فلاح و پیروزی همیشگی امام حسین علیه السلام

«کَتَبَ اللَّهُ لَأغلِبَنَّ أنا وَرُسُلی إنّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ».[۱]

از سیّد الشّهداء (علیه الصّلاه و السّلام) نامه‌ی مختصری است که از کربلا به مدینه برای برادر خود محمّد حنفیفه ارسال فرمودند. «مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ … مَنْ لَحِقَ بِی اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ یَلْحَقْ بِی لَمْ یُدْرِکِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ»[۲]

????? ?? ??????? ???? ?????? ?????? ???? ?????

مسئله‌ی قیام حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام و نهضت خونین این بزرگوار موضوع بحث این جلسه ماست. جریان نفاق و کفر موقع درگیری و شهادت امام حسین علیه السلام، ظاهربینانه فکر می‌کردند پیروز شدند و مانع بزرگی را از سر راه قدرت و چپاول خود برداشتند. امّا سیّد الشّهداء و یاران امام حسین علیه السلام از ابتدا، همه و همه، با اطمینان و یقین به این‌که این حرکت، حرکت پیروز است و در این جریان شکست راه ندارد، با این شعار و با این منش سیر خود را ادامه دادند و هر چه به شهادت نزدیکتر می‌شدند، نشاط آن‌ها بیشتر، چهره‌های آن‌ها برافروخته‌تر و نورانیّت و جلال آن‌ها چشمگیرتر می شد. تا آنجا که در گودی قتلگاه هم سرود رضا و اعلام موفّقیّت در این حرکت خونین سر دادند.

در قرآن شریف آیاتی است، در سوره‌ی مبارکه‌ی صافات فرمود: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ»[۳] بعد فرمود: «إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ»[۴] کسانی که سفیر خدا هستند، پیک خدا هستند، مأموریّت نجات از جانب خدا برای خلق خدا دارند، این‌ها «لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» فقط این گروه هستند که مورد نصرت حضرت حق، سبحانه و تعالی قرار می‌گیرند.

این آیه‌ی کریمه‌ای که تلاوت کردیم، در سوره‌ی مبارکه‌ی مجادله است: «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی‏»[۵] وقتی خدا می‌گوید چیزی را نوشتیم، حاکی از این است که مشیّت پروردگار متعال و اراده‌ی قطعی بر این تعلّق گرفته است و جای هیچ نوع تردید نیست. «کَتَبَ اللَّهُ» خدا نوشته است، چیزی که به ثبت رسیده است دیگر نمی‌شود کاری کرد. خدا مقرر فرموده است، مقدّر فرموده است، نوشته است: «لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی» ذات ربّوبی من و رسلم قطعاً پیروز هستید. «إنّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ» خود این دو صفت نشانه‌ی این است که هیچ‌گاه کسی نمی‌تواند با خدا مبارزه کند. «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ»[۶] هر کس با حق درگیر شود نابود می‌شود.

” خدا مقرر فرموده است، مقدّر فرموده است، نوشته است: «لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی» ذات ربّوبی من و رسلم قطعاً پیروز هستید. «إنّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ» خود این دو صفت نشانه‌ی این است که هیچ‌گاه کسی نمی‌تواند با خدا مبارزه کند. «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ» هر کس با حق درگیر شود نابود می‌شود “

در تبیین این‌که جریان حق همیشه پیروز است و حرکت امام حسین علیه السلام یک حرکت پیروز من البدو إلی الختم بود؛ و همه جا هم شعار شهدا، شعار پیروزی بوده است، هم اسراء بشارت پیروزی را دیار به دیار با خود حمل کردند تا در شام، پرچم پیروزی را بر قلّه‌ی تاریخ نصب کردند؛ و سه ساله‌ای را با عنوان علامت پیروزی در آن‌جا برای دل‌های عالمیان شکارچی قرار دادند، باب الحوائج قرار دادند؛ و طولی نکشید که کسانی که خود را پیروز می‌دانستند، هیچ اثر و خبری از آن‌ها باقی نماند. امروز از یزید و معاویه نه قبری است، نه مزاری است؛ امّا قبر شریف سه ساله‌ی امام حسین (علیه السّلام) می‌درخشد و صدها انسان حاضر هستند جان خود را برای حفظ حرم این بی بی فدا کنند.

