«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّه السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَهَ النَّجَاه»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی *‏ یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهُ عَلَى خَیْرِ الأنبیَاءِ طَبیبِنَا حَبیبِنَا، أنیسِ قلوبِنَا شَفیعِ ذُنُوبِنَا أبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعصُومینَ سیُّمَا الْکَهفِ الْحَصینِ مَولَانَا الْحُجَّهَ بَقِیَّهُ اللَّهِ فِی‏ العَالَمینِ أروَاحُنَا وَ أروَاحُ مَن سِوَاه وَ اللَّعنُ عَلَی أعْدَائهِمْ أجْمَعِینَ اللَّهُمَ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی وَ الْإِخْلَاصَ فِی عَمَلِی وَ النُّورَ فِی بَصَرِی وَ الْبَصِیرَهَ فِی دِینِی».

اهمیّت اعتقادات

مسئله‌ی باور اعتقادات، توحید، نبوّت، امامت، معاد، ملائکه، وجود نازنین امام عصر (ارواحنا فداه) حقّانیّت قرآن، قبله، این مسائل جزء مسائلی غیر ضروری نیست بلکه جزء مسائلی است که در مورد آن‌ها از ما سؤال می‌کنند اوّلین سؤالی که ملائکه در قبر از ما خواهند پرسید از اعتقادات ما است لذا اگر مسئله از تئوری و تصوّر و ذهنیت و احتمال و مسئله‌ی مفهوم به مسئله‌ی نور قلب، حقیقت وجودی عبور نکند آن‌جا سخت انسان پشیمان می‌شود. بر این اساس علمای ما، بزرگان ما، با همه‌ی مراتب علمی خود را به امامان (علیهم السّلام) عرضه می‌کردند، اجازه می‌خواستند که اعتقادات خود را به امام زمان‌شان تقدیم کنند، بازگو کنند و امام را به عنوان طبیبی که ویزیت می‌کند، مسائل فکری را، مسائل اخلاقی را اگر مشکلی باشد امام با نظر ولایی خود معالجه می‌کنند، قلب را سالم می‌کنند، «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»[۲] ما در عالم قیامت، در عالم برزخ سر سفره‌ی اعتقادات حقّه‌ی خودمان هستیم.

ضرورت باور داشتن اعتقادات

اگر اعتقادات انسان در یک زمینه به جزم و باور نرسیده باشد آن‌جا گرفتار عذاب الهی می‌شود. بر حسب روایت وجود نازنین امام رئوف ما، امام ابا الحسن الرئوف علیّ بن موسی الرّضا (علیه آلاف التّحیّه و الثّناء) فرمودند: علیّ بن ابی حمزه بطائنی از دنیا رفت، این جزء اخبار غیبی امام رضا (علیه السّلام) بود کسی خبر نداشت. او در کشور عراق بود امام رضا ایران تشریف آورده بودند. فرمود: آن مرد از دنیا رفت. در عالم برزخ ملائکه آمدند از اعتقادات او سؤال کردند، از خدا و پیغمبر و وصیّ پیغمبر، علی امیر المؤمنین سؤال کردند و یک به یک جواب داد تا بعد از حضرت موسی بن جعفر گفتند امام تو چه کسی است؟ نتوانست جواب بدهد و ملائکه با گرزی بر سر او زدند که قبر او پر از آتش شد.

 احتمال آن هم کافی است اگر این حرف‌ها حق باشد ما رفتیم اعتقادات خود را تصحیح کردیم، ضرر نکردیم ولی کسانی که تحت تأثیر القائات شرق و غرب قرار می‌گیرند می‌گویند این مسائل مهم نیست ما وقت خود را بگذاریم روی این‌که بحث اعتقادی بکنیم. اگر درست بود و به آن عالم رفتی و گرز آتشین به سرت خورد، قبرت پر از آتش شد قابل برگشت که نیست.

