«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

شهادت جانکاه، عالَم‌سوز و فاجعه‌بارِ دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مادر ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین)، کُفو حضرت علی مُرتضی (علیه السلام)، شَفیعه‌ی روز جَزا، حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) و به شما در ماتَم نشستگان و عَزا گرفتگان تسلیت عَرض می‌کنم.

جهت تَسلّی قلب مُبارک حضرت حُجّت (اروحنا فداه) صلوات هدیه بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

جناب آسیه (سلام الله علیها) مقامات عالیه را از حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) درخواست می‌کرد

حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) قُماش پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) است. گوهر وجودِ ایشان با وجود دیگران مُتفاوت است. خداوند مَنّان در میان مردان، ۱۲۴ هزار پیامبر را نوری قرار داده است. این‌ها لاهوتی هستند و در میان زنان فرمود: «کَمُلَ مِن الرِّجالِ کثیرٌ، و لم یَکمُلْ مِن النِّساءِ إلاّ أربَعٌ[۲]»؛ چهار زن در عالَم امکان به دَرجه‌ی کَمال رسیدند. یعنی به مقام قُرب خداوند در آن حَدّی که بَشر استعداد دارد، این‌ها رسیده‌اند. یکی «آسیه» (سلام الله علیها) همسر فرعون است. مُربّی موسی کَلیم (علیه السلام) است، مُحافظ کَلیم خداست. دوّمین بانویی که در عالَم به کمال رسیده است، «مریم» (سلام الله علیها) است که در این آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی تَحریم خداوند فرمود: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ[۳]»؛ خداوند مَثَل زده برای کسانی که اهل ایمان هستند. مؤمن اگر بخواهد یک مؤمنی را پیدا کند که مَشعل راهش باشد، تابلوی زندگی‌اش باشد، این بانویی که همسر فرعون بوده است، ولی همسر فرعون بودنش او را از حرکت به سوی حقّ و از مُقابله‌ی با باطل باز نداشت. آنچنان قلبش مالامالِ عشق خدا بود که به زَرق و بَرق و رِفاه و تَعیُّشاتی که همه‌جور در زندگی‌اش جاذبه‌های دنیا بود، ولی دل به دنیا و این جاذبه‌ها نداد. داشتنِ قَصرهای آنچنانی، خدمتگُزاران فراوان، تَخت‌های مُرصّع، داشتن باغ‌هایی که از زیر آن‌ اَنهار جَمع می‌شد که شوهرش می‌گفت: «أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی[۴]»؛ آیا این کشور مِصر و این قَصر و این آب‌هایی که از زیرِ قَصر من رَد می‌شود، برای من نیست؟ خیلی مَغرور بود، هرچه می‌خواست داشت. اما این زن در این خانه با این همه امکانات و تَشریفات سر سوزنی دلش تَمایُل پیدا نکرد. عُمده داشتن یا نداشتن نیست؛ عُمده دل است. اگر کسی کوخ‌نشین باشد، اما دلش مالامالِ آرزوهای دُنیوی باشد، این مانند قارون است، مانند فرعون است و به جایی نمی‌رسد. و اگر کسی همه‌چیز داشته باشد، ولی دلش وابسته به هیچ‌چیزی نباشد، این اهل زُهد است، این وارَسته است. وارَستگی به دل‌ندادن به دنیاست، به دل‌بُریدن از دنیاست، دل‌دادن به خداست. که این بانو در این همه نعمت‌های بسیار فَریبنده‌ی دنیا لحظه‌ای دل به این دنیا نداده بود و در دل به آخرت دادن هم اهل همّت بود، مقامات عالیه را از خداوند مَنّان درخواست می‌کرد.

خدا هرچه به انسان داده است را از او خواهد سِتاند

کسی در خدمت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ حضرت به او خطاب فرمودند: سال‌هاست زحمت ما را می‌کِشی، از من چیزی بخواه که من هم در برابر زَحمات تو چیزی به تو داده باشم. عَرضه داشت: یا رسول الله! اجازه بدهید فردا بیایم و خواسته‌ی خودم را با شما مَطرح کنم. رفت و فردا آمد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آماده هستی خواسته‌ی خودت را بگویی؟ عَرضه داشت: یا رسول الله! من از شما چیزی را که درخواست دارم و آرزویم هست، این است که من در بهشت در دَرجه‌ی شما باشم؛ به پایین‌تر از دَرجه‌ی شما قانع نیستم. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با یک اِعجابی فرمودند: رفتی و با کسی مشورت کردی که این‌جور مقام بالا را در نَظر گرفتی؟ عَرض کرد: یا رسول الله! فکر کردم و دیدم که اگر دنیا را بخواهم، یا دنیا از من گرفته می‌شود و یا من از دنیا می‌روم و رابطه‌ام با دنیا قَطع می‌شود. بالاخره مالِ دنیا این‌گونه است که تا آدم هست، مُمکن است از آدم بگیرند. گفته بود:

«بر مال و جَمال خویشتن غَرّه مَشو     *****     کان را به شبی بَرند و این را به تَبی[۵]».

