مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام عصر روز شنبه مصادف با تاسوعای حسینی با سخنرانی «آیت الله صدیقی» در مسجد حوزه علمیه امام خمینی(ره) با حضور اقشار مختلف مردم و طلاب عزیز برگزار گردید که مشروح آن تقدیم می گردد.
- دنیا از منظر امام علی علیه السّلام
- قرض دادن معامله با خدا است
- قدم نهادن در راه نصرت الهی
- شرط تحقّق مدد و یاری الهی
- حرکت در مسیر خدا و تجلّی نور الهی در وجود انسان
- امام حسین علیه السّلام مظهر الله
- رسیدن به سرای سلامت نزد پروردگار
- زیارت امام حسین علیه السّلام برابر با زیارت خدا در فوق عرش
- ولایت امام حسین علیه السّلام در گرو ولایت الهی
- ائمّه معصومین علیهم السّلام انوار عرش الهی
- حضرت اباالفضل العبّاس علیه السّلام ذوب در وجود امام حسین علیه السّلام
- مقام والای حضرت عبّاس علیه السّلام نزد خداوند
- گریهی جانسوز امام زین العابدین علیه السّلام در سوگ حضرت اباالفضل علیه السّلام
- جلوههای مظلومیّت قمر بنی هاشم علیه السّلام
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ ربِّ العالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبَنَا حَبِیبِنا شَفیعِ ذُنوبِنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الحُجَّهُ مُولانا بَقیَّهَ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحبَتَهُ و نُصرَتَهُ وَ اللَّعْنَ عَلِی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«وَ بَذَلْتُمْ أَنْفُسَکُمْ فِی مَرْضَاتِهِ وَ صَبَرْتُمْ عَلَى مَا أَصَابَکُمْ فِی جَنْبِهِ وَ أَقَمْتُمُ الصَّلَاهَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکَاهَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَر».[۲]
ایّام حزن و مصیبت و غربت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام، ایّام مظلومیّت آل الله و ایّام تشنگی خاندان رسالت را تسلیت عرض میکنم.
دنیا از منظر امام علی علیه السّلام
خداوند عزیز این عالم را برای اهل آن وسیلهی اوج و عروج قرار داده است. کسی در محضر امیر المؤمنین علیه السّلام دنیا را مذمّت کرد. حضرت فرمودند: دنیا بد است یا تو بد هستی؟ دنیا امتیازاتی دارد، اگر کسی قدر بداند، از این فرصتها بهره میگیرد. فرمود: دنیا متجر اولیاء الله است، مسجد احباء الله است. انسان در این دنیا میتواند با خدا تجارت کند. از این عالم که برویم راه تجارت برای ما بسته است. امّا اینجا هر لحظهی عمر خود را، هر قدم خود را، هر نگاه خود را، هر نفس خود را میتوانیم به خدا دهیم و خدا خریدار مؤمن است. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ»[۳] اگر مؤمن باشیم خدا مشتری ما است و کسی خود را به خدا بدهد خدا خود را به او میدهد.
قرض دادن معامله با خدا است
بنای خدا بر موهبتهای کریمانهی خودش است. ما نه مالک جان خود هستیم و نه مالک مال خود، ولی خدا بر حسب محبّتی که به ما دارد اموری را در اختیار ما قرار داده است و از ما خواسته است که ما به او قرض دهیم، چه محبّتی بالاتر از این! خدا دوست دارد بدهکار بندهی خود باشد. فرمود: «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعِفْهُ لَکُمْ»[۴] شما بخشی از آبروی خود را، مایملک خود را، علم خود را، امکانات خود را به عنوان قرض به بندگان خدا بدهید خدا خود را بدهکار شما میداند و قول داده است که به شما ربای حلال و اضعاف مضاعف دهد. کسانی که در راه خدا انفاق میکنند، خدا میگوید تو یک کار کوچک میکنی ولی من برای تو سرمایهی عظیم انجام میدهم.
