- امتحان، حکمت الهی
- زندگی، صحنهی امتحان الهی
- برخورد بندگان خدا با امتحان الهی
- مقایسهی انسان و فرشتگان در اطاعت از خدا
- دیدگاه سکولار به مقولهی بندگی
- نمونهای از بندگان متعبّد خدا
- رویکرد و عدم رویکرد دنیا به بندگان خدا
- علمای مخلص درهای رحمتی الهی هستند
- سلمان عبد مطلق خدا
- برخی از ویژگیهای عبد مطلق خدا
- اشاراتی کوتاه به مقام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا سلام الله علیها
- شهادت صدّیقهی طاهره سلام الله علیها
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی»[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أهْلُهُ وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَى خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أفْضَلِ السُّفَراءِ طَبیبِ أبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعصُومینَ سِیَّمَا مَولَانَا کَهفِ الحَصینِ وَ غِیَاثِ الْمُضطَرِّ الْمُستَکینِ، وَ مَلْجَأ الْهَارِبینَ بَقیَّۀِ اللهِ فِی الْعَالَمینَ (أرواحنا فداه) وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ اللهُ مَخرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ رُؤیَتَهُ وَ خِدْمَتَهُ وَ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أعْدائِهِمْ أجْمَعینَ».
«فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»[۲].
شهادت جانسوز بزرگ بانوی عالم توحید، امّ الأئمّه، امّ أبیها، حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را به حضور امام زمان و به محضر شریف مرجع و نایب امام زمان تسلیت عرض میکنیم.
امتحان، حکمت الهی
پروردگار متعال این جهان را جهت تحقّق سنّت آزمایش و امتحان آفریده است «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ»[۳] مرگ مخلوق است، موجود است، حقیقتی است، إنشاءالله برای ما زیبا و مبارک باشد، ملاقات با مرگ برای ما لذیذ باشد. آیت الله بهجت (روحی فداه) میفرمودند: مرگ برای مؤمن از الذّ لذّات است. خداوند در سورهی ملک فرمود: خدا مرگ را آفریده است، حیات را هم او خلق کرده است امّا آفرینش مرگ و حیات برای این بوده است که «لِیَبْلُوَکُمْ» شما را امتحان کند، انسانها را در بوتهی بلا قرار بدهد. یکی از حکمتهای الهی امتحان است، امتحان آثار و برکات زیادی دارد.
زندگی، صحنهی امتحان الهی
اگر انسان بداند همین محفل حضرت زهرا سلام الله علیها کلاس امتحان ما است سعی میکند که بدون نمره از این مجلس خارج نشود و بهترین نمره را امام زمان (ارواحنا فداه) برای تک تک شرکتکنندگان منظور بفرمایند و حضور ما را در این محفل به تلقّی قبول فرمایند ما هم به این امید قدم گذاشتیم و امیدوار هستیم در جمع شما، ما را هم بخرند. امتحان هر کسی را در جای خود قرار میدهد، امتحان، خود اشخاصی که در کلاس حضور پیدا میکنند را به خودشان معرفی میکند تا زمانی انسان در صحنهی امتحان حاضر نشده گاهی روی خودش خیلی حساب میکند امّا وقتی امتحان پیش میآید از عهدهی امتحان بر نمیآید و خجالتزده میشود و آن طلبها و ادّعاها و توقّعاتی که در خارج از کلاس امتحان برای انسان وجود دارد امتحان توقّع کسی را که در کلاس حضور پیدا کرده و نمره نیاورده را پایین میآورد و امتحان برای کسانی که زبده هستند برای آنها زمینه ایجاد میکند که کلاسهای بعد را هم بگذرانند. در این راستا که از آغاز خلقت خدای متعال این سنّت را عملی کرده است و این سنّت هم تعطیل شدنی نیست «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً»[۴] هر پیروزی امتحان است، هر شکست امتحان است، هر پیشرفت امتحان است، هر رکود امتحان است، قدم به قدم در تمام شئون زندگی ما در محضر حق تعالی امتحان پس میدهیم. اگر دقّت داشته باشیم که محیط زندگی خانوادگی ما کلاس امتحان است، برخورد جوانها با پدرشان، با مادرشان، با بچههای کوچکتر از خود و بزرگتر از خودشان امتحان است، امام زمان ناظر این کلاس است، مبادا شرمندگی به بار بیایند، مبادا امتحان مناسبی را پشت سر نگذاشته باشیم و نمره نیاوریم، مبادا یک روز به ما بگویند میخواهیم تو را اخراج کنیم و تو دیگر صلاحیت ادامهی این میدان را نداری.
