چرا علی(ع) بعد از خلافت با خلفا مخالفت نکرد، و بدعتها را از بین نبرد. و اگر خلفا کافر بودند، چرا امام علی(ع) وقتی به قدرت رسید، کفر آنها و غصب بودن خلافتشان را اعلام نکرد؟
امام علی(ع) در برخی موارد، مخالفت های عملی با خلفای پیشین داشته و طبق آن چه در کتب ما وجود دارد ایشان بارها انتقاد خود را از خلفای سابق بیان داشتند که به عنوان نمونه می توان از خطبه شقشقیه موجود در نهج البلاغه نام برد و در برخی موارد نیز مصلحت را به سکوت می دانستند و حدیثی که بیان نمودید از نظر شیعه متواتر نبوده و با سایر احادیث متواتر اهل سنت نیز در تعارض است و هر سکوتی نیز خیانت تلقی نمی گردد.
در حقیقت سؤالتان به چند بخش تقسیم می گردد:
آیا به تواتر ثابت است که امیرالمؤمنین اعلام نمود که بهترین افراد بعد از پیامبر (ص) ابوبکر و عمر هستند؟
چرا علی(ع) بعد از به دست گرفتن قدرت با خلفای قبل ابراز مخالفت ننمود و آنها را کافر و غاصب خلافت اعلام نکرد؟
چرا ایشان در مورد ازدواج موقت و فدک و حج تمتع و اذان به نظر خودش عمل ننمود و چرا ایشان قرآن جدیدی را عرضه ننمودند؟
آیا اگر علی(ع) به موارد فوق عمل ننمود، باید بگوییم که ایشان به امت خیانت نمودند؟
قبل از اینکه به بررسی این سؤالات بپردازیم، باید گفت که به دلیل منع بنی امیه از نقل فضائل امیرالمؤمنین(ع) و تحریف تاریخ توسط آنها به دلیل مقاصد سیاسی که داشتند و متأسفانه به همین دلیل، هنوز هم این روند ادامه دارد، این قبیل از پرسش ها ایجاد گردیده که ما در ذیل به پاسخ این مورد می پردازیم ولی پیشاپیش توصیه می نماییم که اگر واقعا به دنبال دریافت حق و حقیقت هستید و مرادتان ایجاد حساسیت بین شیعه و سنی نیست که تنها به نفع غیر مسلمانان تمام می گردد، می توانید به کتاب های کلامی که توسط دانشمندان شیعه نگاشته شده، مراجعه نموده و بدون پیش داوری، به آن چه که واقعیت است، دست یابید و مطمئن باشید که “خداوند، کسانی را که در راه او تلاش می نمایند، به راه حق هدایت می فرماید [۱] “.
اما در مورد این که بر مطلبی که از امیر المؤمنین(ع) نقل نمودید، تواتر وجود دارد، باید گفت که بر فرض این که چنین تواتری در کتابهای اهل سنت وجود داشته باشد، ولی این تواتر در کتب شیعه وجود نداشته، بلکه هیچ کتابی از شیعه را نمی توان یافت که این حدیث را با فرض صحت آن روایت نموده باشد و حتما می دانید که تنها به تواتری می توان استناد نمود که مورد قبول طرفین مباحثه علمی است. به عنوان نمونه، این موضوعات را می توان به عنوان متواتر بین فریقین تلقی نمود؛ زیرا هم در کتب شیعه و هم در کتب اهل سنت وجود دارد که ما تنها به کتب اهل سنت ارجاع می دهیم:
۱ – این که نسبت امیرالمؤمنین (ع) به پیامبر(ص) همانند نسبت هارون(ع) به موسی(ع) است [۲] .
۲ – این که پیامبر(ص) فرمودند: کسی که فاطمه(س) را به غضب آورد، همانند کسی است که مرا به غضب آورده باشد [۳] .
۳ – این که شخصی در زمان فوت پیامبر(ص) مانع از نوشتن مطلبی توسط ایشان گردیده و گفته که پیامبر(ص) هذیان می گوید [۴] .
۴ – این که فاطمه (س) تا زمان وفاتشان از خلیفه اول و دوم ناراضی بوده اند [۵] .
۵ – این که پیامبر (ص)، علی(ع) را برای رساندن پیام برائت، جایگزین ابوبکر نمودند [۶] .
۶ – این که خلفای اول و دوم در محضر پیامبر(ص) صدایشان به قدری بلند شد که با نزول آیات اولیه سوره حجرات مورد نکوهش قرار گرفتند [۷] ، هر چند اهل سنت معتقدند که خداوند بعدها آنها را مورد بخشش خود قرار داد.
