- فرازی از نیایشهای امام حسین (علیه السّلام) در روز عرفه
- مرتبهی عالی یقین
- ریزش پردهها
- اتّصال به عالم معنا
- از ویژگیهای یاران امام حسین (علیه السّلام)
- تأثیر یک معجزه
- محبّت صالحین
- گوهری از نور الهی
- تنها ۷۲ نفر مجذوب سیّد الشّهداء شدند
- گناه موجب تاریکی دل میشود
- کثرت گناهان باعث سنگدل شدن است
- جلوگیری از انباشته شدن گناه
- عاقبت کثرت گناه
- آبروداری از صفات عالیه
- اعمالی که زنده میشوند
- پاداش آبروداری بنده در قیامت، حفظ اسرار او توسط خداوند است
- نتیجهی جوانمردگی و مردانگی در آخرت
- روضهی حضرت علی اصغر(علیه السّلام)
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَیْرِ الأَنْبِیَاء وَ أَفْضَلِ السُّفَرَاء طَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَنِیسِ قُلوبِنَا حَبِیبِنَا وَ حَبِیبِ إِلَهِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ آلِهِ الْمَعْصومِین سِیَّمَا الْکَهْفِ الْحَصِین مَوْلَانَا الْحُجَّه بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین أَرْوَاحُنَا وَ أرْوَاحُ مَنْ سِوَاه فِدَاه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِین إِلَی یَوْمِ الدِّین».
فرازی از نیایشهای امام حسین (علیه السّلام) در روز عرفه
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی وَ الْإِخْلَاصَ فِی عَمَلِی وَ الْبَصِیرَهَ فِی دِینِی وَ النُّورَ فِی بَصَرِی»[۲].
سالار شهیدان امام حسین (علیه السّلام) در اوج نیایش در روز عرفه این مقام را، این مسائل اساسی را از بارگاه خدا درخواست میکند. اوّلین درخواست این بود که خدایا من را به بیرون وابسته نکن، غنای من را درونی قرار بده من به بیگانه محتاج نشوم، به بیرون وابسته نشوم. دوم یقین در قلب من قرار بده که عرض کردیم این یقین مقدّمات میخواهد، کسی در مسیر بندگی قرار بگیرد هر گناهی که ترک میکند یک نوری در باطن او ایجاد میشود، هر عمل خیری که انجام میدهد یک قدم به خدا نزدیک میشود و نور خدا است.
هر چه انسان از ما سواه انقطاع پیدا کند و به خدای خود نزدیکتر شود حقیقتبین میشود و به تدریج همهی وجود او آیت میشود، آیینه میشود و همهی قلب او را نور یقین فرا میگیرد.
مرتبهی عالی یقین
قرآن کریم فرمود عبادت کنید تا یقین به شما داده شود و مرتبهی عالی یقین هم این است که انسان پس پرده را بیابد، «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ»[۳]. گاهی رسیدن بشر به یقین اسرارآمیز است، بعضی با پای عمل و عبادت به مراحل یقین نائل شدهاند، عرفای ما، بزرگان اهل معرفت هم جذبهی استاد بوده هم نسخه برای آنها میپیچیدند و اینها اجرا میکردند، طیّ سالیان متمادی بُعد مادّی آنها ضعیف میشد، تلطیف میشد، بعد عرشی و آخرتی آنها تقویت میشد و بالاخره از این روزنهی تنگ عالم مادّه خدا آنها را عبور میداد و به فراخنای عالم مثال یا فوق مثال راه پیدا میکردند.
این سلسلهی ملّا حسین قلی همدانی، مسیر عبور همه به عوالم ماوراء مادّی معرفه النّفس بوده که معرفه النّفس هم با یک سلسله اعمال عبادی و کششهای خاص برای آنها رخ میداده است. عمدهی آن هم قطع جاذبههای دنیا و خرد کردن بت انانیّت برای آنها بوده است. آنهایی که این اعمال را انجام دادهاند ولی سرسپرده شدند و این اعمال را انجام دادند خدای متعال اینها را به پس پرده آشنا کرد و عوالم غیب را مثل عالم شهود میدیدند، دریچههای بهشت به روی آنها باز بود.
مرحوم آیت الله بهاء الدّینی همینطور که عرض کردم هم در زندهها میشناخت چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنّمی است هم از قبرستان که عبور میکردند متوجّه میشدند که معذّبین چه کسانی هستند. این اِشرافی است که خدای متعال به بعضی عنایت میکند و اوج یقین است.
