به دنبال بررسی دیدگاههای گوناگونی که پیرامون نهضت عاشورا ارائه شده است، یک جستجوگر دقیق، در می یابد که پاره ای از آنها به خاطر ذهنیت های غایت شناختی است که نویسنده ی مقاله به اهم آنها اشاره نموده، در مورد هر کدام توضیح و سپس نقدی ارائه میدهد:
۱) نخستین موردی که از آن بحث میشود، هدف تشکیل حکومت است. این دیدگاه بر آن است که امام برحسب تکلیفی که داشت برای برگرداندن حق به مدار اصلی آن قیام نمود و شرط اصلی تحقق چنین منظوری کسب قدرت و دستیابی به حکومت است.
۲) کسانی هم معتقدند که امام علیهالسلام حرکتی اصلاحی انجام داده است و برحسب وظیفهی دینی امر به معروف و نهی از منکر، در مقابل فسق دستگاه حکومت و فساد آن قیام نموده است، لیکن مؤثر واقع نشده، کار به قتل امام و یارانش منتهی گردیده است.
۳) دیدگاه بسیار قدیمی فدای گناهان امت شدن، به همراه تز جدید آن که فدا را به مثابه ایثار خود برای ارائهی الگوی قیام و مبارزه معرفی مینماید، در این قسمت مقاله مطرح و بررسی میگردد.
۴) احیاگری ارزشهای به ظلمت خفتهی الهی و انسانی، بیدار نمودن روحیهی غیرت دینی، دمیدن دوبارهی روحیهی شهادت خواهی و حسّاس نمودن افراد جامعهی خود و آیندگان نسبت به آسیبهایی که از این رهگذر بر اسلام وارد میشود، آخرین دیدگاهی است که مورد بررسی و بحث قرار میگیرد.
به راستی همراه کردن سلاح و آزوقه در دفن منسوبین خود، و یا پیشکش نمودن لباس و اشیاء قیمتی و خوراکیهای بسیار لذیذ به پیشگاه خدایان و یا اصلاً شکل ویژهی خود بخشیدن به خدایان و این که افسانههای ملتهای مختلف، متناسب با فرهنگ خاص خودشان است. همهیاینها چه معنا میدهند؟ آیا جز این است که از دید روانشناختی، هر کس و هر قومی دوست دارد، معبود و محبوبش در منتهاالیه آرزویی باشد که خود بدان دلبسته میباشد. یعنی در واقع به قول مولوی: هرکسی از ظن خود شد یار من…
با درک مطالب فوق بهتر میتوان راز اختلاف دیدگاهها را به ویژه، در بخش هدفشناختی فهمید. زیرا هر گروه اجتماعی یا نحلهی فکری، یا شخصی، همان را از محتوای پیامها دریافت نموده که عمری خود در پِیَش بوده و رنجها کشیده، زیرا تنها ایدهآلش بوده است، و از این رو، نمیتوان آنان را چندان متهم به انحراف عمدی نمود. به هر حال چنانکه در بخش نخست، اختلاف دیدگاهها را در زمینهی ماهیتشناسی قیام عاشورا دیدیم، در این بخش، با رویکردهای غایتشناختی آن، آشنا خواهیم شد و سپس با دیدگاه مأثور.
ب ـ هدفشناختی
چنان که در مقدمهی بحث گفتیم، دیدگاههای گوناگونی که درمورد قیام اباعبداللّه مطرح است، پیرامون دو محور عمده دور میزند، یکی ماهیت قیام، و دیگری هدف نهضت حسینی. برخی از دیدگاههای مورد اول، دربردارندهی مورد دوم نیز هست و برخی فقط ناظر به همان یک مورد میباشد. آنچه در این قسمت از آن بحث خواهیم کرد، دیدگاههای هدفشناختی میباشد، که به عمده آنها در زیر اشاره میشود:
۱٫ تشکیل حکومت (اقتدار گرا، دموکراسی و غیره)
هدف تشکیل حکومت اسلامی، دیدگاه عمدهای است که از زمان سید مرتضی رحمهمالله تا کنون، دیدگاه اکثر اندیشمندان بوده است.
