- سختیهای یاران پیامبر
- توطئه علیه پیامبر
- جایگاه مجاهدین
- رفتار یاران با پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم
- دفاع حضرت علی علیه السّلام از پیغمبر
- قانون بودن وجود ائمّه علیهم السلام
- قرآن قانون خدا است
- عهد شکنی اطرافیان با اهل بیت علیهم السلام
- پاداش خداوند به شاکران نعمت رهبری الهی
- نقش فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در دفاع از ولایت
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاۀُ عَلَی خَاتَمِ السُّفَراءِ مُقَرَّبینِ طَبِیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْکَهْفِ الْحَصینِ وَ غیاثِ المُضطَرِّ الْمُسْتَکینِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِینَ بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا فِدَاه وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنا اللهُ رُؤیَتَهُ وَ خِدْمَتَهُ وَ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ رِضَاهُ وَ رَأفََتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجمَعِینَ إلَی یَوْمِ الدِّینِ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»[۲] ایّام شهادت جانسوز و جهانسوز مادر شهادت، مادر امامت و ولایت بقیه النّبوه، صفیّه الله، حجّه الله علی الحجج، حضرت زهرا (سلام الله علیها) را تسلیت عرض میکنم. هم به امام زمان و هم به نایب ایشان رهبر عزیز و هم به شما یاران با معرفت.
سختیهای یاران پیامبر
دقایقی را که با عنایت فرزند ایشان حضرت مهدی در این مجلس سخنی باید ارائه کنیم متذکّر این نکته میشویم با اینکه وجود نازنین پیامبر خدا در مکّهی مکرّمه تحت سختترین شرایط، نا امنترین وضع که مسئله از شکنجهی یاران پیغمبر محاصرهی اقتصادی، قطع ارتباط عاطفی، سنگ زدن، فحش دادن، جوسازی کردن علیه پیامبر و یاران ایشان گذشت. اینها دیدند که این شکنجهها و این ایذاء و آزارها جواب نمیدهد، همچنان شعاع این نور رو به گسترش است و جوان های جامعه به خصوص قشر سیلی خورده، محرومیت کشیده، اینها عاشقانه به پیغمبر ایمان میآورند و در راه او به هر سختی تن میدهند و دست برنمیدارند.
توطئه علیه پیامبر
بلاخره در یک توطئهی فراگیر سران شرک تصمیم گرفتند تا کار را یکسره کنند، چراغ هدایت را برای همیشه خاموش نمایند. خدایی که وعدهی حفاظت به پیغمبر و قرآنش و راهیان راه قرآن و پیغمبر داده است امر فرموده است: «فَسَیَکْفیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»[۳] که بعضی از بزرگان اهل معنا که اهل مکاشفه و از سالکین بودند توصیه میکردند که بعد از نماز صبح اگر هفت بار این آیه تلاوت شود جهت حفاظت مؤثّر است. البته مستند به روایت هم است. «فَسَیَکْفیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ» سایهی عنایت خدا برای کسانی که پرچم توحید را به دست گرفتند و فطرت های پاک را به سوی خدا دعوت میکنند و در مقام نجات انسانها از اسارت و وابستگیها و فرورفتن در لجن شهوات، خرافات، جهالتها و نجات مظلومین از چنگال ستمگران هستند، خود خدا عهدهدار کفایت کسی است که در این جبهه پرچمدار است. «فَسَیَکْفیکَهُمُ اللَّهُ» همهی عالم مقابل او باشند او میداند که خدای او با او است و شرّ اشرار را او دفع میکند. و هم در ارتباط با برنامهی این پرچمدار، مرام و مکتب این پرچمدار «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».[۴]
ترورها، جریان های تروریستی هرگز در راه خود به پیروزی نرسیدند. ترورها، قتلها، شهادتها راه حق را محکمتر کرده و بر طرفداران حق افزوده است. ایثار خون و نثار محبوب در راه خدا دلها را شکار میکند، مکتب را زلال نشان میدهد و فطرت انسانها طرفدار حق است و وقتی راهیان حق را در مسیر حق میبینند که عاشق به رفتن به مسلخ هستند، جاذبهی عشق آنچنان محرکی است که هیچ اهرمی مثل جهاد عملی و مقاومت در برابر فساد و بدی و ظلم تأثیر ندارد. این نقش مقاومت، نقش ایثار، نقش تحمّل، نقش صبر و نقش از خودگذشتگی در نجات بشر بعد از عنایت الهی نقش اوّل است. آن مقدار که شهدا هدایت کردند مبلّغین آن مقدار هدایت نکردند.
