حضرت آیت الله صدیقی در تاریخ ۱۹ مرداد ماه سال ۹۵ در مهدیه مصلای امام خمینی(ره) برای عموم مردم این شهر به سخنرانی پرداختند.
- قسمهای قرآنی
- اهمّیّت یک موضوع و قسم خوردن برای آن
- امام زمان (علیه السّلام) همانند خورشید پشت ابر
- حضرت ولیّ عصر، قطب عالم امکان
- لزوم توجّه به اطراف برای شناخت جهان هستی
- قسمهای قرآنی برای ادراک انسان
- اخلاق، مهمترین مسئله در زندگی انسان
- معجزات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- حساسیّت نسبت به جوانها در اسلام
- انسان شناسی در قرآن کریم
- اهمّیّت اخلاق در جوانی
- سه یار شجاع پیامبر در غزوهی اُحد
- جوانمردی جز علی (علیه السّلام) نیست!
- رقّت قلب در جوانان
- غفلت و پشیمانی برادران حضرت یوسف
- پیامبر اکرم و حضرت علی (علیه السّلام)، پدران امّت اسلام
- تخلّق به اخلاق الهی
- فساد و انحطاط اخلاقی در جامعه
- ساده زیستی و زهد مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
- رنگ خدا و الهی شدن
- کرامت و بزرگواری امام رضا (علیه السّلام)
- توصیهی امام رضا (علیه السّلام) به عزاداری برای امام حسین
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهُِ»
به هر بهانهای دل خود را با امام زمان آشنا کنید. یاد حضرت را هرگز از دل نبرید. در محضر او هستید، هر جا که هستید پناه دارید، امام دارید.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَى خاتَمِ الأَنْبِیاءِ وَ المُرسَلینَ شَفیعِ مُذنِبینَ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرواحُ مَن سِواهُ فِدَاهُ وَ اللَّعنُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یَومِ الدّینِ».
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها».[۲]
خدا را شکر میکنم یک بار دیگر هم قسمت شد با شما مردم شریف، مؤمن، متدیّن، انقلابی، ولایتمدار، علاقهمند به خودسازی و رونق فرهنگ اسلامی و انقلابی که حضور شما در این فضا، حضور در جبههی فرهنگ است و إنشاءالله در صحیفهی شما به عنوان رزمندگان و مجاهدان فی سبیل الله نوشته شده است. در این محفل نورانی بنا بوده است که ما راجع به ضرورت اخلاق، خصوصاً اخلاق برای جوانها در مدرسه و در خانه عرایضی را تقدیم بداریم.
قسمهای قرآنی
این آیهی کریمهای که برای شما قرائت کردم از سورهی مبارکهی شمس است. در قرآن کریم شما فراوان قسم میبینید. آیت الله سبحانی یک کتاب مخصوص قسمهای قرآنی نوشتند. قسم در قرآن کریم حکمت دارد. یک نکته این است، خدا که قسم میخورد به ما احترام میگذارد. فلسفهی آن این است که ما را به حساب میآورد. آدم برای کسی که ارزش قائل نیست، قسم که نمیخورد. میخواهد بفهمد، میخواهد نفهمد، میخواهد قبول کند، میخواهد قبول نکند و کسی که شما او را دوست دارید، نمیخواهید از شما برنجد، کسی را که دوست دارید میخواهید این حرف خوب را قبول کند، به درد او میخورد آنجا قسم میخورید.
قسم خدا برای ما دلیل بر این است که خدا ما را دوست دارد و خدا ما را تحویل میگیرد. خدا از روی محبّت نمیخواهد ما جهنّمی شویم، نمیخواهد ما نابود شویم. میخواهد ما رشد کنیم. لذا هم در گریز از خطرات خدا برای ما قسمها خورده است و هم در وادار کردن به خوبیها. این یک جهت آن است.
اهمّیّت یک موضوع و قسم خوردن برای آن
یک جهت اهمیّت آن موضوعی است که خدا برای آن قسم میخورد. مسئله خیلی مهم نباشد آدم قسم نمیخورد، ولی مسئله خیلی مهم بود، آنجا جای قسم است. حالا قسم یک یا دو تا، به اعتبار اهمیّت موضوع خداوند متعال بیشترین قسم را یاد کرده است. ۱۱ قسم، شاید به اعتباری ۱۳ قسم. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[۳] را اگر جزء آنها به حساب بیاوریم ۱۳ قسم میشود. خدا با این ۱۳ قسم هم ما را با کتاب آفرینش آشتی میدهد، چیزهای مهمّی است.