ریزش پردهها
گاهی هم با یک معجزه، با یک کرامت، با یک احسان، با یک محبّت، یک شوکی در اشخاص وارد میکردند که تمام پردههای آنها ریزش میکرد، غبار جسم و مادّیت آب میشد و حقیقت توحید در باطن آنها جلوه میکرد. انسان که از دو عالم است جسم او از عالم مادّه است روح او از عالم بالا است، روح در عالم ذر به حقایق اشراف داشته، آیینه بوده، جهاننما بوده، بعد که گرفتار تن شده این تن غبار او شده، حجاب او شده است. تا تعلّقات جسمانی به کلّی از این عالم گسسته نشود روح گرفتار قفس است، روح گرفتار پرده و حجاب و غبار است و این در اثر ریاضتهای مشروع که انسان دلخواه خود را به تدریج ترک کند و هر کاری میکند فقط برای خدا باشد، جنبهی عبودیّت داشته باشد، خدای منّان این حجاب را به نور مبدّل میکند، شفاف میکند و مانعیّتی نسبت به روح پیدا نمیکند. لکن بعضی
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد
اتّصال به عالم معنا
بعضی نسیمهایی در مسیر زندگی مثل گرفتن برق اینها را گرفته و اینها را با عالم معنا مرتبط کرده است، اینها هم کم نیستند. چطور شده که ملّا قلی جولا سراغ مرحوم آیت الله سیّد علی شوشتری را گرفته، سیّد علی تا آن وقت دنبال مسائل سیر و سلوک نبوده، مثل همهی علمایی که با علوم رسمی سر و کار دارند یک ملّای به تمام معنا بوده، رتق و فتق میکرده، شئون اجتماعی داشته است. ولی ملّا قلی جولا میآید و با یکی دو برخورد او را از اینجا میکَند و همهی تعلّقات او را نسبت به اینجا قطع میکند، وقتی منقطع شد میگوید حالا به نجف برو و بعد از ۷۰ روز در وادی السّلام منتظر من باش.
مرحوم سیّد علی شوشتری میگوید که من به نجف مشرّف شدم در وادی السّلام در روز موعود منتظر بودم یک وقت دیدم ملّا قلی جولا پیش من است، امّا آنچه مسلّم است از اطراف من نیامد، حواس من بود که از جلوی روی من یا از طرف راست یا از طرف چپ یا از پشت سر توجّه داشتم، ولی دیدم هست، آنجا ظاهر شد. بعد در آنجا کلیدهایی را داد و مرحوم سیّد علی شوشتری را ساخت، تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
از ویژگیهای یاران امام حسین (علیه السّلام)
یاران وجود نازنین سالار شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسین چند گروه هستند، یک عدّه قرّاء قرآن هستند، صحابی پیغمبر هستند، نفس رسول الله به اینها خورده، اهل تهجّد هستند، حتّی شبها تا به صبح سورههای طویل قرآن را در نماز شب خود میخواندند، مثل بریر، مثل حبیب بن مظاهر، مثل مسلم بن عوسجه.
اینها اوتاد بودند، اولیاء بودند، پیغمبر دیده بودند، با علی همنفس شده بودند، اهل مراقبه بودند. اگر اینها از آگاهیهای غیبی سهمی دارند عجیب نیست، اگر اینها دیوانهی حسین هستند عجیب نیست.
تأثیر یک معجزه
امّا حضرت سیّد الشّهداء در مسیر خود به یک جایی برخورد میکند میبیند یک چادری آنجا برپا است، داخل چادر تشریف میبرند میبینند یک پیرزنی با یک خانم جوانی اینجا زندگی میکنند. حضرت حال آنها را میپرسند عرضه میدارند که ما گرفتار بیآبی هستیم و پسر ما برای بیابان رفته ولی سخت در عسرت هستیم. آقا سیّد الشّهداء (علیه السّلام) پشت خیمه تشریف میآوردند با دست مبارک خود این خاک را دستی میزنند مقداری این طرف و آن طرف میکنند چشمه میجوشد و به این خانم میگویند به وهب بگو حسین بود عازم کربلا بود و فرمود من در کربلا منتظر شما هستم.