***

 

رابطه عبودیّت و پیروزی

تبیین جریان پیروزی حق بر باطل از چند زاویه قابل ملاحظه و مطالعه است. یکی این‌که انسان اگر هدف آفرینش را یافته باشد، انسان هر چه به آن هدف نزدیک می‌شود پیروز است. در ظاهر فقیر باشد یا غنی باشد، به قدرت برسد، رئیس شود، وزیر شود یا دربان و جاروکش باشد، فرق نمی‌کند. کسانی که به مقام عبودیّت رسیدند، پیروز جهان هستند؛ و کسانی که گرفتار هوا و هوس شدند، این‌ها شکست خوردگان و زمین‌گیرهای عالم هستند.

لذا قرآن کریم در سوره‌ی مبارکه‌ی والشّمس با ۱۱ قسم می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[۷] قسم خدا آن هم با تکرار است: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»

” فقیر باشد یا غنی باشد، به قدرت برسد، رئیس شود، وزیر شود یا دربان و جاروکش باشد، فرق نمی‌کند. کسانی که به مقام عبودیّت رسیدند، پیروز جهان هستند؛ و کسانی که گرفتار هوا و هوس شدند، این‌ها شکست خوردگان و زمین‌گیرهای عالم هستند “

گاهی خود من به قدری از دست بعضی مسئولین و مدیران ناراحت می‌شوم! رئیس شده است، سر سفره‌ی شهدا رئیس شده است، به جایی رسیده است، امانت‌دار شده است؛ ولی آن‌چنان ژست شاهی دارد که جواب تلفن را هم نمی‌دهد، ارتباط انسانی ندارد، خود را بزرگ می‌بیند. کسی که بزرگی او به میز و به موقعیّت ظاهری است، بدانید که خیلی کوچک است، اصلاً بزرگ نیست. آن کسی بزرگ است که خدا او را بزرگ کرده است و خدا بندگی را بزرگ کرده است. خدا طاعت حق را بزرگ شمرده است. لذا «أَنَّ العِزَّهُ للَّه و لِرسُولِه وَ للِمُؤمنین»[۸]

گاهی پیروزی مقطعی است و شکست در آن وجود دارد. امّا پیروزی قطعی، پیروزی است که شکست ندارد، عقب‌گرد ندارد. خدا قسم می‌خورد آن هم تکرار می‌کند، با قطع تأکید می‌کند که فلاح، پیروزی و ظفر برای کسی است که تزکیّه‌ی نفس کرده است، ظواهر زندگی را کنار گذاشته است، گرفتار این عالَم پَست و رذل نیست، اسیر نیست. نه اسیر شهوت است، نه اسیر شهرت است و نه اسیر قدرت است. یک انسان آزاده به فلاح رسیده است.

***

????? ?? ??????? ???? ?????? ?????? ???? ?????

هدف و مقصد اصلی یک عبد

مسیر فلاح و پیروزی را هم خداوند منّان در آیات متعدّد قرآن، از جمله سوره‌ی مبارکه‌ی مؤمنون «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * … * وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[۹] این‌ها جلوه‌های پیروزی یک انسان است که در مسیر کمال آدمی حرکت کرده است و منتهی الیه حرکت او هم این است که به خدا برسد، به ملاقات حق نائل شود و خدا او را بپذیرد، مقام عند ربّی پیدا کند.