مالِ دنیا با یک حادثه‌ای، با یک آتش‌سوزی، با یک بُمبی، با یک طوفان و سیلی افراد خاک‌نشین می‌شوند. مُمکن است در یک روز و یک ساعت با یک سونامی همه‌چیزشان را از دست بدهند. جَمال هم اگر آدم زیبا باشد، یک تَب و یک مَرض می‌آید و قیافه‌ی انسان مَنفور می‌شود؛ یک تَصادف می‌کند و قیافه‌اش از حالت خود می‌اُفتد و دیگر کسی نمی‌تواند به صورتش نگاه کند؛ یا آتش‌سوزی می‌شود و صورت آدم می‌سوزد و دیگر نمی‌شود به این صورت نگاه کرد. خداوند همه‌ی مَریض‌ها، مَریض سفارش‌شده و مَجروحین مُقاومت را به حقّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) شِفا عنایت بفرماید و این ظالمین، این اَرازل و این اَشراری که امروز مَنطقه را به آتش کشیده‌اند و آرامش را از مَنطقه سَلب کرده‌اند، به پَهلوی شکسته‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودشان و اَربابانشان را نابود کند. و ان‌شاءالله شَرّشان را از این مَنطقه دور بفرماید. بنده برای عیادت مَجروحین لُبنان به بیمارستان بقیه‌الله رفتم. یک نفری بود که تمام صورتش سوخته بود. هم دست‌هایش از بین رفته بود، هم صورتش سوخته بود. وقتی آدم نگاه می‌کرد، رِقّت می‌کرد. نمی‌شد نگاه کرد این‌قَدر وَضع بد بود. یک جوان رَعنای زیبایی بوده است که با این پیجرهایی که در دستش مُنفجر شده بود، هم دست‌هایش و هم صورتش از بین رفته بود و به آن صورت درآمده بود. دنیا همین است. دنیا جوری است که خداوند به هرکسی هرچه داده است، بَناست از او بگیرد. حالا اگر از ما نگرفت، ما را از دنیا می‌گیرد. ما که دنیا را با خودمان نمی‌بَریم؛ ما می‌رویم، خانه و زندگی می‌ماند. لذا فرمود: «الدُّنْیَا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ[۶]»؛ دنیا ضَرر می‌زند، فَریب می‌دهد و نمی‌ماند. آدم را فَریب می‌دهد، آدم را مَشغول می‌کند، ولی به کسی وَفا نکرده است، از آدم گرفته می‌شود. لذا گفت: یا رسول الله! من فکر کردم هرچیزی از دنیا را از شما بخواهم، یا دنیا را از من می‌گیرند و یا من را از دنیا می‌گیرند؛ چیزی باقی نیست. گفتم: خدایا! یک‌چیزی به دلم بیَنداز که ارزش خواستن از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشته باشد. این بود که خواستم بهشت بخواهم؛ اما دیدم بهشت هم از یک دَرجه تا دَرجه‌ی دیگر از زمین تا آسمان فاصله دارد. همه که در بهشت در یک دَرجه نیستند. خواستم که شما از خدا بخواهید من بهشتی بشوم، در بهشتی‌بودنم در رَدیف اَفراد عادی نباشم، حتی در رَدیف پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) هم نباشم؛ خاتَم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) من را در دَرجه‌ی خودش قرار بدهد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سرشان را پایین انداختند و یک تأمّلی کردند. فرمودند: قبول است؛ اما اگر بخواهی با من باشی، سَجده‌های طولانی انجام بده. سَجده در دل‌کَندن از دنیا، در قُرب به خدا از بهترین وسایل است. فرمود: نزدیک‌ترین حالتِ بنده‌ام به من، حالتِ سَجده‌ی اوست. این است که اولیاءالله گاهی سَجده‌های لیلَه‌السُّجود داشتند. خداوند متعال سَجده‌های ۷ ساعته و ۸ ساعته به این‌ها توفیق داده بود و در سَجده‌ «ذکر یونسیه» می‌گفتند: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ[۷]». این ذکر یونسیه در حال سَجده انسان را از دنیا می‌کَند و حجاب‌های دل را می‌زُداید.

همّت بالای جناب آسیه (سلام الله علیها) در درخواست خودشان از حق‌تعالی

این همّت بلند که همسر فرعون است، همه‌ی اَسباب عیش و عِشرت و لَذائذ خوردنی و دیدنی و رفتنی و استفاده‌کردنی را دارد؛ ولی دنیا را لَجَن می‌بیند. روایت می‌فرماید: «الدُّنیا جیفَهُ طالِبُها کِلابُ[۸]»؛ اگر کسی باطن دنیا را ببیند، مُردار است، میته است. چه کسانی بر سر دنیا دَعوا می‌کنند؟ سگ‌ها. برای خوردنِ از این جیفه به جانِ هم می‌اُفتند، جنگ با هم دارند. انسانِ عاقل دنیا را زندان می‌بیند. وجود مُبارک مولی‌المُوحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که امروز روزِ حُزن و داغِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. بالای مِنبر بودند، در مسجد کوفه خُطبه‌ی جُمعه می‌خواندند. راوی می‌گوید: دیدم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که خُطبه می‌خواند، پیراهنش را با دست مُبارکش تکان می‌دهد. تَعجُّب کردم، بعد از نماز به مَحضرشان شَرفیاب شدم. گفتم: آقا! سابقه نداشت هنگام خُطبه خواندن پیراهنتان را تکان بدهید. فرمود: برای نماز جُمعه که می‌آمدم، دیدم باید پیراهنم تمیز بشود؛ با دست خودم شُستم اما فُرصتی نبود که آن را خُشک کنم؛ به همین جهت همین پیراهن را پوشیدم و آمدم. عَرض کردم: آقا! شما امروز بیت‌المال در اختیارتان است؛ چند پیراهن داشته باشید. فرمود: من از بیت‌المال شما یک دینار هم استفاده نکردم. این پیراهنی هم که هست، برای باغ‌هایی است که در مدینه با دست خودم به عمل آورده بودم، از حاصل آن تَهیّه کردم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دنیا را می‌شناسد و مُعطّل این دنیا نمی‌شود. لذا فرمود: «یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی[۹]»؛ ای دنیا از من دور شو. «غُرِّی غَیْرِی[۱۰]»؛ و غیر من را فَریب بده.

«بُرو این دام بر مرغی دِگر نِه     *****     که عَنقا را بلند است آشیانه[۱۱]»

این علی (علیه السلام) است، این الهی است، این قدرت الله است، این یَد الله است، این باب الله است، این جَنب الله است، این جَمال الله است، این جَلال الله است، این خانه‌زادی است که دَرب خانه‌ی کَعبه نه، دیوار کَعبه به قُدوم مادرش و خودش دَرب شده است، باز شده است و خداوند متعال مادر و فرزند را ۳ روز در داخل آن‌جا از اَلوان و غذاهای عالَم بالا تَغذیه کرده است. اما یک بانو، همسر یک طاغوت، همسر یک آدم‌کُش این همّت را داشته باشد! گفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ»؛ خدایا! می‌خواهم یک پَناهگاهی داشته باشم که خودت با دست خودت بَنای من باشی. من نمی‌خواهم وَسائط از من پَذیرایی کنند؛ می‌خواهم میهمان خودت باشم. خودت مُستقیماً از من پذیرایی بکُنی.