چرا سیّد الشّهداء در دعای عرفه از خدا یقین طلب می‌کند؟

ملحدی به حضرت صادق (علیه السّلام) همین مسائل را مطرح کرد. حضرت فرمود: همین چیزهایی که ما می‌گوییم اگر حق باشد ما آن‌جا ضرر نکردیم، اگر حق هم نباشد گذرا است ولی اگر حق بود و تو آن‌جا مشکل پیدا کردی قابل برگشت نیست. لذا سالار شهیدان در دعای عرفه از خدا یقین می‌خواهد. یقین امر ذهنی نیست این‌که یکی می‌گوییم و یکی خلاف آن را می‌گوید با این مسائل یقین حاصل نمی‌شود. یقین حاصل پاکی است. اگر انسان پاک زندگی کرد به چشمه‌ی یقین نائل می‌شود و از جام یقین به خورد او می‌دهند به گونه‌ای باور او ریشه‌دار می‌شود که تمام عالم علیه او تبلیغ کنند و بحث کنند، ممکن نیست او از یقین خود برگردد و اگر اعمال انسان بد بود این آسیب‌هایی است که قرآن به ما معرفی کرده است.

اعمالی که مانع رسیدن به یقین می‌شوند

«ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»[۳] گناه، خلاف، خیانت، هوی و هوس نامشروع، وقتی این‌ها انباشته شد یقین را از انسان می‌گیرد، در ابتدا انسان تردید می‌کند و می‌گوید معلوم نیست آخر هم انکار می‌کند و می‌گوید این‌ها را آخوندها درست کرده‌اند، این حرف‌ها چیست؟ این حرف‌ها با مبانی علمی دنیا تطابق ندارد امروز دنیا دنیای علم است. ببینید دنیا به کجا رسیده و شما هنوز دارید این بحث‌ها را مطرح می‌کنید.

چنین حرف‌هایی نتیجه‌ی خیانت‌ها و نتیجه‌ی گناه است. وقتی گناه روی گناه آمد حجاب می‌شود، دل را کور می‌کند و انسان را مبتلا به جهود می‌کند، مبتلا به انکار می‌کند. بعضی از واجبات هم آن‌قدر اهمّیّت دارند که اگر انسان آن واجب را ترک کند عاقبت مسلمان نمی‌میرد، با یقین نمی‌میرد.

پاکی یکی از راه‌های رسیدن به یقین

بنابراین راه رسیدن به یقین در قدم اوّل پاک بودن در زندگی است. آدم چشم خود را پاک نگه دارد، زبان خود را پاک نگه دارد، درآمد پاک باشد، درآمد آلوده و حرام در زندگی خود وارد نکند و جهاد عملی داشته باشد «أَفْضَلَ الْعِبَادَهِ»[۴] عبارت است از «عِفَّهُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ» اگر انسان شکم و دامن را از گناه نگه دارد، غذای حرام به جوف خود وارد نکند و در مسائل ناموسی خدای متعال او را از نگاه‌های بعد و تعرّض حرام نگه دارد بالاترین جهاد را انجام داده است. کسی که در خطّ عمل به دین خود مجاهدانه زندگی کند خدای متعال قول داده که علاوه بر ذهنیت و علومی که از طریق درس و بحث و کتاب و گفتن و شنیدن به او داده است علوم بعدی هم که برای انسان نور و یقین می‌آورد خدا در اختیار انسان قرار می‌دهد.

