در این متن می خوانید:
      1. پنج سؤال اول:
      2. سند اول روایت:
      3. ۱ – علی بن ابراهیم بن هاشم:
      4. ۲ – محمد بن عیسی بن عبید:
      5. ۳ – یونس بن عبد الرحمان:
      6. ۴ – عبد الله بن مسکان:
      7. ۵ – ابو بصیر اسدی:
      8. بررسی سند ششم روایت :
      9. ۱ – محمد بن یحی العطار:
      10. ۲ – احمد بن محمد بن عیسی الاشعری:
      11. ۳ – حسین بن سعید الاهوازی:
      12. ۴ – نضر بن سوید الصیرفی:
      13. ۵ – یحیی بن عمران الحلبی:
      14. ۶ – عمران بن علی الحلبی
      15. دوازده سؤال ما از عبد الله حیدری
      16. سؤال اول: دلیلی برای مشروعیت خلافت خلفای سه گانه
      17. سؤال دوم: یک سند صحیح برای قرآن کریم
      18. سؤال سوم: دیدگاه امیرمؤمنان علیه السلام در باره ابوبکر و عمر
      19. سؤال چهارم: اتهام احتلام مردان غریبه در خانه عائشه
      20. سؤال پنجم: چرا عائشه و… بر امام خود خروج کردند؟
      21. سؤال ششم: اتهام هذیان به رسول خدا (ص)
      22. سؤال هفتم: صحابه‌ای که به عائشه تهمت فحشا زدند
      23. سؤال هشتم: بزغاله عائشه قرآن را تحریف کرد
      24. سؤال نهم: تحقیق در نسب ابوبکر، عمر و …
      25. سؤال دهم: صحابه‌ای که به امیرمؤمنان علیه السلام فحش دادند
      26. سؤال یازدهم: امامت امیرمؤمنان علیه السلام در منابع اهل سنت
      27. سؤال دوازدهم: حرمت خروج بر حاکم

سؤالات عبد الله حیدری از شیعیان

پنج سؤال اول:

پاسخ به پنج سوال تنها با یک روایت صحیح السند

سؤال ششم: یک سند صحیح و متصل از اهل بیت به پیامبر (ص)

پاسخ:

سؤال هفتم: سند صحیح برای ولادت امام زمان (عج)

پاسخ:

سؤال هشتم: سند خطبه شقشقیه و اثبات امامت بلا فصل تمام ائمه از این روایت!

پاسخ:

سؤال نهم : سند معتبر برای خطبه فدکیه

پاسخ:

سؤال دهم: سند صحیح برای قرآن کریم در کتب شیعه

پاسخ:

سؤال یازدهم و دوازدهم: یک کتاب فقهی یا تفسیری از اهل بیت !

پاسخ:

دوازده سؤال ما از عبد الله حیدری

سؤال اول: دلیلی برای مشروعیت خلافت خلفای سه گانه

سؤال دوم: یک سند صحیح برای قرآن کریم

سؤال سوم: دیدگاه امیرمؤمنان علیه السلام در باره ابوبکر و عمر

سؤال چهارم: اتهام احتلام مردان غریبه در خانه عائشه

سؤال پنجم: چرا عائشه و… بر امام خود خروج کردند؟

سؤال ششم: اتهام هذیان به رسول خدا (ص)

سؤال هفتم: صحابه‌ای که به عائشه تهمت فحشا زدند

سؤال هشتم: بزغاله عائشه قرآن را تحریف کرد

سؤال نهم: تحقیق در نسب ابوبکر، عمر و

سؤال دهم: صحابه‌ای که به امیرمؤمنان علیه السلام فحش دادند

سؤال یازدهم: امامت امیرمؤمنان علیه السلام در منابع اهل سنت

سؤال دوازدهم: حرمت خروج بر حاکم
مقدمه

عبد الله حیدری و یا شهاب ابراهیمی[۱] ، یکی از علمای وهابی ساکن مدینه منوره است که در شبکه وهابی کلمه، نور و … برنامه‌های زیادی علیه شیعیان داشته است و در این برنامه‌ها توهین‌های زشتی نیز به پیروان اهل بیت علیهم السلام کرده است؛ به طوری که در یک برنامه زنده به تمام زنان شیعه توهین کرد و همه خانم‌های شیعه را زناکار خواند .

کلیپ این توهین را می‌توانید از این جا دانلود و یا تماشا نمایید.

وی مدعی شده است که از سال‌ها پیش دوازده سؤال از شیعیان پرسیده است که تا امروز پاسخ آن را دریافت نکرده است و هر کس به یکی از این سؤالات پاسخ دهد، دوازده میلیون تومان جایزه خواهد داد.

هر چند که در شبکه ولایت و در برنامه کلمه طیبه بارها به این سؤالات پاسخ داده شده است که در آرشیو برنامه کلمه طیبه نیز موجود است؛ اما در عین حال یک‌بار دیگر به این سؤالات به صورت خلاصه پاسخ داده و در ادامه دوازه سؤال از ایشان خواهیم پرسید .

امیدوار هستیم که وی شهامت پاسخ دادن به سؤالات را داشته باشد. و از خوانندگان سایت ‌و بینندگان شبکه کلمه می‌خواهیم هر وقت که با این شبکه تماس گرفتند، این جواب‌ها را در پاسخ به وی مطرح و دوازده سؤال ما را از ایشان بپرسند.
سؤالات عبد الله حیدری از شیعیان

توضیح: به دلیل این که قصد داریم پنج سؤال وی را با یک روایت پاسخ دهیم و برای این که نظم و ترتیب در پاسخ سؤالات مطرح شده رعایت شود و خواننده گرامی دچار سردرگمی نشود، ترتیب سؤالات را تغییر داده‌ایم.

دانلود کلیپ طرح سؤالات توسط عبد الله حیدری


پنج سؤال اول:

 

در ابتدا اصل سؤالات وی را که در شبکه کلمه مطرح کرده‌است ، آورده و سپس پاسخ خواهیم داد :

 

۱  – برای اثبات امامت حضرت علی و فرزندان گرامی ایشان یک آیه صریح از قرآن کریم یا یک حدیث صحیح و صریح از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم یا از خود امامان دوازدگانه بر اساس قواعد رجالی شیعه بیاورند.

 

۲ – حدیث غدیر که شهرت جهانی یافته و برای اهمیت آن کتاب ۱۱ جلدی نوشته‌اند سندی صحیح بر اساس قواعد رجالی شیعه ارائه کنند و بفرمایند که حضرت علی در اثنای انتخاب خلفای راشدین قبل از خود چرا به آن احتجاج و استدلال نکرد و اگر کرده آن را ثابت کنید .

 

۳ – برای اثبات فضیلت حضرت فاطمه زهرا یک حدیث صحیح بر اساس قواعد رجالی شیعه از تمام منابع شیعه ارائه کنند.

 

۴ – برای اثبات این که ادعای تشیع اثنا عشری مبنی بر محبت و پیروی از اهل بیت پیامبر گرامی مانند ادعای مسیحیان معاصر صرفا ادعای بی دلیل نیست و واقعا ربطی به اهل بیت پیامبر گرامی دارد و اعتقادات آنان عین عقاید اهل بیت است از خود آن بزرگواران دلایل صحیح و صریحی بفرمایند.

 

۵ – علمای شیعه اثنا عشری مدعی هستند که حدیث ثقلین سند مرجعیت شیعه و اساس مذهب شیعه است اولا یک سند صحیح و واضح برای حدیث ثقلین ارائه کنند ثانیا بفرمایند نتیجه عملی حدیث ثقلین چیست؟ یعنی امروز علمای شیعه چگونه با اهل بیت در ارتباط هستند و از آن ها استفاده می کنند از طریق کدام کتاب یا کدام شخصیت؟ از طریق امام زمانی که متولد نشده؟! یا روایات جعلی راویان ملعونی که اهل بیت آنان را لعن کرده‌اند ! بفرمایند تا سایر مسلمانان هم از اهل بیت علیهم السلام استفاده کنند !.


پاسخ به پنج سوال تنها با یک روایت صحیح السند

 

هر چند این سؤالات پاسخ‌های متعددی دارد و کتاب‌های روائی شیعه سرشار از روایاتی است که به این سؤالات پاسخ داده است؛ اما برای خاموش کردن این وهابی تنها ذکر یک روایت کفایت می‌کند. روایتی که از نظر سندی هیچ اشکالی ندارد و تمام خواسته‌های ایشان را پاسخگو است.

کتاب «اصول کافی» یکى از منابع مهم و متعبر شیعیان است. مرحوم شیخ کلینى در این کتاب، روایت ثقلین را از طریق ابو بصیر از امام صادق علیه السلام با شش سند نقل کرده‌است.

در این روایت ابو بصیر از شأن نزول آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» از محضر امام سؤال مى‌کند و امام مى‌فرماید: این آیه در باره حضرت امام على، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده و آنها را «اولى الامر» معرفى نموده‌است. سپس در ادامه مناقب و فضائل بی‌نظیر اهل البیت علیهم السلام و ائمه قبل از خودش را بیان کرده است.

 

 

حال متن و تفصیل روایت این‌است:

 

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌ السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».

فَقَالَ: نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ علیهم‌ السلام

فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ یُسَمِّ عَلِیّاً وَأَهْلَ بَیْتِهِ علیهم السلام فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؟

قَالَ: فَقَالَ: قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله نَزَلَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاهُ وَلَمْ یُسَمِّ اللَّهُ‏ لَهُمْ ثَلَاثاً وَلَا أَرْبَعاً حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِ الزَّکَاهُ وَلَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَنَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ

وَنَزَلَتْ {أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ} وَنَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله فِی عَلِیٍّ «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»

وَقَالَ صلى الله علیه وآله أُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَأَهْلِ بَیْتِی فَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمَا حَتَّى یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِی ذَلِکَ.

وَقَالَ: لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ وَقَالَ: إِنَّهُمْ لَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَلَنْ یُدْخِلُوکُمْ فِی بَابِ ضَلَالَهٍ فَلَوْ سَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله فَلَمْ یُبَیِّنْ مَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَآلُ فُلَانٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ تَصْدِیقاً لِنَبِیِّهِ صلى الله علیه وآله {إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً} فَکَانَ عَلِیٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَفَاطِمَهُ علیه السلام فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله تَحْتَ الْکِسَاءِ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ ثُمَّ قَالَ:

«اللَّهُمَّ إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ أَهْلًا وَثَقَلًا وَهَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَثَقَلِی» فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ: أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِکَ فَقَالَ إِنَّکِ إِلَى خَیْرٍ وَلَکِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی وَثِقْلِی.

فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله کَانَ عَلِیٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِکَثْرَهِ مَا بَلَّغَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وَإِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَأَخْذِهِ بِیَدِهِ فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ لَمْ یَکُنْ یَسْتَطِیعُ عَلِیٌّ وَلَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ أَنْ یُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَلَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِیٍّ وَلَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَنْزَلَ فِینَا کَمَا أَنْزَلَ فِیکَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَبَلَّغَ فِینَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله کَمَا بَلَّغَ فِیکَ وَأَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبَهُ عَنْکَ.

فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ علیه السلام کَانَ الْحَسَنُ علیه السلام أَوْلَى بِهَا لِکِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّیَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُدْخِلَ وُلْدَهُ وَلَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ ذَلِکَ وَاللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ: {وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ}

فَیَجْعَلَهَا فِی وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحُسَیْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِی کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَطَاعَهِ أَبِیکَ وَبَلَّغَ فِیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله کَمَا بَلَّغَ فِیکَ وَفِی أَبِیکَ وَأَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّی الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبَ عَنْکَ وَعَنْ أَبِیکَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ علیه السلام لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ‏ أَهْلِ بَیْتِهِ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَدَّعِیَ عَلَیْهِ کَمَا کَانَ هُوَ یَدَّعِی عَلَى أَخِیهِ وَعَلَى أَبِیهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ یَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَلَمْ یَکُونَا لِیَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِینَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ علیه السلام فَجَرَى تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَهِ {وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ}

ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهم السلام

وَقَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّکُّ وَاللَّهِ لَا نَشُکُّ فِی رَبِّنَا أَبَداً .

 

 

ابو بصیر مى‌گوید: تفسیر این آیه را پرسیدم که مى‏گوید: «خداوند، رسول خدا و صاحب الامر از مؤمنان را اطاعت کنید». امام صادق علیه السلام فرمود: این آیه در شأن على و دو فرزندش حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است.

گفتم: مردمان مى‏گویند: از چه جهت نام على و خاندانش در آیه نیامده؟ امام صادق علیه السلام فرمود: شما در پاسخ آنان بگوئید: دستور نماز خواندن به رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل شد و سخنى از سه رکعت و چهار رکعت آن در میان نیست. این رسول خدا بود که رکعات نماز را تفسیر کرد.

دستور پرداخت زکات نازل شد و نگفت که از چهل درهم یکدرهم. این رسول خدا بود که نصاب زکاه را تفسیر کرد. دستور حج نازل شد و نگفت که هفت نوبت طواف کنید. این رسول خدا بود که مراسم طواف را تفسیر کرد.

بر همین اساس، فرمان خدا نازل شد که: «از رسول خدا و آنانى که صاحب الامر باشند اطاعت کنید» و حکم آن در باره على و حسن و حسین ثابت و پا بر جا ماند.

بر اساس همین دستور قرآن بود که رسول خدا فرمود: «هر مؤمنى که من سرپرست و مولاى او هستم، على مولى و سرپرست او خواهد بود» و فرمود: «به شما مؤمنان سفارش مى‏کنم که از کتاب خدا و خاندان من جدا نشوید که من از خدا درخواست کردم تا میان قرآن و خاندانم جدائى نیفکند تا هنگام قیامت که بر حوض کوثر دست آنان را در دست من گذارد و خدا پذیرفت».

و نیز رسول خدا فرمود: «به خاندان من درس ندهید که آنان از شما داناترند».

و فرمود: «خاندان من شما را از راه حق بیرون نمى‏برند و به راه ضلالت نمى‏کشانند».

 

اگر رسول خدا لب فرو مى‏بست و خاندان خود را معرفى نمى‏کرد، خاندان فلان و فلان مدعى مى‏شدند که ما صاحب الامر شمائیم.

اما خداوند ـ بلند مرتبه ـ براى این که سخن رسولش را در معرفى خاندانش‏ تأیید کند، آیه‏اى نازل کرد و فرمود: «خداوند مى‏خواهد رجس و پلیدى را از شما خاندان رسول بزداید و شما را پاک و مطهر سازد». در خاندان رسول خدا، فقط على بود با حسن و حسین و فاطمه که خطاب «عَنْکُمُ ویُطَهِّرَکُمْ» در باره آنان صادق بود، و لذا رسول خدا این دسته خاص از اهل بیت را در خانه ام سلمه زیر سایه عبا گرد آورد و فرمود:

«بار خدایا! هر پیامبرى، خاندانى دارد و چشم و چراغى که از خود بجا مى‏گذارد، اینان خاندان من و چشم و چراغ من مى‏باشند».

ام سلمه همسر رسول خدا گفت: «مگر من از خاندان تو نیستم»؟

رسول خدا فرمود: «تو به سوى نیکى روانى. اما خاندان من و چشم و چراغ من همین چهار تن مى‏باشند».

از این رو هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت، على از همه کس به سرپرستى حقوق مردم سزاوارتر بود؛ زیرا رسول خدا در باره او سفارش فراوان کرد و دست او را گرفت و در برابر مردم برافراشت (او را به جانشینی خود انتخاب نمود).

و از این رو بود که چون على از دنیا رفت، نمى‏توانست و نه حاضر بود که فرزندش محمد یا عباس یا یکتن دیگر از پسرانش را در زمره خاندان رسول خدا وارد کند، و اگر چنین مى‏کرد، دو فرزندش حسن و حسین مى‏گفتند: خداوند تبارک و تعالى فرمان ولایت را در باره ما و تو یکسان نازل کرد، رسول خدا نیز در باره ما و تو یکسان تبلیغ و سفارش کرد، رجس و پلیدى از ما و تو یکسان زدوده شد (چرا دیگران را در همردیف ما قرار مى‏دهى)؟

 

 

از این رو موقعى که على بدرود حیات گفت، حسن به امامت و صاحب الامرى سزاوارتر بود؛ زیرا از حسن بزرگتر بود. و نیز از این جهت بود که چون حسن بدرود حیات مى‏گفت؛ نمى‏توانست و نه حاضر بود که فرزندان خود را در امامت و صاحب الامرى شریک کند و یا بدین جهت که خداوند عز و جل مى‏گوید: «در منشور الهى است که برخى از خویشان رسول خدا سزاوارتر و مقدم بر دیگران مى‏باشند» نمى‏توانست حق صاحب الامرى خود را در فرزندان خود برقرار کند و گر نه حسین مى‏گفت: خداوند به طاعت من فرمان داد چونان که به طاعت تو و طاعت پدرت فرمان داد. رسول خدا در باره من تبلیغ کرد چونان که در باره تو و پدرت تبلیغ کرد. و نیز خداوند، رجس و پلیدى را از من زدود چونان که از تو و از پدرت زدود (چرا دیگران را در ردیف ما قرار مى‏دهى)؟ و چون امامت و صاحب الامرى به حسین رسید، هیچ کس از خاندان رسول‏ خدا نمى‏توانست بر او اقامه دعوى کند، آنسان که حسین مى‏توانست بر حسن برادرش و بر على پدرش اقامه دعوى کند. بعد از آن که امامت و صاحب الامرى به حسین رسید، نص خصوصى پایان گرفت و تأویل این آیه مصداق گرفت که گوید: «در منشور الهى، برخى از خویشان رسول خدا سزاوارتر به برخى دیگر‌اند» (حتى از مهاجرین و یا سایر مؤمنان). بعد از حسین امامت به على بن الحسین رسید (که تنها بازمانده او بود) و بعد از على بن الحسین به محمد بن على رسید (که از فرزندان دیگرش بزرگتر بود).

امام صادق علیه السلام فرمود:: رجس و پلیدى زائیده شک و بى‏اعتقادى است. به خدا سوگند که ما در باره پروردگار خود هرگز شک نمى‏کنیم.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱، ص۲۸۷ ـ ۲۸۸، (بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّهِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا)،‌ ح۱، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.

 

 

در روایت فوق براى متن روایت دو سند ذکر شده‌است، و در پایان روایت مرحوم شیخ کلینى چهار سند دیگر را نیز براى روایت ابو بصیر ذکر کرده و مى‌گوید:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ

وَالْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ

وَعِمْرَانَ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِثْلَ ذَلِکَ.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱، ص۲۸۷ ـ ۲۸۸، (بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّهِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا)،‌ ح۱، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.
جدا سازی چهار سند اخیر روایت:

براى این‌که تشخیص چهار سند اخیر روایت براى خوانندگان محترم آسان شود،‌ ناچاریم سندها را که در عبارت فوق آمده به صورت مجزا ذکر کنیم؛ زیرا اگر کسى به فنون علم رجال وارد نباشد، تشخیص سند ها براى او غیر ممکن خواهد بود ؛ همانطور که وقتی بار اول برای آقای عبد الله حیدری این روایت را مطرح کردیم ، نتوانست سندهای آن را از یکدیگر مجزا کند و با بررسی ناشیانه سند اول روایت آبروی علمی خود را به حراج گذاشت.

 

 

سند سوم روایت به این شرح است:

محمد بن یحیی،‌ عن احمد بن محمد بن عیسی، عن الحسین بن سعید،‌ عن النضر بن سوید،‌ عن یحیی بن عمران، عن ایوب بن الحر، عن ابو بصیر الاسدی عن ابی عبد الله علیه السلا.

سند چهارم:

محمد بن یحیی،‌ عن احمد بن محمد بن عیسی، عن محمد خالد، عن النضر بن سوید….

سند پنجم:

محمد بن یحیی،‌ عن احمد بن محمد بن عیسی، عن محمد خالد، عن النضر بن سوید،‌ عن یحیی بن عمران الحلبی،‌ عن عمران بن علی الحلبی، عن ابو بصیر الاسدی عن ابی عبد الله علیه السلام.

سند ششم:

محمد بن یحیی،‌ عن احمد بن محمد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید،‌ عن یحیی بن عمران الحلبی،‌ عن عمران بن علی الحلبی، عن ابو بصیر الاسدی عن ابی عبد الله علیه السلام.
بررسی سند روایت

همانطورى‌که مشاهده مى‌شود روایت فوق از ابو بصیر با شش سند معتبر نقل شده است. براى اثبات صحت این روایت با توجه به رعایت اختصار، در این قسمت سند اول و ششم را از نظر رجالى بررسى مى‌کنیم:

 


سند اول روایت:


۱ – 
علی بن ابراهیم بن هاشم:

 

على بن ابراهیم یکى از بزرگان شیعه و استاد کلینى است که در اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهام مى‌زیسته و مرحوم کلینى روایت فراوانی از ایشان نقل کرده‌است. با توجه به نکته فوق ایشان احتیاج به توثیق هم ندارد؛ اما از آنجایى‌که سخن مستدل شود تصریح کلام نجاشى استاد شیخ طوسى را در باره ایشان ذکر مى‌کنیم.

نجاشى در رجالش مى‌نویسد:

علی بن إبراهیم بن هاشم أبو الحسن القمی، ثقه فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب

على بن ابراهیم قمى، شخص موثق در روایت، پا برجا در علم روایت، مورد اطمینان و اعتماد و داراى مذهب صحیح

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۲۶۰، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

و توثیق نجاشی براى ما کافى است و نیازى به آوردن سخنان دیگر علماى رجال نیست.

 


۲ – 
محمد بن عیسی بن عبید:

 

در باره محمد بن عیسى بن عبید اختلاف اقوال است. نجاشى از بزرگان علماى رجال ایشان را ثقه مى‌داند و مى‌نویسد:

محمد بن عیسى بن عبید بن یقطین بن موسى مولى أسد بن خزیمه، أبو جعفر، جلیل فی (من) أصحابنا، ثقه، عین، کثیر الروایه، حسن التصانیف..

محمد بن عیسى بن عبید … شخصى گرانقدر از شیعیان،‌ موثق، مشهور و جا افتاده،‌ داراى روایات فراوان و کتاب هاى نیکو.. است.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۳۳۳، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

اما شیخ طوسى رحمه‌ الله علیه ایشان را در رجالش تضعیف کرده و تضیعف خودش را هم مستند به گفتار قمیین کرده و مى‌نویسد:

محمد بن عیسى بن عبید الیقطینی، یونسی، ضعیف علی قول القمیین.

محمد بن عیسى بن عبید یقطینى یونسى؛ بنا بر گفتار قمیون ضعیف است.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسی، ص۳۹۱، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۵هـ.

مرحوم آیت الله العظمى خویى، در ابتدا محمد بن عیسى را از طریق بررسى استاد و شاگرد این‌گونه معرفى کرده‌است:

محمد بن عیسى بن عبید: وقع بهذا العنوان فی إسناد کثیر من الروایات، تبلغ مائه وثلاثه وستین موردا ….

وروى عنه أحمد بن محمد، وأحمد بن محمد بن خالد، وأحمد بن محمد بن عیسى، والحسن بن علی الهاشمی، وسعد بن عبد الله، وسهل بن زیاد، وعبد الله ابن جعفر الحمیری، وعلی بن إبراهیم، وعلی بن إبراهیم بن هاشم.

 

و در پایان مى‌گوید: این شخص متحد با شخص بعدى است که ذکر مى‌شود:

أقول: هذا متحد مع من بعده.

الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواه، ج۱۸، ص۱۱۶، الطبعه الخامسه، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م

آیت الله خویى در عنوان بعدى «محمد بن عیسى بن عبید الیقطینی» ابتدا کلام نجاشى را بر توثیق محمد بن عیسى بن عبید، ذکر کرده و بعد به تضعیف شیخ طوسى نیز اشاره نموده و سپس کلام شیخ را این‌گونه نقد کرده‌است:

 

والوجه فی ذلک، أن تضعیف الشیخ کما هو صریح کلامه هنا وفی فهرسته، مبنی على استثناء الصدوق وابن الولید إیاه، من جمله الرجال الذین روى عنهم صاحب نوادر الحکمه، والذی ظهر لنا من کلامهما، أنهما لم یناقشا فی محمد بن عیسى بن عبید نفسه، فإنما ناقشا فی قسمین من روایاته، وهما: فیما یروی صاحب نوادر الحکمه عنه بإسناد منقطع، … وأما فی غیر ذلک فلم یظهر من ابن الولید ولا من الصدوق ترک العمل بروایته.