سه دسته آیاتی که بیانگر نَحوه‌ی قَبض روح‌شدن انسان‌هاست

ما در قرآن کریم سه دسته آیه داریم: یک دسته می‌فرماید: «تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَهُ[۱۲]»؛ وقتی بَشر می‌خواهد بمیرد، یک قُشون از مَلائکه دور او را می‌گیرند و به صورت گروهی جان را می‌گیرند؛ «تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَهُ». در یک حدیث داریم که می‌فرماید: «یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ[۱۳]»؛ مَلَکُ المُوت جانِ آدم را می‌گیرد. حضرت قابض الاَرواح (سلام الله علیه) که روزی پنج مَرتبه به ما سر می‌زند، به هر خانه‌ای نگاهی می‌کند و می‌گوید: آماده باشید، نوبت شما هم می‌رسد. ما هم خیلی غافل هستیم. در این غفلت‌مان ناگهان و یک‌مرتَبه بانگی برآمد: «هاجَ مُوت»؛ همین‌جور است، همه‌ی ما همین‌جور هستیم. هیچ فکر نمی‌کنیم می‌میریم، مُحکم به زندگی‌مان چَسبیده‌ایم و روزی یک ساعت نمی‌نشینیم برای آخرت‌مان فکر کنیم که چه کنیم تا آن‌جا آباد بشود؟ چه کنیم آن‌جا حَسرتی نداشته باشیم. یک دسته‌ی دیگر از آیات می‌گوید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ[۱۴]»؛ خداوند جان را می‌گیرد. در آیه خداوند جان را می‌گیرد، قابض الاَرواح جناب عزرائیل (علیه السلام) جان را می‌گیرد، گروهی از فرشتگان جان را می‌گیرند. بعضی‌ها گفته‌اند که هر سه یک چیز است؛ وقتی آدم با قَلم دارد می‌نویسد، می‌گویند: قَلم نوشت؛ درست می‌گویند قَلم می‌نویسد. می‌گویند: دستم نوشت؛ درست می‌گویند قَلم در دست است و دست نوشت. می‌گویند: من نوشتم؛آن هم درست است؛ من اراده می‌کنم، دستم تکان می‌خورد. قلمی که در دست من است سَطرها را رَقم می‌زند. می‌گویند: مَلائکه جان را می‌گیرند، قابض الاَرواح رئیس مَلائکه است. این‌ها اَیادی حضرت عزرائیل (علیه السلام) هستند و حضرت عزرائیل (علیه السلام) خودش در اختیار خداست. بنابراین هم درست است که بگوییم خداوند جان را گرفت، هم مَلَکُ المُوت جان را گرفت و هم فرشتگان جان را گرفتند. اما بعضی از مُفسّرین ما به تَبع برداشت از فرمایشات ذَوات آل عصمت (علیهم سلام الله) می‌گویند: افراد فرق می‌کنند؛ بعضی‌ها لیاقت ندارند حضرت عزرائیل (علیه السلام) از نظر مقام جُزء برترینِ مَلائکه است. مَلائکه ۴ رئیس دارند؛ در رأس اوّل حضرت جبرئیل (سلام الله علیه) سیّد مَلائکه است. در کنار حضرت جبرئیل (سلام الله علیه)، جناب میکائیل (علیه السلام) را داریم، جناب اسرافیل (علیه السلام) را داریم و جناب عزرائیل (علیه السلام) را داریم. این چهار رُکن عالَم مَلائکه هستند. لذا هرکسی لیاقت ندارد که این مَلَکُ المُوت خودش تَشریف‌فَرما بشود و جانِ آدمی را قَبض کند و به سوی پروردگار عالَم بالا ببَرد. آن‌ها را فرشتگان می‌آیند، قُشون حضرت عزرائیل (علیه السلام) می‌آیند. و بعضی‌ها که خیلی به دنیا چَسبیده‌اند، دل نمی‌کَنند، می‌آیند و این را می‌کَنند و می‌بَرند. گروهی می‌آیند، با اَسباب آتشینی که باید بَند بَندش را بسوزانند تا کَنده بشود. این‌قَدر لَجَن دنیا تار و پودشانرا گرفته است، باید بَند بَند را بسوزانند و ببَرند.

خداوند خودش نگهبانِ انقلاب اسلامی است

خداوند مرحوم «آیت الله العُظمی آقای اراکی[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت کند. شیخ‌الفُقها بود، سلمانِ زمان بود. بعد از امام (رضوان الله تعالی علیه) به دادِ انقلاب رسید. ایشان اصلاً اهل ریاست نبودند و ظُهور و بُروز نداشتند. پُشت به دنیا کرده بود، چگونه پُشت‌کَردنی! برای بعد از امام (رضوان الله تعالی علیه) مرحوم «آیت الله العُظمی گلپایگانی[۱۶]» (رحمت الله علیه) این نمایندگان از امام (رضوان الله تعالی علیه) را نمی‌شناخت؛ لذا امضاء این‌ها برایش مشکل بود، احتیاط می‌کرد و انقلاب گرفتار تَوقُّف می‌شد. آقای اراکی (رضوان الله تعالی علیه) بعد از صد سالگی آمد، پَرچم مَرجعیّت را به دست گرفت و تمام امضاهای امام را امضاء کرد. انقلاب یک روز هم باقی نماند. این از مُعجزات انقلاب است. این باطنِ انقلاب خواستِ امام زمان (ارواحنا فداه) است. عنایتِ خودِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است. تا به امروز هم ابراهیمِ انقلاب در آتش نمرودیان عالَم، آتش نمرودیان بر انقلاب گلستان شده است. این همه دشمن، این همه گُرگ، این همه توطئه، این همه آدم‌های نُفوذی در داخل کشور ما که در این ۴۶ سال باید یک روز هم ما نتوانیم انقلاب را نگاه داریم؛ ولی ما نیستیم.

«گر نِگهدار من آنَست که من می‌دانم     *****     شیشه را در بَغل سنگ نِگه می‌دارد»

و نگاه داشته است. والله قَسمخودش نگاه داشته است؛ هُنر سپاه و نیروهای مُسلّح و آدم‌های انقلابی هم نیست. خطر خیلی جِدّی‌تر از این‌هاست؛ ولی خداوند است. خداوند حضرت موسی (علیه السلام) را در دامان فرعون می‌گذارد. یک آدمی که همه‌ی کودکان را بخاطر این بَچّه کُشته است، هزاران کودک را سر بُریده است؛ ولی این کودک را در دامان خودش گذاشت. «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَنًا[۱۷]»؛ خداوند متعال می‌گوید: آل فرعون این بَچّه را گرفتند، از درون آب گرفتند. نه آب او را غَرق کرد، بلکه او را از درون آب گرفتیم و به درون آتش انداختیم. بعد در آتش هم نگاه داشتیم. شد حضرت موسی (علیه السلام) که تاج و تَخت این فرعون را با دست خودش بر باد داد، به آب داد. خداوند چنین خدایی است، انقلاب را نگاه داشته است، از این به بعد هم خودش حافظ است. والّا بعضی از این دولت‌ها اگر ضَرر نزدند، پیش هم نبُردند. خیلی کارایی نداشتند یا خیلی دلی نداشتند که کار بکنند. اما «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۱۸]».

ایران خانه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) است

خداوند «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) را رحمت کند. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: بعضی از صُلحا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در مَنام دیده‌اند. حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ایران خانه‌ی ماست و ما هوای خانه‌مان را داریم. فدایت بشوم یا علی! به دادمان برس یا امیرالمؤمنین! دست ما به دامانِ تو یا علی! ایران خانه‌ی ماست و ما هوای خانه‌‌ی خودمان را داریم. فدای شما بشوم. بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یا امیرالمؤمنین!

«یا امیرالمؤمنین یا ذالنعم     *****     یا امام المتقین یا ذالکرم

اننا جئناک فی حاجاتنا     *****     لاتخیبنا و قل فیها نعم[۱۹]».

