ابن سعید با سند خود از کسی که حسین (ع) را دیدار کرده، نقل میکند:
در صحرا خیمههایی برافراشته دیدم. پرسیدم اینها از کیست؟ گفتند: از حسین. نزد او رفتم. آن حضرت را دیدم که قرآن میخواند و اشک بر چهرهاش جاری بود. گفتم: ای پسر پیامبر! پدر و مادرم به فدایت! چرا در این دشت فرود آمدهای که کسی در آن نیست؟ فرمود: اینها نامههای کوفیان برای من است و جز این نمیبینم که قاتلان منند. اگر چنین کنند، دیگر هیچ یک از حرمتهای الهی را محترم نخواهند شمرد. آنگاه خداوند کسی را بر آنان میگمارد که خوارشان سازد تا آنجا که از مقنعۀ کنیز هم بیمقدارتر شوند.
قال [ابن سعد]: و أنبأنا موسی بن إسماعیل، أنبأنا جعفر، ابن سلیمان، عن یزید الرشک قال: حدّثنی من شافه الحسین قال: رأیت ابنیه مضروبه بفلاه من الأرض فقلت: لمن هذه؟ قالوا: هذه للحسین. قال: فأتیته فإذا شیخ یقرأ القرآن –قال- و الدمع تسیل علی خدّیه و لحیته!!! قال: بأبی أنت و أمّی یا ابن رسول الله (ص) ما أنزلک هذه البلاد و الفلاه الّتی لیس بها أحد؟
فقال: هذه کتب أهل الکوفهَ إلیّ و لا أراهم إلّا قاتلی، فإذا فعلوا ذلک لم یدعوا الله حرمه إلّا انتهکوها فیسلّط الله علیهم من بذلّهم حتّی یکونوا أذلّ من فَرم الأمّه یعنی منفعتها.[۱]
[۱]– ترجمه الامام الحسین (ع) من الطبقات الکبیر: ۶۴، تاریخ ابن عساکر «ترجمۀ الامام الحسین (ع)»: ۲۱۱ ج ۲۶۶٫
پاسخ دهید