عثمان بن عفّان کسی است که از سوی ابوبکر به اسلام دعوت شد، سپس با حضور نزد پیامبر اسلام(ص) مسلمان شد و از جمله مهاجران به مدینه – به نقلی از مهاجران به حبشه نیز- بود.
او ابتدا با رقیه دختر پیامبر(ص) و پس از وفاتش با ام کلثوم دختر دیگر پیامبر(ص) ازدواج نمود.
عثمان برخلاف دو خلیفه قبل، رویکردی را انتخاب کرد که برای صحابه و عموم مسلمانان قابل قبول نبود و همین موارد در نهایت سبب قتل او گردید؛ مانند: قوم‌گرایی و مقدم داشتن بنی امیه بر همگان، دنیا گرایی و تجمل پرستی، و برخورد شدید با مخالفان.
 

«عثمان بن عفّان بن أبى العاص بن أمیّه بن عبد شمس بن عبد مناف»‏، از مادری به نام «أروی دختر کریز» شش سال پس از حمله ابرهه به مکه(عام الفیل) به دنیا آمد.[۱] وی دو کنیه داشت: «ابو عمرو» و «ابو عبدالله».[۲]کنیه اوّل را از زمان جاهلیت به ارث برده بود؛ اما پس از به دنیا آمدن فرزندش عبدالله، مسلمانان به او لقب ابو عبدالله دادند.[۳]
عثمان از سوی ابوبکر به اسلام دعوت شد، و سپس با حضور نزد پیامبر اکرم(ص) اسلام اختیار کرد.
[۴]
طولی نکشید که او با رقیه دختر پیامبر ازدواج کرد و بعد از وفاتش با امّ کلثوم دختر دیگر حضرتشان ازدواج نمود
[۵]و به همین دلیل، بعدها به ذو النورین شهرت یافت[۶] که البته اعطای چنین لقبی از طرف پیامبر(ص) نبود.
 عثمان به همراه معدودی از صحابه – مانند حضرت علی(ع) – که خواندن و نوشتن می‌دانستند، در زمره کاتبان وحی قرار گرفت.
[۷]
او دارای ده پسر
[۸] و سه دختر بود[۹] که تعدادی از آنها از دختران پیامبر(ص) به دنیا آمده و البته هیچ‌کدام به نوجوانی نرسیده و در همان دوران کودکی از دنیا رفتند.[۱۰]
بنابر گزارش برخی منابع، عثمان و همسرش رقیه از اولین افرادی بودند که به حبشه هجرت کرد‌ند، اما بعد از آن به مکه بازگشتند و مجدداً همراه دیگر مسلمانان به مدینه مهاجرت نمودند.
[۱۱]

 

از هجرت به مدینه تا رحلت پیامبر(ص)

از زمان هجرت تا رحلت پیامبر(ص)، عثمان جز در وقایعی معدود نقش برجسته‌ای در میان مسلمانان نداشت و هیچ رشادت و شجاعتی، در جنگ‌های پیامبر(ص) از او نقل نشده است. آنچه در این ایام از ایشان نقل شده به شرح زیر است:
۱ – او – البته با اجازه از پیامبر(ص) و به دلیل بیماری سخت همسرش رقیه – در جنگ بدر حضور نیافت
[۱۲]و همان روزی که خبر پیروزی مسلمانان به مدینه رسید، رقیه از دنیا رفت.[۱۳]

۲ – در سفر مسلمانان به مکه که منجر به صلح حدیبیّه شد؛ پیامبر گرامی اسلام، عثمان را به جهت ارتباط عاطفی که با قریش داشت، برای صلح به داخل مکه فرستاد. پس از مدتی خبر رسید که اهالی مکه عثمان را کشته‌اند.
این خبر، مسلمانان را به این باور رسانید که باید برای جنگ آماده شوند؛ لذا با یکدیگر پیمانی بستند که به «بیعت رضوان» معروف شد، سپس خبر رسید که مرگ او تنها یک شایعه بوده است. طبیعتاً به همین دلیل، او در بیعت رضوان نیز حضور نداشت.
[۱۴]
برخی بیعت رضوان را فضیلتی برای عثمان به شمار می‌آورند، اما باید گفت صرف نظر از مأموریت خطیری که او عهده‌دارش بود، اما این بیعت برای انتقام گرفتن خون عثمان نبود، بلکه برای حفظ اسلام در مقابل کفّار شکل گرفت.

