برخی از شب‌ها پس از مراسم به همراه سیّد برای زیارت، به آستانه‌ی مقدس پهنه کلا[۱] می‌رفتیم.

یک شب در بین راه در خصوص مسائل مربوط به زندگی و معضلات جامعه و مسائل روز صحبت می‌کردیم.

در پایان وقتی همه ساکت شدند. سیّد مجتبی لبخندی زد و گفت: «ای آقا، سی سال عمر که این حرف‌ها را ندارد.» این اولین باری نبود که این حرف را به زبان می‌آورد؛ اما سرانجام در سی‌امین بهار زندگی‌اش جاودانه شد.

علمدار، دوستان شهید، ص ۱۷۵٫


[۱]. یکی از روستاهای اطراف شهرستان ساری که حسینیه‌ی آن محل ظهور کرامات حضرت سیّد الشهدا (علیه السلام) در جهت شفای بیماران و کارگشایی از شیعیان است.