این مقاله به بررسی روایات تشبیه اوصیای پیامبر اکرم صل الله علیه وآله به نقبای بنی اسرائیل و همچنین امکان وجود معنایی فراتر از تساوی عددی برای این روایات، پرداخته و درصدد پاسخ به این پرسش برآمده است که آیا در این تشبیهات، تنها عدد دوازده، بار شباهت را به دوش می کشد یا آن که شباهت دیگری نیز بین مشبّه و مشبّهٌ به در میان است؟ برای پاسخ به این پرسش، با بررسی جایگاه نقبا در تورات و ریشه شناسی واژۀ «نقیب» در نسخه های کهن تورات به زبان های عبری، آرامی، سریانی و یونانی، گوهر معنایی «منتخب و منصوص الهی بودن نقیب»، واکاوی شده است. از این منظر، نشان داده خواهد شد که می توان «انتخابی، انتجابی و منصوص بودن از سوی خداوند» را ویژگی مشترک دو سوی تشبیه مذکور در روایات دانست. در انتها، شواهد دیگری برای این ادّعا ارائه خواهد شد؛ یعنی امور دوازده گانه ای که اگرچه در روایات بیان کنندۀ تعداد اوصیای پیامبر خاتم صل الله علیه وآله به کار نرفته اند، ولی دارای ویژگی منتجب بودن از جانب خداوندند.
حاصل این پژوهش، به فهم عمیق تر روایات تشبیه عددی انجامیده و جایگاه الهی ائمه و منصوص بودن آن ها را در منظومۀ فکری شیعه تقویت می کند. همچنین بر این واقعیت تأکید می ورزد که روایات دوازده وصی پیامبر اکرم، فقط بر امامان شیعه تطبیق می کند.
کلیدواژه ها: عدد دوازده، نقبای بنی اسرائیل، انتخاب، ائمۀ اثناعشر، اوصیاء دوازده گانه، تشبیه عددی، نسخه های کهن تورات.
مقدمه [۳]
در میراث حدیثی شیعه و اهل سنت، روایات متعدّدی به نقل از نبی اکرم صل الله علیه وآله وجود دارد که در آن ها، عدد خلفا و اوصیای پس از پیامبر خاتم به عدد نقبای بنی اسرائیل، اسباط بنی اسرائیل، حواریون حضرت مسیح و ماه های سال تشبیه شده است[۴]. از مجموعۀ این روایات، به روشنی می توان دوازده گانگی اوصیای پیامبر خاتم را دریافت؛ عددی که به صراحت در بیشتر آن ها یاد شده است.
یکی از مهم ترین روایات این باب در میراث حدیثی مسلمین، این حدیث مشهور نبوی است: «الْخُلَفَاءُ بَعْدِی اثناعشر، کَعِدَّهِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ» که مضمون آن، با تعابیر مختلف از آن حضرت نقل شده است. نظر به اهمیت این روایت و نیز مجال نوشتۀ حاضر، تنها به بررسی آن پرداخته و بحث پیرامون روایات دیگر را به مجالی دیگر واگذار می کنیم.
دانشمندان مسلمان، به این احادیث به مثابۀ بشارت به آمدن دوازده خلیفه بعد از پیامبر اکرم صل الله علیه وآله نگریسته اند. این نگرش عمدتاً ناظر به تعبیر «اثناعشر» در متن حدیث است که مؤیدات بسیاری نیز در میراث حدیثی شیعه و سنی دارد.[۵] در کنار این نگرش، تعدادی از متکلمین و محدثین، فهم عمیق تری نسبت به این احادیث داشته و به بررسی تشبیه موجود در این روایات پرداخته اند.
اکنون جای این پرسش است که چرا نبی اکرم به گاه سخن از اوصیای پس از خود، به ذکر عدد دوازده اکتفا نکرده و ایشان را به نقبای بنی اسرائیل _ و نیز تشبیه به اسباط بنی اسرائیل، حواریون حضرت مسیح و ماه های سال، در احادیث دیگری که بدان ها نپرداختیم _ تشبیه نموده اند؟ آیا در این تشبیه، تنها عدد دوازده بار معنایی را به دوش می کشد یا آن که معنای دیگری نیز میان مشبّه و مشبّهٌ به اراده شده است؟
در پاسخ به این پرسش، این پژوهش درصدد آن است که ابتدا به واکاوی معنای صحیح این تشبیه پرداخته و ارکان آن را مورد تدقیق و تحقیق قرار دهد. به این منظور، با التفات به قواعد بلاغی و ادبی، به امکان وقوع تصحیف در متن حدیث اشاره شده است. سپس از این رهگذر، به مطالعۀ جایگاه نقبای بنی اسرائیل (مشبّهٌ به در روایات) در نسخه های کهن تورات و منابع اسلامی پرداخته تا به شناختی دقیق تر از این گروهِ دوازده گانه دست یابد. در ادامه، با بررسی و شناخت جایگاه خلفای پیامبر اکرم (مشبّه در روایات) در میان مسلمانان، این پژوهش در پی آن است که تبیین بهتری از این روایات ارائه داده و به فهم معنایی دقیق تر در شباهت میان نقبای بنی اسرائیل و خلفای پیامبر نائل شود.
بی تردید این پژوهش مدعی نیست که تناظر و تشابه کاملی میان خلفا و نقبا وجود دارد؛ بلکه تنها در پی آن است تا تبیین دقیق ترِ جنبۀ مشابهت میان این دو گروه را ارائه دهد[۶].
آنچه این تحقیق را از موارد مشابه آن متمایز می کند، عمدتاً سه ویژگی است: اول، تلاش برای تبیین معنایی بهتر از تشبیه وارد شده در این روایات؛ دوم، بررسی نسخه های کهن تورات در شناخت معنایی دقیق تر از نقبای بنی اسرائیل که ناشی از تحلیل واژگان کلیدی آن ها در زبان های عبری، آرامی، سریانی و یونانی است؛ و سوم، تبیین بهتر روایاتی که در آن ها لفظ نقیب به کاررفته است.
حاصل این پژوهش، به فهم عمیق تر روایات تشبیه عددی انجامیده و جایگاه الهی ائمه و منصوص بودن آن ها را در منظومۀ فکری شیعه تقویت می کند. همچنین بر این واقعیت تأکید می ورزد که روایات دوازده وصی پیامبر اکرم، فقط بر امامان شیعه تطبیق می کند.
۱ – طرح مسئله
متن کامل حدیث یاد شده به روایت احمد بن حنبل (د. ۲۴۱ هـ)، محدث بزرگ اهل سنت، چنین است:
مسروق گفت: «ما نزد عبداللَّه بن مسعود نشسته بودیم و او برای ما قرآن می خواند، مردی به او گفت: ‹یا ابا عبد الرحمن! آیا رسول خدا صلی الله علیه به شما نگفت که بعد از او چند خلیفه خواهند آمد؟› عبداللَّه گفت: ‹آری [از ایشان پرسیدیم]، فرمودند: ”خلفای من دوازده نفرند، مانند عدۀ نقبای بنی اسرائیل. “›»[۷]
مانند این روایت با همین تشبیه، از ۱۹ صحابی[۸] و ۶ امام معصوم[۹] نقل شده است که معروف ترین طریق اهل سنت، طریق ابن مسعود است و در کتب حدیثی شیعی و سنی با اسناد متعددی از او نقل شده است.[۱۰]
به صورت معمول، بسیاری از مسلمانان، وجه شباهت بین این دو گروه را در یکسان بودن تعداد مشبّه (ائمه) و مشبّهٌ به (نقباء) می پندارند. بسیاری از متکلمان و دانشمندان قدیم و جدید شیعه و اهل سنت نیز در تبیین تشبیه موجود در این روایات به مشابهت و تساوی عددی اکتفا کرده اند و به طور غیرمستقیم، وجه شبه را صرفاً دوازده گانه بودن تعداد خلفای پیامبر اکرم صل الله علیه وآله و نقبای بنی اسرائیل دانسته اند. این گروه از دانشمندان، این احادیث را تنها به مثابۀ بشارتی به آمدن دوازده خلیفه بعد از رسول خدا صل الله علیه وآله دانسته اند.
اما آیا این تشبیه از مدلولی دیگر نیز سخن می گوید که در پشت شهرت مدلول دوازده گانه بودن خلفای پیامبر مغفول مانده باشد؟ آیا اساساً این روایات به معنایی فراتر از مشابهت و مماثلت در عدد نیز اشاره می کنند؟ برای این منظور لازم است نخست در باب تشبیه، سخنی کوتاه بیان شود و سپس برای فهم دقیق مراد تشبیه در این روایت تلاش گردد.
۲ – تشبیه
تشبیه در اصطلاح علوم بلاغی، بیان مشارکت و مشابهت دو چیز در یک یا چند امر است.[۱۱] ارکان اصلی تشبیه، مشبّه (مانند شده)، مشبّهٌ به (مانسته شده به آن)، وجه شبه (امر مشترک بین دو طرف تشبیه) و ادات تشبیه است. توجه به این نکته اهمیت دارد که در تشبیه ممکن است وجه شبه، واحد یا متعدد و مرکب یا بسیط باشد[۱۲] که این امر وابسته به ارادۀ متکلم است.[۱۳]
اصطلاح تشبیه ممکن است به معنای خاص یا عام استعمال شود. معنای عام مشابهت شامل مماثلت (همانندی) و مشابهت با اختلاف است. اگر وجه شبه در هر دو سوی تشبیه دقیقاً مماثل و همانند باشد (برای مثال هر دو دقیقاً دارای یک شکل و یک وزن باشند) بهتر است از تعبیر تماثل و همانندی به جای تشبیه استفاده شود.[۱۴] در معنای خاص، تشبیه به معنای مشابهت میان مشبّه و مشبّهٌ به است که در وجه شبه با هم نزدیکی دارند.[۱۵] به تعبیر دیگر ساختار تشبیه، برای دو معنا به کار می رود؛ یکی بیان مشابهت میان دو چیز و نزدیکی در وجه شبه (معنای خاص تشبیه) و دیگری بیان مماثلت و این همانی در وجه شبه.
سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که تشبیه عدد به عدد در چه شرایطی ممکن است و در چه شرایطی وجه شبه می تواند عدد باشد؟ علمای بلاغت به درستی اشاره کرده اند که فقط چیزی می تواند به عنوان وجه شبه مورداستفاده قرار گیرد که کیفیتی پیوسته باشد؛ چراکه اصولاً در کیفیت های گسسته، هر کیفیت، منفصل از دیگری تعریف شده است و امکان وجود تشابه میان آن ها وجود ندارد. بهترین مثال این امر در تشبیهِ اعداد است. ما نمی توانیم سه سیب سرخ را از حیث تعداد به چهار انار تشبیه نماییم، چراکه «سه و چهار» کاملاً منفصل از یکدیگر تعریف شده اند؛ لکن می توانیم همین میوه ها را از حیث سرخ بودن به هم تشبیه کنیم، اگرچه رنگ آن ها کاملاً همسان نباشد. چراکه «سرخی» کیفیتی پیوسته است و همه مصادیق آن با هم در «سرخ بودن» مشترک هستند.[۱۶]
با توجه به دو نکتۀ اخیر، می توان نتیجه گرفت که ساختار تشبیه تنها در مورد معدودهایی با عدد معین یکسان (اعداد طبیعی)، و تنها در معنای مماثلت و همانندی (و به تعبیری هم عددی) به کار می رود؛ مانند تشبیه «علی ازنظر سن مانند حسن است». البته می توان معدود با تعداد زیاد را به معدودی با تعداد بسیار بیشتر تشبیه کرد؛ مانند «دانسته های او به تعداد ستاره های آسمان است».[۱۷] واضح است که وجه شبه در این موارد «کثرت» است و نه عددی خاص.[۱۸]
نوع دیگری از کاربرد نزدیک به این دو نیز وجود دارد: «به تعداد پاسخ های اشتباهتان جریمه خواهیم شد». که نه تشبیه است و نه مماثلت، بلکه بیان نوعی تناظر یک به یک میان دو مجموعه است. در زبان عربی معمولاً، برای دو کاربرد اول از لفظ «کعدد یا عدد» و برای کاربرد سوم از لفظ «بعدد»[۱۹] استفاده می شود.[۲۰]
شاهد دیگر، بیانی است که کمال الدین بن الهمام (د. ۸۶۱ هـ .) در کتاب فقهی خود به نام شرح فتح التقدیر، در توضیح عبارت «انتِ طالق کعِدَّه اَلْف» بیان کرده و تشبیه به عدد را مفید معنی در کمیّات نمی داند و ازاین رو معنای تشبیه را کثرت می داند.[۲۱]
حال بر مبنای توضیحاتی که در باب تشبیه بیان شد، شایسته است روایات موضوع تحقیق با دقت بیشتری بررسی شود.
بنا بر نقل ابن حنبل، از پیامبر اسلام در مورد تعداد خلفا و جانشینان ایشان سؤال شده است؛ پیامبر در پاسخ به این سؤال، نخست جواب را به صراحت ذکر کردند و فرمودند: «خلفای بعد از من دوازده نفر هستند».
تا اینجا، پرسشگر (ابن مسعود) پاسخ خود را به صورت تام و کامل دریافت کرده است؛ بااین حال پیامبر ادامه داده و در ضمن تشبیهی بیان می کنند: «مانند عدۀ نقبای بنی اسرائیل»!
بیان این تشبیه چه ضرورتی داشته است و مراد نبی مکرم اسلام از این تشبیه چه بوده است؟ ارکان این تشبیه چه هستند؟
در نگاه اول به نظر می رسد در این تشبیه، وجه شبه میان خلفای پیامبر و نقبای بنی اسرائیل، صرف تشابه عددی میان این دو گروه و دوازده گانه بودن آن ها باشد. فرض کنیم این وجه شبه صحیح باشد؛ ببینیم آیا ادامۀ روایت با این فرض، قابل فهم و قابل قبول است؟
پیش تر اشاره شد که تشبیه اعداد به یکدیگر (در معنای خاص) ممکن نیست؛ و استفاده از ادات و ساختار تشبیه بین دو گروه با عدد محدود، فقط درجایی امکان پذیر است که مماثلت و هم عددی وجود داشته باشد. حال این سؤال مطرح می شود که با در نظر گرفتن عدد دوازده به عنوان وجه مماثلت، آیا این روایت در معنای مماثلت و این همانی عددی قابل پذیرش است؟ پیامبر پیش تر بیان کرده بودند که تعداد خلفا، دوازده عدد است؛ سؤال کننده (ابن مسعود) نیز از پیش می دانست که نقبا دوازده نفر هستند![۲۲] آیا می توان غرض پیامبر را صرفاً تساوی تعداد نقبای بنی اسرائیل و خلفای پیامبر دانست؟ آیا ذوق سلیم می پذیرد که پیامبر بدون هیچ غرض دیگری، سخن خود در مورد تعداد خلفا را تکرار کرده باشند؟ اگر وجه شبه تنها «دوازده تا بودن» باشد، با توجه به ذکر عدد دوازده در ابتدای پاسخ، آیا در این فرض، فایده ای بر این تشبیه مترتب است؟ باید این نکته را در نظر داشت که پیامبر، متکلمی فصیح و حکیم است و بی جهت و بی غرض سخن نمی گوید. فرض تأکیدی بودن این فراز نیز قابل قبول نیست. با توجه به اینکه یکی از ویژگی های کلام بلیغ، عدم تطویل و رساندن معنا در کمترین کلمات است، [۲۳] متکلم فصیح و بلیغ می تواند با استفاده از اسلوب های کوتاه تر و روشن تر، بر عدد دوازده تأکید کند.[۲۴]
علاوه بر این، اشاره به این نکته نیز شایسته می نماید که اگر متکلمِ بلیغ و فصیح تصمیم بگیرد تا کلام خود را به صورت تشبیه بیان کند، همواره باید غرضی داشته باشد و نباید بدون غرض، کلام خود را از حالت عادی خارج کند. علمای بلاغت بیان کرده اند که غرض تشبیه یا به مشبّه بازمی گردد و یا به مشبّهٌ به. گاه مشبّهٌ به، نمود و روشنی بیشتری در صفت دارد و گاه مشهورتر است.[۲۵] در این حالات، تشبیه موجب می شود شنونده به صفت موجود در مشبّه توجه بیشتری پیدا کند.[۲۶] به نظر می رسد روشن است که وجه شبهِ «دوازده تا بودن» در این روایت، فایدۀ خاصی نداشته و غرض ویژه ای را حاصل نمی نماید و قطعاً چیزی بیشتر از دوازده گانه بودن میان خلفا و نقبا، موردتوجه پیامبر بوده است.
ازاین رو باید در رابطه با برداشت اولیۀ خود از حدیث و وجه شباهت موجود در آن، تجدیدنظر کنیم و به جستجوی وجه شباهتی فراتر از عدد دوازده در میان نقبای بنی اسرائیل و خلفای پیامبر بپردازیم.
برای تبیین بهتر غرض از تشبیه و وجه شباهتی فراتر از عدد دوازده، به متن حدیث بازمی گردیم. در متن حدیث به نقل از ابن حنبل، ترکیب «کَعِدَّهِ نُقَبَاء» آمده است. با دقت در معنای دقیق کلمۀ «عِدَّه» روشن می شود که مقصود از آن، اشیاء معدود یا گروه اشیاء است و با عدد تفاوت دارد. به فارسی روان، می توان «عِدَّه» را به معنای «جماعت و گروهی با عدد خاص» در نظر گرفت.[۲۷] پس در «کَعِدَّهِ نُقَبَاء»، مشبّهٌ به «جماعت و گروه نقباء» است و نه تعداد آن ها.[۲۸] به بیان دیگر مشبّهٌ به مرکب و غیر واحد است. با این توجه، به سراغ مشبّه می رویم.
به نظر می رسد که مناسب است مشبّه را نیز «جماعت دوازده گانۀ خلفا» در نظر بگیریم. به تعبیر دیگر، پیامبر ابتدا فرموده اند که خلفا دوازده نفر هستند و سپس این جماعت را به جماعت دیگری تشبیه کرده اند که آن جماعت دوم نزد شنوندۀ کلام پیامبر، به سبب قرائت قرآن، آشنا و شناخته شده بوده اند.[۲۹]
در این فرض، وجه شبه نیز به راحتی می تواند اعم از تعداد دانسته شود که منطقی تر به نظر می رسد. در استعمالات عرفی نیز می بینیم که تشبیه عددی، غالباً[۳۰] در معنایی فراتر از تشبیه در عدد و برای بیان مشابهت مشبّه و مشبّهٌ به در صفاتی به کار می رود. برای مثال می توان به نمونه های زیر اشاره کرد:
دانشجویی درصدد پاسخ به دوست خود پیرامون تعداد واحدهای باقی مانده از درس خود است. وی تمایل دارد در پاسخ، به جای ذکر مستقیم عدد هفت، از یک تشبیه استفاده کند. ازاین رو، امور مشهور هفتگانه را در ذهن خود مرور می کند: عجایب هفتگانۀ جهان، هفت شهر عشق عطّار، هفت آسمان، هفت خوان رستم، هفت روز هفته و…؛ کدام مورد برای تشبیه مناسب تر است؟ آیا نزد شخص ادیب که با بلاغت آشنایی دارد، تشبیه به همه این موارد یکسان است؟ درنهایت، وی ترجیح می دهد پاسخ دوست خود را این گونه بدهد. «هفت واحد به تعداد خوان های رستم!» به نظر می رسد دلیل انتخاب او روشن است؛ او با خود اندیشید که اگر از این تشبیه استفاده کند، علاوه بر بیان تعداد واحدهای باقی مانده، دشواری آن ها را نیز به دوست خود انتقال داده است و ازاین رو، ادیبانه تر سخن گفته است.
مثال دیگر، بیان سعدی در گلستان پیرامون تعداد باب های این کتاب است. وی تعداد باب های این کتاب را «هشت باب به تعداد باب های بهشت» معرفی می کند[۳۱]؛ چراکه از طریق التزام به محتوای این ابواب، می توان به بهشت رسید. طبیعتاً اگر کتاب وی هفت باب داشت آن را به تعداد باب های جهنم مانند نمی کرد!
مثال بسیار روشن دیگری نیز در اینجا وجود دارد که ارتکاز و فهم نخستین بیشتر اشخاص در آن، چیزی بیشتر از تماثل عددی است. می دانیم که طبق روایات متعدد، تعداد اصحابی که به همراه صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام خواهند کرد، به تعداد اصحاب بدر و به تعداد اصحاب جناب طالوت، ۳۱۳ نفر خواهند بود.[۳۲] هر ذوق سلیم در مواجهه با این روایات به دنبال وجه شبهی بالاتر از تساوی عددی می گردد. یک احتمال آن است که وجه شبه در میان این سه گروه (که در مورد دو گروه اصحاب بدر و اصحاب طالوت به صراحت در قرآن ذکرشده است[۳۳]) پیروزی در برابر دشمنانی است که به مراتب از آن ها قدرتمندتر و پرتعدادتر بوده اند. به همین سان، سپاه حجه بن الحسن علیه السلام با عددی کم در برابر تمام جهان قیام می کند، ولی به اذن و یاری الهی بر سراسر جهان سایه می گستراند، إن شاء الله.
در کنار همه این سخنان، باید به این نکته توجه داشت که اذهان مخاطبان سخن پیامبر، به سبب خواندن قرآن، با نقبای بنی اسرائیل و صفات آن ها آشنا بودند. پس وقتی پیامبر «گروه خلفا» را به «گروه نقبا» تشبیه می کنند، ذهن مخاطب سریعاً به صفات پیش دانسته از نقبا هدایت می شود. با این نگرش در کلام پیامبر، متوجه می شویم در این روایات، ابتدا به صراحت از دوازده امام سخن گفته شده و سپس میان این گروه و گروه نقبا، تشبیه صورت گرفته است.