والذی یکشف عن ذلک: أن الصدوق – قدس سره – تبع شیخه ابن الولید فی الاستثناء المزبور، فلم یرو فی الفقیه ولا روایه واحده، عن محمد بن عیسى، عن یونس، وقد روى فیه عن محمد بن عیسى، عن غیر یونس، فی نفس الکتاب فی المشیخه فی نیف وثلاثین موضعا غیر ما ذکره فی طریقه إلیه، وهذا أقوى شاهد على أن الاستثناء غیر مبتن على تضعیف محمد بن عیسى بن عبید نفسه، وإنما هو لأمر یختص بروایاته عن یونس، وهذا الوجه مبنی على اجتهاد ابن الولید ورأیه، ووجهه عندنا غیر ظاهر.

والمتحصل: أن ابن الولید، والصدوق، لم یضعفا محمد بن عیسى نفسه، ولم یناقشا فیه، وقد روى ابن الولید نفسه، عن الصفار، عن محمد بن عیسى بن عبید، عن غیر یونس، …. وفی طریق الصدوق إلى محمد بن عیسى بن عبید، هنا، ولکنه لا یروی ما یرویه محمد بن عیسى، عن یونس، بطریق منقطع، أو ما ینفرد بروایته عنه، إلا أن الشیخ – قدس سره – قد غفل عن خصوصیه کلام ابن الولید، وتخیل أن ترک ابن الولید روایه ما یرویه محمد بن عیسى بن عبید، عن یونس، بإسناد منقطع، أو ما ینفرد بروایته عنه، مبتن على ضعف محمد ابن عیسى، فحکم بضعفه تبعا له، ولکن الامر لیس کما تخیل، وإنما الاستثناء مبنی على اجتهاد ابن الولید ورأیه، وأما الصدوق – قدس سره – قد صرح بأنه یتبع شیخه، فلا یروی عمن ترک شیخه الروایه عنه،

…. فالمتلخص أن ابن الولید، والصدوق لم یضعفا الرجل، وأما الشیخ فلا یرجع تضعیفه إیاه إلى أساس صحیح، فلا معارض للتوثیقات المذکوره.

 

الامر الثانی: أن الشیخ نسب القول بغلو محمد بن عیسى بن عبید إلى قائل مجهول، والظاهر أن هذا القول على خلاف الواقع، لقول ابن نوح أنه کان على ظاهر العداله والثقه، وقد عرفت من کلام النجاشی وغیره جلاله الرجل من دون غمز فی مذهبه.

دلیل تضعیف محمد بن عسیى توسط شیخ، همانگونه که در فهرست نیز تصریح کرده، استثناء شیخ صدوق و استادش ابن ولید (از رجال نوادر الحکمه) است. آنچه که از کلام آنها ظاهر مى‌شود این است‌که شیخ صدوق و ابن ولید در خود محمد بن عیسى مناقشه نکرده‌اند؛ بلکه در دو قسم از روایاتش مناقشه کرده‌اند: آنها در روایات او که صاحب نوادر الحکمه با سند منقطع از ایشان روایت کرده مناقشه نموده‌اند. … اما در غیر این روایت ابن ولید و شیخ صدوق این‌گونه نبوده‌اند عمل به روایت او را ترک کرده باشند.

آنچه براى من کشف مى‌شود این است که شیخ صدوق رحمه‌ الله علیه در این استثناء از استادش ابن ولید پیروى کرده؛ از این جهت در من لا یحضره الفقیه حتى یک روایت از محمد بن عیسى از طریق یونس روایت نکرده؛ اما در مشیخه همان کتاب سى و چند مورد از محمد بن عیسى از غیر طریق یونس روایت آورده‌است.

و این قوى ترین شاهد است بر این‌که استثناء مبتنى بر تضعیف محمد بن عسى بن عبید نیست؛ بلکه این استثناء به خاطر روایت او از یونس است. و این وجه مبنى بر اجتهاد ابن ولید و رأى او است که دلیل آن براى ما روشن نیست.

 

خلاصه این‌که ابن ولید و شیخ صدوق خود محمد بن عیسى را تضعیف نکرده و در خود او مناقشه‌اى ندارند. همانا خود ابن ولید از طریق صفار از محمد بن عیسى بن عبید از غیر یونس روایت نقل کرده است. …. و در طریق شیخ صدوق محمد بن عبید قرار دارد؛ ولى ایشان آن روایتى را که محمد بن عیسى از طریق یونس را به طریق منقطع روایت نمى‌کند یا آن روایتى را که به تنهایى یونس در آن قرار دارد. شیخ از خصوصیت کلام ابن ولید غافل شده است و گمان کرده که ابن ولید روایت محمد بن عیسى را از طریق یونس با سند منقطع و یا منفرد، ترک کرده، به خاطر ضعف محمد بن عیسى است و به تبع او او را تضعیف کرده‌است؛ در حالى‌که امر این‌گونه نیست؛ بلکه توهم و گمان است. و استثناء کار اجتهادى و رأى ابن ولید است. و شیخ صدوق نیز تصریح کرده‌است که من استادم متابعت مى‌کنم از این جهت از طریق راویى که شیخش آن را ترک کرده روایت نمى‌کند.

 

خلاصه این‌که ابن ولید و شیخ صدوق محمد بن عیسى را تضعیف نکرده‌اند. و تضعیف شدن محمد بن عیسى توسط شیخ اساس درستى ندارد و از این جهت معارض با توثیق نجاشى نیست.

امر دوم این‌که شیخ تضعیفش را مستند به غلو محمد بن عیسى کرده و سخن خود را در مورد غلواو به یک گوینده ناشناس نسبت داده‌است. و ظاهرا این سخن خلاف واقع است؛ چرا که ابن نوح محمد بن عیسى را عادل و ثقه مى‌داند و سخن نجاشى و غیر او را در مورد محمد بن عیسى شناختید.

الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواه، ج۱۸، ص۱۲۱- ۱۲۳، الطبعه الخامسه، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م

علامه حلى نیز در خلاصه‌ الاقوال روایت محمد بن عیسى را قبول دارد و با ذکر اختلاف اقوال در باره او نظرش را این‌گونه مى‌نویسد:

والأقوى عندی قبول روایته.

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، ص۲۴۲، تحقیق: فضیله الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسه نشر الفقاهه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.

 


۳ – 
یونس بن عبد الرحمان:

 

شخص سومى‌که در سلسله سند روایت قرار دارد، یونس بن عبد الرحمن است. نجاشى ایشان را از بزرگان امامیه و دارى منزلت بزرگ مى‌داند:

یونس بن عبد الرحمن مولى علی بن یقطین بن موسى، مولى بنی أسد، أبو محمد، کان وجها فی أصحابنا، متقدما، عظیم المنزله.

یونس بن عبد الرحمان غلام على بن یقطین بن موسى است… یکى از بزرگان اصحاب ما و داراى جایگاه بزرگ و بلندى است.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۴۴۶، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

شیخ طوسى ایشان را موثق مى‌داند و در باره او مى‌نویسد:

یونس بن عبد الرحمان، مولی علی بن یقطین، ضعفه القمیون، وهو ثقه.

یونس بن عبد الرحمان … قمیون او را تضعیف کرده‌اند ولى موثق است.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسی، ص۳۴۶، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۵هـ.

ایشان در جاى دیگر نیز مى‌نویسند: گرچه او را قمیون مورد طعن قرار داده‌اند ولى ایشان نزد من موثق است:

یونس بن عبد الرحمان، من أصحاب أبی الحسن موسى علیه السلام، مولی علی بن یقطین، طعن علیه القمیون، وهو عندی ثقه.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسی، ص۳۶، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۵هـ.

 


۴ – 
عبد الله بن مسکان:

 

عبد الله مسکان نیز در نزد علماى رجال شیعه موثق است. نجاشى مى‌گوید:

عبد الله بن مسکان أبو محمد مولى [عنزه]، ثقه، عین، روى عن أبی الحسن موسى علیه السلام.

عبد الله بن مسکان … موثق، مشهور و جا افتاده است که از امام کاظم علیه السلام روایت دارد.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۲۱۴، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

شیخ طوسى نیز در باره او مى‌نویسد:

عبد الله بن مسکان، ثقه. له کتاب

عبد الله بن مسکان،‌ ثقه، و داراى کتاب است

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص۱۶۸، تحقیق: الشیخ جواد القیومی،‌ ناشر: مؤسسه نشر الفقاهه،‌ چاپخانه: مؤسسه النشر الإسلامی، الطبعه الأولى۱۴۱۷

 


۵ – 
ابو بصیر اسدی:

 

ابو بصیر اسدى آخرین رواى در روایت است که از امام صادق آن را نقل کرده‌است. این شخص نیز در نزد علماى رجال شیعه موثق است. نجاشى در باره او مى‌نویسد:

یحیى بن القاسم أبو بصیر الأسدی، وقیل: أبو محمد، ثقه، وجیه.

یحیى بن قاسم ابو بصیر اسدى و گفته شده کنیه اش ابو محمد، ثقه و مشهور و مورد قبول است.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۴۴۱، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

نتیجه:

با توجه به آنچه ذکر شد،‌ همه راویان در سند اول، موثق و امامى هستند و در نهایت روایت نیز صحیح است.


بررسی سند ششم روایت :

 

بعد از بررسى نخستن سند روایت و اثبات صحت آن، اکنون آخرین سند نیز از نظر رجالى بررسى مى‌شود. در این سند افراد ذیل قرار دارند:

 


۱ – 
محمد بن یحی العطار:

 

محمد بن یحیاى عطار قمى، از چهره‌ شناخته شده و موثق امامى و از اساتید مرحوم کلینى است که رجال شناسان او را ثقه و مورد اعتماد مى‌دانند. نجاشى در باره او مى‌گوید:

محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقه، عین، کثیر الحدیث.

محمد بن یحیى ابو جعفر عطار قمى، از اساتید شیعیان در زمان خودش، و فرد موثق،‌ مشهور و داراى روایات فراون است.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۳۵۳، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

براساس توثیق نجاشى است که بزرگان دیگر علماى شیعه نیز بر توثیق محمد بن یحیى اتفاق نظر دارند و این اتفاق را آقاى نمازى شاهرودى نقل کرده‌است:

محمد بن یحیى أبو جعفر العطار الأشعری القمی: کثیر الروایه، من مشائخ الکلینی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقه بالاتفاق.

الشاهرودی، الشیخ علی النمازی (متوفای۱۴۰۵هـ)، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۷، ص۳۶۴، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ

 


۲ – 
احمد بن محمد بن عیسی الاشعری:

 

احمد بن محمد بن عیسى اشعرى نیز از بزرگان و فقهاى گرانقدر شیعه است. نجاشى در باره او مى‌نویسد:

أحمد بن محمد بن عیسى بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الأحوص بن السائب بن مالک بن عامر الأشعری. من بنی ذخران بن عوف بن الجماهر بن الأشعر یکنى أبا جعفر، وأول من سکن قم من آبائه سعد بن مالک بن الأحوص.

….. وأبو جعفر رحمه الله شیخ القمیین، ووجههم، وفقیههم، غیر مدافع. وکان أیضا الرئیس الذی یلقى السلطان بها، ولقى الرضا علیه السلام.

احمد بن محمد بن عیسى بن عبد الله … از بنى زخران بن عوف بن جماهر بن اشعر و کنیه اش ابو جعفر است. او نخستین فرد از خاندان سعد بن مالک است که در قم سکنى گزید. …. و ابو جعفر رحمه‌ الله علیه شیخ قمیون، چهره شناخته شده و فقیه مردم قم بود. ….

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۸۲، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

شیخ طوسى نیز بعد از این‌که ایشان را معرفى کرده آورده‌است:

وأبو جعفر هذا شیخ قم ووجهها وفقیهها غیر مدافع، وکان أیضا الرئیس الذی یلقی السلطان بها، ولقی أبا الحسن الرضا علیه السلام.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص۶۹، تحقیق: الشیخ جواد القیومی،‌ ناشر: مؤسسه نشر الفقاهه،‌ چاپخانه: مؤسسه النشر الإسلامی، الطبعه الأولى۱۴۱۷

 


۳ – 
حسین بن سعید الاهوازی:

 

آیت الله العظمى خویى مى‌نویسد: حسین بن سعید اهوازى با حسین بن سعید بن حماد متحد است:

الحسین بن سعید الأهوازی: روى عن النضر بن سوید، وروى عنه أحمد بن محمد بن عیسى الأشعری. أقول: هذا متحد مع ما بعده.

۳۴۲۴ – الحسین بن سعید بن حماد:

و شیخ طوسى در کتاب الفهرست، حسین بن سعید بن حماد را موثق مى‌داند و او را این‌گونه معرفى مى‌کند:

الحسین بن سعید بن حماد بن سعید بن مهران الأهوازی، من موالی علی بن الحسین علیهما السلام، ثقه، روى عن الرضا وأبی جعفر الثانی وأبی الحسن الثالث علیهما السلام، واصله کوفی، وانتقل مع أخیه الحسن رضی الله عنه إلى الأهواز، ثم تحول إلى قم، فنزل على الحسن بن ابان، وتوفی بقم.

حسین بن سعید بن حماد بن سعید بن مهران اهوازى از موالیان على بن الحسین علیهما السلام، موثق است که از امام هشتم، ابو جعفر دوم (امام جواد)و ابو الحسن سوم (امام هادی) علیهم السلام روایت کرده‌است. و اصل او از کوفه است که همراه برادرش حسن به اهواز آمد سپس به سوى قم و در آنجا بر حسن بن ابان وارد شد و در قم وفات یافت.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص۱۱۲، تحقیق: الشیخ جواد القیومی،‌ ناشر: مؤسسه نشر الفقاهه،‌ چاپخانه: مؤسسه النشر الإسلامی، الطبعه الأولى۱۴۱۷

ایشان در جاى دیگر نیز به وثاقت ایشان تصریح مى‌کند:

الحسین بن سعید بن حماد، مولی علی بن الحسین علیهما السلام، صاحب المصنفات، الأهوازی، ثقه.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسی، ص۳۵۵، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۵هـ.

علامه حلى نیز در خلاصه الاقوال ایشان به تعبیرات همانند: ثقه، عین و جلیل القدر توصیف کرده‌است:

الحسین بن سعید بن حماد بن مهران الأهوازی، مولى علی بن الحسین (علیهما السلام)، ثقه، عین، جلیل القدر.

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، ص۱۱۴، تحقیق: فضیله الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسه نشر الفقاهه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.

 


۴ – 
نضر بن سوید الصیرفی:

 

نضر بن سوید نیز از جمله راویا موثق است که در سند روایت قرار دارد. شیخ طوسى در باره او مى‌نویسد:

النضر بن سوید، له کتاب، وهو ثقه.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسی، ص۳۴۵، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۵هـ.

علامه حلى نیز در مورد ایشان مى‌نویسد:

النضر بن سوید الصیرفی، من أصحاب الکاظم (علیه السلام)، ثقه کوفی، صحیح الحدیث، انتقل إلى بغداد، له کتاب.

نضر بن سوید صیرفى از اصحاب امام کاظم علیه السلام موثق، اهل کوفه و داراى روایت صحیح است به بغداد منتقل شد و داراى کتابهایى است.

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، ص۲۸۳، تحقیق: فضیله الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسه نشر الفقاهه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.

 


۵ – 
یحیی بن عمران الحلبی:

 

یحیى بن عمران بن على نیز بنا بر تصریح نجاشى موثق است. ایشان در باره او مى‌نویسد:

یحیى بن عمران بن علی بن أبی شعبه الحلبی روى عن أبی عبد الله وأبی الحسن علیهما السلام، ثقه ثقه، صحیح الحدیث.

یحیى بن عمران بن على بن ابى‌شعبه حلبى از امام صادق و امام کاظم علیه السلام روایت کرده و در باره ایشان دو مرتبه گفته است که او ثقه و داراى روایت صحیح است.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۴۴۴، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

علامه حلى در خلاصه الاقوال نیز همین عبارت را دارد:

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، ص۲۹۴، تحقیق: فضیله الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسه نشر الفقاهه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.

 


۶ – 
عمران بن علی الحلبی

 

عمران بن على حلبى نیز از موثقان رجال شیعه است. نجاشى ایشان را در ترجمه احمد بن عمر بن ابى‌شعبه حلبى که پسر عموى عمران بن على حلبى است، توثیق کرده‌است:

أحمد بن عمر بن أبی شعبه الحلبی ثقه ، روى عن أبی الحسن الرضا علیه السلام وعن أبیه من قبل ، وهو ابن عم عبید الله وعبد الاعلى وعمران ومحمد الحلبیین، روى أبوهم عن أبی عبد الله علیه السلام ، وکانوا ثقات.

احمد بن عمران بن ابى‌شعبه حلبى ثقه است. او از امام هشتم علیه السلام روایت نقل کرده‌است. او پسر عموى عبید الله ، عبد الاعلى و عمران و محمد حلبى است که پدرشان از امام صادق علیه السلام روایت نقل کرده‌است. و آنها همه موثق بوده‌اند.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۹۸، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

توثیق عمران بن على حلبى در ضمن توثیق برادرش عبید الله بن على است که شیخ طوسى همه آل ابى‌شبعه را موثق مى‌داند:

عبید الله بن علی بن أبی شعبه الحلبی … وآل أبی شعبه بالکوفه بیت مذکور من أصحابنا ، وروى جدهم أبو شعبه عن الحسن والحسین علیهما السلام ، وکانوا جمیعهم ثقات مرجوعا إلى ما یقولون.

عبید الله بن على بن ابى‌شعبه حلبى …. و آل ابى‌شعبه در کوفه از شیعیان است و جد آنان ابو شعبه از امام حسن و امام حسین علیهما السلام روایت کرده‌است. و همه آنان ثقه بودند و مرجع مردم بودند در آنچه مى‌گفتند.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص۲۳۱، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

بنا براین آل شعبه تماما گذشته از توثیق فردى، توثیق جمعى نیز دارند.

 


‌ ۷ – 
ابو بصیر الاسدی

 

ترجمه ابو بصیر اسدى در سند اول این روایت گذشت .

نتیجه:

با توجه به بررسى دو سند آن که انجام شد، این روایت صحیح و قابل احتجاج است.

در این روایت امام صادق علیه السلام برای اثابت ولایت امیرمؤمنان و سایر اهل البیت علیهم السلام هم به آیات قرآن استناد کرده است و هم به سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله. بنابراین سؤال اول ایشان پاسخ داده شده است.

در ضمن این روایت، حدیث شریف غدیر نیز وجود دارد و امام صادق علیه السلام برای اثبات امامت امیرمؤمنان علیه السلام به این حدیث استناد کرده است، بنابراین سؤال دوم ایشان نیز پاسخ داده شده است.

ممکن است جناب حیدری اشکال کند که ما گفته بودیم که امیرمؤمنان علیه السلام باید به حدیث غدیر ؛ آن‌هم در اثنای خلافت خلفای سه گانه استناد کرده باشند که در این روایت چنین چیزی وجود ندارد؛ پس سؤال پاسخ داده نشده است.

در پاسخ می‌گوییم: اگر سؤال شما بر مبنای اهل سنت است، امیرمؤمنان علیه السلام بارها به حدیث غدیر استدلال کرده است که در مقاله جداگانه‌ای به این سؤال پاسخ داده شده است که می‌توانید به آدرس ذیل مراجعه فرمایید :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3402

و اگر سؤال خود را بر مبنای شیعیان طرح کرده‌اید، شیعیان تفاوتی بین امام صادق و امیرمؤمنان علیهما السلام قائل نیستند[۲] . از دیدگاه شیعیان هر دوی آن‌ها معصوم هستند و هیچ اشتباهی ندارند. حتی روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده را می‌توان به سایر ائمه و از جمله امیرمؤمنان علیه السلام نسبت داد؛ بنابراین لجاجت در این زمینه فایده‌ای ندارد و بهانه‌گیری سودی به حال شما نخواهد داشت.

همچنین در این روایت امام صادق علیه السلام به آیه تطهیر استناد کرده و فرموده است که این آیه در باره پنج تن آل عبا و از جمله فاطمه زهرا سلام الله علیها نازل شده است. بنابراین به سؤال سوم ایشان نیز پاسخ داده شده است؛ زیرا آیه تطهیر عصمت پنج تن آل عبار را ثابت می‌کند و یکی از بزرگترین فضائل آن بزرگواران و از جمله صدیقه شهیده سلام الله علیها به شمار می‌رود.

امام صادق علیه السلام در این روایت به حدیث شریف ثقلین استناد فرموده است که سؤال چهارم و پنجم جناب حیدری پاسخ داده می‌شود.

این روایت، ثابت می‌کند که امام صادق علیه السلام همان اعتقادی را داشته است که امروزه شیعیان دارند و به آن افتخار می‌کنند.

بلی ما پیروان همان کسانی هستیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله دستور پیروی و اطاعت مطلق از آن‌ها را داده است؛ اما شما پیرو چه کسانی هستید؟

شق دیگر سؤال ایشان بود که شما چگونه با اهل بیت در ارتباط هستید؟

در پاسخ می‌گوییم : شما که خود را به دروغ پیرو رسول خدا صلی الله علیه وآله می‌دانید، از چه طریقی با او در ارتباط هستید؟

هر پاسخی شما به این سؤال دادید، ما نیز همان پاسخ را به شما برخواهیم گرداند.

 


سؤال ششم: یک سند صحیح و متصل از اهل بیت به پیامبر (ص)

 

۶ – برای اثبات این که شیعیان اثنا عشری واقعا پیرو پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم هستند یک سند متصل از طریق اهل بیت تا پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله و مسلم ارائه کنند که نشان دهد روایات صحیحی از آن حضرت در اختیار دارند.
پاسخ:

در پاسخ به این سؤال نیز صدها و بلکه هزاران روایت در کتاب‌های شیعه وجود دارد؛ اما برای بستن دهان این وهابی همان طور که خودش گفته، یک روایت کافی است:

حدثنی أبی (رضی الله عنه) ، قال : حدثنا سعد بن عبد الله ، قال : حدثنا أحمد بن محمد بن عیسى ، عن الحسین بن سعید ، عن حماد بن عیسى، عن إبراهیم بن عمر الیمانی ، عن أبی الطفیل ، عن أبی جعفر محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) ، عن آبائه (علیهم السلام) ، قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع): اکْتُبْ مَا أُمْلِی عَلَیْکَ. قَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَتَخَافُ عَلَیَّ النِّسْیَانَ؟ فَقَالَ: لَسْتُ أَخَافُ عَلَیْکَ النِّسْیَانَ وَقَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ لَکَ أَنْ یُحَفِّظَکَ وَلَا یُنْسِیَکَ وَلَکِنِ اکْتُبْ لِشُرَکَائِکَ.

قَالَ: قُلْتُ: وَمَنْ شُرَکَائِی یَا نَبِیَّ اللَّهِ؟ قَالَ: الْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِکَ بِهِمْ تُسْقَى أُمَّتِی الْغَیْثَ وَبِهِمْ‏ یُسْتَجَابُ‏ دُعَاؤُهُمْ‏ وَبِهِمْ یَصْرِفُ اللَّهُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَبِهِمْ تَنْزِلُ الرَّحْمَهُ مِنَ السَّمَاءِ وَهَذَا أَوَّلُهُمْ.

وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى الْحَسَنِ (ع) ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى الْحُسَیْنِ(ع) ثُمَّ قَالَ (ص) : الْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِهِ.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، الأمالی، ص ۴۸۵، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۱، ص ۲۰۶ـ ۲۰۷، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ( التابعه ) لجماعه المدرسین ـ قم، ۱۴۰۵هـ . (مکتبه اهل بیت)

الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الأمالی، ص ۴۴۱، تحقیق : قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر: دار الثقافه ـ قم ، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۴هـ
بررسی سند روایت
علی بن الحسین:

۸۰۷۶ – علی بن الحسین بن موسى بن بابویه : قال النجاشی : ” علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی أبو الحسن . شیخ القمیین فی عصره ومتقدمهم ، وفقیههم ، وثقتهم

وقال الشیخ ( ۳۹۴ ) : ” علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی رضی الله عنه : کان فقیها ، جلیلا ، ثقه.

الموسوی الخوئی ، السید أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ) ، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواه، ج۱۲، ص۳۹۷ـ ۳۹۸، الطبعه الخامسه ، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
سعد بن عبد الله:

قال النجاشی : سعد بن عبد الله بن أبی خلف الأشعری القمی أبو القاسم ، شیخ هذه الطائفه وفقیهها ووجهها….