امام زمان (علیه السّلام) همانند خورشید پشت ابر
«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها»[۴] خورشید شناسی، این جزء موادّ دانشگاه جهانشناسی است. خورشید از آیات خدا است. خورشید امامت دارد. در روایت دارد که از وجود مبارک آقای ما حضرت حجّت…، کودک بودند و زیر سایهی پدر خود بودند. علمای برجستهی قم رفته بودند چون از امام زمان خود، امام حسن عسکری سؤالاتی داشتند. رفته بودند این شبهاتی که شده است با بیان ایشان برطرف کنند. وجود مقدّس امام حسن عسکری پرده را کنار زدند، ستارهای بدرخشید و نقل مجلس شد! حضرت حجّت در کودکی دلهای آن حاضرین را آب کردند. یوسف کجا! حضرت حجّت کجا! آقا امام حسن عسکری فرمودند سؤالات خود را از ایشان کنید. امام این است، شرط سنّی ندارد. علمای بزرگ، ملّا، درس خوانده، علّامه آمدند ولی این کودک است.
یکی از سؤالاتی که از امام زمان شد و حضرت پاسخ داد علّت غیبت است. حضرت در آنجا یک جواب دادند. در جاهای دیگر، روایات مختلف، از جمله فرمایش امام زمان (ارواحنا فداه) این است که مثل من در غیب مثل خورشید پس ابر است.
حضرت ولیّ عصر، قطب عالم امکان
خورشید را شما چه ببینید و چه نبینید قطب است. خدای متعال عالم را تک قطبی آفریده است. این هستهی کوچک که در عربی ذرّه میگویند و در فارسی هسته میگویند و امروز علوم هستهای بر زبانها افتاده است، ما هم صاحب هستهای شدیم و در هستهای جهشی پیش رفتیم که اگر برنامهی برجام نبود و عقب نشینیهای مسئولین ما نبود، ما غنی سازی ۲۰ درصد داشتیم. ما خیلی دنیا را به اعجاب و حیرت واداشتیم. ما نیاز خود را خود برطرف میکردیم.
این اتم ذرّهای است که به چشم نمیآید، ولی تک قطبی است. مانند منظومهی ما میماند. الکترونها دور پروتون میگردند. هستهی مرکزی دارد. آن هستهی مرکزی را از این هسته بگیرید انفجار هیروشیما پیش میآید، برای بشر نابودی پیش میآید. از آن هسته گرفته تا منظومهی ما. در منظومهی ما، سیّارات ما دور چه چیزی میچرخند؟ دور خورشید میچرخند.
خورشید را باید شناخت. خورشید قطب است، خورشید امام است، خورشید مرکزیّت دارد، خورشید حرکات سیّارات را با جاذبهی خود تعیین میکند. خورشید با نور خود عالم را روشن میکند، با حرارت خود میکروبها را میکشد و اگر خورشید نبود عالم همه مریض میشدند. چیزی باقی نمیماند. امام زمان به خورشید نور میدهد. او قطب الاقطاب است، قطب عالم امکان است، تشبیه به خورشید میکند.
لزوم توجّه به اطراف برای شناخت جهان هستی
«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»[۵] ماه را باید شناخت. «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها»[۶] نمیدانید این پردهی شب چه اسراری دارد. خدا قسم خورده است. «وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها»[۷] روز شما وارد دریای زندگی میشوید، «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً»[۸] در این دریای زندگی همه شنا میکنند، بعضیها هم غرق میشوند، این خورشید و این روز را باید شناخت. خدای متعال ما را به اطرافیان ما توجّه میدهد. شما همینطور چشم نبندید و بیتوجّه بگذرید. نمیدانید این خورشید چه عالمی است! این ماه چه عالمی است! این شب چه اسرارآمیز است! در این روز چه خبرهایی نهفته است. خدا با یک تیر چندین نشان دارد. خدا کلاس عالمشناسی را با همینها برای ما تنظیم میکند که ما برویم و بشناسیم. نهایتاً ۱۱ قسم با کلمه و لفظ «قَدْ» برای تأکید است. «قَدْ» ۱۱ قسم خورده است، باز کافی نیست، هنوز هم باید تأکید کرد.