با توجه به توضیحات بالا، وجه شبه تنها منحصر در دوازده گانه بودن مشبّه و مشبّهٌ به نیست، بلکه صفات مشترک دیگری را نیز میان آن ها مورد تأکید قرار می دهد. در میان برخی دانشمندان مسلمان نیز فهم معنایی فراتر از تشبیه عددی برای این دسته از روایات مشاهده می شود. ابن کثیر در تفسیر خود پس از نقل حدیث ابن مسعود از پیامبر اکرم صل الله علیه وآله ، معنای این حدیث را بشارت به آمدن دوازده خلیفۀ صالح می داند که حق را اقامه و به عدل و داد عمل می کنند.[۳۴] با توجه به اینکه خلفا در حدیث ابن مسعود بدون هرگونه صفتی یاد شده اند، به نظر می رسد ابن کثیر معنای تشبیه موجود در این روایت را علاوه بر تشبیه عددی به تشبیه صفاتی از معدود نیز تعمیم داده است. وی این صفات را صالح بودن دوازده وصی پیامبر و برپای کنندۀ عدل و قسط بودن آن ها می داند.[۳۵]
آنچه ما را در برداشت خود از معنای این تشبیه استوارتر می کند، نقل های دیگر این حدیث است. در برخی از کتب زوائد[۳۶]بخش نهایی این حدیث به گونه دیگری است و به شکلی کاملاً صریح، پیامبر خلفای خویش را «نقیب» خوانده اند.
به عنوان مقال ابن حجر عسقلانی در کتاب زوائد خود، پاسخ پیامبر به ابن مسعود را این چنین نقل می نماید:
یَکونُونَ عِدَّهَ نقباء موسیٰ اِثْنیٰ عَشَر نقیباً؛ آنان همچون گروه نقبای موسی، دوازده نقب خواهند بود.[۳۷]
در این نقل ها[۳۸] تصریح شده است که خلفای پیامبر «نقیب» هستند. با این توجه لازم است به دنبال شناختی دقیق تر از «نقباء» به عنوان مشبّهٌ به باشیم.
۳ – شناخت مشبّهٌ به (نقبای بنی اسرائیل)
انگارۀ مطرح شده در بخش پیشین، زمانی روشن تر می شود که از طرفی به بررسی جایگاه نقبا (مشبّه به) در تورات، علی الخصوص در نسخه های کهن آن، و از سوی دیگر به آیات و روایات اسلامی در مورد خلفای پیامبر، به عنوان رکن دیگر تشبیه (مشبّه)، پرداخته شود. از خلال این بررسی کاملاً روشن خواهد شد که وجه شبه می تواند فراتر از شباهت عددی بوده و معطوف به صفاتی مشترک از مشبّه و مشبّهٌ به نیز باشد. ازاین رو، در ادامه باید به بررسی این نکته پرداخت که نقبا در بنی اسرائیل که بوده و از چه خصوصیات ویژه ای برخوردار و به چه اوصاف برجسته ای متصف بوده اند؟ از این رهگذر، وجه شبه اصلی یافت خواهد شد.
در بیان مصادیق نقبای بنی اسرائیل، نظر یکسانی میان دانشمندان اسلامی وجود ندارد. ابن کثیر در بیان اسامی نقبا، ابتدا به نقلی از ابن اسحاق استشهاد می کند که نام نقبا را ذکر کرده است؛ ولی پس ازآن اشاره می کند که خود در تورات نام آن ها را مخالف نقل ابن اسحاق یافته است.[۳۹] در این پژوهش نیز برای بررسی وجه مشترک میان ائمه و نقبای بنی اسرائیل، ابتدا به جستجوی نقبا در تورات پرداخته شده است.
در سفر اَعداد، ماجرای خطاب قرار گرفتن حضرت موسی توسط خداوند در بیابان سینا نقل شده است[۴۰]. خداوند به ایشان مأموریت می دهد تا به سرشماری تمام جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) برحسب قبیله و خانوادۀ پدری شان اقدام کند[۴۱]. موسی و هارون علیهما السلام مأمور می شوند افرادی را که بیش از بیست سال دارند، برحسب جمعیتشان شماره کنند[۴۲]. از هر سبطی یک نفر، کسی که رئیس خاندان پدری خود است، باید همراه موسی و هارون علیهما السلام باشد.[۴۳] خداوند نام افرادی را که باید با آن دو همراه باشند را به صورت زیر مشخص می کند[۴۴]:
۱٫ برای (سبط) رِئووِن، اِلیصور پسر شِدِاور[۴۵]؛ ۲٫ برای (سبط) شیمعُون، شِلومیئِل پسر صوری شَدای؛ ۳٫ برای (سبط) یهودا، نَحشُون پسر عَمی ناداو؛ ۴٫ برای (سبط) ییساخار، نِتَن اِل پسر صوعار؛ ۵٫ برای (سبط) زِوولون، اِلی آو پسر حِلُون؛ ۶٫ برای فرزندان یوسف، (سبط) اِفرَئیم، اِلی شاماع پسر عَمی هود؛ ۷٫ برای (سبط) مِنَشِه، گَملیئِل پسر پِداصور؛ ۸٫ برای (سبط) بینیامین، اَویدان پسر گیدعُونی؛ ۹٫ برای (سبط) دان، اَحیعِزِر پسر عَمی شَدای؛ ۱۰٫ برای (سبط) آشِر، پَگعیئِل پسر عُوخران؛ ۱۱٫برای (سبط) گاد، اِلیاساف پسر دِعوئِل؛ و ۱۲٫ برای (سبط) نَفتالی، اَحیرَع پسر عِنان.
این افراد، دعوت شدگان جمعیت و رؤسای قبیله های پدری شان، سران هزاره های (فرزندان) اسرائیل هستند.[۴۶] سپس در ادامۀ فصل اول کتاب اَعداد در آیۀ ۱۷، آمده است: « مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) این اشخاص را که به نام معرفی شده بودند به همکاری خود برگزیدند».[۴۷] متن تورات به صراحت اعلام می کند که این اشخاص از سوی خداوند برگزیده شده بودند و نام های آن ها نیز از پیش مشخص بوده است.
برای دست یابی به فهمی دقیق تر از معنای این آیه از تورات (سفر اعداد ۱: ۱۷)، به شماری از نسخه های مهم عهد عتیق[۴۸] به زبان های عبری، آرامی، سریانی و یونانی مراجعه می کنیم:
AVD فَأَخَذَ مُوسَی وَهَارُونُ هؤُلاَءِ الرِّجَالَ الَّذِینَ تَعَیَّنُوا بِأَسْمَائِهِمْ.[۴۹]
KJV And Moses and Aaron took these men which are expressed by their names [50]
LXX καὶἔλαβεν Μωυσῆς καὶ Ααρων τοὺς ἄνδρας τούτους τοὺς ἀνακληθέντας ἐξ ὀνόματος[۵۱]
تارگوم سامری: ונסב משה ואהרן ית גבריה אלין דאכרזו בשמהתה.[۵۲]
WTT: וַיִּקַּח מֹשֶׁה וְאַהֲרֹן אֵת הָאֲנָשִׁים הָאֵלֶּה אֲשֶׁר נִקְּבוּ בְּשֵׁמֽוֹת.[۵۳]
NFT: ונסב משׁה ואהרן ית גבריא האילן גוברייא האיליין די אתפרשׁו בשׁמהן.[۵۴]
PJT: ודבר משׁה ואהרן ית גובריא האילין דאתפרשׁו בשׁמהן.[۵۵]
TAR: וּדבַר ונסיב מֹשַׁה ואהרן יָת גֻברַיָא הָאִלֵין דְאִתפָרַשֻׁו בִשׁמָהָן.[۵۶]
پشیتا: ܘܕܒܪܘ ܐܢܘܢ ܡܘܫܐ ܘܐܗܪܘܢ ܠܓܒܪ̈ܐ ܗܠܝܢ ܕܐܬܦܪܫܘ ܒܫ̈ܡܗܐ.[۵۷]
در این آیه، خداوند بیان می کند که موسی و هارون علیهما السلام ، افرادی را که «به نام معرفی شده بودند»[۵۸] به همکاری خود برگزیدند. این عبارت در نسخۀ عربی به صورت «الَّذِینَ تَعَیَّنُوا بِأَسْمَائِهِمْ»[۵۹]، و در نسخۀ انگلیسی به صورت [۶۰]«which are expressed by their names» ترجمه شده است. این عبارات، ترجمه ای از عبارت عبری נִקְּבוּ בְּשֵׁמֽוֹת (نیقو بشموت) است. در این عبارت، فعل נִקְּבוּ (نیقو) از ریشه נקב (نقو) است. عبارت נִקְּבוּ בְּשֵׁמֽוֹת (نیقو بشموت) به معنای «معیّن (منصوب) شده (توسط خداوند) به اسامی» است[۶۱]. این لفظ در نسخۀ سریانی[۶۲] به صورت ܐܬܦܪܫܘ (اتپارشو) آمده است که دارای معادل عربی منتجب/منتخب است[۶۳]. در نسخه های تارگوم آرامی نئوفیتی، سودو _ یوناتان و اونکلوس[۶۴]، این لفظ به صورت אתפרשׁו (اتپارشو)[۶۵] استعمال شده که به معنای به «طور ویژه بیان/تعیین/اظهار شده» است[۶۶]. در نسخۀ تارگوم سامری، این لفظ با اصطلاح אכרזו (اخرزو) آمده است که به معنای «اعلام شده (نامیده شده) در آسمان» می باشد[۶۷]. این کلمه در معنای «بشارت داده شده» نیز به کاررفته است.[۶۸]. در نسخۀ یونانی[۶۹] نیز این عبارت به صورت ἀνακληθέντας (آناکلتنتاس) آمده که به معنی «نامیده شده» است[۷۰].
بررسی لغوی فعل נִקְּבוּ (نیقو) نشان می دهد که این فعل از ریشۀ נקב (نقو) است. در عبری، ریشۀ נקב به معنای «معیّن/مشخص/ منصوب کردن» است[۷۱]. معادل این ریشه در عربی «نقب» بوده که کلمه نقیب از آن مشتق شده است.[۷۲] فعل נִקְּבוּ، حالت صرف شدۀ ریشۀ נקב در باب[۷۳] נפעל (نیفعل) است که این باب برای مجهول کردن استفاده می شود.[۷۴] ازاین رو، נִקְּבוּ به معنای «معیّن/مشخص/منصوب شده («منصوص» در اصطلاح متکلمین اسلامی)» است[۷۵] که با توجه به آیات پیشین و سیاق کلام، فاعل این فعل خداوند است.
همان گونه که مشاهده شد، با تحلیل واژگانی نقیب و معادل عبری آن (נִקְּבוּ) و با یاری گرفتن از عبارات معادل آن ها در نسخه های کهن تورات، دو نتیجۀ مهم به دست می آید:
نخست آن که عبارت عبری נִקְּבוּ (نیقو) و معادل عربی آن، «نقیب» به معنای «منتخب و منصوص» است که در گوهر معنایی خویش، «مورد نص الهی بودن» را دارا است؛ یعنی اصولاً از منظر زبانی، در زبان عبری و عربی به کسی نقیب اطلاق می شود که انتخاب و اصطفا شده باشد.
دوم آن که کسانی که در این آیات از آن ها یاد شده است، افرادی هستند که از جانب خداوند برگزیده شده اند و به دلیل این برگزیدگی، «نقیب» خوانده شدند؛ بنابراین اسامی افرادی که در این فصل آمده است، اسامی نقبای بنی اسرائیل هستند.
به عبارت دیگر، همان گونه که تحلیل واژه شناختی و پیشینۀ تاریخی مندرج در کتاب مقدس برای ما توضیح می دهد، نقبای بنی اسرائیل افرادی بوده اند که توسط پروردگار متعال، انتخاب شده بودند و نام های آن ها به حضرت موسی و حضرت هارون علیهما السلام ابلاغ شده بود.