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هیچ گدایی را از دَرب خانه‌اش نااُمید برنمی‌گرداند. «لاتخیبنا و قل فیها نعم»؛ می‌گویند اگر کسی حاجتی داشته باشد و به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دلی خطاب کند:

«یا امیرالمؤمنین یا ذالنعم     *****     یا امام المتقین یا ذالکرم

اننا جئناک فی حاجاتنا     *****     لاتخیبنا و قل فیها نعم».

علی جان! نااُمید و دستِ خالی ما را برمَگردان. «و قل فیها نعم»؛ به ما هم یک بله بگو. چیزی در دستِ ما قرار بده. ما را دستِ خالی از دامان خودت برمَگردان.

 انسان‌های گرفتارِ دنیا به صورت گروهی توسط مَلائکه قَبض روح می‌شوند

آقای اراکی (رضوان الله تعالی علیه) نَقل می‌کردند که مرحوم «میرزا جواد آقای ملکی[۲۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) یک شاگردی به نام «سیّد یزدی» داشتند. او صُبح‌ها نماز صُبح خود را به منزل اُستادش آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌رفت، اِقتدا می‌کرد و با او نماز می‌خواند. یک روز سَحَر بلند شد که وضو بگیرد و نماز شبش را بخواند و نزد اُستادش برود تا نماز صُبح را بخواند. در صَحن حَیاط آمد و آن‌وقت‌ها لوله‌کِشی نبود؛ در حوض وضو می‌گرفتند. آمد و دید یک دَخمه‌ای در آن‌جا هست، یکی را خوابانده‌اند و یک گروهی در نهایت خُشونت یک نیزه‌ها و سَفودهای آتشین دارند و بدن او را مورد ضَرب قرار می‌دهند. خیلی صحنه وَحشتناک بود؛ تا این صَحنه را دید از هوش رفت. نتوانست بلند بشود. وقتی به هوش آمد، خودش را کِشاند، یک وضویی گرفت و دیگر نرسید که بیاید و نماز جماعت را با آقای میرزا جواد آقا (اعلی الله مقامه الشریف) بخواند. با تأخیر آمد. وقتی دَرب زد، خودِ اُستاد پُشت دَرب آمد و دَرب را باز کرد. گفت: آن مَنظره‌ای که دیدی فکر نکُن در خانه‌ی تو یک دَخمه‌ای ساخته شده است و کسی را به آن‌جا آورده‌اند؛ این مُکاشفه بود. این فُلان تاجر رِباخوار بود که خداوند خواست جان‌کَندنش را به تو نشان بدهد. آدمی که بخاطر دنیا خونِ مردم را می‌مَکد، رِبا می‌خورد، این به این سادگی جان نمی‌دهد؛ گروهی از مَلائکه‌ی خَشن به جانش می‌اُفتند و با آن سَفودهای آتشین مُدام او را از دنیا می‌کَنند. سلول سلولش را می‌کَنند. پَناه به خدا  می‌بَریم. عدّه‌ای در جان‌کَندن گرفتار یک گروهی می‌شوند که مُهاجم‌ هستند که آمده‌اند تا این روح را بَکنند و ببَرند. قرآن هم می‌فرماید: «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ[۲۱]»؛ گروهی هستند که از جلوی صورت آن‌ها را می‌زنند و هم از پَس کَلّه می‌زنند. این‌ها چه کسانی هستند؟ آن‌هایی هستند که به دنیا چَسبیده‌اند. فرشتگان قَبض روح آمده‌اند که آن‌ها را ببَرند، اما کَنده نمی‌شوند. وقتی می‌کَنند، آن فرشتگانی که در عالَم آخرت مُنتظر بودند تا این برود، می‌بینند که خانه‌ای ندارد تا به آن‌جا ببَرند. لذا هم از پُشت از پَس کَلّه از این‌جا می‌خواهند او را بیرون کنند. مانند مُستأجری که مُدّتش تمام شده است، غاصبانه می‌خواهد این‌جا بماند؛ اما مأمورین می‌آیند و به زور اَساسش را بیرون می‌ریزند. آن‌جا هم همین‌جور است. ما مُستأجر دنیا هستیم. این مُدّت تمام می‌شود. اگر دل نکَندیم، مأمورین از پُشت ما را هُل می‌دهند که ببَرند. از آن طرف هم کُجا برویم؟ نه خانه‌ای، نه امکاناتی برای خودمان پیش نفرستاده‌ایم. آن‌ها می‌بینند ما این‌قَدر بیخیال بودیم، بی‌عقل بودیم، هرچه داشتیم در این‌جا خَرج کردیم و برای آن‌جا هیچ‌چیزی نداریم. تا اَبد هم می‌‌خواهیم برویم. لذا آن‌ها از صورت می‌زنند و این‌ها از پَس کَلّه می‌زنند؛ با چنین وضعی می‌بَرند. این‌ها برای آدم‌های گرفتارِ دنیاست.

گروهی که توسط جناب عزرائیل (علیه السلام) و خودِ حق‌تعالی قَبض روح می‌‌شوند

اما آن‌هایی که مقام‌شان بالاتر است، زُهدِ واقعی داشتند، از حَرام دنیا پَرهیز کردند، واجبات الهی را انجام دادند، ولی خیلی هم اهل شُهود و سِیر و سُلوک نبودند. برای این‌ها خودِ حضرت عزرائیل (علیه السلام) قَدم‌رَنجه می‌کند، خودش می‌آید و با عزّت می‌بَرد. برای این‌ها مَلائکه‌ای هم به استقبال می‌آیند و می‌گویند: «سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ[۲۲]»؛ خوشامد می‌گویند، آدم را با سلام و صلوات می‌بَرند.

