قرآن کریم با آیاتى که شب و روز تلاوت مى شود، انسان هایى را به جهت ارج نهادن به جایگاه برجسته و فداکارى در راه حق، ستوده و یاد و نامشان را جاودان ساخته است.

اهل بیت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از جمله کسانى اند که خداى متعال از آنان آشکارا یاد کرده و به بیان مقام و منزلت و فضایل آنان پرداخته است. تاریخ نگاران و مفسران، نزول آیاتِ فراوانى را در ستایش اهل بیت روایت کرده اند، چنان که خداوند در سوره هاى گوناگونى، آنان را مورد مدح و ثنا قرار داده تا خط و مشى سالم و جهت گیرى صحیح آنان را تثبیت و مردم را به پیروى از آنان فرا بخواند.

١. کوثر رسالت

کوثر را به «خیر بسیار»  معنا کرده اند و به ظاهر تمامى نعمت هایى را که خداوند

به نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) عنایت کرده، شامل مى شود. ولى مواردى را که در شأن نزول این سوره، افزون بر آیه پایانى سوره کوثر یاد آور شده اند، به روشنى اشاره دارد که خیرِ یاد شده، به فزونى و دوام نسل ارتباط دارد و جهانیان به خوبى آگاهند که نسل پاک رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از ناحیه دخت گرامى اش زهراى بتول استمرار داشته و برخى از احادیث رسیده از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) این معنا را صریحاً یاد آور شده است.

بیشتر مفسران[۱] از جمله ابن عباس در مباحث مربوط به کوثر آورده اند که: عاص بن وائل همواره به سران قریش مى گفت: محمد، داراى فرزند پسرى که پس از او جایگزین وى گردد، نیست;[۲] به همین دلیل، اگر از دنیا برود، نسل وى قطع شده و از وجود او رهایى مى یابید. امّا فخر رازى با این که در این جا به بیان اختلاف مفسّران در معناى کوثر پرداخته، امّا به صراحت گفته است: «قول سوم: کوثر را به فرزندان پیامبر معنا کرده اند…

زیرا این سوره مبارک در نکوهش کسانى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را به نداشتنِ فرزندِ پسر به عیب جویى گرفته بودند، نازل شده است. بنا براین، معناى آیه این است که خداوند به او نسلى عطا مى کند که با گذشتِ زمان باقى خواهند ماند. (فخر رازى مى افزاید): با این که ملاحظه مى کنید: چه تعدادى از اهل بیت پیامبر به شهادت رسیده اند؟! امّا جهان پُر از وجود آن هاست و از بنى امیّه کسى باقى نمانده. وانگهى ببینید میان اهل بیت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) چه بزرگان و اندیشمندانى مانند امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا(علیهم السلام) و نفس زکیّه و امثال آنان وجود دارند. [۳]

آیه مباهله [۴] دلالت دارد که امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به شمار مى آیند و روایات فراوانى که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)رسیده، دلالت دارد که خداوند نسل هر پیامبرى را در صُلب آن پیامبر، ولى نسل خاتم پیامبران(صلى الله علیه وآله وسلم) را در صُلب على بن ابى طالب(علیه السلام) قرار داده است.[۵] روایات صحیحى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) وارد شده که حضرت به حسن بن على(علیه السلام) فرمود:

«إنّ ابنىَّ هذا سیّدٌ و لعلّ الله یُصلح بهِ بین فِئَتَیْن عَظیمتیْن»; [۶]

فرزندم حسن، شخصیت بزرگوارى است که خداوند به واسطه او میان دو جمعیّت انبوه مخالف، صلح و آرامش برقرار مى سازد.

