مقدمه

اخیراً وهابیان عربستان، کتابی به نام متی یشرق نورک ایها المنتظر، تألیف عثمان بن محمد خمیس، و ترجمه آن، به قلم اسحاق بن عبدالله عوضی، را تحت عنوان عجیب ترین دروغ تاریخ[۱] توزیع کرده اند. این کتاب، به تصحیح و تعلیق عبدالله بن سلمان در ریاض منتشر شده و حاوی شبهاتی چند درباره امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) است. ما برای دفاع از عقیده روشن و زلال مهدویت در شیعه و رد شبهات وی، کتابی را به نام امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) حقیقت تابناک تألیف کرده ایم و شبهات عثمان خمیس را عیناً، به همان ترتیبی که در کتاب وی آمده، نقل کرده و پاسخ گفته ایم. در این مقاله می کوشیم نگاهی گذرا به برخی شیوه های ناصواب وی در کتابش داشته باشیم.

نگاهی اجمالی به کتاب متی یشرق نورک ایها المنتظر

عثمان خمیس شبهات خود راجع به امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) را ذیل پانزده عنوان و یک خاتمه مطرح کرده و در پایان کتاب خود جدولی با عنوان تفاوت های مهدی اهل سنت و مهدی شیعه درج کرده است. همچنین، در پاورقی های کتاب یادشده و مقدمه ای که شخصی به نام عبدالله سلمان بر کتاب وی نگاشته، برخی شبهات عمومی راجع به شیعه نیز مطرح شده است.

شیوه های نادرست وی در بررسی عقیده شیعه راجع به مهدویت

وی در مطلع کتاب خود ادعا کرده است که: «عقیده شیعه را در مورد مهدی به طور خالص بیان کرده و از لحاظ حدیثی و اصل بودن و سپس از لحاظ علمی صرف بررسی کرده ام».[۲] نیز در کتاب خود ارجاعات فراوانی به کتب شیعه داده، ولی برای خواننده آگاه روشن است که وی، در بیان عقیده شیعه صادق نبوده و همواره از شیوه تحریف و پوشاندن حقایق و دروغ و استهزا بهره جسته است. ما برای روشن شدن این مطلب به ذکر برخی شیوه های وی در این کتاب می پردازیم.

۱ – مطرح کردن مفاد اخبار ضعیف به عنوان معتقدات شیعه

عثمان خمیس همه آنچه را در کتاب های روایی شیعه راجع به امام مهدی نقل شده، هرچند خبر واحد باشد به عنوان معتقدات شیعه مطرح کرده است، حال آنکه اکثر قریب به اتفاق آنها، جزء معتقدات شیعه نیست. چون اعتقادات بر اساس احادیث متواتر یا در حد تواتر محقق می شود.

معتبرنبودن خبر واحد در اثبات عقیده به این لحاظ است که در عقاید، قطع و یقین لازم است و خبر واحد قطع آور نیست. نایینی می گوید: «اعتباری به ظن در باب اصول و عقاید نیست»؛[۳] و این مطلب، نزد متقدمان و متأخران علمای شیعه مشهور و مسلم است. شیخ مفید،[۴] شیخ طوسی،[۵]شهید ثانی،[۶] آیت الله خویی[۷] از تصریح کنندگان به این اصل هستند. خلاصه اینکه روشن است: نقل خبر اعم از اعتقاد به مفاد آن است، ولی وی این اصل روشن را نادیده گرفته و هرچه در کتب روایی آمده به عنوان معتقد شیعه به شیعیان نسبت داده است. از جمله:

مدت غیبتش، مانند دوران حیرت بنی اسرائیل، چهل سال است.[۸]

پس از ظهور، عایشه را حد می زند.[۹]

مردگان مختار هستند که پیرو او باشند یا در قبر بمانند.[۱۰]

پس از مهدی دوازده مهدی می آید.[۱۱]

 

۲ – نادیده گرفتن احادیث متواتر

برای نمونه، وی روایات متواتر راجع به نهی از مشخص کردن وقت برای ظهور و پیروزی نهایی را، که عقیده شیعه بر طبق آن شکل گرفته است، نادیده گرفته و در مقابل به چند خبر واحد که در آنها وقت خاص برای پیروزی ظاهری پیروان اهل بیت تعیین شده، تمسک کرده و با خیال بافی راجع به نوعی ترتیب خیالی بین آن روایات کوشیده است به طور کلی روایات شیعه را جعلی قلمداد کند.

توضیح اینکه روایت های مربوط به فرج و پیروزی پیروان اهل بیت به دو دسته تقسیم می شود:

۱ – روایت هایی که در آنها تعیین مدت شده است. این دسته روایات نسبت به دسته دوم، که خواهد آمد، اندک است و بر اساس برخی شواهد که در خود این نوع روایات وجود دارد مربوط به پیروزی نهایی و قیام حضرت مهدی نیست، بلکه وعده پیروزی محدود برای اتباع اهل بیت در دوره های خاص بوده است که آن نیز به لحاظ رعایت نکردن شرایط از سوی برخی پیروان محقق نشده است.[۱۲]

۲ – روایت هایی که در آن از تعیین مدت برای ظهور نهی شده است و این شامل ده ها روایت معتبر است. در این روایات زمان ظهور از اسرار و علوم خاص خدا دانسته شده است. اعتقاد شیعه از روز اول درباره ظهور حضرت مهدی و پیروزی نهایی بر اساس روایات دسته دوم است. یعنی شیعه معتقد است برای ظهور حضرت مهدی تعیین مدت نشده، و وقت ظهور جزء اسرار غیبی است که خدای متعال از آن آگاه است. برخی روایات معتبر در این زمینه به این شرح است:

۳ – امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ما خاندانی هستیم که وقت تعیین نمی کنیم».[۱۳]

