آیا مى توانم بگویم: «من که راضى به زندگى نیستم و به جبر زنده ام، اگر گناهى مى کنم به حساب کسى است که مرا آفرید؟» اگر خدا مرا نمى آفرید، من هم گناه نمى کردم و مجبور نبودم آن همه عذاب آخرت را تحمل کنم؟
اگر انسان به حقیقت، مقام و منزلت خود واقف شود، شکایت و احساس عدم رضایت نمى کند. در این باره توجه به چند نکته بایسته است:
یکم. انسان گل سرسبد هستى، تاج و جوهره اصلى آن و اشرف تمامى مخلوقات است و در واقع همه جهان براى او آفریده شده است.[۱]
تاج «کرّمنا»ست بر فرق سرت
طوق «اعطیناک» آویز برت
جوهر است انسان و چرخ او را عرض
جمله فرع و پایه اند و او غرض
اى غلامت عقل و تدبیر است و هوش!
چون چنینى خویش ارزان مفروش[۲]
دوم. از این حقیقت نباید غفلت کرد که خاصیت نور باطنى، از فطرت انسان پرتو افشان مى شود و اگر این منبع الهى (فطرت)، زنده به گور نشود و غبار آلودگى ها و هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره پر فروغ خواهد بود. امّا اگر در پشت ظلمت «گناه» پنهان گردد، انسان گنه کار حقیقت خود را نمى بیند و از آنجا که نورى ندارد، خود را گم نموده، پس از مدتى خویشتن را به کلى فراموش خواهد کرد. تنها با علم و محبّت است که فطرت انسان، پر فروغ خواهد ماند؛ زیرا علم، مبدأ فاعل آدمى (خدا) را به انسان مى نمایاند و دوّمى انسان را به مبدأ اصلى خویش؛ (خداوند متعال) مى رساند: «العلم یدل علیه و الوجد یدّل له».[۳]
انسان ها باید در شناخت خویش بکوشند تا خویش را ارزان نفروشند و از وجود خود در این جهان احساس نارضایتى نکنند؛ بلکه با حضور خود در این جهان از بیشترین لذت هاى مادى و معنوى بهره مند گردند و سعادت و آسایش جاودانه در سراى آخرت را براى خود به ارمغان آورند.
خویشتن نشناخت مسکین آدمى
از فزونى آمد و شد در کمى
خویشتن را آدمى ارزان فروخت
بود اطلس خویش بر دلفى بدوخت[۴]
اهمیت امید:
خداوند متعال ناامیدى از رحمت خویش را گناهى بزرگ مى شمارد و خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى فرماید: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»؛[۵] «بگو: اى بندگانى که به خود ستم کرده اید! از رحمت و آمرزش الهى ناامید نشوید؛ زیرا خدا آمرزنده و مهربان است و اگر توبه کنید هر گناهى را مى آمرزد».
فضل حق با اینکه او کژ مى تند
عاقبت زین جمله پاکش مى کند
سبق برده رحمتش وان غدر را
داده نورى که نباشد بدر را
آب بهر این ببارید از سماک
تا پلیدان را کند از خبث پاک[۶]
در این صورت نه جایى براى ناخشنودى وجود دارد و نه جایى براى یأس و ناامیدى. پس دیگر گناه چرا و شکوه براى چه؟!
درست است که اگر خدا انسان را نمى آفرید، گناه هم نمى کرد؛ اما این سخن نتیجه نمى دهد که گناه او بر گردن خداوند است!
آفرینش انسان شبیه تحصیل علم است. علم یکى از حیاتى ترین نیازها و اسباب رشد و تعالى و ترقّى آدمى است؛ ولى از همین علم بسیار سوء استفاده ها شده و زیان هاى جبران ناپذیرى به بشریت وارد گشته است. اگر علم نبود، سلاح هاى مرگبار شیمیایى، اتمى و بیولوژیک هم نبود؛ اما این به معناى آن نیست که علم بد است و گناه جنگ هاى خانمان سوز جهانى، به گردن علم و دانش است. آنچه بد است، فقدان ایمان و جهت گیرى صحیح در کنار آن است و آن که مقصر است، انسان هواپرستى است که علم را ابزار قدرت و قدرت را ابزار رسیدن به تمایلات نفس اماره خود قرار داده است. وجود ما خوب است و اگر به خوبى از این وجود و استعدادها و ابزارهاى مختلفى که خداوند در جهت سعادت جاودان به ما ارزانى داشته، استفاده نکنیم، بد خواهد بود و بدتر آنکه از سر مسئولیت گریزى بخواهیم کفران نعمت و تقصیر خود را گردن خداى مهربان بیندازیم!
پرسش و پاسخ ها «راز آفرینش» / مؤلف:حمیدرضا شاکرین
دفتر نشر معارف
پی نوشت ها
[۱] – اسراء ۱۷، آیه ۷۰ ؛ میزان الحکمه، ج ۱، ص ۳۶۰ و ۳۶۱٫
[۲] – مثنوى معنوى، دفتر ۵، ابیات ۳۵۷۶ – ۳۵۷۴٫
[۳] – شرح کلمات باباطاهر به نقل از: آیه اللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج ۱۴، ص ۱۳۴، قم: اسراء، چاپ اول، ۱۳۷۹٫
[۴] – مثنوى معنوى، دفتر ۳، بیت ۱۰۰۰ و ۱۰۰۱٫
[۵] – زمر ۳۹، آیه ۵۴٫
[۶] – مثنوى معنوى، دفتر ۵، ابیات ۱۹۵، ۱۹۶ و ۱۹۹٫
پاسخ دهید