” اگر کاسب در کسب خود به این دقّت داشته باشد که خدا او را امتحان میکند هرگز با مشتری خود خلاف شرع معامله نمیکند “
اگر کاسب در کسب خود به این دقّت داشته باشد که خدا او را امتحان میکند هرگز با مشتری خود خلاف شرع معامله نمیکند، اگر مشتری بداند در معامله با تاجر دارد امتحان پس میدهد، خدا ناظر است، او هم سعی نمیکند به نوعی کالا را از فروشنده به قیمت ناچیز به دست بیاورد. اگر یک مسئول در مسئولیت اداری خود، در موقعیت سیاسی خود باور کند که خدا در حال امتحان گرفتن از او است و این مسئولیت امانت الهی است که به او سپرده شده است حاضر نیست او در پیشگاه خدا خائن شناخته شود، در حقّ مردم جفا کند، در کار خود کم بگذارد، وجود نازنین امام زمانش را از خود ناراضی کند. این ناسازگاریهایی که جدیداً در بعضی از ازدواجها پیش میآید به این دلیل است که جوانها توجّه ندارند ازدواج یک کلاس سازندهای است و کلاس بسیار حسّاسی است. پیغمبر خدا آن را به عنوان سنّت خود مورد تأکید قرار داده است و از امّت خود درخواست کرده و امر فرموده: «تَنَاکَحُوا تَنَاسَلُوا»[۵] ازدواج مایهی کثرت قشون اسلام میشود، امّت پیامبر سرافراز ما را با گسترش دادن سرافرازتر میکند و کثرت جمعیت ما دشمنان ما را ذلیل میکند، مأیوس میکند. کلاس ازدواج، کلاس مدیریّت است، کلاس تولید است، کلاس سازندگی است. اگر انسان بداند یک امتحان الهی است طوری مدیریّت میکند که امر شوم و ابغض و حلالی پیش نیاید که خدا امر طلاق را مبغوض میدارد.
غفلت از اینکه ما همیشه در حال امتحان الهی هستیم بعضی مسئولین در دورهی مسئولیت میبازند. در پایان مسئولیت تمام خدمات خود را هم باطل میکنند «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[۶] مبادا مسئولی خدمت خود را برای شهرت خود انجام بدهد، برای شکار کردن و استیاد موقعیت آیندهی خود این خدمات را انجام بدهد، تمام مبلّغین در حال امتحان هستند، این منبر برای ما از سختترین امتحانات الهی است. این تریبونها از امانتهای خاصّ پروردگار منّان است. این همه جوان، این همه مشتری، این همه ساعات عمر پای این منبرها در پیشگاه حضرت حق باید گوینده پاسخ عمر تک تک شما که اینجا دل میدهید بدهد و شنوند هم امتحان میشود. اجمالاً این برنامهی امتحان از برنامههای سازنده و تربیتی است و اینکه خدای متعال در قرآن همهی زندگی را امتحان معرفی کرده لطف الهی است که ما غافل نشویم، مردود نشویم، تجدید نشویم، سرافکندگی به بار نیاوریم و از لحظه لحظهی زندگی خود به عنوان کلاس رشد و تقرّب الهی بالا برویم.
برخورد بندگان خدا با امتحان الهی
در این امتحان مردم، مخلوق خدا، در یک تقسیم کلّی به دو گروه تقسیم میشوند؛ گروهی خود را مملوک خدا میدانند و حاکمیت خدا را در ملک خود علی الاطلاق قبول دارند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[۷] این شعار این دسته است نه تنها در مصیبت باید گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بلکه این جمله از عالیترین مضامین توحیدی و عرفانی است. افتخار من این است که من مالک دارم، من صاحب دارم «إِلَهِی کَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً»[۸].
