آیا درست است که بگوییم گناهان با توجه به آثار آنها رتبه بندى مى شوند به طور مثال دروغ گناه کبیره است و دروغگو دشمن خداست اما اگر دروغ جزیى بود این طور نباشد و یا یکى از شخصیت هاى اجتماعى اگرچه گناه کوچک انجام دهد اما به دلیل تأثیر زیاد آن، گناه کبیره به شمار آید؟
از آیات و روایات استفاده مى شود که در چند مورد، گناه صغیره، تبدیل به کبیره مى شود و حکم گناهان کبیره را پیدا مى کند از جمله:
اول. اصرار بر صغیره
تکرار گناه صغیره، آن را تبدیل به گناه کبیره مى کند، و اگر انسان حتى یک گناه کند، ولى استغفار نکند، و در فکر توبه هم نباشد، اصرار به حساب مى آید. صغیره همچون نخ نازک و باریکى است که اگر تکرار شود، طناب و ریسمان ضخیم و کلفتى مى گردد که پاره کردنش مشکل است.
قرآن درباره پرهیزکاران مى فرماید: «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»؛[۱] «آنان آگاهانه بر گناهانشان، اصرار نورزند».
امام باقر علیه السلام در شرح این آیه فرمود: اصرار، عبارت از این است که کسى گناهى کند و از خدا آمرزش نخواهد و در فکر توبه نباشد.
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «ایّاک و الاصرار فانه من اکبر الکبائر و اعظم الجرائم»؛[۲] «از اصرار بر گناه بپرهیز، چرا که از بزرگ ترین جرایم است».
از گناهان کوچک غافل نشویم
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله همراه یاران (در سفرى) در سرزمین بى آب و علفى فرود آمد، به یارانش فرمود «ائتوا بحطب»؛[۳] «هیزم بیاورید که از آن آتش روشن کنیم تا غذا بپزیم». یاران عرض کردند: اینجا سرزمین خشکى است و هیچ گونه هیزم در آن نیست! رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: بروید هر کدام هر مقدار مى توانید جمع کنید آنها رفتند و هر یک مختصرى هیزم یا چوب خشکیده اى با خود آورند و همه را در پیش روى پیامبر صلى الله علیه و آله روى هم ریختند، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «هکذا تجتمع الذّنوب»؛ «این گونه گناهان، روى هم انباشته مى شوند».
سپس فرمود: «ایّاکم و الُمحقّرات من الذّنوب»؛ «از گناهان کوچک بپرهیزید که همه آنها جمع و ثبت مى گردد…».
امام صادق علیه السلام فرمود: «لا صَغیره مع الاِصرار»؛[۴] «در صورت اصرار، گناه صغیره اى نباشد».
دوم. کوچک شمردن گناه
کوچک شمردن گناه، آن را به گناه بزرگ تبدیل مى کند، براى روشن شدن موضوع، به این مثال توجه کنید:
اگر کسى سنگى به سوى ما پرتاب کند، ولى بعداً پشیمان شده و عذرخواهى کند، ممکن است او را ببخشیم، ولى اگر سنگ ریزه اى به ما بزند، و در مقابلِ اعتراض بگوید: این که چیزى نیست، بى خیالش. او را نمى بخشیم، زیرا این کار، از روح استکبارى او پرده برمى دارد و بیانگر آن است که او گناهش را کوچک مى شمرد. به این روایات توجه کنید:
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: «من الذّنوب التّى لا یغفر لیتنى لا یؤخَذُ الاّ بهذا»؛[۵] «از گناهان نابخشودنى این است که انسان بگوید: کاش مرا به غیر از این گناه مجازات نکنند یعنى آن گناهِ مورد اشاره را کوچک بشمرد».
امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید: «أَشَدِّ الذنوب ما استهان بِه صاحبُه»؛[۶] «بزرگ ترین گناهان آن معصیتى است که گناهکار آن را کوچک بشمارد».
امام صادق علیه السلام فرمود: «از گناه حقیر و ریز، بپرهیز (سبک مشمار) که آمرزیده نشود». عرض کردم: گناهان حقیر چیست!؟ فرمود آن است که: «الرّجل یَذنب فیَقول طُوبى لى لو لم یَکن لى غیر ذلک»؛[۷] «کسى گناه کند و بگوید خوشا به حال من اگر غیر از این گناه نداشتم».