٢ . زهرا(علیها السلام) در سوره دهر

روزى امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) بیمار شدند و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله و سلم) به اتفاق جمعى از مردم از آن دو بزرگوار عیادت نمود. عیادت کنندگان به امیرمؤمنان(علیه السلام) گفتند: ابو الحسن! براى بهبودى فرزندانت نذرى انجام ده، از این رو، على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) و فضّه خادمه، نذر کردند در صورت بهبودى حسنین(علیهما السلام)، سه روز روزه بگیرند، دیرى نپایید که آن دو بزرگوار شفا یافتند و آن ها طبق نذرى که انجام داده بودند روزه گرفتند ولى خوراکى در خانه نداشتند، به همین دلیل، على(علیه السلام) از شمعون خیبرى یهودى سه صاع ( ٩کیلوگرم) جو، قرض گرفت. یک صاع آن را فاطمه زهرا(علیها السلام)آسیا کرد و پنج قرص نان به تعداد اعضاى خانواده تهیه نمود و آن ها را مقابل خود نهادند تا روزه خویش را افطار کنند که مستمندى بر درِ خانه آمد و گفت: سلام و درود بر اهل بیت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) من فقیرى بینوا و مسلمان و گرسنه ام، به من غذایى عطا کنید خداوند در عوض به شما از غذاهاى بهشتى نصیب گرداند، اهل بیت غذاى خود را به وى داده و آن شب با آب افطار کرده و خوابیدند، فرداى آن روز نیز روزه گرفتند. با فرا رسیدن شب، غذایى براى تناول، نزد خود گذاشتند که این بار یتیمى از راه رسید و غذا را به او دادند و بار سوم اسیرى بر در خانه آمد و آنان نیز همان کار قبلى را انجام دادند.

صبح روز بعد، على(علیه السلام)دست امام حسن و امام حسین را گرفت و نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)شرفیاب شدند، تا پیامبر اکرم چشمش به آنان افتاد، دید از شدّت گرسنگى مانند جوجه به خود مى لرزند، فرمود: برایم بسیار دردناک است که شما را با چنین حالتى مى بینم، سپس به پا خاست و به اتّفاق آنان به خانه على آمد، دید فاطمه در محراب عبادت خویش است و از گرسنگى شکمش به پُشت او چسبیده و چشمانش به گودى نشسته است. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) از مشاهده این منظره فوق العاده متأثر شد، در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: محمد! این آیات را دریافت نما، خداوند تو را به وجود این اهل بیت تهنیت گفته است و سوره مبارک دهر را بر حضرت تلاوت کرد.

فاطمه زهرا(علیها السلام) از جمله شخصیت هایى است که خداى متعال در حقش گواهى داده در جمع نیکان در بهشت از جام آمیخته با عطرى دلپذیر، آب مى نوشد و در زمره کسانى است که به نذر خود وفا مى کنند و از روزى که شرّ و عذابش گسترده است، مى هراسند، او از کسانى است که غذاى خود را با آن که به آن علاقه و نیاز دارند

به دیگران خورانده و دیگران را بر خود ترجیح مى دهند و این کار را در راه خدا انجام مى دهند و انتظار هیچ گونه پاداشى از آن ها ندارند و از جمله افرادى است که در راه رضاى حق صبر و برد بارى پیشه مى کنند… و از آن دسته اند که خداوند آن ها را از شرّ آن روزِ عبوس و سخت، نگاه مى دارد و آنان را با سرور و شادى پذیرا مى شود و در قبال صبر و شکیبایى آن ها، جامه هاى حریر بهشتى به آنان، پاداش مى دهد.[۷]

٣ . زهرا(علیها السلام) در آیه تطهیر

روزى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در خانه اُمّ سَلَمه  رضوان الله علیها  حضور داشت و امام حسن و امام حسین و پدر و مادرِ آن دو را در کنار خود قرار داد و سپس رداى خویش را بر خود و آنان پوشاند تا آن ها را از دیگر افراد خانواده و همسران خویش متمایز سازد، در همین حال فرشته وحى آیه تطهیر را بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل کرد:

(إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً);[۸]

خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پیراسته سازد. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در تشریح اختصاصِ آیه شریف یاد شده به این افراد، به همین مقدار بسنده نکرد، بلکه دست مبارک خویش را از زیر ردا خارج و به سوى آسمان بالا بُرد و چند بار عرضه داشت: خدایا! این جمع، اهل بیت منند، پلیدى را از آنان دور و آن ها را کاملاً پیراسته گردان. اُمّ سَلَمه که نظاره گر این منظره بود و سخنان پیامبر را مى شنید جلو آمد تا زیر ردا وارد شود و عرضه داشت: اى رسول خدا! آیا من نیز در زمره شما هستم؟ حضرت دست او را گرفت و فرمود: خیر، تو در زمره نیکبختانى.[۹]