” منتهی الیه حرکت او هم این است که به خدا برسد، به ملاقات حق نائل شود و خدا او را بپذیرد، مقام عند ربّی پیدا کند. چنین انسانی به بهشت و ماسوی هم با دید هدف و مقصد نگاه نمی‌کند، خود را بهشت آفرین می‌بیند، خود را بالاتر از بهشت می‌بیند، لذا تنها برای قرب به خداوند متعال کوشش می کند “

چنین انسانی به بهشت و ماسوی هم با دید هدف و مقصد نگاه نمی‌کند، خود را بهشت آفرین می‌بیند، خود را بالاتر از بهشت می‌بیند، لذا تنها برای قرب به خداوند متعال کوشش می کند. آیاتی که در مورد شهدا و متّقین هست، خدای متعال نمی‌گوید که شهید به بهشت می‌رود، می‌فرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[۱۰] این مقام عند ربّی خدا که پس و پیش ندارد، خدا که ماده نیست: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ»[۱۱]

شهید که مقام عند ربّی پیدا می‌کند، یعنی صبغهَ الله برای او حاصل شده است، رنگ خدا گرفته است، بی‌مرز شده است، بی‌ساحل شده است، لازمان و لا مکان شده است، بر همه‌ی عالَم اشراف دارد، طیران دارد، نفوذ دارد، اقتدار او اقتدار الهی است، در کرسی کن فیکون نشسته است.

خدای متعال در مورد اهل تقوا هم فرمود: «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[۱۲] این‌ها به مقام عندیّت می‌رسند، مظهریّت برای صفات جلال و جمال پیدا می‌کنند. این عالم را با همه‌ی وسعتی که دارد حقیر می شمارند و تنها به رضای محبوب می اندیشند.

وسعت این عالم به قدری است که کسی نه تنها تمام کتاب کائنات و عالَم امکان را ندیده است، بلکه نه صفحه‌ی اوّل و نه صفحه‌ی آخر آن را ندیده است. با همه‌ی وسعتی که این عالم دارد، خدای متعال در ارزیابی عرشی خود می فرماید: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ»[۱۳]

کسی که خود را به قلیل بفروشد بی‌ارزش می‌شود. آدمی که عمر خود را داده است، پول ذخیره کرده است، عمر خود را داده است چند سال ریاست کرده است، قیافه گرفته است، ژست گرفته است، بداخلاقی کرده است، نامردمی کرده است، ریا کرده است، تزویر کرده است، خود را پراز لجن کرده است، حالا موقع رفتن ملائکه از پس و پیش او را با کتک می‌برند. این چه پیروزی است؟ این فرعون‌ها، این قارون‌ها چه فلاح و ظفری یافته اند؟ «الدُّنْیَا جِیفَهٌ وَ طَالِبُهَا کِلَابٌ»[۱۴] دنیا جیفه و مردار است.

دنیا طلبانی که به جان یکدیگر می‌افتند، رقابت‌های سیاسی غیر دینی دارند، غیر مخلصانه دارند، انحصار طلبی دارند، می‌خواهند گروه و جریان خود را بر مردم تحمیل کنند، تکلیف آن‌ها با این حدیث شریف روشن است.

***

????? ?? ??????? ???? ???? ?? ?????? ???? ?????

فلسفه آفرینش عالَم، یافتن قدرت و علم خداوند

نکته‌ی بعدی در مصاف حقّ و باطل؛ شما ملاحظه می‌کنید انبیایی که با طاغوت‌ها مواجه بودند، همیشه با نصرت الهی ظفر یافتند. خداوند منّان در طول تاریخ، در همین دنیا به ایشان نصرت داد، طوفانی که برای مخالفین حضرت نوح علیه السلام پیش آورد و طاغوتیان را سرنگون کرد را ببینید. کسانی که با نوح علیه السلام بودند اهل نجات شدند، کشتی‌نشین شدند و در کشتی نجات حضرت نوح علیه السلام افتخار پیدا کردند. ایشان بودند که با دست غیب آشنا شدند و بر خلاف همه‌ی مجاری طبیعت، قدرت خدا را یافتند. مهم همین است که انسان قدرت خدا را بیابد، هدف خلقت همین است. «اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً»[۱۵]

خدای متعال می‌فرماید فلسفه‌ی آفرینش همه‌ی عالم، کتاب تو است؛ من نوشتم که تو بخوانی. این عالَم با تمام ظرفیت هایش مدرسه‌ی توست که آوردم در این‌جا عالِم شوی، تا به دو چیز علم پیدا کنی، یکی به قدرت خدا برسی، یکی به علم الهی واقف شوی: أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً.

