آیه «اطاعت» یا همان «اولی الامر» از جمله آیاتی است که در آن معرکه آراء را مشاهده می نماییم! شیعه بر اساس دلایل متقن و روایات پر تعداد، مصداق آیه را امیرمؤمنان علیهالسلام تلقی می کند؛ اما در مقابل اهل سنت برای مقابله با آن، نظرات متشتتی را از خود بروز داده اند، که در این وجیزه، سعی در رد یکایک این نظریان داریم.
الف) خلاصه ای از آراء اهل سنت
اهل سنت در تفسیر آیه یاد شده گرفتار تشتت و اختلاف آراء گستردهاى شدهاند. برخى از آنان اصل دلالت آیه بر ولایت معصوم را پذیرفتهاند؛ اما در مصداقشناسى مسأله آراء پراکنده و جمعناپذیرى دارند که به شرح زیر است:
- اولىالامر یعنى خلفاى راشدین،
- صحابه پیامبر،
- فرماندهان لشکر،
- علماى اسلام و دانشمندان،
- حکام و سلاطین،
- مجمع اهل حل و عقد یعنى حُکّام، فرماندهان لشکر و افراد مورد وثوق امت اسلامى،
- اجماع علماى امت اسلامى در مورد یک مسأله .
ب) نقد آراء اهل سنت در مصداق شناسی «اولی الامر»
- دیدگاه نخست به هیچ روى راست نمىآید؛ زیرا نه تنها دلیلى بر عصمت خلفاى راشدین جز در مورد علىبن ابىطالب علیهالسلام وجود ندارد، خود آنان نیز ادعاى عصمت نداشتهاند. رفتار سیاسى و اجتماعى و اشتباهات بسیارى که از آنان سر زده است. نیز بهترین گواه تاریخى بر عدم عصمتشان مىباشد. بنابراین هیچ دلیل و یا مؤیدى بر انطباق آیه بر آنان وجود ندارد، بلکه قراین موجود گواه بر نفى چنین انطباقى است.
- دلالت آیه بر عصمت صحابه پیامبر نیز کاملًا مردود است؛ زیرا:
اولًا: در میان صحابه جز براى اهل بیت، دلیلى بر عصمت دیگرى وجود ندارد.
ثانیاً: در عین وجود شخصیتهاى برجسته و ارزشمندى چون سلمان، ابوذر، مقداد و … در میان صحابه کسان دیگرى چون بنىامیه نیز وجود داشتهاند که به شهادت قرآن و سنت و تاریخ کمترین بهرهاى از اسلام واقعى نداشته و حتى پس از پذیرش ظاهرى اسلام ضربههاى بزرگى بر پیکر دین وارد ساختهاند. از این گروهند چهرههایى از بنىامیه مانند ابوسفیان، معاویه، حکمبن ابى العاص، تبعیدى پیامبر که عثمان در دوران حکومتش او را به مدینه باز گرداند.
- نظریه سوم نیز با مدلول قرآن فاصله بسیارى دارد، زیرا در میان فرماندهان لشکر در دوران خلفاى راشدین به کسانى چون خالدبن ولید بر مىخوریم که مالکبن نویره مسلمان را در عین امان دادن به قتل رساند و بلافاصله با همسر او زنا کرد. این همان مسأله ای بود که خود عمر هم نسبت به آن موضع گرفت و با خلیفه اول نزاع نمود! بنابراین چگونه مىتوان آیهاى با چنان مضمون بلند و رفیعى را بر کسانى اینچنین تطبیق کرد!
- نظریه چهارم نیز درست نیست زیرا هیچ دلیلى بر عصمت عالمان دینى وجود ندارد و اصل بر خطاپذیرى عالمان است. تشتت آراى عالمان دلیل روشن این مدعاست.
- دیدگاه پنجم نیز با مراجعه به تاریخ و بىلیاقتى بسیارى از کسانى که بر اریکه قدرت تکیه زدهاند آشکار و مبرهن است.
- جمع اهل حل و عقد نیز چیزى افزون بر موارد یاد شده پیشین نیست و با جمع محدودى از عناصر خطاپذیر، عصمت از خطا پدید نمىآید.
- هفتمین گمانه نیز مردود است، چرا که صرف اتفاق و کثرت عددى عصمت و مصونیت از خطا نمىآورد، اگر چه میزان احتمال خطا را کاهش مىدهد.
ج) نتیجه:
- مصداقشناسى معصومان نیاز به دلایل متقن و روشن دارد و آنچه گفته شد نمىتواند مصداق قابل قبولى براى مفاد آیه اولىالامر باشد.
- روایات متعدد بر انطباق آیه بر حضرت امام على علیهالسلام و نیز ادله قاطع بر عصمت امامان اهل بیت علیهم السلام وجود دارد. با وجود این ادله جایى براى چنین گمانههاى پراکنده و بىحاصل وجود ندارد.
- قرآن مجید در جاهاى دیگر از جمله در آیه تطهیر به صراحت عصمت اهل بیت را بیان کرده است.
پاسخ دهید