سید مرتضی، در کتاب تنزیه الأنبیاء، ضمن پاسخگویی به برخی از شبهات پیرامون علم امام، در مورد قیام اباعبداللّه الحسین علیهالسلام میگوید:
امام ظن غالب داشت که میتواند به حق خود برسد، هرچند با مشقت همراه باشد. وانگهی امام با مطالعه، اقدام کرد و تنها زمانی به سمت کوفه، حرکت کرد که اطمینان کامل از پیمانهای رسیده، طی نامههای گوناگون، حاصل کرده بود. بنابراین، آنچه ظاهر نشان میداد، ضعف سلطهی یزیدیان و قوت و غلبهیپیروان و یاران امام بود. لذا واجب تعیینی شد بر امام که بدان سمت برود….[۱]
صالحی نجف آبادی، کتاب شهید جاوید را در پی اثبات همین مطلب نگاشته و با دلایلی که آورده آن را اثبات نموده است. وی درجایی از این کتاب مینویسد:
آیا شایسته بود در این هنگام که اوضاع مملکت غیر عادی شده و عدالتخواهان ستم کشیده، فقط زمامداری حسین بن علی را میپذیرفتند. از قبول مسؤولیت خودداری کند؟… اینجاست که امام در برابر افکار عمومی و وجود نیروی کافی و در برابر قرآن کریم واسلام عزیز احساس مسؤولیت بیشتر میکند و تصمیم میگیرد به تقاضای مردم جواب مثبت بدهد و با تشکیل حکومت نیرومندی، اسلام و مسلمانان را از آن وضع پریشان نجات بخشد.[۲]
مهندس مهدی بازرگان نیز، چنان که در بحث ماهیتشناسی اشاره شد، هدف قیام امام حسین علیهالسلام را عهدهداری زمامداری جامعهی اسلامی میداند:
خروج و حرکت سیدالشهدا از مدینه و مکه به کربلا و قصد کوفه، بنابه اصرار و دعوت شفاهی و کتبی انبوه سران و مردم کوفه، برای نجات آنها از ظلم و فساد اموی، و عهدهدار شدن زمامداری و ادارهی امور آنان بود…[۳]
آیهاللّه محمد تقی مدرسی از اندیشمندان معاصر، از دیدگاه خود، به عنوان دیدگاه اندیشمندان مسلمان ـ تشکیل حکومت اسلامی ـ یاد کرده و مینویسد:
قیام امام حسین علیهالسلام اقامهی حکم خدا را در زمین هدفگیری کرده بود، چه آن که حکومت اسلامی، همان هدف نهایی متوقع از انقلاب ایشان میباشد. امام صرفا به خاطر لرزه افکندن بر حکومت بنیامیه، یا ایجاد انفجاری در میان جامعه اقدام به ریختن خونش نکرد. همهی نقشهریزی امام به خاطر هدف والایی بود که همان بر پایی حکم و حکومت الهی در روی زمین است.[۴]
نقد دیدگاه
برجستگی این دیدگاه، از نظر پنهان نیست. لیکن نمیتوان آن را تنها و همهی هدف امام علیهالسلام دانست. زیرا امام حسین علیهالسلام وارث از آدم تا برادرش، امام حسن علیهالسلام است و هدف انبیا، امر بسیار بزرگ و جامعی است که حکومت، یکی از ابزار نیل به آن میباشد. بنابراین به نظر میرسد نوعی تحویل گرایی در این دیدگاه باشد.
۲٫ اصلاح و نجات
حرکت اصلاحی یا به اصطلاح امروز رفرمیستی یا تجدیدنظرخواهی در سیستم مدیریت جامعه، هدف بسیاری از نهضتهای تاریخ بوده است. در حقیقت، نهضت انبیا، یک حرکت اصلاحی بوده است. لیکن چگونگی آن در هر زمان و جامعه و در تقابل با هر نوع حکومتی، تفاوت داشته است. در حرکتهای اصلاحی، معمولاً کاری به اصل حکومت و حتی شخص حاکم، ندارند. بلکه نارساییها و نواقص و ضعفها و قوانین ناعادلانهای مشاهده میشود که به نظام برمیگردد و هدف، جبران و تغییر و کامل گردانیدن آن است. مصلحان جامعه با هدف بهدستگیری فرمان حکم و حکومت قیام نمیکنند مگر زمانی که فساد در کانون حکم و حکومت باشد.
دیدگاه اصلاح، برخاسته از پیام و وصیتی است که امام حسین علیهالسلام به بازماندگانش نموده که: «وانّی لم اخرج اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدّی»[۵]
سید محمد صادق بحر العلوم (مقیم آمریکا) در این خصوص مینویسد: [دیدگاهی است که میگوید انبیا و اوصیا و جمیع مصلحان دینی براساس تکلیف به امر به معروف و نهی از منکر قیام میکنند، تا انسان را از بردگیها و ستمهای حکام جور برهانند. این دیدگاه به بعد از نجات، با دید دموکراسی مینگرد.]