اما آیا آنچه از تحلیل واژگان نسخه های تورات برداشت کردیم، در متون اسلامی نیز قابل ردیابی است؟
در قرآن کریم به «بعثت نقبا» در میان بنی اسرائیل اشاره شده است: <وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیباً>[76]
خداوند در این آیه، فعل بعث را به خویشتن نسبت داده است. «بَعْث» به معنای برانگیختن و فرستادن است و با اندکی دقت می توان گفت که استعمال این فعل به خودی خود به مفهوم «انتخاب نقبا» دلالت می کند؛ و ازآنجاکه این بعثت از جانب الله است، نقبا، منتخبین الهی به شمار می روند. به خاطر داریم که در کلام الهی، «بَعَثْنَا» در بسیاری اوقات به معنای «فرستادن رسول الهی» استعمال شده است.[۷۷]
در میان مفسرین مسلمان، ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی[۷۸]، ذیل این آیه، کلمۀ «نقیب» را در وزن فعیل به معنای اسم مفعول و به معنای «منتخب» می داند.[۷۹] شیخ طوسی در تفسیر تبیان در بیان معنای این آیه، چهار نظر، ازجمله نظر ابومسلم را نقل می کند. بعضی از این معانی به طور ضمنی اشاره به مقامات الهی دارند.[۸۰] بعضی مفسرین و علمای دیگر نیز در تبیین معنای «نقیب»، وجوه دیگری را برشمرده اند.[۸۱]
لفظ «نقیب» برای دیگر گروه های منتخب از جانب خداوند متعال و باواسطۀ او نیز به کاررفته است. در منابع متعدد، به ماجرای تاریخی انتخاب شدن دوازده نفر از اوس و خزرج اشاره شده است. طبق نقل های تاریخی، پیامبر به اشاره جبرئیل از میان اوس و خزرج دوازده نفر را به عنوان نقبا انتخاب می کنند.[۸۲] توجه داریم که این نقیبان، وظیفۀ جانشینی پیامبر را در میان انصار داشته اند و ضمناً توسط خداوند انتخاب و نام آن ها به واسطۀ جبرئیل به پیامبر انتقال داده شده است.
مسئلۀ دیگری که از برخی روایات استفاده می شود، سنت «نقبای دوازده گانه داشتن» برای تمامی پیامبران است. به نظر می رسد خداوند متعال این گونه اراده کرده است که هرگاه رسولی به سوی مردم فرستاد، او را به وسیلۀ دوازده نقیب و جانشین یاری کند؛ و همان گونه که نبوت، مقامی اصطفائی و انتخابی است، جانشین نبی بودن و نقابت نیز تنها به اصطفاء و اجتباء الهی حاصل خواهد شد.
به عنوان مثال در روایتی، جناب سلمان این چنین نقل می کند:
پیامبر به من فرمودند: «ای سلمان! خداوند تبارک وتعالی هیچ نبی و رسولی نفرستاده است جز آنکه برای او دوازده نقیب قرار داده است». عرض کردم: «ای رسول خدا! ما پیش تر این کلام را از طریق اهل تورات و انجیل دانسته بودیم». پیامبر فرمودند: «ای سلمان! پس آیا می دانی که نقیبان من و آن دوازده شخص که خداوند برای امت اسلام پس از من برگزیده است، کیست ؟»
در ادامۀ حدیث، پیامبر ائمۀ دوازده گانۀ شیعه را به ترتیب نام می برند.[۸۳]
دقت به چند نکته در این روایت می تواند راهگشا باشد؛ نخست آنکه پیامبر برای همۀ جانشینان پیامبران از تعبیر «نقیب» استفاده کرده اند؛ دوم آنکه به طور خاص برای جانشینان خود نیز اصطلاح «نقیب» را به کاربرده اند؛ سوم آنکه پیامبر در مورد جانشینان خود بعد از اطلاق لفظ «نقیب»، ایشان را افرادی معرفی می کنند که خداوند آن ها را انتخاب کرده است (الذِینَ اختَارَهُم الله)؛ چهارم آنکه سلمان پیش از سخن پیامبر، از سنت نقابت آگاه بوده است؛ امری که مؤید وجود نقابت در عهد عتیق است.
درنهایت می توان ادعا کرد که یکی از مهم ترین و روشن ترین صفات نقبا که به عقیدۀ ما خلفای پیامبر نیز حداقل در این صفت با آن ها مشترک بوده اند، انتخاب از سوی خدا و سنت اصطفاء است.
۴ – شناخت مشبّه (خلفا) در متون اسلامی
روایات بسیار زیادی در سنت فکری شیعه به نصب الهی امام و جایگاه انتخابی و اصطفائی او اشاره دارد. در اینجا تنها به ارائۀ یک شاهد مثال از این مجموعه اکتفا می کنیم و طالبان را به منابع دست اول درزمینۀ امامت ارجاع می دهیم.[۸۴]
در روایت مشهور از امام رضا علیه السلام در مسجد جامع مرو، تعابیر زیاد و بلندی در این رابطه بیان شده است که بخش هایی از آن چنین است:
الْإِمَامُ: وَاحِدُ دَهْرِهِ، لَایُدَانِیهِ أَحَدٌ، وَ لَایُعَادِلُهُ عَالِمٌ، وَ لَایُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ، وَ لَالَهُ مِثْلٌ وَ لَانَظِیرٌ، مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ کُلِّهِ مِنْ غَیْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَااکْتِسَابٍ، بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ[۸۵].
امام، یگانه روزگار خود است، هیچ کس به پایۀ او نمی رسد و هیچ عالمی با مقام وی برابری نکند. جانشینی برایش یافت نمی شود و مانند و مثلی ندارد. (همه این ها) به فضل الهی به او اختصاص داده شده است، بی آنکه آن را بخواهد و در راه کسبش تلاش کند، بلکه (تنها) ویژه کردنی از جانب خداوند بخشنده است.
۴ – ۱ – تبیین وجه شبه
دیدیم که یکی از مشخصه های اصلی نقبا در متون کهن ادیان ابراهیمی پیش از اسلام، و همچنین در متون اسلامی، انتخاب، اصطفاء و اجتباء آنان توسط خداوند است. از سوی دیگر دانستیم که یکی از ویژگی های اصلی امام در دیدگاه شیعی، اصطفای او از جانب خداست.
با توجه به این امور، می توان تبیین عمیق تری از روایات تشبیه عددی تعداد ائمه به تعداد نقبای بنی اسرائیل مطرح کرد. در این تبیین، تشبیه اوصیای پیامبر اکرم صل الله علیه وآله به نقبای بنی اسرائیل، علاوه بر تأکید بر دوازده گانه بودن تعداد آن ها، بر موضوع «نص و نصب الهی» نیز دلالت دارد. بر مبنای این تبیین می توان گفت همان گونه که نقبای بنی اسرائیل به واسطۀ انتخاب الهی «نقیب» خوانده شدند، ائمه نیز در برخی روایات «نقیب» خوانده شده و در احادیثی دیگر، تعدادشان به تعداد نقبای بنی اسرائیل تشبیه شده است. این تبیین همچنین به تقویت جایگاه امام در منظومۀ فکری شیعه به عنوان «منصوص الهی» می انجامد. در حدیث سلمان بیان شد که پیامبر از جانشینان خود با عنوان «نقیب» یاد می کنند که «خداوند آن ها را انتخاب کرده است».
در جای دیگری نیز از آن حضرت نقل شده است که می فرمایند: «از صلب من یازده نقیب بیرون می آیند که نجباء (منتجب/منتخب) نیز هستند»:
قال رسول الله صل الله علیه وآله : مِن ولدی أحد عشر نقیبا نجباء محدثون مفهمون، آخرهم القائم بالحق، یملأها عدلا کما ملئت جورا.[۸۶]
رسول خدا صل الله علیه وآله فرمودند: از فرزندان من یازده نقیب نجیب که محدَّث و مفهَّم (از سوی خداوند به آنها حدیث می شود و فهم اعطا می گردد) هستند، خواهند بود؛ آخرین آن ها قیام کننده به حق است و زمین را همان گونه که از ظلم پر شده بود، از عدالت پر خواهد کرد.
در این روایت، ائمه علیهم السلام به صراحت «نقیب» خوانده شده و صفت «نجباء» نیز به آنان نسبت داده شده است که به منتخب و مصطفی بودن آن ها اشاره دارد.[۸۷]
توماس مک الیون[۸۸] نیز در کتاب خود به بررسی ریشه های امامت در کتاب مقدس پرداخته است. او معتقد است امامت شیعه به عنوان جایگاهی الهی و افرادی که از مصادیق آن، پیمانی الهی گرفته شده است، مسئله ای اساسی و دارای ریشه هایی در کتاب مقدس است. او برخی مشخصه های ائمه، مانند شهادت بر یگانگی خداوند، ارتباط با عالم غیب، غایب شدن امام و دوازده نفر بودن را موردتوجه قرار داده و به بررسی این شئون در کتاب مقدس می پردازد.
فراتر از این، برخی محققان دانشگاهی معتقدند که بین عدد دوازده و پیمان الهی نیز ارتباط قابل توجهی وجود دارد[۸۹] و بیان می دارند حضرت مسیح بر همین اساس در زمان زندگانی خود دوازده حواری را انتخاب نمود.[۹۰]
۵ – سنت الهی انتخاب گروه های دوازده گانه
گفتیم که به نظر می رسد سنت خداوند چنان است که هر پیامبر را با دوازده نقیب یاری کند. علاوه بر این می توان مشاهده کرد که بسیاری از گروه های منتخب از سوی خداوند، دوازده گانه بوده اند. به طورکلی، عدد دوازده رابطۀ تنگاتنگی با گروه های منتخب الهی دارد. در این بخش با مروری بر تاریخچۀ عدد دوازده در یهودیت، به بررسی گروه های دوازده گانۀ دیگری پرداخته شده است که اگرچه از نقبا نیستند، اما در ویژگی «منتخب الهی بودن» با آن ها شریک اند.
در میان یهودیان، عدد دوازده دارای پیشینه ای دیرینه است[۹۱] و به فرزندان آدم علیه السلام که برابر با نقل سفر تکوین، دوازده نفر بوده اند[۹۲]، برمی گردد.
فعل יָלַד (یالَد) به معنای «به دنیا می آورد» نیز دوازده بار در این فصل تکرار شده است.
در سفر تکوین، الوهیم، خدای بنی اسرائیل، دعای ابراهیم را در حق فرزندش اسماعیل مستجاب کرده و او را به وسیلۀ מְאֹד מְאֹד (مؤد مؤد)[۹۳] برکت می دهد و از نسل وی دوازده رئیس[۹۴] و امتی عظیم به وجود می آورد.[۹۵]
در مورد فرزندان یعقوب نیز چنین است. او دوازده فرزند داشت[۹۶] که قبایل بنی اسرائیل را تشکیل دادند. تقسیم بندی دوازده گانۀ قبایل بنی اسرائیل، به عدد دوازده اهمیت ویژه ای داده است. ازاین رو، برای این که تعداد اسباط بنی اسرائیل دوازده باقی بماند، بعد از این که سبط لاوی در میان قبایل پذیرفته نشد، قبیلۀ یوسف به دو قبیلۀ جداگانۀ مِنَشه و اِفرَئیم تقسیم شدند[۹۷].