۴ – ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است: به آن حضرت عرض کردم: فدایت گردم خروج قائم (علیه السلام) چه زمانی خواهد بود؟ فرمود: ای ابا محمّد ما خاندان هرگز وقتی را معین نمی کنیم، زیرا محمّد (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: تعیین وقت کنندگان دروغ می گویند. ای ابا محمّد همانا پیشاپیش این امر پنج نشانه است: نخستین آنها آوازی است در ماه رمضان، خروج سفیانی و خروج خراسانی، کشته شدن نفس زکیه و فرورفتن زمین در بیدا.[۱۴]

 

۳ – تحریف روایات

در نقل روایات و سخنان به هیچ وجه امانتدار نبوده، بلکه آشکارا به تحریف آنها پرداخته است، از جمله:

تحریف روایات بازسازی مساجد

وی از امام محمد باقر (علیه السلام) چنین نقل کرده است که گفت: «هیچ مسجد برپایی بر روی زمین نیست مگر اینکه امام زمان آن را نابود و هموار می کند».[۱۵] این جمله در هیچ منبع شیعی وجود ندارد و از ریشه تحریف و دروغ است. جمله ای که شیخ مفید و دیگران از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل می کنند این است که ایشان فرمود:

هنگامی که قائم ما قیام کرد چهار مسجد را در کوفه منهدم می کند و هیچ مسجد اشرافی را نمی گذارد، جز اینکه کنگره و اشراف آن را خراب می کند و به حال ساده و بدون اشراف می گذارد. شاهراه ها را توسعه می دهد. هر گوشه ای از خانه ها، که واقع در راه عمومی است، خرد می کند، و ناودان هایی را که مشرف به راه مردم است برمی دارد. هر بدعتی را برطرف می سازد و هر سنتی را باقی می گذارد و قسطنطنیه و چین و کوه های گیلان (دیلم) را فتح می کند.[۱۶]

مقصود از چهار مسجدی که امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در کوفه آنها را خراب می کند مساجدی است که بر اساس بی تقوایی و نفاق بنا نهاده شده اند. امام محمد باقر (علیه السلام) می فرماید: «در کوفه به دلیل شادی از کشتن امام حسین چهار مسجد دوباره تجدید بنا شد: مسجد اشعث (به نام اشعث بن قیس، از خوارج ملعون)؛ جریر (به نام جریر بن عبدالله، مخالف امام علی (علیه السلام))؛ سماک (به نام سماک بن مخرمه اسدی از دشمنان علی (علیه السلام))؛ شبث بن ربعی (از قاتلان امام حسین (علیه السلام))».[۱۷] البته این مساجد چهارگانه نمونه هایی از مسجد ضرار هستند که به دستور قرآن باید تخریب شوند و امام مهدی این کار را می کند.

بنابراین، عثمان خمیس با تحریف آشکار روایت وانمود می کند که امام مهدی (علیه السلام) پس از ظهور مساجد را تخریب می کند. حال آنکه تخریب فقط درباره چهار مسجد آمده، که منسوب به سرکرده منافقان و قاتلان امام حسین (علیه السلام) است. در کوفه ده ها مسجد وجود دارد که امام مهدی (علیه السلام) آنها را گرامی می دارد و در حدیث هست که مسجد سهله را که در کوفه است، مرکز حکومت خود قرار می دهد. همچنین، بر اساس روایات متعدد امام مهدی  (علیه السلام) از مسجدالحرام ظهور می کند و در کوفه مسجدی بی نظیر می سازد که هزار در دارد.[۱۸]بنابراین، نسبت دادن تخریب مساجد به امام مهدی (علیه السلام) دروغ آشکار و تهمت ناروا است.

و اما این جمله که: «کنگره و اشراف مساجد را خراب می کند و به حال ساده و بدون اشراف می گذارد» به معنای تغییر معماری مساجد به معماری اسلامی است که در زمان پیامبر بوده است. یعنی مراد بازسازی مساجد است. چنانچه در نقل دیگر از این حدیث[۱۹] پس از عبارت فوق، این جمله آمده است که «همان گونه که در زمان پیامبر بوده است» باید توجه داشت که بنای مساجد بدون کنگره و اشراف در احادیث اهل سنت نیز آمده است. بیهقی در سنن خود نقل می کند که ابن عباس گفت: «به ما دستور داده شده بود مساجد را بدون کنگره و اشراف بنا کنیم».[۲۰]

 

۴ – تقطیع احادیث

وی برای نادرست جلوه دادن عقاید شیعه در خصوص اعتقاد به امامت، در جاهای مختلف، قسمتی از روایت را نقل و قسمت دیگر آن را حذف می کند. مثلاً در روایتی که از زید نقل کرده، صدر روایت را نقل و ذیل آن را حذف می کند و بر اساس صدر آن نتیجه می گیرد. اول روایتی که وی نقل کرده این است:

زید بن علی بن حسین – عموی جعفر صادق و برادر محمد باقر- دنبال احول که مخفی بود، فرستاد تا او را یاری کند ولی احول نپذیرفت و گفت: اگر پدرت یا برادرت بود با او خروج می کردم ولی با تو خروج نمی کنم. زید به او گفت: چگونه در حالی که او (امام سجاد (علیه السلام)) لقمه داغ را با دستش سرد می کرد و سپس آن را در دهان من می گذاشت آیا به نظر شما او راضی نبود که لقمه داغ دهان مرا بسوزاند، و راضی بود که آتش داغ جهنم مرا بسوزاند؟ (یعنی به تو خبر داده که امامت بعد از او به محمد باقر و سپس به پسرش جعفر صادق می رسد اما به من خبر نداده؟). در جواب او گفت: فدایت شوم او به خاطر این تو را آگاه نکرد چون می ترسید اگر قبول نکنی به جهنم می روی و مرا خبر کرد و من پذیرفتم و نجات یافتم و اگر قبول نمی کردم برای او مهم نبود که به جهنم بروم.[۲۱]