قلبی که سرشار از یاد خداوند بود

یک حدیث را مرحوم آقای بهجت عزیز ما که خودش نور بود و وصل بود و آیینه‌ی خدا و آیینه‌ی پیغمبر و ائمّه بود و به حالت حضور و توحید کامل دست یافته بود. هیچ دیدن و شنیدنی او را یاد خدا غافل نمی‌کرد مصداق این آیه‌ی کریمه بود: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[۵] خدا به او دوام ذکر داده بود؛ یعنی خدا در دل او خیمه‌ی حکومت خود را زده بود، قلب آقای بهجت متعلّق به خود او نبود، در دل او خدا بود خدا هم جان او را با ایمان روشن کرده بود لذا چیزی که برای ما کارساز بود او را به عنوان نسخه ارائه می‌کرد و می‌فرمود پیغمبر فرموده است: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَم‏»[۶]

مراقبت و رسیدن به درجات بالا

هر کسی به معلومات دینی خود پایبند باشد، همین احکامی که در رساله‌های عملیه، محرّمات را گفتند، کسب‌های حرام را گفتند، کسب‌های حرام را گفتند، حرف‌های حرام را گفتند، واجبات را گفتند، چیزهایی که مسلمان‌ها فی الجمله اطّلاع دارند به این‌ها عمل کنند «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ» هر کسی عمل کند به آنچه که می‌داند «وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَم» خدا علمی که در کتاب‌ها نیست… کتاب‌ها به انسان نور نمی‌دهد، معلومات می‌دهد امّا وقتی معلومات را اجرا کردی خدا به تو نور می‌دهد، خدا دل تو را با چیزهایی که در کتاب نیست روشن می‌کند، نور یقین در دل شما ایجاد می‌شود «وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَم» اگر این مراقبت ادامه پیدا کند خدای منّان انسان را به اکسیرهایی متّصل می‌کند که صاحبان ولایت هستند و قدرت تصرّف در باطن ما دارند و درجات یقین را بالا می‌برند و انسان را به مرحله‌ی تجرّد می‌رسانند که به کلّی از حجاب این عالم عبور می‌کند و هیچ امری او را از حقیقت حق باز نمی‌دارد.

تسلیم محض بودن

مرحوم آقای میرزا جواد آقا ملکی (اعلی الله مقامه الشّریف) که هم فقیه مجتهد جامع الشّرایط است و هم این‌که عارف است، سالک است. مرحوم آقای میرزا جواد آقا ملکی به همه‌ی عرفایی که در حال حیات خود به موت اختیاری دست یافتند «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»[۷] قبل از آن‌که حضرت عزرائیل از جانب خدا مأموریت داشته باشد جان آن‌ها را به خدا بدهد آن‌ها خودشان تسلیم هستند. همان‌گونه که مرده هیچ اختیاری ندارد و تسلیم دست غسّال است آدم‌هایی نظیر مرحوم آقای میرزا جواد ملکی تبریزی و قرائن دیگر، آقا میرزا محمّد بهاری و دیگر بزرگان، آقا شیخ علی زاهد، آقای بهجت، آقای طباطبایی این‌ها تسلیم محض بودند، در زندگی خودشان هیچ دخالتی نداشتند، خود را به خدا داده بودند و غیر خدا در زندگی آن‌ها هیچ کس دخالت نمی‌کرد. بنده بودند، ملک بودند، مالک داشتند و ملک وجود خود را تسلیم مالک خود کرده بودند. «إِنَّا لِلَّهِ»[۸] را باور کرده بودند که من هیچ نقشی ندارم که در امور خودم خود را صاحب نقش بدانم. من مأمور هستم، من عبد هستم، من تسلیم هستنم. او هر چه اراده کند من نمی‌توانم بهانه‌‌ای بیاورم.