امام حسین علیهالسلام از همان لحظههای نخست که با اهلبیتش خداحافظی میکرد، با توجه به این که شهید میشود، هدف از قیامش را روشن نموده است [همان حدیث [انگیزهی زیربنایی امام، رهاسازی امت اسلامی از شرّ حاکمی است که جز خود را نمیشناسد و به چیزی جز بازی نمیاندیشد. امام، آن مصلحی است که عمدهی فکرش نجات انسان از بردگیخواهی و ستم است. تا با عزت زندگی کند، و امام با این اقدام فداکارانهی خود، وحشیگری و ویرانگری امویها را بر ملا ساخت.[۶]
معنی اصلاح در این دیدگاه، یک مفهوم شامل و پرتوسعهای است که«جمیع مظاهر زندگی و ابعاد آن را چون: اصلاح قلب، عمل و اراده، اصلاح رفتار اجتماعی، اصلاح اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در بر میگیرد.» همچنین در این طیف فکری، شیوهی اجرایی آن «به وسیلهی نشر حکمت و با موعظهی نیکوست چنانکه آیات قرآن و احادیث معصومین علیهالسلام بر آن تأکید میورزند»[۷]
آیت اللّه مدرسی نیز، به چنین دیدگاهی میرسد. یعنی گرچه حکومت اسلامی را هدف میداند، لیکن نه آنکه هدف امام این باشد که خود بر کرسی امر و نهی بنشیند. [ایشان قیام اباعبداللّه علیهالسلام را با قیام حضرت موسی از جهاتی مقایسه میکند و نتیجه میگیرد که نه تنها هدف امام، بلکه هدف همهی جنبشهای آزادیبخش رسالتمند، آزادی انسان از غل و زنجیرها و شر طاغوتها است. وی در ادامه مینویسد: ]
امام، انقلاب و نهضتی بر پا کرد، لیکن نه برای آن که حکم کند و یا به منصب امر و نهی از خلال آن برسد. [امام با این که مثل عبداللّه زبیر و دیگران قادر بود، در مکه، گروه مسلح تشکیل دهد و کنترل را در آنجا در دست بگیرد، این کار را نکرد. [لیکن امام با این حال، به سلطه و جبر و به نیروی سلاح نخواست بر گردهی مردم سوار شود، و نخواست مردم را با استفاده از نیرو، به خودش جذب کند. بلکه از راه تبیین حقیقت این کار را کرد، زیرا حرکت امام، یک ماهیت و هدف اصلاحی داشت.[۸]
نقد دیدگاه
اصل مسأله، مورد پذیرش است و سخن حقی است. زیرا امام دیدگاه خودش را همان اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر بیان نموده و در این شکی نیست. لیکن آنچه از مفاد برخی از این اظهارات برمیآید رهاسازی حکومت بعد از پیروزی است. ظاهرا این نویسندگان شرایط فعلی جوامع را با آنچه بوده، اشتباه گرفتهاند، تا روشنفکران بر آنان خرده نگیرند. آیا امام حسین علیهالسلام متن و بدنهی قیام خود را به نهج پسندیدهی آن روز، و غایت آن را به نهج پسندیدهی امروز انجام داد؟؟
آنچه از محتوای نامههایی که به امام حسین علیهالسلام رسیده، بر میآید، این است که آنان، از ایشان به عنوان کسی که بیاید و زمام قدرت را با اتکا بر قدرت و ارادهی راسخ امت به دست بگیرد، دعوت کردند، وامام هم درپارهای از پاسخها یا بیانات خود، از شأن یک امام اسلامی و انتظاراتی که از اوست سخن میگوید، یعنی هم برای امام و هم برای مردم، روشن است که آمدن امام به کوفه برای زعامت و زمامداری جامعه است.[۹]
۳٫ فدا ـ کفاره
دیدگاه قدیمی و تودهپسندی است، که میگوید امام حسین فدای امت شد تا روز قیامت بتواند گنهکاران امت جدش را شفاعت کند.
این دیدگاه شبیه همان چیزی است که در مسیحیت برای حضرت عیسی علیهالسلام میگویند. در این نظریه، که منشأ عرفانی، تصوفی دارد، امام حسین علیهالسلام منبع محبت است و چون به امّت اسلام عشق میورزد نمیتواند، عذاب کشیدن آنان را در قیامت ببیند و لذا حاضر میشود برای نجات آنان و به عنوان کفارهی گناهان امت، قربانی آنان شود.
دیدگاه فدا و قربانی و کفاره، به شیوهای که در بالا ذکر شد، امروز در محافل روشنفکران دینی، تفسیر مترقیتری یافته است و جنبهی کارکردی به خود گرفته است. دیدگاه تجدید نظر شدهی فدا میگوید منظور از فدا، الگو شدن برای قیام مردمان در برابر ظالمان در طول تاریخ است. بنابراین، دیدگاه فدا و قربانی شدن امام حسین علیهالسلام برای امت، به دو معنا مطرح میباشد:
۱٫ امام حسین علیهالسلام شهادت را پذیرفت و در مقابل، از خداوند امتیاز شفاعت امت جدش را گرفت تا خداوند آنان را به جهنم نبرد.