 

پس از نزول این آیه شریف رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) هرگاه براى نماز صبح رهسپار مسجد مى شد با عبور از کنار خانه فاطمه مى فرمود: اى اهل بیت! هنگام نماز است، خداوند مى خواهد پلیدى را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پیراسته گرداند و این شیوه را حضرت شش یا هشت ماه ادامه داد.[۱۰]

آیه شریف یاد شده، دلیل بر عصمت اهل بیت و مصونیت آن ها از گناه و معصیت است، زیرا کلمه رِجْس در این آیه به معناى گناه آمده است و با کلمه حصر«إنّما» آغاز  شده و معنایش این است که اراده خداوند تنها به این تعلّق گرفته که گناهان را از آنان دور و آن ها را از هر گونه آلودگى پیراسته گرداند و معناى حقیقى عصمت همین است و «نبهانى» در تفسیر طبرى این معنا را به صراحت بیان کرده است. [۱۱]

۴ . دوستى زهرا(علیها السلام)، پاداش رسالت

جابر، روایت کرده: عربى بیابان نشین حضور پیامبر شرفیاب شد و عرضه داشت: اى محمد! اسلام را بر من عرضه نما. حضرت فرمود: گواهى بده که معبودى جز خداى یکتا نیست و شریک ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست، مرد عرب عرضه داشت: در قبال آن از من درخواستى ندارى؟

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: خیر; از تو درخواستى جز دوستى و محبت در حق نزدیکان ندارم.

عرض کرد: نزدیکان خودم یا نزدیکان شما؟

حضرت فرمود: نزدیکان من.

مرد گفت: دستتان را بدهید تا بر انجام این کار با شما پیمان ببندم، آن کس که محبت تو و نزدیکانت را در دل نداشته باشد مورد لعنت خدا قرار گیرد، و رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمین گفت.[۱۲]

مجاهد، این دوستى و محبّت را پیروى و تصدیق رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و ارتباط با خویشاوندان وى; و ابن عباس آن را به دوستى نزدیکان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) تفسیر کرده است.[۱۳]

زمخشرى در تفسیر خود آورده است: وقتى آیه شریفه (…قل لا اسئلکم علیه اجراً إلاّ الموده فى القربى…)[۱۴] نازل گشت، به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)عرض شد: آن دسته از نزدیکان شما که دوستى و محبتشان بر ما واجب است، کیانند؟ فرمود: على و فاطمه و پسرانشان.[۱۵]

۵ . زهرا(علیها السلام) در آیه مباهله

مسلمانان حتى خوارج اتفاق نظر دارند که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)براى انجام مباهله، غیر از پاره تنش حضرت زهرا نوادگان و گل هاى رخشنده اش حسن و حسین و برادرش على(علیه السلام) که نسبت به پیامبر به منزله هارون نسبت به موسى بود، کسى را فرا نخواند. این افراد لزوماً مخاطبان این آیه شریف بودند که به هیچ وجه قابل انکار نیست هر کس به تاریخ مسلمانان آشنایى داشته باشد به خوبى مى داند که آیه مباهله تنها درباره افراد یاد شده نازل شده نه دیگران.[۱۶]

رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) به اتفاق همین افراد با مسیحیان نجران که سَرِ دشمنى با آن حضرت داشتند به مباهله پرداخت و بر آنان پیروز گشت، در آن زمان همسران رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در خانه هایشان حضور داشتند و رسول خدا هیچ کس حتى عمه خود صفیّه و دختر عمویش اُم هانى و هیچ یک از زنان خلفاى سه گانه و دیگر مهاجران و انصار را براى این کار فرا نخواند و غیر از حسنین(علیهما السلام) نیز هیچ یک از فرزندان بنى هاشم و فرزندان صحابه و غیر از على(علیه السلام) هیچ یک از نزدیکان و هیچ فردى از ایمان آوردگان سابق را، نطلبید  به گفته فخر رازى در تفسیرش  حضرت با پوشیدنِ رداى سیاهى موئین براى انجام مباهله از منزل خارج شد.