خداوند عدّهای را رها کرده است، خدا با آنها کاری ندارد، آنها بیصاحب هستند، آنها بیمالک هستند. «اللَّهَ مَوْلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلى لَهُمْ»[۹] خدا مولای کسانی است که دل به خدا دادند و مؤمن هستند امّا کفّار مولا ندارند. این شعار و این آیه را حضرت نبی ما در جنگ احد، وقتی در اثر تمرّد عدّهای از افراد وسوسه شده در برابر غنائم جنگی وقتی پست خود را ترک گفتند و فرماندهی و فرمان فرماندهی را نادیده گرفتند و غافلگیر شدند و پیروزی خود را بینتیجه کردند و عزیزترین عزیزان در آن جنگ در اثر این غفلت و تمرّد از امر فرمانده و امیر و ولی امر خسارت دنیوی و اخروی دیدند آنگاه دشمن در موضع شکست، جنگ روانی و جنگ نرم به راه انداخت. گاهی گفت: «اعْلُ هُبَلُ»[۱۰] شعار آنها به دستور ابو سفیان «اعْلُ هُبَلُ» بود، گاهی هم میگفتند «لَنَا عُزَّى وَ لَا عُزَّى لَکُمْ». وجود نازنین پیغمبر به این قشون شکست خورده با این جمعیت مجروح روحیه داد، فرمود: شما به این شکست ظاهری نظر نکنید، پشت شما گرم است، شما ولایت دارید، شما رهبری متّصل به قدرت مطلقه دارید، شما این شعارها را بیپاسخ نگذارید، از آنها بالاتر باشید بگویید «اللَّهُ مَوْلَانَا وَ لَا مَوْلَى لَکُمْ» این شعار در برابر آن شعار یک قوّت روحی شد و مسلمان شکستخورده شکست خود را به عنوان فرصتی تهدید را به فرصت تبدیل کرد.
مقایسهی انسان و فرشتگان در اطاعت از خدا
کسی که گناه مرتکب شده شکستخورده است، زمینخورده است، ذلیل شده است امّا نکند این ذلّت و این زمینخوردگی در برابر شیطان مایهی یأس بشود، خدا در توبه را باز کرده است. «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ»[۱۱] آن کسانی که باور دارند چون مخلوق هستند مملوک هستند، چون مملوک هستند حاکمیت مالک در جزء جزء زندگی آنها جاری است و بدون اذن مالک و خالق در هیچ جهت نمیتوانند نه بله بگویند، نه خیر بگویند، فعل آنها و ترک فعل آنها همه جواز الهی دارد. آنها که عبد مطلق هستند کاری جز واجب ندارند.
خدا ملائکه را اینطور توصیف فرموده است: «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ»[۱۲]، «وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»[۱۳] ملک موجودی است که دائماً مأمور است، لحظهای بدون تشریف الهی نیست، شانس ملک، شرف ملک به این است که لحظهای به خود رها نشده است، لحظه به لحظه، دم به دم فرمان الهی را دریافت میکند و کار او اجرای دستور حق تعالی است. ما در زیارت شریفهی جامعهی کبیره همین چیزی را که قرآن در مورد ملائکه مطرح کرده است به امامان بزرگوار خودمان عرضه میداریم که شما جزء کسانی هستید که «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ».