۲٫ یک الگوی عملی برای قیام، در برابر ظلم و ناحق در تاریخ انسان لازم بود به پاخیزد و آن کس امام حسین علیهالسلام بود که حاضر شد در راه این هدف جاودان، قربانی و فدا شود. و از این رو، کاری که حسین کرد برای همیشهی تاریخ و انسانیت، زنده و با طراوت است.
فدا به معنای اول، مستفاد از برخی روایاتی است، که مشعر به آن است چون حدیث امسلمه که میگوید:
پیامبر صلیاللهعلیهوآله برمن وارد شد و حسن و حسین به دنبالش بودند. آنگاه جبرائیل نازل شد و به پیامبر گفت خدا در مورد این دو فرزند چنین حکم کرده که حسن مسموم و حسین مذبوح گردد. امّا هر پیامبری دعای مستجابی دارد. اگر میخواهی دعا کن خدا این سرنوشت را از آنان بردارد. واگر هم میخواهی بگذار تا مصیبت آن دو، ذخیرهای برای گنهکاران امتت در روز قیامت باشد. پیامبر گفت من همان را میپسندم که دعایم ذخیرهی شفاعتی در گنهکاران امتم، روز قیامت باشد.
در مورد این معنا از فدا، شهید مرتضی مطهری مینویسد: تحریفی که در اصل حادثهی عاشورا رخ داد این بود که امام حسین کفارهی گناه امت را بدهد و سنگر گناهکاران باشد و بیمه کند معصیتکاران را.[۱۰]
شادروان دکتر علی شریعتی، در مورد نفوذ اعتقادات مسیحی در این خصوص مینویسد:
نظریهی عامیانهای که تحت تأثیر روح صوفیانه و بینش مسیحیت است، میگوید: حسین علیهالسلام برای کشته شدن قیام کرده، نه برای مبارزه با حکومت، تا «خود را فدای امت» کند و محبان اهلبیت را که «مشغول کبائرند» در قیامت شفاعت نماید و حتی «سیئات» شان را در روز قیامت تبدیل به «حسنات» کند و در عالم ذر و صبح ازل با خدا عهد کرده است که لبتشنه شهید شود، همان نظریهی مسیحیت است در فلسفهی شهادت مسیح، که خود را فدای بشریت کرد. یعنی خونش را «فدیه» داد و قربانی کرد تا خدا بچههای آدم را که پس از گناه اولیهی آدم از بهشت طرد شدهاند، ببخشد…»[۱۱]
حسین علیهالسلام شهید همه ادیان
چنانکه اشاره شد، در مقابل این دیدگاه سنتی، دیدگاه مدرنی است که در راستای تجربی کردن متافیزیکها و تبدیل ارزشهای معقول به محسوس مسألهی فدا و کفاره، در اعتقاداتی از این دست را توجیه عقلانیتمند میکند. آنطون بارا، نویسندهی مسیحی، کتابی دربارهی قیام امام حسین علیهالسلام دارد و در آن به تحلیل زندهای از آن میپردازد. وی بعد از یک تحلیل کوتاه، از ماهیت قیام میگوید:
اینک میبینیم که این انقلاب در ماهیت خود دارای کیان جاوید و مستمری است. یعنی هر مکانی که یک انقلابی در آن به پاخیزد، کربلاست، و هر ضرب تیغی در هر عصر و زمانی ضرباضرب شمشیر عاشوراست و هر قطرهی خونی که فدای حق شود، در استمرار همان خونهای پاک است. این انقلاب دارای طبعی داغ و پرجوش است که ضامن حفظ حرارتش هر آن، ظلم، فساد یا عقیده پوچی است که در طول زمان رخ نماید و از این رو، انقلابی است که هرگز به سردی نمیگراید و در ملیتهای بسیاری ـ به خصوص در این زمان که پر از ظلم و فشار است ـ به جوشش در میآید. پس حسین علیهالسلام آن خون به ناحق ریخته، به پاس حق است و حق متعلق به همه ملتهاست. حسین، به خاطر خشنودی خدا، اقدام به آن فداکاری عظیم نمود و تا خدا خالق همگی است. انقلاب حسینی نیز اختصاص به فرد معینی ندارد و متعلق به همهی خلقاللّه است.
