چرا بسیارى از مردم به دعا اهمیت نمى دهند و تنها به هنگام گرفتارى مشکلات دست به دعا بر مى دارند؟
اگرچه برخى مردم هنگام گرفتارى به دعا مى پردازند و چون خلاصى یافتند دعا را فراموش مى کنند به گفته مولوى:
آن زمان خود، جملگان مؤمن شوند
آن زمان خود، سرکشان برسر دوند
آن زمان، زارى کنند و افتخار
همو دزد و راهزن در زیر دار[۱]
یا : وقت محنت گشته اى الله گو *** چون که محنت رفت، گویى: راه کو
اما حقیقت آن است که «دعا» غریزى انسان و «خواستن» از خداوند فطرى بشر است؛ متأسفانه آدمى در هنگام رفاه و اسایش و آرامش توجه اش به اسباب و علل میانى معطوف مى شود و از رب الارباب و سبب الاسباب و عله العلل یعنى خداوند متعال غافل مى گردد. در واقع در هنگام راحت طلبى و آسوده خواطرى به پروردگارش شرک مى ورزد وى مى پندارد تنها علل و عوامل مادى و میانى کارساز هستند و گویا خداوند متعال و علل غیرمادى نقشى در زندگى بشرى ندارند، به بیان دیگر در این زمان تعلقات مادى و وابستگى هاى دنیوى حجابى بر حقیقت امر و خواسته فطرى و غریزى او مى شود و از این رو به دعا بى اهمیت گشته و از آن غفلت مى کند؛ اما همین که مشکلى، سختى و نیازى پدیدار گشت گویا آن حجاب ها و آن تعلق ها و آن غفلت ها کنار مى رود و انسان متوجه خداوند متعال مى گردد و او را مى خواند و از سوى او مدد مى جوید، اما مع الأسف همین که در این حالت دعا کرد و خداوند اجابت فرمود، دوباره وضعیت قبلى و غفلت او باز مى گردد و دعا را به کنارى مى نهد.[۲]
چنان که قرآن به این حقیقت تلخ اشاره کرده است:
«وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ بِ آیاتِنا إِلاّ کُلُّ خَتّارٍ کَفُورٍ»؛[۳] «و چون موجى کوه آسا آنان را فراگیرد، خدا را با اخلاص در این بخوانند و[لى] چون نجاتشان داد و به خشکى رساند، برخى از آنان میانه رو هستند و نشانه هاى ما را جز هر خائن ناسپاس انکار نمى کند».
باید حجاب تعلقات و وابستگى هاى واهى خویش را کنار زنیم و با تذکار و بیدارى و هشیارى غفلت را از خویش دور سازیم تا در هر حال چه امنیت چه اضطرارى چه راحت چه ناراحت سخن گفتن با خدا و راز و نیاز با او یعنى دعا را فراموش نکنیم. على (علیه السّلام) معتقد است انسان همواره باید به درگاه حق، دعا کند و چنان نباشد که تنها در حال عافیت و سلامت او را بخوان: «آن که به بلایى گرفتار آمده هر چند گرفتارى اش بزرگ باشد، از آن کس که در عافیت و سلامت به سر برده و از بلا ایمنى ندارد، به دعا کردن سزاوارتر نیست».[۴]
چون در آید نزع و مرگ، آهى کنى
ذکر دلق و چارُق آن گاهى کنى
تا نمانى غرقِ موج و زشتیى
که نباشد از پناهى پشتیى
یاد نارى از سفینه راستین
ننگارى در جارق و در پوستین
چون که درمانى به غرقاب فن
پس ظلمنا ورد سازى بر ولا
دیو گوید: بنگرید این خام را
سر برید این مرغ بى هنگام را[۵]
دفتر نشر معارف/مؤلفان:محمدرضا کاشفی و سیّد محمد کاظم روحانی
[۱] – مثنوى، دفتر ششم، ۴۷۰۰-۴۶۹۹٫
[۲] – نگا: المیزان، ج ۲، ص ۳۴٫
[۳] – لقمان۳۱، آیه ۳۲٫
[۴] – امالى، ص ۲۳۷٫
[۵] – مثنوى، دفتر پنجم، ۷۱-۱۹۶۷٫
پاسخ دهید