وهب نصرانی بود مسلمان نبود ولی وقتی از صحرا آمد دید که چشمهای جاری است از مادر خود سؤال کرد که این چشمه را چه کسی کنده است؟ گفت: این چشمه کندنی نبود معجزه بود، آقایی آمد و خود را حسین معرّفی کرد، اسم شما را هم میدانست، فرمود من عازم کربلا هستم به وهب بگو که من در کربلا منتظر ایشان هستم. وهب آمد سر از پا نمیشناخت، گفت: خداحافظ من کربلایی هستم، من به کربلا رفتم. امّا این مادر و این خانم یعنی همسر، عروس امام حسین را دیده بودند ولی وهب که اصلاً امام حسین را ندیده، اثر امام حسین را دید که یک چشمهای جاری شده، لکن این دو خانم دیده بودند، جمال نورانی او را دیده بودند، وجود نازنین عرشی او را زیارت کرده بودند و با چشم خود که با دست مبارک ایشان چشمهای بیرون آمد دیده بودند. گفتند: مگر ما از تو جدا میشویم؟ اگر تو کربلایی هستی ما هم کربلایی هستیم.
یک خانوادهای که مجموعاً سابقهی مسلمانی ندارند چه شده است که حضرت سیّد الشّهداء میآید و بدون اینکه برخورد فیزیکی با او داشته باشد اینطور دل او را میبرد و او را به دنبال خود میکشاند؟ این آقا و آن مادر و آن عروس همه کربلایی میشوند و به کجاها که نمیرسند. اینها یک جذبههایی است «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[۴].
محبّت صالحین
یکی از مسائلی که در عالم سیر و سلوک و مسائل باطنی قابل توجّه است محبّت صالحین است، انسان به افراد کامل علاقه داشته باشد، «أُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَ لَستُ مِنهُم»[۵]، صالحین را دوست دارند گرچه از آنها نیستند. محبّت کششی است که دیر یا زود انسان را با محبوب وصل میکند، گاهی در عمق جان خود مشترکاتی دارد ولی کشف نشده، خودش خودش را کشف نکرده، کارشناس، گوهرشناس همین که نگاه میکند میفهمد این از جنس خود او است.
گوهری از نور الهی
افرادی هستند ظواهر خوبی دارند ولی ائمّه خیلی به آنها اهمّیّت ندادهاند، دیدهاند این جنس جنس خوبی نیست، آنها را جا گذاشتهاند، به بهانههایی از خود دور کردهاند. امّا اگر انسان در کُون خود، در وجود خود، در اعماق جان خود گوهری از نور الهی داشته باشد که در گنجینهی صفات الهی ارزشها آنجا تمرکز دارد، هر صفتی از صفات حق یک دریایی از گنجینههای ارزش است. اگر بندهی خدایی یکی از این صفات را داشته باشد ولو آلودگیهای فراوانی هم برای او پیش آمده باشد کسی که صاحب آن گوهر و گوهرشناس این گوهر است اگر او در لجن هم افتاده باشد او را بیرون میکشد. میگوید این جنس خود ما است، این را نمیگذارند در لجن بماند، در لجن افتادن برای او تحمیل است. امّا افرادی که گوهر وجود آنها خراب است، فلز آنها خراب است، خباثت طینت دارند، اینها را با همهی مقدّمات هم، با همهی رموز تربیتی هم بخواهند بیاورند میآید ولی جا میماند، در مواقع امتحان همراه نمیآید. بزرگان که میگویند استاد لازم است برای اینکه استاد گوهرشناس است، جنس خود را میشناسد.
تنها ۷۲ نفر مجذوب سیّد الشّهداء شدند
حضرت سیّد الشّهداء مدینه را ترک گفت در مکّهی مکرّمه آمد پنج ماه اقامت کرد، در این پنج ماه آقا امام جماعت مسجد الحرام بودند و اشخاص در موسم عمره، به خصوص در ماه رمضان از قدیم رسم بوده مسلمانان عمرهی رمضانیّه به عمل میآوردند و در این ایّام عمرهی رمضانیّه افراد فراوانی آمدند با امام حسین نماز خواندند، پای صحبت حضرت سیّد الشّهداء نشستند. امام حسین (علیه السّلام) از همان مکّهی مکرّمه در دوران اقامت پنج ماههی خود نامههایی به اطراف با پیک فرستادهاند، به بصره نامه نوشتهاند، به کوفه نامه نوشتهاند، به یمن نامه نوشتهاند، به بعضی قبائل نامه نوشتهاند.
امّا این همه جمعیّتی که نفس امام حسین به آنها خورده یا کتابت امام حسین، مرقومهی حضرت سیّد الشّهداء به آنها رسیده، فقط ۷۲ نفر بودند که اینها مجذوب حضرت سیّد الشّهداء شدند.