روزگاری بود که در کشورهای ما مکتب های مادی طرفدار داشتند و چپیها، مکاتب الحادی با تنوعی که داشتند جوان های ما را گروه، گروه کرده بودند. علامهی طباطبایی، آن عارف بزرگ، آن نادرهی دوران، آن عالم جامع با آن حقیقت، با آن قلم، با آن جامعیت به میدان آمد و در مقابل اینها سنگری تشکیل داد، پرچمی بلند کرد، مقالاتی نوشت و شاگرد این حکیم دوران و این مفسر برجستهی تاریخ قرآن مرحوم شهید علامه مطهّری (اعلی الله مقامه الشّریف) به جبهه آمد به عنوان یک افسر رشید در برابر اینها ایستاد و از عهدهی اینها برآمد. برای ما این مقالات، این سخنرانیها، حسینیّهی کذا و در سالنها و مساجد تأثیر داشت. وقتی امام به میدان آمد، وقتی زندانها را تحمّل کرد، وقتی در به دریها را تحمّل کرد، وقتی در برابر شرق و غرب با اتّکا به خدا ایستاد و جریان تفکّر نه شرقی نه غربی و قیام علیه استکبار را در عمل از خود شروع کرد دیدید چه محشری به پا شد، دیدید جهاد و شهادت معجزه میکند. امروز عملاً شرق و غرب در برابر طوفانی که امام به پا کرده، جریانی که امام به کار انداخته و دریای خروشانی که راه افتاده است، میبینید همهی سلاحها از کار افتاده است و همهی ترفندها و توطئهها زنگ زده شده است، زمینگیر شده است. این جریان با بالندگی تمام دارد به اذن الله پیش میرود.
جایگاه مجاهدین
«یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونََ»[۵]. خدا نور است و مجاهد نور خدا است و این به سخن نیست، نور در وجود کسی است که برای خدا آرزوی شهادت دارد و آمادگی همیشه برای سپر کردن سینهی خود در جهت حفظ حقیقت.
رفتار یاران با پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم
آنچه باعث شد پیغمبر در دلها جا گرفت و دلها را اسیر خود کرد و در مدّت کوتاهی جمع کثیری پروانه بودند پیامبر شمع بود، امّا این پروانهها به عشق سوختن دور او میچرخیدند و طواف میکردند. تعبیرات «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی»، تعبیرات «بِنَفْسِی عَنْهُ» رایج شده بود. همه افتخار میکردند فدای این رهبر شوند، قربانی این رهبر روشنگر و فداکار و از خود گذشته شوند.
دفاع حضرت علی علیه السّلام از پیغمبر
آنها فکر میکردند که خشونت جواب میدهد امّا جواب نداد، خواستند نبیّ مکرّم اسلام را از میان بردارند، خدایی که وعدهی کفایت داده است به پیغمبر توطئه را اخبار کرد و نبیّ مکرّم اسلام با فداکاری امیر المؤمنین «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»[۶]. علی برای دفاع نرفته بود که بکشد و کشته شود، علی رفته بود که کشته شود و آن روز بنا بر هجوم بیامان اشرار طوائف مختلف بود و علی با علم به اینکه آن شب شب شبیخون است، شب قتلی است که آنها در فکر خود برای پیغمبر تدارک دیدهاند رفت تا او کشته شود و اسلام بماند و رهبری اسلام بماند. این فداکاری امروز شما جوانها و ملّت عزیز که برای دین خود و رهبر خود عاشقانه لحظه شماری میکنید و در تمام محافل و مجالس شعار میدهید خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست.