قسمهای قرآنی برای ادراک انسان
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»[۹] خدا در خدایی خود که حقّ محض است، حقّ مطلق است، برای اینکه ما بیدار شویم پشت سر هم قسم میخورد. میخواهد ما را تکان دهد، میخواهد قلب ما را بیدار کند. خیلی خواب عمیق است، باید فشار بیاوریم. باید شوک وارد شود تا آدم راه بیفتد. مانند کسی که دارد جان میدهد، نفس بند آمده است، روی سینهی او میآیند و مدام فشار میدهد، گاهی هم بالُن میگذارند تا این رگ باز شود و قلب به کار بیفتد. خدا دارد فشار میآورد که این قلب و ادراک و بصیرت ما به کار بیفتد. تازه با ۱۱ قسم خدا باز تأکید میکند «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها».
اخلاق، مهمترین مسئله در زندگی انسان
مسلّماً، محقّقاً کسی که خود را تزکیه کند، نفس خود را تزکیه کند، خود را بسازد، خود را از آلودگیها پاک کند. خود را از لجن نفس بیرون بکشد، خود را از رذایل نفس خلاص کند، خود را از وابستگیها به وارستگی تبدیل کند، این به فلاح رسیده است. این انسان پیروز در زندگی است. این نکتهی اوّل که اخلاق مهمترین امر در زندگی است. اگر مهمترین نبود بیشترین قسم برای او مهمترین یاد میشد. خدا برای هیچ چیزی به اندازهی اخلاق قسم یاد نکرده است. معلوم میشود مهمترین مسئله در زندگی بشر اخلاق است. قومی که گشت فاقد اخلاق مُردنیست. مرگ انسان به مفارقت روح از بدن نیست. انسانی که اخلاق ندارد حیات انسانی ندارد، مردهی متحرّک است. یک حیوان است. «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق»[۱۰] فلسفهی بعثت مکارم اخلاق را تکمیل کردن است.
معجزات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
وجود نازنین پیغمبر ما چقدر معجزه دارد؟ خدا میداند چقدر معجزه دارد. همهی معجزات پیغمبر که در تاریخ ثبت نشده است. خود پیغمبر جزء معجزات خدا است. همهی زندگی او معجزه است. کودکی او معجزه است. از اوّل تولّد او اعظم ملائکهی الهی با او همراه بوده است. پیغمبر از آن دوران کودکی خود سایه نداشته است. خیلی عجیب است، سایه ندارد. پیغمبر در آفتاب هم میرفت سایه نداشت. خیلی خصوصیّات از دوران کودکی در پیغمبر بود و سراسر مشحون معجزات بود، ولی اینطور که گفته میشود ۴ هزار معجزه از پیغمبر ما ثبت شده است. در میان این ۴ هزار معجزه آن موردی که خدا برجسته کرده است کدام است؟ «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ».[۱۱]
دنیا خیلی بزرگ است. کتابی است که صفحهی اوّل و آخر آن را هیچ کسی ندیده است. هر چه ورق بزنید نه به اوّل آن میرسید و نه به آخر آن. این عالم را با این وسعت آن خدا فرموده است: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ»[۱۲] این دنیا قلیل است، ولی اخلاق «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ».[۱۳]
حساسیّت نسبت به جوانها در اسلام
نکتهی سوم حسّاسیّتی است که اسلام برای جوانها قائل شده است. یک مروری به بعضی آیات داشته باشیم. خدای متعال وقتی داستان حضرت ابراهیم و شهامت ابراهیم و قیام ابراهیم، نهضت ابراهیم، انقلاب ابراهیم که یک تنه انقلاب کرد ولی «إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّهً»[۱۴] شما ابراهیم را یک نفر نبینید. ابراهیم یک امّت بود. سلام خدا بر امام باد، فرمودند: بهشتی یک ملّت بود. آدم میتواند به اندازهی یک امّت برکت داشته باشد. بعضیها بیش از یک امّت هستند. وجود بعضیها مساوی با همهی ملّتها است. خود رسول الله «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ».[۱۵]
انسان شناسی در قرآن کریم
این انسانشناسی است. اینکه در قرآن کریم ابراهیم یک تنه با دنیای بت پرستی قیام کرده است، این عرضهی یک انسان است. انسانشناسی است. پیغمبرشناسی، انسانشناسی است. امامشناسی، انسانشناسی است. ولی شناسی، انسانشناسی است. همهی اینها انسانشناسی است. شما بیایید مقام انسان را ببینید. آن وقت شما هم تالی تلو او میشوید، او جلو میافتد، شما هم در دعای خود میگویید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»[۱۷] شما هم میخواهید امام شوید، رنگ امامت میگیرد، الگو میشوید، چرا نمیتوانید الگو شوید؟ همین جوانهای ما برای این شهر میتوانند الگو شوند. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً».
