در این متن می خوانید:
      1. شیخ صدوق گفته است:
      2. قال الصّدوق:

شیخ صدوق گفته است:

… سپس رسول خدا (ص) برخاست (بعد از خطبه‌ای که در مسجد راجع به قصاص داشتند) و وارد خانه‌ی امّ سلمه شد در حالی که می‌فرمود: ای خدای من! امّت محمّد را از آتش، سلامت بدار و حساب را بر آنان آسان گیر. امّ سلمه گفت: ای رسول خدا! چرا شما را غمگین و رنگ پریده می‌بینم؟ فرمود: هم اکنون خبر رحلت من، به من رسید؛ پس سلام بر تو در دنیا (خداحافظ) بعد از امروز، هرگز صدای محمّد را نخواهید شنید. امّ سلمه گفت: وای از این غم؛ غمی که حسرت خوردن بر تو ای محمّد! آن را جبران نتواند کرد؛ سپس فرمود: فرا بخوان حبیبه‌ی قلبم و نور چشمم فاطمه را تا بیاید. فاطمه (ع) آمد در حالی که می‌گفت: جانم فدای جان تو! صورتم سپر بلای تو ای پدر جان! آیا با من حرف نمی‌زنی حال آن که می‌بینم در حال مفارقت از دنیا هستی و سپاه مرگ، شدیداً تو را احاطه کرده است! حضرت به او فرمود: دخترم! من از تو جدا می‌شوم، تو را از من سلام (خداحافظ). فاطمه عرض کرد: پدر جان! روز قیامت، تو را در کجا دیدار کنم؟ فرمود: نزد حساب. عرض کرد: اگر نزد حساب تو را ندیدم؟ فرمود: هنگام شفاعت امّتم. عرض کرد: اگر آن‌جا با شما دیدار نکردم؟ فرمود: نزد صراط در حالی که جبرئیل در سمت راستم و میکائیل در سمت چپم و ملائکه از پشت سر و پیش رویم ندا می‌کنند: ای پروردگار عالمیان! امّت محمّد را از آتش،سلامت بدار و حساب را بر آنان آسان گیر. فاطمه (ع) گفت: پس مادرم خدیجه کجاست؟ فرمود: در قصری که چهار (چهار هزار) در به بهشت دارد. سپس رسول خدا (ع) بیهوش شد، بلال داخل خانه شد در حالی که می‌گفت: وقت نماز است، خدا شما را ببخشاید. رسول خدا (ص) بیرون شد و با مردم نماز خواند و نماز را زود و سبک خواند؛ سپس فرمود: علیّ بن ابی‌طالب و اسامه بن زید را نزد من فرا خوانید. بعد آمد و یک دست بر شانه‌ی علی (ع) و دست دیگر بر شانه‌ی اسامه گذاشت و فرمود: مرا نزد فاطمه ببرید. حضرت را آوردند تا این که سر بر دامن فاطمه (ع) گذاشت در حالی که حسن (ع) و حسین (ع) گریه می‌کردند و فریاد می‌زدند و می‌گفتند: جان ما فدای جان تو! و صورت ما سپر بلای تو! رسول خدا (ص) فرمود: ای علی! این دو کیستند؟ عرض کرد: این دو فرزندان تو، حسن و حسین هستند. پس با آن دو معانقه کرد و آن‌ها را بوسید در حالی که حسن (ع) به شدّت می‌گریست؛ علی (ع) به او گفت: خود دارای کن ای حسن! رسول خدا را به زحمت انداختی! پس فرشته‌ی مرگ نازل شد و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا! حضرت فرمود: سلام بر تو ای فرشته‌ی مرگ! من از تو خواسته‌ای دارم. گفت: خواسته‌ی شما چیست ای پیامبر خدا؟ فرمود: خواسته‌ی من این است که مرا قبض روح نکنی تا جبرئیل نزد من بیاید و بر من سلام کند و من بر او سلام کنم (او از من خداحافظی کند من از او خداحافظی کنم). پس فرشته‌ی مرگ خارج شد در حالی که می‌گفت: یا محمّد!ه! جبرئیل او را در فضا دید و گفت: ای فرشته‌ی مرگ! روح محمّد (ص) را گرفتی؟ گفت: نه ای جبرئیل! او را در فضا دید و گفت: ای فرشته‌ی مرگ! روح محمّد (ص) را گرفتی؟ گفت: نه ای جبرئیل! از من خواست او را قبض روح نکنم تا تو را ببیند و با یکدیگر خداحافظی کنید. جبرئیل گفت: ای فرشته‌ی مرگ! آیا نمی‌بینی درهای آسمان را که برای استقبال روح محمّد (ص) گشوده شده است؟ آیا نمی‌بینی که حورالعین، برای محمّد (ص) زینت کرده‌اند؟ سپس جبرئیل نازل شد و گفت: سلام بر تو ای ابوالقاسم! حضرت فرمود: سلام بر تو ای جبرئیل! نزدیک من بیا حبیبم ای جبرئیل! پس نزد او آمد… .


