و نزد ابوبکر خوارزمی (متوفای ۴۰۳ق) در فقه شاگردی کرده است. ابوحفص کنانی از استادان قرائت قرآن و حدیث او بوده است. برخی از استادانش علم و اطلاعات او را ستودهاند؛ ابن جنّی قصیده او در رثای ابوطاهر ناصرالدوله را شرح کرده و احاطه علمی سید رضی را ستایش کرده است. سید رضی همچنین از ابوعلی فارسی روایت کرده و از او اجازه روایت نقل کتاب الایضاح داشته است. همچنین، سهل بن دیباجی(متوفای ۳۸۰ق)، هارون تلعکبری(متوفای ۳۸۵ق) رَبَعی بغدادی(متوفای ۴۲۰ق) ابن جوزی نقل کرده که محمد طبری خانه خود در محله کرخ بغداد را به سید رضی بخشیده بود و قرآن را به حفظ او درآورده بود.
[۷] الکافی : ۱ / ۲۳۹ / ۱٫
«أبو بَصیرٍ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام: إنَّ عِندَنا لَمُصحَفَ فاطِمَهَ علیهاالسلام ، وما یُدریهِم ما مُصحَفُ فاطِمَهَ علیهاالسلام؟! قُلتُ: وما مُصحَفُ فاطِمَهَ علیهاالسلام؟ قالَ: مُصحَفٌ فیهِ مِثلُ قُرآنِکُم هذا ثَلاثَ مَرّاتٍ ، واللّه ِ ما فیهِ مِن قُرآنِکُم حَرفٌ واحِدٌ».
[۸] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۲، ص ۵۶۶ / بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۱۷۲ / بحارالأنوار، ج ۲۸، ص ۳۷؛ فیه: «ثم یبتدی بها … عند ذلک آمین» محذوفٌ/ بحارالأنوار، ج۱۴، ص۲۰۵؛ فیه: «فامّا ابنتی فاطمهْ … بالقرآن» و «فأقول عند ذلک … عند ذلک آمّین» محذوفتان.
«الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ (رحمه الله علیه) قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ إِذْ أَقْبَلَ الْحَسَنُ (علیه السلام) فَلَمَّا رَآهُ بَکَی ثُمَّ قَال … وَ أما ابْنَتِی فَاطِمَهْ (سلام الله علیها) فَإِنَّهَا سَیِّدَهْ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَهْ مِنِّی … وَ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَأَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقُّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثُهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِینَهَا وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِی مَحْزُونَهْ مَکْرُوبَهْ بَاکِیَهْ تَتَذَکَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْیِ عَنْ بَیْتِهَا مَرَّهْ وَ تَتَذَکَّرُ فِرَاقِی أُخْرَی وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّیْلُ لِفَقْدِ صَوْتِیَ الَّذِی کَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَیْهِ إِذَا تَهَجَّدَتْ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَی نَفْسَهَا ذَلِیلَهْ بَعْدَ أَنْ کَانَتْ فِی أَیَّامِ أَبِیهَا عَزِیزَهْ فَعِنْدَ ذَلِکَ یُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ بِالْمَلَائِکَهْ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مریمبنتعمران (سلام الله علیها) فَتَقُولُ یَا فَاطِمَهْ (سلام الله علیها) إِنَّ اللهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ یَا فَاطِمَهْ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ ثُمَّ یَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَیَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهَا
مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ (سلام الله علیها) تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِی عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا رَبِّ إِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَیَاهْ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْیَا فَأَلْحِقْنِی بِأَبِی فَیُلْحِقُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِی فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَهْ مَکْرُوبَهْ مَغْمُومَهْ مَغْصُوبَهْ مَقْتُولَهْ فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَیْهَا حَتَّی أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَهْ عِنْدَ ذَلِکَ آمِینَ».
[۹] همان.