سوم. اظهار خوشحالى هنگام گناه
لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه، از امورى است که گناه را بزرگ مى کند و موجب کیفر بیشتر مى شود. در اینجا به چند روایت توجه کنید:
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «شر الاشرار من یتبجح بالشّر»؛[۸] «بدترین بدها کسى است که به انجام بدى خوشحال گردد».
و نیز فرمود «مَن تَلذّذ بمعاصِى الله اورثه الله ذلا»؛[۹] «کسى که از انجام گناه، لذت ببرد خداوند ذلّت را به جاى آن لذّت به او مى رساند».
امام سجاد علیه السلام فرمود: «إیّاک و ابتهاج بالذنب فان الابتهاج به اعظم من رکوبه»؛[۱۰] «از شاد شدن هنگام گناه بپرهیز، که این شادى بزرگ تر از انجام خود گناه است».
و نیز فرمود: «حلاوه المعصیه یفسدها الیم العقوبه»؛[۱۱] «عذاب دردناک گناه شیرینى آن را تباه مى سازد».
چهارم. گناه از روى طغیان
یکى دیگر از امورى که موجب تبدیل گناه کوچک به گناه بزرگ مى شود، طغیان و سرکشى در انجام گناه است؛ در قرآن کریم مى خوانیم: «فَأَمّا مَنْ طَغى. وَ آثَرَ الْحَیاهَ الدُّنْیا. فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى»؛[۱۲] «و اما آنها که طغیان کردند و زندگى دنیا را مقدم شمردند، بى گمان جایگاهشان دوزخ است».
پنجم. مغرور شدن به مهلت الهى
دیگر از امورى که گناه کوچک را به گناه بزرگ تبدیل مى کند، آن است که گنهکار مهلت خدا و مجازات نکردن سریع او را دلیل رضایت خدا بداند و یا خود را محبوب خدا بداند؛ «وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ»؛[۱۳] «گناهکاران در دل مى گویند: چرا خداوند ما را به خاطر گناهانمان عذاب نمى کند؟ جهنم براى آنها کافى است، وارد آن مى شوند و بد جایگاهى است».
وعده عذاب جهنم براى چنین افرادى، دلیل آن است که گناه افرادى که مغرور به عدم مجازات سریع خداوند هستند، گناه کبیره است.
ششم. تجاهر به گناه
آشکار نمودن گناه نیز، گناه صغیره را تبدیل به گناه کبیره مى کند، شاید از این نظر که آشکار نمودن گناه حاکى از تجرّى و بى باکى بیشتر گنهکار است، و موجب آلوده کردن جامعه، و عادى نمودن گناه مى گردد.
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «ایّاک و المجاهره بالفُجور فانّه من اشدّ المَأثِم»؛[۱۴] «از آشکار نمودن گناهان بپرهیز، که آن از سخت ترین گناهان است».
و حضرت رضا علیه السلام فرمود: «المستتر بالحسنه یعدل سبعین حسنه و المذیع بالسیّئه مخذول»؛[۱۵] «پاداش پنهان کننده کردار نیک، معادل هفتار کار نیک است، و آشکار کننده گناه، خوار مى باشد».
هفتم. گناه شخصیت ها
گناه آنان که در جامعه، داراى موقعیت خاص هستند، با گناه دیگران یکسان نیست، و چه بسا گناه صغیره آنها، حکم گناه کبیره را داشته باشد، زیرا گناه آنها داراى دو بُعد است: بعد فردى و بعد اجتماعى.
گناه شخصیت ها و بزرگان از نظر بعد اجتماعى مى تواند زمینه اغوا و انحراف جامعه و موجب سستى دین مردم شود.
بر همین اساس، حساب خداوند با بزرگان و شخصیت ها، غیر از حساب او با دیگران است.
گناه بزرگان از دیدگاه قرآن
در آیات ۴۴ تا ۴۷ سوره حاقّه درباره عالمان بدعت گذار مى خوانیم: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ. فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ»؛ «و اگر او (پیامبر) سخن دروغ بر ما مى بست، ما او را با قدرت مى گرفتیم، سپس شاهرگش را قطع مى کردیم، و احدى از شما قادر نیست مانع شود و از او حمایت کند».