وقال الشیخ ( ۳۱۸ ) : سعد بن عبد الله القمی : یکنى أبا القاسم ، جلیل القدر ، واسع الاخبار ، کثیر التصانیف ، ثقه.

معجم رجال الحدیث ، ج۹، ص۷۸
احمد بن محمد بن عیسی

۹۰۲ – أحمد بن محمد بن عیسى الأشعری … ثقه ، له کتب ، ذکره الشیخ فی رجاله : فی أصحاب الرضا علیه السلام.

وقال الشیخ ( ۷۵ ) : ” أحمد بن محمد بن عیسى بن عبد الله … وأبو جعفر ( هذا ) شیخ قم ، ووجیهها ، وفقیهها.

معجم رجال الحدیث ، ج۳، ص۸۷
الحسین بن سعید

۳۴۲۴ – الحسین بن سعید بن حماد : = الحسین بن دندان . قال الشیخ ( ۲۳۱ ) : الحسین بن سعید بن حماد بن سعید بن مهران الأهوازی : من موالی علی بن الحسین علیه السلام ، ثقه.

وعده فی رجاله من أصحاب الرضا علیه السلام ( ۱۷ ) ، قائلا : ” مولى علی ابن الحسین علیه السلام ، صاحب المصنفات الأهوازی ، ثقه ” .

معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۲۶۵ ـ۲۶۶.
حماد بن عیسی

۳۹۷۲ – حماد بن عیسى : قال النجاشی : ” حماد بن عیسى أبو محمد … وکان ثقه فی حدیثه ، صدوقا.

وقال الشیخ ( ۲۴۲ ) : ” حماد بن عیسى الجهنی غریق الجحفه ، ثقه .

معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۲۳۶ـ۲۳۷
ابراهیم بن عمر

۲۲۸ – إبراهیم بن عمر الیمانی… قال النجاشی : ” إبراهیم بن عمر الیمانی الصنعانی شیخ من أصحابنا ثقه.

معجم رجال الحدیث، ج۱، ص ۲۴۱
ابو الطفیل عامر بن واثله

امام صادق علیه السلام در روایت مشهور ثقلین که از طریق ایشان نقل شده است، او را توثیق کرده است.

قال الوحید فی التعلیقه فی الخصال – بعد ذکر حدیث – قال معروف بن خربوذ ، فعرضت هذا الکلام على أبی جعفر ( علیه السلام ) ، فقال ( علیه السلام ) : صدق أبو الطفیل – رحمه الله – : وفی هذا شهاده على حسن حاله ورجوعه ، لو صح کونه کیسانیا ( إنتهى ) . أقول : الحدیث رواه الصدوق – قدس سره – فی باب الاثنین ، تحت عنوان السؤال عن الثقلین یوم القیامه ، وقد رواه بعده طرق … وبعض طرق الروایه صحیح .

وحید بهبهانی در حاشیه خود بر خصال، بعد از ذکر این که که معروف بن خربوذ گفت: »این روایت را بر ابو جعفر علیه السلام عرضه کردم؛ پس گفت: ابو طفیل راست گفته است» این روایت شاهد بر حسن حال وی و رجوع او است؛ البته اگر کیسانی بوده او ثابت شود.

من (خوئی) می‌گویم: این حدیث را شیخ صدوق در باره دوم با عنوان «سؤال از ثقلین در روز قیامت» آورده است. این روایت با چند طریق نقل شده است که بعضی از طرق آن صحیح است.

معجم رجال الحدیث – السید الخوئی – ج ۱۰ ص ۲۲۲

بنابراین، این روایت صحیح اعلائی است و تمام مشخصات درخواستی شهاب ابراهیمی را دارا است.

هر چند که طبق مبنای شیعیان، تفاوتی بین روایات ائمه علیهم السلام با روایات رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست. هر آن چه که یکی از ائمه بگوید، انگار که رسول خدا صلی الله علیه وآله آن را فرموده باشد، بایکدیگر هیچ تفاوتی ندارند. این مبنا و اصل و اساس مذهب شیعه است؛ اما برای بستن دهان این وهابی لازم بود که یک روایت با مشخصات درخواستی او ارائه شود.


سؤال هفتم: سند صحیح برای ولادت امام زمان (عج)

 

۷ – برای اثبات تولد و وجود امام زمان حد اقل یک آیه صریح از قرآن کریم یا یک حدیث صحیح و صریح از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم یا از خود امامان دوازده گانه بر اساس قواعد رجالی شیعه ارائه کنند .
پاسخ:

درخواست آیه‌ای از قرآن کریم برای تولد یک شخص، سخنی است خنده‌دار و غیر قابل باور برای عاقلان؛ به ویژه که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ۲۴۵ سال بعد از تکمیل قرآن کریم بر عالمیان منت نهاد و چشم به جهان گشوده است .

از این وهابی باید سؤال کرد که آیا برای تولد ابوبکر، عمر، عثمان، عائشه و … که قبل از نزول قرآن به دنیا آمده بودند، در قرآن کریم آیه‌ای وجود دارد؟ اگر وجود ندارد؛ پس آن‌ها اصلا وجود خارجی نداشته‌اند و اگر داشته‌اند، آیه‌ای از قرآن کریم برای ما نشان دهید.

مهم آن است که اصل مهدویت و این که امام عسکری علیه السلام فرزندی به دنیا خواهد آورد که او دنیا را پر از عدل و داد خواهد و اسلام را دین جهانی می‌کند، با دلیل قطعی از رسول خدا صلی الله علیه وآله و ائمه اهل بیت علیهم السلام ثابت شود که این مطلب بیش از ۳۰۰۰ روایت در کتاب‌های شیعه و سنی دارد . علاقه مندان می‌توانند در این زمینه به کتاب گرانسنگ منتخب الأثر نوشته حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مراجعه فرمایند.

مهم این است که اشخاصی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بعد از تولد آن حضرت دیده باشند که این نیز با سند‌های صحیح، صریح و قطعی قابل اثبات است؛ حتی از کتاب‌های اهل سنت.

یکى از کسانى که به دیدار حضرت مهدى علیه السلام شرفیاب شده، نائب و سفیر او عثمان بن سعید عمرى است، او در جواب سؤال عبد الله بن جعفر حمیرى که از راویان موثق است تصریح مى‌کند که امام زمان علیه السلام را دیده‌است. مرحوم کلینى این روایت را با سند صحیح این‌گونه نقل کرده‌است:

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى جَمِیعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَالشَّیْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَیْ‏ءٍ وَمَا أَنَا بِشَاکٍّ فِیمَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِی وَدِینِی أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّهٍ إِلَّا إِذَا کَانَ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَهِ بِأَرْبَعِینَ یَوْماً فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ رُفِعَتِ الْحُجَّهُ وَأُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَهِ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً فَأُولَئِکَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِینَ تَقُومُ عَلَیْهِمُ الْقِیَامَهُ وَلَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ یَقِیناً وَإِنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یُرِیَهُ «کَیْفَ یُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی»….

ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتَ رَأَیْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام؟ فَقَالَ: إِی وَاللَّهِ وَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ….

عبد الله بن جعفر حمیرى مى‌گوید: من با عثمان بن سعید عمروى سفیر امام زمان علیه السلام در خانه احمد بن اسحاق، وکیل امام بودیم. احمد بن اسحاق به من اشاره کرد تا از جانشین امام عسکرى بپرسم، من به سفیر امام زمان عثمان بن سعید گفتم:

مى‏خواهم سؤالى مطرح کنم. سؤال من در اثر شک و تردید نیست، زیرا کیش و آئین من بر این است که زمین از حجت خالى نمى‏ماند، مگر چهل روز قبل از قیامت که در آن روز حجت خدا به آسمان پر مى‏کشد. در آن روز راه توبه و بازگشت به ایمان مسدود مى‏شود آنسان که بعد از آن نه ایمان کسى پذیرفته شود که تا آن روز کافر بوده است، و نه کردار شایسته مردمان مورد قبول مى‏افتد که پاداشى بر آن مترتب گردد. مردمى که در آن چهل روز بر روى زمین باشند بدکاره‏هاى خلق خدا هستند و عالم هستى بر سر همانان خراب مى‏شود. با این اعتقاد و یقین، دوست دارم بر یقین خود بیفزایم. همانا ابراهیم خلیل از خدا مسألت کرد تا به او نشان دهد که چگونه مردگان را زنده مى‏کند. و خدا به او گفت: مگر این را باور نداری؟ ابراهیم گفت: «چرا باور دارم. اما مى‏خواهم اطمینان و آرامش دل بیابم». من نیز به شما که سفیر امام زمانى وثوق کامل دارم‏….

عثمان بن سعید گفت: سؤال خود را مطرح کن و آنچه حاجت دارى بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشین امام حسن عسکرى را دیده‏اى؟». گفت: آرى به خدا. موقعى که او را دیدم گردن او تا این حد رشد کرده بود و به دست خود اشاره کرد

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱، ص۳۳۰، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.
بررسی سند روایت:
محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسین :

قال النجاشی : محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیری ، أبو جعفر القمی : کان ثقه ، وجها ، کاتب صاحب الامر علیه السلام.

معجم رجال الحدیث – السید الخوئی – ج ۱۷ ص ۲۴۷
محمد بن یحیى أبو جعفر العطار :

قال النجاشی : ” محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی ، شیخ أصحابنا فی زمانه ، ثقه ، عین ، کثیر الحدیث

معجم رجال الحدیث – السید الخوئی – ج ۱۹ ص ۳۳
عبد الله بن جعفر بن الحسن :

قال النجاشی : ” عبد الله بن جعفر بن الحسن بن مالک بن جامع الحمیری أبو العباس القمی ، شیخ القمیین ووجههم

وقال الشیخ ( ۴۴۱ ) : ” عبد الله بن جعفر الحمیری القمی یکنى أبا العباس ، ثقه.

معجم رجال الحدیث – السید الخوئی – ج ۱۱ ص۱۴۸ ـ ۱۴۹
أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد :

قال النجاشی : أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الأحوص الأشعری ، أبو علی القمی : وکان وافد القمیین ، وروى عن أبی جعفر الثانی ، وأبی الحسن علیهما السلام ، وکان خاصه أبی محمد علیه السلام.

وقال الشیخ ( ۷۸ ) : ” أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الأحوص الأشعری أبو علی : کبیر القدر ، وکان من خواص أبی محمد علیه السلام ، ورأى صاحب الزمان علیه السلام وهو شیخ القمیین ووافدهم.

معجم رجال الحدیث – السید الخوئی – ج ۲ ص ۵۲
عثمان بن سعید العمری :

عده الشیخ فی رجاله ( تاره ) فی أصحاب الهادی علیه السلام ( ۳۶ ) قائلا : ” عثمان بن سعید العمری ، یکنى أبا عمرو السمان ، ویقال له الزیات ، خدمه ( الهادی ) علیه السلام ، وله إحدى عشره سنه ، وله إلیه عهد معروف ” ، و ( أخرى ) فی أصحاب العسکری علیه السلام ( ۲۲ ) ، قائلا : ” عثمان بن سعید العمری الزیات ، ویقال له السمان ، یکنى أبا عمرو ، جلیل القدر ، ثقه ، وکیله ( العسکری ) علیه السلام “.

وذکره الشیخ فی السفراء الممدوحین وأثنى علیه ، وروى عده روایات فی مدحه وجلالته .

معجم رجال الحدیث – السید الخوئی – ج ۱۲ ص۱۲۲ ـ ۱۲۳

سند این روایت صحیح اعلائى است و تمام روات آن از برترین راویان تاریخ شیعه هستند و ثابت می‌کند که عده‌ای از شیعیان، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را از نزدیک و در زمان حیات پدر شریفش دیده است. آیا دلیل قوی‌تر و محکم‌تر از این برای اثبات تولد یک شخص یافت می‌شود؟

 


سؤال هشتم: سند خطبه شقشقیه و اثبات امامت بلا فصل تمام ائمه از این روایت!

 

۸ – خطبه شقشقیه که شهرت فراوانی یافت اولا سند صحیحی برای اثبات آن بفرمایند و ثانیا از متن خطبه شقشقیه امامت بلا فصل حضرت علی و فرزندان گرامی ایشان را ثابت کنید.

پاسخ:

درخواست سند برای خطبه شقشقیه ، کار شایسته‌ای به نظر می‌رسد که ما در مقاله جداگانه‌ای به این مهم پرداخته و هفت سند برای این خطبه از کتاب‌های شیعه ذکر کرده‌ایم. از دیدگاه شیعیان وقتی روایتی بیش از سه سند داشته باشد «مستفیض» به شمار می‌رود و نیازی به بررسی سندی ندارد؛ البته با شرایطی که علما ذکر کرده‌اند.

علاقه‌مندان می‌توانند برای مطالعه این مقاله به آدرس ذیل مراجعه فرمایند:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15505

اما این که از ما بخواهند امامت بلا فصل امیرمؤمنان و سایر ائمه اهل البیت علیهم السلام را از این خطبه ثابت کنیم؛ مثل این می‌ماند که از عبد الله حیدری بخواهیم مثلا نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله را فقط از سوره فاتحه یا سوره توحید ثابت کند . آیا خواهد توانست؟ آیا به ما نخواهد گفت که موضوع سوره فاتحه اثبات نبوت نیست؛ بلکه اثبات نبوت از دیگر آیات قرآن قابل اثبات است .

کسی برای اثبات امامت بلا فصل آن حضرت و فرزندانش به خطبه شقشقیه استناد نکرده است؛ چون موضوع این خطبه این مسأله نیست . موضوع خطبه شقشقیه اثبات غاصب بودن خلفای سه گانه و مظلومیت امیرمؤمنان علیه السلام که برای هر خواننده‌ای ثابت می‌شود.

ما در مقاله جداگانه‌ای، روایاتی را از زبان امیرمؤمنان علیه السلام از نهج البلاغه در باره امامت آن حضرت آروده‌ایم که علاقه‌مندان می‌توانند به آدرس ذیل مراجعه کنند:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=700

بهتر است جناب شهاب ابراهیمی برای طرح سؤال از شیعیان کمی بیشتر دقت کند و این گونه خود را مضحکه عام و خاص ننمایند.

 


سؤال نهم : سند معتبر برای خطبه فدکیه

 

۹ – برای اثبات خطبه فدکیه که به حضرت فاطمه رضی الله عنها منسوب است سند صحیح و معتبری بر اساس قواعد رجالی شیعه ارائه کنند.

پاسخ:

این خطبه نیز در کتاب‌های شیعه ده‌ها سند دارد که طبق مبانی رجالی شیعه نیازی به بررسی سندی ندارد .

ان شاء الله در مقاله جداگانه‌ای این أسناد را بررسی و حتی صحت آن را از دیدگاه علمای اهل سنت ثابت خواهیم کرد. این مقاله به زودی و بعد از ویرایش نهائی در سایت و در قسمت مقالات قرار خواهد گرفت.

 


سؤال دهم: سند صحیح برای قرآن کریم در کتب شیعه

 

۱۰ – علمای شیعه اثنا عشری برای اثبات این که واقعا به همین قرآن کریم ایمان کامل دارند سندی برای اثبات آن از طریق اهل بیت علیهم السلام که مدعی هستند دینشان را از آن‌ها می‌گیرند ارائه کنند تا مسلمانان باور کنند ادعایشان درست است.
پاسخ:

قرآن کریم، معجزه جاویدان رسول خدا صلی الله علیه وآله است که تمام مسلمانان در تمام اعصار این قرآن را سینه به سینه برای نسل‌های بعدی به یادگار گذاشته‌اند. حتی نوشته‌ها و دستخط‌هایی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز وجود دارد که هیچ تفاوتی با قرآن امروزی مسلمانان ندارند.

درخواست سند برای قرآن کریم، یا از روی جهالت و نادانی است یا این که با هدف زیر سؤال بردن حجیت آن و تشکیک در صحت آن مطرح شده است.

درخواست سند برای برترین معجزه رسول خدا صلی الله علیه وآله در حقیقت زیر سؤال بردن نبوت و رسالت آن حضرت است . زمانی که غیر مسلمانان از ما درخواست می‌کنند که نبوت رسول خدا را ثابت کنیم، یکی از دلایل ما معجزه بودن قرآن کریم است واین که در طول ۱۴۰۰ سال هیچ کس نتوانسته همانند یک سوره از آن را بیاورد . کسی که برای چنین معجزه‌ای طلب سند می‌کند، در حقیقت قصد دارد این اعجاز را به چالش بکشد و زیر سؤال ببرد .

بنابراین به وهابی‌ها توصیه می‌کنیم اگر با تحریک دشمنان قرآن کریم چنین سؤالی را مطرح کرده‌اند، از خواب غفلت بیدار شوند و بیش از این با اعتقادات مسلمانان بازی نکنند. و اگر از روی جهالت و نادانی مطرح شده است که هیچ حرفی برای گفتن نمی‌ماند.

سند شیعیان برای قرآن کریم، تمام مسلمانان در تمام اعصار است؛ پس نیازی به طرح افراد مشخص و ذکر نام آنان نیست.

اما جالب است بدانید که سند مطرح شده توسط وهابی‌ها که با افتخار آن را در شبکه‌هایشان فریاد می‌زنند، سندی است ضعیف و غیر قابل احتجاج

سندی که آن‌ها برای قرآن کریم ذکر کرده‌اند این چنین است:

عثمان بن عفان ـ أبی عبد الرحمن السلمی ـ عاصم بن أبی النجود ـ حفص بن سلیمان.

با بررسی رجالی تک تک راویان این سند ، مشخص خواهد شد که همگی آن‌ها ضعیف و غیر قابل اعتماد هستند و حتی برخی از آن‌ها مفتخر به دریافت لقب «کذاب» و «جاعل حدیث» از بزرگان اهل سنت شده‌اند.

برای اثبات ضعف این سند، تنها کافی است که دو نفر آخر بررسی شود
عاصم بن أبی النجود

عاصم بن أبی النجود، کسی است که علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند از نظر حافظه مشکل داشته است و نمی‌توانسته روایات را به خوبی حفظ و به دیگران منتقل کند.

مزی در تهذیب الکمال در شرح او می‌نویسد:

ذکره محمد بن سعد فی الطبقه الثانیه من أهل الکوفه ، قال : وهو مولى لبنی جذیمه بن مالک بن نصر بن قعین بن أسد ، وکان ثقه ، إلا أنه کان کثیر الخطأ فی حدیثه.

وَقَال یعقوب بن سفیان : فی حدیثه اضطراب ، وهو ثقه.

قال : وسألت أبا زرعه عنه ، فقال : ثقه ، فذکرته لابی ، فقال : لیس محله هذا ، أن یقال : إنه ثقه ، وقد تکلم فیه ابن علیه. فقال : کان کل من کان اسمه عاصم ، سئ الحفظ.

قال : وذکره أبی فقال : محله عندی محل الصدق ، صالح الحدیث ، ولم یکن بذاک الحافظ.

وَقَال ابن خراش : فی حدیثه نکره.

وَقَال أبو جعفر العقیلی : لم یکن فیه إلا سوء الحفظ.

وَقَال الدَّارَقُطْنِیُّ : فی حفظه شئ .

تهذیب الکمال، ج۱۳، ص۴۷۶ ـ۴۷۸

روشن است که برای قبول یک روایت تنها وثاقت راوی کافی نیست (هرچند که برخی از علمای اهل سنت او را موثق هم نمی‌دانند) بلکه حافظه قوی او نیز نقش اساسی در قبول روایت دارد و علمای بزرگ اهل سنت تصریح کرده‌اند که عاصم بن أبی النجود حافظه‌اش مشکل داشته است.

وقتی شخصی در نقل روایات مشکل داشته باشد و حافظه‌اش یاری نکند؛ چطور می‌تواند در نقل کلام خدا قابل اعتماد باشد؟ از کجا معلوم که حافظه او در نقل قرآن نیز اشتباه نکرده باشد؟

به ویژه که عقیل هاشمی کارشناس شبکه کلمه گفته بود که حتی یک جرح برای اسقاط روایت یک راوی کافی است؛ هر چند که اظهار نظر او غیر علمی و غیر کارشناسانه است؛ ولی برای استفاده علیه خود او و دیگر کارشناسان شبکه کلمه کاربرد دارد.
حفص بن سلیمان

راوی دیگر سند قرآن پیروان سقیفه، حفص بن سلیمان است که عده‌ای از علمای اهل سنت او را «کذاب» «وضاع» و … لقب داده‌اند.

مزی در تهذیب الکمال وی را این گونه توصیف می‌کند.

وَقَال عبد الرحمن بن أَبی حاتم ، عن عَبد الله بن أحمد فیما کتب إلیه عَن أبیه : متروک الحدیث.

وکذلک قال عُمَر بن محمد بن شعیب الصابونی ، عن حنبل بن إسحاق ، عن أحمد بن حنبل.

وَقَال أبو قدامه السرخسی ، وعثمان بن سَعِید الدرامی عن یحیى بن مَعِین : لیس بثقه.

وَقَال علی ابن المدینی : ضعیف الحدیث وترکته على عمد.

وقَال البُخارِیُّ : ترکوه.

وَقَال مسلم : متروک.

وَقَال النَّسَائی : لیس بثقه ولا یکتب حدیثه.

وَقَال فی موضع آخر : متروک .

وَقَال صالح بن محمد البغدادی : لا یکتب حدیثه ، وأحادیثه کلها مناکیر.

وَقَال زکریا بن یحیى الساجی : یحدث عن سماک ، وعلقمه بن مرثد ، وقیس بن مسلم ، وعاصم أحادیث بواطیل.

وَقَال أبو زُرْعَه : ضعیف الحدیث.

وَقَال عبد الرحمن بن أَبی حاتم : سَأَلتُ أبی عنه ، فقال : لا یکتب حدیثه ، هو ضعیف الحدیث ، لا یصدق ، ومتروک الحدیث.

وَقَال عبد الرحمن بن یوسف بن خراش : کذاب متروک یضع الحدیث. وَقَال الحاکم أبو أحمد : ذاهب الحدیث.

وَقَال أبو أحمد بن عدی ، عن الساجی ، عن أحمد بن محمد البغدادی ، عن یحیى بن مَعِین : کان حفص بن سُلَیْمان ، وأبو بکر بن عیاش من أعلم الناس بقراءه عاصم ، وکان حفص أقرأ من أبی بکر ، وکان کذابا ، وکان أبو بکر صدوقا.

تهذیب الکمال ، ج۷ ، ص۱۳ ـ ۱۵

آیا کسی که کذاب، وضاع، ذاهب الحدیث، منکر الحدیث، متروک الحدیث و … لقب گرفته، می‌تواند برای اثبات صحت قرآن کریم که بزرگترین کتاب مسلمانان است و اثبات، توحید، نبوت، معاد و تمام عقائد، اعمال و … به آن بستگی کامل دارد، قابل اعتماد باشد؟

البته ما می‌دانیم که چون حفص بن سلیمان، عاصم بن أبی النجود و ابو عبد الرحمن سلمی از شاگردان امیرمؤمنان علیه السلام و از شیعیان آن حضرت بوده‌اند، توسط علمای اهل سنت تضعیف شده‌اند؛ اما علیه پیروان سقیفه و اثبات گمراهی آنان قابل استفاده است.

پیروان اهل بیت علیهم السلام از این به بعد می‌توانند در مناظرات شان از این قضیه به خوبی استفاده کنند. هر وقت که یک سنی به آیه‌ای از قرآن کریم استناد کرد، باید از او درخواست شود که سند صحیح برای قرآن ارائه کند . و اگر گفت قرآن نیاز به سند ندارد، باید از او خواست که از کارشناسان وهابی شبکه کلمه اظهار بیزاری نموده و اعتراف کنند که در این زمینه حق با شیعیان است ، قرآن کریم معجزه جاویدان رسول خدا است و نیازی به سند ندارد .

 


سؤال یازدهم و دوازدهم: یک کتاب فقهی یا تفسیری از اهل بیت !

 

۱۱ – علمای شیعه اثنا عشری همواره ادعا می‌کنند که تفسیر قرآن کریم را فقط امامان معصوم می‌فهمند بنابراین امت اسلامی می‌خواهد تفسیر قرآن کریم را از اهل بیت گرامی علیهم السلام بیاموزد حال علمای شیعه بفرمایند که کدام تفسیر از اهل بیت را در اختیار دارند و مسلمانان برای فهم قرآن کریم به کدام تفسیر مراجعه کنند.