قدم نهادن در راه نصرت الهی
رمز اینکه خدا ما را به تجارت، به معامله، به قرض دادن به او، به نصرت او، به کمک او دعوت کرده است، همهی اینها تعبیراتی است که با دید واقع بینانه خدا مُلک و ملکوت است. مالک همهی شئون زندگی ما است. هیچ کسی در برابر خدا هیچ ندارد. مالک حقیقی پروردگار متعال است و او هیچ کمبودی ندارد تا از کسی قرض بگیرد.
در حیطهی ذات احدیّت و اسماء الحسنی حضرت ذو الجلال که واقعاً ذو الجلال و ذو الاکرام است، نقصی وجود ندارد که ما به او مالی بدهیم و او مال خود را کامل کند یا اگر خدای متعال از ما کمک خواسته است «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم»[۵] شما یک قدم برای خدا در جهت یاری خدا بردارید. یک قدم که برمیدارید خدای متعال جزای یاری شما را یاری خود قرار میدهد. یاری شما هیچ تأثیری برای خدا ندارد، ولی نصرت خدا برای شما سرنوشت ساز است. او یک جا شما را کمک کند، شما را آباد میکند.
او که میگوید بیایید من را یاری کنید برای استعداد دریافت فیوضات خود است. تا به جبهه نیایید در دل شما بسته است. منفذی نیست که من نور در وجود تو بریزم، ولی قدمی که خلاف نفس خود برمیدارید، مقابله با هوای خود میکنید باعث باز شدن جذبههای الهی در دل تو میشود. همینطور که دانه در فشار باز میشود و در مسیر رشد قرار میگیرد، خدا میخواهد تو را رشد دهد. باید فشار ببینید تا آن استعداد، آن قوّه به فعلیّت برسد. اگر نیایید من همان خدا هستم.
شرط تحقّق مدد و یاری الهی
فیض خدا هم جبهه و پشت جبهه ندارد. «یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّه»[۶] باران فیض و رحمت خداوند متعال شب و روز در جبهه و پشت جبهه سریان و جریان دارد. امّا تو پشت جبهه این مجذوبیّت را نداری، این نرمش را نداری، جذب فیض خدا برای تو عملی نیست. خدا از تو کمک میخواهد، از تو قرض میخواهد، با تو معامله میکند برای این است که هر قدم که روی خود میگذاری، روی نفس خود میگذاری، همین یک قدم باعث میشود که پردهها کنار برود و پروردگار متعال با کم کردن از هوای نفس و از تعلّقات این عالم فیوضات عرشی را از جان تو متجلّی کند.
خدا میخواهد بر تو جلوه کند، ولی تا به کوه طور نیامدی این جلوه را درک نمیکنی، این را دریافت نمیکنی. دستها بسته است و آدم نمیتواند چیزی بگیرد. دست خود را وقتی باز کنی خدا چیزی کف دست تو میگذارد. این کارهای خیر شما، این ایثار شما، این اخلاص شما، این جهاد شما، این مقابله و مراقبهی شما در مقام جهاد اکبر، جهاد اوسط همه مسیر دریافت فیوضات است. وگرنه خدا هم کم ندارد و هم نیاز ندارد. میخواهد به تو بدهد. وقتی به تو میدهد که تو خود را محتاج بدانی. مادامی که در این وادی حرکت نمیکنی، به جبهه عبادت، جبههی معرفت، جبههی درگیر با دشمنان خدا نمیآیی وجود تو بسته است، دست تو بسته است. چیزی نصیب شما نمیشود.
از این جهت خدای متعال نصرت خود را مشروط به نصرت ما قرار داد است. اگر تو بخواهی خدا را کمک کنی خدا تو را کمک میکند. اگر تو در راه خدا انفاق کنی خدا تو را وسعت میدهد. نه نفقهی تو، نه انفاق تو را، بلکه وجود تو را وسعت میدهد «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ».[۷] نه مثل انفاق آنها مثل حبّه است، مثل خود آنها! خود شما را چندین برابر میکنیم.