این مواردی که بیان شد و ده ها مورد دیگر را می توان متواتر بین فریقین نامید؛ زیرا علاوه بر این که در کتب شیعه به آن اشاره گردیده است، در معتبرترین کتب اهل سنت نیز از آنها یاد شده است که ما همه آنها را به کتاب صحیح بخاری که در نظر اهل سنت به منزله خواهر قرآن است، ارجاع دادیم و با دقت نظر در آنها می توانید به تعارضشان با حدیثی که نقل نمودید پی ببرید. اما در مورد حدیثی که شما ادعای تواتر آن را نمودید، می توان گفت که حاکمان اموی بعد از خلفای راشدین که با امیر المؤمنین(ع) دشمنی داشتند، با تبلیغات سیاسی این گونه وانمود نمودند که ابوبکر و عمر بهترین افراد بعد از پیامبرند و طبیعتا علی(ع) در مرحله بعد از آنها قرار می گیرد. بعدها در تکمیل این روند تبلیغاتی، برخی این گفته را به امام علی(ع)نسبت دادند تا از استحکام بیشتری برخوردار گردد.
در این مورد، روایتی در کتب شیعه وجود دارد که حتی اگر شما سند آن را نیز نپذیرید، اما استدلالی که در آن شده نمی تواند مورد پذیرش تان نباشد:
ابو خالد کابلی می گوید: به امام سجاد(ع) عرض نمودم: مردم [۸] می گویند بهترین مردم بعد از پیامبر(ص)، به ترتیب ابوبکر و عمر و عثمان و علی(ع) هستند . امام سجاد(ع) در پاسخ فرمودند: پس آنان با روایتی که سعید بن مسیب از سعد بن ابی وقاص از رسول الله(ص) نقل نموده چه می خواهند بگویند و این که ایشان به علی(ع) فرمودند که “تو نسبت به من به منزله هارون(ع) نسبت به موسی(ع) هستی به جز این که بعد از من پیامبری نیست [۹] ” آیا در زمان موسی (ع) کسی همانند هارون(ع) پیدا می شد؟ [۱۰] .
امام سجاد(ع)، با استناد به حدیث منزلت که مورد پذیرش فریقین است، اعتبار حدیثی که در زبانهای مردم بود و شما آن را منتسب به امام علی(ع) دانستید را زیر سؤال می برد و این استدلال از هر شخصی که باشد منطقی و مورد پذیرش خواهد بود.
اما این که چرا امیرالمؤمنین(ع) بعد از به دست گرفتن قدرت به مخالفت با خلفای سابق نپرداخت، باید گفت که طبق عقیده ما و آن چه در کتب ما وجود دارد، ایشان بارها انتقاد خود را از خلفای سابق بیان داشتند که به عنوان نمونه می توان از خطبه شقشقیه موجود در نهج البلاغه نام برد.
اما با استناد به آنچه متواتر بین فریقین است چند سؤال را مطرح می نماییم:
۱ – آیا عزل معاویه (که منصوب دو خلیفه پیشین بوده) از امارت شام، مخالفت با نظر آنان نیست؟
۲ – آیا تقسیم بیت المال به شیوه جدید، مخالفت به حساب نمی آید؟
۳ – آیا عدم توجه به ادامه فتوحات خارجی و سعی در پاکسازی درونی جامعه مسلمانان، تغییر رویه ای در نظر گرفته نمی شود؟ …و موارد دیگری از این قبیل.
می دانیم که ایشان حتی در زمان قدرت خلفای پیشین به عنوان شخصی معترض و منتقد به نظام موجود تلقی می شدند، به عنوان یکی از ده ها نمونه ، از شما می پرسیم که چرا ایشان تا زمان وفات فاطمه(س) و دفن شبانه ایشان، با ابوبکر که شما او را بهترین فرد بعد از پیامبر می دانید، بیعت ننمودند [۱۱] ؟
البته ایشان به دلیل حفظ اصل اسلام، علی رغم تمام اعتراضاتی که داشتند، به همکاری با خلفا در رسیدگی به امور جامعه اسلامی می پرداختند [۱۲] و به تعبیر زیبای خودشان: “برای ما حقی وجود دارد که اگر به ما دادند که چه بهتر و گرنه ترجیح می دهیم به عنوان نفر دوم، پشت شتر سوار شویم هر چند که مدتها به طول انجامد [۱۳]“.
در حقیقت ایشان، قدرت را تنها به عنوان ابزار، نه به عنوان هدف تلقی می نمودند و به همین دلیل، هم در زمان خلفای سابق و هم در زمان خلافت ظاهری خودشان ترجیح می دادند که موارد زیادی را با سکوت سپری نموده و قضاوت در مورد آن را به عهده آیندگان بسپارند . در مورد کفر افرادی که بیان نمودید، باید گفت به عقیده شیعه هر شخصی که شهادتین را بر زبان جاری نماید، مسلمان است.
اما این که چرا ایشان در موارد بسیاری به نظر خودشان عمل ننمودند، جالب است بدانید که ایشان در زمانی که به اصطلاح شما قدرت در دستشان بود با انجام نماز تراویح مخالفت نمودند ولی به دلیل اعتراض برخی افراد وادار شدند که آنها را به حال خود واگذارند [۱۴] و مطمئنا می دانید که ایشان به حََکَم قرار دادن ابو موسی اشعری راضی نبودند ولی به اجبار با آن موافقت نمودند و اصولا ایشان زمانی به حکومت رسیدند که بیست و پنج سال قبل از آن به طور مداوم، جامعه اسلامی در سیطره تبلیغاتی بود که عمل خلفای پیشین را توجیه نموده و مخالفت در برخی زمینه ها ایجاد مشکل می نمود، همانند برگرداندن فدک که به عقیده برخی، تلاش جهت منافع شخصی تلقی می شد و اساسا دوره خلافت ایشان آن قدر کوتاه و همراه با جنگ ها و کارشکنی های گوناگون بود که به ایشان اجازه اصلاحات اساسی را در بسیاری موارد نمی داد.