 

۱۲ – علمای شیعه اثنا عشری همواره گوش جهانیان را کر کرده‌اند که پیرو امامان معصوم و امام جعفر صادق علیهم السلام هستند . امت اسلامی می‌خواهد فقه امام جعفر صادق و اهل بیت پیامبر گرامی را بشناسد و بیاموزد لطفا یک کتاب فقهی از اهل بیت و بخصوص امام جعفر صادق صاحب مذهب جعفری یا از شاگردان ایشان که فقه حضرت صادق را مدون کرده‌اند با سند صحیح ارائه کنند تا مسلمانان استفاده نمایند.
پاسخ:

عالم وهابی از شیعیان درخواست کرده‌اند که اگر پیرو اهل بیت علیهم السلام هستید، یک کتاب تفسیری و یک کتاب فقهی از خود آن حضرات به ما نشان دهید تا معلوم شود که شما واقعا پیران آن‌ها هستید.

در پاسخ می‌گوییم: مگر شما پیرو رسول خدا صلی الله علیه وآله نیستید؟

مگر خداوند نفرموده است که آن حضرت وظیفه دارند قرآن کریم را برای مسلمانان تفسیر کنند؟

مگر نه این است که باید در تمام احکام فقهی، اعتقادی و … باید به سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله مراجعه کرد؟

پس ای علمای پیرو سقیفه ! یک کتاب تفسیری به ما نشان دهید که خود آن حضرت نوشته باشد؟ یک کتاب فقهی به ما نشان دهید که خود آن حضرت با دستان مبارکش نوشته باشد تا همه مردم دنیا بدانند که شما پیرو رسول خدا صلی الله علیه وآله هستید .

اگر شما کتاب تفسیری و فقهی از آن حضرت ندارید و در عین حال خود را پیرو آن حضرت می‌دانید، ما نیز از ائمه اهل بیت علیهم السلام کتابی نداریم که خود آنان نوشته باشد و در عین حال همانند شما می‌توانیم خود را پیرو رسول خدا صلی الله علیه واله و اهل بیت آن حضرت بدانیم.

اگر شما تفسیر بالمأثور دارید و نظرات رسول خدا صلی الله علیه وآله را از طریق روایات منقول می‌فهمید، ما نیز تفسیر بالمأثور داریم و هزاران روایت صحیح السندی که از رسول خدا و اهل البیت علیهم السلام نقل شده است و برای ما حجت است و راهگشا .

نمونه کوچک روایات تفسیری شیعیان، همان روایتی است که در جواب پنج سؤال اول مطرح شد . در این روایت که با سند صحیح اعلائی نقل شده است امام صادق علیه السلام آیاتی از قرآن کریم را تفسیر و امامت ائمه اهل البیت علیهم السلام را از قرآن کریم ثابت کرده است.

این هم پاسخ دوازده سؤال عبد الله حیدری

اما سؤالاتی که ما از او داریم و امید وار هستیم که به این سؤالات پاسخ قانع کننده ارائه کند.

 


دوازده سؤال ما از عبد الله حیدری


سؤال اول: دلیلی برای مشروعیت خلافت خلفای سه گانه

 

شما اعتقاد دارید که خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله مشروع بوده است؛ پس یک آیه صریح از قرآن کریم؛ و یا یک روایت صریح و صحیح از رسول خدا صلی الله علیه وآله؛ و یا یک دلیل عقلی که عقل سالم آن را بپذیرد؛ و یا یک دلیل قطعی از اجماع صحابه: مبنی بر مشروعیت خلافت ابوبکر ، عمر و عثمان ارائه کنید تا مشروعیت خلافت این سه نفر بر همگان ثابت شود.

ذکر این نکته ضروری است که اگر آقای حیدری به آیه و یا روایتی استناد کند، همین استناد ، سبب فروپاشی اصل و اساس مذهب او خواهد؛ زیرا طبق مبنای اهل سنت، امامت و خلافت بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله یک امر عادی و انتخابی است نه امر الهی و انتصابی، نه خداوند خلیفه را انتخاب کرده است و نه رسول او.

بنابراین استدلال به آیه و روایت؛ یعنی به چالش کشیدن اصل و اساس مذهب اهل سنت و ویران کردن مبنای اعتقادی آن‌ها در باره خلافت؛ پس باید منتظر ماند که او از عقل ، اجماع ، قیاس ، استحسان و … دلیل بیاورد که پیشاپیش جواب همه آن‌ها آماده است؛ هر چند که اگر به آیات و روایات نیز استناد کند، بی‌پاسخ نخواهد ماند.

 


سؤال دوم: یک سند صحیح برای قرآن کریم

 

یک سند صحیح برای قرآن کریم که شما مدعی هستید نیاز به سند دارد، ارائه کنید تا مسلمانان متوجه شوند قرآنی که شما این همه از آن دم می‌زنید و دیگران را به مناظره بر اساس آن دعوت می‌کنید، یک سند صحیح و متصل تا رسول خدا صلی الله علیه وآله دارد.

اگر قرآن شما سند صحیح ندارد، چگونه نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله، معاد و حتی مشروعیت دین خود را ثابت می‌کنید؟

تا زمانی که نتوانید صحت قرآن را با سند صحیح ثابت کنید، هیچ استدلالی از شما پذیرفته نخواهد شد.

کلیپ ارائه سند قرآن توسط وهابی‌ها


سؤال سوم: دیدگاه امیرمؤمنان علیه السلام در باره ابوبکر و عمر

 

طبق روایت صحیح السندی که در صحیح مسلم و دیگر کتاب‌های معتبر اهل سنت وجود دارد، امیرمؤمنان علیه السلام؛ ابوبکر و عمر را «دروغگو ، گنه‌کار، حیله‌گر، خائن ؛ ظالم ، فاجر و …» می‌دانسته.[۳]

از طرف دیگر در صحیح بخاری و مسلم اوصاف ذکر شده در باره ابوبکر و عمر، از ویژگی‌های قطعی منافقان شمرده شده است.[۴]

حال نظر شما در این باره چیست؟ آیا امیرمؤمنان علیه السلام نعوذ بالله اشتباه کرده که آن دو نفر را منافق معرفی کرده و یا آنان واقعا این چنین بوده‌اند؟ (این سؤالی بود که پیش از این گریه شما را در برنامه زنده درآورد).

کلیپ گریه عبد الله حیدری


سؤال چهارم: اتهام احتلام مردان غریبه در خانه عائشه

 

طبق فتوای بزرگان اهل سنت، هر کس به یکی از أصحاب به ویژه همسران رسول خدا صلی الله علیه وآله طعن بزند و به آنان دشنام دهد، زندیق است و باید کشته شود.[۵]

از طرف دیگر در صحیح مسلم و همچینن صحیح سنن أبی داود تهمت بسیار زشتی به ام المؤمنین عائشه زده شده است و آن این که او مردان غریبه را در خانه خود راه می‌داد، آن مردان شب را تا صبح در خانه عائشه (طبق گفته البانی در کنار عائشه) می‌گذراندند و صبح با حالت احتلام از آن‌جا خارج می‌شدند.[۶]

اتاق عائشه آن قدر کوچک بوده است که وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله می‌خواستند نماز بخوانند، مجبور می شدند، پای عائشه را جمع کنند

و دیگر کارشناس وهابی ادعا کرده که این اتاق حد اکثر دو متر در یک متر بوده است.

کلیپ هاشمی در باره اتاق عائشه.

کلیپ خدمتی در باره اتاق عائشه

در چنین اتاق کوچکی چطور ممکن است که مردان غریبه وارد و شب تا صبح آن جا مانده باشند و صبح نیز با حالت احتلام آن جا را ترک کنند؟

آیا نقل این قضیه تهمت به همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست؟ کسی که چنین تهمتی به وی زده است، چه حکمی دارد؟ آیا نیز زندیق است و خارج از ملت اسلام؟

نظر شما در باره این توهین زشت نسبت به عائشه چیست؟ آیا اهل سنت که صحیح مسلم را صحیح‌ترین کتاب بعد از قرآن می‌دانند، به عائشه توهین نکرده‌اند؟ (این سؤالی بود که گریه آقای خدمتی را در برنامه زنده درآورد). نظر شما چیست؟

کلیپ گریه خدمتی


سؤال پنجم: چرا عائشه و… بر امام خود خروج کردند؟

 

طبق روایات صحیح السند عائشه فرماندهی جنگ جمل را به عهده داشت[۷] و از ابتدا قصد جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام را داشت[۸] و در واقع حضرت با کسی درگیری نداشت تا عائشه برای اصلاح فتنه از حجابی که خدا برای او واجب کرده بود[۹]، خارج شود.

آیا خروج عائشه علیه امیرمؤمنان علیه السلام خروج بر امام به حساب می‌آید یا خیر؟ طبق روایات صحیح السند شما اگر کسی بدون بیعت با یک امام از دنیا برود به مرگ جاهلی مرده است [۱۰] امام عائشه، طلحه ، زبیر و … چه کسی بوده است؟


سؤال ششم: اتهام هذیان به رسول خدا (ص)

 

طبق روایات بخاری و مسلم، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله در آخرین لحظات عمر خود، قصد وصیت داشت، عمر بن خطاب و تعدادی از صحابه اجازه این کار را ندادند و گفتند: «هجر رسول الله».[۱۱]

اما هنگامی که ابوبکر می‌خواست وصیت نامه بنویسد، بی‌هوش شد . وقتی به هوش آمد، دید که عثمان نام عمر را نوشته است . به او گفت: اگر نام خود را هم می‌نوشتی شایسته بودی.[۱۲]

حال سؤال این است که چطور رسول خدا صلی الله علیه وآله در هنگام نوشتن هذیان گفت؛ اما ابوبکر که عمر را انتخاب کرد هذیان نگفت و انتخابش تا قیامت بر همگان حجت و قابل پیروی است .


سؤال هفتم: صحابه‌ای که به عائشه تهمت فحشا زدند

 

طبق اعتقاد اهل سنت، تمام صحابه عادل هستند و هیچکدام از آن‌ها عمدا دروغ نمی‌گویند . از طرف دیگر در صحیح بخاری و مسلم آمده است که تعدادی از أصحاب که در جنگ بدر حاضر بودند و جزء السابقون الأولون هستند و در بیعت رضوان نیز حاضر بوده‌اند؛ از جمله حسان بن ثابت و مسطح بن أثاثه و … به عائشه اتهام فحشاء زده‌اند .[۱۳]

آیا آن‌ها نیز عادل هستند و راست گفته‌اند؟ اگر همه صحابه عادل هستند؛ پس آن‌ها باید حقیقت را در باره عائشه گفته باشند. اگر دروغ گفته‌اند و به همسر پیامبر تهمت فحشاء زده‌اند؛ پس عادل نیستند.

پاسخ شما از این قضیه چیست؟


سؤال هشتم: بزغاله عائشه قرآن را تحریف کرد

 

شما بارها در شبکه‌هایتان گفته‌اید که هر کس قائل به تحریف قرآن باشد، کافر است. از طرف دیگر در روایتی که البانی نیز آن را معتبر دانسته، ام المؤمنین عائشه معتقد بوده بزغاله او آیاتی از قرآن خورده و موجب تحریف قرآن گردیده است. آیا شما حاضر هستید که عائشه و بزغاله او را تکفیر کنید؟[۱۴]


سؤال نهم: تحقیق در نسب ابوبکر، عمر و

 

شما همیشه در شبکه‌هایتان در باره ولادت امیرمؤمنان علیه السلام در خانه کعبه بحث کرده‌اید و آن را زیر سؤال برده‌اید؛ اما سؤال این است که چرا یکبار در باره نسب ابوبکر[۱۵] ، عمر، معاویه و … در شبکه‌هایتان بحث نمی‌کنید و از روایاتی که در باره نسب ابوبکر و … با سند معتبر آمده است، پاسخ نمی‌دهید؟


سؤال دهم: صحابه‌ای که به امیرمؤمنان علیه السلام فحش دادند

 

طبق اعتقاد شما، هر کس به یکی از صحابه توهین کند و یا دشنام دهد، زندیق است و باید کشته شود،[۱۶] از طرف دیگر آقای ابن تیمیه اعتراف می‌کند که بسیاری از صحابه با امیرمؤمنان علیه السلام دشمن بوده، با آن حضرت جنگیده‌اند و به ایشان دشنام می‌داده‌اند.[۱۷]

همچنین در صحیح بخاری و مسلم آمده است که ابوبکر به پسرش فحاشی کرده است، عائشه به زینب همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله فحش داده و زینب نیز به او فحش داده است و صدها مورد دیگر .[۱۸]

با توجه به این که روایات حرمت سب صحابه در نزد اهل سنت مستقیما خطاب به خود صحابه است و مخالفت با این دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله برای صحابه گناهی بزرگتر از سایرین است؛ آیا حکم زندیق و قتل در باره این دسته از صحابه جاری است یا خیر؟


سؤال یازدهم: امامت امیرمؤمنان علیه السلام در منابع اهل سنت

 

طبق روایات معتبر اهل سنت، رسول خدا صلی الله علیه وآله در مورد حضرت علی علیه السلام از القاب «خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی»[۱۹] «امام المتقین» «سید المسلمین»[۲۰] «أولی الناس بکم بعدی»[۲۱] «ولی کل مؤمن من بعدی» «مولی کل مؤمن ومؤمنه»[۲۲] «باب مدینه علم النبی».[۲۳] و … استفاده کرده است و حتی امثال البانی وهابی این روایات را تصحیح کرده‌اند.

از طرف دیگر هیچ کدام از این صفات در باره ابوبکر، عمر و عثمان نیامده است؛ حال سؤال این است که چرا می‌گویید پیامبر صلی الله علیه وآله حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود تعیین نکرده است؟

آیا شما سخن پیامبر را حجت نمی‌دانید و یا خود را از آن حضرت داناتر می‌دانید؟

 


سؤال دوازدهم: حرمت خروج بر حاکم

 

طبق روایات صحیح السندی که در صحیح بخاری، مسلم و سایر کتاب‌های اهل سنت با سند صحیح وجود دارد، خروج بر حاکم ؛ حتی اگر فاسق و کافر باشد حرام است و هر کس حتی یک وجب از سلطان دور شود و بمیرد به مرگ جاهلی مرده است. حتی عبد الله بن عمر با استناد به همین روایات با یزید و حجاج بیعت کرد .

و نیز تعدادی از بزرگان اهل سنت؛ همانند ابوبکر ابن عربی، ابن جوزی، ابن تیمیه ، ابن کثیر و … عمل امام حسین علیه السلام را به خاطر خروج علیه یزید تقبیح کرده‌اند.[۲۴]

همچنین بزرگان وهابیت؛ از جمله عبد العزیز بن عبد الله بن باز، مقبل بن هادی الوادعی ، ناصر الدین البانی و … فتوا داده‌اند که حتی خروج علیه حاکم جائر و کافر جایز نیست.[۲۵]

حال سؤال این است که خون این همه افراد بی‌گناهی که با تحریک شما و شبکه های وهابیت در نقاط مختلف دنیا بویژه سوریه می‌ریزد به گردن کیست؟ آیا کسانی که در این جنگ‌ها کشته می‌شوند، به مرگ جاهلی نمرده‌اند؟

منتظر پاسخ‌های عبد الله حیدری خواهیم ماند
به نقل از مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

 

 

منبع:پرسمان


پی نوشت

[۱] . وی در یک برنامه زنده تلویزیونی اعتراف کردند که در برخی از موارد به خاطر مصالحی اسم خود را تغییر داده و خود را شهاب ابراهیمی معرفی کرده است. البته شاید اسم اصلی ایشان همین باشد و به دروغ و به خاطر مصالح دیگر خود را عبد الله حیدری معرفی کرده‌اند !!! شاید هم اسم سومی دارد که ما از آن اطلاع نداریم . شاید.

[۲] . أشهد أن هذا سابق لکم فیما مضى وجار لکم فیما بقی وأن أرواحکم ونورکم وطینتکم واحده طابت وطهرت بعضها من بعض. (عیون أخبار الرضا ( ع ) – الشیخ الصدوق – ج ۲ ص ۳۰۷). بخش‌هایی از زیارت نامه جامعه کبیره.

[۳] . فلما تُوُفِّیَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال أبو بَکْرٍ أنا وَلِیُّ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ من بن أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هذا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ من أَبِیهَا فقال أبو بَکْرٍ قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ما نُورَثُ ما ترکنا صَدَقَهٌ فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إنه لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّیَ أبو بَکْرٍ وأنا وَلِیُّ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَوَلِیُّ أبی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۳ ص ۱۳۷۸، ح۱۷۵۷، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قَالَ أَبُو بَکْرٍ: أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بَعْدَهُ، أَعْمَلُ فِیهِ بِمَا کَانَ یَعْمَلُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِیهَا، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَلِیٍّ وَالْعَبَّاسِ، فَقَالَ: وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنَّهُ فِیهَا ظَالِمٌ فَاجِرٌ، وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَنَّهُ فِیهَا صَادِقٌ بَارٌّ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، ثُمَّ وُلِّیتُهَا بَعْدَ أَبِی بَکْرٍ سَنَتَیْنِ مِنْ إِمَارَتِی، فَعَمِلَتُ فِیهَا بِمَا عَمِلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَأَبُو بَکْرٍ، وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنِّی فِیهَا ظَالِمٌ فَاجِر.

الصنعانی، ابوبکر عبد الرزاق بن همام (متوفاى۲۱۱هـ)، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ج ۵ ص ۴۷۰ ، ح ۹۷۷۲، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۳هـ.

النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبه (متوفاى۲۶۲هـ)، تاریخ المدینه المنوره، ج ۱ ص ۱۲۷، ح۵۶۳، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م.

الاسفرائنی ، أبو عوانه یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۱۶هـ) ، مسند أبی عوانه ، ج ۴ ص ۲۴۷، ح۶۶۶۸، ناشر : دار المعرفه – بیروت

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى۳۵۴ هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج ۱۴ ص ۵۷۷، ح۶۶۰۸، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ ـ ۱۹۹۳م.

([۴]) . حدثنا سُلَیْمَانُ أبو الرَّبِیعِ قال حدثنا إِسْمَاعِیلُ بن جَعْفَرٍ قال حدثنا نَافِعُ بن مَالِکِ بن أبی عَامِرٍ أبو سُهَیْلٍ عن أبیه عن أبی هُرَیْرَهَ عن النبی صلى الله علیه وسلم قال آیَهُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إذا حَدَّثَ کَذَبَ وإذا وَعَدَ أَخْلَفَ وإذا أؤتمن خَانَ

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۱ ص ۲۱، ح۳۳، بَاب عَلَامَهِ الْمُنَافِقِ ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.

حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَهَ حدثنا عبد اللَّهِ بن نُمَیْرٍ ح وحدثنا بن نُمَیْرٍ حدثنا أبی حدثنا الْأَعْمَشُ ح وحدثنی زُهَیْرُ بن حَرْبٍ حدثنا وَکِیعٌ حدثنا سُفْیَانُ عن الْأَعْمَشِ عن عبد اللَّهِ بن مُرَّهَ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أَرْبَعٌ من کُنَّ فیه کان مُنَافِقًا خَالِصًا وَمَنْ کانت فیه خَلَّهٌ مِنْهُنَّ کانت فیه خَلَّهٌ من نِفَاقٍ حتى یَدَعَهَا إذا حَدَّثَ کَذَبَ وإذا عَاهَدَ غَدَرَ وإذا وَعَدَ أَخْلَفَ وإذا خَاصَمَ فَجَرَ غیر أَنَّ فی حدیث سُفْیَانَ وَإِنْ کانت فیه خَصْلَهٌ مِنْهُنَّ کانت فیه خَصْلَهٌ من النِّفَاقِ .

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۱ ص ۷۸،ح۵۸، بَاب بَیَانِ خِصَالِ الْمُنَافِقِ ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

[۵] . قثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَوْنٍ، قثنا عَلِیُّ بْنُ یَزِیدَ الصُّدَائِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو شَیْبَهَ الْجَوْهَرِیُّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: قَالَ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص): یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَّا نُسَبُّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ سَبَّ أَصْحَابِی فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللَّهِ، وَالْمَلائِکَهِ، وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفًا وَلا عَدْلا».

از أنس بن مالک نقل شده است که گروهی از اصحاب به رسول خدا(ص) عرض کردند که گروهی به ما فحش می‌دهند؛ آن حضرت فرمود: هر کس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا، ملائکه و تمام مردم بر او باد. خداوند هیچ عملی را از او نخواهد پذیرفت.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، فضائل الصحابه، ج ۱ ص ۵۲، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

فمن طعن فیهم أو سبّهم، فقد خرج من الدین ومرق من ملّه المسلمین.

هرکس که به صحابه طعنه بزند و یا به آنان دشنام دهد ، از دین بیرون رفته و از امت اسلام خارج شده است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکبائر ج ۱ ص ۲۳۷، ناشر : دار الندوه الجدیده ـ بیروت.

وقد قال إمام عصره أبو زرعه الرازی من أجل شیوخ مسلم إذا رأیت الرجل ینتقص أحدا من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم فاعلم أنه زندیق .

ابوزرعه رازی که پیشوای زمان خود و از برترین استادان مسلم نیشابوری بوده ، گفته است: اگر دیدی که شخصی، به یکی از اصحاب رسول خدا (ص) عیب می‌گیرد، بدان او که او زندیق است

الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفاى۹۷۳هـ)، الصواعق المحرقه علی أهل الرفض والضلال والزندقه، ج ۲ ص ۶۰۸، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی – کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسه الرساله – لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ – ۱۹۹۷م.

تکمله اختلف فی ساب الصحابی … وعن بعض المالکیه یقتل.

در باره دشنام دهنده به صحابه، اختلاف شده است، از برخی از مالکی‌ها نقل شده است که او کشته می‌شود

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲ هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج ۷ ص ۳۶ ، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه – بیروت.

[۶] . افرادی که در خانه عائشه محتلم شده‌اند:

عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِیِّ

مسلم نیشابورى در صحیح خود مى‌نویسد که عبد الله بن شهاب خولانى از کسانى است که در خانه عائشه محتلم شده است:

وحدثنا أَحْمَدُ بن جَوَّاسٍ الْحَنَفِیُّ أبو عَاصِمٍ حدثنا أبو الْأَحْوَصِ عن شَبِیبِ بن غَرْقَدَهَ عن عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِیِّ قال کنت نَازِلًا على عَائِشَهَ فَاحْتَلَمْتُ فی ثَوْبَیَّ فَغَمَسْتُهُمَا فی الْمَاءِ

از عبد الله بن شهاب خولانى نقل شده است که من بر خانه عائشه وارد شدم؛ پس در لباس خود محتلم شدم و سپس لباسم در آب فروبردم

النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج۱، ص۲۳۹ ح ۲۹۰، کِتَاب الطَّهَارَهِ، بَاب حُکْمِ الْمَنِیِّ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.

هَمَّامِ بن الحرث

ابوداود سجستانى در سنن خود که یکى از صحاح سته اهل سنت به شمار مى‌رود، مى‌نویسد که همام بن الحرث نیز از کسانى است که در خانه عائشه محتلم شده است:

حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ عن شُعْبَهَ عن الْحَکَمِ عن إبراهیم عن هَمَّامِ بن الحرث أَنَّهُ کان عِنْدَ عَائِشَهَ رضی الله عنها فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِیَهٌ لِعَائِشَهَ وهو یَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَهِ من ثَوْبِهِ….

از همام بن حرث نقل شده است که او در نزد عائشه بود که محتلم شد؛ پس کنیزى او دید که اثر جنابت را از لباسش مى‌شوید….

السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای ۲۷۵هـ)، سنن أبی داود، ج۱، ص۱۰۱، ح۳۷۱، کِتَاب الطَّهَارَهِ، بَاب الْمَنِیِّ یُصِیبُ الثَّوْبَ، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر.

مردی از قبیله نخع

احمد بن حنبل مى‌نویسد که مردى از قبیله نخع بر عائشه وارد و در خانه او محتلم شد:

ان رَجُلاً مِنَ النخغ کان نَازِلاً على عَائِشَهَ فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِیَهٌ لِعَائِشَهَ وهو یَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَهِ من ثَوْبِهِ أو یَغْسِلُ ثَوْبَهُ….

مردى از قبیله نخع بر عائشه وارد و سپس محتلم شد؛ پس کنیز عائشه او در حال شستن اثر جنابت دید

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۶، ص۱۲۵، ح۲۴۹۸۳، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر.