دیدگاه سکولار به مقولهی بندگی
در مقابل این گروهی که بندگی را افتخار میدانند و انقطاع از خدا را، نیامدن دستور از جانب الهی را، دسترسی نداشتن به سفیر خدا و اخذ دستور و نسخه برای درمان از نجات طبیعت و خلاص شدن از سجن نفس دسترسی ندارد، مشکل پیدا میکنند، سرگردان هستند اینها در برابر این گروهی که افتخار آنها عبودیت و اجرای فرمان الهی است گرفتار طاغوت نفس و گرفتار طاغوتهای خارج از نفس هستند؛ طاغوت نفس به آنها میگویند تو آزاد هستی که هر کاری میخواهی انجام دهی. هر کاری که خود تو انجام دادی شانس و سعادت تو است، هر کاری دوست داری انجام بده، هرچه میخواهی بگو، هر جا میخواهی برو. اگر تو موانع اجرای خواستهای نفس خود را برداشتهای به آزادی مطلق رسیدهای. در اصطلاحات جدید ما این گروه را گروه سکولار مینامیم. این گروه بشر را محور میدانند، نفس را به جای خدا گذاشتند، اینها هم اجرای دستور میکنند، اینها فرمان میبرند امّا فرمان شیطان و نفس امّاره و فرمان طاغوتهای بیگانه را میبرند. کسی که خدا را اطاعت نکند از غیر خدا خائف است، از هر بتی میترس، تطمیع میشود، تهدید میشود امّا خود را به توهّم و تخیّل آزاد میبیند. در این رابطه هر کسی که معرفت بالاتری دارد انقیاد او در برابر مرکزیت توحید و شاخص موحّد بودن و قطب جامعهی اسلامی که رسالت و ولایت و در زمان غیبت فقاهت و ولایت فقیه خود را پایبندتر و ملتزمتر میبیند.
نمونهای از بندگان متعبّد خدا
مرحوم آیت الله آقا شیخ عبد الکریم حائری (اعلی الله مقامه)، مرحوم آیت الله العظمی شیخ الفقهاء، آقای اراکی که از مقرّبترین شاگردان حاج شیخ بود جریان تشرّف حاج شیخ را به محضر شریف امام عصر (ارواحنا فداه) نقل کردهاند و از افتخارات من این است که بدون واسطه از شاگرد ایشان که خود او از حاج شیخ شنیده بود این را شنیدم. آقای اراکی میفرمودند حاج شیخ کسی بود که یک روز هم دنبال مدیریّت، دنبال ریاست نرفت امّا دنیا و ریاست با تمام وجود او را تعقیب کردند. کسی که در خدمت خدا باشد خدا مخلوق خود را در خدمت او قرار میدهد.
رویکرد و عدم رویکرد دنیا به بندگان خدا
خدا به دنیا دستور داده است «اخْدُمِی مَنْ خَدَمَنِی»[۱۴] کسی که در خدمت خدا بود دنیا و دلها هم در اختیار و در خدمت او است. امّا اگر کسی خود را آزاد و مستقل دید «أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ» خدا دستور داده است کسانی که در خدمت دنیا هستند، در خدمت ریاست هستند، در خدمت شهوت هستند، در خدمت شهرت هستند دچار گرفتاری هستند، آنها آرامش ندارند، تمام زندگی آنها بازی است و نماز آنها هم برای جلب نظر اطرافیان است. برای خدمت کردن تلاش زیادی میکنند ولی در آخر هم مردم قدر نمیدانند، میدانند که او این کار را برای خود کرده است و هم پیش خدا هیچ چیزی برای او باقی نمیماند. کیّس کسی است که خدا را شناخته است و با غیر خدا مناجات نمیکند.
” کسی که در خدمت خدا بود دنیا و دلها هم در اختیار و در خدمت او است “
حاج شیخ عبد الکریم حائری یک بندهی حقیقی خدا بود، دنبال بندگی خدا بود، خدا هم دلها را متوجّه او کرد، یکی از مراجع زمان، مرحوم آقا شیخ ابوالقاسم کبیر که مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه و سلام الله تعالی علیه) فرموده بودند ما درس اخلاق هم گفتیم ولی چیزی عاید ما نشد. مردانی بودند که میرفتیم و یک بار به آنها نگاه میکردیم تا یک هفته تحت تأثیر بودیم و دل ما الهی میشد. از امام پرسیده بودند او چه کسی بود که شما با یک نگاه یک هفته شارژ توحیدی بودید. فرموده بودند: آقا شیخ ابوالقاسم کبیر قمی. او یک مرجع تقلید بود امّا وقتی دیده بود مدیریّت حاج شیخ عبد الکریم حائری رهبری او برای جهان شیعه قویتر و کاملتر است رسالهی خود را جمع کرده بود و میآمد در محضر حاج شیخ مینشست و مقلّدین مرحوم آقا شیخ ابوالقاسم کبیر میآمدند و از ایشان فتوا میخواستند، او اشاره میکرده که آیت الله آقای حاج شیخ عبد الکریم است از او بپرسید.