طبق نقل عهد قدیم، حضرت موسی علیه السلام در پای کوه، مذبحی با دوازده ستون، برابر با دوازده سبط بنی اسرائیل بنا می کند.[۹۸] در جای دیگر به جهت قربانی گناهان برای تمامی بنی اسرائیل، عزرا دوازده بُز را موافق شماره اسباط اسرائیل پیشنهاد می کند.[۹۹]
در کتاب مقدس، اشخاص و اشیاء معیّن، معمولاً مرتبط با تعداد نقبای بنی اسرائیل بوده اند[۱۰۰]؛ مانند دوازده چشمۀ آب در ایلیم[۱۰۱]، دوازده سنگ قیمتی بر ردای کهانت هارون[۱۰۲]، دوازده سنگی که یوشع از رود اردن برداشت تا در هیکل بگذارد.[۱۰۳]
ضرایب دوازده در ۲۴ طبقات روحانیان و لاویان مشهود است[۱۰۴].
ازآنجایی که بنی اسرائیل با قربانی کردن پیوند دارند، بین قربانی کردن و عدد دوازده رابطه است.[۱۰۵]
در کتاب داورانِ[۱۰۶] عهد عتیق که روایتگر وقایع بعد از مرگ یوشع بن نون است، به انتخاب قضاتی برای هدایت و راهنمایی بنی اسرائیل اشاره شده است. در این کتاب، از دوازده قاضی بعد از یوشع بن نون نام برده شده است که خداوند آن ها را برمی انگیزد تا بنی اسرائیل را از دست تاراج کنندگان نجات دهند[۱۰۷]. این مسئله در روایات نیز موردتوجه قرار گرفته است.[۱۰۸]
در سفر تثنیه، همچنین به ماجرای انتخاب دوازده جاسوس، از هر سبط یک نفر، از سوی حضرت موسی علیه السلام برای جاسوسی وادی اشکلول[۱۰۹] اشاره شده است.[۱۱۰]و[۱۱۱]
در جای دیگر، یوشع بن نون از جانب یهوه مأمور می شود تا دوازده نفر (از هر قبیله یک نفر) را انتخاب کند تا مأموریتی را انجام دهند.[۱۱۲]
شاهدی دیگر از شناخته شده بودن سنت دوازده منتخب در دین یهود را می توان در داستان مسلمان شدن یکی از یهودیان خیبر مشاهده کرد. در فتح خیبر، فردی یهودی به نام حِبْر، با پیامبر صل الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام صحبت کرده و این دو را مصداق بشارات تورات دانسته و به آن ها ایمان می آورد. آنگاه به امیرالمؤمنین رو کرده، شهادتین را بر زبان جاری ساخته و خطاب به ایشان می گوید: «از نسل شما یازده نقیب خارج می شود که این افراد همانند نقبای بنی اسرائیل از فرزندان یعقوب، هستند».[۱۱۳]
نتیجه گیری
این پژوهش، با تمرکز بر روایات تشبیه عددی ائمه با نقبای بنی اسرائیل، به بررسی امکان وجود معنایی فراتر از تساوی عددی برای این روایات پرداخته و درصدد پاسخ به این پرسش برآمده است که آیا در این تشبیه، تنها عدد دوازده بار شباهت را به دوش می کشد یا آن که شباهت دیگری نیز بین مشبّه و مشبّهٌ به در میان است؟ برای پاسخ به این پرسش، با تدقیق بلاغی و ادبی در این روایات، به بررسی ارکان این تشبیه پرداخته شده و وجود وجه شبهی فراتر از تساوی عددی به اثبات رسید. با این دریافت از دلالت این دسته از احادیث، به بررسی جایگاه نقبا در تورات و ریشه شناسی واژۀ «نقیب» در نسخه های کهن تورات به زبان های عبری، آرامی، سریانی و یونانی پرداخته شد و وجود گوهر معنایی «منتخب و منصوص الهی بودن» در «نقیب» موردتحقیق قرار گرفت. در ادامه، ضمن اشارۀ اجمالی به نگاه کلامیِ شیعه به جایگاه خلفا، نتیجه گرفته شد که یکی از مهم ترین وجوه شباهت میان خلفای پیامبر و نقبای بنی اسرائیل، جایگاه اصطفائی و منصوص بودن از جانب خداوند است؛ به عبارت دیگر، از متن این روایات که در کتب اهل سنت به طرق متعدد نقل شده است، نه تنها دوازده گانه بودن خلفای پیامبر استفاده می شود، بلکه علاوه بر آن، می توان ادعا کرد که ظاهر این روایات به منصوص و منصوب بودن خلفا و در یک کلام بر «امامت الهی» دلالت دارد؛ صفتی که تنها در ائمۀ شیعه علیهم السلام یافت می شود. ازاین رو، این پژوهش نه تنها به تقویت تطبیق دلالت روایات دوازده وصی پیامبر اکرم بر امامان شیعه منجر شده، بلکه امکان فهم بهتری از دیگر روایات تشبیه عددی را نیز فراهم کرده است.
فهرست منابع
آل طه، سید حسن، جامع الاثر فی امامه الائمه الاثنی عشر علیه السلام ، ۱ جلد، تهران، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۸۹٫
ابن أبی شیبه، عبدالله بن محمد، المسند، تحقیق عادل بن یوسف الغزاوی، ۲ جلد، ریاض (سعودی)، دار الوطن، ۱۴۱۸٫
ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح غفاری، ۲ جلد، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۵ ق.
______________، الخصال، تصحیح غفاری، ۲ جلد، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۲٫
______________، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ۱ جلد، قم، دار الشریف الرضی للنشر، ۱۴۰۶ ق.
ابن شاذان قمی، ابوالفضل شاذان بن جبرئیل، الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام ، تصحیح شکرچی، ۱ جلد، قم، مکتبه الامین، ۱۴۳۲٫
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمد حسین شمس الدین، جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹٫
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تصحیح میردامادی، ۱۵ جلد، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴٫
أبو یعلی، أحمد بن علی بن المثنی، مسند أبی یعلی، تحقیق حسین سلیم أسد، دمشق، دار المأمون للتراث، ۱۴۰۴٫
اصفهانی، ابومسلم محمد بن بحر، تفسیر ابی مسلم محمد بن بحر اصفهانی (موسوعه تفاسیر المعتزله _ ۲)، تحقیق دکتر خضر محمد نبها، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۸٫
البوصیری، شهاب الدین، إتحاف الخیره المهره بزوائد المسانید العشره، ۱۱ جلد، ریاض (سعودی) ، طبع الرشد، ۱۴۱۹٫
تفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر، مختصر المعانی، قم، اسماعیلیان، بی تا.
تفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر، مطول و بهامشه حاشیه السید میر شریف، قم، مکتبه الداوری، بی تا.
تویسرکانی، سید احمد، ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی نخستین مفسر بزرگ اصفهان (۳۲۳ _ ۲۵۴ هـ ق)، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی (دانشگاه اصفهان)، شماره ۲۸_ ۲۹، سال ۱۳۸۱٫
جوهری بصری، احمد بن عبد العزیز، مقتضب الأثر فی النصّ علی الأئمه الإثنی عشر، ۱ جلد، قم، انتشارات طباطبایی، بی تا.
الحرانی، حسن بن علی ابن شعبه، تحف العقول، تصحیح غفاری، ۱ جلد، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴٫
الحنفی، کمال الدین بن همام، شرح فتح التقدیر، تصحیح عبدالرزاق غالب مهدی، ۶ جلد، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.
خزاز رازی، علی بن محمد، کفایه الاثر فی النص علی الائمه الانثی عشر، ۱ جلد، تصحیح حسینی کوهکمری، قم، نشر بیدار، ۱۴۰۱٫
خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، ۱ جلد، بیروت، موسسه البلاغ، ۱۴۱۹٫
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ۱ جلد، بیروت، دارالقلم _ دار الشامیه، ۱۴۱۲٫
الراوندی، قطب الدین سعید بن هبه الله، الدعوات، قم، مدرسه امام مهدی، ۱۴۰۷٫
السکاکی، ابو یعقوب یوسف بن محمد، مفتاح العلوم، تحقیق عبدالحمید هنداوی، ۱ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰٫
سید وکیلی، سید هادی، بررسی شواهد نصب الهی امام با تکیه بر روایات کتاب کافی، امامت پژوهی، شماره ۶، تابستان ۹۱٫
الشیبانی، أحمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۱۵٫
صفار قمی، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، تحقیق کوچه باغی، ۱ جلد، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴٫
الطبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ۲۵ جلد، قاهره، مکتبه ابن تیمیه، ۱۳۹۸٫
طبری آملی، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، ۱ جلد، قم نشر بعثت، ۱۴۱۳٫
الطوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق قصیر العاملی، ۱ جلد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۹٫
عده ای از علماء، الاصول السته عشر، تحقیق محمودی و دیگران، ۱ جلد، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۳٫
العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، ۱۹ جلد، سعودی، دار العاصمه، ۱۴۱۹٫
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ۹ جلد، قم، نشر هجرت، ۱۴۰۹٫
فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الوافی، ۲۶ جلد، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، ۱۴۰۶٫
القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ۲ جلد، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴٫
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح غفاری، ۸ جلد، تهران، اسلامیه، ۱۴۰۷٫
مازندرانی، محمد بن علی ابن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ۲ جلد، قم، نشر بیدار، ۱۳۶۹٫
مازندرانی، محمد بن علی ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ۴ جلد، قم، علامه، ۱۳۷۹٫
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ۱۱۱ جلد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳٫
المروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ۱ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸٫
نباطی عاملی، علی بن محمد ، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، تصحیح بهبودی، ۳ جلد، تهران، المکتبه المرتضویه، ۱۳۸۴٫
النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، ۵ جلد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱٫
נחום מאיר ברונזניק ולובה יובילר، היסוד : ספר למוד להוראת יסודות הלשון העברית، הוצאת ספרים פלדהיים، שםות ۱۹۸۰٫
Brown, Francic; Driver, Samuel Rollers and Briggs, Charles Augustus.“Brown-Driver-Briggs Hebrew Lexicon. With an appendix containing the Biblical Aramaic based on the lexicon of W. Gesenius as translated by E. Robinson”. Oxford: Clarendon Press 1907.
Matheus, Frank. „PONS Kompaktwörterbuch Althebräisch Althebräisch – Deutsch“. Ernst Klett Sprachen GmbH, Stuttgart 2006.
bar Bahlūl, Hasan and Rubens, Duval. “Lexicon syriacum auctore Hassano bar Bahlule voces syriacas græcasque cum glossis syriacis et arabicis complectens; e pluribus codicibus edidit et notulis instruxit Rubens Duval.” Vol. 2. e Reipublicæ typographæo, 1901.
Jastrow, Marcus. “Dictionary of the Targumim, Talmud Bavli, Talmud Yerushalmi and Midrashic Literature”. ۲ Vol., Luzac, London 1903.
Costaz, Louis. ”Syriac-English Dictionary”. Dar El-Machreq, beyrouth, 2002.
Lust, Johan, Eynikel, Erik and Hauspie, Katrin. “A Greek-English Lexicon of the Septuagint. Part I: AI ”. Deutsche Bibelgesellschaft, 1992.