۳ – جنگ تبوک از جمله جنگ‌هایی بود که سختی‌های بسیاری را متوجه مسلمانان کرد؛ زیرا مسافت بسیار طولانی به همراه گرمی شدید هوا، با امکانات آن‌روز مسلمانان هم‌خوانی نداشت؛ لذا نیاز به کمک‌های بسیاری بود و عموم مسلمانان‌، در حد توان خود به سپاه اسلام کمک کردند و از آن‌جا که عثمان به لحاظ مالی، وضعیت مناسب‌تری از دیگران داشت، کمک بیشتری نسبت به دیگران کرد.[۱۵] البته در برخی نقل‌ها، ارقام اغراق‌آمیزی درباره کمک‌های عثمان وجود دارد[۱۶] که به دلایل مختلفی نمی‌توان به سادگی آنها را پذیرفت.
از زمام‌داری تا کشته شدن
خلیفه دوم برای انتخاب جانشین خود، شورای شش نفره‌ای متشکل از علی بن ابی‌طالب، عثمان بن عفان،‌ عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام، طلحه بن عبید الله و سعد بن ابی‌وقاص تشکیل داد.
[۱۷]

بررسی نوع چینش این شورا و نیز مدل رأی‌گیری در آن، خود مجالی دیگر می‌طلبد، اما اجمالاً پس از آن‌که امام علی(ع) تعهدی مبنی بر پیروی از سنت دو خلیفه قبل نداد، با پذیرش چنین تعهدی از جانب عثمان، خلافت به او واگذار شده [۱۸] و رسماً زمام مسلمانان را در دست گرفت.
داستان اولین منبر عثمان بعد از خلافت، در خور توجه است؛ با آن‌که ابوبکر یک پله پایین‌تر از پیامبر(ص) و عمر نیز یک پله پایین‌تر از ابوبکر از این منبر استفاده می‌کردند، اما عثمان بر همان‌ جایگاه حضرتشان نشست که این موضوع، حسّاسیت مردم را برانگیخت و برخى گفتند: امروز شرّ پدید آمد!
عثمان مردى کمرو بود و زبانش گرفت و مدتى بی‌آن‌که سخنی بگوید در آن‌جا ماند و سپس گفت: … شما به پیشوایى دادگر نیازمندترید تا به پیشوایى خوش‌سخن!، و اگر زنده ماندید، نوبت سخنرانى هم می‌رسد! سپس از منبر پایین آمد».
[۱۹]
عثمان با آن‌که تعهد داده بود که مانند دو خلیفه گذشته رفتار کند، اما چندان به این تعهد پایبند نبوده و رویکردی را انتخاب کرد که با اعتراضات وسیع مواجه شد و در نهایت، قتل او نیز رقم خورد.

 

اکنون به برخی مواردی که زمینه‌ساز اعتراضات شدند، اشاره می‌کنیم.
۱ – قوم‌گرایی و مقدم داشتن بنی امیه بر همگان: خواستگاه دو خلیفه قبل از عثمان از قبیله‌های نه چندان معروف «تیم» و «عدی» بود، اما عثمان از سلسله بنی امیه، وابسته به قبیله پر آوازه‌ قریش بود. او همان مقدار که محبوب امویان بود، خود دلباخته آنان نیز بود. او زمامداری بیشتر ولایات و شهرهای مهم را به نزدیکان خود واگذار کرد: «کوفه» را به برادر مادرى خود، ولید بن عقبه بن ابی‌معیط واگذار کرد که به تصریح قرآن، فردی فاسق بود.
[۲۰]
برادر رضاعیش عبد الله بن ابی سرح را بر مصر گماشت. قدرت معاویه را در شامات تقویت کرد و …».
[۲۱]
گویا او امید داشت پس از او نیز خلافت و زمامداری در میان بنی‌امیه باقی بماند.
حال تصور کنید این نگرش در مدینه‌ای واقع شده بود که عموم ساکنان آن‌جا از انصار بودند و دشواری‌های بسیاری را در رشد و توسعه اسلام به جان خریده بودند و طبیعتاً تحمل تبعیض‌ به نفع کسانی را نداشتند که نه تنها سابقه چندانی در اسلام نداشته، بلکه گاه مطرود پیامبر(ص) بودند. تحمل چنین اوضاعی بر اهالی مصر و کوفه نیز ساده نبود و این تبعیض‌ها را می‌توان یکی از اسباب شورش بر علیه عثمان دانست.