عثمان خمیس برای اینکه بر واقعیت پوشش بگذارد آخر این روایت را نقل نکرده است؛ چون در آخر همین روایت آمده است که زید خود اعتراف می کند که امام، همه چیز را درباره قیامش به او گفته است. بنابراین، زید ابتدا از راه جدل پیش آمده و خواسته است انکار کند که امام حقایق را به او گفته، ولی در مقابلِ منطق قویِ احول، چاره ای جز این ندیده است که به واقعیت اعتراف کند. بنابراین، اگر تقصیری در کار بوده از سوی خود زید بوده نه امام معصوم. در آخر روایت فوق، زید می گوید: «اکنون که چنین گویی بدان که مولایت در مدینه به من خبر داد که: من کشته می شوم و در کناسه کوفه به دار روم و خبر داد که کتابی نزد او است که کشتن و به دار رفتن من در آن نوشته است».[۲۲]

اما پاسخ این شبهه که چرا مسئله امامت به همگان تبلیغ نشده با اینکه امامت، مثل نبوت، رکن دین است، این است که، چنان که ابن تیمیه و دیگران نیز درباره وجود دوران فترت درباره نبوت اعتراف کرده اند،[۲۳] گاهی به دلیل وجود موانع یا برخی مصالح دیگر حقایق به همه نمی رسد. در این صورت آنها معذور خواهند بود. این مطلب در روایات اهل  بیت (علیهم السلام) راجع به امامت وارد شده است، از جمله:

اسماعیل جعفی گوید از امام محمد باقر (علیه السلام) راجع به دینی که بر بندگان روا نیست نسبت بدان نادان باشند (و باید بدانند که آن چه دینی است؟) پرسیدم، فرمود: دین وسیع است، ولی خوارج از روی نادانی خودشان بر خود تنگ گرفتند (و گرفتار شدند). عرض کردم: قربانت (اجازه می فرمایید) من دین خودم را که بر آن هستم برای شما باز گویم؟ فرمود: آری. عرض کردم: گواهی دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست، و گواهی دهم که محمد بنده و رسول او است، و آنچه از جانب خداوند آورده است قبول دارم، و شما را دوست دارم، و از دشمن شما و هر که بر شما بزرگی کند و استیلا خواهد و خود را امیر و حاکم بر شما داند، و حق شما را به ستم بگیرد بیزارم؟ فرمود: تو چیزی را نادان نیستی، این همان است که به خدا سوگند ما هم بر آن هستیم (و بدان معتقدیم). عرض کردم: آیا کسی که این را نداند (از عذاب خداوند یا خلود در آتش) سالم ماند؟ فرمود: نه، مگر مستضعفان. عرض کردم: آنها کیان اند؟ فرمود: زنان و فرزندان شما. سپس فرمود: آیا ام ایمن را دیده ای؟ همانا من گواهی دهم که او اهل بهشت است در صورتی که آنچه شما بر آنید (و بدان معتقدید) نمی دانست.[۲۴]

پس بعید نیست که به دلیل وجود موانعی، تبلیغ به عده ای نرسد یا به جهت مصالحی خداوند اراده اش بر آن قرار نگرفته باشد. در این صورت ایشان معذور خواهند بود؛ و اگر به آن مقدار که از راه حق می دانند معتقد و پایبند باشند همان مایه نجات آنها خواهد بود. قرآن کریم نیز همین معنا را تأیید می کند، آنجا که می فرماید: «لایکلف الله نفساً الا ماآتها».

 

۵ – مخفی کردن حقایق

یکی از شیوه های وی مخفی کردن حقایق است، که بهترین نمونه آن این است؛ وی می گوید: «اهل سنت مهدی را مهدی منتظر نمی نامند. چون آنها، برخلاف شیعیان، برای تکمیل دین به انتظار مهدی نمی نشینند».[۲۵] این سخن وی که «اهل سنت مهدی را مهدی منتظر نمی نامند»، سخنی بی اساس و دور از واقعیت است، چراکه نام «مهدی منتظر» فراوان در آثار بزرگان اهل سنت وجود دارد. حتی برخی از بزرگان اهل  سنت در عنوان کتاب های خود، که برای اثبات وجود امام مهدی نگاشته اند، از این نام استفاده کرده اند. از جمله:

۱ –  القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، تألیف عالم بزرگ اهل سنت، ابن حجر هیثمی شافعی؛

۲ –  التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی المنتطر والدجال المسیح، تألیف قاضی محمد بن علی شوکانی یمانی، از عالمان صاحب نظر اهل سنت. وی در این کتاب می گوید: «روایات نقل شده درباره مهدی منتظر متواتر است و روایات واردشده درباره دجال متواتر است؛ و همچنین روایات واردشده درباره نزول حضرت عیسی متواتر است و این برای کسی که ذره ای از ایمان و اندکی انصاف در وجود او است کافی است»؛[۲۶]

۳ – عقد الدرر فی أخبار المهدی المنتظر، تألیف بدرالدین شافعی مقدسی، چاپ انتشارات خانجی با تحقیق عبدالفتاح حلو.