McElwain, Thomas. “Islam In The Bible”. CreateSpace Independent Publishing Platform, 2013.
Skolnik, Fred (Editor in Chief); Berenbaum, Michael (Executive Editor), “Encyclopedia Judaica”. Second edition, Keter Publishing House 2007.
McKnight, Scot. “Jesus and the Twelve”. Bulletin for Biblical Research, Vol.11, pp.203-232, 2001.
نسخه های عهد عتیق
ترجمۀ فارسی تورات ماشاءالله رحمان پور، خاخام مشه زرگری
KJV(KJA, KJG Authorized Version (KJV) – 1769 Blayney Edition of the 1611 King James Version of the English Bible – with Larry Pierce’s Englishman’s-Strong’s Numbering System, ASCII version) Copyright © ۱۹۸۸-۱۹۹۷ by the Online Bible Foundation and Woodside Fellowship of Ontario, Canada.
AVD (Van Dyke Arabic Bible. Copyright (c) 1998-2005, Arabic Bible Outreach Ministry, P.O. Box 486, Dracut, MA 01826.)
LXX Septuaginta (LXT) (Old Greek Jewish Scriptures) edited by Alfred Rahlfs, Copyright © ۱۹۳۵ by the Württembergische Bibelanstalt / Deutsche Bibelgesellschaft (German Bible Society), Stuttgart. Used by permission. The LXX MRT (machine readable text) was prepared by the TLG (Thesaurus Linguae Graecae) Project directed by Theodore F. Brünner at University of California, Irvine
WTT (Codex Leningradensis Hebrew Text. Includes changes as of Westminster Morph 4.14.)
The WTT Hebrew text is based on the Michigan-Claremont Hebrew text, encoded in 1981-1982 at the University of Michigan
NFT, PJT, TAR, Samaritan Targum, Peshitta (TAR/TAM Targumim: Aramaic Old Testament) The Targum material is derived from the Hebrew Union College CAL (Comprehensive Aramaic Lexicon) project.
پی نوشت ها:
[۱] تاریخ دریافت: ۲۲/۸/۹۳، تاریخ پذیرش: ۲۵/۹/۹۳٫
دانشجوی کارشناسی ارشد الهیات Ahaqiqatkhah@gmail.com.
[2]. دانشجوی کارشناسی زبان و ادبیات عربی، دانشگاه تهران moini.m.reza@gmail.com.
[3]. نگارندگان از آقای محمد قندهاری، دبیر علمی پرونده به جهت بیان نظرات مناسب و همچنین از آقای دکتر مجتبی زروانی استاد دانشکده ادیان و عرفان دانشگاه تهران بابت بیان تذکرات عالمانه تشکر می نمایند.
[۴]. برای دیدن فهرستی از احادیث شیعی که شامل این تشبیه هاست، ر.ک: آل طه، سید حسن، جامع الاثر فی امامه الائمه الاثنی عشر علیه السلام ، باب پنجم، فصل دوم.
[۵]. یکی از قرائن این ادعا آن است که این روایات بیشتر در ابواب «نص بر ائمۀ اثناعشر» آمده است و نه در ابواب «صفات ائمه».
[۶]. نظر به یکسان نبودن جایگاه، کارکرد و شئون نقبای بنی اسرائیل و جانشینان پیامبر اکرم صل الله علیه وآله ، اساساً امکان اقتباس جایگاه جانشینی پیامبراکرم صل الله علیه وآله از جایگاه نقبای بنی اسرائیل از میان می رود.
[۷]. ابن حنبل، احمد، مسند، ۱/۳۹۸٫
[۸]. ابن شهرآشوب (د. ۵۸۸ ق) عین این پرسش و پاسخ را بدون ذکر سند از هشت صحابی: سلمان، أبو أیوب، ابن مسعود، واثله، حذیفه بن أسید، أبو قتاده، أبو هریره و أنس نقل می کند (ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ۱/۳۰۰). خزاز قمی (د. ۴۰۱ ق) در کفایه الاثر فی النص علی الأئمه الإثنی عشر، شبیه این روایت را با طرق اهل سنت از ۱۶ صحابی: ابن عباس (۱۴_۱۷)، ابن مسعود (۲۵_۲۷)، ابوذر (۳۶_ ۳۸)، سلمان (۴۷)، جابر بن عبدالله انصاری (۵۸)، انس بن مالک (۷۴_ ۷۸)، ابوهریره (۸۹)، زید بن أرقم (۱۰۴)، واثله بن الأسفع (۱۱۰_ ۱۱۲)، ابوأیوب أنصاری (۱۱۴)، حذیفه بن أسید (۱۲۹_ ۱۳۰)، عمران بن حصین (۱۳۱_ ۱۳۳)، حذیفه بن یمان (۱۳۶ و ۱۳۷)، أبو قتاده بن الحارث (۱۳۹ و ۱۴۰)، ام سلمه (۱۸۲)، حضرت علی علیه السلام (۱۵۴ و ۱۵۵)، حضرت فاطمه علیها السلام (۱۹۷)، امام حسن علیه السلام (۱۶۸) و امام حسین علیه السلام (۱۷۳) نقل کرده است (خزاز رازی، علی بن محمد، کفایه الاثر فی النص علی الائمه الانثی عشر). این روایت از بیشتر این صحابه با چند نقل و یا با چندین طریق نقل شده است.
ابن عیاش جوهری این حدیث را از کعب الاحبار نیز روایت می کند (جوهری، احمد بن عبدالعزیز، مقتضب الأثر فی النصّ علی الأئمه الإثنی عشر، ۲۷) اما معلوم نیست کعب آن را از پیامبر شنیده باشد.
به هرحال، در منابع حدیثی اهل سنت، فقط طریق عبدالله بن مسعود باقی مانده است.
[۹]. خزاز رازی در کفایه الاثر، شبیه این روایت را از حضرت علی علیه السلام (همان)، امام حسن (همان)، امام حسین علیه السلام (همان و ۲۳۱ و ۲۳۳)، امام سجاد علیه السلام (۲۳۸)، امام باقر علیه السلام (۲۴۴ و ۲۵۲) و امام صادق علیه السلام (۱۶۶) نقل می کند. در منابع روایی شیعه موارد دیگری نیز از این نوع تشبیه ها به نقل از ائمه موجود است. برای نمونه ر.ک: ابن شهرآشوب، محمد بن علی، متشابه القرآن و مختلفه، ۲/۵۳_ ۵۴؛ جوهری، احمد بن عبدالعزیز، مقتضب الأثر، ۷؛ بیاضی عاملی، علی بن محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، ۲/۱۱۶ و ۱۲۸٫
[۱۰]. به عنوان نمونه ر.ک: نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ۴/۵۴۶؛ أبو یعلی، أحمد بن علی، مسند أبی یعلی، ۹/۲۲۲؛ ابن أبی شیبه، عبدالله بن محمد، المسند، ح۲۷۴؛ المروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ح۲۱۷؛ الطبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ح ۱۰۱۱۶؛ و دیگر منابع، با اختلاف اندکی که در الفاظ وجود دارد.
[۱۱]. تفتازانی، مسعود بن عمر، مختصر المعانی، ۲۸۷٫
[۱۲]. همان، ۲۹۹٫
[۱۳]. همان، ۲۹۳؛ مثلاً وقتی گفته می شود «زیدٌ کالأسد»، وجه شبه آن چیزی است که متکلم اراده کرده است، وگرنه ممکن است زید و اسد در بسیاری از صفات (جسم بودن، حیوان بودن و…) با هم مشترک باشند. البته توجه به این نکته نیز شایسته است که صفت قصد شده نباید بدون مناسبت اراده شده و می بایست مورد قبول ذوق سلیم نیز باشد.
[۱۴]. سکاکی، یوسف بن محمد، مفتاح العلوم، ۴۴۸؛ سکاکی این گونه مثال می آورد: «لون هذه العمامه کلون تلک»؛ رنگ این عمامه بسان آن دیگری است.
[۱۵]. وقتی می گوییم روی محبوب چون ماه درخشان است، منظور این نیست که میان آن ها مماثلت برقرار است، بلکه از روی مبالغه، روشنایی چهرۀ او را نزدیک و شبیه به روشنایی ماه توصیف کرده ایم.
[۱۶]. تفتازانی، مسعود بن عمر، مطوّل، ۳۱۶؛ دقت شود که «معدود و قابل شمارش بودن» یک کیفیت پیوسته است، به خلاف «سه تا بودن» و «چهارتا بودن» که کیفیت هایی گسسته اند.
[۱۷]. این نوع از تشبیه در روایات اسلامی و کتاب مقدس، شواهد بسیاری دارد. مثال بسیار روشن و مشهور آن، بخشی از دعایی است که در ماه مبارک رجب وارد شده است: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ اللَّیالِی وَ الدُّهُورِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ أَمْوَاجِ الْبُحُورِ… لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ الشَّوْک وَ الشَّجَرِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَ الْوَبَرِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَ الْمَدَرِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُیون» (ابن بابویه، محمد بن علی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ۷۲).
در عهد جدید نیز عدد یأجوج و مأجوج، به تعداد شن های دریا تشبیه شده است: «… یأجُوج وَمَاجُوجَ، لِیجْمَعَهُمْ لِلْحَرْبِ، الَّذِینَ عَدَدُهُمْ مِثْلُ رَمْلِ الْبَحْرِ». (کتاب مکاشفات یوحنا، ۲۰: ۸٫ ترجمه عربی ADV).
[18]. به عنوان مثال در بیان ثواب یاد کردن از مظلومیت سیدالشهدا و لعن قاتلان ایشان فرموده اند: « یمْحُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ کَعَدَدِ النُّجُوم» (راوندی، سعید بن هبه الله، الدعوات، ۱۶۲).
[۱۹]. به عنوان مثال در بیان کفارۀ افطار عمدی روزه از روی نذر فرموده اند: «وَ إِنْ کُنْتَ أَفْطَرْتَ مِنْهُ مِنْ غَیْرِ عِلَّهٍ فَتَصَدَّقْ بِعَدَدِ کُلِّ یَوْمٍ لِسَبْعَهِ مَسَاکِین» (کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ۷/۴۵۶).
[۲۰]. البته این قاعده همیشگی نیست و چه بسا مثال هایی مخالف نیز برای آن پیدا شود. ولی غالباً در استعمال به همین شکل به کاررفته است.
[۲۱]. ر.ک: حنفی، کمال الدین بن همام، شرح فتح التقدیر، ۴/۴۳_ ۵۰: «…و معلوم أنّ التشبیه بالعدد لیس له معنی فی خصوص الکمیه».
[۲۲]. <وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیباً> (مائده/۱۲).
[۲۳]. قِیلَ لَهُ [=الامام الصادق علیه السلام ]: «مَا الْبَلَاغَهُ؟» فَقَالَ علیه السلام : «مَنْ عَرَفَ شَیْئاً قَلَّ کَلَامُهُ فِیهِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الْبَلِیغَ لِأَنَّهُ یَبْلُغُ حَاجَتَهُ بِأَهْوَنِ سَعْیِه» (حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ۳۵۹).