***

رمز پیروزی سیّد الشّهداء علیه السّلام

امّا رمز پیروزی سیّد الشّهداء (علیه الصّلاه و السّلام) با دیگران فرق دارد. امام حسین (علیه السّلام) تافته‌ی جدا بافته است، دلبر انبیاء است، دلدار عارفان دل شده است! اکسیری است که هر عاشقی با اکسیر حسین علیه السلام توانسته عشق را معنا کند، ایثار را ترجمه کند، نثار را عملی کند و فنا را با جذبه‌های حسینی به دست بیاورد.  

أبی عبدالله الحسین علیه السلام اهدافی را که در بیانات خود از ابتدای حرکتشان تا گودی قتلگاه بیان داشتند، این نکته را به ما می فهماند که حسین علیه السلام کسی است که همه‌ی ظرفیّت خود را وقف اجرای مأموریّت خدا کرده است. در همراهی حضرت، عدّه‌ای تا کربلا رسالت داشتند، عدّه‌ای از کربلا به بعد. بازماندگان کربلا، یک گروه و شبکه‌ی منسجم تبلیغی بودند، که وظیفه داشتند اهداف قیام خونین حضرت را به گوش عالمیان برسانند و راه و نهضت حسینی را ادامه دهند.

او در هر زمانی، در هر زمینی، با ملک الموت ملاقات کند: «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ‏»[۱۶] چون هیچ‌گاه غافل نبوده است، هیچ‌گاه مست نبوده است، هیچ‌گاه ناسی نبوده است، ساهی نبوده است. حواس او همیشه جمع بود که عالَم محضر خدا است و من سر سفره‌ی حق تعالی هستم، من بارقه‌ی عرش هستم، من روح خدا هستم، من دم الهی هستم؛ و این دم، دم گرمی است.

بشر در مقام خلیفۀ الهی است. فردای قیامت پشیمان خواهد شد و از خود خواهد پرسید: چرا با امور مادّی این دم را منجمد کردم؟ چرا خاموش شدم؟ چرا از حرکت باز ماندم؟ چرا سیر عرشی نکردم؟ «یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فی‏ جَنْبِ اللَّهِ»[۱۷] فریاد آدم در روز قیامت بلند می‌شود، حسرت می‌خورد چه سرمایه‌ای داشتم، چه فرصت‌هایی داشتم، جوانی چه سرمایه‌ی بسیار با ارزشی بود که نمی‌توانستم با آن به دست بیاورم. ما می‌توانستیم آقای بهجت باشیم، ما می‌توانستیم ملّا حسین قلی همدانی باشیم. عمر ضایع کردیم، فراموش کردیم که کجا هستیم، فراموش کردیم که از کجا آمدیم، فراموش کردیم که به کجا می‌خواهیم برویم. هرگز فکر نکردیم که:

از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود            به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

حواس کسانی که جمع است، کسانی که «إِنَّا لِلّه» را باور کردند، خود را مُلک خدا دانستند، دائماً با خدا معامله کردند، دائماً کوشیدند خدا را، دائماً از خود رضا کنند، ایشان به مقامی می‌رسند که «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[۱۸]   

حسین علیه السلام یک لحظه به خود واگذاشته نشده است، حسین عبد خدا است، حسین در مقام تقرّب است، حسین علیه السلام مقام عند ربّی دارد، حسین علیه السلام مظهر خدا است، حسین علیه السلام اسماء حسنی پروردگار متعال است، لحظه‌ای از خدا غفلت نکرده است، خدا هم لحظه‌ای او را به خود وانگذاشته است. قیامش دانسته و مقتدرانه، برای خدا و در راه خدا، و به دستور خدا بوده است

این هدفی است که حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام از مبداء حرکت خود آن را تبیین کردند؛ و در رأس این هدف‌ها فرمودند: خدا به من دستور داده است. جدّ خود رسول الله صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را خواب دیدم به من فرموده است: «اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلًا»[۱۹] روح نهضت امام حسین علیه السلام همین یک جمله است.

او با مأموریّت الهی قیام کرد. حسین علیه السلام یک لحظه به خود واگذاشته نشده است، حسین عبد خدا است، حسین در مقام تقرّب است، حسین علیه السلام مقام عند ربّی دارد، حسین علیه السلام مظهر خدا است، حسین علیه السلام اسماء حسنی پروردگار متعال است، لحظه‌ای از خدا غفلت نکرده است، خدا هم لحظه‌ای او را به خود وانگذاشته است. قیامش دانسته و مقتدرانه، برای خدا و در راه خدا، و به دستور خدا بوده است. این‌ها «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»[۲۰] هستند. کار این‌ها دریافت امر خدا و اجرای دستور خدا بود. 

***

????? ?? ??????? ???? ?????? ?????? ???? ?????

اهداف نهضت حسینی   

پس از آن که روح نهضت امام حسین علیه السلام را دریافتیم، به بررسی اهداف نهضت حسینی می پردازیم:

۱٫ عدم سازش و ایستادگی در مقابل ظلم ظالم

بعد هم اهداف نهضت حسینی است که ما را ساخت، برای ما انقلاب درست کرد و کاخ‌نشینان دنیا را لرزاند. کاخ‌نشینان هراسی دارند، امام حسین علیه السلام آن‌ها را لرزانده است. این‌که من دست خود را به دست آن‌ها نمی‌دهم، خدا اجازه نداده است که مسلمان سلطه‌ی کافر و ظالم را پذیرا باشد. «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»[۲۱] امام حسین علیه السلام در عینیّت الگو شد و گفت من دست بیعت نمی‌دهم، من سازش نمی‌کنم، من از شعارهای خود کوتاه نمی‌آیم. من از مواضع خود عقب‌نشینی نمی‌کنم و لو به قیمت جان من باشد.

این یکی از اهداف نهضت حسینی است که اولاً در برابر ظلم ظالمان کوتاه ننشست، دوماً در مقابله‌ی با قدرت‌ها کسی که انقلاب حسینی کرده است، حسین‌وارانه نگران چیزی نخواهد بود. به این جیفه نچسبیده است، هر چه پیش آید خوش آید، ما مردانه زندگی می‌کنیم، عزّت خود را با هیچ چیز معامله نمی‌کنیم.

 

۲٫ مبارزه با فساد و لو به قیمت خون

نکته‌ی بعدی این بود که باید با فساد مبارزه کرد و لو به قیمت خون. گاهی فساد به قدری توسعه پیدا می‌کند، تعمیق پیدا می‌کند، که خون لازم دارد نه خون هر کسی، باید خون یک بزرگی باشد که این خون بسان دریایی باشد که عالَم را پوشش دهد، فوران داشته باشد، جوشش داشته باشد و ظالم را خفه کند و نابود کند، رسوا و شرمنده کند. پس گاهی جز با خون، فساد اصلاح نمی شود.

حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام فرمودند: عالَم را فساد گرفته است و یکی از مقاصد من اصلاح امور امّت و امر به معروف و نهی از منکر است. باز این هم که از نظر فقهی می گویند: در امر به معروف و نهی از منکر باید خوف و ضرر نباشد، کاملاً جای تأمّل و بحث است. این ضرر چه ضرری است؟ اگر انسان ضرر بدنی داشته باشد، ضرر آبرویی داشته باشد، ولی لازم باشد از دین حفاظت کند و اگر سکوت کند، هیچ چیزی نگوید، بدعت‌ها ریشه‌دار می‌شوند، فساد تعمیق پیدا می‌کند، نهادینه می‌شود، دیگر بعدها هیچ کسی نمی‌تواند از عهده‌ی آن بربیاد، در این‌جا آدم باید حیثیّت خود را، آبروی خود را حفظ کند؟!

امام حسین علیه السلام چگونه امر به معروف و نهی از منکر کرد؟ آیا امام حسین علیه السلام خواهش کرد، آیا امام حسین علیه السلام فقط منبر رفت و سخنرانی کرد؟ خیر، امر به معروف و نهی از منکر امام حسین علیه السلام نهضتی بود که خون خود را در جریان تاریخ، مایه‌ی تولید پاکی قرار داد و همیشه برای کافرها، برای فاسدها، برای مفسدها ایجاد مانع کرد. این هم یکی از اهداف بود.

 

۳٫ مبارزه با سکولارسیم ِ رواج یافته در جامعه

هدف سوم این بود: این‌ها بعد از پیغمبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله سکولار را رایج کردند و حکومتی را که باید دین، مرزهای حکومت و شاخصه‌های حاکم را معیّن کند، رها کردند. غدیر را پذیرا نشدند، امیرالمؤمنین علیه السلام را منزوی کردند و وقتی حکومت سکولار شد، حکومت گفت ما کاری به نماز نداریم، کاری به روزه نداریم، کاری به حلال و حرام بازار نداریم، کاری به رانت‌خواری و فساد نداریم، شئون الهی و اسلامی در جامعه رنگ می بازند.

در جامعه سکولار است که حکومت دین در مجاری حکومتی کمرنگ می‌ شود؛ و زن‌ها در دانشگاه با هر آرمی می‌خواهند بیایند، با هر بزکی می‌خواهند بیایند، با هر ظاهری می‌خواهند بیایند و اگر کسی مسئول شد، هر نوع معامله‌ای را بخواهد با خارج و داخل انجام دهد آزاد است. این نوع حرکت‌ها، مشروعیّت دادن به این‌ چیزها، خلاف اصول اسلام است.

امام حسین علیه السلام دید، سکولاریسم در حاکمیّت رواج گرفته است، مردم گرفتار اعتقادات سخیف شدند، این حکومت سر تا به پا، فاسد است، نه تنها خود فاسد است، بلکه مجاری فساد را در دنیا نیز توسعه داده است؛ و این حکومت در نظر مردم مشروعیّت دارد! در چنین فضایی، جز امام حسین علیه السلام کسی نمی توانست در طی یک جریان عملی، کفر و ظلم ایشان را ‌در عمل اثبات کند.

تبلیغات پر حجم بنی امیّه، با امکاناتی که داشتند، همیشه مردم را در یک بدعت و خوابی قرار داده بودند که حکومت اسلامی همین است! باید از ما اطاعت کنید. بنی امیّه نه تنها سکولار را در حکومت عملی کرده بود و در جامعه رواج داده بود، بلکه حتّی در امور فردی هم مردم سکولار ‌شده بودند. حاکمیّت خدا به کلّی منزوی گشته بود.

 امام حسین علیه السلام با یک حرکت تند… این‌جا هم جای اعتدال است؟! امام حسین علیه السلام معتدل نبود؟! امام حسین علیه السلام تندرو بود؟! افراطی بود؟! نه، در ذکر خدا هر چقدر می‌خواهید ذکر کنید، در عشق به خدا هر چقدر می‌خواهید عاشق باشید، در مقابله‌ی با ظالم هرچقدر پرفوران‌تر… این‌جا مرز حقّ و باطل مشخّص است. مگر باطل می‌تواند اهل مداهنه باشد: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ‏ * وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ * هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمیمٍ‏»[۲۲] اگر کسانی چنین مسئولیّت‌هایی داشتند، قرآن کریم می‌گوید زیر بار این‌ها نروید.

در این‌جا، سازش، عین اعتدال است، با کفر و باطل سازش، اصلاً چه معنایی دارد؟! بین حقّ و باطل آشتی ممکن است؟! کوتاه آمدن ممکن است؟! اما سیّدالشّهداء علیه السلام به ما راه اعتدال دینی را نشان نداد: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[۲۳]

***

پیروزی امام حسین علیه السلام در تمامی اهداف

و حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام در تمامی این اهداف به معنی واقعی کلمه پیروز شد. حتّی در زمانی که هنوز جریان عاشورا خاموش نشده است، زن و بچّه‌ی امام حسین علیه السلام اسیر هستند، بدن‌ها مانده است، این‌ها را اسیر بردند، در چنین فضایی، در شام، یزید اعلان پشیمانی کرد! یزیدی که «لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ»[۲۴] می‌گفت، از الحاد خود ابایی نداشت که اظهار کند، مجبور شد به ابن زیاد لعنت کند و گفت: من دستور کشتن را نداده بودم، آن‌جا فضای تبلیغاتی برای حضرت زینب سلام ‌الله علیها فراهم شد. این است که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام می‌فرمایند: «مَنْ لَحِقَ بِی مِنْکُمْ اسْتُشْهِدَ»[۲۵] هر که به ما بپیوندد شهید شده است، امّا هر کس جا بماند، او از فتح باز مانده است.

سیّدالشّهداء علیه السلام می‌فرمایند: «مَنْ لَحِقَ بِی مِنْکُمْ اسْتُشْهِدَ» هر که به ما بپیوندد شهید شده است، امّا هر کس جا بماند، او از فتح باز مانده است

ما گذرگاه‌های بسیار حسّاس در تاریخ اسلام داریم که هر کدام به نوبه‌ی خود اگر نبودند اسلام نبود، حق نبود، عدل نبود، حریّت نبود، اخلاق نبود، معنویّت نبود، عرفان نبود. یکی جنگ بدر است، در جنگ بدر نبی مکرم اسلام صلی الله ‌و ‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلم رسماً با خدای خود صحبت کرد، به خدا عرضه داشت: «إِنْ تُهْلِکْ هَذِهِ الْعِصَابَهَ لَمْ تُعْبَدْ بَعْدَهَا»[۲۶] خدایا من غصّه‌ی خود را نمی‌خورم، شکست من شکست نیست، زندگی شکست و پیروزی دارد، ولی این‌جا جایی نیست که ما شکست بخوریم. اگر ما این‌جا شکست خوردیم، اصلاً ریشه‌ی بندگی از بیخ و بن کنده می‌شود. «لَمْ تُعْبَدْ بَعْدَهَا» دل من برای بندگی تو می‌سوزد، دیگر کسی راه به تو پیدا نمی‌کند، عالَم در ظلمت محض کفر باقی می‌ماند. آن‌جا خدای منّان بر شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام و حمزه‌ی سیّدالشّهداء علیه السلام؛ و پایمردی‌های مولا، سه هزار ملک فرستاد و مسلمین با ۳۱۳ نفر، هزار نفر را مغلوب کردند.

***

????? ?? ??????? ???? ???? ?? ?????? ???? ?????

شجاعت و عبادت امام حسین و یاران ایشان علیهم السلام

بنابراین پیروزی امام حسین علیه السلام در چند جبهه است: امام حسین علیه السلام واقعاً جلوه‌های عرشی یک بنده را در این مسیر، برای کسانی که اهل دل هستند، اهل باطن هستند، اگر قدم به قدم دنبال امام حسین علیه السلام بروند، می بینند چه شاهکارهایی، چه زیبایی‌هایی امام حسین علیه السلام [خلق کرده است.]

اوّلین و آخرین، همه‌ی عرفا و همه‌ی خلوت‌نشین‌ها را جمع کنید و اعمالشان را با نماز شبِ شب عاشورای امام حسین علیه السلام و یاران او مقایسه کنید، -که در میان آتش و خون «لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ» بودند- خواهید دید اصلاً قابل مقایسه نیستند

اوّلین و آخرین، همه‌ی عرفا و همه‌ی خلوت‌نشین‌ها را جمع کنید و اعمالشان را با نماز شبِ شب عاشورای امام حسین علیه السلام و یاران او مقایسه کنید، -که در میان آتش و خون «لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ»[۲۷] بودند- خواهید دید اصلاً قابل مقایسه نیستند.