مردی گمنام

مسلم نیشابورى در روایت دیگر مى‌نویسد که مردى در خانه عائشه محتلم شد؛ اما از بردن نام او خوددارى کرده است:

وحدثنا یحیى بن یحیى أخبرنا خَالِدُ بن عبد اللَّهِ عن خَالِدٍ عن أبی مَعْشَرٍ عن إبراهیم عن عَلْقَمَهَ وَالْأَسْوَدِ أَنَّ رَجُلًا نَزَلَ بِعَائِشَهَ فَأَصْبَحَ یَغْسِلُ ثَوْبَهُ فقالت عَائِشَهُ: إنما کان یُجْزِئُکَ إن رَأَیْتَهُ أَنْ تَغْسِلَ مَکَانَهُ

ابومشعور از علقمه و أسود نقل کرده است که مردى بر عائشه وارد (و جنب شد) صبح در حال شستن لباسش بود که عائشه به او گفت: همین که جاى منى را بشویى کفایت مى‌کند….

النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج۱، ص۲۳۸ ح۲۸۸، کِتَاب الطَّهَارَهِ، بَاب حُکْمِ الْمَنِیِّ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.

مهمان عائشه که ملحفه زرد بر روی خود انداخته بود

ترمذى در مسند خود مى‌نویسد که مهمانى در خانه عائشه وارد شد، عائشه ملحفه زردى بر روى او انداخت و او در خواب محتلم شد:

حدثنا هَنَّادٌ حدثنا أبو مُعَاوِیَهَ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهیم عن هَمَّامِ بن الحرث قال ضَافَ عَائِشَهَ ضَیْفٌ فَأَمَرَتْ له بِمِلْحَفَهٍ صَفْرَاءَ فَنَامَ فیها فَاحْتَلَمَ فَاسْتَحْیَا أَنْ یُرْسِلَ بها وَبِهَا أَثَرُ الِاحْتِلَامِ فَغَمَسَهَا فی الْمَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ بها فقالت عَائِشَهُ لِمَ أَفْسَدَ عَلَیْنَا ثَوْبَنَا إنما کان یَکْفِیهِ أَنْ یَفْرُکَهُ بِأَصَابِعِهِ وَرُبَّمَا فَرَکْتُهُ من ثَوْبِ رسول اللَّهِ e بِأَصَابِعِی قال أبو عِیسَى هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ.

همام بن حرث گفت: شخصى مهمان عائشه شد، عائشه دستور داد که ملحفه زردى بر روى او بیندازند، پس مهمان خوابید و محتلم شد؛ مرد خجالت کشید که ملحفه را بفرستد؛ در حالى که اثر جنابت در آن دیده مى‌شود؛ پس آن را در آب فرو کرد؛ سپس آن را فرستاد. پس عائشه گفت: لباس ما را از بین بردى، کافى بود که اثر جنابت را با ناخن‌هاى مى‌خراشیدى؛ گاهى من آن را از لباس رسول خدا (ص) با انگشتانم مى‌تراشیدم. ابوعسى (ترمذی) گوید: این روایت «حسن» و «صحیح» است.

الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفای ۲۷۹هـ)، سنن الترمذی، ج۱، ص۱۹۹، ح۱۱۶، کِتَاب أبواب الطَّهَارَهِ، بَاب ما جاء فی الْمَنِیِّ یُصِیبُ الثَّوْبَ، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.

آقای البانی روایتی را تصحیح کرده است که بر طبق آن، مرد غریبه در کنار عائشه بوده که محتلم شده است:

حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ عن شُعْبَهَ عن الْحَکَمِ عن إبراهیم عن هَمَّامِ بن الحرث أَنَّهُ کان عِنْدَ عَائِشَهَ رضی الله عنها فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِیَهٌ لِعَائِشَهَ وهو یَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَهِ من ثَوْبِهِ….

صحیح أبی داود ، ج۲، ص۲۱۴، ح۳۹۷

لغت شناسان عرب می‌دانند که کلمه «عند» زمانی به کار می‌رود که هدف متکلم فهماندن نهایت قرب و نزدیکی بین دو چیز باشد؛ چنانچه ابن منظور در لسان العرب می‌نویسد:

وأَما عِنْدَ: فَحُضُورُ الشی ءِ ودُنُوُّه وفیها ثلاث لغات: عِنْدَ وعَنْدَ وعُنْدَ، وهی ظرف فی المکان والزمان، تقول: عِنْدَ اللیلِ وعِنْدَ الحائط … قال الأَزهری: وهی بلغاتها الثلاث أَقْصى نِهایاتِ القُرْبِ ولذلک لم تُصَغَّرْ.

اما کلمه عند: به معنای حضور چیزی در نزدیکی چیز دیگر است. عند به صورت صورت خوانده می‌شود « عِنْدَ وعَنْدَ وعُنْدَ». این کلمه ظرف است برای مکان و زمان. چناچه می‌گویی: در شب و در کنار دیوار . ازهری گفته: هر سه لغت کلمه «عند» به معنای نهایت نزدیکی و قرب بین دو چیز است؛ به همین دلیل اصل مصغر ندارد.

الأفریقی المصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور (متوفاى۷۱۱هـ)، لسان العرب، ج ۳ ص ۳۰۹، ناشر: دار صادر – بیروت، الطبعه: الأولى.

این روایت که البانی نیز آن را تصحیح کرده است، ثابت می‌کند که آن شخص در کنار عائشه بوده (نزدیک‌ترین مکان نسبت به او ) و محتلم شده است.

[۷] . حدثنا عُثْمَانُ بن الْهَیْثَمِ حدثنا عَوْفٌ عن الْحَسَنِ عن أبی بَکْرَهَ قال لقد نَفَعَنِی الله بِکَلِمَهٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أَیَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما کِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّکُوا علیهم بِنْتَ کِسْرَى قال لَنْ یُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَهً .

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۴ ص ۱۶۱۰، ح۴۱۶۳ ، کتاب بدأ الخلق ، بَاب کِتَابِ النبی صلى الله علیه وسلم إلى کِسْرَى وَقَیْصَرَ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.

۶۶۸۶ حدثنا عُثْمَانُ بن الْهَیْثَمِ حدثنا عَوْفٌ عن الْحَسَنِ عن أبی بَکْرَهَ قال لقد نَفَعَنِی الله بِکَلِمَهٍ أَیَّامَ الْجَمَلِ لَمَّا بَلَغَ النبی صلى الله علیه وسلم أَنَّ فَارِسًا مَلَّکُوا ابْنَهَ کِسْرَى قال لَنْ یُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَهً.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۶ ص ۲۶۰۰، کِتَاب الْفِتَنِ ، بَاب الْفِتْنَهِ التی تَمُوجُ کَمَوْجِ الْبَحْرِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.

این روایت ثابت می‌کند عائشه فرمانده جنگ جمل بوده است؛ چون این صحابی از پیوستن به لشکر عائشه، خودداری کرده است و دلیل آن را نیز شنیدن روایتی از پیامبر صلی الله علیه وآله ذکر می‌کند که در آن فرماندهی زن‌ها را تقبیح شده است.

[۸] . طبرى با سند معتبر نقل مى‌کند که فتنه‌گران جمل، قبل از حرکت از مکه، با یکدیگر مشورت کردند و گفتند که ما به جنگ على علیه السلام خواهیم رفت:

حدثنی أحمد بن زهیر قال حدثنا أبی قال حدثنا وهب بن جریر بن حازم قال سمعت أبی قال سمعت یونس بن یزید الأیلی عن الزهری قال: ثم ظَهَرَا یَعْنِی طلحهُ والزُبِیرُ إلى مکهَ بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ رضی الله عنه بأربعهَ أشْهُرٍ وابنُ عامرٍ بَها یَجُرُّ الدُّنْیَا وقَدِمَ یعلى بنُ اُمَیّهَ مَعَهُ بِمَالٍ کَثِیْرٍ وزیادهٍ على أربعمائه بَعِیْرٍ فَاجْتَمَعُوا فی بیتِ عائشهَ رضی الله عنها فأرادوا الرأی فقالوا: نَسِیْرُ إلى علیٍ فَنُقَاتِلُهُ.

فقال بَعْضُهُم: لیس لکم طاقهٌ بأهْلِ المَدِیْنَهِ ولَکِنَّا نَسِیْرُ حتى نَدْخُلُ البَصْرَهَ والکُوفَهَ ولِطَلْحَهَ بالکُوْفهِ شِیْعَهٌ وَهَوَى وللزُّبَیْرِ بالبَصْرَهِ هَوَى ومَعُوْنَهً فَاَجْتَمَعَ رَأیُهُم عَلَى أن یَسِیْرُوا إلى البَصْرهِ وإلى الکُوْفَهِ فَأعْطَاهُم عَبْدُ اللهِ بنُ عَامِرٍ مالاًَ کَثِیْراً وَإبِلاً فَخَرَجُوا فِی سَبْعَمِائَهَ رَجُلٍ مِنْ أهْلِ المَدِیْنَهِ وَمَکَّهَ وَلَحِقَهُم النَّاسُ حَتَّى کَانُوا ثلاثهَ آلافِ رَجُلٍ.

فَبَلَغَ عَلِیًّا مَسِیْرَهُمْ فَأَمَرَ عَلَى المَدِیْنَهِ سَهْلُ بنُ حُنَیْفِ الأنْصَارِی وَخَرَجَ فَسَارَ حتى نَزَلَ ذَاقارٍ وَکانَ مَسِیرُهُ إلیها ثمانَ لَیَالٍ وَمَعَهُ جَمَاعَهٌ مِنْ أهْلِ المَدِیْنَهِ.

طلحه و زبیر، بعد از کشته شدن عثمان چهار ماه در مکه ماندند. ابن عامر در آن جا به دنبال مال دنیا بود، یعلى بن أمیه همراه با اموال زیاد و چهار صد شتر به آن جا آمد. همه آن‌ها در خانه عائشه جمع شدند و نظر دادند و گفتند: ما مى‌خواهیم به سوى على برویم و با او بجنگیم.

برخى از آن‌ها گفتند: شما طاقت مردم مدینه را ندارید، ولى به سوى بصره و کوفه مى‌رویم؛ چون طلحه در کوفه طرفدار و زبیر در بصره هوادار و همکار دارند. پس نظر همگى آن‌ها این شد که به سوى بصره و کوفه بروند.

پس عبد الله بن عامر، اموال و شترهاى فراوانى به آن‌ها دارد و با هفت نفر از اهل مکه و مدینه حرکت کردند و با سایر مردمى که به آن‌ها ملحق شدند، به سه هزار مردم رسیدند.

وقتى خبر حرکت آن‌ها به امیرمؤمنان علیه السلام رسید، سهل بن حنیف را امیر آن شهر کرد و خودش به سوى ذى قار حرکت و در طول هشت شب به آن جا رسید و گروهى از مردم مدینه نیز همراه آن حضرت بودند.

الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج۳، ص۸، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.

بنابراین، قصد آن‌ها از فتنه جمل، جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام بود نه اصلاح امت. و اگر به بصره رفتند، براى این که بود که فکر مى‌کردند، یارانى دارند و مى‌توانند در این جنگ پیروز شوند و به حکومت برسند.

[۹] . وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى… . (الأحزاب/۳۳).

[۱۰] . طبق اعتقاد اهل سنت، هیچ کس حق ندارد، بر حاکم خود خروج کند؛ حتی اگر ظالم باشد؛ حتی اگر دستوری بر خلاف دستور خدا و رسول او بدهد. ان شاء الله به زودی مقاله مفصلی در این باره در سایبت قرار خواهد گرفت. فعلا به نقل چند روایت بسنده می‌کنیم :

پیامبر (ص): هر کس یک وجب از سلطان دور شود، به مرگ جاهلی می‌میرد (سند صحیح)

۶۶۴۵ حدثنا مُسَدَّدٌ عن عبد الْوَارِثِ عن الْجَعْدِ عن أبی رَجَاءٍ عن بن عَبَّاسٍ عن النبی صلى الله علیه وسلم قال: من کَرِهَ من أَمِیرِهِ شیئا فَلْیَصْبِرْ فإنه من خَرَجَ من السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً.

۶۶۴۶ حدثنا أبو النُّعْمَانِ حدثنا حَمَّادُ بن زَیْدٍ عن الْجَعْدِ أبی عُثْمَانَ حدثنی أبو رَجَاءٍ الْعُطَارِدِیُّ قال سمعت بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما عن النبی (ص) قال: من رَأَى من أَمِیرِهِ شیئا یَکْرَهُهُ فَلْیَصْبِرْ علیه فإنه من فَارَقَ الْجَمَاعَهَ شِبْرًا فَمَاتَ إلا مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً.

صحیح البخاری، ج۶، ص۲۵۸۸ ، کتاب الفتن، بابُ قَوْلِ النَّبِىِّ – صلى الله علیه وسلم – «سَتَرَوْنَ بَعْدِى أُمُورًا تُنْکِرُونَهَا».

۱۸۴۸ حدثنا شَیْبَانُ بن فَرُّوخَ حدثنا جَرِیرٌ یَعْنِی بن حَازِمٍ حدثنا غَیْلَانُ بن جَرِیرٍ عن أبی قَیْسِ بن رِیَاحٍ عن أبی هُرَیْرَهَ عن النبی(ص) أَنَّهُ قال من خَرَجَ من الطَّاعَهِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَهَ فَمَاتَ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً وَمَنْ قَاتَلَ تَحْتَ رَایَهٍ عِمِّیَّهٍ یَغْضَبُ لِعَصَبَهٍ أو یَدْعُو إلى عَصَبَهٍ أو یَنْصُرُ عَصَبَهً فَقُتِلَ فَقِتْلَهٌ جَاهِلِیَّهٌ وَمَنْ خَرَجَ على أُمَّتِی یَضْرِبُ بَرَّهَا وَفَاجِرَهَا ولا یتحاش من مُؤْمِنِهَا ولا یَفِی لِذِی عَهْدٍ عَهْدَهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَلَسْتُ منه.

۱۸۴۸ وحدثنی زُهَیْرُ بن حَرْبٍ حدثنا عبد الرحمن بن مَهْدِیٍّ حدثنا مَهْدِیُّ بن مَیْمُونٍ عن غَیْلَانَ بن جَرِیرٍ عن زِیَادِ بن رِیَاحٍ عن أبی هُرَیْرَهَ قال قال رسول اللَّهِ (ص) من خَرَجَ من الطَّاعَهِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَهَ ثُمَّ مَاتَ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً وَمَنْ قُتِلَ تَحْتَ رَایَهٍ عِمِّیَّهٍ یَغْضَبُ لِلْعَصَبَهِ وَیُقَاتِلُ لِلْعَصَبَهِ فَلَیْسَ من أُمَّتِی وَمَنْ خَرَجَ من أُمَّتِی على أُمَّتِی یَضْرِبُ بَرَّهَا وَفَاجِرَهَا لَا یَتَحَاشَ من مُؤْمِنِهَا ولا یَفِی بِذِی عَهْدِهَا فَلَیْسَ مِنِّی.

صحیح مسلم ج ۳ ص ۱۴۷۶

بَاب وُجُوبِ مُلَازَمَهِ جَمَاعَهِ الْمُسْلِمِینَ عِنْدَ ظُهُورِ الْفِتَنِ وفی کل حَالٍ وَتَحْرِیمِ الْخُرُوجِ على الطَّاعَهِ وَمُفَارَقَهِ الْجَمَاعَهِ

کشتن کسانی که اختلاف بیندازند، جایز است (سند صحیح)

۱۸۵۲ حدثنی أبو بَکْرِ بن نَافِعٍ وَمُحَمَّدُ بن بَشَّارٍ قال بن نَافِعٍ حدثنا غُنْدَرٌ وقال بن بَشَّارٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَهُ عن زِیَادِ بن عِلَاقَهَ قال سمعت عَرْفَجَهَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ e یقول إنه سَتَکُونُ هَنَاتٌ وَهَنَاتٌ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ یُفَرِّقَ أَمْرَ هذه الْأُمَّهِ وَهِیَ جَمِیعٌ فَاضْرِبُوهُ بِالسَّیْفِ کَائِنًا من کان.

۱۸۵۲ وحدثنی عُثْمَانُ بن أبی شَیْبَهَ حدثنا یُونُسُ بن أبی یَعْفُورٍ عن أبیه عن عَرْفَجَهَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول من أَتَاکُمْ وَأَمْرُکُمْ جَمِیعٌ على رَجُلٍ وَاحِدٍ یُرِیدُ أَنْ یَشُقَّ عَصَاکُمْ أو یُفَرِّقَ جَمَاعَتَکُمْ فَاقْتُلُوهُ.

صحیح مسلم ج ۳ ص ۱۴۸۰، کِتَاب الْإِمَارَهِ، بَاب حُکْمِ من فَرَّقَ أَمْرَ الْمُسْلِمِینَ وهو مُجْتَمِعٌ

هرکس بخواهد خلیفه خود را عوض کند ، نزد خدا حجتی ندارد (سند معتبر)

وعن ربعی قال أتیت حذیفه لیالی سار الناس إلى عثمان فقال سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول من فارق الجماعه واستبدل الإماره لقی الله ولا حجه له

منهاج السنه النبویه ج ۸ ص ۳۵۲ ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیه الحرانی أبو العباس الوفاه: ۷۲۸ ، دار النشر : مؤسسه قرطبه – ۱۴۰۶ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم

المستدرک على الصحیحین ج ۳ ص ۴۵۵۸ ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاه: ۴۰۵ هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا

خروج بر حاکم در نزد صحابه ، در روایات اهل سنت

عمر: حتی اگر حاکم دینت را نقص کرد، صبر کن (سند صحیح)

سند روایت صحیح:

(۳۳۰۱۳)- [۳۴۲۷۵ ] حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ إبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْأَعْلَى، عَنْ سُوَیْدِ بْنِ غَفَلَهَ، قَالَ: قَالَ لِی عُمَرُ: یَا أَبَا أُمَیَّهَ، إنِّی لَا أَدْرِی لَعَلِّی أَنْ لَا أَلْقَاکَ بَعْدَ عَامِی هَذَا، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ وَإِنْ أُمِّرَ عَلَیْکَ عَبْدٌ حَبَشِیٌّ مُجَدَّعٌ، إنْ ضَرَبَکَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ حَرَمَکَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ أَرَادَ أَمْرًا یَنْتَقِصُ دِینَکَ، فَقُلْ: سَمْعٌ وَطَاعَهٌ، دَمِی دُونَ دِینِی، فَلَا تُفَارِقِ الْجَمَاعَهَ.

مصنف ابن أبی شیبه ج ۶ ص ۵۴۴.

(۳۰)- أنا خَلَفُ بْنُ أَیُّوبَ، أَخْبَرَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الأَعْلَى، عَنْ سُوَیْدِ بْنِ غَفَلَهَ، قَالَ: أَخَذَ عُمَرُ بِیَدِی، فَقَالَ:

«یَا أَبَا أُمَیَّهَ، إِنِّی وَاللَّهِ لا أَدْرِی لَعَلَّنَا لا نَلْتَقِی بَعْدَ یَوْمِنَا هَذَا، فَاتَّقِ رَبَّکَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ إِلَى یَوْمٍ تَلْقَاهُ، وَأَطِعِ الإِمَامَ، وَإِنْ کَانَ عَبْدًا حَبَشِیًّا مُجَدَّعًا، إِنْ ضَرَبَکَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ جَرَمَکَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ أَهَانَکَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ أَمَرَکَ بِأَمْرٍ یَنْقُصُ دِینَکَ، فَقُلْ: سَمْعًا وَطَاعَهً دَمِی دُونَ دِینِی، فَلا تُفَارِقِ الْجَمَاعَهَ».

الأموال لابن زنجویه، ج۱، ص۳۴ .

[۱۱] . حدثنا قَبِیصَهُ حدثنا بن عُیَیْنَهَ عن سُلَیْمَانَ الْأَحْوَلِ عن سَعِیدِ بن جُبَیْرٍ عن بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما أَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ بَکَى حتى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فقال اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَجَعُهُ یوم الْخَمِیسِ فقال ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال دَعُونِی فَالَّذِی أنا فیه خَیْرٌ مِمَّا تدعوننی إلیه .

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۳، ص ۱۱۱۱، ح۲۸۸۸، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.

[۱۲] . حدَّثَنَا شَبَابَهُ بْنُ سَوَّارٍ الْفَزَارِیُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ أَبِی سَلَمَهَ الْمَاجِشُونُ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: کَتَبَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ عَهْدَ الْخَلِیفَهِ مِنْ بَعْدِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَأَمَرَهُ أَنْ لا یُسَمِّیَ أَحَدًا، وَتَرَکَ اسْمَ الرَّجُلِ، قَالَ: فَأُغْمِیَ عَلَى أَبِی بَکْرٍ إِغْمَاءَهً، فَأَخَذَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ الْعَهْدَ فَکَتَبَ فِیهِ اسْمَ عُمَرَ، قَالَ: فَأَفَاقَ أَبُو بَکْرٍ، قَالَ: فَقَالَ: ” أَرِنَا الْعَهْدَ ” قَالَ: فَإِذَا فِیهِ اسْمُ عُمَرَ، فَقَالَ: ” مَنْ کَتَبَ هَذَا ” فَقَالَ عُثْمَانُ: أَنَا، فَقَالَ: ” رَحِمَکَ اللَّهُ، وَجَزَاکَ الْخَیْرَ، فَوَاللَّهِ لَوْ کَتَبْتَ نَفْسَکَ لَکُنْتَ لِذَلِکَ أَهْلا .

اللالکائی ، أبو القاسم هبه الله بن الحسن بن منصور (متوفاى۴۱۸هـ) ، شرح أصول اعتقاد أهل السنه والجماعه من الکتاب والسنه وإجماع الصحابه ، ج۷، ص۱۴۰۳، تحقیق : د. أحمد سعد حمدان ، ناشر : دار طیبه – الریاض – ۱۴۰۲هـ

العبدی ، الحسن بن عرفه (متوفاى۲۵۷هـ)، جزء ابن عرفه، ص۶۲، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الجبار الفریوائی، ناشر: دار الأقصى ـ الکویت، الطبعه: الأولى، ۱۹۸۵م.

برای اطلاع بیشتر در باره نحوه انتخاب عمر به آدرس ذیل مراجعه فرمایید:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1475

[13] . بخارى به نقل از خود عائشه مى‌نویسد:

عَنْ عَائِشَهَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَطَبَ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ وَقَالَ مَا تُشِیرُونَ عَلَىَّ فِی قَوْمٍ یَسُبُّونَ أَهْلِی مَا عَلِمْتُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُوءٍ قَطُّ.

عائشه از رسول خدا (ص) روایت مى کند که براى مردم سخنرانى نمودند؛ پس ستایش و ثناى خداوند کرده و فرمودند: در مورد گروهى که خانواده من (عائشه در قضیه افک) را دشنام مى‌دهند و من در گذشته از ایشان هیچ بدى ندیده‌ام، چه نظرى را به من پیشنهاد مى کنید؟

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۸۳، ح ۶۹۳۶، کِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْکِتَابِ وَالسُّنَّهِ، بَاب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى « وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه ـ بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

بخارى، در باره کسانى که به عائشه تهمت زدند، مى‌نویسد:

وقال عُرْوَهُ أَیْضًا لم یُسَمَّ من أَهْلِ الْإِفْکِ أَیْضًا إلا حَسَّانُ بن ثَابِتٍ وَمِسْطَحُ بن أُثَاثَهَ وَحَمْنَهُ بِنْتُ جَحْشٍ فی نَاسٍ آخَرِینَ لَا عِلْمَ لی بِهِمْ غیر أَنَّهُمْ عُصْبَهٌ کما قال الله تَعَالَى وَإِنَّ کِبْرَ ذلک یُقَالُ له عبد اللَّهِ بن أُبَیٍّ بن سَلُولَ.

عروه نقل مى کند که کسى از اهل افک (تهمت زننده‌گان به عائشه) نام برده نشده؛ جز حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنه دختر جحش. مردم دیگرى نیز بودند که من چیزى نمى دانم؛ جز آنکه آن‌ها یک گروه (عصبه) بودند؛ همانگونه که خداوند عزوجل فرموده است؛ اگر چه کسى که این قضیه را بزرگ جلوه داده، نامش عبد الله بن أبى سلول بوده.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۵۱۸، ح۳۹۱۰، کِتَاب الْمَغَازِی، بَاب حدیث الْإِفْکِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه ـ بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

اجرای حد قذف بر صحابه

در مصادر اهل سنت، روایاتى وارد شده است که رسول خدا بعد از نزول آیه برائت عائشه، تهمت زنندگان را حد قذف زد؛ از جمله حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثه و حمنه بن جحش.

قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت در این باره مى‌نویسد:

المشهور من الأخبار والمعروف عند العلماء أن الذی حد حسان ومسطح وحمنه ولم یسمع بحد لعبد الله بن أبی روى أبو داود عن عائشه رضی الله عنها قالت: لما نزل عذری قام النبی صلى الله علیه وسلم فذکر ذلک وتلا القرآن فلما نزل من المنبر أمر بالرجلین والمرأه فضربوا حدهم وسماهم: حسان بن ثابت ومسطح بن أثاثه وحمنه بنت جحش وفی کتاب الطحاوی ثمانین ثمانین قال علماؤنا وإنما لم یحد عبد الله بن أبی لأن الله تعالى قد أعد له فی الآخره عذابا عظیما فلو حد فی الدنیا لکان ذلک نقصا من عذابه فی الآخره وتخفیفا عنه.

دیدگاه معروف علما این است و روایات مشهور نیز دلالت که رسول خدا، حسان، مسطح و حمنه را حد زده است و شنیده نشده است که عبد الله بن أبى را نیز حد زده باشد.

ابوداود از عائشه نقل کرده است که وقتى عذر (پاک بودن) من نازل شد، رسول خدا ایستاد،‌ این مطلب را یاد‌آور شد و قرآن خواند، وقتى از منبر پایین آمد، دستور داد که دو مرد و یک زن را حد بزنند و حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثه وحمنه بن ججش را نام برد.

در کتاب طحاوى آمده است که به هر کدام هشتاد ضربه شلاق زدند، دانشمندان ما گفته‌اند که عبد الله بن أبى را حد نزد؛ زیرا خداوند وعده داده است که او را در آخرت عذاب سختى نماید و اگر در این دنیا حد زده مى‌شد، از عذاب قیامت او کاسته مى‌شود و تخفیفى براى او بود.

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۲، ص۲۰۱، ناشر: دار الشعب – القاهره.

البته این گفته او که «چون قرار است در آخرت عبد الله بن أبى عذاب سختى شود؛ پس رسول خدا (ص‌‌) او را حد نزده است» سخنى است نسنجیده؛ زیرا پیامبر (ص) مامور به اجراى حدود الهى بودند و ترک حدود، خود یکى از گناهان کبیره است! و به همین جهت، پیامبر (ص) حتى رجم یهود را به خاطر زنا، ترک نکردند! چه رسد به یک منافق از مسلمانان!

بنابراین یا عبد الله بن أبى را نیز حد زده است که این وجه دلیلى ندارد، یا او جزء تهمت زنندگان نبوده است؛ بلکه اهل سنت خواسته‌اند که ثابت کنند که تهمت زنندگان به عائشه منافق بوده‌اند نه از بزرگان اصحاب.

آلوسى نیز مى‌گوید:

وفی البحر أن المشهور حدّ حسان ومسطح وحمنه.

مشهور این است که رسول خدا (ص)؛ حسّان، مسطح و حمنته را حد زده است.

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱۸، ص۱۱۶، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

و ابن حزم اندلسى مى‌گوید:

فَبَعْدَ نُزُولِ هذه الْآیَهِ جَلَدَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم مِسْطَحَ بن أُثَاثَهَ وَحَسَّانَ بن ثَابِتٍ وَحَمْنَهَ بِنْتَ جَحْشٍ.

بعد از نزول این آیه رسول خدا (ص)؛ مسطح بن أثاثه، حسّان بن ثابت، وحمنه بنت حجش را تازیانه زد.

إبن حزم الأندلسی الظاهری، ابومحمد علی بن أحمد بن سعید (متوفای۴۵۶هـ)، المحلی، ج۱۱، ص۱۳۰، تحقیق: لجنه إحیاء التراث العربی، ناشر: دار الآفاق الجدیده ـ بیروت.

حسان بن ثابت، همان کسى است که در زمان جاهلیت شاعر انصار بود و در زمان اسلام «شاعر رسول الله» لقب گرفت.

بخارى در صحیح خود مى‌نویسد:

حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ حدثنا شُعْبَهُ عن عَدِیِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ رضی الله عنه قال قال النبی صلى الله علیه وسلم لِحَسَّانَ اهْجُهُمْ أو هَاجِهِمْ وَجِبْرِیلُ مَعَکَ.

براء بن عازب گفته است که رسول خدا به حسّان گفت: هجو کن (جواب کسانى را که شعرهاى زشت در باره رسول خدا مى‌سرودند با شعر بده) جبرئیل با تو است.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۷۶، ح۳۰۴۱، کِتَاب بَدْءِ الْخَلْقِ، بَاب ذِکْرِ الْمَلَائِکَهِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه ـ بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

و أبوداود در مسند خود نقل مى‌کند:

حدثنا محمد بن سُلَیْمَانَ الْمِصِّیصِیُّ لُوَیْنٌ ثنا بن أبی الزِّنَادِ عن أبیه عن عُرْوَهَ وَهِشَامٍ عن عُرْوَهَ عن عَائِشَهَ رضی الله عنها قالت کان رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَضَعُ لِحَسَّانَ مِنْبَرًا فی الْمَسْجِدِ فَیَقُومُ علیه یَهْجُو من قال فی رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِنَّ رُوحَ الْقُدُسِ مع حَسَّانَ ما نَافَحَ عن رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم.

عروه از عائشه نقل کرده است که رسول خدا براى حسّان منبرى در مسجد نهاده بود؛ پس او روى منبر مى‌نشست و کسانى را که پیامبر خدا را هجو کرده بودند، هجو مى‌کرد. پس رسول خدا (ص) فرمود: روح القدس (جبرئیل) با حسّان است، زمانى که از رسول خدا پشتیبانى مى‌کرد.

السجستانی الأزدی، سلیمان بن الأشعث ابوداود (متوفای ۲۷۵هـ)، سنن أبی داود، ج۴، ص۳۰۴، ح۵۰۱۵، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر؛

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۱، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله ـ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م؛

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۴، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل ـ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲هـ ـ ۱۹۹۲م.

مسطح بن أثاثه نیز از کسانى که در جنگ بدر حضور داشته و همراه پدرش در همان سال‌هاى نخست ایمان آورده و قطعا جزء سابقون الأولون است؛ چناچه در صحیح بخارى آمده است:

بَاب تَسْمِیَهُ من سُمِّیَ من أَهْلِ بَدْرٍ فی الْجَامِعِ الذی وَضَعَهُ أبو عبد اللَّهِ على حُرُوفِ الْمُعْجَمِ… مَعْنُ بن عَدِیٍّ الْأَنْصَارِیُّ مِسْطَحُ بن أُثَاثَهَ بن عَبَّادِ بن الْمُطَّلِبِ بن عبد مَنَافٍ مِقْدَادُ بن عَمْرٍو الْکِنْدِیُّ….

باب نام‌هاى کسانى از اهل بدر که ابو عبد الله (بخاری) در کتاب الجامع (صحیح بخاری) به ترتیب حروف الفبا مرتب کرده است… معن بن عدى انصارى، مسطح بن أثاثه بن عباد بن المطلب بن عبد مناف، مقداد بن عمرو کندى و

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۴۷۷، کِتَاب الْمَغَازِی، بَاب تَسْمِیَهُ من سُمِّیَ من أَهْلِ بَدْرٍ…، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه ـ بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

و ابن تیمیه حرانى مى‌نویسد:

فان الذین قذفوا عائشه أم المؤمنین کان فیهم مسطح بن اثاثه وکان من أهل بدر.

از کسانى به عائشه تهمت زنا زدند، مسطح بن أثاثه بود که او در جنگ بدر نیز حضور داشته است.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای ۷۲۸ هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، ج۷، ص۴۸۷، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبه ابن تیمیه، الطبعه: الثانیه.

[۱۴] . عن عَائِشَهَ قالت لقد نَزَلَتْ آیَهُ الرَّجْمِ وَرَضَاعَهُ الْکَبِیرِ عَشْرًا وَلَقَدْ کان فی صَحِیفَهٍ تَحْتَ سَرِیرِی فلما مَاتَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم وَتَشَاغَلْنَا بِمَوْتِهِ دخل دَاجِنٌ فَأَکَلَهَا. ( حسن ) (تعلیق على ابن ماجه).

صحیح سنن إبن ماجه، ج۲ ، ص۱۴۸

[۱۵] . حدثنا محمد بن عَمْرِو بن خَالِدٍ الْحَرَّانِیُّ حدثنی أبی ثنا بن لَهِیعَهَ عن أبی الأَسْوَدِ عن عُرْوَهَ قال أبو بَکْرٍ الصِّدِّیقُ اسْمُهُ عبد اللَّهِ بن عُثْمَانَ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن کَعْبِ بن سَعْدِ بن تَیْمِ بن مُرَّهَ شَهِدَ بَدْرًا مع رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم وَأُمُّ أبی بَکْرٍ رضی اللَّهُ عنه أُمُّ الْخَیْرِ سَلْمَى بنتُ صَخْرِ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن کَعْبِ بن سَعْدِ بن تَیْمِ بن مُرَّهَ بن کَعْبِ بن لُؤَیِّ بن غَالِبِ بن فِهْرِ بن مَالِکٍ.

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج ۱ ص ۵۱، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م.

رواه الطبرانی وإسناده حسن.

الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفاى ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج ۹ ص ۴۰، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷هـ.

این روایت ثابت می‌کند که پدر ابوبکر با دختر برادر خود ازدواج کرده است که قطعا ازدواجی است حرام و غیر شرعی و حتی در زمان جاهلیت نیز چنین ازدواج‌هایی سابقه نداشته است.

تعدادی از بزرگان اهل سنت تصریح کرده‌اند که مادر ابوبکر دختر عموی او بوده است:

وأمه : أم الخیر سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مره بن کعب , وهی ابنه عم أبی بکر الصدیق .

إبن منده الأصبهانی ، أبو عبد الله محمد بن إسحق (متوفاى۳۹۵هـ) ، فتح الباب فی الکنى والألقاب ، ج ۱ ص ۱۰۷، تحقیق : أبو قتیبه نظر محمد الفاریابی ، ناشر : مکتبه الکوثر – السعودیه – الریاض ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۷هـ – ۱۹۹۶م.

قلت لابن داب من أم أبی بکر فقال أم الخیر هذا اسمها وهی ابنه عم أبی بکر.

الأنصاری ، أبو عبد الله محمد بن علی بن أحمد بن حدیده (متوفاى۱۳۸۱هـ)، المصباح المضیء فی کتاب النبی الأمی ورسله إلى ملوک الأرض من عربی وعجمی، ج ۱ ص ۳۲، تحقیق : محمد عظیم الدین ، ناشر : عالم الکتب – بیروت – ۱۴۰۵هـ.

در باره نسب عمر و معاویه که بحث زیاد است و دوستان به مقالات اختصاصی در سایت‌های مختلف مراجعه فرمایند.

[۱۶] . پیش از این در طرح سؤال چهارم، مدارک این مطلب به تفصیل ارائه شد.

[۱۷] . الرابع أن الله قد اخبر انه سیجعل للذین آمنوا وعملوا الصالحات ودا وهذا وعد منه صادق ومعلوم أن الله قد جعل للصحابه موده فی قلب کل مسلم لا سیما الخلفاء رضی الله عنهم لَا سِیَّمَا أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ؛ فَإِنَّ عَامَّهَ الصَّحَابَهِ وَالتَّابِعِینَ کَانُوا یَوَدُّونَهُمَا، وَکَانُوا خَیْرَ الْقُرُونِ. وَلَمْ یَکُنْ کَذَلِکَ عَلِیٌّ، فَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ الصَّحَابَهِ وَالتَّابِعِینَ کَانُوا یُبْغِضُونَهُ وَیَسُبُّونَهُ وَیُقَاتِلُونَهُ.

چهارم: خداوند خبر داده است: «مسلّماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!» و روشن است که خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛ به ویژه خلفا و به ویژه ابوبکر و عمر؛ چرا که تمام صحابه و تابعین این دو نفر را دوست داشتند و (آن زمان) بهترین قرن‌ها بود. اما در باره على این چنین نبود؛ زیرا بسیارى از صحابه و تابعین بغض على را در دل داشتند، او را سب مى‌کردند و با او مى‌جنگیدند.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى ۷۲۸ هـ)، منهاج السنه النبویه، ج۷، ص ۱۳۷ـ۱۳۸، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶هـ.

از کلام ابن تیمیه دو مطلب استفاده مى‌شود:

  1. امیرمؤمنان علیه السلام مؤمن نبود و عمل صالح انجام نداده بود؛ به همین خاطر خداوند محبت او را دل‌هاى صحابه و تابعین قرار ندارد؛ با این که در قرآن وعده داده محبت مؤمنان را در دل همگان قرار دهد؛
  2. بسیارى از صحابه و تابعین، بغض على بن أبى طالب علیه السلام را در دل داشتند، به آن حضرت فحش مى‌دادند و با او مى‌جنگیدند.

برای اطلاع بیشتر در این زمینه به آدرس ذیل مراجعه فرمایید :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15825

[18] . برای اطلاع از این موارد مقاله ذیل را با دقت بخوانید:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=154

[19] . عمرو بن أبى عاصم در کتاب السنه خود مى‌نویسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَ نَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَهَ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): …

وَخَرَجَ النَّاسُ فِی غَزْوَهِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: أَخْرُجُ مَعَکَ، قَالَ: «لا»، قَالَ: فَبَکَى، قَالَ: «أَفَلا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی».

ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل مى‌کند که مردم به جنگ تبوک رفتند، على (ع) به رسول خدا (ص) عرض کرد، من هم با شما خارج شوم؟ فرمود: خیر . ابن عباس گفت: پس على (ع) گریه کرد. رسول خدا فرمود: آیا راضى نمى‌شوى که منزلت تو براى من همانند منزلت هارون براى موسى باشد، جز این که تو پیامبر نیستى و این که تو بعد از من ، جانشین من در میان همه مؤمنان هستی؟

الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفاى۲۴۲هـ)، السنه، ج ۲، ص۶۰۳ ، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ.

نسائى در خصائص امیرمؤمنان علیه السلام، با همان سند و با این تعبیر نقل کرده است:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَضَّاحُ ، وَهُوَ أَبُو عَوَانَهَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ، قَالَ: ” إِنِّی لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ… .

وَخَرَجَ بِالنَّاسِ فِی غَزْوَهِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: أَخْرُجُ مَعَکَ؟ فَقَالَ: لا، فَبَکَى، فَقَالَ: أَمَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ؟ ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ خَلِیفَتِی، یَعْنِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى۳۰۳ هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج ۱، ص۵۰ ، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبه المعلا – الکویت الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ هـ.

بررسی سند روایت:

عمرو بن أبی عاصم:

عمرو بن الضحاک، نویسنده کتاب، هر چند که به اندازه پسرش (احمد بن عمرو بن الضحاک، نویسنده الآحاد والمثانی) مشهور نیست؛ ولى او از اساتید ابن ماجه قزوینى است و بزرگان اهل سنت او را توثیق کرده‌اند.

ابن حجر عسقلانى در شرح حال او مى‌نویسد:

عمرو بن الضحاک بن مخلد البصری ولد أبی عاصم النبیل ثقه کان على قضاء الشام من الحادیه عشره مات سنه اثنتین وأربعین ق .

عمرو بن الضحاک، ثقه است و از سال یازدهم (قرن سوم) قاضى شام بوده است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج۱ ص۴۲۳، رقم:۵۰۵۲ ، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.

و ابن حبان شافعى در باره او مى‌گوید:

عمرو بن أبى عاصم النبیل یروى عن أبیه ثنا عنه محمد بن الحسن بن قتیبه وغیره من شیوخنا کان على قضاء الشام مستقیم الحدیث.

عمرو بن أبى عاصم، که از پدرش روایت شنیده ، محمد بن الحسن و دیگر بزرگان ما از او روایت نقل کرده‌اند و قاضى شام بوده، احادیثش درست است.

التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى۳۵۴ هـ)، الثقات، ج ۸ ص ۴۸۶، رقم: ۱۴۵۸۰، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعه: الأولى، ۱۳۹۵هـ – ۱۹۷۵م.

محمد بن المثنى :

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را این چنین مى‌ستاید:

محمد بن المثنى أبو موسى العنزی الحافظ عن بن عیینه وعبد العزیز العمی وعنه الجماعه وأبو عروبه والمحاملی ثقه ورع مات ۲۵۲ ع .

محمد بن موسى، حافظ (کسى که یک صد هزار حدیث حفظ است)، ثقه و پرهیزگار بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۲ ص۲۱۴، رقم: ۵۱۳۴ ، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.

ابن حجر در باره او مى‌گوید:

محمد بن المثنى بن عبید العنزی بفتح النون والزای أبو موسى البصری المعروف بالزمن مشهور بکنیته وباسمه ثقه ثبت من العاشره وکان هو وبندار فرسی رهان وماتا فی سنه واحده ع .

محمد بن المثنى، ثقه و استوار بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج۱ ، ص۵۰۵، رقم: ۶۲۶۴ ، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.

یحیى بن حماد:

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى در شرح حال او مى‌نویسد:

یحیى بن حماد الشیبانی مولاهم ختن أبی عوانه وراویته له عن عکرمه بن عمار وشعبه وعنه البخاری والدارمی والکدیمی ثقه متأله توفی ۲۱۵ خ م ت س ق

یحیى بن حماد از عکرمه بن عمار و شعبه روایت شنیده و بخارى، دارمى و کدیمى از او نقل کرده، مورد اعتماد و خدا شناس بود.

الکاشف ج۲ ص۳۶۴، رقم: ۶۱۵۸

ابن حجر عسقلانى مى‌گوید:

یحیى بن حماد بن أبی زیاد الشیبانی مولاهم البصری ختن أبی عوانه ثقه عابد من صغار التاسعه مات سنه خمس عشره خ م خد ت س ق .

یحیى بن حماد، مورد اعتماد و عابد بود.

تقریب التهذیب ج۱ ص۵۸۹، رقم:‌۷۵۳۵

أَبُو عَوَانَهَ، وضّاح بن عبد الله

از روات، بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را «ثقه» و «متقن» مى‌داند:

وضاح بن عبد الله الحافظ أبو عوانه الیشکری مولى یزید بن عطاء سمع قتاده وابن المنکدر وعنه عفان وقتیبه ولوین ثقه متقن لکتابه توفی ۱۷۶ ع

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۲ ص۳۴۹، رقم:۶۰۴۹، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.

ابن حجر نیز مى‌نویسد:

وضاح بتشدید المعجمه ثم مهمله الیشکری بالمعجمه الواسطی البزاز أبو عوانه مشهور بکنیته ثقه ثبت من السابعه مات سنه خمس أو ست وسبعین ع

وضاح، ثقه، استوار و از طبقه هفتم روات بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب،ج۱، ص۵۸۰، رقم: ۷۴۰۷، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.

أَبِو بَلْجٍ، یحیى بن سلیم بن بلج:

مزى در تهذیب الکمال مى‌نویسد:

أبو بلج الفزاری الواسطی، ویُقال: الکوفی، وهو الکبیر، اسمه: یحیى بن سلیم بن بلج

قال إسحاق بن منصور، عن یحیى بن مَعِین: ثقه. وکذلک قال محمد بن سعد، والنَّسَائی، والدار قطنی. وقَال البُخارِیُّ: فیه نظر. وَقَال أبو حاتم: صالح الحدیث، لا بأس به.

ابوبلج فزارى، اسحاق بن منصور از یحیى بن معین نقل کرده است که او «ثقه» است، همچنین محمد بن سعد، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند. بخارى گفته: در او اشکال است، ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و در خود او اشکالى نیست.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال،ج۳۳، ص۱۶۲، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.

ذهبى در کتاب الکاشف در باره او مى‌نویسد:

أبو بلج الفزاری یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم عن أبیه وعمرو بن میمون الأودی وعنه شعبه وهشیم وثقه بن معین والدارقطنی وقال أبو حاتم لا بأس به وقال البخاری فیه نظر ۴

یحیى بن سلیم، یحیى بن معین و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند،‌ ابوحاتم گفته: اشکالى در او نیست و بخارى گفته: در او اشکالى است.

الکاشف ج۲ ص۴۱۴، رقم:۶۵۵۰

و ابن حجر در لسان المیزان مى‌گوید:

یحیى بن سلیم ان أبو بلج الفزاری عن عمرو بن میمون وعنه شعبه وهشیم وثقه بن معین والنسائی والدارقطنی.

یحیى بن معین، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند.

لسان المیزان ج۷ ص۴۳۲، رقم:۵۲۰۹

و در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته؛ اما گفته است که برخى وقت‌ها اشتباه مى‌کرده:

أبو بلج بفتح أوله وسکون اللام بعدها جیم الفزاری الکوفی ثم الواسطی الکبیر اسمه یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم أو بن أبی الأسود صدوق ربما أخطأ من الخامسه ۴

ابو بلج، بسیار راستگو است؛ ولى گاهى اشتباه مى‌کرده است.

تقریب التهذیب ج۱ ص۶۲۵، رقم: ۸۰۰۳.

عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:

عمرو بن میمون الأودی عن عمر ومعاذ وعنه زیاد بن علاقه وأبو إسحاق وابن سوقه کثیر الحج والعباده وهو راجم القرده مات ۷۴ ع

عمرو بن میمیون، زیاد به حج مى‌رفت و اهل عبادت بود، او همان کسى است که میمون را سنگسار کرد.

الکاشف ج۲ ص۸۹، رقم: ۴۲۳۷

عمرو بن میمون الأودی أبو عبد الله ویقال أبو یحیى مخضرم مشهور ثقه عابد نزل الکوفه مات سنه أربع وسبعین وقیل بعدها ع.

عمرو بن میمون که به او أبویحیى گفته مى‌شود، مخضرم (کسى که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده)، مشهور، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.

تقریب التهذیب ج۱ ص۴۲۷، رقم:۵۱۲۲.

قضیه سنگسار کردن میمون در جاهلیت را بخارى در صحیح خود نقل کرده است:

حدثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ حدثنا هُشَیْمٌ عن حُصَیْنٍ عن عَمْرِو بن مَیْمُونٍ قال رأیت فی الْجَاهِلِیَّهِ قِرْدَهً اجْتَمَعَ علیها قِرَدَهٌ قد زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ.

نعیم بن حماد از هشیم بن حصین از عمرو بن میمون روایت کرده است که وی گفت: در جاهلیت، میمونی را دیدم که زنا کرده بود، پس گروهی از میمون ها دور وی جمع شده و او را سنگسار کردند؛ من نیز به همراه ایشان او را سنگسار کردم !!!

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحیح البخاری،ج۳، ص۱۳۹۷، ح۳۶۳۶، کتاب مناقب الأنصار، باب القسامه فی الجاهلیه، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.

ابْنِ عَبَّاسٍ

صحابى.

نتیجه آن که سند روایت، هیچ اشکالى ندارد و خلافت و جانشینى امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت مى‌کند.

برای اطلاع بیشتر به آدرس ذیل مراجعه فرمایید :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15444

[20] . روایت اول:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثنا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَهَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُفَضَّلٍ، حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الأَحْمَرُ، عَنْ هِلالٍ أَبِی أَیُّوبَ الصَّیْرَفِیِّ، عَنْ أَبِی کَثِیرٍ الأَنْصَارِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): انْتَهَیْتُ لَیْلَهَ أُسْرِیَ بِی إِلَى السِّدْرَهِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِیَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ بِثَلاثٍ:

«أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ، وَسَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِیمِ».

عبد الله بن سعد گوید: رسول خدا (ص) فرمود: هنگامی که در شب معراج به سدره المنتهی رسیدم، خداوند به من در باره علی (ع) سه چیز وحی کرد:

به راستی که او پیشوای پرهیزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفیدان به سوی بهشت سرشار از نعمت خداوند است.

رَوَاهُ رَبَاحُ بْنُ خَالِدٍ، وَیَحْیَى بْنُ أَبِی کَثِیرٍ، عَنْ جَعْفَرٍ الأَحْمَرِ مِثْلَهُ،

وَرَوَاهُ غَسَّانُ، عَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَسْعَدَ،

وَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْحُسَیْنِ، عَنْ یَحْیَى بْنِ الْعَلاءِ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَهَ، عَنْ أَبِیهِ.

الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفاى۴۳۰هـ)، معرفه الصحابه ، ج ۳ ص ۱۵۸۷ ، تحقیق: عادل بن یوسف العزازی ، ناشر: دار الوطن للنشر.

بررسی سند روایت:

أبو جعفر محمد بن محمد بن أحمد بن عبد الله المقری البغدادی

۱۲۸۱ محمد بن محمد بن أحمد أبو جعفر المقرئ سکن البصره وحدث بها عن أبى شعیب الحرانی والحسن بن على المعمری والحسین بن الکمیت الموصلی وخلف بن عمرو العکبری والاحوص بن المفضل الغلابی حدثنا عنه الحسین بن على النیسابوری ومحمد بن على بن حبیب المتوثی وعیسى بن غسان ثلاثتهم بالبصره وأبو نعیم الأصبهانی وکان ثقه

تاریخ بغداد ، اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی الوفاه: ۴۶۳ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – –

تاریخ بغداد ج ۳ ص ۲۲۱

أبو جعفر محمد بن عبد الله بن سلیمان المطین الخضرمی

۶۸۲ مطین الحافظ الکبیر أبو جعفر محمد بن عبد الله بن سلیمان الحضرمی الکوفى رأى أبا نعیم … وقد صنف المسند وغیر ذلک وله تاریخ صغیر قال أبو بکر بن أبی دارم الحافظ کتبت عن مطین مائه ألف حدیث وسئل عنه الدارقطنی فقال ثقه جبل … وبکل حال فمطین ثقه مطلقا.

تذکره الحفاظ ج۲ ص۶۶۲

تذکره الحفاظ ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت ، الطبعه : الأولى

أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَهَ

۴۳۹ خ م د س ق أبو بکر بن أبی شیبه الحافظ عدیم النظیر الثبت النحریر عبد الله بن محمد بن أبی شیبه إبراهیم بن عثمان … وعنه أبو زرعه والبخاری ومسلم وأبو داود وابن ماجه وأبو بکر بن أبی عاصم وبقی بن مخلد والبغوی وجعفر الفریابی

قال أحمد أبو بکر صدوق هو أحب الی من أخیه عثمان وقال العجلی ثقه حافظ

وقال الفلاس ما رأیت احفظ من أبی بکر بن أبی شیبه وکذا قال أبو زرعه الرازی

وقال الخطیب کان أبو بکر متقنا حافظا صنف المسند والاحکام والتفسیر.

تذکره الحفاظ ج۲ ص۴۳۲

تذکره الحفاظ ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت ، الطبعه : الأولى

أحمد بن المفضل القرشی

۱۲۱۰۶ أحمد بن المفضل الکوفى أبو على یروى عن أسباط بن محمد ووکیع روى عنه یعقوب بن سفیان وأهل بلده وکان قدیم الموت

الثقات ج۸ ص۲۸

الثقات ، اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی ، دار النشر : دار الفکر – ۱۳۹۵ – ۱۹۷۵ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : السید شرف الدین أحمد

۸۸ أحمد بن المفضل الکوفی عن الثوری وإسرائیل وعنه الحنینی وأبو زرعه وطائفه شیعی صدوق د س

الکاشف ج۱ ص۲۰۳

الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته ، اسم المؤلف: حمد بن أحمد أبو عبدالله الذهبی الدمشقی ، دار النشر : دار القبله للثقافه الإسلامیه , مؤسسه علو – جده – ۱۴۱۳ – ۱۹۹۲ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : محمد عوامه

( أحمد بن المفضل .أبو علیّ الکوفیّ . عن : وکیع ، وأسیاط بن نصر . وعنه : یعقوب الفسویّ ، وأهل الکوفه . قال ابن حبّان : ثقه ، قدیم الموت .

تاریخ الإسلام ج۱۶ ص۵۴

تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی ، دار النشر : دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت – ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمرى

جعفر بن زیاد الأحمر

۹۴۰ جعفر بن زیاد الأحمر الکوفی صدوق یتشیع من السابعه مات سنه سبع وستین ل ت س .

تقریب التهذیب ج۱ ص۱۴۰

تقریب التهذیب ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الرشید – سوریا – ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : محمد عوامه

۶۷ جعفر بن زیاد الأحمر ت س عن بیان بن بشر صدوق شیعی قال ابن حبان هزل عن الثقات بأشیاء فی القلب منها وقواه غیره

ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله ، دار النشر : مکتبه المنار – الزرقاء – ۱۴۰۶ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : محمد شکور أمریر المیادینی

ذکر من تکلم فیه وهو موثق ج۱ ص۵۹

۲۲۰ جعفر بن زیاد الأحمر کوفى ثقه

معرفه الثقات ج۱ ص۲۶۸

معرفه الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم ، اسم المؤلف: أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح العجلی الکوفی نزیل طرابلس الغرب ، دار النشر : مکتبه الدار – المدینه المنوره – السعودیه – ۱۴۰۵ – ۱۹۸۵ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : عبد العلیم عبد العظیم البستوی.

قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل ، عَن أبیه : صالح الحدیث.

وَقَال عَباس الدُّورِیُّ وأبو بکر بن أَبی خیثمه ومحمد بن عثمان بن أَبی شَیْبَه ، عن یحیى بن مَعِین : ثقه ، زاد محمد : وکان من الشیعه.

تهذیب الکمال ج۵ ص۴۰

تهذیب الکمال ، اسم المؤلف: یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج المزی ، دار النشر : مؤسسه الرساله – بیروت – ۱۴۰۰ – ۱۹۸۰ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : د. بشار عواد معروف

هلال بن أیوب الصیرفی

۱۱۵۲۷ هلال الصیرفی أبو أیوب یروى عن أبى کثیر روى عنه جعفر الأحمر

الثقات ، اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی الوفاه: ۳۵۴ ، دار النشر : دار الفکر – ۱۳۹۵ – ۱۹۷۵ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : السید شرف الدین أحمد

الثقات ج ۷ ص ۵۷۲

۲۷۳۰ هلال بن أیوب الصیرفی ولیس بالوزان عن أبی کثیر روى عنه جعفر الأحمر

التاریخ الکبیر ج۸ ص۲۰۷

التاریخ الکبیر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل بن إبراهیم أبو عبدالله البخاری الجعفی ، دار النشر : دار الفکر ، تحقیق : السید هاشم الندوی.

أفلح مولی أبی أیوب ، أبو کثیر الأنصاری:

۵۴۹ أفلح مولى أبی أیوب الأنصاری أبو عبد الرحمن وقیل أبو کثیر مخضرم ثقه من الثانیه مات سنه ثلاث وستین م .

تقریب التهذیب ج۱ ص۱۱۴

تقریب التهذیب ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الرشید – سوریا – ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶ ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : محمد عوامه.

عبد الله بن أسعد بن زراره :

صحابی

[۲۱] . أبونعیم إصفهانی در کتاب معرفه الصحابه در شرح حال وهب بن حمزه می‌نویسد:

(۶۰۰۷)- [۶۵۴۱] حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْبَزَّارُ، وَأَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زُهَیْرٍ، قَالا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ کَرَامَهَ، ثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، ثنا یُوسُفُ بْنُ صُهَیْبٍ، عَنْ رُکَیْنٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ جَمْرَهَ (حمزه) قَالَ: صَحِبْتُ عَلِیًّا مِنَ الْمَدِینَهِ إِلَى مَکَّهَ، فَرَأَیْتُ مِنْهُ بَعْضَ مَا أَکْرَهُ، فَقُلْتُ: لَئِنْ رَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) لأَشْکُوَنَّکَ إِلَیْهِ، فَلَمَّا قَدِمْتُ لَقِیتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: رَأَیْتُ مِنْ عَلِیٍّ کَذَا وَکَذَا، فَقَالَ:

«لا تَقُلْ هَذَا، فَهُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِکُمْ بَعْدِی».

رکین از «وهب بن حمزه» نقل کرده که گفت: از مدینه تا مکه با على (علیه السّلام) همراه بودم. در این مسیر، کارهائى انجام داد که برای من خوشایند نبود، براى همین گفتم: وقتی پیش رسول خدا صلى الله علیه وآله برگشتم، از تو پیش آن حضرت شکایت خواهم کرد. وقتی به مدینه رسیدم، رسول خدا صلى الله علیه وآله ملاقات کردم و گفتم: از علی (علیه السلام) چنین و چنان دیدم؛ پس رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود:

این سخن را نگو؛ چرا که او بعد از من، بر همه مردم اولویت دارد.

الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفاى۴۳۰هـ)، معرفه الصحابه ، ج ۵ ص ۲۷۲۳ ، ح ۶۵۰۱ ، طبق برنامه الجامع الکبیر.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفاى ۱۰۳۱هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج ۴ ص ۳۵۷ ، ناشر: المکتبه التجاریه الکبری – مصر، الطبعه: الأولى، ۱۳۵۶هـ.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى۹۱۱هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج ۸ ص ۲۵۰ ، طبق برنامه الجامع الکبیر.

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفاى۹۷۵هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج ۱۱ ص ۲۸۱، ح۳۲۹۶۱ ، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م.

بررسی سند روایت:

ابونعیم إصفهانی:

أبو نعیم . أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران. الإمام الحافظ الثقه العلامه شیخ الإسلام أبو نعیم المهرانی الأصبهانی الصوفی الأحول سبط الزاهد محمد بن یوسف البناء وصاحب الحلیه.

وکان حافظا مبرزا عالی الإسناد تفرد فی الدنیا بشیء کثیر من العوالی وهاجر إلى لقیه الحفاظ . قال أبو محمد السمرقندی سمعت أبا بکر الخطیب یقول لم أر أحد أطلق علیه اسم الحفظ غیر رجلین أبو نعیم الأصبهانی وأبو حازم العبدویی.

ابونعیم، امام ، حافظ، مورد اعتماد، علامه و شیخ الإسلام، نوه محمد بن یوسف بناء و صاحب کتاب حلیه الأولیاء است.

او حافظ ماهر، دارای سند‌های کوتاه بود، روایات بسیاری با سند کوتاه را تنها او نقل کرده، حافظان برای ملاقات با او مهاجرت می‌کردند. ابومحمد سمرقندی گفته که از ابوبکر خطیب شنیدیم که می‌گفت: ندیدم کسی اسم «حافظ» را به صورت مطلق به کار ببرد ؛ مگر بر دو نفر:‌ أبونعیم إصفهانی و ابوحازم عبدوی.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج۱۷ ص۴۵۳ ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسه الرساله – بیروت ، الطبعه : التاسعه ، ۱۴۱۳هـ .

الطبرانی:

ذهبی در کتاب العبر در باره او می‌گوید:

وفیها الطبرانی الحافظ العلم مسند العصر أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب اللخمی فی ذی القعده بأصبهان وله مائه سنه وعشره أشهر .

وکان ثقه صدوقا واسع الحفظ بصیرا بالعلل والرجال والأبواب کثیر التصانیف… .

در آن سال (۳۶۰هـ) طبرانی از دنیا رفت، او حافظ (کسی که صد هزار حدیث حفظ است)، بلند آوازه، مسند زمان خود (کسی که در آن زمان مردم به او سند می‌دادند) در ذی القعده در شهر اصفهان از دنیا رفت؛ در حالی که صد سال و ده ماه عمر داشت .

او مورد اعتماد، راستگو، دارای حافظه سرشار، آشنا به علم رجال و ابواب حدیث بود و کتاب‌های زیادی نوشته است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، العبر فی خبر من غبر، ج ۲ ص ۳۲۱ ، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعه حکومه الکویت – الکویت، الطبعه: الثانی، ۱۹۸۴.

و در تذکره الحفاظ می‌نویسد:

الطبرانی الحافظ الامام العلامه الحجه بقیه الحفاظ أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی الطبرانی مسند الدنیا ولد سنه ستین ومائتین وسمع فی سنه ثلاث وسبعین.. وصنف أشیاء کثیره وکان من فرسان هذا الشأن مع الصدق والأمانه.

طبرانی، حافظ، پیشوا، علامه، حجت (کسی که سی‌صد هزار حدیث حفظ است) و بازمانه حافظان بود. کتاب‌های زیادی نوشت و یکی از پهلوانان علم حدیث بود ؛ با این که راستگو و أمانت‌دار نیز بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، تذکره الحفاظ، ج ۳ ص ۹۱۲، رقم: ۸۷۵ ، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى.

أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْبَزَّارُ:

بزار، صاحب مسند مشهور، بی‌نیاز از تعریف و تمجید و خود از بزرگان تاریخ اهل سنت است، ذهبی در باره او می‌نویسد:

البزار . الشیخ الإمام الحافظ الکبیر أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری البزار صاحب المسند الکبیر

بزار، شیخ، پیشوا، و حافظ بزرگ و صاحب مسند کبیر بود … .

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۱۳ ص ۵۵۴ ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسه الرساله – بیروت ، الطبعه : التاسعه ، ۱۴۱۳هـ .

و در دیگر کتاب خود می‌نویسد:

البزار الحافظ العلامه أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، تذکره الحفاظ، ج ۲ ص ۶۵۳، رقم: ۶۷۵ ، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى.

سیوطی نیز در باره او می‌نویسد:

۶۵۱ البزار الحافظ العلامه الشهیر أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری صاحب المسند الکبیر المعلل ..

بزار، حافظ و علامه پرآوازه ، صاحب کتاب مسند کبیر بود.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى۹۱۱هـ)، طبقات الحفاظ، ج ۱ ص ۲۸۹ ، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۳هـ.

أَحْمَدُ بْنُ زُهَیْرٍ التُّسْتَرِیُّ

از این جا در حقیقت روایت با دو سند نقل شده است، یکی از طریق بزار و دیگری از طریق أحمد بن زهیر تستری؛ هر چند که اثبات وثاقت أحمد بن بزار، برای اثبات صحت روایت کفایت می‌کند؛ اما در عین حال ما وضعیت أحمد بن زهیر تستری را نیز بررسی خواهیم کرد.

ذهبی در شرح حال او می‌نویسد:

التستری الحافظ الحجه العلامه الزاهد أبو جعفر أحمد بن یحیى بن زهیر أحد الاعلام… قال الحافظ أبو عبد الله بن منده ما رأیت فی الدنیا احفظ من أبی جعفر التستری.

تستری، حافظ، حجت (کسی که سی‌صد هزار حدیث حفظ است) علامه، پرهیزگار و یکی از مشاهیر بود. عبد الله بن منده گفته: من در دنیا کسی را قوی‌تر از ابوجعفر تستری در حفظ ندیدم.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، تذکره الحفاظ، ج ۲ ص ۷۵۷، رقم: ۷۵۹ ، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى.

و سیوطی در باره او می‌نویسد:

التستری الحافظ الحجه العلامه الزاهد أبو جعفر أحمد بن یحیى بن زهیر أحد الأعلام مکثر جود وصنف وقوى وضعف وبرع فی هذا الشأن حدث عنه ابن حبان والطبرانی . قال أبو عبد الله بن منده ما رأیت فی الدنیا أحفظ من أبی إسحاق بن حمزه وسمعته یقول ما رأیت فی الدنیا أحفظ من أبی جعفر التستری.

تستری، حافظ، حجت ، علامه و زاهد، یکی از مشاهیری که زیاد روایت نقل کرده است. او پرتلاش بود، کتاب نوشت، در باره قوت و ضعف روایت نظر می‌داد و پرهیزگار بود.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى۹۱۱هـ)، طبقات الحفاظ، ج ۱ ص ۳۲۱ ، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۳هـ.

مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ کَرَامَهَ

از روات بخاری، و سایر صحاح سته؛ مزی در تهذیب الکمال در باره او می‌نویسد:

رَوَى عَنه : البخاری ، وأبو داود ، والتِّرْمِذِیّ ، وابن ماجه… وأبو حاتم الرازی ، وَقَال : صدوق. وَقَال أبو العباس بن عقده : سمعت محمد بن عَبد الله بن سُلَیْمان ، وداود بن یحیى یقولان : کان صدوقا.

وَقَال أبو محمد عَبد الله بن علی بن الجارود : ذکرته لمحمد بن یحیى فأحسن القول فیه. وذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب الثقات .

بخاری، ابوداود، ترمذی إبن ماجه و همچنین ابوحاتم رازی از او روایت نقل کرده‌اند و ابوحاتم گفته ک او زیاد راستگو بود. ابن عقده گفته که از محمد بن عبد الله بن سلیمان و داود بن یحیى شنیدم که می‌گفتند: او بسیار راستگو بود.

عبد الله بن علی بن الجارود گفته: من از او در پیش محمد بن یحیی یاد کردم؛ پس سخنان بسیار خوبی در باره او گفت. ابن حبان نیز نام او را در زمره روات ثقه آورده است .

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج۲۶ ص۹۳ ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.

ذهبی در الکاشف می‌نویسد:

محمد بن عثمان بن کرامه العجلی مولاهم عن أبی أسامه وطبقته وعنه البخاری وأبو داود والترمذی وابن ماجه وابن صاعد والمحاملی وابن مخلد صاحب حدیث صدوق مات ۲۵۶ فی رجب خ د ت ق

محمد بن عثمان بن کرامه، از ابوأسامه و هم دوره‌های او روایت نقل کرده‌اند، بخاری، ابوداود، ترمذی و … از او روایت نقل کرده‌اند، او صاحب حدیث و بسیار راستگو بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۲ ص۲۰۰، رقم:۵۰۴۴ ، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.

و در سیر أعلام النبلاء از او با عنوان «امام، محدث و ثقه» یاد کرده است :

ابن کرامه خ د ت ق . الإمام المحدث الثقه أبو جعفر محمد بن عثمان بن کرامه… .

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۱۲ ص ۲۹۶ ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسه الرساله – بیروت ، الطبعه : التاسعه ، ۱۴۱۳هـ .

و إبن حجر عسقلانی نیز او را «ثقه» دانسته است :

محمد بن عثمان بن کرامه بفتح الکاف وتخفیف الراء الکوفی ثقه من الحادیه عشره مات سنه ست وخمسین خ د ت ق

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج۱ ص۴۹۶، رقم:۶۱۳۴ ، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.

عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى

راوی بعد عبید الله بن موسی است که او نیز در صحیح بخاری، مسلم و سایر صحاح سته روایت دارد. مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد:

وَقَال أبو بکر بن أَبی خیثمه ، عن یحیى بن مَعِین : ثقه. وَقَال معاویه بن صالح : سألت یحیى بن مَعِین عنه ، فقال : اکتب عنه فقد کتبنا عنه. وَقَال أبو حاتم : صدوق ، ثقه ، حسن الحدیث ، وأبو نعیم أتقن منه ، وعُبَید الله أثبتهم فی اسرائیل ، کان اسرائیل یأتیه فیقرأ علیه القرآن. وَقَال أحمد بن عَبد الله العجلی : ثقه ، وکان عالما بالقرآن ، رأسا فیه.

ابوبکر بن أبی خیثمه از یحیی بن معین نقل کرده که او ثقه بود. معاویه بن صالح گفته از یحیی بن معین در باره او سؤال کردم، گفت: روایاتی را که او نقل می‌کند، بنویسید؛ به درستی که من روایات او را نوشته‌ام. ابوحاتم گفته: بسیار راستگو و مورد اعتماد بود، أحادیث نیکو نقل کرده بود؛ اما ابونعیم از او استوارتر و عبید الله از او در روایتی که از اسرائیل نقل شده، قوی‌تر بود. اسرائیل پیش او می‌آمد و قرآن را برای او می‌خواند. احمد بن عبد الله عجلی گفته: ثقه، آگاه به علوم قرآنی و از سران این علم بود.

و در ادامه می‌نویسد:

روى له الجماعه.

تمام نویسندگان صحاح سته از او روایت نقل کرده‌اند.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج۱۹ ص۱۶۸ ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.

ابن حجر در باره او می‌نویسد:

عبید الله بن موسى بن باذام العبسی الکوفی أبو محمد ثقه کان یتشیع من التاسعه قال أبو حاتم کان أثبت فی إسرائیل من أبی نعیم واستصغر فی سفیان الثوری مات سنه ثلاث عشره على الصحیح ع

عبید الله بن موسی، مورد اعتماد و متمایل به شیعه بود ابوحاتم گفته: در روایت اسرائیل از أبونعیم قوی‌تر بود

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج۱ ص۳۷۵، رقم:۴۳۴۵ ، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.

و ذهبی در الکاشف می‌نویسد :

عبید الله بن موسى أبو محمد العبسی الحافظ أحد الأعلام على تشیعه وبدعته سمع هشام بن عروه وإسماعیل بن أبی خالد وابن جریج وعنه البخاری والدارمی وعبد والحارث بن محمد ثقه مات فی ذی القعده سنه ۲۱۳ ع .

او یکی از حافظان و مشاهیر به شمار می‌آید؛ با این که شیعه و بدعت‌گذار بود. بخاری، دارمی و … از او روایت نقل کرده‌اند ، ثقه بود و در ذی القعده سال ۲۱۳ از دنیا رفت.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۱ ص۶۸۷، رقم: ۳۵۹۳ ، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.

یُوسُفُ بْنُ صُهَیْبٍ

مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد:

قال إسحاق بن منصور عن یحیى بن مَعِین ، وأبو داود : ثقه . وَقَال أبو حاتم : لا بأس به. وَقَال النَّسَائی : لیس به بأس. وذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب”الثقات” .

إسحاق بن منصور به نقل از یحیی بن معین و ابوداود نوشته که او ثقه بود. ابوحاتم و نسائی گفته: هیچ اشکالی در او نیست. ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات آورده.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج۳۲ ص۴۳۴ ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.

ذهبی می‌گوید:

یوسف بن صهیب عن الشعبی وابن بریده وعنه القطان وأبو نعیم ثقه د ت س

یوسف بن صهیب از شعبی و ابن بریده روایت نقل کرده و ثقه بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۲ ص۳۹۹، رقم:۶۴۳۷ ، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.

ابن حجر در تقریب التهذیب می‌نویسد:

یوسف بن صهیب الکندی الکوفی ثقه من السادسه د ت س

یوسف بن صهیب ثقه و از طبق ششم روات بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج۱ ص۶۱۱، رقم:۷۸۶۸ ، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.

رکین بن الربیع:

رکین بن ربیع از ثقات تابعین و از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته است . مزی در تهذیب الکمال در باره او می‌نویسد:

قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل ، عَن أبیه ، وعثمان بن سَعِید الدارمی ، عن یحیى بن مَعِین ، والنَّسَائی : ثقه. وَقَال أبو حاتم : صالح .

روى له البخاری فی کتاب”الأدب”والباقون.

عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش و عثمان الدارمی از یحیی بن معین ونسائی نقل کرده است که او ثقه بود. ابوحاتم گفت: درستکار بود. بخاری در ادب المفرد و سایر نویسندگان صحاح سته ( ازجمله مسلم) از او روایت نقل کرده‌اند.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج۹ ص۲۲۵ ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.

ذهبی در الکاشف تصریح می‌کند که احمد بن حنبل او را توثیق کرده است :

رکین بن الربیع بن عمیله الفزاری عن أبیه وابن عمر وعنه حفیده الربیع بن سهل وشعبه ومعتمر وثقه أحمد م ع

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۱ ص۳۹۸، رقم:۱۵۸۸ ، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.

ابن حجر عسقلانی نیز او را «ثقه» دانسته است :

رکین بالتصغیر بن الربیع بن عمیله بفتح المهمله الفزاری أبو الربیع الکوفی ثقه من الرابعه مات سنه إحدى وثلاثین بخ م ۴

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج ۱ ص ۲۱۰، رقم: ۱۹۵۶ ، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.

وَهْبِ بْنِ حَمْزَهَ

آخرین راوی این روایت، وهب بن حمزه است که از أصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله و خود ناقل ماجرا است.

ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفاى۶۳۰هـ)، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج ۵ ص ۴۷۴ ، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶ م.

ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى ۵۹۷ هـ)، تلقیح فهوم أهل الأثر فی عیون التاریخ والسیر ، ج ۱ ص ۱۹۰، باب «تسمیه أصحاب الرسول (ص) ومن رآه… و ج ۱ ص ۲۲۳ ، باب «ذکر من روى عن رسول الله (ص) من جمیع أصحابه…» ، ناشر : شرکه دار الأرقم بن أبی الأرقم – بیروت ، الطبعه : الأولى، ۱۹۹۷م.

بنابراین سند این روایت کاملا صحیح است و هیچ اشکال و ایرادی بر ‌آن وارد نیست.