 عبور از عالم کثرت و ورود به عالم وحدت

آقای میرزا جواد آقا ملکی می‌فرمایند: منظور استاد ما آخوند ملّا حسینقلی همدانی شوندی درجزینی (رضوان الله تعالی علیه) است. می‌گوید استاد ما یک طلبه‌ای را دارای نفس زکیه دید، در او قابلیت احراز کرد، تربیت او را به ما سپرد، من شش سال با او کار کردم و دستورات مراقبه‌ای در اختیار او قرار دادم. بعد از شش سال یافتیم که او آماده‌ی پریدن است، دیگر می‌شود قفس او را باز کرد و روح او را به پرواز درآورد امّا من دیدم اگر این اتّفاق به دست استاد ما برای ایشان حاصل شود این امر مرغوب‌تر است. خودم در وجود او دخالت و تصرّف نکردم و پیش استادمان ملّا حسینقلی همدانی بردم و عرض کردم او سعی خود را کرده، آنچه وظیفه‌ی عبودیت بود در این شش سال کم نگذاشته و حال به مرحله‌ای رسیده است که باید در را برای او باز کنید و او را به عالم تجرّد نائل کنید. مرحوم ملّا حسینقلی همدانی فرمودند: این‌که کاری ندارد با دست خود اشاره‌ای کردند. تا اشاره کردند آن شاگرد ما که شش سال روی او کار کرده بودیم می‌گوید من در عین این‌که خود من این‌جا بودم و حرف‌های استاد استاد خودمان را استماع می‌کردم دیدم یکی مثال خود را هم دارم می‌بینم. صورت مثالی آن اوّل قدم عبور از عالم کثرت به عالم وحدت بود.

این‌که قرآن کریم می‌فرماید: «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ»[۹] این را برای کلّ مسلمان‌ها گفته است یعنی این‌که شما باید از این مرحله‌ی مادی عبور کنید، باید روزنه‌ی عالم برزخ برای شما باز شود، چشم برزخی پیدا کنید و جهنّم را به رأی العین بتوانید ببینید. مرحوم آیت الله بهاء الدّینی (اعلی الله مقامه الشّریف) به من فرمودند ما از نفوس ناریه اذیّت می‌شویم یعنی جهنّمی‌ها را می‌شناخت «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ».

امام و مشاهده‌ی عالم باطن

امام حسین (علیه الصّلاه و السّلام) دارای حقّ الیقین بود. حضرت سیّد الشّهداء از آن جهت که امام بود «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»[۱۰] امام از جانب پروردگار متعال بر اعمال ما شاهد است. امام مصداق این آیه است «وَ سَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ»[۱۱] عمل ما را می‌بیند نه این‌که قیام و قعود ما را به نماز امام تماشا می‌کند. عمل ما باطنی دارد اگر نماز تو نور باشد امام می‌بیند و تحویل می‌گیرد و بالا می‌برد و برای تو ذخیر می‌کند امّا اگر نماز تو نور نداشته باشد، حضور نداشته باشد، با دل آلوده به رذائل اخلاقی نماز خوانده باشی، حسود حجاب دارد، متکبّر حجاب دارد، آدم آزمند و حریص حجاب دارد،‌ آدم بو الهوس با گناهانی که در دل خود انباشته است نمازش نور ندارد، نماز او معراجی نیست و بالا نمی‌رود و برمی‌گردد و بر سر او می‌خورد.

 امام این را می‌بیند ما خاطر جمع هستیم که نماز خود را خواندیم امّا نماز ما چه باطنی و چه حقیقتی داشت ما این را نمی‌بینیم امام بر ملکوت اشراف دارد «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ» هر انسانی وجود مُلکی دارد و وجود ملکوتی، عمل مُلکی دارد و عمل ملکوتی لذا بسیاری از ظهوار با باطن تطبیق نمی‌کند. در ظاهر احسان کرده امّا در واقع ریا کرده است. ما احسان او را می‌بینیم ولی امام ریا را می‌بیند. نماز ریایی را امام می‌بیند که طعمه‌ی جهنّم است ولی نماز با اخلاص را امام می‌بیند که رشد کرد و بالا رفت. انسانی که سیر صعودی دارد، به سوی ملأ اعلی و مقصد اعلی طی طریق می‌کند با ترک غیبت، با ترک دروغ. شما را به امام حسین بیایید به امام حسین قول بدهیم دیگر دروغ نگوییم. دروغ انسان را ساقط می‌کند. اثر تخریبی دروغ از شراب بدتر است. دروغ را از زندگی حذف کنید. خدا کند مسئولین ما دروغ نگویند، خدا کند صداقت و حقیقت را با مردم بازگو کنند، خدا کند پدرها در خانه پیش فرزندان خود دروغگو نباشند. باور آن‌ها این نباشد که پدر ما دروغ می‌گوید، خدا کند مادرها با صداقت خود دختران و پسران خود را راستگو پرورش داده باشند.