[۱۰] فتحالله بن محمد نمازی غروی شیرازی اصفهانی (متولد۱۲۶۶ق/۱۸۵۰م ؛ متوفی۱۳۳۹ق/۱۹۲۰م) فقیه و مجاهد قرن سیزدهم و چهاردهم قمری، ملقب به شریعتمدار یا شیخ الشریعه، رهبر انقلاب استقلال طلبانه عراق و مرجع تقلید شیعیان پس از میرزا محمدتقی شیرازی. فتحالله غروی اصفهانی در ۱۲ ربیعالاول ۱۲۶۶ ق در اصفهان به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا محمدجواد از خاندان معروف نمازی شیرازی و ساکن اصفهان بود. محسن امین در مورد علت اشتهار وی به «نمازی» نوشته که جدش، حاج محمد علی نمازی، معروف به ورع و تقوا بوده و بر اثر مداومت بر نوافل و فرائض، به نمازی مشهور شده است. فتحالله غروی در شب یکشنبه ۸ ربیعالثانی ۱۳۳۹ق در نجف و در ۷۳ سالگی (بر اثر بیماری که در قیام ضدانگلیسی مردم عراق بر او غالب شد)، از دنیا رفت و در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) در یکی از غرفههای شرقی به خاک سپرده شد. صاحبان تراجم از جمله محسن امین، حرزالدین و مدرس تبریزی، مراتب فضل و کمال و جامعیت علمی او را ستوده و او را در علوم عقلی و نقلی، یکی از سرآمدان روزگار خویش نام بردهاند. وی در سال ۱۳۱۳ق به حج مشرف شد و پس از مراجعت، بر مسند افتاء و قضای حوائج مؤمنین نشست. بسیاری از مردم در زمان حیات سید محمد کاظم یزدی و میرزا محمد تقی شیرازی به شیخ الشریعه رجوع کرده و از وی تقلید میکردند اما پس از درگذشت این دو عالم، شیخ الشریعه یگانه مرجع جهان تشیع شد.
[۱۱] خلیل کمرهای معروف به میرزا خلیل کمرهای (۱۲۷۶-۱۳۶۳ش)، فقیه، مفسر و از فعالان عرصه وحدت اسلامی. وی در دوره تحصیل با امام خمینی همدرس و همبحث بود. کمرهای پس از آنکه در ماجرای کشف حجاب به مخالفت برخاست، بازداشت شد و به تهران تبعید گردید. او از اولین روحانیانی است که در دهه ۲۰ و ۳۰ به فعالیتهای مطبوعاتی روی آورد. کمرهای در راستای وحدت اسلامی به کشورهای اسلامی سفر و با بزرگان مذاهب گفتگو میکرد. در جریان انقلاب اسلامی ایران در برخی از راهپیماییها شرکت کرد و در دوره جنگ عراق و ایران مقالهای در حقانیت ایران نگاشت. میرزا خلیل کمرهای در سال ۱۲۷۶ش (۱۳۱۷ ق) در کمره از توابع خمین بهدنیا آمد و پس از طی مقدمات و سطوح در خوانسار، راهی اراک شد. او جزو اولین شاگردان عبدالکریم حائری یزدی در اراک بود و به همراه استاد، به قم آمد. کمرهای همچنین دروس فلسفه و خارج فقه را با امام خمینی مباحثه میکرد. وی در قم در درس میرزا جواد ملکی تبریزی، شیخ عباس قمی و سید محمد حجت کوهکمری شرکت کرد و به درجه اجتهاد دست یافت. کمرهای در زمان رضاخان، به سبب مخالفت با کشف حجاب، به دستور شاه، زندانی و به تهران تبعید شد. وی بعدها به عنوان نماینده آیت الله بروجردی به مصر رفت و از شیخ شلتوت، رییس دانشگاه الازهر به خاطر به رسمیت شناختن مذهب تشیع تشکر کرد. آیتالله کمرهای در چندین نوبت به ریاست کنفرانس عالَم اسلام انتخاب شد و به سخنرانی پرداخت. وی همگام با مبارزات سیاسی به همراه آیتالله طالقانی در دوره دکترای دانشکده الهیات دانشگاه تهران نیز تدریس میکرد.
