خدا مرحوم آقای خطیب رحمت کند، مدّاح خوبی بود که خود او هم اهل بکاء بود. شاید خیلی از شما او را دیده باشید. او میگفت در خیابان شیخ هادی یک شخص یهودی در روز تاسوعا برای حضرت اباالفضل مجلسی برگزار میکند و از من هم دعوت میکند و من میروم و برای او روضهی حضرت عبّاس علیه السّلام میخوانم. گفتم: تو یهودی هستی، با حضرت اباالفضل ما چه کار داری؟ گفت: من تنها یک فرزند دارم که او مریض شد و تمام دکترها از او قطع امید کردند. روز تاسوعا از بیمارستان فرزند خود را میآوردم که دیدم دستههای عزاداری برای حضرت اباالفضل علیه السّلام عزاداری میکنند. به سقّاخانه رسیدم و به اباالفضل شما گفتم: من که مسلمان نیستم ولی میگویند تو باب الحوائج هستی، فرزند من را به من برگردان. میگفت: فرزند من شفا یافت و الآن هم نذر کردم روز تاسوعا برای حضرت عبّاس علیه السّلام مراسم روضه برگزار کنم. «یَا کَاشِفَ الکَرب عَنْ وَجْهِ الحُسَین، إکْشِف کَربَنَا بِحَقِّ أخیکَ الحُسَین».
از سیّد بحر العلوم سؤال کردند: آقا، امام حسین علیه السّلام در روز عاشورا همهی شهدا را از معرکه به خیمهگاه برد و در دار الحرب جنازههای شهدا را جمع کرد، مگر جنازهی علمدار خود را که در کنار نهر علقمه گذاشت و آن را نیاورد، چرا؟ سؤال دوم را پرسیدند: میگویند اباالفضل قدّ بلندی داشت، یل بود، قهرمان بود، جثّهای قوی داشته است امّا اگر کسی به سرداب برود و قبر او را ببیند اگر از قبل نداند قبر متعلّق به چه کسی است تصوّر میکند قبر علی اصغر علیه السّلام است و فکر نمیکند قبر حضرت عبّاس علیه السّلام است! چرا پهلوانی با آن قدرت بازو چنین قبر کوچکی دارد؟ چرا حضرت امام حسین علیه السّلام بدن او را از میدان جنگ به خیمه نیاورد؟ سیّد بحر العلوم به گریه افتاد و آنقدر فریاد زد تا از هوش رفت. وقتی به هوش آمد گفت: مگر خبر ندارید، عموی من دست نداشت از خودش دفاع کند، لشکر دور او را گرفتند، آنقدر به او شمشیر زدند، آنقدر نیزه زدند که این بدن قطعه قطعه بود. امام حسین علیه السّلام کنار نهر علقمه آمد و کنار بدن او نشست و میخواست بدن را بردارد. از هر جا دست را بلند کرد دید قطعات بدن جدا میشود و متلاشی میشود. بدن علی اکبر علیه السّلام هم متلاشی بود امّا آن موقع حضرت تنها نبود، صدا زد: جوانان بنی هاشم بیایید. امّا وقتی به کنار نهر علقمه آمد دیگر جوانی نداشت و تنها بود و نشد قطعات بدن را جمع کند و با خود بیاورد. به همین دلیل وقتی امام سجّاد علیه السّلام قطعههای بدن عمو را جمع کرد و قبر کوچکی برای او تشکیل داد. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
پاسخ دهید