رگ رگست این آب شیرین آب شور در خلایق میرود تا نفخ سور
گناه موجب تاریکی دل میشود
سعی کنیم گوهر ما خراب نشود، سعی کنیم ذات ما بد نشود، جنس ما خراب نشود. جنس بعضی ذاتاً خراب است. شیطان بدجنس بود، شیطان را گناه خراب نکرد شیطان خراب بود، این تمرّد خرابی او را نشان داد. امّا بعضی مثل شیطان نیستند که خرابی جنسی داشته باشند، خبث طینت داشته باشند، اینها انسانهای خوبی هستند لکن اهل رعایت نیستند، با این و آن رفت و آمد میکند رنگ دوست میگیرد، رنگ محیط میگیرد، حرامخوری جنس او را خراب میکند، هوا و هوس ذات او را عوض میکند. لذا هشداری که ائمّه به ما دادهاند فرمودهاند گناه نکنید، اگر گناهی پیش آمد سعی کنید گناه بدون توبه را ملائکه از شما بالا نبرند.
کثرت گناهان باعث سنگدل شدن است
اگر خدایی ناخواسته آلوده شدید بلافاصله توبه در نامهی عمل خود بنویسید، پشیمان شوید، عذرخواهی کنید. یکی از اسباب قسوت قلب، سنگ دل شدن، سخت دل شدن «الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ» است، انسان وقتی گناه میکند هنوز این را پاک نکرده گناه بعدی میآید، هنوز این را نشسته گناه سوم میآید. از این انباشت گناه خداوند منّان دو تعبیر دارد یک جا میفرماید «وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»[۶]، این گناهان یکی بعد از دیگری همینطور توسعه پیدا میکند تا اینکه خطیئهی گناهان او او را در حیطهی خود میگیرد. یعنی دیگر روزنهای در دل او باقی نمیماند، اوّل یک پردهی کوچک بود یک قسمت از روزنهی دل را گرفته بود، گناه بعدی آمد پردهای را کنار آن زد، گناه سوم یک پرده کنار آن زد، به تدریج آن چنان فضای دل محجوب شد حالا که نور میتابد حتّی سر سوزنی به دل نمیرسد، دل در تاریکی میماند.
جلوگیری از انباشته شدن گناه
این «أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ» است. لذا کسانی که زیاد گناه میکنند خدا به اینها هم گفته، خدای متعال دوست دارد کسی که زیاد گناه میکند زیاد هم توبه کند، چه اینکه خدا خود توّاب است، شما هم توّاب باشید، نگویید از ما گذشت دیگر نمیتوانیم پاک شویم، چرا میشود. شما تلاش خود را بکنید، هر وقت آلوده شدید خود را به یک طبیبی برسانید، دارویی بگیرید، یک بمباران شیمیایی نسبت به این گناه خود داشته باشید، با یک روزهای، با یک حسناتی، با یک سیم وصل کردن به ائمّهی اطهار، با یک گریهی در مجلس امام حسین (علیه السّلام) دارو مصرف کنید، نگذارید این گناهی را که کردید بماند و گناه روی گناه بنشیند و نتیجهی آن «وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ» شود که تمام وجود شما را احاطه کند.
عاقبت کثرت گناه
آیهای که به محضر شما تقدیم شد در آن آیه «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنََََ»[۷]، گناه وقتی زیاد شد انسان مبتلا به دو غدّهی سرطانی میشود، یکی آیات الهی را تکذیب میکند، معجزات را تکذیب میکند، کرامات را تکذیب میکند، میگوید اینکه امام حسین شفا میدهد چه مزخرفاتی است؟! از کجا آوردهاید؟ امام حسین مرده و رفته، از مرده حاجت خواستن؟! واقعیّات عالم را تکذیب میکند بعد هم شروع به مسخره کردن میکند. همین بلایی که دامن وهّابیت را گرفته که هم اهل تکذیب هستند و هم اهل استهزاء هستند، اینها را قرآن کریم نتیجهی کثرت گناه معرّفی میکند، «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ».
آبروداری از صفات عالیه
امّا اگر کسی در زندگی مردانگیهایی داشته باشد، ایثار و نثاری داشته باشد، نه برای مردم ذاتی او باشد، این صفت الهی در وجود او است، کار او این است که آبروداری میکند، از خیلی افراد نقطه ضعف سراغ دارد ولی اگر سر از تن او جدا کنی ممکن نیست راز دوست خود را افشاء کند، این صفت از صفات عالیه است.