۴ – فرائد الفکر فی المهدی المنتظر، تألیف شیخ مرعی بن یوسف کرمی حنبلی؛

۵ – تحدیق النّظر فی اخبار الامام المنتظر، تألیف محمّد بن عبدالعزیز وهیبی، از علمای نجد؛

شیخ عبدالعزیز بن باز، مفتی بزرگ سعودی می گوید: «اما انکار مهدی منتظر به طور کلی، چنان که برخی از متأخران پنداشته اند، سخنی باطل است، چون احادیث قیام مهدی در آخرالزمان و اینکه وی زمین را پر از عدل و داد می کند، چنان که پر از جور و ستم شده، به حد تواتر معنوی رسیده است».[۲۷]

اما اینکه عثمان خمیس در ادامه شبهه فوق گفته: «چون آنها برخلاف شیعیان برای تکمیل دین به انتظار مهدی نمی نشینند» سخنی پوچ و باطل است. چون انتظار شیعیان برای امام مهدی (علیه السلام) با هدف گسترش عدالت در روی زمین است؛ یعنی برای اجرای احکام الهی است نه برای تکمیل دین؛ و این انتظاری است که همه مسلمانان دارند و بر اساس احادیث بی شمار از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) شکل گرفته است.

 

۶ – استهزا و توهین

یکی دیگر از شیوه های وی در این کتاب این است که بارها به استهزا و تمسخر طرف مقابل و توهین به او پرداخته است. این شیوه وی در نامی که برای کتاب خود انتخاب کرده، یعنی متی یشرق نورک ایها المنتظَر، «چه وقت نورت شروع به تابیدن می کند ای منتظَر؟» و همچنین نامی که مترجم کتاب وی برای ترجمه کتابش انتخاب کرده، یعنی عجیب ترین دروغ تاریخ، به خوبی مشهود است.

 

۷ – مغالطه

عثمان خمیس گاهی برای تشکیک در عقیده مهدویت در شیعه راه مغالطه را در پیش می گیرد. مثلاً وی درباره ولادت امام مهدی چنین می گوید:

اصل داستان ولادت مهدی را یک زن روایت کرده که کسی غیر از او از غیبت مهدی اطلاع نداشته است. این زن حکیمه، عمه حسن عسکری، بوده است. چگونه شیعیان سخن زنی را که معصوم نیست درباره یکی از اصول دینشان پذیرفته اند؟[۲۸]

وی در اینجا با مغالطه ای آشکار، موضوع تفاصیل و ویژگی های جریان ولادت را با اصل ولادت خلط کرده است. باید گفت که جریان ولادت هیچ شخصیتی و اینکه شب اتفاق افتاده یا روز، جزء عقاید هیچ مذهبی نیست. آنچه مهم است اصل ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) است، یعنی اینکه از امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزندی پسری به دنیا آمد که همنام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) بود و پس از امام حسن عسکری (علیه السلام) امامت به وی رسید؛ این خصوصیات همگی به روایات متواتر ثابت است. خود این نویسنده نیز در صفحات بعد به وجود بیش از چهل حدیث در این خصوص در منابع معتبر شیعه اعتراف می کند؛ و روشن است که با وجود این مقدار حدیث قطعاً تواتر ثابت می شود.

اما جریان ولادت یعنی اینکه این ولادت شب اتفاق افتاده یا روز، مادر ایشان زایمانش راحت بوده یا همراه با سختی، و مسائلی از این قبیل، که در روایت بانو حکیمه آمده، موضوعاتی نیست که حتماً با حدیث متواتر ثابت شود و اصولاً جزء عقاید نیست. بنابراین، وی با خلط آشکار بین تفاصیل جریان ولادت و بین اصل ولادت راه مغالطه را در پیش می گیرد.

در اینجا مناسب است برای روشن شدن تواتر روایاتی که راجع به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) است و اینکه وی امام دوازدهم از امامان اهل بیت است، نگاهی به آماری از روایات موجود در منابع حدیثی داشته باشیم. این آمار از کتاب منتخب الأثر، اثر آیت الله صافی گلپایگانی اقتباس شده است. در این کتاب همه این روایات ذکر، و مصادر آن بیان شده است:

۱ – روایاتی که دلالت می کند مهدی نهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) است ۱۶۰ روایت است.

۲ – روایاتی که دلالت می کند حضرت مهدی هفتمین فرزند امام محمد باقر (علیه السلام) است ۱۲۱ روایت است.

۳ – روایاتی که دلالت می کند حضرت مهدی ششمین فرزند امام جعفر صادق (علیه السلام) است ۱۱۲ روایت است.

۴ – روایاتی که دلالت می کند وی پنجمین فرزند امام موسی کاظم (علیه السلام) است ۱۱۵ روایت است.

۵ – روایاتی که دلالت می کند وی چهارمین فرزند امام رضا (علیه السلام) است ۱۱۱ روایت است.

۶ – روایاتی که دلالت می کند وی فرزند و جانشین امام حسن عسکری (علیه السلام) است ۱۰۷ روایت است.

۷ – روایاتی که دلالت می کند وی دوازدهمین امام است ۱۵۱ حدیث است.

این روایات گاه متداخل و گاه غیرمتداخل هستند. به این معنا که ممکن است در روایتی که در آن ذکر شده که وی از فرزندان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) است، ذکر شده باشد که وی از فرزندان امام حسین (علیه السلام) هم هست. ولی جمع روایات در این زمینه بر اساس بررسی صاحبمنتخب الاثر بیش از چهارصد روایت است.