در مورد قرآن نیز باید گفت که شیعه، قرآن موجود را قبول داشته و آن را از جانب خداوند می داند، اما معتقد است که قرآن علی (ع) (علاوه بر متن حاضر در قرآن) شامل معرفت ناسخ از منسوخ و زمان نزول آیات و توضیحات و تفسیرات بسیاری بوده که به دلایلی که بیان شد، ایشان نتوانستند آن را در اختیار جامعه ای قرار دهند که در میان آنان کسانی بودند که با ساده اندیشی فریب سپاه دشمن را در بالا بردن قرآن ها به روی نیزه ها خورده و از اطاعت امام سرباز زدند و به فرموده ایشان که من سزاوارترین مردم به قرآن می باشم [۱۵] اعتنایی ننمودند.
در مورد آخرین بخش از سؤالتان نیز باید گفت که هر سکوتی خیانت نیست و سکوتی خیانت است که با شکستن آن ، جامعه رو به اصلاح آورد نه اینکه بر فساد آن افزوده شود.
به عنوان نمونه چند پرسش را خدمتتان عرض می نماییم:
آیا این که پیامبر بدون توجه به نظر خلیفه دوم، بر جنازه منافق معروف عبد الله بن ابی نماز گزارد [۱۶] ، خیانت به جامعه اسلامی تلقی شد؟
آیا این که خضر(ع) دلیل ماجراهایی که داستان آن در سوره کهف موجود است را از اول به موسی(ع) نگفت، به او خیانت نمود.
آیا با این که طبق آیه ۳۰ سوره محمد و آیه ۱۰۱ سوره توبه، خداوند می توانست منافقان را به پیامبر(ص) معرفی نماید ولی ایشان از خداوند خواستار چنین مطلبی نگردیدند، به اسلام و مسلمانان خیانت نمودند؟
آیا سکوت هارون(ع) در مورد گوساله پرستی بنی اسرائیل و عذر آوردن نزد موسی (ع) که آنان مرا ضعیف شمرده و نزدیک بود مرا بکشند [۱۷] ، خیانت بود؟
هیچ کدام اینها خیانت نبود و سکوت امیر المؤمنین(ع) (که منزلتی همانند هارون(ع) دارد) نسبت به بیان برخی مسائل نیز در آن شرایط که سه گروه از مسلمانان با او وارد جنگ شده بودند و شمار دیگری نیز با او به مخالفت می پرداختند و عاقبت او را به شهادت رساندند، خیانت نیست، بلکه این وظیفه ما و شما است که با تحقیق منصفانه به حقیقت دست یابیم.
منبع: اسلام کوئست
[۱] – عنکبوت، ۶۹٫
[۲] – بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۱ ه ق، ج ۴، ص ۲۰۸ و ج ۵، ص ۱۲۹٫
[۳] – صحیح بخاری، ج ۴ ، ص ۲۱۹٫
[۴] – همان ، ج ۵، ص ۱۳۷و ۱۳۸٫ برای آگاهی بیشتر، نک: سؤال ۱۵۲۷ (سایت: ۱۶۹۲)، نمایه: منع از نوشته شدن وصیت پیامبر(ص).
[۵] – همان ، ج ، ص ۴۲ و ج ۵ ص ۸۲ و ۸۳٫
[۶] – همان ، ج ۵، ص ۲۰۲ و ۲۰۳٫
[۷] – همان ، ج ۶، ص ۴۶ و ۴۷٫
[۸] – دقت بفرمایید: مردم و نه امام علی (ع) .
[۹] – همانگونه که بیان شد، این حدیث از متواترات بین شیعه و اهل سنت است و در صحاح معتبر اهل سنت نیز وجود دارد.
[۱۰] – مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ه ق ،ج ۳۷، ص ۲۷۳٫
[۱۱] – ر. ک : صحیح بخاری، ج ۵ ، ص ۸۲ و ۸۳٫
[۱۲] – در این زمینه می توانید به نمایه پرسش شماره ۱۳۵۱ (سایت: ۱۴۵۰) آرشیو همین سایت مراجعه نمایید.
[۱۳] – نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره قم، ص ۴۷۲٫
[۱۴] – ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ه ق، ج ۱۲، ص ۲۸۳ .
[۱۵] – نصر بن مزاحم المنقری، وقعه صفین، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۳ ه ق، ص ۴۹۰ و ۴۹۱ .
[۱۶] – صحیح بخاری، ج ۵ ، ص ۲۰۶٫
[۱۷] – اعراف، ۱۵۰٫
پاسخ دهید