تألیفات میرزا خلیل بر حول چهار محور دعوت اسلام یعنی مؤسس دعوت (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم))، کتاب دعوت (قرآن)، خانه دعوت (کعبه) و رهبران دعوت (ائمه) نگاشته شده است. وی به دلیل آشناییاش با تاریخ اسلام و توانایی در نگارش عمومی دینی-اجتماعی، مشارکتش در فعالیتهای مطبوعاتی و همچنین داشتن دیدگاههای رایج در دهه ۲۰ و ۳۰ درباره وحدت اسلامی و تلاش برای تحقّق آنها، شهرتی خاص دارد. بیشتر آثار وی تاریخی است؛ اما بهطور کلی، باید آثار او را در زمره آثار دینی-تاریخی این دوره بهشمار آورد. مهمترین کار کمرهای تا پایان عمر، تلاش در جهت اتحاد مسلمانان جهان و به تعبیر خودش “توحید کلمه برای کلمه توحید” بوده است. میرزا خلیل، معتقد بود وظیفه اصلی روحانیت، پرداختن به امور معنوی است؛ از این روی، وی را نمیتوان یک سیاستمدار و یا فعال سیاسی نامید، اگرچه پارهای از فعالیتهایش جنبه سیاسی و اجتماعی به خود میگرفت. در سال ۱۳۱۴ش در رابطه با مخالفت عبدالکریم حائری یزدی با کشف حجاب اجباری رضا شاه، میرزا خلیل که رونوشت نسخهبرداری شده تلگرام استادش به رضا شاه را نزد خود داشت، در اراک توقیف و شبانه به تهران منتقل و مستقیما تحویل بازداشتگاه شهربانی تهران گردید و پس از ۳۱ روز بازداشت انفرادی، با سپردن تعهد و التزام کتبی مبنی بر «عدم خروج از حوزه قضائی تهران (حتی ممنوعیت رفتن به حرم حضرت عبدالعظیم و شمیران)» آزاد شد. در سال ۱۳۲۴ش، اشرف الملوک فخرالدوله (دختر مظفرالدین شاه قاجار) از وی دعوت کرد که امام جماعت مسجد فخرالدوله واقع در دروازه شمیران تهران را بپذیرد که مورد قبول او قرار گرفت. میرزا خلیل کمرهای پس از مدت پنجسال بیماری، در ۱۹ مهر سال ۱۳۶۳ش درگذشت. پیکر او پس از انتقال به قم، در حجره کنار مرقد شیخ فضلالله نوری واقع در صحن بزرگ حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) بهخاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت او از سوی آیتالله گلپایگانی و آیتالله نجفی مرعشی مجالس بزرگداشتی برگزار شد.
[۱۲] سید عبدالحسین دستغیب شیرازی (۱۲۹۲-۱۳۶۰ش) مجتهد شیعه، شهید محراب، امام جمعه شیراز. شهرت او بیشتر به سبب درس اخلاق و کتابهای فراوان اخلاقی او است. گناهان کبیره، قلب سلیم، داستانهای شگفت از جمله آثار سید عبدالحسین دستغیب است. او در مبارزات انقلاب اسلامی نقش فعالی داشت و پس از انقلاب به امامت جمعه شیراز منصوب شد. در آذر ۱۳۶۰ش، پس از اقامه نماز جمعه در یک حمله تروریستی انتحاری توسط یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق مشهور به منافقین به شهادت رسید و سومین شهید محراب نام گرفت. دستغیب تحصیلات مقدماتی را نزد پدر آموخت. او پس از درگذشت پدرش سرپرستی مادر، سه خواهر و دو برادر کوچکتر را بر عهده گرفت و در مدرسه خان شیراز نزد کسانی چون ملا احمد دارابی و علیاکبر ارسنجانی به تحصیل ادامه داد. دستغیب در بیستسالگی اقامه نماز جماعت مسجد باقرخان، در محله بازار مرغ شیراز را بر عهده گرفت. در دوره حکومت رضا شاه (۱۳۰۴-۱۳۲۰ش) برای حفظ لباس روحانیتش به ناچار در امتحان طلاب علوم دینیه –که اداره معارف برگزار کرده بود- شرکت نمود و با قبولی در امتحان، لباسش را حفظ کرد. چندی بعد به بهانه سخنان تحریکآمیز و مخالفتهایش به زندان افتاد و میان ترک وطن یا کنار نهادن لباس روحانیت مخیر شد. در نتیجه، در سال ۱۳۱۴ش به نجف رفت و در آن شهر نزد استادانی چون محمدکاظم شیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی به ادامه تحصیل در مراتب عالی پرداخت و پس از سقوط حکومت رضاشاه به توصیه استادش محمدکاظم شیرازی، به شیراز بازگشت.