یک عدّه‌ای بالاتر از عزرائیل (علیه السلام) هستند، خودِ خداوند آن‌ها را قَبض روح می‌کند. این‌ها چه کسانی هستند؟ وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) که روحشان بزرگ‌تر از حضرت عزرائیل (علیه السلام) است. عزرائیل (علیه السلام) اِحاطه به روحِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) یا حضرت زهرا (سلام الله علیها) ندارد. عزرائیل (علیه السلام) به استقبال می‌آید، فرشتگان دیگر هم به استقبال می‌آیند، ولی این‌ها قَبض روح نمی‌کنند. قَبض روح را خودِ خداوند انجام می‌دهد؛ «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا». حالا کسی که همّت آن مرد را دارد که وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گوید یک‌چیزی از من بخواه، من آرزویت را برآورده می‌کنم؛ می‌خواهم آن زَحماتت را پاس بدارم، بدانید پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم)، مولای ما حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بی‌بیِ ما حضرت زهرا (سلام الله علیها)، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بدهکار کسی نمی‌مانند. برایشان کار کنید. هر روز برای یکی از چهارده مَعصوم (سلام الله علیهم اجمعین) دو رکعت نماز بخوانیم، یک سوره‌ی قرآن بخوانیم. به خدا قَسم روزِ سختی را در پیش داریم؛ آن‌ها جُبران می‌کنند. حضرت علی (علیه السلام) بدهکار کسی نمانده است، از این به بعد هم بدهکار کسی نمی‌ماند. آن‌ها احتیاج به ما ندارند؛ ما احتیاج به آن‌ها داریم. لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به کسی که چند صَباحی در این دنیا به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خدمتی ارائه فرموده است، خودش به زبان می‌آید و می‌گوید: زَحمت ما را کِشیده‌ای، می‌خواهم یک‌چیزی در حَدّ خواسته‌ی خودت به تو بدهم. آن هم چه خواسته‌ای دارد! خواست بهشتی بشود، ولی نه در قَصرها و دَرجات پایین؛ در اَعلی علییّن بهشت در کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با او مَحشور بشود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: حرفی نیست؛ اما کمکم کُن؛ با سَجده‌های طولانی کمکم کُن. کسی خدمت امام جعفر صادق (علیه السلام) آمد و عَرضه داشت: به دادم بر(سلام الله علیها) حضرت فرمودند: چه مشکلی داری؟ عَرض کرد: گُناه کَمرم را می‌شِکند. به پُشت سرم نگاه می‌کنم، وحشت می‌کنم. پَرونده‌ام خیلی قَطور شده است، گناهانم خیلی زیاد شده است. حضرت فرمودند: سَجده‌های طولانی بکُن، خداوند متعال بارِ گُناهت را سَبُک می‌کند. لذا این عبادت، این ارتباط با خدا، این اُفتادگی، این خاکساری نشان می‌دهد که انسان بَنده است، اَنانیّت ندارد‌.

روضه و توسّل به اُمّ اَبیها حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

همین است که فرمود: «إنَّ فاطِمهَ بَضعَهٌ مِنّی و هِىَ نورُ عَینی و ثَمَرَهُ فُؤادی[۲۳]» ، «وَ رُوحِیَ اَلَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ[۲۴]» ، «مَتى قامَت فی مِحرابِها[۲۵]»؛ فاطمه (سلام الله علیها) وقتی در مِحراب عبادت برای عبادت قَدم می‌گذاشت، «یقولُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ[۲۶]»؛ خداوند تبارک و تَعالی همه‌ی فرشتگان را به تماشای نمازِ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فراخوان می‌کند. «یا ملائکَتِی ، انظُرُوا إلى أمَتی فاطمهَ[۲۷]»؛ نگاه کنید به اَمه‌ی من، به بَرده‌ی من، به بَنده‌ی من فاطمه (سلام الله علیها)، «تَرتَعِدُ فَرائصُها مِن خِیفَتی[۲۸]»؛ ببینید چگونه رَعشه بر اَندامش اُفتاده است! در برابر عظمت خداوند گویا دارد آب می‌شود. یک چنین بانویی امروز رَخت از دنیا برکِشید. با غُروب وجود نازنینش چراغ خانه‌ی علی (علیه السلام) خاموش شد. بلکه‌ی همه‌ی عالَم نور خودش را از دست داد. فرمود: فِضّه! دیگر جایم را وسط اُتاق بیاور و رو به قبله قرار بده. جای او را وسط اُتاق آورد و رو به قبله قرار داد. می‌گوید: بی‌بی آمد دراز کِشید، دست خودش را بر روی صورتش گذاشت؛ قَطیفه را بر رویش کِشیدم. این دستی که بر روی صورت گذاشت، فکر می‌کنم آن کَبودی را گرفت. بعد از آن‌که حادثه‌ی کوچه پیش آمد، آن نامَرد آن سیلی را به صورتش زد، بی‌بی هم صورتش کَبود شد، هم سردرد برایش عارض شد. تا بود سرش درد می‌کرد.‌ این‌قَدر رعایت حالِ حضرت علی (علیه السلام) را می‌کرد، از حضرت علی (علیه السلام) رو می‌گرفت که کَبودی دیده نشود. فرمود: بیا و من را صدا بزن؛ اگر دیدی جواب نمی‌دهم سُراغ علی بفرست. به علی خبر بده که دیگر داغدار شد. می‌گوید: من خیلی پَریشان بودم، دلشوره داشتم. زود به حُجره برگشتم و صدا زدم: «یا فاطمه الزهرا!»؛ دیدم جواب نمی‌آید. گفتم: «یا بِنتَ رسول الله!»؛ دیدم جواب نمی‌آید. گفتم: «یا اُمّ الحَسَنین»؛ دیدم جواب نمی‌آید. روپوش را کنار زدم، دیدم روحِ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پَرواز کرده است. خودم را به روی سینه‌ی فاطمه (سلام الله علیها) انداختم، داد می‌زدم و می‌گفتم: بی‌بی! سلام من را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برسان. حَسَنین (علیهما السلام) دَوان دَوان به مسجد رفتند. بابا! خودت را برسان؛ مادر ما از دنیا رفت. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قدرت‌الله بود، با دو انگشتش دَرب قَلعه‌ی خیبر را کَند. هیچ‌جا زمین نخورده بود؛ ولی بین مسجد تا خانه فاصله‌ای نبود، عَبا به پایش می‌پیچید و چند بار زمین خورد. مُقابل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آمد، عَمامه را کنار گذاشت، سرش را برهنه کرد. صدا زد: «یا فاطمه!»؛ دید جواب نمی‌دهد؛ دختر پیامبر! دید جواب نمی‌دهد؛ گفت: فاطمه جان! «فَأَنَا ابْنُ عَمِّکِ عَلِیُّ[۲۹]»؛ من پسر عَمویت علی (علیه السلام) هستم؛ «کَلِّمینی»؛ با من حرف بزن. گفت: با علی حرف بزن. می‌گوید: دیدم فاطمه (سلام الله علیها) چشم‌هایش را باز کرد، اشک‌های حضرت علی (علیه السلام) را با دست‌ِ وَرم‌کرده پاک کرد، رَجعت حاصل شد که حضرت علی (علیه السلام) جان ندهد. در این‌جا این امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌گفت: فاطمه با علی حرف بزن، روحم مُفارقت می‌کند. اما در خَرابه‌ی شام همان سه‌ساله مُدام صدا می‌زد: «اَبَتاه! اَبَتاه!»؛ بابای من! بابا کاش مُرده بودم، کاش چشم‌هایم نابینا شده بود، سر تو را پُر از خون نمی‌دیدم، مَحاسنت را به این حال مُشاهده نمی‌کردم. بابا! با من حرف بزن، به من بگو: «مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ؟[۳۰]»؛ چه کسی رَگ‌هایت را بُریده است؟ «مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ[۳۱]»؛ بابا! بگو ببینم چه کسی مَحاسن شریفت را با خونت خَضاب کرده است؟ بابا بابا گفت، جواب نشنید؛ اما یک‌وقت دیدند سه‌ساله یک طرف اُفتاد، سر پُر خون یک طرف اُفتاد. اَمان از دل زینب (سلام الله علیها).