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در حالى که حسین(علیه السلام) را در آغوش و دست حسن را در دست داشت و فاطمه پشت سرش و على پشت سر فاطمه حرکت مى کرد، راهىِ مکان مباهله شد و به همراهانش مى فرمود: هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. کشیش مسیحى نجران به یاران خود گفت: من امروز چهره هایى را مى بینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهى را از جا بر کند، خداوند دعایشان را مستجاب و آن کار را عملى خواهد ساخت، از این رو، به شما سفارش مى کنم با اینان به مباهله نپردازید که همگى به هلاکت خواهید رسید و تا قیامت یک تن مسیحى روى زمین باقى نخواهد ماند.[۱۷]

فخر رازى پس از نقل این رویداد مى گوید: این آیه شریف دلالت دارد که حسن و حسین، فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به شمار مى آمدند زیرا آن حضرت به مسیحیان وعده داد فرزندانش را براى مباهله فرا بخواند و حسن و حسین را فرا خواند. بنا بر این، لزوماً این دو بزرگوار، فرزندان رسول اکرم اند.[۱۸]

زهرا(علیها السلام) در نگاه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)

«إنّ الله لَیغْضِب لِغَضبِ فاطمه ویرضى لرِضاها»;[۱۹]

خداوند با خشم فاطمه، خشمگین و با رضایت او راضى و خشنود مى شود.

«فاطِمهُ بَضعهٌ مِنّى مَنْ آذاها فَقَد آذانى ومَنْ أحبّها فَقَد أحَبَّنی»;[۲۰]

فاطمه پاره تن من است هر کسى او را بیازارد مرا آزرده و کسى که به او محبّت بورزد، به من محبّت روا داشته است.

«فاطمه قلبى و روحى التى بین جنبیّ»;

فاطمه قلب و روح من در کالبدم مى باشد[۲۱]

«فاطِمهُ سیّدهُ نِساء العالَمین»;[۲۲]

فاطمه، مهتر بانوان جهانیان است.

این گونه گواهى ها و نظیر آن ها در کتب حدیث و سیره[۲۳] به صورت متواتر از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل شده و حضرت شخصیتى است که از سَرِ هوا و هوس سخن نمى گوید[۲۴] و تحت تأثیر خویشاوندى نسبى و سببى قرار نمى گیرد و در راه خدا از نکوهش هیچ نکوهشگرى پروا ندارد.

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) محو دعوت مردم به یکتا پرستى بود و الگو و سرمشق مردم به شمار مى آمد، تپش قلب مبارکش و نگاه ها و کارهایى که بدان ها دست مى زد و گام هاى تلاش گرانه و پرتو نورِ اندیشه اش در گفتار و کردار و امضا، یعنى سُنّتش، بلکه وجودش سراسر، نمایى از نشانه هاى دین و منبعى براى قانون گذارى و مشعلى فرا راه هدایت و راه رهایى انسان ها، تلقى مى شد.

این ویژگى ها مدال افتخارى به شمار مى آید که از سوى خاتم پیامبران بر سینه زهراى مرضیّه نصب گردیده است، که با گذشت زمان و پیشرفت جوامع و در راستاى بیان اصل بنیادین اسلامى در سخنانش به فاطمه، بر درخشندگى آن سخنان افزوده مى شود، آن جا که مى فرماید:

«یا فاطمه! اعملى لنفسک فأنى لا اُغنى عنک من الله شیئا»;

فاطمه جان! براى فردایت، خود عمل کن، چرا که در آن روز من برایت سودى نخواهم داشت.[۲۵]

نیز فرمود:

«کمُل مِن الرّجالِ کثیرٌ ولم یُکْمل مِنَ النّساء إلاّ مَریم بنْت عِمران وآسیهَ بنْت مُزاحم إمرأهَ فرعَون وخدیجهَ بنْت خُوَیْلد وفاطمه بنْت محمد»;[۲۶]