اخلاص در اعمال  باطن  و ورود به عالم وحدت

 این‌ها برای ما حجاب می‌شود، حجاب مانع یقین است، دید دل باز نمی‌شود، چشم باطن نور حق را نمی‌بیند لذا آرامش کامل ندارد «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» می‌گوید امّا با یقین نمی‌گوید لذا فرمود: «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّهَ»[۱۲] اگر شما در طول عمر خود یک «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» با اخلاص گفته باشید بهشت را به خود اختصاص دادید، خدا سند بهشت را تسلیم شما می‌کند، تقدیم شما می‌کند ولی از امام (علیه السّلام) سؤال کردند «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» با اخلاص چگونه است؟ حضرت فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» است که بین شما و گناه فاصله می‌شود؛ یعنی دیواری ایجاد می‌کند که هیچ گاه گناه به سراغ شما نمی‌آید. چنین «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»ی را در عمر خود یک بار گفتید. آیا اتّفاق افتاده است که دروغی بگویید که شما را به گریه بیندازد؟ بگویید که خدا به من توجّه نمی‌کند؟ آیا اتّفاق افتاده است غیبت کسی را کرده باشید متشنّج بشوید، به هم بریزید، به رعشه بیفتید بگویید خدایا جنایت من سنگین است من غیبت کردم، غیبت بدتر از زنا است، دروغ بدتر از شراب است.

گناه مانع رسیدن به یقین و تقوا موجب رسیدن به آن است

این اعمالی که در جامعه‌ی ما رایج است، غیبت بسیار راحت و شایع است، دروغ مثل هوایی است که ما در آن تنفّس می‌کنیم اگر نگران نیستیم برای این است که یقین ما ضعیف است و الّا دین ما این هشدارها را به ما داده است. پس گناه موجب از دست دادن یقین می‌شود و تقوا مجاهده با نفس موجب رسیدن به یقین می‌شود. خداوند به آدم یقین می‌دهد لذا مسئله‌ی تجرّد را خود شخص کار کرده، سعی کرده، نسخه‌های استاد خود مرحوم آقای میرزا جواد آقا ملکی را در جای خود عمل کرده است ولی وقتی می‌خواهد از عالم ماده عبور کند به فرودگاهی می‌برد و آن‌جا سوار یک هواپیما می‌کند و او را پرواز می‌دهد. خود به خود آدم با سیر و سلوک به نور یقین نمی‌رسد. استادی می‌خواهد که این حجاب را کنار بزند.

هدایت الهی

این آیه‌ی قرآن چند آیه است؛ در یک آیه خدای متعال فرموده است: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۱۳] این هدایت معرفت‌های جدید است، رؤیت است، شهود است، یقین است که خدای متعال به بندگان مجاهد خود، کسی که به جبهه‌ی مقابله با نفس امّاره استقامت کرده خدا قول داده او را هدایت کند. هدایت الهی باز کردن درهای معرفت و نور و یقین است که انسان با دیدن آن… اگر شما واقعاً غیبت را متعفّن ببینید سراغ آن می‌روید؟ نمی‌روید. وقتی آدم با گناه مبارزه کرد به جایی می‌رسد که خدای متعال آن قذارت گناه غیبت را، پلیدی آن گناه را نشان می‌دهد از آن جهت در روایات نقل شده یکی از خدمتگزاران خانه‌ی پیغمبر که بانو هم بود در ماه مبارک رمضان، نبیّ مکرّم اسلام دستور دادند که غذا بیاورید او بخورد. تعجّب کرد یا رسول الله شما امر کنید من روزه‌خواری کنم؟ حضرت فرمودند: تو روزه‌ات را خوردی، باطل کردی. عرض کرد: من نخوردم. حضرت فرمودند تشتی آوردند و گفتند بالا بیاور. بالا آورد تکه گوشت گندیده‌ای در این تشت افتاد. مکاشفه بود در حال ظاهر نبود، پیغمبر او را عارفه کرد تا عمل خود را ببیند. گفت: آن ناسزایی که در مورد آن فرد گفتی چنین گوشت گندیده‌ای بوده که از او نصیب باطن خودت کردی. اگر انسان مجاهده کند خدا فرموده من هدایت را نصیب او می‌کنم، خودم او را هدایت می‌کنم. این هدایت بالا بردن مراتب یقین است، رسیدن به کشف‌های باطنی است.