[۲۴]. به رغم جست وجوی بسیار در متون کهن و معاصر عربی، هیچ شاهد دیگری بر این نحوه تأکید بر عدد یافت نشد. درحالی که عموماً از اسلوب های دیگری برای تأکید استفاده می شود. مثلاً با ذکر «حقا، حتماً و…» یا با تکرار لفظ عدد.
[۲۵]. سکاکی، یوسف بن محمد، مفتاح العلوم، ۴۴۹٫
[۲۶]. وجه شبه باید در مشبّهٌ به واضح و مشهور باشد. مثلاً متکلم فصیح هیچ گاه زید را به حاتم طائی از حیث «عرب بودن» تشبیه نمی کند! چراکه خصوصیت بارز حاتم و آنچه از وی به ذهن متبادر می شود، جود و بخشش اوست، نه عرب بودنش.
[۲۷]. العِدّهُ أَیضاً: الجماعه، قَلَّتْ أَو کَثُرَتْ؛ تقول: رأَیت عِدَّهَ رجالٍ و عِدَّهَ نساءٍ، و أَنْفذْتُ عِدَّهَ کُتُبٍ أَی جماعه کتب. (ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ذیل ماده عدد)؛ العده: هی الشیء المعدود. (راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ۵۵۰) به عبارت دیگر، لفظ «عِدّه» برای گفتگو از «چند تا شیء» یا «اشیاء چندگانه» استفاده می شود و لفظ عدد برای سخن گفتن از «تعداد اشیاء». به عنوان نمونه، نوع کاربرد «عِدّه» در آیۀ <وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَهً لِلَّذینَ کفَرُوا> (مدثّر/۳۱) یا آیۀ < إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرا> (توبه/۳۶) با مفهوم «اشیائی با عدد خاص» هماهنگ است و نه «عددی خاص»؛ و احتمالاً به همین دلیل است که تمییز «شهراً» در آیه ذکر شده است.
[۲۸]. در اینجا ذکر نکته ای جانبی خالی از فایده نیست؛ در بعضی نسخه ها و نقل های این حدیث، عبارت «کَعَدَدِ نُقَبَاء» یا «عَدَدَ نُقَبَاء» آمده است. به نظر می رسد که با توجه به معنای یاد شده برای روایت، بهتر است این عبارات را مصحّف «عده» بدانیم؛ چراکه این معنا تطابق بیشتری با فضای صدور و گفتار متکلم بلیغ دارد.
[۲۹]. با توجه به پررنگ نبودن حضور نقبا در تورات و وجود اقوالی تفسیری از متقدمین دربارۀ آنان، به احتمال زیاد پیامبر در مورد آنان توضیحاتی داده بودند.
[۳۰]. به خصوص هنگامی که متکلم، آشنا به قواعد زبانی و زیباسازی های بلاغی باشد.
[۳۱]. آخرین بند دیباچۀ گلستان چنین است: «مصلحت دید تا بر این روضۀ غنا و حدیقۀ علیا، چون بهشت، هشت باب اتفاق افتاد… ».
[۳۲]. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایه الاثر فی النص علی الائمه الانثی عشر، ۲۶۷؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ۱/۱۸۷ و منابع دیگر.
[۳۳]. بقره/۲۶۹ به بعد؛ آل عمران/۱۲ و ۱۳٫
[۳۴]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ۳/۵۹٫
[۳۵]. البته ابن کثیر کمی جلوتر متعرض شیعیان شده و منکر تطبیق ائمۀ شیعه بر این خلفای دوازده گانه می شود؛ اما آنچه فعلاً برای ما اهمیت دارد همین نکته است که او دریافته این تشبیه، به چیزی بیشتر از مشابهت و تساوی عددی اشاره دارد. شایان ذکر است هرچند منبع ابن کثیر برای انتساب این صفات به نقبا و خلفا معلوم نیست، اما جالب اینجاست ویژگی هایی که وی برای ائمۀ مذکور در حدیث ابن مسعود برداشت کرده، شباهت عجیبی با نقل شیعی همین حدیث از امام باقر علیه السلام دارد. حضرت در این حدیث دربارۀ پدران بزرگوارشان می فرمایند: «قال رسول الله صل الله علیه وآله ‹إن الأئمه بعدی اثنا عشر، عددَ نقباء بنی إسرائیل، تسعه من صلب الحسین و التاسع قائمهم، یخرج فی آخر الزمان فیملأها عدلا کما ملئت جورا و ظلم.›» (خزاز رازی، علی بن محمد، کفایه الاثر فی النص علی الائمه الانثی عشر، ۲۵۲).
[۳۶]. زوائد نویسی از سنت های رایج حدیثی در میان اهل سنت است. در این سنت نوشتاری، زیاده و نقصان های موجود در نقل های مختلف یک حدیث جمع آوری می شود.
[۳۷]. العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، المطلب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، ح ۲۰۹۳٫
[۳۸]. نمونه دیگر را در البوصیری، شهاب الدین، إتحاف الخیره المهره بزوائد المسانید العشره، ح ۵۶۸۵ ببینید.
[۳۹]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، همان، ۳/۵۸٫
[۴۰]. سفر اعداد ۱: ۱: «در اولین روز ماه دوم از دومین سال خروج آن ها (فرزندان ییسرائل (اسرائیل)) از سرزمین مصر، خداوند در بیابان سینَی (سینا) در چادر محل اجتماع، به مُشه (موسی) چنین گفت… .» (ترجمه فارسی تورات ماشاءالله رحمان پور، خاخام مشه زرگری).
[۴۱]. سفر اعداد ۱: ۲: «تمام جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را برحسب قبیله و خانوادۀ پدری شان سرشماری کنید، سرشماری آن ها از روی تعداد اسامی مردها باشد». (همان).
[۴۲]. سفر اعداد ۱: ۳٫
[۴۳]. سفر اعداد ۱: ۴٫
[۴۴]. سفر اعداد ۱: ۵: «نام های آن کسانی که با شما حضور خواهند یافت این ها هستند…». در ادامه، نام های این افراد در آیات ۵_ ۱۵ آورده شده است. (ترجمۀ فارسی تورات ماشاءالله رحمان پور، خاخام مشه زرگری)
[۴۵]. اسامی این افراد به ترتیب بر اساس نسخۀ عبری WTT عبارت اند از ۱_ אֱלִיצוּר בֶּן־שְׁדֵיאֽוּר
۲_ שְׁלֻמִיאֵל בֶּן־צוּרִֽישַׁדָּֽי ۳_ נַחְשׁוֹן בֶּן־עַמִּינָדָֽב ۴_ נְתַנְאֵל בֶּן־צוּעָֽר ۵_ אֱלִיאָב בֶּן־חֵלֹֽן ۶_ אֱלִישָׁמָע בֶּן־עַמִּיהוּד ۷_ גַּמְלִיאֵל בֶּן־פְּדָהצֽוּר ۸_ אֲבִידָן בֶּן־גִּדְעֹנִֽי ۹_ אֲחִיעֶזֶר בֶּן־עַמִּֽישַׁדָּֽי ۱۰_ פַּגְעִיאֵל בֶּן־עָכְרָֽן ۱۱_ אֶלְיָסָף בֶּן־דְּעוּאֵֽל ۱۲_ אֲחִירַע בֶּן־עֵינָֽן.
[۴۶]. سفر اعداد ۱: ۱۶(ترجمۀ فارسی تورات ماشاءالله رحمان پور، خاخام مشه زرگری)
[۴۷]. همان.
[۴۸]. نگارندگان از آقای هادی علی تقوی به جهت در اختیار قرار دادن نسخه های تورات تشکر می کنند. [دبیر پرونده: برای آشنایی با نسخه ها و مطالعۀ بیشتر در مورد آن ها، به مقالۀ دوازده امام در تورات، نوشته آقای هادی علی تقوی در همین شمارۀ فصلنامه مراجعه کنید.]
[۴۹]. نسخۀ AVD ترجمۀ کتاب مقدس به عربی.
[۵۰]. نسخۀ پادشاه جیمز (King James Version).
[51]. LXX (به لاتین: Septuaginta، در عربی: سبعینیه)، نسخه ای از عهد عتیق است که در قرن سوم قبل از میلاد از عبری به یونانی ترجمه شد.
[۵۲]. Samaritan Targum (تارگوم سامری) که بر اساس لهجۀ سامری به زبان آرامی شکل گرفته است.
[۵۳]. WTT، نسخه ای عبری از عهد عتیق است که بر پایۀ متن میشیگان_ کلارمونت در دهۀ ۱۹۹۰ میلادی در دانشگاه میشیگان آمریکا شکل گرفته است.
[۵۴]. NFT (تارگوم نئوفیتی)، ترجمه ای آرامی از بیشتر بخش های تورات است.
[۵۵]. Targum Pseudo-Jonathan یا PJT (تارگوم سودو _ یوناتان) ترجمه ای شرح گونه از تورات در سرزمین اسرائیل به زبان آرامی است.
[۵۶]. Targum Onkelos، (TAR) (تارگوم اونکلوس) یک ترجمۀ آرامی رسمی از تورات در بین یهودیان شرقی (بابلی) است.
[۵۷]. Peshita Old Testament پشیتا یا پشیطا (ܦܫܝܛܬܐ) به معنی ساده، متداول و بسیط، نسخۀ معیار کتاب مقدس در کلیساهای مسیحی آشوریِ سریانی زبان است.
[۵۸]. اعداد ۱: ۱۷ (ترجمۀ فارسی تورات ماشاءالله رحمان پور، خاخام مشه زرگری).
[۵۹]. سفر اعداد ۱: ۱۷ نسخه ADV.
[60]. سفر اعداد ۱: ۱۷ نسخه KJV.
[61]. Brown-Driver-Briggs’ Hebrew Lexicon در ذیل ریشۀ נקב با کد H5344 وPONS Kompaktwörterbuch Althebräisch ذیل ریشۀ נקב با کد ۵۵۹۰٫
[۶۲]. سفر اعداد، ۱: ۱۷ نسخۀ پشیتا.
[۶۳]. این کلمه دارای ریشۀ ܦܪܫܐ (پرشا) به معنای انتخاب و انتجاب است که هم اکنون در باب اتپاعل به کاررفته است.(Lexicon syriacum auctore Hassano bar Bahlule ذیل ریشۀ ܦܪܫܐ، صفحه ۱۶۳۷).
[۶۴]. سفر اعداد ۱: ۱۷ نسخه های NFT/PJT/TAR.
[65]. این کلمه در حقیقت به صورت דאתפרשׁו (دِاتپارشو) بوده که ترکیبی از ד (دِ) به معنای کسانی که (الذین) و אתפרשׁו (اتپارشو) به معنای منتخب شده است.
[۶۶]. این کلمه از ریشۀ פרשׁ در باب اتپاعل است. (Dictionary of the Targumim, Talmud Bavli, Talmud Yerushalmi and Midrashic Literature ذیل ریشۀ פרשׁ صفحه ۱۲۴۳)
[۶۷]. این کلمه از ریشۀ כרז است. (Dictionary of the Targumim, Talmud Bavli, Talmud Yerushalmi and Midrashic Literature ذیل ریشۀ כרז صفحه ۶۶۵)
[۶۸]. Syriac-English Dictionary ذیل ریشۀ ܟܪܙ صفحۀ ۱۶۲٫
[۶۹]. سفر اعداد ۱: ۱۷ نسخۀ LXX (سبعینه).