مردان زیادى به کمال دست یافتند ولى از بانوان تنها چند تن به کمال رسیدند، مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم همسر فرعون، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دخت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) و فرمود:

«إنّما فاطمه شَجنهٌ مِنّى، یَقبضُنى ما یَقبضُها ویَبسُطنى ما یَبسُطها،[۲۷] وإنّ الأنساب یوم القیامه تنقطع غیر نَسبى و سَببى وصِهْرى…» ;[۲۸] فاطمه بخشى از پیکر من است، آن چه اورا ناراحت کند مرا ناراحت کرده و آن چه او را مسرور گرداند، مرا مسرور ساخته است، در قیامت پیوند هر خویشاوندى قطع مى شود جز خویشاوندى نسبى و سببى من. روزى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در حالى که دست فاطمه را در دست داشت از منزل خارج شد و فرمود:

هر کس این دختر را شناخته، به خوبى مى داند کیست، آن که نمى شناسد بداند که وى فاطمه دخت محمد و پاره تنم و قلب و روح من در کالبدم مى باشد، کسى که در صدد اذیت و آزار او برآید مرا آزار داده و آن کس که مرا آزرده خاطر کند، خدا را آزرده است.[۲۹]

هم چنین فرمود:

«فاطمهُ اَعزُّ البَریّهِ عَلّىَ»;[۳۰]

فاطمه، عزیزترین آفریدگان خدا نزد من است .

بنا بر این، پس از آگاهى به عصمتِ آن مخدّره، تفسیر سخنان رسول خدا برایمان دشوار نخواهد بود، بلکه مى توان این سخنان را گواه و دلیل بر عصمت آن بانوى بزرگوار تلقّى کرد زیرا خشم و رضایتش، تنها براى خدا بود.

زهرا(علیها السلام) در نگاه ائمه، صحابه، مورّخان

از على بن حسین امام زین العابدین(علیه السلام) روایت شده که فرمود:

«لَم یُولَد لِرسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) مِنْ خدیجه على فِطرهِ الإسلام إلاّ فاطمه»;[۳۱]

از حضرت خدیجه براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) تنها فاطمه زهرا(علیها السلام) بر فطرت اسلام متولد شد.

از امام باقر(علیه السلام) روایت شده فرمود:

«وَاللهِ لَقَد فَطَمَها الله تبارک وتعالى بالِعلْم»;[۳۲]

به خدا سوگند! خداى تبارک و تعالى فاطمه را به واسطه علم و دانش وى از دیگران جدا ساخته است. از امام صادق(علیه السلام) روایت شده فرمود:

«إنّما سُمِیَّتْ فاطمه لأنّ الخَلقْ فُطمِوا عَنْ مَعْرفتها»;[۳۳]

بدین سبب فاطمه نامیده شد که آفریدگان از درکِ مقام او ناتوانند.

ابن عباس مى گوید: روزى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نشسته بود و على و فاطمه و حسن و حسین نزدش حضور داشتند، حضرت فرمود:

خدایا! تو به خوبى آگاهى که اینان اهل بیت من و گرامى ترین مردم نزد منند، کسانى را که بدان‌ها محبّت مىورزند، مورد محبّت خود قرار ده و بر کینه توزان آنان خشم بگیر، دوستداران آن ها را دوست و دشمنانشان را دشمن دار و یارى کنندگانشان را یارى فرما، آنان را از هر گونه پلیدى پیراسته و از هر گناهى بر کنار دار و از ناحیه خود با روح القدس، آنان را تأیید و حمایت فرما.[۳۴]

از اُمّ سَلَمه منقول است که گفت: فاطمه دخت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)در شمایل و سیما، شبیه ترین مردم به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)بود. عایشه مى گوید: جز رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)[۳۵] کسى را در سخن گفتن راستگوتر از فاطمه ندیدم، هرگاه فاطمه خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)مى رسید، حضرت به پا مى خاست و دخترش را مى بوسید و بدو خوش آمد مى گفت و دستش را مى گرفت و در جاى خود مى نشاند. هر زمان رسول اکرم بر فاطمه وارد مى شد، به احترام پدر به پا مى خاست و او را مى بوسید و دست مبارک او را مى گرفت و در جاى خود مى نشاند، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) همواره رازِ خود را با زهرا در میان مى گذاشت و در انجام کارها با او مشورت مى کرد.[۳۶]