خداوند معلّم است و به بندگان خود تعلیم می‌دهد

 باز آیه‌ی قرآن دارد «اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»[۱۴] شما در زندگی با کنترل زندگی کنید، مواظب زبان و جوارح خود باشید ما معلّم شما می‌شویم. خداوند معلّم می‌شود کتاب باز نمی‌کند و بگوید از فردا من کلمه به کلمه را برای تو در قالب درس بگویم. خدا کتابی را ورق نمی‌زند، مثل معلّم ظاهری، استاد حوزه، استاد دانشگاه، تخته‌ای بگذارد یا کامپیوتری را بیاورد و با برنامه‌هایی که در کامپیوتر وجود دارد شما را آشنا کند؛ این‌طور نیست. خدا معلّم است یعنی خدا وجود تو را نوری می‌کند، تا به حال ناری بودی،‌ ظلمت داشتی، تاریک بودی، واقعیات عالم، حقایق عالم را با چشم جان خود نمی‌دیدی. خدا که معلّم است تعلیم خدا تعلیم تکوینی است، تعلیم کتابی و نوشتاری نیست. وجود تو ظلمت داشت، حجاب داشت یقین تو ضعیف بود. حالا خدا در وجود تو نور می‌ریزد و معلّم تو که می‌شود «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا»[۱۵] چگونه ولایت اعمال می‌کند؟ «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»

نتیجه

این راه رسیدن به یقین و آسیب یقین هر دو را از قرآن کریم به محضر شما تقدیم داشتیم تا راه استجابت دعای حضرت سیّد الشّهداء (علیه الصّلاه و السّلام) که در دعای عرفه است خدای متعال درخواست کرد: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی»[۱۶] خدایا به من خودکفایی بده، من به بیرون نیاز نداشته باشم، به بیگانه نیاز نداشته باشم، اداره‌ی خودم در درون خود من باشم، احساس نیاز به کسی جز تو نکنم، این قدم اوّل بود.

قدم دوم رسیدن به یقین و یقین در قلب است. خدایا حجاب‌های قلب من را، لکه‌های قلب من را، تاریکی‌های قلب من را تو می‌توانی، به نور معرفت، به نور یقین تبدیل کنی و من آمده‌ام از بارگاه تو این را می‌خواهم که من را اهل یقین قرار بدهی.


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹٫

[۳]– سوره‌ی روم، آیه ۱۰٫

[۴]– الکافی، ج ۲، ص ۷۹٫

[۵]– سوره‌ی نور، آیه ۳۷٫

[۶]– بحار الأنوار، ج ۶۵، ص ۳۶۳٫

[۷]– همان، ج ۶۶، ص ۱۳۷٫

[۸]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۶٫

[۹]– سوره‌ی تکاثر، آیات ۵ و ۶٫

[۱۰]– سوره‌ی انعام، آیه ۷۵٫

[۱۱]– سوره‌ی توبه، آیه ۹۴٫

[۱۲]– التوحید (للصدوق)،‌ ص ۲۷٫

[۱۳]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۸۲٫

[۱۵]– همان، آیه ۲۵۷٫

[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۹۴، ص ۳۱۷٫