قانون بودن وجود ائمّه علیهم السلام
این حادثه وقتی رخ داد پیامبر با قرار قبلی که گروهی از مدینه در دو مرحله با پیغمبر بیعت کرده بودند و تعهّداتی سپرده بودند و از پیغمبر دعوت کرده بودند که سرزمین مدینه تفتیده است و باران وجود شما این سرزمین مرده را زنده میکند. این تشتّتی که لازمهی مردگی است وقتی جسمی روح نداشت متلاشی میشود، اجزای یک پیکر نصیب کرمها میگردد و تبدیل به کرمهای عَفِن میشود. امّا اگر اعضای بدن و سلولهای بیشمار یک روح داشت که این روح آنها را رهبری کرد این وحدت قدرت میآورد، در برابر همهی مشکلات مقاومت میآورد. تعبیر صدّیقهی طاهره، فاطمهی عالمه و محدّثه «وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّهِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَهِ»[۷]. خیلی تعبیر لطیف و شایان تحقیق و دقّت است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) نفرمود اطاعت از قانون جامعه را نظاممند میکند یکپارچگی میآورد انسجام میآورد پیوستگی میآورد، فرمودند: «طَاعَتَنَا»، خود ما قانون هستیم، ولایت خود قانون است و عنوان اوّلی حکومت اسلامی است. چیزی که در اسلام است حاکمیّت اراده است، حاکمیّت حیات است، حاکمیّت شعور است، حاکمیّت قدرت زاییدهی از قدرت خدا است. آنچه مکتوب است حیات ندارد. مصوّبات مجلس به خودی خود ارزش ندارد چیزی است نوشته میشود، قوانین مدوّن در کتابهای تصنیف شده مردههایی هستند که در دست زندهها اسیر هستند. لذا در نظام نامهی امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) در مسئلهی قضات میفرماید: این دین در دست مردم اسیر بود.
قرآن قانون خدا است
قانون بیروح اسیر قدرتمندها میشود، تحریف میکنند، هر کس به نفع خود برداشت میکند. از یک قانون قرائتهای مختلف مطرح میکنند، از یک وحی که قرائت آن را هم خدا کرده است. «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُُُُُ»[۸]، خود خدا کلام خود را، قانون خود را نه به صورت کتاب نازل فرموده بر قلب پیغمبر قرائت کرده که هنوز هم آن گوینده همچنان متکلّم است، گوش شنوا میخواهد. همچون امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) قرآن را تلاوت میکردند، گاهی تکرار میکردند و حالت صعق و مدهوشی به ایشان دست میداد. میگفتند: یا ابن رسول الله این چه حالی در شما است؟ میفرمود: آنقدر تکرار کردم تا از خود او شنیدم. خوشا به حال کسانی که خدا با آنها صحبت میکند آنها هم حرفی با خدا دارند، انسی با خدا دارند، نجوایی با خدا دارند.
درخواست از خدا و پاسخ دادن خدا
«لِکُلِّ مَسْأَلَهٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ»[۹]، خدا خدایی است که اگر کسی سوزی داشته باشد و سیم دل خود را این سوز با خدای او متّصل کرده باشد خدا برای هر سؤالی و هر درخواستی سمع حاضر دارد. او حرف ما را میشنود، «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»[۱۰]. امّا از بعضی حاضر نیست بشنود، به بعضی نظر ندارد، به بعضی نگاه نمیکند گویا با آنها قهر است، امّا رهبری دین مورد قهر خدا قرار نمیگیرد. «وَ الضُّحى* وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى * ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى»[۱۱]. خدا تو را رها نمیکند، تو با ما هستی ما با تو هستیم. «مَن کَانَ لِلّه کَانَ اللهُ لَه»[۱۲]، خدا بدیل ندارد، خدا نظیر ندارد، خدا ندّ و مثل ندارد، حیف نیست با این خدا دوست نشویم؟ حیف نیست خود را به این خدا ندهیم؟ عمر خود را به چه کسی دادیم سود کردیم؟ بیایید با خدا معامله کنیم که خدا با یاران خود این آیات را دارد، قسم به روز و شب، «ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى»، خدا نه تو را رها کرده نه اینکه با تو قهر است.
عهد شکنی اطرافیان با اهل بیت علیهم السلام
این فاطمه که جلوهی خدا است، این فاطمه که سخنگوی خدا است، این فاطمه که مرآت جلال و جمال حق تعالی است، او با مردم عهد شکن ترسوی دنیا پرستی که با پیغمبر بیعت کردند، او را دعوت کردند، قول حمایت دادند، امّا وقتی پیغمبر سر به زمین داشت به این آیهی کریمه که در آغاز سخن گفتیم «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»[۱۳]. شخصیّت پرست بودند، شخص پرست بودند، تحت عوامل محیطی قرار میگرفتند، ساخته نشده بودند، درست نشده بودند، آدم نشده بودند، با طوفانها این طرف و آن طرف میشدند. همین که پیغمبر از دنیا رفت عهد را شکستند غدیر را فراموش کردند و به خانهی وحی هجوم بردند، به مهبط جبرئیل امین جسارت کردند، مقدّسات را بیاحترام کردند. وقتی فاطمهی طاهره سیلی میخورد تست میکردند ببینند فاطمهای که «یَغْضَبُ لِغَضَبِهِ وَ یَرْضَى لِرِضَاهُ»[۱۴]، خدا با رضای فاطمه خشنود میشود، خدا با غضب فاطمه غضب میکند. این مقدّسات سنگر حفاظ ما است مردم وقتی این سنگرها را ترک کنند تکیهگاهی ندارند.