از حسن بصرى منقول است که گفت: شخصیتى نیایشگرتر از فاطمه در این امت وجود نداشت، حضرت آن قدر نماز مى گزارد که پاهاى مبارکش متورّم مى شد.[۳۷]

روزى عبد الله بن حسن در نوجوانى که از وقار و بزرگى نیز برخوردار بود، بر عمر بن عبد العزیز وارد شد، عمر از جاى خود به پا خاست و به استقبال وى رفت و خواسته هایش را برآورده ساخت و سپس چین خوردگى پرده شکمش را با دست فشار داد به گونه اى که احساس درد کرد و به او گفت: هنگام شفاعت، این عمل را به یاد آور.

وقتى عبد الله بیرون رفت مجلسیان عمر بن عبد العزیز وى را نکوهش کردند و گفتند: چرا با این نوجوان چنین کردى؟ وى در پاسخ گفت: راوى ثقه اى برایم حدیثى نقل کرد که با اعتماد به گفته او گویى این سخن را از زبان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مى شنوم که فرمود:

«إنّما فاطمه بَضعهٌ مِنّى یَسُرّنى ما یَسرُّها»;

فاطمه پاره تن من است، آن چه موجب شادى زهرا شود، مرا نیز شادمان مى کند.

و من به خوبى مى دانم اگر فاطمه زنده بود از کارى که با فرزندش انجام دادم، مسرور مى شد. گفتند: معناى فشار دادن پوست شکم وى و سخنى که به او گفتى چه دلیلى داشت؟ عمر گفت: هر یک از بنى هاشم در پیشگاه خدا حق شفاعت دارند، از این جهت خواستم خود، در حیطه شفاعت این جوان قرارگیرم.[۳۸]

ابن صبّاغ مالکى گفته است: … فاطمه دختر کسى است که سوره (إسراء) در شأن او نازل گشته است. وى همسنگ خورشید و ماه، دخت برترین انسان، میلادش پاکیزه و به اتفاق اندیشمندان، بانوى بانوان است.[۳۹]

حافظ ابو نُعیم اصفهانى درباره اش گفته است: «زهراى بتول نیایشگرى برگزیده، برگزیده اى پرهیزگار، پاره تن پیامبر و شبیه ترین افراد به آن حضرت بود… فاطمه، از دنیا ولذائذ آن بیزار و به راز و رمز عیوب آفات دنیا، آگاهى داشت.[۴۰]

عبد الحمید بن ابى الحدید معتزلى مى گوید: رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)بیش از آنچه مردم تصور مى کردند، نسبت به فاطمه احترام قائل بود… و محبّت به او، از محبّت پدر و فرزندى فراتر بود، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)مکرّر در حضور خاص و عام و در مناسبت هاى گوناگون مى فرمود:

«إنّها سَیّده نِساء العالَمین وإنَّها عَدیلهُ مَریم بنْت عِمران، وإنّها إذا مَرَّتْ فى المَوْقِفِ نادى مُناد مِنْ جهه العَرش: یا اَهل المَوْقِفْ! غُضّوا أبصارکم لِتعبَر فاطمه بنتَ محمد»;

فاطمه، مهتر بانوانِ جهان و همتاى مریم دختر عِمران است، آن زمان که فاطمه در صحراى محشر عبور مى کند، منادى از ناحیه عرش الهى اعلام مى دارد: اى اهل محشَر! چشمان خویش بر هم نهید تا فاطمه دخت نبىّ اکرم عبور نماید.

ابن ابى الحدید مى افزاید: این روایت صحیح بوده، و در حیطه احادیث ضعیف وارد نیست.

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مکرّر مى فرمود:

«یؤذینى ما یُؤذیها ویُغضِبُنى ما یُغضِبُها، وإنّها بَضعهٌ مِنّى، یُرِیبنُى ما رَأبها »;[۴۱]

آن چه موجب اذیت و آزار فاطمه مى شود مرا نیز مى آزارد و آن چه او را به خشم آورد مرا نیز خشمگین مى سازد، او پاره تن من است و آن چه خاطرش را مکدّر کند، مرا مکدّر مى کند.