حرکت در مسیر خدا و تجلّی نور الهی در وجود انسان
این تعبیری که در عوام النّاس است میگویند خدا زیادت کند، خدا شما میخواهد شما را زیاد کند. شما اینجا نشستی و جاهای دیگر حضور نداری، پس کم هستی که آنجا دیده نمیشوی! اگر خدا شما را نور کرد، دیگر در این چهارچوب نیستی. آفتاب میشوی، همهی دلها را حرارت میدهی، گرمی میدهی، روشنایی میدهی. خدا میخواهد شما را زیاد کند. راه زیاد شدن این است که از خود کم کنی. هر چه از خود کم کنی داری حجابها را کم میکنی. هر ترک گناهی، هر تحمّل رنجی در طاعت پروردگار متعال یک حجابی را از وجود باطنی رفع میکند. این است که فرمود: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ».[۸]
کمی در خطّ ما بیا. در خط نیستی و به مقصد نمیرسی، هدر میروی. مادامی که برای خود عبادت میکنی، برای خود درس میخوانی، برای خود کسب و کار داری، دور خود میچرخی، از خود فاصله نگرفتی زیاد نمیشوی و کم هستی. میخواهم تو نباشی، من باشم تا تو زیاد شوی. تو که زیاد نمیشوی. امّا وقتی جلوهی من شدی، اسمی از اسماء من شدی آن وقت است که عالمگیر میشوی. در یک زمانی وقتی مردی هیچ اثری نداری، افسانه میشوی و میروی. امّا وقتی شهید میشوی، پیش من هستی، رنگ من داری. مرگ را میراندهای و برای همیشه حیات داری. حیات «عِنْدَ رَبِّی»[۹]داری، در همهی عالم حضور داری، در همهی زمانها حضور عینی داری، نه اینکه نام تو میماند، بلکه خود تو میمانی. خود تو مجرای فیض میشوی، خود تو سفرهی من میشوی، خود تو فیض به بندگان میدهی، خود تو در آفرینش عالم نقش پیدا میکنی. چون دیگر تو نیستی من هستم. «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۱۰].
امام حسین علیه السّلام مظهر الله
این کلیّاتی که در قرآن کریم در باب قرض است، در باب نصرت است، در باب مجاهدهی با نفس است، در باب قتال و درگیری در جبههها است، این کلیّات به تمامه در جبههی کربلا پیاده شده است. آنجا انواع مجاهدتهای درونی و بیرونی در خیمههای آل الله نمود پیدا کرده است، نور الهی از آنجا عالم را روشن کرده است «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ».[۱۱]
امام حسین علیه السّلام از آن جهت که امام است، از آن جهت که خلیفهی خدا است، از آن جهت که ولایت مطلقهی کلیّهی الهیّه دارد، از آن جهت، بدء/ بدع و عود حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام یکی است. «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا»[۱۲] این جلوهی ورود او به این عالم، تجلّی خروج او از این عالم و روزی که مبعوث میشود، همه ظهور سلام الهی است. خود او سلام الله است. «عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّه»[۱۳] این سلامی از ما به امام حسین علیه السّلام میرسد مثل بارانی است که از دریا برمیخیزد و به خود دریا میرسد. او واسطه است. ما نیستیم و از خدا میگیریم و به امام حسین علیه السّلام میدهیم. این جلوهی امام حسین علیه السّلام در وجود ما است. ما که رنگ امام حسین علیه السّلام گرفتیم با پشتوانهی امام حسین علیه السّلام از خدا سلام میگیریم و قلب خود را سالم میکنیم. حسین دار السّلام است.