چه میشود مردمی که روزگاری با عطش میروند و رهبری را در میان خود با عطش کامل دعوت میکنند و دور او را میگیرند، آنگونه که خدا هم ستایش میکند میفرماید «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ… یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ… وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ»[۱۵]، این در شأن مردم مدینه بود. آنها بازی نمیکردند، آنها نفاق به خرج نمیدادند، آنها تشنه بودند، آنها آب را دیده بودند و از آب استنشاق کرده بودند. دعوت کردند پیغمبر آمد اموال خود را با مهاجرین تقسیم کردند، در جنگها از پیغمبر حمایت کردند. امّا چه میشود انسان یک مرتبه سیر قهقرایی را در پیش میگیرد؟ این جملهی حضرت صدّیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) «فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ»[۱۶] «وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ»[۱۷] «وَ خَوَرِ الْقَنَاهِ»[۱۸]. یک تعبیرات بلند حماسی جنگی جبههای بسیجی عارفانهای است که جز قرآن کریم و کفو او علی مرتضی از کسی اینگونه سخن شنیده نشده است.
«فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ»، شما با پیغمبر دست دادید، بیعت کردید، شما در غدیر دست در دست علی گذاشتید و با او بیعت کردید، خطّ رهبری را خطّ نجات امّت قرار دادید، در مسئلهی رهبری بنا شد مسامحه نکنید، هر کس و ناکسی را خود شما انتخاب نکنید، آنکه مدال الهی دارد و جایز است در این پست بنشیند دنبال او باشید. تا او بود شمشیر شما تیز بود، شما صفها را میدریدید، شما موانع را میشکافتید و به طرف قلّه در حال صعود بودید، چه شد که این بالندگی و این حرکت سریع به سوی قلّه و مقصد گرفتار رکود شد؟ چرا زمینگیر شدید؟ چرا در باتلاقهای نفس خود گرفتار شدید؟ این کندی برای چیست؟ این رکود برای چیست؟ عبارت بعدی «خَوَرِ الْقَنَاهِ» ای کاش درجا زدن بود حداقل وضع موجود را میتوانستید حفظ کنید، شما موحّد شدید، شما مرام جاهلیّت را زیر پای خود لگد مال کردید، شما خرافات را دور گذاشتید، بنا شد شما بندهی خدا باشید نه بندهی این و آن باشید، حالا چه شد که «خَوَرِ الْقَنَاهِ» شد؟ آن چیزی که دست شما است، این نیزهای که نوک آن تیز است و فولاد است وقتی شکاف بردارد هر چه میزنند به عقب برمیگردد.
وای بر رکود، وای بر درجا زدن، وای بر عقب گرد، وای بر ارتجاع، وای بر بیدینی، وای بر فسق، وای بر هرزگی، وای بر وابستگی، وای بر زیر سلطه رفتن و بر شرق و غرب باج دادن و وسوسه شدن به پذیرش فرهنگ شرقی و غربی. اینها ارتجاع است شما آزاد شدید، شما آزاده شدید، شما خدا را شناختید. حاکمیّت دین حاکمیّت خدا است، حاکمیّت رهبری دینی حاکمیّت خدا است حاکمیّت شخص نیست. حالا که اینطور است پس چرا شخص پیغمبر رفت راه پیغمبر را تعطیل کردید؟ «فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ».
پاداش خداوند به شاکران نعمت رهبری الهی
امّا خوشا به حال شما «وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَََ»[۱۹]، کسی قدر رهبری آسمانی را، جریان رهبری دینی را به عنوان یک خطّ فکری بداند، به عنوان یک جریان بالنده و زنده و به روز زیر پرچم آن باشد خدا شاکرین را پاداش میدهد. چه پاداشی بالاتر از این فتوحات پی در پی؟ چه پاداشی بالاتر از اینکه در خیمهی فاطمه میآیید اینجا حضرت زهرا مادری شما را میکند؟ در محفلی که امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) در عالم رویا دیده بودند که در این مجلس و در این حسینیّه دارند جام تقسیم میکنند، جرعهی محبّت به خورد شما میدهند. چه نعمتی بالاتر از اینکه نایب امام زمان در کنار شما است؟ رهبر شما در عالم رهبر آزادهی زاهد وارسته است؟ این نعمتها را شما با شکر خود به اینجا رساندید. ۳۳ سال پایمردی، استقامت، بصیرت و مقاومت، خدا به شما پاداش خیر عنایت کند.