دکتر على حسن ابراهیم، تاریخ نگار معاصر مى گوید: زندگى فاطمه، تنها صفحه اى از صفحات تاریخ است و انواع ارج و عظمت را در آن لمس مى کنیم. آن مخدّره نظیر بلقیس و کلئوپاترا نبود که هر یک بزرگى و عظمت خویش را از تاج و تخت بزرگ و ثروت هنگفت و زیبایى بى مانندشان کسب نمایند. فاطمه، مانند عایشه نبود که با بى پروایى اش فرماندهى سپاهیان (جمل) را بر عهده گیرد و مردان را به مصاف بطلبد تا بدین وسیله پرآوازه شود، بلکه، در برابر شخصیتى قرار داریم که توانست هاله اى از حکمت و شکوه و جلال را، به جهان عرضه کند، نه حکمتى که ریشه اش در کتب فلاسفه و اندیشمندان است، بلکه حکمتى که حاصل تجربه هاى روزگار سرشار از دگرگونى ها و رویدادهاى دشوار بود، و شکوه و جلالش، نه از مِلک و ثروت، بلکه از ژرفاى جان برمى خاست.[۴۲]

منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۳ – صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا علیها سلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[۱]. تفسیر کبیر ۳۲/ ۱۳۲٫

[۲]. این سخن نکوهش آمیز زمانی عنوان شد که عبد الله فرزند پیامبر از خدیجه از دنیا رفت و فرزند پسری برای آن حضرت باقی نماند.

[۳]. تفسیر کبیر ۳۲/ ۱۲۴٫

[۴]. آل عمران/ ۶۱٫

[۵]. تاریخ بغداد ۱/ ۳۱۶، ریاض النضره ۲/ ۱۶۸، کنز العمال ۱۱، حدیث ۳۲۸۹۲٫

[۶]. صحیح بخاری، کتاب صلح، صحیح ترمذی ۵، حدیث ۳۷۷۳ چاپ دار احیاء التراث، مسند احمد ۵/ ۴۴، تاریخ بغداد ۳/ ۲۱۵، کنز العمال ۱۲ و ۱۳، احادیث ۳۴۳۰۴ و ۳۴۳۰۱ و ۳۷۶۵۴٫

[۷]. کشاف زمخشری، تفسیر ثعلبی، اسد الغابه ۵/ ۵۳۰، تفسیر کبیر فخر رازی.

[۸]. احزاب/ ۳۳٫

[۹]. صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، المستدرک علی الصحیحین ۳/ ۱۴۷، در المنثور در تفسیر آیه تطهیر، تفسیر طبری ۲۲/ ۵، صحیح ترمذی ۵، حدیث ۳۷۸۷، مسند احمد ۶/ ۲۹۲ و ۳۰۴، أسد الغابه ۴/ ۲۹، تهذیب التهذیب ۲/ ۲۵۸٫

[۱۰]. کلمه الغرّاء فی تفصیل الزواء ۱۹۲، سید شرف الدین گفته است احمد بن حنبل آن را در ج ۳ ص ۲۵۹ مسند خود روایت کرده و حاکم نیز آن را نقل کرده و ترمذی آن را حدیثی صحیح تلقی کرده و ابن ابی شیبه و ابن جریر و ابن منذر و ابن مردویه و طبرانی و دیگران آن را حدیثی حسن دانسته‌اند.

[۱۱]. کلمه الغراء/ ۲۰۰٫

[۱۲]. حلیه الاولیاء ۳/ ۲۰۱، تفسیر طبری ۲۵/ ۱۶ و ۱۷، در المنثور در تفسیر آیه ۳ سوره شوری، الصواعق المحرقه/ ۲۶۱، أسد الغابه ۵/ ۳۶۷٫

[۱۳]  به فضائل الخمسه من الصحاح الستّه ۱/ ۳۰۷ مراجعه شود.