در روایات داریم پروردگار متعال بعضی از بندگان خود را روز قیامت به احدی اجازه نمیدهد که پروندهی اینها را باز کنند و در صحنهی علنی دادگاه برای آن تشکیل شود و سؤال و جواب شود، خدای متعال به انبیاء جواز نمیدهد که پروندهی اینها را باز کنند، ملائکه مجاز نیستند، خدا میگوید حساب این بندهی من با من است. خدا در محکمهی عدل او را خصوصی، دادگاه غیر علنی برای او تشکیل میدهد و در آن دادگاه غیر علنی تمام گناهانی که در طول عمر در پروندهی عمل او نوشته شده و عین عمل زنده است، تمام اعمال خیر ما و اعمال شرّ ما حیات دارد. در حدیثی نبیّ مکرّم اسلام به قیس بن عاصم توصیه فرمودند: انسان مسافر دوست دارد تو مسافر سفر مرگ هستی عمل تو دوست تو است، آن وقت که تو میمیری عمل تو زنده است.
اعمالی که زنده میشوند
«فَإِنْ کَانَ کَرِیماً أَکْرَمَکَ وَ إِنْ کَانَ لَئِیماً أَسْلَمَکَ»[۸]، اگر عمل تو کریم بود اعمال باارزش داشتی آنجا میآید تو را احترام میکند، اکرام میکند، کاری از تو ساخته نیست ولی دوست تو زنده است، پرتلاش و پویا است، چراغ منزل آخرت تو است، سفرهی زندگی تو در آنجا است. اعمال خیر انجام دهید که عمل شما زنده است آن روزی که شما مردهاید عمل زندهی شما برای شما کار میکند. امّا اگر خدای ناخواسته عمل شما لئیم بود، عمل شما بد بود، پست بود، رذیلانه بود، این انسان پست خود احترام ندارد تا به دوست خود احترام کند، بد دهن است. «لَا یُبَالِی بِمَا قَالَ وَ لَا مَا قِیلَ فِیهِ»[۹]. خود او مهم است که به مردم چه میگوید، نیش زبان میزند، تهمت میزند، ناسزا میگوید و دیگران هم به او ناسزا بگویند هیچ برای او مهم نیست. چنین انسانی را اراذل و اوباش میگویند، انسانهای لئیم و پست میگویند.
عمل انسان هم همینطور است، گناهان انسان لئیم هستند و وقتی ما میمیریم گناه زنده است و چون زنده است در کنار ما است چون خود پست است به ما در آنجا اهانت میکند، به ما آنجا اهمّیّتی نمیدهد.
بنابراین انسان اگر اهل مراقبه بود و از گناهانی که بنا است آنجا نیش او باشند فرار کرد، از درنده باید فرار کرد، از گزنده باید فرار کرد، از مار و عقرب باید فرار کرد و انسانی که در زندگی این مراقبت را دارد به مرحلهی یقین میرسد آنجا هم اطراف او انسانهای کریمی هستند، عناصر محترمی هستند احترام میکنند، این یک نکته است.
پاداش آبروداری بنده در قیامت، حفظ اسرار او توسط خداوند است
نکتهی بعدی ملکات انسان است نه اعمال انسان، ملکات انسان است. خداوند منّان در قیامت وقتی اعمال زندهی او را در پروندهی او نشان میدهد همه را اعتراف میکند سر او پایین است، خدای متعال وقتی اقرار نسبت به همهی گناهان او گرفت میگوید تو یک صفتی داشتی و آن این بود که آبروی بندگان من را حفظ میکردی.
حواس تو بود اگر جایی میدیدی کسی در معرض بیآبرویی است آبروداری میکردی. این ستّار العیوب بودن، حفظ آبرو کردن، به قدری برای انسان در عوالم غیب کارساز است که پروردگار متعال در صحنهی قیامت که اوّلین و آخرین در دادگاه آنجا حضور دارند و همه در دادگاه علنی محاکمه میشوند، خدا کسی که صفت ستّاریّت را از خدا در وجود خود نهادینه کرده است اجازهی اشراف به احدی از انبیاء و ملکه و ائمّه هم نمیدهد، ذات احدیّت خود در خلوت دادگاه غیر علنی تشکیل میدهد، وقتی از او اقرار گرفت آنگاه میگوید به خاطر ستّاریّت تو من هم پوشاندم و همهی گناهان تو را بخشیدم.