در کمتر اصلی از اصول اسلام با چنین انبوهی از دلیل و روایت روبه رو هستیم. بیشتر این روایات را بزرگان محدثان در منابع مهم نقل کرده اند؛ همان کسانی که در نقل حدیث کمال دقت و امانتداری را داشتند؛[۲۹] و در تواتر، اعتبار تک تک روایات به هیچ وجه ملاحظه نمی شود، بلکه آنچه ملاک اعتماد است همان مفهوم واحدی است که به جهت کثرت نقل و تعدد طریق های آن یقین به صحت آن پیدا می شود. همچنین، روایاتی که عثمان خمیس متعرض آنها شده بخشی از روایات راجع به ولادت امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در مصادر معتبر شیعه است. ده ها روایت دیگر، که برخی از آنها از نظر سلسله روات معتبر است، وجود دارد که وی برای کتمان حقیقت آنها را مطرح نکرده است. این روایات را می توان تحت عناوین زیر بررسی کرد:

الف. گواهی امام حسن عسکری (علیه السلام) بر تولد فرزندش مهدی

در این عنوان می توان به روایت کلینی با سند صحیح از ابی هاشم جعفری[۳۰] و روایت وی با سند خود از احمد بن محمد بن عبدالله[۳۱] اشاره کرد.

ب. مژده تولد نوزاد فرخنده و عقیقه برای وی

در این خصوص می توان به روایت صدوق به سند خود از حسن بن منذر[۳۲] و باز روایت وی از محمد بن ابراهیم کوفی[۳۳] و روایت وی از محمد بن عثمان بن سعید[۳۴] اشاره کرد.

ج. دیدار با امام

در این زمینه می توان به دیدار گروه چهل نفری با امام، که گزارش آن را صدوق و شیخ طوسی نقل  کرده اند[۳۵] و همچنین به روایتی که کلینی به سند صحیح از عبدالله بن جعفر حمیری نقل می کند اشاره کرد.[۳۶]

اینک باید پرسید: با این همه شواهد روایی و تاریخی بر تولد حضرت مهدی (علیه السلام)، آیا باز هم جای شک و شبهه و تردید برای انسان اهل تحقیق و پذیرای حق باقی می ماند؟

 

۸ – سرپوش گذاشتن بر اختلافات روایات اهل سنت

عثمان خمیس بارها برای ایجاد شبهه، وجود اختلاف را در برخی خصوصیات مربوط به امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در روایات شیعه مطرح می کند. این در حالی است که هر کسی که با تاریخ و کتب حدیث سر و کار دارد می داند که واقعه تاریخی واحدی ممکن است به چندین شکل نقل شده باشد؛ و کمتر واقعه ای در تاریخ اسلام داریم که چندین نقل متفاوت درباره آن وجود نداشته باشد. ولی وی این گونه وانمود می کند که این اختلاف در منابع اهل سنت وجود ندارد و مخصوص عقیده شیعه درباره مهدویت است، حال آنکه بر انسان اهل تحقیق روشن است که اختلاف احادیث اهل سنت در نقل مطالب تاریخی بیشتر از احادیث شیعه است. از جمله:

الف. اختلاف روایات درباره زمان ولادت

وی می گوید: «گفته اند که در هشتم ذی القعده سال ۲۵۷ ه.ق. یا سال ۲۵۸ ه.ق. یا نیمه شعبان سال ۲۵۵ ه.ق. یا سال ۲۵۲ ه.ق. یا هشتم شعبان سال ۲۵۶ ه.ق.، یا نیمه رمضان، بدون اینکه سال را مشخص کنند، به دنیا آمده است!!».[۳۷] در پاسخ وی باید گفت اختلاف روایات در خصوص تاریخ ولادت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) دلیل بر نادرستی اصل ولادت او نیست؛ در خصوص تاریخ ولادت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نیز روایات متعددی در کتب اهل سنت آمده است که اختلاف در آنها، خیلی بیشتر از اختلاف روایات در خصوص ولادت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) است؛ از جمله:

۱ – مقاتل گفته است: «ولادت پیامبر چهل سال پس از واقعه عام الفیل به وقوع پیوسته» (باید توجه داشت که عام الفیل در آن زمان مبدأ تاریخ در میان عرب بوده است).

۲ – کلبی و عبید بن عمیر گفته اند ولادت پیامبر ۲۳ سال پس از عام الفیل بوده است.

۳ – در روایتی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) آمده است که فرمود: «من در عام الفیل به دنیا آمدم». باز روایت شده است که: «من روز حادثه الفیل به دنیا آمده ام». این روایت را قرطبی صحیح می داند و می پذیرد.

۴ – ماوردی در تفسیر خود نقل کرده و نیز در کتاب اعلام النبوه گفته است که پیامبر روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول پنجاه روز پس از حادثه فیل به دنیا آمد.[۳۸]

۵ – قرطبی نیز درباره روز ولادت حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) سه قول نقل می کند:

۶ – روز دوازدهم ربیع الاول که در بالا نقل شد؛

۷ – مادرش آمنه در روز عاشورا باردار شد و در روز دوازدهم ماه رمضان به دنیا آمد که مدت حمل وی هشت ماه و دو روز است؛

۸ – در روز عاشورا در ماه محرم به دنیا آمد.[۳۹]

آیا وجود این اختلافات به معنای دروغ بودن ولادت پیامبر است؟

ب. اختلاف روایات درباره زمان ظهور

یکی از شبهاتی که وی مطرح کرده اختلاف روایات شیعه درباره زمان ظهور امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) است.[۴۰] ولی وی فراموش می کند که نظیر این اختلاف و شاید بیشتر از آن در روایات اهل سنت درباره خروج دجال آمده است. در کتاب های معتبر و کهن خود اهل سنت، نظیر صحیح مسلم، المستدرک علی الصحیحین، و الفتن نعیم بن حماد، ده ها روایت مشوش درباره خروج دجال، که (به دلیل هم زمانی با ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)) تعبیری دیگر از زمان ظهور حضرت مهدی  (علیه السلام) است، نقل شده است که ما به این روایات بر اساس کتب اهل  سنت اشاره می کنیم:

۱ – أحمد بن حنبل، أبو داود، ترمذی، ابن ماجه، حاکم، طبرانی و نعیم بن حماد نقل کرده اند که فتح استانبول و جنگ بزرگ و خروج دجال در هفت ماه به وقوع می پیوندد،[۴۱] حال آنکه صدها سال است قسطنطنیه (استانبول) به دست سلطان محمد فاتح عثمانی فتح شده است و هنوز از خروج دجال خبری نیست.