[۱۴]. شوری / ۲۳٫

[۱۵]. به کشاف در تفسیر همین آیه، تفسیر فخر رازی، در المنثور سیوطی، ذخائر العقبی ۲۵ مراجعه شود، مرحوم علامه امینی در جلد سوم الغدیر ۴۵ منبع برای نزول آیه مودت در شأن علی و فاطمه و حسن و حسین نقل کرده است.

[۱۶]. به کلمه الغراء/ ۱۸۱ مراجعه شود.

[۱۷]. مرحوم شرف الدین عاملی گفته است، مفسران و محدثان و کلیه تاریخ نگارانی که به حوادث سال دهم هجری یعنی سال مباهله اشاره کرده‌اند این حدیث را یادآور شده‌اند. به صحیح مسلم، کتاب فضائل صحابه، کشاف زمخشری در تفسیر آیه ۶۱ آل عمران مراجعه شود.

[۱۸]. تفسیر کبیر، ذیل همین آیه، الصواعق المحرقه/ ۲۳۸، اسباب النزول واقدی/۷۵٫

[۱۹]. کنز العمال ۲۱/ ۱۱۱، مستدرک صحیحین ۳/ ۱۵۴، میزان الاعتدال ۱/ ۵۳۵٫

[۲۰]. به صواعق المحرقه ۲۸۹، الامامه و السیاسه، ص ۳۱، کنز العمال ۲۱/ ۱۱۱، خصائص نسایی ۳۵، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه مراجعه شود.

[۲۱]. فرائد المسطین ۲/ ۶۶٫

[۲۲]. الستدرک علی الصحیحین ۳/ ۱۷۰، حلیه الاولیاء ۲/ ۳۹، مشکل الآثار طحاوی ۱/ ۴۸، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۹/ ۱۳۹، عوالم ۱۱/ ۱۴۱ و ۱۴۶٫

[۲۳]. کنز العمال ۱۲/ ۹۷، مسند احمد ۶/ ۲۹۶ و ۳۲۳، المستدرک علی الصحیحین ۳/ ۱۵۸ ۱۸۵، صحیح بخاری کتاب استیذان، صحیح ترمذی ۵/ حدیث ۳۸۶۹، حلیه الاولیاء ۲/ ۴۲، استیعاب ۲/ ۷۲۰ و ۷۵۰٫

[۲۴]. نجم/ ۳٫

[۲۵]. فاطمه الزهراء وتر فی غمد از مقدمه سید موسی صدر.

[۲۶]. فصول المهمه ۲۷، تفسیر الوصول ۲/ ۱۵۹٫

[۲۷]. مستدرک حاکم ۳/ ۱۵۴، کنز العمال ۱۲/ ۱۱۱، حدیث ۳۴۲۴۰٫

[۲۸]. مسند احمد ۴/ ۳۲۳ و ۳۳۲، مستدرک ۳/  ۱۵۴ و ۱۵۹٫

[۲۹]. الفصول المهمه/ ۱۴۴، المختصر عن تفسیر الثعلبی/ ۱۳۳٫

[۳۰]. امالی طوسی مجلس ۱، حدیث ۳، المختصر/ ۱۳۶٫

[۳۱]. روضه کافی ح ۵۳۶٫

[۳۲]. کشف الغمّه ۱/ ۴۶۳٫

[۳۳]. بحار الأنوار ۴۳/ ۱۹٫

[۳۴]. همان ۴۳/ ۶۵ و ۲۴٫

[۳۵]. ذخائر العقبی/ ۵۴٫

[۳۶]. اهل البیت/ ۱۴۴٫

[۳۷]. بحار الانوار ۴۳/ ۸۴٫

[۳۸]. اغانی ۸/ ۳۰۷، مقاتل الطالبین ۱۲۴٫

[۳۹].الفصول المهمّه ۱۴۱٫

[۴۰]. حلیه الاولیاء ۲/ ۳۹ چاپ بیروت.

[۴۱]. شرح نهج البلاغه ۹/ ۱۹۳٫

[۴۲]. فاطمه الزهراء بهبجه قلب المصطفی/ ۲۱٫