وی به حدیث نبوی مشهور استناد میکند که «ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المؤمنین لاتبرد ابدا» و از آن استفادهی شمولیت برای همهی مؤمنان در هر فرقه و مذهبی مینماید و میگوید اگر جز این بود پیامبر صلیاللهعلیهوآله اختصاص آن را تصریح مینمود. سپس در یک پاراگراف بلند اظهار میدارد:
مادامی که ماهیت قیام اباعبداللّه در چنین چارچوبی تعریف شود، آیا سزاوار نیست که حسین علیهالسلام را شهید اسلام، مسیحیت، یهودیت و همهی ادیان و ایدئولوژیهای انسانی بنامیم؟[۱۲]
حسین علیهالسلام معلم فداکاری در تاریخ
در میان اندیشمندان معاصر نیز چنین عقیدهای وجود دارد. آیهاللّه مدرسی مینویسد: تمسک ما به حسین علیهالسلام ضامن پیروزی و رهایی ماست، اما به شرطی که صادقانه، همانطور که او عمل کرد، ما هم عمل کنیم. یعنی فداکاری در راه حق، بدون چشمداشت پاداش و پیروزی با تمام آنچه داریم باشد. مهم برای ما باید آن باشد که دین خدا را یاری میکنیم نه اندیشهی پیروزی و بازپسگیری حقوق از دست رفته… [زیرا درس فدا از امام حسین علیهالسلام را بدینگونه باید گرفت که] انسانها یک وقتی فقط یک چیز را فدا میکنند، لیکن امام حسین علیهالسلام در یک آن، هر آن چیزی را که در اختیار داشت داد. در حقیقت، امام حسین علیهالسلام مفهوم حقیقی توحید را مجسم ساخت و رمز فداکاری و قربانی را آشکار کرد تا درجهای که طفل شیرخواره، و فرزندان برادرش را نیز در این راه داد،چنانکه گویی امام علیهالسلام به دنبال هر چیزی است که بتواند او را به خدا نزدیکتر سازد. ما این درس را باید از ابوالفضل علیهالسلام بگیریم که فدای خود را کنار فدای برادر مینهد و آن را کوچک میشمرد و میگوید:
یا نفس من بعد الحسین هونی و بعده لاکنت ان تکونی
(خوار شو ای نفس که بعد از حسین بخواهی هنوز زنده بمانی) ما نیز باید خودمان را بر اباعبداللّه علیهالسلام عرضه کنیم تا بدانیم که هر چه تقدیم میکنیم بسیار ناچیز است.
امام حسین علیهالسلام پیشوای آنانی است که او را مقتدا قرار دهند نه آنان که نمیشناسندش و راه او را دنبال نمیکنند.[۱۳]
نقد دیدگاه
چون این دیدگاه، مرکب از دو نوع متفاوت است، هرکدام جداگانه درخوری نقد هستند.
الف) فدا به معنای اول که ما آن را اصطلاحا فدای منفی مینامیم جز آن که از واردات اعتقادی است در بردارندهی معنای تخدیری است. به این معنا که پیروان و دوستداران امام حسین علیهالسلام را بیش از اندازهی نسبت به عاقبت کار خوشبین مینماید و درواقع نوعی آیندهی کاذب و سراب در پیش روی آنان، مینماید و افرادی را که به ویژه روحیهی عافیت خواهی دارند به ورطهی هلاکت و غوطهور شدن در گناه میکشاند به این امید که:
زکوه گرچه فزونتر بود گناه ولی به پیش عفو توکوه گناهکاهی نیست
دکتر شریعتی در نقد این نظر مینویسد:
این نظریه ماهرانهترین حیلهای است که با حفظ عظمت و جلالت حسین، شهادت او را پوچ میکند… و در عین حال جلادان کشندهی حسین را هم تبرئه میکند، چون آنها هم نه به اراده و انتخاب خود، که به مشیت الهی برای این کار از همان روز الست انتخاب شدهاند و آلت اجرای ارادهی خداوند بودهاند.[۱۴]
ب) فدا به معنای دوم، از هر جهت نظریهی معقول و پسندیدهای است. جز آنکه همان خطر تجربی کردن ارزشهای متافیزیکی را در سایر مسائل دینی به همراه دارد، یعنی باید مواظب بود که به دور شدن از معنویتخواهی نیانجامد.
۴٫ احیاگری (روحیه شهادتخواهی ـ ارزشهای دینی)
دیدگاهی است رسالتمندانه و متعهدانهنسبت به دین، که میگوید امام حسین علیهالسلام با هدف احیاگری قیام کرد. این نظریه، انگیزهی حرکت را غیرت دینی راسخی میداند که شخص مؤمن، در برابر خواری دین خدا و مؤمنان، در خویش، احساس میکند و به خاطر خدا به خشم میآید و در راه احیای معالم فروکشیدهی دین، خود و هر آنچه را در اختیار دارد فدا میکند. هدف او صرفا بازگردانیدن روحیهی مؤمنانه به اجساد زندگان دنیازدهای است که ارزشی جز مادیت و ثمرهی آن نمیشناسند. امام خمینی قدسسره میگوید:
مکتبی که میرفت با کجرویهای تفالهی جاهلیت و برنامههای حسابشدهی احیای ملی گرایی و عروبت، با شعار «لاخبر جاء و لاوحی نزل»[۱۵] محو و نابود شود و از حکومت عدل اسلامی یک رژیم شاهنشاهی بسازد و اسلام و وحی را به انزوا کشاند، که ناگهان شخصیت عظیمی که از عصارهی وحی الهی، تغذیه و در خاندان سید رسل، محمد مصطفی و سید اوصیا، علی مرتضی تربیت، و در دامن صدیقهی طاهره، بزرگ شده بود قیام کرد و با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود واقعهی بزرگی را به وجود آورد…»[۱۶]
هدف احیاگرانهی امام حسین علیهالسلام که در بیان خودشان بارها گوشزد شده است، گرچه همهی ارزشهای به خاک نشسته و گردگرفته را نشانه میگیرد، لیکن دو فراز مهم را بیشتر در آن میانه مورد تأکید میبینیم: غیرت دینی، و روحیهی شهادتخواهی.
