سوال: من یک دختر سه ساله دارم. او نسبت به وسایلش خیلی حساس است و آنها را به کسی نمی دهد. برای درمان این حالت، چه برخوردی داشته باشم؟
جواب:
در سنّ سه سالگی دو ویژگی در بچّه ها ایجاد می شود.
۱_ حسّ مالکیّت در بچّه ها قوی می شود.
۲_ فرزندان دوست دارند که دیگران را در اموالشان مشارکت بدهند.
یعنی از یک طرف می بینید که حسّ مالکیّت در آنها قوی است و از طرف دیگر دوست دارند که دیگران را در اموالشان مشارکت بدهند. این دو حس، حسّ خوبی است؛ یعنی اگر من حسّ مالکیّت نداشته باشم، در حفظ و نگاه داری اموالم کوشا نخواهم بود. از آن طرف هم این حس که دیگران را می خواهند در وسایل و خوراکی هایی که دارند مشارکت بدهند، به عنوان یک ویژگی خوب کودک است که جود و بخشش را می رساند.
دلایل خساست فرزند
الف. نداشتن اعتماد به طرف مقابل
چه می شود که در بچّه ها آن حسّ مالکیّت تبدیل به خساست می شود؟
گاهی اوقات ممکن است این خسیس بودن تاثیر محیط باشد؛ یعنی چه؟ ما روزی یک اسباب بازی را به دختر همسایه می دهیم و او آن را خراب می کند؛ بعد دختر من می بیند که بچّه ی همسایه آن عروسک را خراب کرده؛ چون دختر من حسّ مالکیّت دارد، دفعه ی بعد تا این دختر همسایه می گوید: خاله! این عروسک فاطمه را به من می دهی؟! فاطمه خودش می گوید: نه، نمی دهم؛ چرا؟ چون در ذهن او نقش بسته است که دختر همسایه از مالکیّت عروسک خوب حفاظت نکرده است. پس یک دلیل تخریب اموال توسط دیگران است.
ب. ندیدن بخشش از طرف مقابل
دلیل دوّمش ممکن است این باشد که فرزند ما این رفتار را از طرف مقابلش ندیده است؛ یعنی وقتی این دختر به خانه ی همسایه رفته، دیده آن دختر عروسکی به این نداده است، یا اگر عروسک او را خواسته بگیرد، دختر همسایه گفته: این مال خودم است و به تو نمی دهم!
ج. احترام نگذاشتن والدین، به حق مالکیّت فرزند
دلیل سوّم این است که گاهی اوقات ما پدر و مادر ها به حسّ مالکیت بچّه های خود دقّت نمی کنیم؛ یعنی به حسّ مالکیّت بچّه ها لطمه می زنیم؛ مثلاً مریم دختر همسایه به خانه ی ما می آید و می گوید: خاله! این عروسک فاطمه را به من می دهی تا بازی کنم؟ ما می گوییم: بله و می رویم عروسک را از قفسه بر می داریم و به او می دهیم. در این هنگام فاطمه دارد به حرکات مادر نگاه می کند و می بیند که مادر این عروسک را برداشت و به مریم داد؛ خب مادر با این کار حسّ مالکیّت فرزند را لگد مال می کند.
مثالی برای ملموس شدن ماجرا!
من به دلیل این که برای بزرگتر ها ملموس باشد، مثالی می زنم؛ مثلاً همسایه ای به خانه ی شما می آید و مادر شما در خانه است. همسایه به مادر می گوید: آبمیوه گیری را می دهید؟ مادر بدون آنکه به شما بگوید، جلو می رود و آب میوه گیری را به او می دهد. به طبع ما از این رفتار ناراحت می شویم و با خود می گویم: ای کاش اوّل اجازه ای از ما می گرفت و آب میوه گیری را به فرزند می داد؛ البته ممکن است گذشت کنیم، ولی این حسّ درونی در ما ایجاد می شود.
در بچّه ها چون آن قدرت تحلیل و خویشتن داری کمتر است، زود ناراحتی خود را بروز می دهند؛ یعنی فاطمه سریع می رود و این عروسک را از دست مریم می گیرد و مویش را می کشد و هولش هم می دهد. اگر مادر بخواهد حسّ بخشش را در فرزند تقویت کند، در این مثال باید به دختر همسایه بگوید: مریم جان! برو از خود فاطمه عروسک را بگیر؛ بعد می بینیم که چه قدر خوب فاطمه این عروسک را به مریم می دهد؛ چون ما به حق مالکیّتش احترام گذاشتیم.
یک روش درمان خساست، تمرین دادن است
یکی از اساتید اخلاق می فرمودند: اگر می خواهید بچّه های شما دست بده داشته باشند، جُود داشته باشند و انفاق کنند، باید آنها را تمرین بدهیم؛ مثلاً اگر می خواهیم به همسایه ها نذری بدهیم، بیایم دختر خود را در این نذری دادن شریک کنیم؛ به او بگوییم: دختر خوبم! شما هم بیاید تا با همدیگر نذری بدهیم؛ من ظرف نذری را به همسایه می دهم و شما این بشقاب میوه را به آنها بده.
یکی از موارد تمرین، صدقه دادن است. صدقه را به بچّه ی خود بدهیم و او را بغل کنیم و بگوییم: بیا مادر جان! این صدقه را در صندوق بنداز؛ در واقع او را به بخشیدن و بخشش کردن تمرین بدهیم.
روش دیگر درمان
یک روش دیگر، روش قصّه گویی است. ما خیلی خوب می توانیم از این روش بهره بجوییم؛ یعنی گاهی مادر برای فرزندش قصّه بگوید. البته ممکن است این قصّه ها خود تولیدی باشد؛ یعنی خود مادر آن را تولید کند؛ مانند قصّه ای که شخصیّت های آن، اهل بخشش، کمک به دیگران، انفاق کردن و صدقه دادن باشند.
گاهی اوقات والدین به در خانه ها نذری ببرند و مردم را دعوت کنند یا اگر از یک شیء دوتا دارند، یکی از آنها را به مستحق بدهند؛
مواظب الگو گیری فرزندان باشیم
گاهی اوقات ممکن است این رفتار بر اساس الگو گیری فرزند از والدین باشد؛ مثلاً یک وقت مادر در بشقابی غذا می کشد، پدر از آن طرف می گوید: این بشقاب خیلی گران است، نکند این همسایه ها بشقاب را بشکنند! در اینجا بچّه دارد این رفتار پدر را می بیند و ممکن است بعدا این حرف را به مادرش بزند.
پاسخ دهید