علمای مخلص درهای رحمتی الهی هستند
مرحوم آیت الله حاج آقا رضا بهاء الدّینی (اعلی الله مقامه) نوری بود، ما این چند سال واقعاً خیلی خسارتها دیدیم، خیلی مصیبتزده شدیم. آیت الله بهاء الدّینی در رحمت خدا بود و با رفتن او این در بسته شد، آیت الله بهجت دری از درهای رحمت خاصّهی خدا بود، پشتوانه و اعتبار بود، این در بسته شد، آیت الله خوشوقت از شمعهای آسمان بود، دلها را روشن میکرد، خاموش شد، او نور دید و رفت. آیت الله حقشناس، آیت الله حاج آقا مجتبی، چه کسانی را ما این چند سال از دست دادیم.
من در محضر آیت الله بهاء الدّینی بودم گاهی مزاحم ایشان میشدیم. بعد از آنکه در بیمارستان شهید رجائی به ملاقات ایشان رفتیم، بعد از مرخّص شدن در قم هم رفتیم و در خدمت ایشان بودیم. ایشان فرمودند: من میدانستم مشکل من پزشکی نیست، بنا نداشتم به دکتر بروم کما اینکه از نظر دعا هم برای معالجهی خودشان استفاده نکردند. آیت الله بهاء الدّینی صاحب نفس بود، ولایت داشت، نفس ولایی داشت، امّا با این حال از این امکانات و قدرت برای خود استفاده نکرده بودند. آیت الله بهجت به ایشان پیام داده بودند، عددی را مشخّص کرده بودند که «بِسمِ الله» بگو راه میافتی. آقای بهاء الدّینی تبسّم کرده بودند و گفته بودند خدا به این راضی است و ما هم به رضای خدا راضی هستیم. چیزی که خود من از ایشان شنیدم فرمودند من بنا نداشتم به دکتر بروم امّا چون رهبر معظّم انقلاب خواستند من بروم برای حفظ حریم رهبری من این امر را قبول کردم.
سلمان عبد مطلق خدا
«سَلْمَانَ کَانَ یُحِبُّ العُلَمَاء» از ویژگیهای حضرت سلمان وقتی از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدند آقا ویژگی سلمان فارسی چیست که شما اهل بیت برای ایشان حساب خاص قائل هستید؟ امام صادق فرمودند: چرا میگویید سلمان فارسی؟ بگویید سلمان محمّدی (صلوات). این سلمان سه ویژگی داشت؛ ۱- «کَانَ یُؤثِرُ هَوَی أمیرُ المُؤمِنینَ عَلَی هَواهُ» این امتیاز شیعه است، شیعه در برابر ولایت دلی ندارد، دلش گره خورده به قلب عالم است و علاقهی او به پرچمدار شیعه تصنّعی نیست، ظاهری نیست، تشریفاتی نیست، پارلمانی نیست، عقیده است، عشق است، وجود به وجود گره خورده است «کَانَ یُؤثِرُ هَوَی أمیرُ المُؤمِنینَ عَلَی هَواهُ»، ۲- «کَان یُحِبُّ العُلَمَاء» ۳- «کَانَ یُحِبُّ الفُقَراء» به قشر ضعیف جامعه عارفانه و عاشقانه خدمت میکرد. خادم عاشق بود، خادم منّتگذار و طلبکار نبود.