اهمّیّت اخلاق در جوانی
خدای متعال وقتی جریان حضرت ابراهیم را نقل میکند میفرماید: «فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیم»[۱۸] گفتند این بتها را چه کسی شکسته است؟ یک جوانی. چرا این جوانی را مطرح میکند؟ چه خصوصیتی دارد؟ خدا چرا از جوانی او نام میبرد؟ این اخلاق خیلی مهم است، امّا کانون اخلاق، دل جوان است. «فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیم».
در مورد اصحاب کهف خدای متعال میفرماید: «إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً»[۱۹] اینها جوانهایی بودند یا نه جوانمردانی بودند. آدم ممکن است پیر شود، ولی هنوز آن صفت جوانی خود را نگه داشته است. هنوز مرد است و در مردی خود هم کهنه نشده است و جوانمرد است. این اینقدر مهم است، آن عنوان جوانی را به پیرهای کارآمد هم نسبت میدهند. حالا یا واقعاً جوان بودند یا بر حسب بعضی روایات و تاریخ ۴۰ سال به بالا بودند، ولی قرآن به عنوان «إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ» به عنوان جوان از آنها یاد میبرد.
سه یار شجاع پیامبر در غزوهی اُحد
وجود مقدّس حلّال مشکلات، اسد الله الغالب، حیدر کرّار، علیّ بن ابیطالب، مرد مردان عالم است. ببینید این ضرب شستی که حضرت امیر (علیه السّلام) در کوه اُحد بعد از آن که نامردی نامردها در عقبنشینی از جبهه به اعراض از حمایت و حفاظت پیغمبر و اساس دین روشن شد، بیش از دو نفر کنار پیغمبر باقی نماندند! همه سراغ دنیا رفتند و پیغمبر خود را در میان دشمن تنها گذاشتند. آن دو نفری که باقی ماند یکی وجود نازنین ابو الائمّه مولای ما امیر المؤمنین است، یکی هم ابو دجانهی انصاری است که امام زمان وقتی ظهور میکنند ابو دجانه هم همراه ایشان میآید. ابو دجانه نرفت. پیغمبر خدا به او فرمود: ابو دجانه همه رفتند، ماندن این یک نفر تأثیری ندارد، شما هم میخواهید بروید اشکالی ندارد. امّا علی از من است و من هم از علی هستم، او از من جدا نمیشود. هر جا میخواهید بروید. ابو دجانه گریه کرد، گفت: یا رسول الله یعنی من لیاقت ندارم. اجازه دهید من از شما جدا نشوم.
یک بانو هم در آنجا روسپیدی بشریّت شد. نسیبهی جراحه آنجا باقی ماند. کمان پسر خود را گرفت، زه کمان پاره بود. دست برد گیسوان خود را کند و آنجا کمان خود بست و از پیغمبر دفاع کرد. این سه نفر بودند. امّا امیر المؤمنین از شدّت استقامتی که کرده بود و از هر طرف مهاجمین را با شمشیر خود دفع میکرد، شمشیر او شکست. از آسمان برای علی شمشیر آمد. امیر المؤمنین در آنجا با چه عنوانی مطرح شد؟ «لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِیٌ».[۲۰] خوشا به حال ما و شما که علی داریم. الگوی ما علی است. علی کرّار غیر فرّار است.
جوانمردی جز علی (علیه السّلام) نیست!