برای اطلاع بیشتر در باره سند و دلالت این روایت به آدرس ذیل مراجعه فرمایید:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=14176

[22] . روایت اول: عبد الله بن عباس

ابوداود طیالسى در مسند خود مى‌نویسد:

حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَهَ، عَنْ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ لِعَلِیٍّ:

«أَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی».

از إبن عباس نقل شده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله خطاب به على (علیه السلام) فرمود:

«تو ولى هر مؤمنى بعد از من هستی».

الطیالسی البصری، سلیمان بن داوود ابوداوود الفارسی (متوفاى۲۰۴هـ)، مسند أبی داوود الطیالسی،ج۱، ص۳۶۰، ح۲۷۵۲، ناشر: دار المعرفه – بیروت.

بررسی سند روایت

أَبُو عَوَانَهَ، وضّاح بن عبد الله

از روات، بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را «ثقه» و «متقن» مى‌داند:

وضاح بن عبد الله الحافظ أبو عوانه الیشکری مولى یزید بن عطاء سمع قتاده وابن المنکدر وعنه عفان وقتیبه ولوین ثقه متقن لکتابه توفی ۱۷۶ ع

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۲ ص۳۴۹، رقم:۶۰۴۹، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.

ابن حجر نیز مى‌نویسد:

وضاح بتشدید المعجمه ثم مهمله الیشکری بالمعجمه الواسطی البزاز أبو عوانه مشهور بکنیته ثقه ثبت من السابعه مات سنه خمس أو ست وسبعین ع

وضاح، ثقه، استوار و از طبقه هفتم روات بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب،ج۱، ص۵۸۰، رقم: ۷۴۰۷، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.

أَبِو بَلْجٍ، یحیى بن سلیم بن بلج:

مزى در تهذیب الکمال مى‌نویسد:

أبو بلج الفزاری الواسطی، ویُقال: الکوفی، وهو الکبیر، اسمه: یحیى بن سلیم بن بلج

قال إسحاق بن منصور، عن یحیى بن مَعِین: ثقه. وکذلک قال محمد بن سعد، والنَّسَائی، والدار قطنی. وقَال البُخارِیُّ: فیه نظر. وَقَال أبو حاتم: صالح الحدیث، لا بأس به.

ابوبلج فزارى، اسحاق بن منصور از یحیى بن معین نقل کرده است که او «ثقه» است، همچنین محمد بن سعد، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند. بخارى گفته: در او اشکال است، ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و در خود او اشکالى نیست.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال،ج۳۳، ص۱۶۲، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.

ذهبى در کتاب الکاشف در باره او مى‌نویسد:

أبو بلج الفزاری یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم عن أبیه وعمرو بن میمون الأودی وعنه شعبه وهشیم وثقه بن معین والدارقطنی وقال أبو حاتم لا بأس به وقال البخاری فیه نظر ۴

یحیى بن سلیم، یحیى بن معین و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند،‌ ابوحاتم گفته: اشکالى در او نیست و بخارى گفته: در او اشکالى است.

الکاشف ج۲ ص۴۱۴، رقم:۶۵۵۰

و ابن حجر در لسان المیزان مى‌گوید:

یحیى بن سلیم ان أبو بلج الفزاری عن عمرو بن میمون وعنه شعبه وهشیم وثقه بن معین والنسائی والدارقطنی.

یحیى بن معین، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند.

لسان المیزان ج۷ ص۴۳۲، رقم:۵۲۰۹

و در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته؛ اما گفته است که برخى وقت‌ها اشتباه مى‌کرده:

أبو بلج بفتح أوله وسکون اللام بعدها جیم الفزاری الکوفی ثم الواسطی الکبیر اسمه یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم أو بن أبی الأسود صدوق ربما أخطأ من الخامسه ۴

ابو بلج، بسیار راستگو است؛ ولى گاهى اشتباه مى‌کرده است.

تقریب التهذیب ج۱ ص۶۲۵، رقم: ۸۰۰۳.

بدیهى است که جمله بخارى «فیه نظر»، نمى‌تواند در برابر توثیقات بزرگان علم رجال اهل سنت، تضعیف محسوب شود و به صحت روایت ضرر بزند؛ چرا که بزرگانى همچون یحیى بن معین، دارقطنى، نسائى، محمد بن سعد و ابن أبى حاتم او را توثیق کرده‌اند و تضعیف بخارى در برابر توثیقات این بزرگان تاب مقاومت ندارد؛ چنانچه بدر الدین عینى در باره روایتى که از ابوالمنیب عبید الله بن عبد الله نقل شده است مى‌گوید:

فإن قلت: فی إسناده أبو المنیب عبید الله بن عبد الله، وقد تکلم فیه البخاری وغیره. قلت: قال الحاکم: وثقه ابن معین، وقال ابن أبی حاتم: سمعت أبی یقول: هو صالح الحدیث، وأنکر على البخاری إدخاله فی الضعفاء، فهذا ابن معین إمام هذا الشأن وکفى به حجه فی توثیقه إیاه.

اگر بگویى که در سند آن ابو المنیب عبید الله بن عبد الله است که بخارى و دیگران به او اشکال گرفته‌اند، مى‌گویم: حاکم گفته که ابن معین او را توثیق کرده، ابوحاتم گفته که از پدرم شنیدم که مى‌گفت: او صالح الحدیث است؛ اما بخارى منکر شده و او را در زمره ضعفاء آورده است؛ اما یحیى بن معین، پیشواى این کار (علم رجال) است، براى حجیت روایت، توثیق او، توسط یحیى بن معین کفایت مى‌کند.

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى ۸۵۵هـ)، عمده القاری شرح صحیح البخاری،ج۷، ص۱۱، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

وضعیت یحیى بن سلیم نیز تقریبا به همین صورت است، بخارى او را تضعیف کرده‌ ـ البته اگر بگوییم که «فیه نظر» تضعیف باشد ـ؛‌ اما یحیى بن معین و دیگر ائمه رجال اهل سنت او را توثیق کرده‌اند؛ پس بر طبق گفته آقاى بدر الدین عینى، تضعیف بخارى ارزشى ندارد و تنها توثیق یحیى بن معین، براى اثبات حجیت روایت کفایت مى‌کند.

حتى اگر فرض کنیم که اشکال بخارى تأثیر گذار باشد، بازهم روایت از حجیت ساقط نمى‌شود و حد اکثر یحیى بن سلیم مى‌شود «مختلف فیه» و روایت «مختلف فیه» از دیدگاه اهل سنت، دست‌کم داراى درجه «حسن» است و روایت حسن نیز از دیدگاه آن‌ها حجت است و در حجیت با روایت صحیح تفاوتى ندارد.

البانى وهابى نیز روایت یحیى بن سلیم را «حسن» دانسته است:

۱۱۸۸ – إسناده حسن ورجاله ثقات رجال الشیخین غیر أبی بلج واسمه یحیى بن سلیم بن بلج قال الحافظ صدوق ربما أخطأ.

سند روایت «حسن» است، تمام راویان آن ثقه و از راویان بخارى و مسلم هستند؛‌ غیر از أبوبلج که ابن حجر گفته او بسیار راستگو است؛ ولى گاهى اشتباه مى‌کرده.

ألبانی، محمد ناصر (متوفاى۱۴۲۰هـ)، ظلال الجنه،ج۱، ص۲۷، ج۲، ص۳۳۸، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الثالثه – ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۳م.

البته البانى روایت «أنت ولى کل مؤمن بعدی» را با همین سند، صحیح مى‌داند و صراحتا اعتراف مى‌کند که این روایت صحیح است که در ادامه به سخن او اشاره مى‌شود.

نتیجه آن که: یحیى بن سلیم از دیدگاه، یحیى بن معین، دارقطنى، ابن أبى‌حاتم، البانى و… موثق و روایتش «صحیح» و یا دست‌کم «حسن» است.

عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:

عمرو بن میمون الأودی عن عمر ومعاذ وعنه زیاد بن علاقه وأبو إسحاق وابن سوقه کثیر الحج والعباده وهو راجم القرده مات ۷۴ ع

عمرو بن میمیون، زیاد به حج مى‌رفت و اهل عبادت بود، او همان کسى است که میمون را سنگسار کرد.

الکاشف ج۲ ص۸۹، رقم: ۴۲۳۷

عمرو بن میمون الأودی أبو عبد الله ویقال أبو یحیى مخضرم مشهور ثقه عابد نزل الکوفه مات سنه أربع وسبعین وقیل بعدها ع.

عمرو بن میمون که به او أبویحیى گفته مى‌شود، مخضرم (کسى که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده)، مشهور، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.

تقریب التهذیب ج۱ ص۴۲۷، رقم:۵۱۲۲.

قضیه سنگسار کردن میمون در جاهلیت را بخارى در صحیح خود نقل کرده است:

حدثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ حدثنا هُشَیْمٌ عن حُصَیْنٍ عن عَمْرِو بن مَیْمُونٍ قال رأیت فی الْجَاهِلِیَّهِ قِرْدَهً اجْتَمَعَ علیها قِرَدَهٌ قد زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ.

نعیم بن حماد از هشیم بن حصین از عمرو بن میمون روایت کرده است که وی گفت: در جاهلیت، میمونی را دیدم که زنا کرده بود، پس گروهی از میمون ها دور وی جمع شده و او را سنگسار کردند؛ من نیز به همراه ایشان او را سنگسار کردم !!!

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحیح البخاری،ج۳، ص۱۳۹۷، ح۳۶۳۶، کتاب مناقب الأنصار، باب القسامه فی الجاهلیه، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.

ابْنِ عَبَّاسٍ

صحابى.

همین روایت را احمد بن حنبل و حاکم نیشابورى به صورت مفصل نقل کرده‌اند:

(۲۹۴۲)- [۳۰۵۲] حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَهَ، حَدَّثَنَا أَبُو بَلْجٍ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ، قَالَ: إِنِّی لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، إِذْ أَتَاهُ تِسْعَهُ رَهْطٍ، فَقَالُوا: یَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِمَّا أَنْ تَقُومَ مَعَنَا، وَإِمَّا أَنْ یُخْلُونَا هَؤُلَاءِ، قَالَ: فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: بَلْ أَقُومُ مَعَکُمْ، قَالَ: وَهُوَ یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قَبْلَ أَنْ یَعْمَى، قَالَ: فَابْتَدَءُوا فَتَحَدَّثُوا، فَلَا نَدْرِی مَا قَالُوا، قَالَ: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ، وَیَقُولُ: أُفْ وَتُفْ، وَقَعُوا فِی رَجُلٍ لَهُ عَشْرٌ، وَقَعُوا فِی رَجُلٍ، قَالَ لَهُ النَّبِیُّ (ص): ” لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا لَا یُخْزِیهِ اللَّهُ أَبَدًا، یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ “…

إِنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَأَنْتَ خَلِیفَتِی “. قَالَ: وَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ: “أَنْتَ وَلِیِّی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی“.

عمرو بن میمون مى‏گوید: با عبد اللَّه بن عباس نشسته بودم، افرادى که در نه گروه بودند نزد او آمدند و گفتند: یا برخیز و با ما بیا و یا شما ما را با ابن عباس تنها گذارید. این ماجرا زمانى بود که ابن عباس بینا بود و هنوز کور نشده بود. ابن عباس گفت: من با شما مى‏آیم [آنان به گوشه‏اى رفتند و] با ابن عباس مشغول گفت و گو شدند. من نمى‏فهمیدم چه مى‏گویند. پس از مدتى عبد اللَّه بن عباس در حالى که لباسش را تکان مى‏داد تا غبارش فروریزد آمد و گفت: اف و تف بر آنان، به مردى دشنام مى‏دهند و از او عیب‏جویى مى‏کنند که ده ویژگى براى اوست؛

[یک‏]- رسول‌خدا (ص) فرمود: «مردى را روانه میدان مى‏کنم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند هرگز خدا او را خوار نمى‏کند»… .

شایسته نیست که من بروم؛ مگر این که تو جانشین من باشى. ابن عباس مى‌گوید که رسول خدا صلی الله علیه وآله به على (علیه السلام) فرمود: تو بعد از من بر هر مؤمنى ولى هستى.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۸۵، ح۳۰۶۲، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م؛

مسند أحمد بن حنبل، ج۱، ص۳۰۵۳، ح۳۰۶۲، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر.؛

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۹۸، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م؛

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفاى۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل،ج۴۲، ص۱۰۰، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵؛

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه،ج۷، ص۳۳۹، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت؛

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، الإصابه فی تمییز الصحابه،ج۴، ص۵۶۸، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲هـ – ۱۹۹۲م.

حاکم نیشابورى متوفاى۴۰۵هـ بعد از نقل این روایت مى‌گوید:

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقه.

این روایت سندش صحیح است؛ ولى بخارى متوفاى۲۵۶هـ و مسلم به این صورت نقل نکرده‌اند.

النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۳، دار الکتب العلمیه ـ بیروت، الأولى، ۱۴۱۱هـ.

ذهبى متوفاى۷۴۸هـ نیز در تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته:

صحیح.

المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج۳، ص۱۳۴، کتاب معرفه الصحابه، باب ذکر اسلام امیر المؤمنین، طبعه مزیده بفهرس الأحادیث الشریفه، دارالمعرفه، بیروت،۱۳۴۲هـ.

ابن عبد البر قرطبى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:

قال أبو عمر رحمه الله هذا إسناد لا مَطْعَنٌ فیه لأحد لصحته وثقه نَقَلَتِه… .

ابو عمر (ابن عبد البر) گفته: این سندى است که هیچ کس حق اشکال به آن را ندارد؛ چرا که سند آن صحیح و تمام راویان آن موثق هستند.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى ۴۶۳هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب،ج۳ ص۱۰۹۱ ـ ۱۰۹۲، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲هـ.

حافظ ابوبکر هیثمى متوفاى۸۰۷ هـ نیز بعد از این روایت مى‌گوید:

رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحیح غیر أبی بلج الفزاری وهو ثقه وفیه لین.

این روایت را احمد و طبرانى متوفاى۳۶۰هـ در معجم کبیر و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کرده‌اند، راویان احمد همگى راویان صحیح بخارى متوفاى۲۵۶هـ هستند؛ غیر از أبى بلج فزارى که او نیز مورد اعتماد و در او اشکالى است.

الهیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۰، دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی ـ القاهره، بیروت ـ ۱۴۰۷هـ.

حتى البانى وهابى که روایت أبوبلج را در جاى دیگر «حسن» دانسته، در این جا تصحیح مى‌کند و مى‌گوید:

و أما قوله: «وهو ولی کل مؤمن بعدی». فقد جاء من حدیث ابن عباس، فقال الطیالسی ( ۲۷۵۲ ): حدثنا أبو عوانه عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عنه ” أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لعلی: ” أنت ولی کل مؤمن بعدی “.

و أخرجه أحمد (۱ / ۳۳۰ – ۳۳۱) ومن طریقه الحاکم (۳ / ۱۳۲ – ۱۳۳) و قال: «صحیح الإسناد»، و وافقه الذهبی، و هو کما قالا.

اما این گفته پیامبر (ص) که: «او ولى هر مؤمنى بعد از من است» از طریق ابن عباس نقل شده است. طیالسى گفته: ابوعوانه از ابوبلج از عمرو بن میمون از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا خطاب به على فرمود: تو ولى هر مؤمنى بعد از من هستى.

احمد نیز آن را نقل کرده و حاکم نیز از همین طریق آن را نقل کرده و گفته: سندش صحیح است، ذهبى نیز با نظر او موافقت کرده است. سند روایت همان گونه است است که حاکم و ذهبى گفته‌اند (صحیح است).

ألبانی، محمد ناصر (متوفاى۱۴۲۰هـ)، السلسله الصحیحه المجلدات الکامله، ج۵، ص۲۲۲، ذیل روایت: ۲۲۲۳

نتیجه این که: روایت «أَنْتَ وَلِیِّی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی» از دیدگاه بزرگانى همچون حاکم نیشابورى، شمس الدین ذهبى و على بن أبى بکر هیثمى، محمد ناصر البانى و… صحیح و تمام راویان آن ثقه هستند.

برای اطلاع بیشتر در باره سایر أسناد و دلالت روایت به آدرس ذیل مراجعه فرمایید:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=14213

[23] . روایت اول: ابوطاهر سلفى

ابوطاهر سلفى این روایت را با تعبیر «أنا دار الحکمه وعلی بابها» با سند صحیح نقل کرده و تمام راویان آن از دیدگاه اهل سنت موثق هستند :

(۴۸)- [۴۸ ] حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْکَشِّیُّ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الدَّوْسِیُّ، نَا شَرِیکٌ، عَنْ سَلَمَهَ بْنِ کُهَیْلٍ، عَنِ الصُّنَابِحِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ” أَنَا دَارُ الْحِکْمَهِ وَعَلِیٌّ بَابُهَا

السلفی، أبو طاهر (متوفاى ۵۷۶هـ)، الجزء الثالث من المشیخه البغدادیه لأبی طاهر السلفی، ص۱۶، ح۴۸، مصدر المخطوط: الأسکوریال، طبق برنامه جوامع الکم.

این کتاب را از آدرس ذیل می‌توانید دانلود کنید:

http://shamela.ws/index.php/book/30621

بررسی سند روایت:

إبراهیم بن عبد الله بن مسلم الکشی:

ذهبى در باره او مى‌گوید:

الکجی. الشیخ الإمام الحافظ المعمر شیخ العصر أبو مسلم إبراهیم بن عبدالله بن مسلم بن ماعز بن مهاجر البصری الکجی صاحب السنن

ولد سنه نیف وتسعین ومئه وثقه الدارقطنی وغیره وکان سریا نبیلا متمولا عالما بالحدیث وطرقه عالی الإسناد.

ابراهیم کجى، شیخ، امام و حافظ (کسى که بیش از یک صد هزار روایت حفظ بوده) بود، عمرش طولانى و استاد زمان خود بود. دار قطنى و دیگران او را توثیق کرده‌اند، بزرگ قوم، شریف و بزرگوار، سرمایه‌دار، آگاه به علم حدیث و طرق روایت او با سند‌هاى کوتاه بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۴۲۳، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسه الرساله – بیروت ، الطبعه : التاسعه ، ۱۴۱۳هـ .

محمد بن عبد الله بن الزبیر الدوسی:

ابن حجر در شرح حال او مى‌نویسد:

۶۰۱۷ محمد بن عبد الله بن الزبیر بن عمر بن درهم الأسدی أبو أحمد الزبیری الکوفی ثقه ثبت إلا أنه قد یخطىء فی حدیث الثوری.

محمد بن عبد الله زبیرى، ثقه و استوار بوده؛ مگر این که گاهى در روایتى از سفیان ثورى نقل کرده، دچار اشتباه شده است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۴۸۷، ناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م.

اشبتاه او در روایت از ثورى دلیل بر ضعف او و ضعف این روایت نمى‌شود؛ چرا که این روایت را از ثورى نقل نکرده است.

شمس الدین ذهبى او را این گونه ستوده است:

محمد بن عبد الله بن الزبیر بن عمر بن درهم الحافظ الکبیر المجود أبو أحمد الزبیری الکوفی مولى بنی أسد.

محمد بن عبد الله، حافظ بزرگ و کسى که خیلى خوب روایات را مى‌خواند، بود….

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج۹، ص۵۲۹، تحقیق: شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ.

شریک بن عبد الله بن الحارث بن شریک بن عبد الله:

از روات بخارى (تعلیقا) مسلم و سایر صحاح سته،‌ ذهبى در باره او مى‌گوید:

۲۲۷۶ شریک بن عبد الله أبو عبد الله النخعی القاضی أحد الأعلام عن زیاد بن علاقه وسلمه بن کهیل وعلی بن الأقمر وعنه أبو بکر بن أبی شیبه وعلی بن حجر وثقه بن معین وقال غیره سیء الحفظ وقال النسائی لیس به بأس هو أعلم بحدیث الکوفیین من الثوری قاله بن المبارک توفی ۱۷۷ عاش اثنتین وثمانین سنه خت ۴ م متابعه.

شریک بن عبد الله نخعى، از یکى سرشناسان بود، ابن معین او را توثیق کرده و گفته از نظر حافظه خوب نبود، نسائى گفته: اشکالى در او نیست او داناترین شخص به حدیث کوفى‌ها از ثورى بوده است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۱، ص۴۸۵، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.

سلمه بن کهیل:

۲۰۴۶ سلمه بن کهیل أبو یحیى الحضرمی من علماء الکوفه رأى زید بن أرقم وروى عن أبی جحیفه وعلقمه وعنه سفیان وشعبه ثقه له مائتا حدیث وخمسون حدیثا مات ۱۲۱ ع

سلمه بن کهیل، ثقه است و دویست و پنجاه حدیث از او (در صحاح سته) نقل شده است.

الکاشف ج۱، ص۴۵۴

أبو عبد الله الصنابحی:

۳۹۵۲ عبد الرحمن بن عسیله بمهملتین مصغر المرادی أبو عبد الله الصنابحی ثقه من کبار التابعین قدم المدینه بعد موت النبی صلى الله علیه وسلم بخمسه أیام.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج۱ ص۳۴۶، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.

شرح حال ابوطاهر سلفی:

از آن جائی که ممکن است کسى اشکال بگیرد که ما ابوطاهر سلفی و کتاب او را نمى‌شناسیم، در این جا به صورت کوتاه به معرفى و کتابش خواهیم پرداخت .

شمس الدین ذهبى در کتاب سیر أعلام النبلاء ، حدود ۳۰ صفحه در وصف او سخن گفته است که ما به اختصار برخى از کلمات او در سیایش ابوطاهر سلفی می‌آوریم:

السلفی . هو الإمام العلامه المحدث الحافظ المفتی شیخ الإسلام شرف المعمرین أبو طاهر أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن إبراهیم الأصبهانی الجروانی

قال الحافظ المنذری سمعت الحافظ بن المفضل یقول عده شیوخ الحافظ السلفی بأصبهان تزید على ست مئه نفس ومشیخته البغدادیه خمسه وثلاثون جزءا

وکان أوحد زمانه فی علم الحدیث وأعرفهم بقوانین الروایه والتحدیث… وقال أبو سعد السمعانی فی ذیله السلفی ثقه ورع متقن متثبت فهم حافظ … .

سلفی، همان کسی که پیشوا، علامه، محدث ، حافظ (کسی که بیش از یک صد هزار حدیث حفظ است) فتوا دهنده، شیخ الإسلام ، آبروی معمرین (آبروی کسانی که زیاد عمر کرده‌اند) بود .

حافظ منذری گفته که از حافظ بن مفضل شنیدم که می‌گفت: تعداد اساتید حافظ سلفی در اصفهان بیش از شش صد نفر بود و کتاب مشیخ البغدادیه او ، سی جزء داشت .

او یگانه زمان خود در دانش حدیث و آشناترین آن‌ها به قوانین روایت و نقل حدیث بود. ابوسعد سمعانی در شرح حال سفلفی گفته: او ثقه، پرهیزگار، استوار، باهوش و فهم قوی و حافظ بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۲۱ ص ۵ ـ ۲۴ ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسه الرساله – بیروت ، الطبعه : التاسعه ، ۱۴۱۳هـ .

حاجی خلیفه در باره کتاب مشیخه البغدادیه می‌نویسد:

المشیخه البغدادیه للشیخ الامام أبى طاهر أحمد بن محمد السلفی الأصبهانی المتوفى ۵۷۶ ست وسبعین وخمسمائه جمع فیها الجمع الغفیر مع فوائد مالا توصف مالا تحصى جملتها تزید على مائه جزء

کشف الظنون ج ۲ ص ۱۶۹۶

مشیخه بغدادیه، از شیخ ، امام أبو طاهر سلفی، مطالب بسیاری همراه با فوایدی که قابل توصیف و شمارش نیست، در آن جمع کرده است که همه آن‌ها از صد جزء نیز بیشتر هستند .

نتیجه: سند این روایت کاملا صحیح است.

برای اطلاع بیشتر در باره سایر سند‌های این روایت و پاسخ به شبهات پیرامون آن به آدرس ذیل مراجعه فرمایید :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=13350

[24] . پاورپوینت این مطلب را می‌توانید از آدرس ذیل دانلود فرمایید:

http://www.valiasr-aj.com/image_user/haydari/yazidiyan.pptx

[25] . مدارک حرمت خروج بر حاکم در سؤال پنجم ارائه شد و ان شاء الله در مقاله جداگانه تمام مدارک موجود را تقدیم خوانندگان عزیز خواهیم کرد.