برخی از ویژگیهای عبد مطلق خدا
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»[۱۵] نه از این خدمت شدهها توقّع رأی دارد، نه توقّع زنده باد دارد، نه توقّع تعریف دارد، او برای خدا و با خدا معامله میکند و فقرا را عیال الله میداند و منّت آنها را میکشد که در خدمت این قشرهای ضعیف جامعه قرار گرفته است. این خصوصیات سلمان است لذا بزرگان ما، هر میزان که عظمت علمی و تقواییشان بالاتر میرفت انقیاد آنها، اطاعت آنها از ولی زمانشان در غیبت کبری هم… مرحوم امام هم در برابر آقای بروجردی مطیع بود، خاضع بود و امروز علمای بزرگ ما، بهترین زمان، زمان ما است. حمایت مراجع تقلید ما و هم خلف صالح امام نشانهی عبودیت است. امّا کسانی که در اطاعت خدا نیستند و خود را در برابر دین… میگویند چهارچوبهای دین ربطی ندارد، کارشناسی دینی برود برای مردم دربارهی نماز بگوید، دربارهی روزه بگوید، به سیاست چه کار دارد؟ کارشناس حوزوی که نمیتواند برای رئیس جمهور، برای یک وزیر، برای یک قوّهی قضائیه، برای قوّهی مقنّنه دستور العمل صادر کند. طاغوت نفس آنها را از خدا جدا کرده و این افتخار نصیب آنها نشده که رنگ خدا بگیرند. کسی که در جای جای زندگی دنبال مسئلهی فقهی است و بدون دستور خدا قدم از قدم بر نمیدارد چنین کسی «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»[۱۶] لذا عبد خدا عبد مطلق است، بدون اذن او نفس نمیکشد، بدون اذن او آب نمیخورد، بدون اذن او جنگ نمیکند، بدون اذن او صلح نمیکند، هر کاری انجام دهد حکم الهی را به عنوان یک حکم الزامی یا استنباط میکند یا تقلید میکند و عمل میکند.
از بصیرت مردم ایران که کم هم نیستند، یک خیّاط در قم –خدا او را رحمت کند- در مجلس فاتحه وصیّتنامهی او را خواندند که به آقای بروجردی نوشته بود. به آیت الله العظمی آقای بروجردی نوشته بود و درخواست اجازهی کتبی برای خیّاطی کرده بود و آقای بروجردی هم اجازهی خیّاطی را به او دادند و شرایط را هم به او گفتند. این نشان شیعه، این ذوب شدن در محبّت اهل بیت است، قرآن و عترت در کنار هم هستند برای اینکه عترت حفاظ قرآن کریم است، هم کارشناس قرآن است، هم حافظ قرآن است و هم حاکمیت قرآن از طریق عترت عملی میشود، اگر شما ولایت را منها کنید بندگی خدا در عرصهی زندگی مفهومی پیدا نمیکند.
اشاراتی کوتاه به مقام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا سلام الله علیها
در این راستا بیبی عالم، سیّدهی ما، مشکلگشای ما، پشتوانهی ما، مادر عزیز ما و فدایی ولایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) محشر به پا کرده است. حضرت زهرا ولیّۀ الله است، صفیّۀ الله است. تعبیر امیر المؤمنین در مورد صدّیقهی طاهره، فاطمهی کبری (سلام الله علیها) این است: «یا بِنْتَ الصَّفْوَهِ وَ بَقِیَّهَ النُّبُوَّهِ»[۱۷] او بقیّۀ النّبوّه است، استمرار رسالت نبی اکرم، استمرار حقیقت و نور پیغمبر در وجود حضرت زهرا بود لذا رفت و آمد جبرئیل امین، بزرگ پاسدار وحی، بزرگ امین وحی، سیّد ملائکه، بر پیغمبر اکرم نازل میشد، تشرّف حاصل میکرد و از جانب خدا وحی را بر قلب پیغمبر نازل میکرد «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ * عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ»[۱۸] آن روح الامین که بر قلب پیغمبر نازل میشد قلب حضرت صدّیقهی طاهره آنچنان وسعتی دارد که از همهی کائنات وسیعتر است، بزرگ ملک الهی که وقتی حضرت رسول از جبرئیل خواستند در آن صورتی که هستی خود را به من نشان بده. در ابطح جبرئیل عرضه داشت اینجا گنجایش ندارد، ظرفیت ندارد که من اینجا خود را به آن صورت واقعی متجلّی کنم. در منا هم گفت این سرزمین هم گفت این سرزمین این وسعت را ندارد، آن باطن را ندارد ولی در عرفات وجود نازنین پیغمبر جبرئیل را به صورت واقعی او دیدند و دیدند «مَلَأَ مَا بَیْنَ الْخَافِقَیْنِ»[۱۹] تمام عالم امکان جبرئیل بود. به هر چیزی نگاه میکرد جبرئیل آنجا بود. چنین موجودی بر قلب پیغمبر وسعت قلب پیغمبر را میرساند و آنچه را که مباهات امام این بود که به این معرفت دست پیدا کردند میگفتند.