اینهایی که از انقلاب عقب نشینی کردند، اینهایی که از مقابله با استکبار عقب نشینی میکنند، اینهایی که «أسدٌ عَلَیَّ وَ فِی الحُروبِ نُعامَه»[۲۱] نسبت به داخلیها شیر هستند ولی نسبت به قدرتهای بزرگ موش هستند. یک بار به زبان آنها مرگ بر آمریکا نمیآید. چرا؟ خود خدا میداند و إنشاءالله به حساب آنها میرسد. ما علی را داریم که کرّار است. کرّار یعنی چه؟ کرّ یعنی هجوم بردن. مقابل فرّ است. فرار، عقب نشینی برای مرد نیست! آنجا که از خدای متعال میخواهد مردانگی را به رخ عالمیان بکشد «لَا فَتَى»[۲۲] جوانی، جوانمردی جز علی نیست. چرا عنوان فَتی را مطرح میکند؟ چرا جوانی را مطرح میکند؟
رقّت قلب در جوانان
یک یا دو حدیث هم برای شما بخوانم. وجود نازنین پیامبر اکرم فرمودند: «عَلَیْکَ بِالْأَحْدَاث»[۲۳] بر شما باد به جوانها. چرا؟ «فإنّهم أرقُّ أفئِده»[۲۴]، «أرق» افعل تفویض ذیل رقیق است. رقیق یعنی چه؟ رقیق مقابل قساوت است. دل جوان نرم است. فرمود: سراغ جوانها بروید. این اخلاق مهم است. ولی رویش آن کجا است؟ صخره که نمیرویاند. اگر زمین نرم را بذر بپاشید رویش دارد، این دل جوان این حرفها را میشنود فرق دارد با دل کسانی که به سنّ من رسیدند. خوشا به حال جوانها.
زمینهی اخلاق، کانون آن، پایگاه آن جوانها هستند. چرا؟ برای اینکه آنان رقّت قلب دارند. «فإنّهم أرقُّ أفئِده» قلب آنها رقیقتر از قشرهای دیگر است و در عروج دل، در نزول رحمت بر دل رقّت لازم است، ضروری است. قلب قاسی بهرهای از عنایت خدا ندارد. فرمود: خدا هیچ بندهای را با هیچ چوبی مانند قساوت قلب نزده است. خدا بخواهد کسی را بزند قلب او قسی میشود. دیگر هیچ حرفی در دل او اثر نمیکند. امّا جوانها را فرمود: «أرقّ قلوباً».
غفلت و پشیمانی برادران حضرت یوسف
امام صادق «علیه الصّلاه و السّلام» در پاسخ فضل هاشمی که سؤال کرد: یا بن رسول الله «أَخْبِرْنِی عَنْ یَعْقُوبَ ع لَمَّا قَالَ لَهُ بَنُوهُ یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِین»[۲۵] میگفتم و دل من یک جای دیگر رفت. ما هم باید به آقا جان خود این را بگوییم «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»[۲۶]، یا حجت بن الحسن، یا بقیه الله «اسْتَغْفِرْ لَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِین» وضع ما هم خوب نیست. طبیبی باید یک نگاهی به ما بکند. «إِنَّا کُنَّا خاطِئِین».
«قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی فَأَخَّرَ الِاسْتِغْفَارَ لَهُمْ وَ یُوسُفَ لَمَّا قَالُوا لَهُ تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین».[۲۷] سؤال آنها از امام صادق (علیه السّلام)، از این پدر و پسر است. میگویند این بچّههای یعقوب که پروندهی سنگینی داشتند، آدم ربایی کرده بودند، یوسف آزاری کرده بودند، عاق پیغمبر خود شده بودند، عاق پدر خود شده بودند، یک بچّهی دوست داشتنی را مورد آزار قرار داده بودند، او را کتک زده بودند، از هر طرفی پناه میآورد عوض پناه دادن ضربهی محکمتری به او میزدند. این بچّه را برهنه کردند و در چاه انداختند. پروندهای سنگینتر از این! ولی عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. نگو که همهی اینها نردبان ترقّی یوسف است!