۲ – دنیاگرایی و تجمل‌پرستی: امام علی(ع) عثمان را این‌گونه توصیف می‌کند: «…سومى به حکومت رسید که برنامه‌اى جز خورد و خوراک و جمع آوری ثروت و مال نداشت، و دودمان پدرى او (بنى امیه) نیز در این مسیر همراه او شده و چون شترانى که گیاه تازه بهار را با حرص و ولع می‌خورند به غارت بیت المال دست زدند، در نتیجه این اوضاع رشته‌اش پنبه شد، و اعمالش کار او را تمام ساخت، و شکمبارگى سرنگونش نمود».[۲۲]
آری؛ عثمان به شیوه‌ای رفتار کرد که گویا بیت المال را ملک طلق خود و خاندانش می‌دانست و ساده‌زیستی که از معدود نقاط مثبت خلفای پیشین بود را نیز رها کرده و به تجمّل روی آورد. طبیعی بود، صحابه و مسلمانان تحمل چنین زمامداری را نخواهند داشت.

۳ – برخورد با مخالفان: بر خلاف آنچه شایع است،‌ عثمان خلیفه ضعیف و محافظه‌کاری نبود و از همان ابتدا قدرت‌مندانه به اداره امور پرداخت. قتل وی توسط اصحاب پیامبر(ص) و دیگر معترضان بدان معنا نبود که او از قدرت کافی برخوردار نبود، بلکه دلیلش آن بود که شورش مردمی چندان اوج گرفته بود که او و یارانش نمی‌توانستند آن‌را کنترل کنند.[۲۳]
عثمان تصوّرش بر این بود که باید خشونت عمر را داشته باشد؛ لذا برخورد خشن را ترجیح می‌داد و غافل از آن بود که عمر خود را به رفاه و دنیاگرایی آلوده نکرده و حتی بر کارگزاران خود به شدّت سخت‌گیری می‌کرد. به علاوه او خویشاوندانش را بر سر کار نگمارده بود و این خود راه را بر بسیاری از معترضان می‌بست.
عثمان تا زمانی که خود را در موقعیت برتر می‌دید، هیچ‌گاه در برابر انتقادات مخالفان تسلیم نشد، بلکه به شدّت با آنان برخورد کرده و با تبعید و کتک می‌کوشید آنان را رام و آرام کند. او بسیاری از افراد سرشناس را به مناطق مختلف تبعید کرد.
[۲۴]

یکی از این موارد، ابوذر غفاری بود که از لحاظ سوابق و موقعیت معنوی و اخلاقی در جامعه جایگاه ویژه‌ای داشت.[۲۵] عثمان ابتدا اباذر را به شام تبعید کرد، اما پس از نامه معاویه مجبور شد او را برگرداند و سپس به جهت صراحت لهجه و زبان تیز ابوذر که تاب کج‌روی‌ها و حیف و میل‌ها را نداشت، عثمان او را به ربذه تبعید نمود.[۲۶]
عمار، دیگر صحابی پیامبر(ص) نیز از مخالفان عثمان به شمار می‌آمد. روزی تعدادی از اصحاب پیامبر نامه‌ای برای عثمان نوشتند و او را نصیحت کرده و از برخی امور باز داشتند. نامه را به دست عمار دادند تا به عثمان برساند، عمار به خانه عثمان رفت. مروان بن حکم و عده‌اى از بنى امیه نیز نزد عثمان بودند. عمار نامه را به عثمان داد و او نیز نوشته را خواند…
عثمان گفت: چطور جرأت کردى علیه من سخن بگویى؟
مروان گفت: این غلام سیاه‌چرده، مردم را علیه تو تحریک کرده است! اگر او را بکشى از زحمت بقیه آنان آسوده خواهى شد.
عثمان گفت: او را بزنید و خود نیز به همراه دیگران به ضرب و شتم عمار پرداخت تا او از هوش رفت و به بیمارى فتق مبتلا شد. آن‌گاه او را کشان کشان بیرون انداختند».
[۲۷]
اینها اشتباهات برجسته و مهم عثمان بود که بسیاری از مردم را بر ضد او شوراند و کمتر کسی موافق او در مدینه باقی ماند و اگر هم موافقی بود، جرأت دفاع علنی از عثمان و مخالفت با مردم را نداشت.