رسیدن به سرای سلامت نزد پروردگار
اینکه شما میبینید در قرآن کریم تعبیرات زیبایی این مسئله دارد «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ»[۱۴] برای اینها دار السّلام است. دار السّلام کجا است؟ تا مقام «عِنْدَ رَبِّی»[۱۵] پیدا نکنی و به مقام عندیّت نرسی نمیدانی دار السّلام کجا است. «لَهُمْ دارُ السَّلامِ»[۱۶] کجا؟ «عِنْدَ رَبِّهِمْ» در محضر خدا است، در رتبهی عندیّت، در رتبهی گذر از همهی تنگناهای هوا و هوس و تعلّقات آدم وقتی از مرز محدود عبور کرد به نامحدود میرسد. خدا نامحدود است. عندیّت خدا هم نامحدود است. به آنجا که میرسی اشراف به همهی مراتب عالم پیدا میکنی. دار السّلام عند رب است، امّا ولی آن خدا است «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ» خدا ولیّ دار السّلام است.
زیارت امام حسین علیه السّلام برابر با زیارت خدا در فوق عرش
اینکه در روایات ما، در کتابهای روایی ما، در همهی کتابهایی که در مورد زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام نوشته شده است، هم مزار شهید است و هم کامل الزّیاره ابن قولویه است، هم بحار علّامه مجلسی است، هم مرحوم حاجی نوری استاد حاج شیخ عبّاس قمی تحفه الزّائر نوشته است، خود محدّث قمی تحفه الزّائر نوشته است. همه در باب زیارت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام مطالبی آوردند که عقل مبهوت میشود. از امام میپرسند کسی امام حسین علیه السّلام را زیارت کند چه میشود؟ امام میفرماید: خدا را در فوق عرش خود زیارت کرده است.
امام حسین علیه السّلام را زیارت میکنی. به ظاهر به کربلا رفتی، به ظاهر بدن شما با بدن ضریح حسین علیه السّلام وصل شده است، ولی واقع آن یک چیزی دیگر است. حسین در کار نیست، امام حسین هر چه داشت و نداشت به خدا داده است و برای خود چیزی نگه نداشته است که منهای خدا حسینی وجود داشته باشد. هر کسی به آنجا میرود به سوی خدا میرود. امام حسین علیه السّلام هر چه داشت به خدا داده است و خدا هم هر چه امام حسین علیه السّلام داشت از او گرفته است. لذا اگر تا آنجا بروی و دل شما وصل شود نه «کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ»[۱۷] مثل کسی است که خدا را در عرش نه، خدا را در فوق عرش او زیارت کردی. این همان مقام «عِنْدَ رَبِّی»[۱۸] و دار السّلام است.
ولایت امام حسین علیه السّلام در گرو ولایت الهی
یا حدیثی دارد که انبیاء علیهم السّلام همه از خدا اذن میگیرند که به زیارت امام حسین علیه السّلام بیایند. چرا از خود امام حسین علیه السّلام اذن نمیگیرند، چرا از خدا اذن میگیرند؟ امام حسین علیه السّلام خود را به او داده است، برای او نیست که اذن بدهد! خدا باید اذن دهد. امام حسین علیه السّلام همان دار السّلام است که ولایت او به عهدهی پروردگار عالم است. «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ»[۱۹] امام حسین علیه السّلام بیت الله است، امام حسین علیه السّلام حرم الله است، امام حسین علیه السّلام قدرت الله است، امام حسین علیه السّلام نور الله است، امام حسین علیه السّلام علم الله است و این بیت از اختصاصات ذات ربوبی است، صاحب خانه او است و این خانهی او است. اینجا وارد شوی بر خدا وارد شدی. امام حسین علیه السّلام دار و ندار خود را داده است و چیزی ندارد که شما از او اذن بگیرید. همه کارهی او خدا است و «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ»[۲۰] ولایت امام حسین علیه السّلام از آن خداوند متعال است.