دستغیب پس از این در کنار برگزاری مجالس وعظ و سخنرانی، تدریس و تألیف، به امور عامالمنفعهای چون تأسیس و بازسازی مساجد و مدارس از جمله مسجد جامع عتیق شیراز و مدرسه علمیه حکیم پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ۱۳۵۷ش امام خمینی به درخواست اهالی شیراز، دستغیب را به سِمت امامت جمعه آن شهر منصوب کرد. افزون بر آن وی نماینده امام در استان فارس و نیز نماینده مردم فارس در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. موضع اصلی دستغیب پس از انقلاب اسلامی مبتنی بر تبعیت امام خمینی و همراهی با ولایت فقیه بود. دستغیب در موضع سخنران نماز جمعه در تبیین مبانی انقلاب اسلامی و نیز دفاع از جایگاه روحانیت و حکومت اسلامی تأثیرگذار بود. او در نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به افشاگری و مخالفت با گروههای مخالف جمهوری اسلامی به ویژه مجاهدین خلق پرداخت و در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ به هنگام رفتن به نماز جمعه در حمله انتحاری یکی از اعضای همین گروه به شهادت رسید. امام خمینی در بیانیهای به مناسبت شهادت دستغیب، وی را معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی نامید.
[۱۳] فرازی از خطبهی فدکیهی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).
«…ثم التفت الی اهل المجلس و قالت: اَنْتُمْ عِبادَ اللَّـهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیهِ، وَ حَمَلَهُ دینِهِ وَ وَحْیهِ، وَ اُمَناءُ اللَّـهِ عَلی اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَی الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیکُمْ، وَ بَقِیهٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیکُمْ: کِتابُ اللَّـهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَینَهً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَهً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیهً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَهً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَی الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَی النَّجاهِ اسْتِماعُهُ، بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّـهِ الْمُنَوَّرَهُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَهُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَهُ، وَ بَیّناتُهُ الْجالِیهُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیهُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَهُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَهُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَهُ. فَجَعَلَ اللَّـهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاهَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاهَ تَزْکِیهً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّهِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَهِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَهً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ. وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَهً لِلْعامَّهِ، وَ بِرَّ الْوالِدَینِ وِقایهً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَهَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماهً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَهِ، وَ تَوْفِیهَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ. وَ النَّهْی عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّـعْنَهِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَهِ ایجاباً لِلْعِصْمَهِ، وَ حَرَّمَ اللَّـهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیهِ. فَاتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لاتَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّـهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یخْشَی اللَّـهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ…».
[۱۴] همان.
[۱۵] همان.
«…فَبَلَّغَ الرِّسالَهَ صادِعاً بِالنَّذارَهِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَهِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَهِ و الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ، یجُفُّ الْاَصْنامَ وَ ینْکُثُ الْهامَّ، حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ. حَتَّی تَفَرَّی اللَّـیلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُالدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَهِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ. وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَهَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَهَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَهَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّهً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّـهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّـهُ عَلَیهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّـتَیا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِی بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَهِ اَهْلِ الْکِتابِ. کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّـهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَهٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلاینْکَفِیءُ حَتَّی یطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یخْمِدَ لَهَبَها بِسَیفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّـهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّـهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِاللَّـهِ، سَیداً فی اَوْلِیاءِ اللَّـهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لاتَأْخُذُهُ فِی اللَّـهِ لَوْمَهَ لائِمٍ. وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیهٍ مِنَ الْعَیشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ…».