این شورش که تا آن زمان در اسلام سابقه نداشت، پی‌آمدهای ناگواری را پس از خود برجای گذاشت و مستقیم و غیر مستقیم جنگ‌های مختلفی را میان مسلمانان به وجود آورد و آنها را به گروه‌های مختلفی تقسیم نمود.
این شورش، خود مجالی دیگر می‌طلبد تا جزئیات آن بررسی شود. اما در مقام قضاوت، اجمالاً می‌توان همان کلام امام علی(ع) را تکرار کرد: «کسى که عثمان را یارى داد نمی‌تواند آن‌را به عنوان مزیّتی برای خود بپندارد و آن‌که به یاریش نشتافت، نمی‌تواند یاران او را برتر از خودش بپندارد! خلاصه آن‌که او در زمام‌داریش رفتار مناسبی نداشت و شما هم کار را به جاهای باریک کشاندید و در نهایت این خدا است که بین شما و او قضاوت خواهد کرد».
[۲۸]

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج ۳، ص ۴۸۰، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ۵،‌ ص ۴۸۱، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج ۴، ص ۳۷۷، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.

[۲]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله‏، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج ‏۳، ص ۱۰۳۷ – ۱۰۳۸، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۳]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج ۴، ص ۴۱۹، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.

[۴]. اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج ‏۳، ص ۴۸۱٫

[۵]. همان، ص ۴۸۲٫

[۶]. الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ‏۲، ص ۳۴۹٫

[۷]. ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۴۵، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.

[۸]. برخی از منابع تعداد دیگری نیز ذکر کرده‌اند؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ۳، ص ۴۰، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.

[۹]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۸۰، مکتبه الثقافه الدینیه، بور سعید، بی‌تا.

[۱۰]. اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج‏ ۳، ص ۴۸۲٫

[۱۱]. أنساب ‏الأشراف، ج ‏۱، ص ۱۹۹٫

[۱۲]. الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج ‏۳، ص ۱۰۳۸٫

[۱۳]. اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج‏ ۳، ص ۴۸۲٫

[۱۴]. الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج ‏۳، ص ۱۰۳۸٫

[۱۵]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج ۳، ص ۴۷۰، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.

[۱۶]. الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج ‏۳، ص ۱۰۴۰٫

[۱۷]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی‏، المنتظم،‏ ج ۴، ص ۳۳۱،‌ بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۱۸]. البدء و التاریخ، ج‏ ۵، ص ۱۹۲٫

[۱۹]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۲، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.

[۲۰]. حجرات، ۶٫ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا …»؛ (اى اهل ایمان! اگر فاسقى خبرى برایتان آورد، خبرش را بررسى و تحقیق کنید) در مورد ولید نازل شده است؛ حجتی، سید محمد باقر، اسباب النزول، ص ۴۰۷، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۷۷ش.

[۲۱]. دینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر، مراجعه، جمال الدین شیال، ص ۱۳۹،‌ قم، منشورات الرضى، ۱۳۶۸ش‏.

[۲۲].  شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق: صبحی صالح، خطبه سوم،  ص ۴۹، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

[۲۳]. تاریخ خلفاء(از رحلت پیامبر تا زوال امویان)، ج ۲، ص ۱۴۹٫

[۲۴]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: همان، ص ۱۶۸ – ۱۶۹٫

[۲۵]. ر.ک:  ۳۸۳۱۵؛  زندگی‌نامه ابوذر غفاری

[۲۶]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج ۲، ص ۳۷۶، بیروت،‌ دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.

[۲۷]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم‏، الامامه و السیاسه، تحقیق، شیری، علی، ج ۱، ص ۵۱، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.

[۲۸]. نهج البلاغه، ص ۷۳٫