الف) امام علیهالسلام در برابر سپاه حر خطبه میخواند و حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به گوش آنان میرساند که: «هر که سلطان ستمکارهای را ببیند که حریم حرمتهای الهی را نگه نمیدارد و پیمان خود با خدا را زیر پا مینهد و به سنت رسول اللّه پشت پا میزند، و در میان بندگان خدا به شیوهی گناهآلود و کینهتوزانه عمل میکند، و این شخص با این حال که او را چنین میبیند به غیرت نیاید و با عمل و گفتار در برابرش برنخیزد، بر خدا حق است که این را هم در درگاه ورودی آن داخل کند» و امام در یکی دیگر از منازل بین راه (ذی حسم) رو به یاران خود کرد و چنین گفت:
«… هلا مگر نمیبینید که حق بدان عمل نمیشود و باطل از آن جلو گرفته نمیشود، تا مؤمن بر طریقهی حق بتواند در لقاء پروردگارش رغبتکند، در این حال، من مرگ را جز شهادت، و زندگی با ستمپیشهگان را جز هلاکت نمیبینم.[۱۷]
ب) استاد محمد مهدی شمس الدین در مقدمهی کتاب «انصار الحسین» خود، یادآور میشود که مسألهی شهادتخواهی در صدر اسلام، آنچنان در میان صحابه رایج بود و جو فکری آنان را فراگرفته بود که نور و هوا. لیکن این روحیه در زمان امام حسین، تضعیف گردیده و جای خود را به عافیتخواهی داده بود و امام حسین خواست تا با قیام خود آن روحیه را، دوباره، به امت برگرداند. حتی ایشان هدف از نگاشتن کتاب خود را، نه بازگوکردن وقایع و مصائب امام حسین و اهلبیت و یارانش ذکر میکند، که هدف، روحیهگیری و درک فضای شهادتطلبی به وسیلهی ذکر احوال و رفتار آنان است. ایشان به همین دلیل. یاران امام حسین علیهالسلام را که در کربلا به شهادت رسیدهاند، از یاران شهید رسولاللّه و امیرالمؤمنین افضل میداند. زیرا چنین روحیهای در آن زمان رایج و گسترده بوده است، در حالی که در این زمان کمیاب و نادر.
ایشان میان رواج و انتشار روح شهادتطلبی در حرکتها و جنبشها و افزایش شهیدان زنده در ملتها و قدرت بر قیام و تحقق هدفها، رابطهای مستقیم میبیند. یعنی به هر میزانی که این گونه افراد در میان ملتی بیشتر باشند، قدرت و تحقق اهداف قیام بیشتر خواهد بود. وی در فرازی از سخنان خود میگوید:
امت اسلامی هرگز قادر نخواهد بود که زنجیرهای بندگی و عقبماندگی را پاره کند و هرگز توان آن را نخواهد داشت که دوران تمدن و سیاست خود را در جهان باز یابد، مگر آنکه در فکر و عقل و اندیشه و تمام جوانب زندگانی خود روح شهادت را که زایندهی شهیدان زنده است بارور سازند.[۱۸]
و چنین است که تمایز دو نوع قیام و نهضت (امام حسین و عبداللّه زبیر) را به روشنی میبینیم. «امام حسین از خون خود سپری ساخت، تا حرمت خانهی کعبه محفوظ بماند، امّا عبداللّه زبیر خانهی کعبه را سپر محافظت خود در مبارزه با سپاه یزید قرار داد.[۱۹]
نقد دیدگاه
این دیدگاه با همهی نازکبینی و جامعیت خود به حکومت نظر نمیافکند. در حالی که امام بارها به اولویت خود نسبت بهمسألهی حکومت و زمامداری جامعهی اسلامی تأکید ورزیده است و در پاسخ طرماح بن حکم طایی گفت:
«میان من و این قوم وعدهگاهی است که نمیخواهم یکطرفه آن را خلف کنم، پس اگر خدا شر آنان را از سر ما دفع کند که همان چیزی خواهد بود که همیشه بر ما انعام فرموده، لیکن اگر همان چیزی باشد که از آن گریزی نیست. (مرگ) فوز و شهادت خواهد بود ان شاء اللّه».[۲۰]
که یکطرف قضیه از نظر امام حسین علیهالسلام ، زنده ماندن و زعامت جامعه است و طرف دیگر آن فوز شهادت در راه خدا.