۲ – مسلم در صحیح خود روایتی نقل می کند که بر اساس آن فتح قسطنطنیه (استانبول) و خروج دجال هم زمان اتفاق می افتد.[۴۲]

۳ – در روایت دیگر این مدت به مقدار دوران حاملگی زن (نه ماه) تعیین شده است.[۴۳]

۴ – در روایتی عبدالله بن بسر از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نقل می کند که بین فتح استانبول و خروج دجال هفت سال فاصله می افتد.[۴۴]

۵ – و در روایتی خروج دجال پس از فتح استانبول و اقامت مسلمانان در آن به مدت سه سال و چهار ماه و ده روز تعیین شده است.[۴۵]

۶ – و از کعب نقل شده است که خروج دجال در سال هشتاد اتفاق می افتد.[۴۶]

این روایات، که در کتب معتبر اهل سنت فراوان است، علمای ایشان را به حیرت انداخته و هر کدام توجیهی برای آن ذکر کرده اند. برخی آن را ضعیف دانسته اند و برخی مراد از قسطنطنیه را، که در این احادیث آمده، شهر دیگری در بلاد روم گرفته اند و عده ای دیگر، فتح دیگری برای قسطنطنیه فرض کرده اند.

 

۹ – پنهان کردن اشکالات محتوایی روایات اهل سنت

یکی از شیوه هایی که وی در این کتاب از آن استفاده کرده پنهان کردن اشکالات محتوایی روایات اهل سنت است؛ از جمله وی در پیوست تفاوت های مهدی اهل سنت با مهدی شیعه، چنین می گوید: «شیعه درباره امام مهدی معتقد است که حرکت ستارگان در زمان او تغییر می کند».[۴۷] ولی اهل سنت معتقدند حرکت ستارگان در زمان او تغییر نمی کند. وی برای اثبات سخن خود به این روایت، که در منابع شیعه آمده، اشاره می کند؛ امام محمد باقر فرمود: «خدا به فلک (ستارگان) دستور ماندن و آهسته حرکت کردن می دهد. در نتیجه روزها و سال ها طولانی می شود».[۴۸]

جای شگفتی است که در کتاب های اهل سنت آمده است: «دجال خورشید را در جای خود نگه می دارد تا یک روز به مقدار یک ماه و یک هفته طول بکشد، سپس می گوید آیا می خواهید خورشید را به گردش در آورم می گویند آری؛ و او یک روز را چون یک ساعت قرار می دهد».[۴۹] چگونه است دجال در عقیده ایشان می تواند خورشید را نگهداری و به دلخواه حرکت دهد، ولی خدا نمی تواند؟

وقتی وی محتوای روایت رسیده از اهل بیت (علیهم السلام) درباره طولانی شدن روزها و سال ها به دستور خداوند را مطلبی ناپذیرفتنی می داند راجع به طولانی شدن روزها به دستور دجال، که در روایات اهل سنت آمده، چه پاسخی دارد؟

 

۱۰ – انکار واقعیات مشترک و شتاب زدگی در ادعا

عثمان خمیس بر اثر جهل و شتاب زدگی یا ناآگاه فرض کردن مخاطبان خود واقعیاتی را که در کتاب های اهل سنت وجود دارد انکار می کند و آنها را از عقاید شیعه می داند. در کتاب وی ده ها نمونه از این دست ادعاها وجود دارد، از جمله:

الف. حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) و کتاب های آسمانی

 وی درباره مهدی از دیدگاه شیعه می گوید: «در روز هفتم کتاب های ابراهیم و نوح و ادریس و صالح و هود و داود و موسی و عیسی و قرآن را می خواند»؛[۵۰] و درباره مهدی از دیدگاه اهل سنت می گوید: «چیزهایی از این قبیل برای او اتفاق نمی افتد». حال آنکه اگر وی کمترین مراجعه ای به منابع اهل سنت درباره امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) داشت این سخن را نمی گفت؛ چراکه عبدالرزاق در المصنف، سیوطی در العرف الوردی و سفارینی حنبلی در کتاب الأنوار البهیه و ابن حماد مروزی در کتاب الفتن روایات متعددی با همان مضمون نقل کرده اند، از جمله از کعب چنین روایت شده است:

آنگاه مهدی تابوت سکینه (میراث حضرت موسی (علیه السلام)) را از غاری در انطاکیه خارج می کند که در آن توراتی که بر حضرت موسی (علیه السلام) نازل شده و انجیلی که بر حضرت عیسی (علیه السلام) نازل گردیده وجود دارد. آن حضرت میان اهل تورات به تورات و میان اهل انجیل طبق انجیل حکم می فرماید.[۵۱]

ب. کنیزبودن مادر امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)

عثمان خمیس مدعی است که شیعه می گوید «وی پسر کنیز است»؛ و اهل سنت می گوید این مسئله معلوم نیست و خداوند عالم تر است.[۵۲] این در حالی است که عده ای از بزرگان اهل سنت نیز به کنیزبودن مادر امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) اعتراف کرده اند؛ مثلاً البانی، که از بزرگان علمای سلفی در عصر حاضر است و سلفی ها او را بخاری زمان نامیده اند، به کنیزبودن مادر حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) اعتراف کرده است. وی در مقام بیان این نکته که مادران عترت طاهره، که الگوی بزرگان در امور دین هستند، از کنیزان بوده اند، می گوید: «و مادر محمد بن الحسن که حجت، قائم و مهدی از القاب وی است، کنیزی به نام نرجس است».[۵۳]