خدا باید با این مسیر یوسف را بالا ببرد. تک ستارهی آسمان اخلاق کند. آسمان غیرت، عفّت، مدیریّت، خدا همه چیز به یوسف داد. امّا چه زمانی؟ وقتی همهی این سختیها را پشت سر گذاشت. حالا بچّههای یعقوب با عزّت یوسف مصادف شدند، دیدند تمام کارهایی کردند خود را بدبخت کردند و یوسف را بالا برد. پشیمان شدند، تازه بیدار شدند، هم از پدر عذرخواهی کردند و هم از پسر. به پدر گفتند: «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»[۲۸] پدر پروندهی ما سنگین شده است. دیگر عذر خواهی ما کافی نیست، باید یک آبروداری پیش خدا ریش گرو بگذارد که خدا ببخشد «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا».
پیامبر اکرم و حضرت علی (علیه السّلام)، پدران امّت اسلام
ملاحظه میکنید وهابیّت قرآن را قبول ندارد. اینها یک واسطه قرار دادند. «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» این برای حضرت یعقوب است. برای ما مسلمانها قرآن کریم میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُم»[۲۹] اینکه گفتم دل من رفت، خود من از شما استفاده میکنم، شما معلّم اخلاق من هستید. این حضور شما، این علاقهی شما است، من دارم صحبت میکنم، سیم شما دارد وصل میشود. شما با اخلاص میآیید. کسی شما را دعوت نکرده است، شما میزبان هستید. من خجالت میکشم، وضع شما بهتر از من است. به کسی احتیاج دارم که برای من استغفار کند. قرآن کریم به ما میگوید او بچّههای یعقوب بود، شما پدر دارید، مگر شما بیپدر هستید. مگر نفرمود: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه»[۳۰] شما وقتی خود را گنهکار یا شرمنده میبینید بگویید یا علی، یا رسول الله «اسْتَغْفِرْ لَنا».[۳۱]
تخلّق به اخلاق الهی
قرآن تصریح میکند، میگوید مگر شما از بچّههای یعقوب کم دارید! مگر شما پدر ندارید! «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً»[۳۲] اگر اینها در زندگی شکست اخلاقی دارند، حبیب من اگر امّت تو به تو مراجعه کنند و برای آنها استغفار کنید خدا را مییابند. این تعبیر خیلی بالاتر از تعبیر بچّههای یعقوب است. این یک مسئلهی یافتن خدا است. «لَوَجَدُوا اللَّهَ» آدم با گناه خدا را گم میکند. آدمی که خود را گم کرده است خدای خود را گم کرده است. آدمی که خدا را از یاد برده است، خود را از یاد برده است. نقش اخلاق این است. آدم خدا را مییابد، آدم خود را در اخلاق پیدا میکند. انسان بیاخلاق هویّتی ندارد. هویّت انسان، هویّت خلیفه اللّهی است. هویّت خلیفه اللّهی تخلّق به اخلاق الله است. متخلّق به اخلاق خدا شدن است. اخلاق الهی را باید در وجود خود پیاده کنیم.
فساد و انحطاط اخلاقی در جامعه
خدا رحمت کند، مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی استاد اخلاق بینظیر تهران بود. گاهی در بعضی جلسات خود ۲۰۰ هزار مستمع داشت. رفتند و ما را یتیم کردند. امروز جوانها پناه میخواهند، استاد اخلاق میخواهند. چرا اینطور حقوقهای نجومی میگیرند؟ چرا اینطور اشرافیت را دامن میزنند؟ مشکل این است که نه عدم نظارت است، ناظر مانند آنها است. گیر ما کجا است؟ ایمان ضعیف شده است، اخلاق مرده است. وجدان اخلاقی دیگر فعّال نیست. ما راه را گم کردیم. ما فکر میکنیم دادگاه میتواند حل کند، نظارت میتواند حل کند. نخیر، دنیا نتوانسته حل کند و ما هم نمیتوانیم حل کنیم! چه میتواند حل کند؟ اخلاق، ایمان، اعتقاد، وجدان اخلاقی، روح ایثار و گذشت.