دیدگاه مختار
برای آن که بتوانیم دیدگاه مطمئنتری در رابطه با قیام و نهضت حسینی به دست آوریم، لازم است ابتدا شناختی هر چند کلی و اجمالی از شخصیت امام علیهالسلام پیدا کنیم. چنان که پیش از این هم بدان اشاره شد. ما میدانیم که امام حسین علیهالسلام در ادامهی جریان و حرکت انبیا از آدم تا جد بزرگوارش و از آنجا تا برادر خود امام حسن علیهالسلام قراردارد و از این روی هر نمودی از سنّت ایشان در همان قاموس، معنا میدهد و پیدا کردن معنای آن در قوامیس دیگر، چیزی جز گمراهی نیست. بنابراین اصل و ریشهی نهضت حسینی را باید در آن بوته جستجو و ماهیتشناسی کرد. اما امام حسین علیهالسلام هر چند که در راستای چنان خط و جریانی است، لیکن به دلیل موقعیت ولایی خاص اوصیا، که از آن برخوردار است، نمیتواند همچون خود انبیاء شارع باشد. از این جهت دارای مسؤولیت جانشینی است که پاسداری، مدافعه، تبیین و تشریح و در مواقع خطر جدی که اصل شریعت روبه نابودی میرود احیاگری و جانفشانی در پای آن تا تحقق کامل هدف میباشد. پس نتیجه، آن میشود که:
الف) ماهیت قیام اباعبداللّه قیام به وظیفهی الهی در همه حال و اقامهی ارکان دین، براساس غیرت دینی است.
ب) هدف از آن احیای ارزشهای دینی ـ ولو بلغ مابلغ ـ میباشد.
به عبارت دیگر میتوان چنین توضیح داد که احیای ارزشهای الهی در سرلوحهی زندگی هدفمند امام حسین علیهالسلام است، که در دو شکل، نمود یافته است:
۱٫ تبیین و پاسداری دین خدا در قالب امر به معروف و نهی از منکر و دعوت به
سوی خدا در طول عمر شریف خود و به شکل مقتضی در هر واقعه.
۲٫ خروج از ربقهی اطاعت ظالم و شوریدن بر ظلم، که ممکن است در چند صورت نمود یابد:
۱/۲٫ شورش بر دستگاه حکومت، به منظور تصاحب قدرت.
۲/۲٫ تحت فشار نهادن حکومت، به منظور تسلیم در برابر حق و منویات اصلاحی.
۳/۲٫ ایستادگی در مقابل فشارهای وارده از حکومت و سرفرو نیاوردن در برابر خواستههای آن. بنابراین، آنچه از نظر امام حسین علیهالسلام مهم است، ارزشهاست که برای حفظ آن باید از همهی توان خود استفاده نمود. امّا نه به هر شکل و هر طوری که پیش بیاید. زیرا ارزشها را نمیتوان با ضد ارزشها حفظ نمود.
شاخص مطلوبیت برای امام علیهالسلام ارزش دینی بودن است و لذا میبینیم از هر فرصتی در این راه استفاده نمیشود. (مسلم، ابنزیاد را در خانهی هانی نکشت. چون آن را نامردی میدانست. امام حسین علیهالسلام هم در قادسیه، به سپاه تشنه حر آب داد و از هر نیرو یا امکاناتی نیز استقبال نمیکنند (امام، مکه را معرکه نکرد، از قبایل اطراف مکه و نیز ساکن در «اجاء» استفاده ننمود. در کربلا حبیب را به بنیاسد فرستاد، تا نیرو جذب نماید و…) و هر فنی را برای تعجیل در پیروزی به کار نمیبرند (همچون شبیخون یا استفاده از موقعیت سوقالجشی خود و آغازگری جنگ و سپرقراردادن کعبه و امثالها). از طرف دیگر میبینیم امام علیهالسلام با این که مکارّی و عهدشکنی کوفیان را دانسته است، لیکن خود بر وعدهای که به کوفیان داده و پرهیز از خلف عهد خود تأکید میکند.
نتیجه
آنچه از مجموع بررسیها پیرامون برداشتهایی که از قیام و نهضت اباعبداللّه الحسین علیهالسلام به نگارش آمده، دریافت میشود، آن است که این برداشتها از دو زاویه انجام گرفته و دیدگاههایی را پدید آوردهاند:
الف) ماهیتشناختی.