نتیجه

مولف کتاب متی یشرق نورک ایها المنتظر برای انکار وجود مهدی «عجّل الله تعالی فرجه» امت به روشهایی تمسک کرده که  مخاطبان ناآگاه خود را تحت تاثیر قرار دهد، اما کسی که با متون دینی شیعه و حتی اهل سنت نیز آشنا باشد، متوجه خواهد شد که روش ایشان در این کتاب روشی غیر عالمانه و غیر منصفانه است. استفاده از اخبار ضعیف به عنوان عقائد شیعه و نادیده گرفتن احادیث متواتر، تحریف و تقطیع روایات، مخفی کردن حقائق مسلم موجود حتی در میان اهل سنت، استهزاء و توهین و مغالطه از جمله روشهائی است که او در کتاب به منظور زیر سوال بردن وجود حضرت حجت «عجّل الله تعالی فرجه» استفاده کرده است.

 

منابع

۱ – ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم، جامع المسائل، تحقیق: عزیر شمس، مکه: دارعالم الفوائد للنشر والتوزیع، ۱۴۲۲ق.

۲ – ابن حنبل، أحمد، مسند احمد، تحقیق: سید ابو المعاطی نوری، بیروت: عالم الکتب، ۱۴۱۹ق.

۳ – ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار الفکر، بی تا.

۴ – آیتی، نصرت الله، «تأملی در چند شبهه مهدوی»، درمشرق موعود، س۳، ش۱۲، ۱۳۸۸ش.

۵ – البانی، محمّد ناصر، التعلیقات الرضیه علی الروضه الندیه، تحقیق: علی بن حسن حلبی اثری، ریاض: دار ابن قیم، ۱۴۲۳ق.

۶ – بن باز، عبد الله بن عبد العزیز، «حادث المسجد الحرام و أمر المهدی المنتظر»، مجله البحوث الاسلامیه، شماره ۵ محرم – جمادی الثانیه ۱۴۰۰ق.

۷ – بیهقی، أحمد بن حسین، السنن الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، مکه: مکتبه دار الباز، ۱۴۱۴ق.

۸ – ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح سنن الترمذی، تحقیق: عبد الرحمن محمد عثمان، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۳ق.

۹ – حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله، المستدرک علی الصحیحین، إشراف: یوسف عبد الرحمن مرعشلی، بیروت: دار المعرفه، بی تا.

۱۰ – حائری، علی، إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب، تحقیق: سید علی عاشور، بیروت: مؤسسه الأعلمی، ۱۴۲۲ق.

۱۱ – خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، تصحیح و تعلیق: عبد الله بن سلمان، ترجمه: اسحاق بن عبد الله عوضی، ریاض: بی نا، ۱۴۲۹ق.

۱۲ – سفارینی حنبلی، شمس الدین أبو العون محمد بن أحمد بن سالم، لوامع الأنوار البهیه سواطع الأسرار الأثریه لشرح الدره المضیه فی عقد الفرقه المرضیه، دمشق: مؤسسه الخافقین، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.

۱۳ – سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور، بیروت: دار المعرفه، ۱۹۷۹م.

۱۴ – سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر، العَرْفُ الوَرْدِی فی أخبار المَهْدِی، تحقیق: أبی یعلی البیضاوی، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۷ق.

۱۵ – شبیری زنجانی، سید موسی، کتاب النکاح، قم: مؤسسه پژوهشی رأی پرداز، ۱۴۱۹ق.

۱۶ – شهید ثانی، زین الدین بن علی، المقاصد العلیه، تحقیق: محمد حسون، قم: دفترتبلیغات اسلامی، ۱۴۲۰ق.

۱۷ – صافی، لطف الله، منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام، تهران: مرکز نشر کتاب، ۱۳۷۳ش.

۱۸ – صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح: علی أکبر غفاری، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۰۵ق.

۱۹ – صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، تحقیق: حبیب الرحمن أعظمی، بیروت: المکتب الإسلامی، ۱۴۰۳ق.

۲۰ – طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل: مکتبه العلوم والحکم، ۱۴۰۴ق.

۲۱ – طوسی، محمد بن حسن، العده فی اصول الفقه، تحقیق: محمد رضا أنصاری قمی، قم: چاپ خانه ستاره، ۱۴۱۷ق.

۲۲ – طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، قم: دار المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق.

۲۳ – غفیلی، عبد الله بن سلیمان، أشراط الساعه، بی جا: وزاره الشؤون الإسلامیه والأوقاف المملکه العربیه السعودیه، ۱۴۲۲ق.

۲۴ – قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تحقیق: هشام سمیر، ریاض: دار عالم الکتب، ۱۴۲۳ق.

۲۵ – کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تعلیق: علی أکبر غفاری، تهران: دار الکتب الإسلامیه، ۱۴۰۷ق.

۲۶ – متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، تحقیق: الشیخ بکری حیانی الشیخ صفوه السقا، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۰۹ق.

۲۷ – مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، تحقیق: سمیر بن امیر زهیری، قاهره: مکتبه التوحید، ۱۴۱۲ق.

۲۸ – مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، بیروت: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ۱۴۱۴ق.

۲۹ – مفید، محمد بن محمد، التذکره بأصول الفقه، تحقیق: شیخ مهدی نجف، بیروت: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ق.

۳۰ – موسوی خویی، سید ابوالقاسم، موسوعه الإمام الخوئی، قم: مؤسسه إحیاء آثار الإمام الخوئی رحمه الله، ۱۴۱۸ق.

۳۱ – نایینی، محمد حسین، فوائد الاُصول، تقریرات: محمد علی کاظمی خراسانی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۴ق.

۳۲ – نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران: نشر صدوق، ۱۳۹۷ق.