با چه وجدانی آدم آلاف و الوف باشد. در کنار آن جوانی نتواند ازدواج کند! با چه وجدانی، اگر وجدان باشد، اخلاق باشد که نمیتواند. این مرگ اخلاق است، این ضایعه است. انحطاط اخلاقی جامعه را به سقوط میبرد. ادارات را به فساد میبرد. وزارتخانهها را به خیانت میبرد. هیچ دشمنی مانند رذایل اخلاقی آسیب نمیزند. لذا فرمود: «احْذَرُوا أَهْوَاءَکُمْ کَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَکُم»[۳۳] از هواهای نفس خود بترسید، آنطور که از دشمنان خود میترسید. از تروریست میترسید ولی از حرص و آزی که اینطور ملّت را بدبخت میکند و بیت المال را به غارت میکشد نمیترسد. یک اژدهایی در درون او است،
نفس اژدرهاست او کی مرده است از غم بیآلتی افسرده است
«احْذَرُوا أَهْوَاءَکُمْ کَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَکُم».
ساده زیستی و زهد مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی که هم فقیه بود، استاد فقه و اصول بود، از شاگردان مبرّز حضرت امام بود، به تمام معنا حامی انقلاب بود. به تمام معنا زاهد دوران بود و دارای اخلاق متعالی بود. بنده از ایشان درسها گرفتم. سالی ۱۰ روز در محضر ایشان من منبر میرفتم. ایشان اجازه نمیداد صدا و سیما بیاید درسهای او را ضبط کند. یک بار حضرت آقا منزل ایشان رفته بود، منزل بسیار محقّری بود. یک فقیهی که به چندین شهر شهریه میداد شما نمیروید در خانهی او بنشینید! خیلی خانهی محقّر دو اتاقهی زیر زمین عجیبی داشت. این اخلاق است. این میتواند معلّم اخلاق باشد.
ایشان در این مدّتی که من آنجا منبر میرفتم از صدا و سیما آمدند، هر ۱۰ روز صحبتهای ما را ضبط کردند. بعد از مدّتها به من فرمود: فلانی میدانید من با صدا و سیما رابطهی خوبی ندارم. آقا به من فرمود و من هم قبول کردم آمدند، ولی به شرایط من عمل نکردند و من نگذاشتم حرفهای من پخش شود. شرط او این بود که قداست این مجالس را صدا و سیما باید حفظ کند. اوّل یک خانم با آن وضع بیاید، بعد صدای موسیقی بیاید این قداست را از بین میبرد، نمیخواهم اینطور باشد. در این جریان خیلی محطاط بود. بعد از دو یا سه سالی به من فرمود: فلانی میدانید مدّتها است که در مسجد من صدا و سیما حق ندارد بیاید ولی آمدند به من گفتند که شما گفتید آنها بیایند. گفتم: اگر فلانی گفته است اشکالی ندارد. برای حفظ شخصیّت یک طلبه. این مکتب است و این اخلاق است.
آن وقت درسهای اخلاق ایشان که چاپ شده است، یک یا دو جلد آن اخلاق الهی است. خیلی مفید است، برای فرهیختگان ما هم خیلی مفید است.
رنگ خدا و الهی شدن
اخلاق یعنی الهی شدن. قرآن کریم میگوید: «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»[۳۴] رنگ خدا. خدا مگر رنگ دارد؟ بله، رنگ خدا چیست؟ این دعای جوشن کبیر رنگ خدا است. این دعای مشلول رنگ خدا است. این آیات آخر سورهی حشر رنگ خدا است. «هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ»[۳۵] اینها رنگ خدا است. «إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیم»[۳۶] اخلاق یعنی چه؟ یعنی خدا رئوف است شما هم باید رئوف شوید. خدا مؤمن است. خدا مؤمن است، یعنی هم امانت میدهد، هم امنیّت میدهد باید امین باشید.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّهٍ»[۳۷] میخواهید اخلاقی شوید، خدا مثقال ذرّهای به کسی ظلم نمیکند. اگر شما مثقال ذرّهای به خانوادهی خود ظلم کردید اخلاق الهی ندارید. اخلاقی نیستید. آمدید که شما نباشید، خدا باشد. چرا خود را جای خدا گذاشتید!
آینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب کن تو خانه سپس مهمان طلب
این گناه را کنار بگذارید، حسد را کنار بگذارید، حرص را کنار بگذارید، آیینهی دل شما بیغبار میشود، تمام صفات الهی در این دل دیده میشود، رنگ خدا میگیرد.