جبرئیل بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فقط بر حضرت زهرا سلام الله علیها نازل میشده است. حضرت زهرا سلام الله علیها دارای این روحیه و این قلب وسیع است که به وسعت همهی عالم امکان و بلکه وسیعتر است. فاطمه، «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ» است. جبرئیل بر قلب او نازل میشود و نزول او بر قلب مبارک حضرت زهرا تنگی نمیکند. حضرت زهرا شأنی دارد، رتبهای دارد، ولایتی دارد که نبی مکرّم اسلام و امیر المؤمنین در آخرین لحظهی حیات خود دست علی را روی قلب مبارک خود گذاشت و دست مبارک فاطمه را هم روی قلب خود گذاشت و روی قلب خود دست فاطمه را در دست امیر المؤمنین گذاشت و فرمود: علی جان «هَذِهِ وَدِیعَهُ اللَّهِِ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَکَ فَاحْفَظِ اللَّهَ وَ احْفَظْنِی فِیهَا»[۲۰] او امانت خدا است این گوهر، گوهر زمینی نیست، این گوهر، گوهر عرشی نیست، این گوهر، گوهر الهی است، او مقام «عِندَ رَبّی» دارد، او ودیعۀ الله و ودیعۀ الرّسول است. علی، نگهبان این گوهر باش، این گوهر بسیار قیمتی است، پاسدار این گوهر باش، «فَاحفَظهَا وَ أنتَ صَانِعُهَا» این جمله محیّر العقول است. وجود نازنین پیغمبر فرمودند: علی جان، «انْفُذْ لِمَا أَمَرَتْکَ بِهِ فَاطِمَهُ» روزی میآید که باید در خانه بنشینی، باید فاطمه فرماندهی جبههی جنگ نرم را به دست بگیرد، پرچم فرماندهی به دست فاطمه خواهد بود، تو خانهنشین میشوی باید فاطمه عرصه را اداره کند، هم زبان تو بسته است و هم دست تو بسته است. امّا آن کسی که هم زبان ولایت است و هم دست ولایت است فاطمه است؛ هم باید دفاع کند و هم باید مظلومیت امیر المؤمنین را در شکلهای خطبه و گریه به عالمیان ابلاغ کند.
فاطمه با این مقام و موقعیّت، ولایتمداری را ببینید، أمۀ الله بودن را ببینید، ببینید این انقیاد در برابر ولایت، کسی که رتبهی عرشی دارد، کسی که پیغمبر دربارهی او میگوید: «فِدَاهَا أَبُوهَا»[۲۱] پدر او به قربانش و علی در مورد او میگوید: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی» کسی که علی میگوید: «سیّدتی» این «سیّدتی» تعبیر عادی نیست و شخص عادی که این حرف را بیان نکرده است. یک معصوم، اعجوبهی خلقت به حضرت زهرا میگوید: «سیّدتی» بیبی من.