ب) غایتشناختی.
هرکدام از این زاویه ها نیز در بردارندهی دیدگاههای متفاوتی است که بعضا جوهرهی مادی محض دارد. هر چند که صبغه ی الهی نیز دارد. اکنون به فهرستی از هرکدام اشاره میکنیم:
أ/۱٫ قیام انفجاری
أ/۲٫ برخورد دو عصبیت قومی (ساده ـ انتقامی)
أ/۳٫ حرکت سیاسی قدرت
أ/۴٫ قضای الهی ـ مشیت
أ/۵٫ دموکراسی
ب/۱٫ تشکیل حکومت (اقتدارگرا ـ دموکراسی)
ب/۲٫ اصلاح و نجات
ب/۳٫ فدای گناهان امّت (فدای مثبت ـ فدای منفی)
ب/۴٫ احیاگری (روحیهی شهادتطلبی ـ ارزشهای دینی)
منبع: سخن تاریخ
[۱] ملاآقا دربندی، اسرارالشهاده، منشورات الاعلمی، تهران، چاپ سنگی، ۱۲۸۴ ق، صص ۶-۲۵.
[۲] صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص ۴۱.
[۳] مهندس مهدی بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا ۱۳۷۷، ص ۴۳.
[۴] آیهاللّه السید محمد تقی المدرسی، الامام الحسین، مصباح هدی و سفینه نجاه، انتشارات مدرسی، طهران، ۱۴۱۴ ه، ص ۱۶۹.
[۵] عبدالکریم الحسینی القزوینی، قیام حسین، ترجمهی علی علوی، انتشارات بدر، ۱۳۶۲٫ ص ۴۹؛ مقتل الحسین، الخوارزمی، مطبعه الزهراء، نجف ۱۳۶۷ ص ق، ج ۱، ص ۸۸.
[۶] ماهنامهی الغری، شماره ۱۱، ص ۱۵، مقالهی مأساه واقعه الطف.
[۷] همان، مقالهی احیاء امر اهل البیت… از سید احمد الحسینی، ص ۱۳.
[۸] سید محمد تقی مدرسی، الامام الحسین، مصباح هدی و سفینه نجاه، انتشارات مدرسی، تهران ۱۴۱۴، ص ۴۶.
[۹] امام حسین علیهالسلام در ذیل نامهای به اهل کوفه مینویسد: «فلعمری مالامام الاالعامل بالکتاب و الآخذ با لقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علی ذات اللّه. والسّلام» تاریخ طبری، ج ۴، ط پروت، ۱۴۱۸، ص ۵۶۱.
۱۰٫ ملاآقا دربندی، اسرارالشهاده، ص ۱۰۷.
[۱۰] مجموعه آثار شهید مطهری (۱۷) حماسهی حسینی، انتشارات صدرا. چ ۳/۱۳۷۸، ص ۶۰۸.
[۱۱] دکتر علی شریعتی، حسین وارث آدم (مجموعه آثار (۱۹)، انتشارات قلم، چ ۷/۱۳۷۸)، ص ۱۸۸.
[۱۲] آیه اللّه السید محمد تقی المدرسی، الامام الحسین، همان، صص ۷۷-۲۹.
[۱۳] دکتر علی شریعتی، حسین وارث آدم، همان، ص ۱۸۸.
[۱۴] لعبت هاشم بالملک فلا خبرجاء و لا وحی نزل: پارهای از ابیاتی متعلق به عبداللّه بن زبعری که ابن زیاد و یزید به آن تمثل جستند.
[۱۵] تبیان ـ دفتر یازدهم، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی ۱۳۷۵، ص ۲۰۹.
[۱۶] تاریخ طبری، ج ۴، ص ۶۰۵، (منشورات الاعلمی للمطبوعات ـ بیروت ۱۴۱۸).
[۱۷] الشیخ محمد مهدی شمس الدین، شهیدان کربلا (ترجمهی انصار الحسین) ترجمهی هوشنگ اجاقی، نشر آفاق ۱۴۰۶، صص ۱۸-۱۵.
[۱۸] سید عطاءاللّه مهاجرانی، انقلاب عاشورا، انتشارات اطلاعات ۱۳۷۷، ص ۱۹۸.
[۱۹] جواد فاضل، معصوم پنجم ـ حسین بن علیسید الشهداء، موسسهی مطبوعاتی علمی، ۲۵۳۶، ص ۱۹۴.
[۲۰] مقتل ابی مخنف تعلیق حسن غفاری، چاپخانه علمیهی قم، ۱۳۹۸ ه ق، ص ۸۲.
پاسخ دهید