نقش فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در دفاع از ولایت
امّا بیبی عالم آنجا فرمود… اگر خداوند به پیغمبر خود فرمود «ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى» این روزها حضرت زهرا از پا افتاد، نه تنها از پا افتاد بلکه از نفس افتاد. «أَبَتَاهْ… رُفِعَتْ قُوَّتِی»[۲۰]، بابا دیگر توان ندارم، دیگر صدای من درنمیآید. از هیچ فرصتی برای دفاع از حریم ولایت و افشای نفاق منافقین و توطئهی فتنهگران فروگذار نکرد، خود او یک تنه پشت درآمد بین در و دیوار گرفتار شد، یک تنه در برابر آن همه جمعیّت کمربند علی را گرفت، از هوش رفت امّا وقتی به هوش آمد مگر رها کرد، تا آخرین نفس، فضّه علی چه شد؟ وقتی باخبر شد که به مسجد بردهاند با حال نزار خود، با جانبازی صد درصد، با پهلوی خود، با سینهی خود به مسجد آمد، آنقدر مقاومت کرد تا امیر المؤمنین را با خود به منزل سالم آورد. در مسیر شعاری میداد که شما امروز همان شعار را میدهید «یا ابا الحسن روحی لروحک الفداه و نفسی لنفسک الفداه». امّا این روزها دیگر نفس او بالا نمیآمد، دیگر بستری شد، دیگر افتاد، زنها میآمدند با حضرت زهرا گریه میکردند گریهی فاطمه اسلحهای بود نفوذ آن کمتر از ذوالفقار امیر المؤمنین نبود و حالا دیگر این سلاح را هم دارد از دست میدهد.
زنها به عنوان عیادت آمدند گفتند بیبی جان حال شما چطور است؟ بیبی حال خود را نگفتند خط دادند «وَ مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ»[۲۱]، شما حال من را میپرسید چرا متوجّه درد خود نیستید؟ چرا کار شما به اینجا رسید علی را کنار گذاشتید، «وَ مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ». اینها را گفت، بعد فرمود: «أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَهً لِدُنْیَاکُنَّ قَالِیَهً لِرِجَالِکُنَّ»[۲۲]، من از دنیای شما بیزار هستم من با مردهای شما قهر هستم.
حالا به امیر المؤمنین حق میدهید که کنار قبر او نشست و توان بلند شدن نداشت. میگفت: «نَفْسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَه»[۲۳]، فاطمه جان با مرگ تو دیگر نفس علی بالا نمیآید. «یَا لَیْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَات»، ای کاش جان علی هم مثل نفس او بالا نمیآمد. این جا حضرت زهرا آرزوی مرگ کرد فرزند او حسین هم کنار بدن علی اکبر گفت، «عَلَی الدُّنیا وَ عَلَی العَفی»
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی آل عمران، آیه ۱۴۴٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۱۳۷٫
[۴]– سورهی حجر، آیه ۹٫
[۵]– سورهی صف، آیه ۸٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۲۰۷٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۲۲۳٫
[۸]– سورهی قیامت، آیه ۱۸٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۸۳، ص ۵۸٫
[۱۰]– الکافی، ج ۲، ص ۵۰۳٫
[۱۱]– سورهی ضحی، آیه ۱ تا ۳٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۷۹، ص ۱۹۷٫
[۱۳]– سورهی آل عمران، آیه ۱۴۴٫
[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۴۲٫
[۱۵]– سورهی حشر، آیه ۹٫
[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۱۵۸٫
[۱۷]– همان، ص ۱۶۰٫
[۱۸]– همان، ص ۱۵۸٫
[۱۹]– سورهی آل عمران، آیه ۱۴۴٫
[۲۰]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۱۷۵٫
[۲۱]– همان، ص ۱۶۰٫
[۲۲]– همان، ص ۱۶۱٫
[۲۳]– همان، ص ۲۱۳٫
پاسخ دهید