[۱۶] غزوه احد از غزوههای مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکان مکه که در سال سوم هجری در کنار کوه اُحُد به وقوع پیوست. قریشیان پس از شکست در غزوه بدر و به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر به فرماندهی ابوسفیان، با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شدند. نقشه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بزرگان مهاجران و انصار برای رویارویی با حمله قریش آن بود که از مدینه خارج نشوند و همان جا دفاع کنند، ولی جوانان و حمزه عموی پیامبر، خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سرانجام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفت برای جنگ از شهر خارج شود.
[۱۷] سوره مبارکه حج، آیه ۳۹٫
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ».
[۱۸] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۵٫
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ».
[۱۹] سوره مبارکه حج، آیه ۳۹٫
[۲۰] سوره مبارکه حج، آیات ۴۰ و ۴۱٫
«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ * الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَ آتَوُا الزَّکَاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ».
[۲۱] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫
«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».
[۲۲] غَزْوه بَدْر یا بَدرُ الکُبریٰ، نخستین جنگ با فرماندهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، میان مسلمانان و مشرکان قریش پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه، در هفدهم رمضان سال دوم هجری در منطقه بدر روی داد. در این جنگ، مسلمانان علیرغم کمشمار بودن به پیروزی رسیدند و چند تن از بزرگان مشرکان کشته یا اسیر شدند. این پیروزی جایگاه مسلمانان در مدینه را تثبیت کرد. بنابر منابع تاریخی، از علل پیروزی مسلمانان، جانفشانی و دلاوری مسلمانان بهویژه علی (علیه السلام) و حمزه سیدالشهداء، بود. این غزوه جزو معدود جنگهایی است که در قرآن ذکر شده و نمونهای از امدادالهی دانسته شده است. دو غزوه دیگر نیز به نام بدر خوانده میشوند: بدر الاُولی و بدر الموعد؛ اما مراد از جنگ یا غزوه بدر در منابع تاریخی بدر الکبری است. منطقه بدر ناحیهای سرسبز و برخودار از منابع آب در حوالی صد و پنجاه کیلومتری جنوب مدینه است. بدر در محلّ پیوستن راه مدینه به راه کاروانرو مکّه به شام قرار داشته و به سبب وجود آب، استراحتگاه کاروانها بوده است. پیش از اسلام، هر سال از اول تا هشتم ذیقعده، در آنجا بازاری بر پا میشده است. بدر هماکنون، شهری است کوچک که قبایلی از حجاز در آن اقامت دارند و جمعیت آن به بیش از ۱۵ هزار نفر میرسد. به دلیل ساختهشدن جادههای جدید و تغیییر مسیر مدینه به مکه، دیگر مسافران از این منطقه عبور نمیکنند. قبرستان شهدای بدر در این منطقه زیارتگاه مسلمانان است. بنابر نقل مشهور، رخداد بدر در صبحگاه جمعه، ۱۷ رمضان و بنا بر نقلی دوشنبه ۱۷ رمضان یا ۱۹ رمضان سال دوم هجری اتفاق افتاد.
[۲۳] سوره مبارکه فیل، آیه ۱٫
[۲۴] سوره مبارکه محمد، آیه ۴٫
«فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِکَ وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لَٰکِنْ لِیَبْلُوَ بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ ۗ وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ».
[۲۵] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).
[۲۶] لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۳۳-۱۳۴٫
«قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ …. یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعُ الْعُرَى بِأَبِی مَنْ لَا غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لَا جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ الْفِدَاءُ بِأَبِی الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ السَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ الْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى بِأَبِی فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ النِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ صَلَّى. قَالَ الرَّاوِی: فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیق…».
پاسخ دهید