در قرآن افراد بدعت گذار و تحریف گر بسیارى مطرح شده اند اما خدا درباره ى هیچ کدام از آنها این گونه سخن نگفت که: رگ گردنت را مى زنیم، ولى به پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر عصمت و مقام علم و آگاهیش چنین مى فرماید، زیرا او شخص بزرگى است که گناهش نیز بسیار بزرگ است. بنابراین آنان که داراى شخصیت علمى و دینى هستند و انتسابشان به دستگاه دین بیشتر است، مسئولیت بیشترى دارند.
مَثَل دانشمند غیر متعهّد در قرآن
در قرآن دانشمندان بى عمل به الاغ و سگ، تشبیه شده اند.
در مورد بلعم باعورا دانشمند گنهکار مى خوانیم: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ»؛ «مثال او همانند سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى دهانش را باز و زبانش را از دهانش بیرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى کند. (آن چنان تشنه دنیا است که همیشه دهانش باز است».
گناه بزرگان از دیدگاه روایات
امام صادق علیه السلام در ضمن گفتارى فرمود: «یغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد»؛[۱۶] «هفتاد گناه از جاهل، بخشیده مى شود قبل از آنکه یک گناه از عالم، بخشیده گردد».
رسول اکرم صلى الله علیه و آله در ضمن گفتارى فرمود: «اگر عالمان دین و زمامداران، فاسد شدند، مردم نیز فاسد شوند».
و در سخن دیگر فرمود: عوام امّت من اصلاح نمى شوند مگر با اصلاح خواص امّت من! شخصى پرسید: خواص امت چه کسانى هستند؟ فرمود: «خواص امتى اربعه: الملوک و العلماء و العبّاد و التّجّار» خواص امت من چهار دسته اند: ۱ – زمامداران، ۲ – دانشمندان، ۳ – عابدان، ۴ – تاجران.
شخصى دیگر پرسید: چگونه؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: زمامداران چوپانان مردمند، وقتى چوپان گرگ شود، گوسفندان چگونه بچرند؟ و علما طبیبان مردمند، وقتى طبیب بیمار باشد، بیماران را چه کسى درمان کند، بندگانِ عابد خداوند راهنماى مردمند، اگر راهنما گمراه شد، چه کسى راه رونده را هدایت مى کند؟ و تاجران امین مردمند، وقتى که امین خیانت کرد، به چه کسى باید اطمینان نمود؟
بنابراین گناه مسئولین، چهره ها، علما، نهادها، نویسندگان، بزرگان و سادات بیشتر به حساب مىآید.
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:گروه اخلاق وعرفان/پرسش وپاسخ دانشجویی
[۱] – آل عمران ۳، آیه ۱۳۵٫
[۲] – محقق نورى طبرسى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۱، ص ۳۶۸، بیروت: آل البیت لاحیاء التراث، سنه ۱۴۰۸٫
[۳] – اصول کافى، ج ۲، ص ۲۸۸٫
[۴] – اصول کافى، ج ۲، ص ۲۸۸٫
[۵] – ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص ۴۸۶، قم: انتشارات اسلامى.
[۶] – نهج البلاغه، ص ۵۳۳، قم: دارالهجره.
[۷] – اصول کافى، ج ۲، ص ۲۸۷٫
[۸] – على بن محمد اللیثى الواسطى، عیون الحکم والمواعظ، ص ۲۹۴، قم: دارالحدیث، ۱۳۷۶٫
[۹] – محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج ۲، ص ۹۹۴٫
[۱۰] – بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۵۹، بیروت: الوفاء، ۱۴۰۳٫
[۱۱] – میزان الحکمه، ج ۲، ص ۹۹۴٫
[۱۲] – نازعات ۷۹، آیات ۳۹ – ۳۷٫
[۱۳] – مجادله ۵۸، آیه ۸٫
[۱۴] – على بن محمد اللیثى الواسطى، عیون الحکم والمواعظ، ص ۹۵، قم: دارالحدیث، ۱۳۷۶٫
[۱۵] – صول کافى، ج ۲، ص ۴۲۸٫
[۱۶] – اصول کافى، ج ۱، ص ۴۷٫
پاسخ دهید