شهادت صدّیقهی طاهره سلام الله علیها
هیئت حاکمه بعد از ظلمهایی که به حضرت زهرا سلام الله علیها رفت شنیدند حال حضرت زهرا سلام الله علیها وخیم است مطمئن شدند رفتنی است. یگانه حامی امیر المؤمنین علیه السلام دامن خود را جمع میکند و میخواهد از این عالم برود. برای عیادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمدند. بیبی اجازه نداد و آنها رفتند جلوی حضرت علی علیه السلام را گرفتند. امیر المؤمنین محذور داشت. گفتند: علی رفتیم از فاطمه عیادت کنیم ولی بیبی اجازه ندادند ما با ایشان ملاقات کنیم. حضرت امیر بر حسب رسالتی که بر دوش داشت با آنها کنار آمد و به آنها قول داد که ایشان اجازه بگیرند تا حضرت زهرا (سلام الله علیها) با آنها ملاقات و عیادتی داشته باشند. امیر المؤمنین وارد خانه شد امّا تمام وجود او از غیرت و از مظلومیت موج میزد. فرمودند: فاطمه جان آنها جلوی من را گرفتند، از من خواستند که من اجازه بدهم که برای عیادت شما بیایند. –به تعبیر خودم عرض میکنم- من هم محذور داشتم و با آنها قرار گذاشتم که بیایند. حدس من این است که وقتی امیر المؤمنین این مطلب را گفتند که حضرت زهرا نگاهی به سیمای امیر المؤمنین کرد و دید گویا این مظلوم عالم بسیار شرمسار و ناراحت است. بیبی عالم با آن رتبه و مقام و ولایت و بقیّۀ النّبوّه بودن نگاهی به علی کرد و عرضه داشت: «الْبَیْتُ بَیْتُکَ»[۲۲] علی جان، خانه، خانهی شما است. در بعضی روایات دارد «وَ الحرَّۀُ أمَتُکَ» علی من کنیز تو هستم. حالا به امیر المؤمنین حق میدهید که وقتی بدن فاطمه را کنار قبری که برای او آماده کرده بود برد و کمک و یاوری ندارد که این جنازه را تحویل بگیرد دو دست پیغمبر ظاهر میشود و بدن فاطمه سلام الله علیها را تحویل میگیرد. آنجا گویا دیگر صبر علی علیه السلام تمام شد و به سمت قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نگاه کرد: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَهِ اللَّحَاقِ بِکَ»[۲۳] یا رسول الله زود بود فاطمه از جوار من جدا بشود. «قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَ عَنْهَا تَجَلُّدِی» علی است، دریای بیکران صبر است، ولی به پیغمبر عرضه داشت یا رسول الله دیگر صبر من تمام میشود. «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ» اینجا امیر المؤمنین عرضه داشت صبر من تمام میشود و در کنار بدن أبی عبدالله زینب کبری میگفت: کاش مرده بودم و حسین را به این حال ندیده بودم. او به پیغمبر پناه برد و عرضه داشت یا جدّاه، یا رسول الله «هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الأعضَاء … مَجزُوزُ الرَّأسِ مِنَ القَفَا»[۲۴].
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی نساء، آیه ۶۵٫
[۳]– سورهی ملک، آیه ۲٫
[۴]– سورهی انبیاء، آیه ۳۵٫
[۵]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۴، ص ۱۵۳٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۲۶۴٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۱۵۶٫
[۸]– الخصال، ج ۲، ص ۴۲۰٫
[۹]– سورهی محمّد، آیه ۱۱٫
[۱۰]– الخصال، ج ۲، ص ۳۹۷٫
[۱۱]– الکافی، ج ۲، ص ۴۳۵٫
[۱۲]– سورهی تحریم، آیه ۶٫
[۱۳]– سورهی انبیاء، آیه ۲۷٫
[۱۴]– من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۳٫
[۱۵]– سورهی انسان، آیات ۸ و ۹٫
[۱۶]– سورهی بقره، آیه ۱۳۸٫
[۱۷]- الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۶۸۴٫
[۱۸]– سورهی شعرا، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴٫
[۱۹]– الکافی، ج ۸، ص ۲۳۲٫
[۲۰]– بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۴۸۸٫
[۲۱]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۳۴٫
[۲۲]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۱۲۸٫
[۲۳]– نهج البلاغه، ص ۳۱۹٫
[۲۴]– بحار الأنوار، ج ۴۸، ص ۵۸٫
پاسخ دهید