۳۳ – نیآوردی، علی بن محمد، أعلام النبوه، بیروت، مکتبه الهلال، ۱۴۰۹ق.

۳۴ – نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت: دار الفکر، بی تا.

 


پی نوشت ها:

[۱]. مشخصات کتاب فوق چنین استعجیب ترین دروغ تاریخ؛ ترجمه کتاب متی یشرق نورک ایها المنتظر، تألیف: عثمان بن محمد خمیس، تصحیح و تعلیق: عبدالله بن سلمان، ترجمه: اسحاق بن عبدالله عوضی، چاپ ریاض، ۱۴۲۹ق.

[۲]. خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، ص۲۳.

[۳]. نایینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص۳۲۴.

[۴]. شیخ مفید فقط خبر علم آور را در دین معتبر می داند و می گوید خبر علم آور یا خبر متواتر است یا خبر واحدی که همراه با دلیلی است که باعث علم به صحت آن می شود؛ مفید، محمد بن محمد، التذکره باصول الفقه، ص۴۴.

[۵]. طوسی، محمد بن حسن، العده فی اصول الفقه، ج۱، صص۱۳۱-۱۳۰.

[۶]. شهید ثانی، زین الدین بن علی، المقاصد العلیه، ص۴۵.

[۷]. خویی، ابوالقاسم، موسوعه الإمام الخوئی، ج۱، ص۳۴۸.

[۸]. خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، ص۵۰.

[۹]. همان، ص۱۳۹.

[۱۰]. همان، ص۱۵۷.

[۱۱]. همان

[۱۲]. نک.: آیتی، نصرت الله، «تأملی در چند شبهه مهدوی»، درمشرق موعود، س۳، ش۱۲، ۱۳۸۸، صص۷۷-۵۳.

[۱۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۶۸.

[۱۴]. نعمانی، محمد بن جعفر، الغیبه، صص۲۹۰-۲۸۹.

[۱۵]. خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، ص۱۳۸.

[۱۶]. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد، ج۲، ص۳۸۵.

[۱۷]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۴۹۰.

[۱۸]. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۸۰.

[۱۹]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۴۷۵.

[۲۰]. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۲، ص۴۳۹.

[۲۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۴، به نقل از: خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، صص۶۵-۶۴.

[۲۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۴.

[۲۳]. ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم، جامع المسائل، ج۵، ص۵۳.

[۲۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۰۵.

[۲۵]. خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، ص۱۹.

[۲۶]. غفیلی، عبدالله بن سلیمان، أشراط الساعه، ج۱، ص۱۰۵.

[۲۷]. بن باز، عبدالله بن عبدالعزیز، «حادث المسجد الحرام و أمر المهدی المنتظر»، مجله البحوث الاسلامیه، ش۵، محرم- جمادی الثانیه، ۱۴۰۰، ص۳۰۹.

[۲۸]. خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، صص۸۸-۸۷.

[۲۹]. نک.: صافی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام، ج۲، صص۲۰۱-۱۴۷.

[۳۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۲۸.

[۳۱]. همان، ج۱، ص۳۲۹؛ همین حدیث را شیخ صدوق با این سند نقل کرده است: «حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور رضی الله عنه قال حدثنا الحسین بن محمد بن عامر عن معلی بن محمد البصری»؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج۲، ص۴۳۰؛ برای اثبات صحت سند نک.: شبیری زنجانی، سید موسی، کتاب النکاح، ج۱۷، ص۵۵۷۹.

[۳۲]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج۲، ص۴۳۲.

[۳۳]. همان، ج۲، ص۴۳۲.

[۳۴]. همان، ج۲، باب ۴۲، ص۴۳۲.

[۳۵]. همان، ج۲، ص۴۳۵ (به اختصار)؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۲۱۷.

[۳۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۲۹.

[۳۷]. خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، ص۴۵.

[۳۸]. این اقوال را مفسر بزرگ اهل سنت، قرطبی، در تفسیر خود نقل کرده است؛ نک.: قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۲۰، ص۱۹۴.

[۳۹]. همان.

[۴۰]. خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، ص۵۲-۵۰.

[۴۱]. ابن حنبل، أحمد، مسند احمد، ج۵، ص۲۳۴؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۳، ص۳۴۶؛ ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید،سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۷۰؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۴، ص۴۲۶؛ طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۹۱.

[۴۲]. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۸، ص۱۷۶.

[۴۳]. مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ج۲، ص۵۲۵.

[۴۴]. نک.: متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۴ ص۶۰۳؛ مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ج۲، ص۴۶۹.

[۴۵]. مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ج۲، ص۵۲۸.

[۴۶]. همان، ج۲، ص۵۲۵.

[۴۷]. خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، ص۱۵۹.

[۴۸]. نک.: حائری، علی، الزام الناصب، ج۲، ص۲۴۶؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۸۵.

[۴۹]. مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ج۲، ص۵۴۴؛ سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور، ج۳، ص۶۱.

[۵۰]. خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، ص۱۵۲.

[۵۱]. مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، ج۱، ص۳۵۵؛ و نک.: صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، ج۱۱، ص۳۷۲؛ سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر، العرف الوردی، ج۱، ص۱۱۴؛ سفارینی حنبلی، شمس الدین، الأنوار البهیه، ج۲، ص۷۲؛ و در کتاب فوائد فی المعانی من کتب البانی، ج۱، ص۴، این مطلب از البانی نیز نقل شده است.

[۵۲]. خمیس، عثمان بن محمد، عجیب ترین دروغ تاریخ، ص۱۵۳.

[۵۳]. نک.: البانی، محمّد ناصر، التعلیقات الرضیه علی الروضه الندیه، ج۲، ص۱۵۱.