کار حضرت اباالفضل علیه السّلام اعجب است. چون مقام امام حسین به حکم «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوت»[۲۱] موهبتی است. گاهی در مجالس دیگر هم به زبان ما آمده است که امام حسین علیه السّلام با شهادت کامل نشده است، امام حسین علیه السّلام با نماز کامل نشده است، امام حسین شهادت را کامل کرد، امام حسین نماز را به کمال رساند. امام حسین احسان و انفاق را به مقصد رساند. اینها همه افعال هستند. امام حسین علیه السّلام جلوهی خدا است، مبداء او آنجا است. «مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ»[۲۲] عمل ذات را تکمیل نمیکند. ذات کامل عمل را… نشئات وجودی خود را دارد نشان میدهد. از خود برمیخیزد و به خود او برمیگردد. امامت سیّد الشّهداء موهبت حق تعالی است. خدا اینها را در آن مقام قرار داده است.
ائمّه معصومین علیهم السّلام انوار عرش الهی
این عبارت زیارت شریفهی جامعهی کبیره «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُم»[۲۳] خدا شما را انوار عرش خود قرار داده بود. این کسانی که آمدند نیامدند اینجا چیزی ذخیره کنند. آنها آمدند اینجا را عبادت کنند. آمدند چیزی بگذارند که گنج دلهای شما باشد. «مَنَّ عَلَیْنَا بِکُم» خدا به ما منّت گذاشت که امام حسین را در اینجا آورد تا خانهی تنگ دل من با محبّت امام حسین علیه السّلام گشایش پیدا کند و شرح صدر پیدا کند. جذب امام حسین علیه السّلام شود و به خدا برسد. شما واسطه بودید، آمدید من را الهی کنید، خود شما الهی بودید. با نماز خود، با جهاد خود چیزی بر شما اضافه نشده است. شما نماز را نماز کردید، شما همهی امور کامل را به کمال مطلوب رساندهاید. لذا با آمدن اینها به اینجا چیزی به اینها اضافه نشد.
حضرت اباالفضل العبّاس علیه السّلام ذوب در وجود امام حسین علیه السّلام
امّا وجود نازنین حضرت اباالفضل علیه السّلام امام نیست، حضرت اباالفضل پیغمبر نیست. حضرت اباالفضل رسول نیست، او به مقامی رسیده است. اگر بگوییم هر چه امام حسین علیه السّلام دارد حضرت اباالفضل علیه السّلام هم آن را دارا است گزاف نگفتیم. چرا؟ برای اینکه حضرت اباالفضل دار و ندار خود را ذوب امام حسین کرده است. اباالفضلی نمانده تا حساب جدایی داشته باشد. عبّاس علیه السّلام عاشق بود. عاشقی بود که به معشوق رسید. عاشق وقتی به معشوق میرسد که خودی نداشته باشد. تا خودی دارد اتّحاد حاصل نمیشود. دو تا هستند، ولی عبّاس علیه السّلام در برابر امام حسین علیه السّلام نماند، پودر شد.
مان جلوهای که برای حضرت موسی در کوه کرد «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا»[۲۴] امام حسین جلوهی خدا بود که در وجود حضرت اباالفضل تجلّی کرد و تمام وجود حضرت اباالفضل به هم ریخت. دیگر اباالفضلی باقی نماند. جز حسین در وجود عبّاس چیزی نمانده است. لذا خدا در وجود حضرت اباالفضل خاصیّت امام حسین را قرار داده است.
آنچه را که یک امام در تصرّف در کائنات از حیطهی قدرت باطنی خود دارد، همه را حضرت اباالفضل سلام الله علیه یک جا دارد. لذا ظرفیّت او، ظرفیّت عالم امکان است و هیچ چیزی نیست که حضرت اباالفضل علیه السّلام نسبت به او محدودیّت داشته باشد و کم بیاورد. باب الحوائج علی الاطلاق است. باب المراد است. سرمایهی عالم هستی است، ذخیره الله است، بقیّه الله است. باقی به بقای الهی شده است.