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

 دعا

برای پیروزی مُقاومت، برای نابودی صهیونیست‌ها، عوامل شیطان بزرگ، تَکفیری‌ها که از مِلیّت‌های مُختلف زیر پَرچم «اَبوسُفیان» آمدند؛ دیده‌اید در سرودهایشان دارند از «بنی‌اُمیّه» تَجلیل می‌کنند. ان‌شاءالله همان «سُفیانی» است، ان‌‌شاءالله دست مُبارک امام زمان (ارواحنا فداه) قَلع و قَمع‌شان بکند. حَوائج خودتان را هم درنَظر بگیرید. مَخصوصاً ان‌شاءالله هنگام وفات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خودش به بالین‌مان بیاید و سفارش ما را به مَلَکُ المُوت بکند.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ[۳۲]».

خدایا! به عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به تَقرُّب حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به نمازهای استثنائی بی‌بی‌مان، به اِخلاص بی‌بی، به جهادِ بی‌بی، به دفاعِ بی‌بی، به پَهلوی شکسته‌ی بی‌بی قَسمت می‌دهیم لباس ظُهور بر قامت امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) بپوشان.

خدایا! حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را از چاه غیبت نجات عنایت بفرما.

خدایا! چشم ما را به جَمال دل‌آرایش روشن بفرما.

خدایا! دل‌های ما را مالامالِ عشق آن بزرگوار قرار بده.

خدایا! حُبّ دنیا را از ما بگیر.

خدایا! حُبّ مولا را از ما مَگیر.

خدایا! حُبّ الزّهرا (سلام الله علیها) را از ما مَگیر.

خدایا! حُبّ اولاد زهرا (سلام الله علیها) را از ما مَگیر.

خدایا! ما را در دنیا و آخرت از این‌ها جُدا نکُن.

الها! سایه‌ی پُر بَرکت رهبر خوب‌مان را بر سرمان مُستدام بدار.

خدایا! گرانی و نگرانی را از این مَملکت دور بفرما.

خدایا! به محمدّ و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دست خیانت را از دامان این کشور قَطع بفرما.

خدایا! خودفُروخته‌های به دنیای غَرب را مُضمَحِل بگردان.

خدایا! کِید این‌ها را، توطئه‌ی این‌ها را به خودشان و اَربابان‌شان برگردان.

خدایا! مَظلومین لُبنان، غَزّه، حَلب از چنگال این خونخواران نجات عنایت بفرما.

خدایا! آتشی که برای مَنظقه روشن کرده‌اند، خودشان را در این آتش بسوزان.

خدایا! به محمدّ و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم هر خطری مَملکت ما را تَهدید می‌کند با عنایت حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) دور بفرما.

خدایا! هر خطری دین ما، ایمان ما، عاقبت بخیری ما را تَهدید می‌کند، بخاطر مهربانی مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) ما را از شَرّ شیاطین و وَسوسه‌گَرها و نَفس اَمّاره‌مان حفظ بفرما.

خدایا! عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بگردان.

خدایا! مَریض‌ها، مَریض‌های سفارش‌شده و مَجروحین مُقاومت را شِفای عاجل عنایت بفرما.

خدایا! نعمت امنیّت، عافیّت، آسایش خاطر، نظام اسلامی، رهبر خوب که به ما داده‌ای به حقّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم از ما زَوال نَیاور.

خدایا! ما را اَسیر بِستر نکُن.

خدایا! ما را مُحتاج خَلق خود نکُن.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم عزّت و آبرویمان را در دنیا و آخرت بیمه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار بده.

خدایا! بَچّه‌هایمان را به سامان برسان.

خدایا! نگرانی‌ها را از ما برطرف بفرما.

خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا و گذشتگان‌مان را از این مجلس بَهره‌مَند بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] مجمع البیان : ۱۰/۴۸۰٫

«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : کَمُلَ مِن الرِّجالِ کثیرٌ ، و لم یَکمُلْ مِن النِّساءِ إلاّ أربَعٌ : آسِیَهُ بِنتُ مُزاحِمٍ امرأهُ فِرعَونَ ، و مَریمُ بِنتُ عِمرانَ ، و خَدیجَهُ بِنتُ خُوَیلِدٍ ، و فاطِمَهُ بِنتُ مُحمّدٍ صلى الله علیه و آله».

[۳] سوره مبارکه تحریم، آیه ۱۱٫

[۴] سوره مبارکه زخرف، آیه ۵۱٫

«وَ نَادَىٰ فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هَٰذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی ۖ أَفَلَا تُبْصِرُونَ».

[۵] ملا احمد نراقی، معراج السعاده، باب چهارم، علاج عجب به جمال.

[۶] نهج البلاغه، بخشی از حکمت ۴۱۵؛ بی‌وفایی و ناپایداری دنیا.

«وَ قَالَ (علیه السلام) فِی صِفَهِ الدُّنْیَا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ؛ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ یَرْضَهَا ثَوَاباً لِأَوْلِیَائِهِ، وَ لَا عِقَاباً لِأَعْدَائِهِ؛ وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ، بَیْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ، فَارْتَحَلُوا».

[۷] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۸۷٫

«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ».

[۸] بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۲۸۹؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۲۴۰.

[۹] نهج البلاغه، بخشی از حکمت ۷۷؛ بی‌اعتنایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنیا.

« مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَهَ الضَّابِیِ] حَمْزَهَ الضَّبَائِیِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِیَهَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِی مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْیَتِهِ، یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الْحَزِینِ وَ [هُوَ] یَقُولُ: یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ».

[۱۰] همان.

[۱۱] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۲۸٫

[۱۲] سوره مبارکه محمد، آیه ۲۷٫

«فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ».

[۱۳] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۴، ص ۴۱۲؛ بحارالأنوار، ج ۶، ص ۱۴۰؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۴۷؛ بحارالأنوار، ج ۹۰، ص ۱۰۸.

«أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- فِی خَبَرِ الزِّنْدِیقِ الْمُدَّعِی لِلتَّنَاقُضِ فِی الْقُرْآنِ قَالَ أَمیِرُالمُؤمِنِینَ (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ تَعَالَی اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ قَوْلِهِ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ وَ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ وَ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَهُوَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتَوَلَّی ذَلِکَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلُ رُسُلِهِ (علیهم السلام) وَ مَلَائِکَتِهِ فِعْلُهُ لِأَنَّهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ فَاصْطَفَی جَلَّ ذِکْرُهُ مِنَ الْمَلائِکَهْ رُسُلًا وَ سَفَرَهْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ فِیهِمْ اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَهْ
 رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ فَمَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الطَّاعَهْ تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحِهِ مَلَائِکَهْ الرَّحْمَهْ وَ مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْمَعْصِیَهْ تَوَلَّی قَبْضَ رُوحِهِ مَلَائِکَهْ النَّقِمَهْ وَ لِمَلَکِ الْمَوْتِ أَعْوَانٌ مِنْ مَلَائِکَهْ الرَّحْمَهْ وَ النَّقِمَهْ یَصْدُرُونَ عَنْ أَمْرِهِ وَ فِعْلُهُمْ فِعْلُهُ وَ کُلُّ مَا یَأْتُونَهُ مَنْسُوبٌ إِلَیْهِ وَ إِذَا کَانَ فِعْلُهُمْ فِعْلَ مَلَکِ الْمَوْتِ وَ فِعْلُ مَلَکِ الْمَوْتِ فِعْلُ اللَّهِ لِأَنَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ عَلَی یَدِ مَنْ یَشَاءُ وَ یُعْطِی وَ یَمْنَعُ وَ یُثِیبُ وَ یُعَاقِبُ عَلَی یَدِ مَنْ یَشَاءُ وَ إِنَّ فِعْلَ أُمَنَائِهِ فِعْلُهُ کَمَا قَالَ وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللهُ».

[۱۴] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲٫

«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».

[۱۵] محمد علی اراکی (۱۳۱۲-۱۴۱۵ق) از مراجع تقلید شیعه مدفون در قم. او حدود ۳۰ سال امام جماعت مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) قم بود. وی همچنین نماز جمعه را واجب می‌دانست و در همین مسجد نماز جمعه اقامه می‌کرد. وی در تأسیس حوزه علمیه قم نقش مهمی داشت. گفته‌اند با اینکه بیش از ۴۰ سال از اجتهاد او می‌گذشت، از روی تواضع، مرجعیت را به دیگران واگذار می‌کرد. وی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات او مرجعیت به شاگردان آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، باجناق و سید محمدتقی خوانساری داماد او بوده است.  اراکی در ۱ آبان سال ۱۳۷۳ش بر اثر ضایعه عروقی در بیمارستان بستری شد و در نیمه‌شب سه‌شنبه، ۸ آذر ۱۳۷۳ش (۲۵ جمادی‌الثانی ۱۴۱۵ق) درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکرش نماز خواند و در جوار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در کنار قبور عبدالکریم حائری و سید محمدتقی خوانساری دفن شد. اراکی در ۱۱ یا ۱۲ سالگی، خواندن و نوشتن را توسط آقاعماد، شوهر خواهر خود، فراگرفت. سپس در درس آقا شیخ جعفر حاضر شد، قسمتی از سطح را نزد وی آموخت و بقیۀ کتاب‌های درسی را نزد شیخ عباس ادریس‌آبادی فراگرفت. او نزد محمدباقر اراکی سلطان‌آبادی، مشهور به سلطان‌العلمای اراکی (۱۳۸۲ق)، شرح منظومه ملاهادی سبزواری را فراگرفت. از دیگر اساتید او آقا نورالدین اراکی (۱۳۴۰ق) بود. اراکی از ۲۰ سالگی در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت نموده و به مدت ۸ سال در اراک از او بهره برد. اراکی مباحث طهارت و نکاح را نزد سید محمدتقی خوانساری (۱۳۷۱ق) فراگرفت. با وجود اینکه وی مجتهد بزرگی بود و تعلیقه‌اش بر عروه الوثقی، بیش از ۴۰ سال پیش تدوین شده بود، اما به‌خاطر تواضعی که داشت، مرجعیت را به دیگران واگذار می‌کرد. اما پس از درگذشت امام خمینی، علمای بسیاری از شهرها، به ویژه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مقلدان امام خمینی را به آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله اراکی ارجاع دادند و پس از درگذشت آیت‌الله خویی و آیت‌الله گلپایگانی، مرجعیت تقلید در آیت‌الله اراکی متعین شد. آیت‌الله اراکی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات وی مرجعیت به شاگردان آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. بعد از درگذشت آیت‌الله اراکی مرجعیت از حالت تک‌مرجعی خارج گش

[۱۶] سیدمحمدرضا گلپایگانی در ۸ ذی‌القعده‌ سال ۱۳۱۶ق، در روستای گوگد واقع در پنج کیلومتری گلپایگان به دنیا آمد. پدرش سیدمحمدباقر، روحانی بود و در آن دیار به امام شهرت داشت. او در سه‌ سالگی مادر و در نُه‌ سالگی پدرش را از دست داد. گلپایگانی دروس دوره «سطح» حوزه علمیه را در گلپایگان نزد سیدمحمدحسن خوانساری برادر بزرگ سید احمد خوانساری و محمدتقی گوگدی گلپایگانی از شاگردان آخوند خراسانی، خواند. سپس به اراک رفت و در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت کرد. وی پس از چهار سال با مهاجرت عبدالکریم حائری به قم، به آنجا رفت و در مدرسه فیضیه ساکن شد. او پس از وفات عبدالکریم حائری، به نجف رفت و به مدت سه ماه در درس ضیاءالدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی شرکت کرد. همچنین در زمان حضور هشت‌ماهه میرزای نائینی و سیدابوالحسن اصفهانی در قم، در درس آنها حضور یافت. او همچنین در قم در درس سیدحسین بروجردی هم حاضر می‌شد. گلپایگانی در قم با سیداحمد خوانساری هم‌بحث بود. سیدمحمدرضا گلپایگانی از عبدالکریم حائری اجازه اجتهاد و از محمدرضا مسجدشاهی و شیخ عباس قمی اجازه روایت داشت. او جزء گروه استفتاء عبدالکریم حائری یزدی بود. حائری یزدی مسئولیت تصحیح «کتابُ الصلاه» خود را به وی و آیت‌الله اراکی سپرد.