از این برجسته‌تر، او امام بود، همه‌ی این‌ها مرد بودند، اراده‌ی قوی داشتند، اصلاً به این فکر نبودند که این‌جا جبهه است، در احاطه‌ی دشمنان غدار و گرگ‌های خون‌خوار قرار گرفتند. کسانی که اسوه مهرورزی و محبّت هستند، گویا اصلاً زن و بچّه هم ندارند، این همه بچّه‌های تشنه، این همه زن‌های نگران در کنار آن‌ها، در نهایت آرامش، رکوع آن‌ها، سجده‌ی آن‌ها، مناجات آن‌ها، گریه‌ی آن‌ها در عالَم نظیر ندارد.

همان‌طور که شجاعت امام حسین علیه السلام در شرایط خود بی مانند بود، حتّی امیرالمؤمنین علیه السلام این زمینه را نداشت، فقط امام حسین علیه السلام بود که تشنگی داشت، زن و بچّه‌ی آواره داشت، داغ داشت، یک تنه بود، این همه دشمن داشت، انواع سلاح‌ها بر سر او ریخته ‌شد. آن‌چنان شجاعتی داشت که در عالَم نظیری برای شجاعت امام حسین علیه السلام یافت نمی شود. عبادت او هم در آن شرایط نظیر شجاعت او بود.

نماز شب حضرت زینب سلام ‌الله علیها در شب یازدهم، چیز عجیبی بود! این همه داغ دیده باشد، نماز شب را فراموش نکند!؟ نه نمازهای واجبش، نماز شب را هم فراموش نکند!

این‌ها پیروزی است، این بود که یاران امام حسین سلام ‌الله علیها می‌گفتند ای کاش کشته شویم، دوباره زنده شویم، باز هم کشته شویم. نمی‌گفتند کشته شویم به بهشت برویم، نمی‌گفتند برویم با حوریان هم آغوش شویم، اصلاً حرف این‌ چیزها نبود. خودِ شربت شهادت برای این‌ها آن‌چنان جاذبه داشت که حاضر بودند، همه‌ی ماسوی الله را از دست بدهند ولی یک نگاه امام حسین سلام ‌الله علیها را همراه خود داشته باشند.


[۱]– سوره‌ی مجادله، آیه ۲۱٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۸۷٫

[۳]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۷۱٫

[۴]– همان، آیه ۱۷۲٫

[۵]– سوره‌ی مجادله، آیه ۲۱٫

[۶]– بحار الأنوار، ج ‏۲، ص ۱۴۳٫

[۷]– سوره‌ی شمس، آیات ۹ و ۱۰٫

[۸]– شرح الشفاء، ج ‏۲، ص ۴۱۲٫

[۹]– سوره‌ی مومنون، آیات ۱تا ۳ و آیه ۸٫

[۱۰]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶۹٫

[۱۱]– سوره‌ی حدید، آیه ۳٫

[۱۲]– سوره‌ی قمر، آیات ۵۴ و ۵۵٫

[۱۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۷۷٫

[۱۴]– بحار الأنوار، ج ‏۸۴، ص ۲۸۹٫

[۱۵]– سوره‌ی طلاق، آیه ۱۲٫

[۱۶]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۰۰٫

[۱۷]– سوره‌ی زمر، آیه ۵۶٫ 

[۱۸]– سوره‌ی نور، آیه ۳۷٫

[۱۹]– بحار الأنوار، ج ‏۴۴، ص ۳۶۴٫

[۲۰]– سوره‌ی تحریم، آیه ۶٫

[۲۱]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۱٫

[۲۲]– سوره‌ی قلم، آیات ۹ تا ۱۱٫

[۲۳]– سوره‌ی فتح، آیه ۲۹٫

[۲۴]– الإحتجاج (للطبرسی)، ج ‏۲، ص .۳۰۷

[۲۵]–  بحار الأنوار، ج ‏۴۲، ص ۸۱٫

[۲۶]– همان، ج ‏۲۰، ص ۲۴۸٫

[۲۷]– الکافی، ج ‏۴، ص ۴۶۹٫