از عبادت نی توان الله شد میتوان موسی کلیم الله شد
علی خدا نیست، ولی از خدا جدا نیست. شما وصل شوید. همیشه کار خدایی میکنید و این هنر، هنر جوانی است. در مدرسه، در منزل اگر جوانها اخلاقی شدند آینده برای جوانها است، نه امروز هم برای جوانها است.
کرامت و بزرگواری امام رضا (علیه السّلام)
ایام، ایّام حضرت ثامن الحجج ابی الحسن رئوف علی بن موسی (علیه آلاف التّحیّه و الثّنا) است. یکی از حرکتهای اخلاقی امام رضا این بود که امام رضا برای طعنه زدن به اشرافیّت کنار قصر بود، ولی قصر نشین نشد. امام رضا هر وقت میخواست غذا بخورد باید تمام غلامها میآمدند حتّی میر آخور. من گاهی حرم امام رضا میروم میگویم علیّ بن موسی الرّضا من از آن میر آخور شما کمتر هستم. ولی خود شما اجازه دادید که ما راحت به خدمت شما برسیم. اینها این اشرافیت را خرد کردند اخلاق الهی را پیاده کردند.
توصیهی امام رضا (علیه السّلام) به عزاداری برای امام حسین
یکی از فرهنگ سازیهای امام رضا (علیه السّلام) گریه برای امام حسین (علیه السّلام) است. فرمود: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْن»[۳۸] پسر شبیب اگر خواستید برای کسی گریه کنید برای حسین گریه کنید. «فَإِنَّهُ ذُبِحَ» حسین را سر بریدند. خدا داعش و تکویریها را لعنت کند. کاری که بنی امیّه با اهل بیت کردند، آنها امروز با شیعیان کردند. سر امام حسین را کنار تخت شطرنج قرار دادند و بازی کردند. امروز هم سر بچّههای ما در سوریه میبرند و با آن توپ بازی میکنند. فرمود: «فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْش» همانطوری که گوسفند را سر میبرند، دل هیچ قصّابی برای گوسفند نمیسوزد!
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی شمس، آیات ۹ و ۱۰٫
[۳]– همان، آیه ۸٫
[۴]– همان، آیه ۱٫
[۵]– همان، آیات ۱ و ۲٫
[۶]– همان، آیه ۴٫
[۷]– همان، آیه ۳٫
[۸]– سورهی مزمّل، آیه ۷٫
[۹]– سورهی قدر، آیه ۹٫
[۱۰]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۱، ص ۱۸۷٫
[۱۱]– سورهی قلم، آیه ۴٫
[۱۲]– سورهی نساء، آیه ۷۷٫
[۱۳]– سورهی قلم، آیه ۴٫
[۱۴]– سورهی نحل، آیه ۱۲۰٫
[۱۵]– سورهی انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۱۶]– یوسف، آیه ۸۷٫
[۱۷]– سورهی فرقان، آیه ۷۴٫
[۱۸]– سورهی انبیاء، آیه ۶۰٫
[۱۹]– سورهی کهف، آیه ۱۳٫
[۲۰]– بحار الأنوار، ج ۲۰، ص ۷۳٫
[۲۱]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱۶، ص ۱۲۶٫
[۲۲]– بحار الأنوار، ج ۲۰، ص ۷۳٫
[۲۳]– وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۸۷٫
[۲۴]– تفسیر روح البیان، ج ۷، ص ۵۷٫
[۲۵]– بحار الأنوار، ج ۱۲، ص ۲۸۰٫
[۲۶]– سورهی یوسف، آیه ۹۷٫
[۲۷]– بحار الأنوار، ج ۱۲، ص ۲۸۰٫
[۲۸]– سورهی یوسف، آیه ۹۷٫
[۲۹]– سورهی نساء، آیه ۶۴٫
[۳۰]– بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۳۴۲٫
[۳۱]– سورهی یوسف، آیه ۹۷٫
[۳۲]– سورهی نساء،آیه ۶۴٫
[۳۳]– الکافی، ج ۲، ص ۳۳۵٫
[۳۴]– سورهی بقره، آیه ۱۳۸٫
[۳۵]– سورهی حشر، آیات ۲۲ و ۲۳٫
[۳۶]– سورهی حدید، آیه ۹٫
[۳۷]– سورهی نساء، آیه ۴۰٫
[۳۸]– وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۰۲٫
پاسخ دهید