گلپایگانی پس از فوت آیت‌الله بروجردی در سال ۱۳۴۰ش مرجع تقلید شد. و تا سال ۱۳۷۲ش به مدت ۳۲ سال مرجعیت را برعهده داشت. وی حدود ۷۵ سال دروس حوزوی را تدریس کرد که شصت سال از آن درس خارج فقه و اصول بوده است. درس خارج وی را از پررونق‌ترین کلاس‌های درس حوزه گزارش کرده‌اند. از گلپایگانی حدود چهل عنوان کتاب منتشر شده است. برخی از این کتاب‌ها نوشته خود او و برخی دیگر حاصل درس‌های وی است که توسط شاگردان نوشته شده است. آثار علمی گلپایگانی در کتاب «کتاب‌شناسی توصیفی آیت‌الله العظمی گلپایگانی»، معرفی شده‌اند. الدُّرّ‌ المَنضود فی احکام‌ الحدود، بُلغه‌الطالب فی شرح‌ المکاسب، اِفاضه العَوائد، تعلیقاتٌ علی عُروهِالوُثقیٰ، مَجمَع‌ المسائل، رساله توضیح‌ المسائل و الهدایه الی من لَهُ ‌الولایه از جمله کتاب‌های گلپایگانی هستند. سیدمحمدرضا گلپایگانی در ۱۸ آذر ۱۳۷۲ش برابر با ۲۴ جمادی‌الثانی ۱۴۱۴ق در ۹۸ سالگی در قم درگذشت. دولت وقت جمهوری اسلامی ایران، هفت روز عزای عمومی و یک روز تعطیل اعلام کرد. پیکر وی نخست در تهران و سپس در قم تشییع شد و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد. سیدعلی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران در تشییع جنازه وی در تهران، شرکت کرد.

[۱۷] سوره مبارکه قصص، آیه ۸٫

«فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَنًا ۗ إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ».

[۱۸] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫

«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۱۹] اشعاری از استاد حاج غلامرضا سازگار در وَصف حضرت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام).

[۲۰] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۲۱] سوره مبارکه انفال، آیه ۵۰٫

«وَ لَوْ تَرَىٰ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا ۙ الْمَلَائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ».

[۲۲] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۴٫

[۲۳] الأمالى، صدوق، ص ۵۷۵ .

«پیامبر صلی الله علیه و آله : إنَّ فاطِمهَ بَضعَهٌ مِنّی و هِىَ نورُ عَینی و ثَمَرَهُ فُؤادی ؛ یَسوؤُنی ما ساءَها و یَسُرُّنی ما سَرَّها و إنَّها أوَّلُ مَن یَلحَقُنی مِن أهلِ بَیتی».

[۲۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۵۴٫

«وَ رُوِیَ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ: خَرَجَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ آخِذٌ بِیَدِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ فَقَالَ مَنْ عَرَفَ هَذِهِ فَقَدْ عَرَفَهَا وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهَا فَهِیَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ هِیَ بَضْعَهٌ مِنِّی وَ هِیَ قَلْبِی وَ رُوحِیَ اَلَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اَللَّهَ».

[۲۵] بحار الأنوار : ۴۳/۱۷۲/۱۳٫

«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ عمّا یَقَعُ مِن الظُّلمِ على أهلِ البَیتِ علیهم السلام ـ : أمّا ابنَتی فاطمهُ فإنّها سَیِّدَهُ نِساءِ العالَمینَ مِن الأوَّلِینَ و الآخِرِینَ ··· متى قامَت فی مِحرابِها بینَ یَدَی رَبِّها جَلَّ جلالُهُ زَهَرَ نورُها لِملائکهِ السَّماءِ کما یَزهَرُ نورُ الکواکِبِ لأهلِ الأرضِ، و یقولُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ لملائکَتِهِ: یا ملائکَتِی ، انظُرُوا إلى أمَتی فاطمهَ سَیِّدَهِ إمائی قائمهٌ بینَ یَدَیَّ، تَرتَعِدُ فَرائصُها مِن خِیفَتی، و قد أقبَلَت بقَلبِها على عِبادَتِی، اُشهِدُکُم أنّی قد أمَّنتُ شِیعَتَها مِنَ النارِ».

[۲۶] همان.

[۲۷] همان.

[۲۸] همان.

[۲۹] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۴۳، ص ۱۷۸٫

«وَ قَدْ صَلَّى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام صَلَاهَ الظُّهْرِ وَ أَقْبَلَ یُرِیدُ الْمَنْزِلَ إِذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِی بَاکِیَاتٍ‏ حَزِینَاتٍ‏ فَقَالَ‏ لَهُنَّ مَا الْخَبَرُ وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ فَقُلْنَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَدْرِکْ ابْنَهَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ عَلَیها السَّلام وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام مُسْرِعاً حَتَّى دَخَلَ عَلَیْهَا وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاهٌ عَلَى فِرَاشِهَا … وَ هِیَ تَقْبِضُ یَمِیناً وَ تَمُدُّ شِمَالًا فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ الْعِمَامَهَ عَنْ رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزْرَارَهُ وَ أَقْبَلَ حَتَّى أَخَذَ رَأْسَهَا وَ تَرَکَهُ فِی حَجْرِهِ وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکَاهَ فِی طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَى الْفُقَرَاءِ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا ابْنَهَ مَنْ صَلَّى بِالْمَلَائِکَهِ فِی السَّمَاءِ مَثْنَى مَثْنَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا فَاطِمَهُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَى وَ قَالَ مَا الَّذِی تَجِدِینَهُ فَأَنَا ابْنُ عَمِّکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَتْ یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ …. ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ‏

ابْکِنِی إِنْ بَکَیْتَ یَا خَیْرَ هَادٍ وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ‏   ***   یَا قَرِینَ الْبَتُولِ أُوصِیکَ بِالنَّسْلِ‏ فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِیفَ اشْتِیَاقٍ‏

ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَى وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَى بِطَفِّ الْعِرَاقِ‏   ***   فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا یَتَامَى حَیَارَى‏ یَحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ‏

قَالَتْ فَقَالَ لَهَا عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلام ‌مِنْ أَیْنَ لَکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْخَبَرُ وَ الْوَحْیُ قَدِ انْقَطَعَ عَنَّا فَقَالَتْ یَا أَبَا الْحَسَنِ رَقَدْتُ السَّاعَهَ فَرَأَیْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم … قَالَ هَلُمِّی إِلَیَّ یَا بُنَیَّهِ فَإِنِّی إِلَیْکِ مُشْتَاقٌ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْکَ إِلَى لِقَائِکَ فَقَالَ أَنْتِ اللَّیْلَهَ عِنْدِی وَ هُوَ الصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ الْمُوفِی لِمَا عَاهَدَ فَإِذَا أَنْتَ قَرَأْتَ یس فَاعْلَمْ أَنِّی قَدْ قَضَیْتُ نَحْبِی فَغَسِّلْنِی وَ لَا تَکْشِفْ عَنِّی فَإِنِّی طَاهِرَهٌ مُطَهَّرَهٌ وَ لْیُصَلِّ عَلَیَّ مَعَکَ مِنْ أَهْلِیَ الْأَدْنَى فَالْأَدْنَى وَ مَنْ رُزِقَ أَجْرِی وَ ادْفِنِّی لَیْلًا فِی قَبْرِی بِهَذَا أَخْبَرَنِی حَبِیبِی رَسُولُ اللَّهِ».

[۳۰] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.

«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».

[۳۱] همان.

[۳۲] سوره مبارکه نمل، آیه ۶۲٫

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ».