دلسوزی و شفقت نسبت به خلق از ویژگی‌های بارز پیامبران و بندگان خداوند است. از آیات قرآن و تاریخ به خوبی استفاده می‌شود که رهبران الهی، بیش از آنچه تصوّر شود، از گمراهی مردم رنج می‌بردند و برای آن‌ها دل می‌سوزاندند. آنان از این‌که می‌دیدند تشنه کامانی در کنار چشمه‌ی آب زلال نشسته‌اند و از تشنگی فریاد می‌کشند، ناراحت بودند، اشک می‌ریختند و برای هدایت آن‌ها دعا می‌کردند.

 

مشاهده‌ی انحراف مردم از راه روشن و مستقیم حق و قدم گذاشتن در بیراهه‌ی کفر و باطل، غصّه‌ای جانکاه بر دل آنان بود. روح لطیف و حسّاس پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از دیدن نادانی‌ها و کجروی‌ها گاه چنان فشرده و آزرده می‌گشت که جان پاکش از شدّت ناراحتی و اندوه به خطر می‌افتاد و خداوند او را چنین دلداری می‌داد: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»؛[۱] «گویی می‌خواهی به خاطر ایمان نیاوردن مردم خود را هلاک و نابود سازی».

تا چنین ویژگی‌ای در رهبران آسمانی نباشد، رهبری در مفهوم عمیقش پیاده نخواهد شد. امام حسین (علیه السّلام) میوه درخت برومند رسالت است. او فرزند پیامبر ص و پاره‌ای از وجود او است. او از پیامبر و پیامبر از اوست؛ چنان‌که رسول خدا ص فرمود: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ».[۲]

 

 

او وارث همه کمالات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آینه‌دار فضیلت‌های والای او است. آبشار عطوفت و رحمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از بلندای وجود حسین (علیه السّلام) ریزان است. به همین خاطر است که ابا عبد الله (علیه السّلام) در همه مدّت عمر- به ویژه در طول نهضت و انقلاب مقدّسش- لحظه‌ای از ارشاد، هدایت و موعظه مردم- حتّی دشمنان خونخوارش- فروگذار نکرد.

سخنان و اندرزهای آن رهبر الهی، به عنوان سندی روشن از عطوفت و محبّت امامی پاک سیرت و خیرخواه، در مقابل دشمنانی پست و جنایت‌کار برای قضاوت جهانیان به یادگار مانده است.

 

 

امام حسین (علیه السّلام) در روز عاشورا در هنگام مراجعه با انبوه دشمن- با این‌که می‌دید دشمن به تمام معنا آماده جنگ است و حتّی از رسیدن آب به اردوگاه و اطفال آن حضرت جلوگیری نموده است و دقیقه شماری می‌کند که با کوچک‌ترین اشاره‌ای حمله را آغاز کند- از اندرز و نصیحت و بیدارسازی دشمن دست برنداشت و با وجود نبودن فرصت و هلهله و هیاهوی لشکر مقابل، در خطبه‌ی طولانی- که هر جمله‌اش دربردارنده مفاهیمی عمیق و نیازمند شرح و تفسیر است و در آن‌ها ریشه خیانت و عناد دشمن بیان شده است- برای دشمن ایراد کرد.[۳]

ابا عبد الله (علیه السّلام) حتّی از موعظه و نصیحت سران لشکر کفر (مانند عمر سعد و شمر بن ذی الجوشن) نیز خودداری نکرد. در روز عاشورا، در دیداری که با عمر سعد بین صفوف دو لشکر داشت، فرمود: وای بر تو ای پسر سعد! آیا از خدایی که به سوی او بازمی‌گردی، نمی‌ترسی؟ آیا با این‌که می‌دانی من پسر چه کسی هستم، با من می‌جنگی؟ قوم را رها کن و با من باش تا به خداوند متعال نزدیک شوی.

 

عمر سعد گفت: می‌ترسم که خانه‌ام خراب شود!

حضرت فرمود: من آن را برایت می‌سازم.

عمر سعد گفت: می‌ترسم ملک و زمینم گرفته شود!

حضرت فرمود: من از مالی که در حجاز دارم، بهتر از آن را به تو می‌دهم.

عمر سعد گفت: من بر زن و فرزندم بیمناکم!

 

حضرت (علیه السّلام) ساکت شد و به او جوابی نداد و روشن است هدف امام حسین (علیه السّلام) نجات انسانی خود فروخته و عنصری فرومایه بود که با کشتن حسین (علیه السّلام) آتش و عذاب جاوید را برای خود به ارمغان می‌آورد.

امام حسین (علیه السّلام) از این خطبه‌ها و نصیحت‌ها، دو هدف اساسی داشت:

 

۱ – تمام کردن حجّت بر دشمن و باقی نگذاشتن جای هرگونه عذر و بهانه برای آن‌ها،

 

۲ – بیدار کردن افراد انگشت شماری مانند حر بن یزید ریاحی که انواری از ایمان و محبّت اهل بیت (علیهم السّلام) در دل‌شان تابیده بود.

 

این سخنان دلسوزانه و بیدار بخش، در دل عدّه‌ای از سپاه کفر اثر گذاشت و عدّه‌ای از آن‌ها به لشکر امام حسین (علیه السّلام) پیوستند و به سعادت ابدی و شرف جاوید نایل گشتند.

 

این است عاطفه و محبّت امامی دلسوز در رهبری الهی و انسان دوست در مقابل دشمنی  جنایت‌کار و بی‌گذشت و این است روش فرزند فاطمه که در حسّاس‌ترین شرایط و اوضاع نیز لحظه‌ای از مسیری که خداوند برایش تعیین نموده، منحرف نمی‌گردد.

 

منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی ویژه محرم؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: گروه مؤلفان


[۱]. شعراء (۲۶): آیه‌ی ۳، و نیز رجوع کنید: کهف (۱۸): آیه‌ی ۶.

[۲]. کامل الزیارات، باب ۱۴، ص ۵۲، ح ۱۱.

[۳]. ر.ک: سخنان امام حسین (علیه السّلام) از مدینه تا کربلا، ص ۲۱۹ به بعد و نیز: فروغ شهادت.