مقام والای حضرت عبّاس علیه السّلام نزد خداوند
آنچه را که اینها در عاشورا انجام دادند خود آنها انجام ندادند «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى».[۲۵] عاشق کارهای نیست، عاشق را معشوق اداره میکند. اشارهی معشوق او را بند به اینجا و آنجا میکند. تمام نقل و انتقالات و فراز و نشیب حرکات معشوق، تنظیم کنندهی حرکتهای عاشق است. لذا در مقام عبودیّت حق تعالی حضرت اباالفضل علیه السّلام پروانهی شمع وجود حسین شد و اوج عبودیّت حضرت اباالفضل العبّاس علیه السّلام بود که کارهای محیر العقولی هم در آن چند روز انجام داده است و هم اینکه تا قیامت خدا کارهایی که دربارهی حضرت اباالفضل علیه السّلام انجام میدهد در مورد هیچ پیغمبری این را قرار نمیدهد. امروز یکّه تاز میدان پناه دادن به بیپناهان و باز کردن گرهی افراد گرفتار عباس بن علی است و هیچ پیغمبری این مأموریّت و این مسئولیّت را ندارد.
گریهی جانسوز امام زین العابدین علیه السّلام در سوگ حضرت اباالفضل علیه السّلام
امّا چند تا درس به ما داد. یکی ایمان عمیق حضرت اباالفضل علیه السّلام بود. آقا امام زین العابدین علیه السّلام که به مدینه تشریف آوردند داغدار آمدند. حضرت امّ البنین (سلام الله علیها) فرزندان حضرت اباالفضل را همراه داشت. عبیدالله بن عبّاس همراه ام البنین به محضر حضرت زین العابدین علیه السّلام رسیدند. آقا امام زین العابدین یک نگاهی به پسر اباالفضل کرد و اشک در چشم او حلقه کرد. فرمود: هیچ روزی بر جدّ من رسول خدا سختتر از روز اُحد نبود که در روز اُحد عموی خود، حمزه علیه السّلام را از دست داد و داغ حمزه علیه السّلام سختترین داغ بود. سختترین روز جدّ من، رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم روز احد بود. بعد هم روز موته مانند روز احد جزء سختترین روزهای جدّ من رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلبم بود که پسر عموی ایشان جعفر طیّار در جنگ موته جانباز شد و دو دست خود را از دست داد و داغ او بر دل پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم سنگینی کرد. این را فرمود و بعد گریهی او بلند شد و فرمود: «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه»[۲۶] هیچ روزی مثل روز امام حسین علیه السّلام نبود. «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِه»[۲۷] عجب بلایی به سر عموی من عبّاس آمد. عجب مواساتی با برادر خود کرد.
امان نامه آوردند و همهی راهها را به امام حسین علیه السّلام بستند، راه آب را، راه زندگی را. در چنین شرایطی امان نامه آوردند. امّا این امان نامه نبود، برای حضرت ابالفضل علیه السّلام قهر بود، آتش بود. وقتی نامرد صدا زد «أَیْنَ بَنُو أُخْتِنَا»[۲۸] حضرت اباالفضل علیه السّلام از شدّت غضب… گویا بدن داشت منفجر میشد. سر خود را گردانده است که هم قیافهی نحس او را نبیند، هم صدای او را نشود و هم از روی بیاعتنایی نشود او را دید. امام حسین علیه السّلام او را صدا زد، اباالفضل ببین چه میگوید. به دستور امام خود به حرف او گوش کرد. او گفت برای شما امان نامه آوردم. آقا حضرت اباالفضل علیه السّلام فرمودند که زشت باد امان تو. «أمانُ اللّهُ خَیرُ مِن أَمانِ إبنِ سُمَیّه»[۲۹] امان خدا بهتر از امام ابن زیاد است که مادر بزرگ او سمیّه بود و جزء زنان معروف وبدکاره بود «خَیرُ مِن أَمانِ إبنِ سُمَیّه» درس داد که انسان از قدرتهای بزرگ امان نخواهد. شهادت را مقدّم بر سازش بر دشمنان خدا بداند. باید نفرت داشته باشد از اینکه با آنها ارتباط برقرار کند و حرف آنها را بشنود. حضرت سجّاد علیه السّلام گریه کردند و فرمودند: بلای عموی من بلای سنگینی در روز عاشورا بود. من نمیدانم به کدام قسمت توجّه کرد که نالهی او بلند شد.