قال الصّدوق:

ثُمَّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) [بعد خطبته فی المسجد فی القصاص] فَدَخَلَ بَیْتَ أُمِّ سَلَمَهَ، وَ هُوَ یَقُولُ: رَبِّ سَلِّمْ أُمَّهَ مُحَمَّدٍ مِنَ النَّارِ وَ یَسِّرْ عَلَیْهِمُ الْحِسَابَ. فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ مَغْمُوماً مُتَغَیِّرَ اللَّوْنِ؟ فَقَالَ: نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی هَذِهِ السَّاعَهَ فَسَلَامٌ لَکِ فِی الدُّنْیَا فَلَا تَسْمَعِینَ بَعْدَ هَذَا الْیَوْمِ صَوْتَ مُحَمَّدٍ أَبَداً فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ: وَا حُزْنَاهْ حُزْناً لَا تُدْرِکُهُ النَّدَامَهُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَاهْ، ثُمَّ قَالَ (ص): ادْعُ لِی حَبِیبَهَ قَلْبِی وَ قُرَّهَ عَیْنِی فَاطِمَهَ تَجِی‏ءُ، فَجَاءَتْ فَاطِمَهُ وَ هِیَ تَقُولُ نَفْسِی لِنَفْسِکَ الْفِدَاءُ وَ وَجْهِی لِوَجْهِکَ الْوِقَاءُ یَا أَبَتَاهْ أَ لَا تُکَلِّمُنِی کَلِمَهً، فَإِنِّی أَنْظُرُ إِلَیْکَ وَ أَرَاکَ مُفَارِقَ الدُّنْیَا، وَ أَرَى عَسَاکِرَ الْمَوْتِ تَغْشَاکَ شَدِیداً. فَقَالَ لَهَا: یَا بُنَیَّهِ إِنِّی مُفَارِقُکِ فَسَلَامٌ عَلَیْکِ مِنِّی، قَالَتْ: یَا أَبَتَاهْ فَأَیْنَ الْمُلْتَقَى یَوْمَ الْقِیَامَهِ؟ قَالَ: عِنْدَ الْحِسَابِ. قَالَتْ: فَإِنْ لَمْ أَلْقَکَ عِنْدَ الْحِسَابِ؟ قَالَ: عِنْدَ الشَّفَاعَهِ لِأُمَّتِی. قَالَتْ فَإِنْ لَمْ أَلْقَکَ عِنْدَ الشَّفَاعَهِ لِأُمَّتِکَ؟ قَالَ: عِنْدَ الصِّرَاطِ جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِی وَ مِیکَائِیلُ عَنْ یَسَارِی وَ الْمَلَائِکَهُ مِنْ خَلْفِی وَ قُدَّامِی. یُنَادُونَ رَبِّ سَلِّمْ أُمَّهَ مُحَمَّدٍ مِنَ النَّارِ وَ یَسِّرْ عَلَیْهِمُ الْحِسَابَ. فَقَالَتْ فَاطِمَهُ (ع) فَأَیْنَ وَالِدَتِی خَدِیجَهُ؟ قَالَ: فِی قَصْرٍ، لَهُ أَرْبَعَهُ (أَرْبَعَهُ آلَافِ‏) أَبْوَابٍ إِلَى الْجَنَّهِ ثُمَّ أُغْمِیَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَدَخَلَ بِلَالٌ وَ هُوَ یَقُولُ: الصَّلَاهَ رَحِمَکَ اللَّهُ، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ صَلَّى بِالنَّاسِ وَ خَفَّفَ الصَّلَاهَ ثُمَّ قَالَ: ادْعُوا لِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ أُسَامَهَ بْنَ زَیْدٍ، فَجَاءَ فَوَضَعَ (ص) یَدَهُ عَلَى عَاتِقِ عَلِیٍّ (ع) وَ الْأُخْرَى عَلَى أُسَامَهَ. ثُمَّ قَالَ انْطَلِقَا بِی إِلَى فَاطِمَهَ فَجَاءَا بِهِ حَتَّى وَضَعَ رَأْسَهُ فِی حَجْرِهَا، فَإِذَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (ع) یَبْکِیَان‏ وَ یَصْطَرِخَانِ وَ هُمَا یَقُولَانِ أَنْفُسُنَا لِنَفْسِکَ الْفِدَاءُ وَ وُجُوهُنَا لِوَجْهِکَ الْوِقَاءُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَنْ هَذَانِ یَا عَلِیُّ؟ قَالَ: هَذَانِ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَعَانَقَهُمَا وَ قَبَّلَهُمَا، وَ کَانَ الْحَسَنُ (ع) أَشَدَّ بُکَاءً، فَقَالَ لَهُ: کُفَّ یَا حَسَنُ فَقَدْ شَقَقْتَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ، فَنَزَلَ مَلَکُ الْمَوْتِ، [ع] فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ:عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ، لِی إِلَیْکَ حَاجَهٌ. قَالَ: وَ مَا حَاجَتُکَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ؟ قَالَ: حَاجَتِی أَنْ لَا تَقْبِضَ رُوحِی حَتَّى یَجِیئَنِی جَبْرَئِیلُ [ع] فَیُسَلِّمَ عَلَیَّ وَ أُسَلِّمَ عَلَیْهِ، فَخَرَجَ مَلَکُ [الْمَوْتِ] وَ هُوَ یَقُولُ: یَا مُحَمَّدَاهْ فَاسْتَقْبَلَهُ جَبْرَئِیلُ فِی الْهَوَاءِ. فَقَالَ: یَا مَلَکَ الْمَوْتِ قَبَضْتَ رُوحَ مُحَمَّدٍ؟ قَالَ: لَا یَا جَبْرَئِیلُ سَأَلَنِی أَنْ لَا أَقْبِضَهُ حَتَّى یَلْقَاکَ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِ وَ یُسَلِّمَ عَلَیْکَ، فَقَالَ جَبْراَئِیلُ: یَا مَلَکَ الْمَوْتِ أَ مَا تَرَى* أَبْوَابَ السَّمَاءِ مُفَتَّحَهً لِرُوحِ مُحَمَّدٍ؟ أَمَا تَرَى حُورَ الْعِینِ قَدْ تَزَیَّنَّ لِمُحَمَّدٍ؟ ثُمَّ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ [ع] فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْقَاسِمِ، فَقَالَ: وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا جَبْرَئِیلُ ادْنُ مِنِّی حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ فَدَنَا مِنْهُ… .[۱]

 

 


[۱] . الامالی : ۵۰۷، روضه الواعظین: ۷۴، البحار ۲۲: ۵۰۹ ضمن ح ۹٫