نتیجهی جوانمردگی و مردانگی در آخرت
چنین اثری در ملکات عالیه و صفات عالیه وجود دارد. مرحوم طیّب انسان مقدّس مآبی نبوده، انسان نماز شب خوانی نبوده، لکن مردانگیهایی داشته، دادرسیهایی داشته، جوانمردیهایی داشته که خدا به او یقین داده بود. اگر اهل یقین نبود وقتی تهدید کردند یا بگو امام من را تحریک کرده، از او پول گرفتهام بر علیه شاه تظاهرات کردهام یا تو را اعدام میکنیم، گفت اعدام خود را قبول میکنم امّا به مرجع تقلید خود تهمت نمیزنم. کسی اهل یقین نباشد که حاضر به مرگ خود نمیشود، انسان سرشناسی هم بود اگر تسلیم میشد از او حمایت میکردند چون نوچههای زیادی داشت، صاحب قدرت بود، صاحب نفوذ بود. یکی از مسائلی که جناب طیّب حاج رضایی را طیّب کرد به مقام شهادت رساند، یکی مسئلهی ملکات او بوده است. گفتند که در عالم رویا بعضی از صلحاء دیده بودند دو قصری که قابل توصیف نیست در اختیار ایشان است، پرسیده بودند این قصرها را در برابر شهادت به تو دادهاند؟ گفته بود: خیر، انسان با شهادت خیلی بالاتر از اینها به دست میآورد.
سیّدی را در زمستان دیدم که کنار خیابان با زن و فرزند خود اثاث خود را آنجا گذاشته و سرگردان است، گفتم: چرا اینجا هستی؟ گفت: موجر هستم چون اجاره نداشتم بپردازم از خانه من را بیرون کرده، جایی ندارم بروم. این سیّد را روی دوش خود گذاشته بود و زن و فرزند او را همراه خود به خانه آورد تا بیخانمان بود در خانهی خود نگه داشته بود، نوچههای خود را جمع کرده بود برای او خانه خریده بود. گفته بود این دو قصر برای دادرسی آن سیّد بود. انسان مرد باشد، درد جامعه را نتواند تحمّل کند، غیرت داشته باشد افتادهها را بلند کند، این انسان را با یقین از دنیا میبرد و چیزی هم که اوج طیّب بود این بود که هر کاره بود بود امّا ایّام عزای حضرت سیّد الشّهداء دستهی طیّب یک عالم و آهنگ خاصّ خود را داشت، دستهی طیّب هم در تهران هم در قم میرفتند. این اتّصال به امام حسین، این خادمی امام حسین انسان را عاقبت به خیر میکند.
روضهی حضرت علی اصغر(علیه السّلام)
حضرت علیّ اصغر باب الحوائج است هر شب هم روضهی علیّ اصغر خوانده شود باز هم کم است. خدا حرمله را لعنت کند سه تیر آماده کرده بود هر سه تیر او به هدف خورد، یک تیر به گلوی حضرت علیّ اصغر زد که این گلوی نازک را گوش تا گوش پاره کرد و حضرت ابی عبد الله الحسین را داغدار کرد و امام حسین (علیه السّلام) در برابر رباب خجالت میکشید. میگویند امام حسین (علیه السّلام) سه مرتبه تا جلوی خیمه آمد امّا مادر بیچاره را چشم به راه دید نتوانست قنداقهی خونین را تحویل مادر بدهد. پشت خیمه آمد تنها شهیدی که امام حسین خود او را دفن کرده علیّ اصغر است، پشت خیمه با نوک شمشیر قبر کوچکی برای او آماده کرد. من سند آن را ندیدم ولی میگویند وقتی حضرت سیّد الشّهداء این گل پرپر خود را میخواست زیر خاک بگذارد رباب دوان دوان آمد آقا اجازه بده بچّهی خود را ببوسم. تیر دوم او کنار نهر علقمه چشم اباالفضل را هدف قرار داد، تیر سوم او به قلب امام حسین نشست.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– بحار الأنوار، ج ۹۴، ص ۳۱۷٫
[۳]– سورهی تکاثر، آیات ۵ و ۶٫
[۴]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۲۱٫
[۵]– امالی (للمفید)، ص ۱۵۲٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۸۱٫
[۷]– سورهی روم، آیه ۱۰٫
[۸]– امالی (للصدوق)، ص ۳٫
[۹]– وسائل الشّیعه، ج ۱۷، ص ۴۱۸٫
پاسخ دهید