[۷۰]. A Greek-English Lexicon of the Septuagint ذیل ریشۀ ἀνακαλέω به شمارۀ ۵۷۸٫
[۷۱]. شایان ذکر است که ریشۀ נקב در زبان عبری، همانند عربی دارای معنای اول «سوراخ کردن» است. (Brown-Driver-Briggs’ Hebrew Lexicon در ذیل ریشۀ נקב با کد H5344). این ریشه در واژه نامۀ PONS Kompaktwörterbuch Althebräisch در معنای اول دارای معادل «سوراخ کردن» (durchbohren) و در دیگر معانی به معنای معیّن/تصریح/مشخص کردن (bestimmen, spezifizieren, festlegen) است. (PONS Kompaktwörterbuch Althebräisch ذیل ریشه נקב با کد ۵۵۹۰)
[۷۲]. بسیاری از کلمات عبری دارای ב (و)، معادل های عربی ب دارند (مانند זהב (ذِهو) به معنای ذهب (طلا))؛ زیرا در عبری بین בּ (ب) و ב (و) تنها یک نقطه فاصله است و این دو حرف درواقع حرف «ب» هستند که تلفظ متفاوت دارند. در زبان عبری حرف واو (ו) حرفی مستقل است.
[۷۳]. בּנין (بنیان).
[۷۴]. توجه به این نکته شایسته است که با صَرف ریشۀ נקב در باب נפעל، حرف נ (ن) ریشه حذف شده و به صورت נִקְּבוּ صرف می شود. (برای مطالعه بیشتر ر.ک: נחום מאיר ברונזניק، לובה יובילר، היסוד: ספר למוד להוראת יסודות הלשון העברית، שיעור מז)
[۷۵]. Brown-Driver-Briggs’ Hebrew Lexicon ذیل ریشۀ נקב با کد H5344 و PONS Kompaktwörterbuch Althebräisch ذیل ریشۀ נקב با کد ۵۵۹۰٫
[۷۶]. مائده/۱۲٫
[۷۷]. در بین آیات قران کریم مشتقات فعلی «بَعَثَ» ۲۴ بار تکرار شده است. کلمۀ «بَعَثْنَا» مجموعاً ۱۱ بار و تنها در رابطه با برگزیدگان و رسولان الهی و یا برانگیخته شدن در روز قیامت استعمال شده است. در این میان تنها مورد استثنا، وجود این واژه در آیۀ ۵ سوره اسراء است: <فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولی بَأْسٍ شَدیدٍ>؛ که در این آیۀ شریفه نیز به قرینۀ «عِباداً لَنا»، دانسته می شود که ایشان هم، برگزیدگان الهی اند. شاهد درستی این تفسیر، تأویلی است که در کافی، ۸ /۲۰۶ در تفسیر این آیه آمده است مبنی بر آن که خداوند پیش از ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قومی را برمی انگیزد تا هر که را که خونی از خاندان محمد صل الله علیه وآله بر گردن اوست، وانمی گذارند مگر آن که او را بکشند.
[۷۸]. ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی از مفسرین و لغویان قرن چهارم هجری است. شیخ الطایفه، محمد بن حسن طوسی، در مقدمۀ تفسیر تبیان او را ستوده است. فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیب بیش از سایر مفسرین به بیان اقوال و آرای او پرداخته است. شیخ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان از آراء او استفاده کرده است. برای شناخت جایگاه علمی وی ر.ک: تویسرکانی، سید احمد، ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی نخستین مفسر بزرگ اصفهان (۳۲۳_ ۲۵۴ هـ ق)، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی (دانشگاه اصفهان)، شمارۀ ۲۸ و ۲۹٫
[۷۹]. اصفهانی، محمد بن بحر، تفسیر محمد بن بحر، ۲۰۹٫
[۸۰]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ۳/۴۶۶٫
[۸۱]. علامۀ مجلسی به نقل از شیخ صدوق می نویسد: «النقیب: الرئیس من العرفاء؛ و قد قیل إنه الضمین؛ و قد قیل إنه الأمین؛ و قد قیل إنه الشهید علی قومه؛ و أصل النقیب فی اللغه من النقب و هو الثقب الواسع؛ فقیل نقیب القوم لأنه ینقب عن أحوالهم کما ینقب عن الأسرار و عن مکنون الإضمار» (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۲۲/۱۰۳). روشن است که صفاتی مانند علم به احوال و مکنونات و شهید بودن بر قوم، از ویژگی های مقام امامت است.
[۸۲]. ر.ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ۱/۲۷۲ و ۲۷۳؛ ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ۲/۴۹۱٫
[۸۳]. این روایت با دو طریق از جناب سلمان در کتاب های شیعه نقل شده است: خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، ۳۷۵؛ طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، ۴۴۸؛ جوهری بصری، احمد بن عبد العزیز، مقتضب الأثر فی النصّ علی الأئمه الإثنی عشر، ۶۹٫
در روایتی دیگر در کافی، تعداد ائمه به تعداد حواریون حضرت عیسی علیه السلام تشبیه شده است. (کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۵۳۲)
[۸۴]. مشاهدۀ عنوان ابواب بصائر الدرجات و کتاب الحجه کافی برای اذعان به این واقعیت کفایت می کند. برای اطلاع دقیق تر ر.ک: سید وکیلی، سید هادی، بررسی شواهد نصب الهی امام با تکیه بر روایات کتاب کافی، امامت پژوهی، ۶٫
[۸۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۰۱٫
[۸۶]. عده ای از علماء، الاصول السته عشر، ۱۳۹٫
[۸۷] یکی از معانی مادۀ «نجب» در لغت، همان انتخاب و اصطفاء است. لذا گفته شده است: انتَجَبْتُهُ، أی استَخلَصْتُهُ و اصطفیته اختیارا على غیره (فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ۶/۱۵۲).
[۸۸]. McElwain, Thomas, Islam In The Bible, Chapter 3: The Character and Development of Divine Guidance in Bible History
[89]. یکی از موارد مهم در مورد عدد دوازده، ارتباط آن با عهد و پیمان الهی است. زمانی که بنی اسرائیل وارد سرزمین کنعان می شوند، خداوند پیمان الهی خود را با ابراهیم کامل می کند (سفر پیدایش بخش ۱۲ و ۱۵). در این پیمان، عدد دوازده، نقش مهمی را ایفا می کند: «یوشع بن نون از جانب یهوه، خدای بنی اسرائیل، مأمور می شود تا دوازده مرد را از هر قوم (از هر سبط یک نفر) برگیرد» (کتاب یوشع ۴: ۱)؛ «او ایشان را امر نمود تا ازاینجا از میان اردن تا از جایی که پای کاهنان ایستاده است دوازده سنگ را بردارند و آن را با خود برده در منزلی که فرود می آیند بنهند». (همان ۴: ۳)؛ «و این سنگ ها به جهت یادگار، ابدی خواهند بود». (همان ۴: ۷)؛ «و یوشع در وسط اردن، درجایی که پاهای کاهنانی که تابوت عهد را برداشته بودند، ایستاده بود، دوازده سنگ نصب کردند، سنگ هایی که در آنجا تا امروز هستند». (کتاب یوشع ۴: ۹)؛ «یوشع این سنگ ها را در جلجال نصب کرد». (همان ۴: ۲۰)؛ «او به این قبایل دوازده شهر اختصاص داده است». (کتاب یوشع ۱۸: ۲۴، ۱۹: ۱۵، ۲۱: ۷) (به نقل از Scot، Mcknight، Jesus and the Twelve، ۲۱۵)
[۹۰]. اسکات مک نایت (Scot Mcknight)، در مقالۀ خود، Jesus and the Twelve ، به اهمیت عدد دوازده در میان مسیحیت و تاریخچۀ آن در میان یهودیان پرداخته است. او بعد از بیان شواهد خود، به این نکته اشاره می کند که حضرت عیسی علیه السلام در زمان حیاتش دوازده نفر از حواریون را انتخاب کرده است. او در این مقاله همچنین نشان می دهد که انتخاب دوازده حواری حضرت مسیح، بر مبنای سنت دوازده وصی و منتخب در یهودیت بوده است.
[۹۱]. שְׁנֵים־עָשָׂר.
[۹۲]. سفر پیدایش، ۴: ۱ _ ۲۶٫
[۹۳]. [دبیر پرونده: بسیاری از محققین اسلامی، «مؤد مؤد» را به معنای محمد گرفته اند. برای مطالعۀ بیشتر، به مقالۀ دوازده امام در تورات، نوشته آقای هادی علی تقوی در همین شمارۀ فصلنامه، مراجعه کنید.]
[۹۴]. שְׁנֵים־עָשָׂר נְשִׂיאִם.
[۹۵]. سفر پیدایش، ۱۷: ۲۰٫
[۹۶]. سفر پیدایش، ۳۵: ۲۲_ ۲۶٫
[۹۷].(Encyclopedia Judiaca) 20/138 ذیل مدخل (Tribes, The twelve).
[98]. سفر خروج، ۲۴: ۳٫
[۹۹]. کتاب غزراء، ۶: ۱۷٫
[۱۰۰]. سفر خروج، ۲۴: ۴، ۲۸: ۱۲؛ سفر اعداد، ۷: ۳، ۱۷: ۱۷؛ سفر لاویان، ۱۲: ۵؛ سفر اول پادشاهان؛ ۱۰: ۲۰، ۱۸: ۳۱؛ سفر عزرا، ۶: ۱۷، ۸: ۳۵؛ سفر حزقیال نبی، ۴۸: ۳۱٫
[۱۰۱]. سفر اعداد، ۳۳: ۹٫
[۱۰۲]. سفر خروج، ۲۸: ۹ _ ۱۲٫
[۱۰۳]. سفر یوشع، ۴: ۵٫
[۱۰۴]. سفر اول تواریخ، ۲۴: ۴، ۲۴: ۳۱٫
[۱۰۵]. سفر خروج، ۲۴: ۴؛ سفر اعداد، ۷: ۸۷٫
[۱۰۶]. ספר שופטים.
[۱۰۷]. کتاب داوران، ۲: ۱۶٫
[۱۰۸]. در حدیثی به وجود یازده نفر جانشین بعد از یوشع بن نون اشاره شده است که ظاهراً همان داوران هستند. (ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ۱/۱۵۳)
[۱۰۹]. נַחַל אֶשְׁכֹּל (سفر تثنیه، ۱: ۲۳، به نقل از نسخۀ عبری WTT)
[110]. سفر تثنیه ۱: ۲۳: «این کار به نظر من خوش آمد. دوازده مرد را، از شما، از هر سبط یک نفر انتخاب کردم». (ترجمۀ فارسی تورات ماشاءالله رحمان پور، خاخام مشه زرگری)
[۱۱۱]. سفر تثنیه، ۱: ۲۲_ ۲۴٫ کلبی در تفسیر آیۀ <ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ الَّتی کَتَبَ اللَّهُ لَکُم> (مائده/۲۱)، به دوازده سبط بنی اسرائیل و دوازده جاسوس بنی اسرائیل اشاره کرده است.(به نقل از ابن طاووس در سعد السعود للنفوس منضود، ۲۱۲)
[۱۱۲]. سفر یوشع، ۳: ۱۲٫
[۱۱۳]. ابن شاذان قمی، شاذان بن جبرئیل، الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام ، ۱۶۷٫
پاسخ دهید