جلوههای مظلومیّت قمر بنی هاشم علیه السّلام
مظلومیّت حضرت اباالفضل علیه السّلام ابعادی دارد. یکی تشنگی حضرت اباالفضل علیه السّلام بود که بیش از همهی افراد در کربلا عطش تحمّل کرد. چون آب را که جیره بندی کردند تا به بچّهها برسد، عمو بود، سقّا بود، بچّهها او را با این مدال میشناختند. هر کسی تشنه میشد سراغ عمو را میگرفت. این بزرگوار سهم خود را برای آنها ذخیره میکرد. خود او دو یا سه روز آب نخورده است. وقتی به آب فرات رسید تا خواست آب را بالا بیاورد «ذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین»[۳۰] عطش ارباب خود را به یاد آورد و نتوانست آب بخورد. شهداء با دست خود از خود دفاع کردند، ولی اباالفضل العبّاس علیه السّلام بیدست شد و هر دو دست او قلم شد. لشکر دور او را گرفت و ایشان هیچ قدرت دفاعی نداشت.
مظلومیّت دیگر او این بود که چشم هیچ شهیدی تیر نخورده بود. میگویند چشمان حضرت عبّاس علیه السّلام خیلی قشنگ بود، خیلی وجیه بود، قد بلندی داشت، چشم قشنگی داشت. چشم زیبای او تیر خورده بود. آدمی که چشم او تیر بخورد مسیر دشمن را نمیبیند تا جا به جا شود و کمتر آسیب بخورد و مصیبت بالاتر اینکه سر خود را خم کرد تا تیر چشم را با زانوان خود بیرون بیاورد، دشمن از همین فرصت استفاده کرد و آن چنان عمود آهنین بر سر او کوبیدند که با صورت روی زمین آمد، دست نداشت سپر کند با صورت روی زمین آمد و از همهی اینها سختتر این بود که میدانست سکینه منتظر است، رقیّه منتظر است که عمو آب ببرد.
مرا به خیمه مبر تا که حالتی دارم که من ز روی سکینه خجالتی دارم
پایان
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۲٫
[۳]– سورهی توبه، آیه ۱۱۱٫
[۴]– سورهی تغابن، آیه ۱۷٫
[۵]– سورهی محمّد، آیه ۷٫
[۶]– المصباح للکفعمی، ص ۶۴۷٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۲۶۱٫
[۸]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۹]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۷؛ سورهی طه، آیه ۵۲٫
[۱۰]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۱۱]– سورهی نور، آیه ۳۶٫
[۱۲]– سورهی مریم، آیه ۳۳٫
[۱۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۸، ص ۲۹۵٫
[۱۴]– سورهی انعام، آیه ۱۲۷٫
[۱۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۷؛ سورهی طه، آیه ۵۲٫
[۱۶]– سورهی انعام، آیه ۱۲۷٫
[۱۷]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۲۰٫
[۱۸]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۷؛ سورهی طه، آیه ۵۲٫
[۱۹]– سورهی اعراف، آیه ۱۹۶٫
[۲۰]– سورهی انعام، آیه ۱۲۷٫
[۲۱]– سورهی مریم، آیه ۳۳٫
[۲۲]– سورهی هود، آیه ۱٫
[۲۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۳٫
[۲۴]– سورهی اعراف، آیه ۱۴۳٫
[۲۵]– سورهی انفال، آیه ۱۷٫
[۲۶]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۱۶٫
[۲۷]– همان، ص ۴۶۲٫
[۲۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۴، ص ۳۹۱٫
[۲۹]– وقعه الطف، ص ۱۹۰٫
[۳۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۴۱٫
پاسخ دهید